Friday, January 11, 2008

هنگامی که ولی فقیه هم به جرگه "بی غیرت ها"می پیوندد!
تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com
این راهمه بخاطرداریم درزمانی که بحث انجام مذاکره وبرقراری رابطه با دولت آمریکا،درمیان بخشی ازحاکمیت وبویژه درمیان جناح رقیب و اصلاح طلبان حکومتی برای مصالحه وکاستن از تنش زدائی با دولت های غربی-بویژه دولت آمریکا- اوج گرفت،خامنه ای مطابق معمول ِ لحظات بحرانی واردمیدان شده و با تهدید کسانی که دم ازرابطه و مذاکره می زدند،آنها را بی غیرت نامید. بااین وجود این تهدید باعث نشد که اودرطی این مدت خود گام هائی درجهت فرورفتن به ورطه بی غیرتی انجام ندهد. گام نخست را وقتی برداشت که رسما موافقت خود را با مذاکره مستقیم میان ایران وآمریکا درمورد مسائل عراق اعلام داشت.ازهمان موقع روشن بود که طرفین مایلند به موازات دامن زدن به سیاست های بحران آفرین، دریچه ای هم برای گفتگو ومصالحه با یکدیگر بگشایند. اکنون دولت وارتش آمریکا خرسند ازنتیجه این مذاکرات،که درزیرشمشیرآویخته وتهدید سنگین ایران صورت گرفت،اذعان دارند که میزان عملیات تخریبی وتروریستی ونیزتلفات نیروهای آمریکائی درعراق بیش از50 تا60% کاهش پیداکرده است.عملیات شبه نظامیان شیعه متوقف شده وارسال مهمات ایرانی به شورشیان عراق کاهش چشم گیر یافته است.ناگفته نماند که انجام مذاکره بین دولت آمریکا و ایران،یکی ازپیشنهادات کمیسیون بیکر-همیلتون بودبرای خروج ازباتلاقی که دولت آمریکا درآن فرورفته است.دولت بوش برای آنکه این نوع باصطلاح گفتگوهادرخدمت دست یابی به اهداف آمریکا باشد وحمل به ضعف وافزایش توقع درحریف نگردد،همان گونه که کیسینجرهم به نوعی توصیه کرده بود-برآن شد تا آن را باانواع فشارهای غیرنظامی و نظامی(تاحد بازی برلبه پرتگاه) ترکیب کند.باین ترتیب بود که تهدید به استفاده ازگزینه نظامی همواره بعنوان شمشیری آویزان برفرازتلاش های معطوف به بحران هسته ای که خودبخشی ازیک بحران بزرگتربشمارمی رود،قرارداشت واکنون نیزبه درجاتی والبته باتأکیدی کمترازگذشته هم چنان بر روی میز قراردارد.چرا که موتوردیپلماسی بدون آن ازحرکت بازمی ماند.هدف آن بودکه گزینه سیاسی برای نیل به هدف های آمریکا مؤثربیفتد وباالقاء خطر ترس ونگرانی ازبرافروخته شدن جنگ جدید،اجماع جهانی حول آنچه که امپریالیسم آمریکا به مثابه تنها ابرقدرت موجود دیکته می کند،صورت گیرد.
سخنانی که خامنه ای درمسافرت خود به یزد برزبان راند، آشکارا نشان دهنده موافقت اصولی وکلی ومشروطش به برداشتن گام دوم برای مذاکره وقبل ازهرچیز باهدف هموارکردن مسیرآتی آن است.دراین رویکردتازه مخالفت کمابیش مطلق تاکنونی نسبت به اصل برقراری رابطه با آمریکا ومذاکره، ازحالت ارزشی-ایدئولوژیکی ونفی یک جانبه درآمده و بصورت مشروط وبا محاسبه سود وزیان بیان می شود.زیگنالی که درلابلای این سخنان خطاب به دولتمردان غربی وجودداشت ، بلافاصله توسط مخاطبین آن دریافت شد ومورد استقبال قرارگرفت.چنانکه سخنگوی وزارت خارجه آمریکا می گوید"اظهارات این هفته رهبرایران می تواند راه برقراری گفت وگوهائی را میان واشنگتن واحتمالا ازسرگیری روابط دیپلماتیک میان دوکشورراهموارسازد."
درواقع واکنش مشروط خامنه ای، پاسخ متقابلی بود نسبت به طرح مذاکرات مستقیم ومشروطی که پیشترو بارها توسط مقامات آمریکائی وازجمله خانم رایس برزبان رانده شده بود. رایس بارها خاطرنشان ساخته بودکه حاضراست درهرنقطه ای باهمتای ایرانی خود دیدارداشته و گفتگوکند، بشرطی که ایران غنی سازی را کناربگذارد.وی خاطرنشان ساخته بود که آمریکا منافع همیشگی دارد ونه دشمنان همیشگی.
سخنان خامنه ای علاوه برپذیرش اصل مذاکره وتأکید برعدم توقف برنامه غنی سازی هسته ای،درعین حال بطورضمنی دوشرط مهم و مشخصی را برای ازسرگیری رابطه دربرداشت: نخست،تضمین عدم حمله به ایران(با ذکراین نکته که نمونه حمله به عراق نشان داد که نفس وجود رابطه دیپلماتیک، نمی تواند مانع از حمله بشود).دوم ،عدم تبدیل شدن سفارت به مرکزتوطئه ومداخله وبند وبست با مخالفین و رقبای حاکمیت.هدف انتقال این پیام به گوش حریف بود که بداند رژیم هرگز اجازه نخواهد مجرای دیپلماسی تبدیل به کانون براندازی باصطلاح نرم بشود.البته این نکته را نیزنباید ازقلم انداخت که درنزدسردمداران نظام اسلامی،وقتی ازعوامل واقعی تضمین کننده وبازدارنده سخن به میان می آید دارای دورکن اساسی است: تکمیل چرخه غنی سازی بطورکامل یعنی داشتن اقتداربالقوه هسته ای وتضمین های سیاسی دال برعدم حمله.
بی تردید مخاطب خامنه ای دراین سخنان فقط بوش و دولت کنونی آمریکا-که دارد واردسال آخریعنی سال سترونی تصمیم گیری های مهم توسط ریاست جمهوری می شود- و مشارکت دربازی دیپلماتیک معطوف به لحظه حاضرنیست.بلکه علاوه برآن وجوهی هم چون دامن زدن به آشفتگی درمیان صفوف طبقه سیاسی حاکم در آمریکا ، باتوجه به اینکه نحوه برخورد بابحران هسته ای ایران ازمسائل مهم انتخاباتی این دوره آمریکا محسوب می شود، ونیز تشدید تضادهای درونی جناح های آمریکا و شکاف بین اروپا و آمریکا و ...را نیزدربرمی گیرد.
گرچه آن بخش ازسخنان خامنه ای که مربوط به چراغ سبززدن برای مذاکره است،درنزد دولتهای غربی ورسانه های عمومی بازتاب بیشتری پیداکرده و پیداخواهد کرد ،اما سخنان خامنه ای دارای نکته دیگری هم بود که بنوبه خود دارای اهمیت است وآن صراحت دادن به این مساله بودکه همگان بدانند که این "او" است که تصمیم نهائی نظام وازجمله درمورد روابط خارجی و بحران هسته ای را برزبان می راند وحتا تاآنجا پیش رفت که که بطورضمنی این پیام را به مخاطبان وقدرت های جهانی برساند که ازقاطی کردن مواضع نظام با تعابیروسخنان رئیس جمهوری اجتناب کنند.این سخنان خامنه ای هم دارای مصرف خارجی است و هم داخلی:
دروجه خارجی حامل این پیام است که آنهانباید سخنان تحریک کننده احمدی نژاد را دقیقا معادل سیاست نطام تلقی کنند ومبنای قضاوت و برخورد قراربدهند.آشکاراست که درانیجااحمدی نژاد درنقش حیوان دست آموزی ظاهر می شود که قراراست وقتی نیازبه کیش دادن احساس می شود پارس کند وبهنگام چخ گفتن ساکت وآرام باشد!. درهرحال خامنه ای علاوه برتفکیک مواضع نظام ازتعابیرپرسروصدای احمدی نژاد،اعلام داشت که خوداوهرلحظه که زمان را مناسب بیابد، قبل ازهرکس دیگر به دفاع ازبرقراری رابطه برخواهد خواست!.خامنه ای برای آنکه درعمل هم نشان بدهد که اقتدار او بدون خدشه است،چنان که شاهدبودیم، درهمین روزها با دورزدن احمدی نژاد و تیم هسته ای یک دست شده اش،رأسا دونفرازمشاوران خود،لاریجانی و ولایتی را جهت انجام مأموریت دییلماتیک به مصروفرانسه روانه کرد تا باتاکتیک دولت آمریکا برای ایجاد محوری ازاسرائیل وکشورهای عرب وسنی منطقه برای مهارایران،به مثابه بخش دیگرازپیشنهادکمیسیون بیکروهمیلتون برای فائق آمدن بربحران مقابله کند.
ایجاد رابطه بدست خودمان وبسود خودمان!
تأکید خامنه ای مبنی براین که تصمیم نهائی برای مذاکره(درسطح بالاتر) و ایجاد رابطه با آمریکا را اوخواهد گرفت ونه هیچ کس دیگر،درعین حال مصرف داخلی هم دارد. چرا که اگر این تصمیم همان نظری باشد که از مدتها پیش رقبای او(ازجمله رفسنجانی) مطرح کرده اند، پس آن را باید باچنان شیوه ای و با چنان تأکیدی همراه کرد،که مبادا حریفان به هوس سهم خواهی بیشترازقدرت بیفتند.همانطورکه وی وحامیان باصطلاح اصول گرایش،مصادره شعار اصلاح طلبی را تحت عنوان "اصلاح طلبی اصول گرایانه واصول گرائی اصلاح طلبانه" فرموله کردند و آنها را از"قدرت" بزیرکشیدند،اکنون با شعارمذاکره ورابطه نیز بهمان ترتیب عمل می کنند. برمبنای این روش، نباید هرگززمام مذاکره رابدست کسی وجریانی بیرون ازجرگه اصول گرایان خالص وکاملاخودی داد. اگرقرارباشد مذاکراتی هم صورت گیرد باید بدست خودمان باشد وبرای خودمان ونباید اجازه بدهیم که دشمن و یا رقبا ازآن پیشروی خزنده ویاباصطلاح براندازی نرم و... استفاده کنند. تصادفی نیست که ازمدتی پیش همزمان با این مساله محاکمه حسین موسویان ،سخن گوی تیم هسته ای وسفیرایران درزمان جنایت میکونوس یعنی یکی ازمحرم ترین عناصررژیم که به رفسنجانی نزدیک است،بجرم جاسوسی وبعنوان بخشی ازنبردقدرت بروی صحنه علنی مجادلات کشدیده شده است. ویا قبل ازآن ازگفتگوی موازی روحانی وسولانه-به عنوان خط تماس رفسنجانی با اروپائیان وآمریکا ممانعت به عمل آمد.درواقع جاروجنجال احمدی نژاد ووزارت اطلاعات علیه جاسوسی حسین موسویان یکی دیگرازمصادیق کیش برای پارس کردن است که بدون حمایت ازسوی خامنه ای نمی توانست صورت گیرد و ادامه پیداکند.

*1-باید توجه داشت که طرح مذاکره درمرحله فعلی هم کلی و هم مشروط بیان شده است ونباید آن را الزاما معادل عملیاتی شدن آن دانست.هم چنان که تأکید بیشتربردیپلماسی پس ازگزارش 16 آژانس جاسوسی آمریکا رانیزنباید به معنای حل شدن چالش ها وکنارگذاشته شدن گزینه نظامی وحتا عدم احتمال حادشدن مقطعی مجادلات دانست.
چنانکه نمونه تنش مربوط به قایق های سپاه پاسداران وناوهای آمریکا،یک نمونه برجسته ازاین گونه تحولات است که می تواند بحران را لااقل بصورت مقطعی حادکند.
مساله اصلی منافع متفاوت ورقابت آمیزی است که دوسوی قطب بحران درسطح ایران ودرمنطقه دنبال می کنند وتامادامی که مصالحه کلی حول محورهای اصلی موردمناقشه صورت نگیرد،اصل بحران علیرغم افت وخیزهای مقطعی وحتا تعویض ریل های حرکت آن برقرارخواهد بود.

2008-01-10-20-10-86
پیرامون اختلافات گرایش های چپ و سوسیالیست
در میان فعالین دانشجوئی

آنچه درزیر می خوانید بر گرفته از میزگردی است برگزار شده توسط رادیو – تلویزیون برابری و با شرکت خانم پریسا نصر آبادی و آقای کیوان امیری از ایران و آقای تقی روزبه از اروپا که از روی نوار گفتگوی جداگانه ایشان پیاده شده است .
برابری: باتشکر از دوستان شرکت کننده در این میزگرد – خانم پریسا نصر آبادی ، آقای کیوان امیری و آقای تقی روزبه – که دعوت رادیو – تلویزیون برابری را پذیرفتند و در این میزگردکه بمناسبت 16 آذر برگزار می شود، شرکت کردند . نخست از خانم پریسا نصر آبادی می خواهیم که از موقعیت و وضعیت جنبش دانشجوئی در ایران و بخصوص نیروهای چپ و رادیکال یک ارزیابی داشته باشند .
این نیرو ها در محیط دانشگاههای ایران طی چند سال اخیر چه سیر تحولی را داشته اند و امروز چه نکاتی در سیر مبارزاتی این دوستان دانشجو برجسته است ؟ ممنون می شویم که شما با این موضوع بحث را آغاز کنید .
پریسا نصر آبادی : من خدمت شما و همه ی شنوندهای عزیز سلام عرض می کنم و امیدوارم که بحث خوبی را داشته باشم و در خدمتتان هستم . بخش اول صحبت ام را با مقدمه کوتاهی در باره ی چگونگی بازگشت چپ به دانشگاهها شروع کنم : در سال 81 تحصیلی بود که چپ مجدداً به دانشگاهها بازگشت . در واقع ما با حضور یک سری نشریات سرخ در دانشگاههای تهران ، مجدداً گفتمان چپ را طرح شده در دانشگاه وعلاقه مندی دانشجویان نسبت به آنرا دریافتیم . از میان اولین نشریات سرخ دانشجویان چپ در دانشگاه می توانم از نشریه " گون " نام ببرم که همزمان در دانشگاه تهران و پلی تکنیک انتشار پیدا می کرد . در واقع اولین نشریه ی سرخ دانشگاههای تهران بود که پرچم چپ را مجدداً در دانشگاهها بلند کرد و نشان داد که این گفتمان علیرغم دو دهه سرکوب شدیدی که صورت گرفته بود، بلحاظ اجتماعی مجدداً طرح می شود و ضرورت طرح خودش را نشان می دهد .
اولین نشریات چپ که بصورت پیاپی و بعد از " گون" و با سرعت بسیار و با فاصله ی کمی از همدیگر بتدریج انتشار پیدا کردند و بتدریج گستره وسیعی در عموم دانشگاههای تهران یپدا کردند، از همان ابتدا بنا را بر این گذاشتند .
که بر اساس اصول مارکسیسم و در واقع چپ ارتدکس کار خودشان را شروع کنند . یعنی سنگ بنای کارشان را بر این گذاشتنه بودند و ابداً قرابتی با قرائت های لیبرالی که از چپ و گرایش های مارکسیستی در دستگاههای آکادمیکی ارائه می شود و استفاده های سیاسی آنان ، نداشتند. اولین قطب بندی و پلورالیزاسیونی که در دانشگاهها شکل گرفت بر مبنای دو طیف بسیار وسیع چپ و لیبرال در دانشگاهها بود که در درون هر هرکدام از این طیف ها، محفل های گوناگونی زیست داشتند و به حیات خودشان ادامه می دادند. در واقع این پلورالیزاسیون چندان پلورالیزاسیون پالوده ای نبود و عملاً در این بین نیروهای واسط ومی شود گفت نیروهای سانتر قرار داشتند که تعیین تکلیف سیاسی شان نسبت به اینده ی سیاسی – اجتماعی ایران وافق سیاسی – اجتماعی شان و نسبت شان باجریانها و نیروها و خطوط سیاسی- اجتماعی ای که حاضر بودند، چندان واضح و روشن نبود. اما هر قدر که از حیات مجموعه ی جریانها و گروه های چپ در دانشگاه می گذشت ، این ضرورت خودش را بتدریج نشان داد که باید مجموعه ی نیروهای حاضر یک سری تعیین تکلیف با خودشان و با مجموعه ی نیروها و جریانات حاضر درجامعه داشته باشند تا ما بتوانیم یک قطب بندی و پلورالیزاسیون اصیلی را بر مبنای آنتا گونیسم طبقاتی شاهد باشیم .
بر این مبنا نیروهای رفرمیست و وابسته به جریانات سوسیال دموکراتی که در جامعه بعنوان خطوط سیاسی حاضر بودند و ما به ازاء خودشان را در دانشگاهها داشتند، بتدریج خودشان را نشان دادند و ماهیت آنها شفاف و روشن شد . استفاده های سیاسی ای هم از آنها می شد و تبلیغاتی هم که پیرامون شان می شد ، همچنین مشخص شد و تمایزی که این جریانات با جریانات رادیکال در بین نیروهای دانشجوئی داشتند، آشکار تر شد . حتی من می توانم قائل باین باشم که یک طیف بندی دانشگاهی هم بر مبنای این پلورالیزاسیونها صورت گرفت . و عملاً دانشگاههائی نظیر دانشگاه تهران و سپس پلی تکنیک و صنعتی شریف در مقابل جریانات رفرمیستی که در دانشگاههای دیگر و بطور خاص دانشگاه علامه بصورتی خیلی بارزتر از جاهای دیگر حضور داشتند ، بایستند.
عملاً محفل های گوناگونی که در جنبش دانشجوئی و بدنه چپ آن حضور داشتند در شرایطی قرار گرفتند که کم کم به این نتیجه رسیدند که باید یک پلورالیزاسیون اصیل شکل بگیرد . یعنی این بدنه چپ جنبش دانشجوئی صرفاً با توجه باینکه خودش را منتسب به چپ یا یک نوع سوسیالیستی که مشخصات آنرا چندان مشخص نمی کند، می داند، نمی تواند مبنائی باشد بر اینکه که نیروهایش را چپ یا سوسیالیست بدانیم و این مبنای اتحاد عملی برای ما باشد. از این جهت نیروهائی تحت عنوان چپ مدرن، چپ نو، چپ پسامدرن، پسا مارکسیسم و نو مارکسیسم که صرف نظر از گرایش های پاسیفیک شان ، ما می توانیم در بهترین حالت آنها را " لفت لیبرال" بدانیم و در واقع جناح چپ بورژوازی و لیبرالیسم ایرانی تلقی کنیم ، حضور یافتند. اینان نیروهائی بودند که توسط افراد و اصلاح طلبانی نظیر آقایان قوچانی، جلالی پور، علوی تبار، تاجیک و غیره حضور داشتند و روی آنها سکوت می شد و زون می شد و سعی در پرورش و حقنه آنها به جنبش دانشجوئی داشتند . سعی داشتند قرائت شان این باشد که چپی که امروز در دانشگاههای ما وجود دارد، این چپ هست . این کبریت بی خطر، این چپی که به راحتی می تواند همزیستی مسالمت آمیز باجریانات " دموکرات" و لیبرال در داخل دانشگاهها داشته باشد . و دائماً گفتند که این چپ مقصد ماست و بر متفکرین این اندیشه ها و نحله های فکری آنان در آکادمی ها زون کردند و برایشان تبلیغات گسترده کردند و سمینار ها برگزار کردند . البته برای ما کاملاً روشن بود که این چپ رفرمیست ، این چپ سوسیال دموکرات پروژه ی شکست خورده ایست که ما در چندین مرحله طومار آنرا در هم پیچیدیم که می گفتند آینده ای برای رشدمان جز در دامن بورژوازی و لیبرالیسم ایران متصور نیستیم . بنابراین پلورالیزاسیون اصیل که بر مبنای نیروهای رادیکال چپ شکل گرفت در یک طرف و در طرف دیگر نیرو های رفرمیست و سوسیال دموکرات منتسب به چپ و سایر نیروهای لیبرالی که علناً و بصورت بارز خودشان را جزو جنبش بورژوازی ایران می دانستند، صف بندی کردند . این صف بندی ایجاد شد و تا کنون هم ادامه دارد و هرگونه دعوا و مناقشه ای هم که تا این لحظه ادامه پیدا کرده ، کاملاً بر این مبناست . اگر احیاناً انشعابی ، بر هم خوردن جبهه ای و اتحادی صورت گرفته تا این لحظه بر این مبنا بوده چون ضرورت اش بر ما عیان و بارز شده است . از این جهت می توانیم بگویم که با توجه باینکه مساله محفل ایسم و سکتاریسم یک آفت جدی ایست که نه تنها بر جنبش کمونیستی که بر سایر جنبش های اجتماعی ما سایه افکنده، امٌا به زغم من جدال هائی که بین محفل های مختلف در جنبش دانشجوئی وجود دارد و این " کافیلیکس"ها و تصادم های مختلفی که وجود دارد ، چندان مساله حادی نیست آنطور که برخی بشدت از آن ابراز نگرانی می کنند ، چرا که من معتقد هستم مساله اساسی در این برهه برای ما این است که این تعارضات و تصادمات را بتوانیم در راستای آن پلورالیزاسیون اصیل کانالیزه کنیم . باین ترتیب ما می توانیم با یک جریان پالوده ی چپ مواجه باشیم که با توجه باینکه سطح جنبش ارتقاء پیدا کرده ، با توجه باینکه منافع طبقاتی و شکاف طبقاتی اساس تحلیل هایش شده است ، اساس بحث و موضع گیریهای سیاسی اش شده است و نگاهش به جنبش ها و صف بندیهای اجتماعی شده است ، و بنابراین حالا می تواند اتحاد عمل هائی صورت بگیرد که این چپ را از آن محفل ایسم روی گردان کند . یعنی بتدریج بجای اینکه بر مبنای یکسری مصالح و منافع گروهی و شخصی و سکتی بخواهد عمل کند ، حالا روی آنها پا بگذارد و بر اساس آن چیزی که مصالح و منفعت جنبش بر مبنای مصالح کارگر و مبارزه طبقاتی که سنگ بنای مبارزات اجتماعی ما تلقی می شود، گام بردارد و اتحاد عمل را در آن راستا شکل بدهد. ار این جهت محفل گرائیها و شاخه شاخه شدن ها، بهرحال یک عمری خواهد داشت و آن اتحاد اصیل بر مبنای آنتاگونیسم طبقاتی بزودی خودش را نشان خواهد داد و دیر یا زود شکل خواهد گرفت .
برابری: آقای امیری، این تقسیم بندی را که خانم نصر آبادی کردند، چقدر واقعی می دانید؟ آیا فکر نمی کنید که این تقسیم بندیها برای جنبش چپ دانشجوئی که امروزه شکل گرفته، خیلی زود رس باشد؟ و هنوز جنبشی که نتوانسته در پایگاه اجتماعی خودش گسترش پیدا کند، چقدر اینگونه تقسیم بندیها ومرزبندی ها و بخصوص در بین طیف چپ با همدیگر، پایه ی اصولی و واقعی دارد؟ و بعد از آن بتوانیم صحبت کنیم که چه کارهائی را می شود کرد که بحث ها را بشکل سالم و درستی پیش برد ؟ نظر شما در این مورد چیست ؟
کیوان امیری : من هم خدمت همه ی بیننده ها و شنونده های شما سلام عرض می کنم و خیلی خوشحالم که توانستم در این بحث شرکت کنم . نخست مقدمه ای در مورد جایگاه جنبش دانشجوئی بگویم: این جنبش برخلاف جنبش کارگری، جنبش زنان که بر اساس یک سری منافع ابژکتیو شکل می گیرند، بر مبنای مصلحت مشترکی که بر اساس دانشجو بودن تعریف می شود، شکل می گیرد. بنابراین جنبش دانشجوئی در همان قدم اوٌل بیک جنبش سیاسی تبدیل می شود که در کنار صف بندی طبقاتی و سیاسی که در جامعه وجود دارد، صف بندیهای سیاسی و طبقاتی خاصی هم در دانشگاه بوجود خواهد آمد . ممکن است .... در دانشگاه .... بین نیروهای سیاسی و طبقاتی با....... در خارج دانشگاه تفاوت داشته باشد . این در دانشگاه وجود دارد بدون اینکه پایه های سیاسی و طبقاتی در خارج دانشگاه داشته باشد.
بنابراین صف بندی نیروهای سیاسی در داخل دانشگاه یک صف بندی تصادفی یا محلی و محدود به جنبش دانشجوئی یک دانشگاه خاص نیست . در واقع از روی صف بندیهای سیاسی جنبش دانشجوئی ما می توانیم صف بندیهای سیاسی در سطح جامعه را تشخیص بدهیم . منتهی در هر شرایطی این صف بندیها یک سری از ویژگیهای مختص آن شرایط را باخودشان حمل می کنند . مثلاً در شرایط فعلی که بهردلیلی جنبش های اجتماعی در موقعیت اعتلاء قرار ندارند، مشخصاً سکتاریسم و همان چیزی که خانم نصر آبادی بعنوان محفل ایسم از آن نام بردند، توی این جنبش های اجتماعی وجود دارد و ما نمی توانیم بگوئیم که اختلاف نظرها و مرزبندیها تماماً بر اساس مرزبندیهای طبقاتی و سیاسی هستند. چرا که بدلیل اینکه جنبش دانشجوئی ما در حالت محفلی قرار دارد، بسیاری از این مرزبندیها در افق میان مدت کاملاً سیال می توانند باشند و می توانند تغییرکنند . منتهی مساله اساسی ای که وجود دارد پرداختن به صف بندیهای مشخصی است که فعلاً در سطح چپ دانشگاه وجود دارد. چپ دانشجوئی حتماً به خاطر دارد که در گذشته نه چندان دور، یک صف بندی اساسی بین نیروهای رادیکال و انقلابی در برابر نیروهائی که به نوعی مروج سوسیال دموکراسی در سطح دانشگاه بودند، وجود داشت . خوب این نیروها با یک پرچم خاصی به صحنه آمده بودند . پرچم هائی که حالا می تواند تحت عنوان وحدت نیروهای سکولار چپ و راست یا وحدت همه ی نیروهای دموکراسی خواه بالا برود و مطرح شود .
در واقع با این شعارها به صحنه آمده بودند، امٌا می شود گفت با توجه به اینکه مااعتقاد داریم که صف بندی نیروهای سیاسی در دانشگاه حول همان مساله اصلی تقابل سوسیالیسم و طبقه کارگر با بورژوازی و لیبرالیسم هست ، این شعار ها نمی توانند شعارهائی باشند که پلاتفرم مشخص و روشنی راجلوی جنبش دانشجوئی قرار بدهد. در واقع هر وحدت طلبی عوامانه ای می تواند باین منجر شود که یکی از این دو جریان را تبدیل به زائده ی جریان دیگر بکند.
طی یکساله گذشته و مشخصاً از مقطع 16 آذر 1385 به اینطرف که نیروهای چپ در دانشگاه حضور قاطع خودشان را در اکسیون روز دانشجو نشان دادند و نشان دادند که خیلی جدی تر از گذشته در دانشگاه در حال فعالیت هستند، ما به توضیح این مطلب پرداختیم که ما با یک تغییر فاز در دانشگاه مواجه هستیم . بیش از آن جنبش چپ دانشجوئی بدنبال این بود که احساس وجود کند امٌٍا الان به مرحله ای رسیده که چه باید کرد را باید جواب بدهد. ما در همان مقطع در نشریات دانشجوئی مطرح کردیم که ما امروز در مقابل سئوال چه باید کرد قرار گرفته ایم و به آن باید جواب بدهیم . در برابر این سئوال طیفی از دانشجویان چپ در دانشگاه تحت عنوان " چپ کارگری" اعلان موجودیت کردند و پاره ای از موضع گیریهای طیف دیگر را مورد انتقاد خودشان قرار داند . در واقع ما در اکسیونهای متفاوت می دیدیم که شعار وحدت جنبش دانشجوئی با جنبش زنان و جنبش کارگری مطرح می شد .
این شعار به مثابه یک شعار پوپولیستی که تمام جنبش های اجتماعی را در یک سطح قرار می دهد و آن افق سیاسی را که جنبش طبقه کارگر می تواند در برابر جنبش های دیگر قرار دهد و یک جهت گیری سیاسی برای تصرف قدرت سیاسی و حرکت کردن به سمت فرماسیون اقتصادی- اجتماعی سوسیالیسم را جلوی جامعه قرار بدهد، در نظر نمی گیرد و همه ی آنها راهم پایه می خواند . این مساله مورد نقد قرار گرفت و همینطور برخورد شعار گونه مورد نقد قرار گرفت که ما نمی توانیم به این شعارها بسنده کنیم اگر چه باید دانشگاه را تبدیل به ظرف کرد که در آن از مبارزات طبقه ی کارگر دفاع بشود امٌا باید گام های عملی در این رابطه برداشته شود. برای برداشتن گام های عملی در این راستا طیف چپ سعی کرد برنامه خاص خودشان راجلو ببرد و با فعال های کارگری ارتباط بگیرد. صندوقی را برای کمک به خانواده های کارگران زندانی در چند دانشگاه تهران باز کرد و در واقع با این شعار به صحنه آمد که ما باید باین سمت برویم که ارتباط هر چه بیشتر با جنبش کارگری بگیریم و محوریست جنبش کارگری را در مورد بحث اتحاد جنبش ها قائل باشیم .
خوب ، با واکنش های متفاوتی هم مواجه بودیم . از بین این واکنش ها می شود به واکنش هائی اشاره کرد که برگزاری صندوق کمک مالی برای کارگران زندانی در واقع گدائی کردن برای کارگرها نام گذاری می کردند . خوب ! این برخوردها ما را به اینجا می رساند که یک تفاوت بینشی بسیار عمیق بین درکی که بسیاری از فعالین دانشجوئی از طبقه کارگردارند و درکی که ما از طبقه کارگر داریم ، وجود دارد. می توانیم بگوئیم که پایه های بحث ها ی آنها راتقسیم بندی طبقاتی بر مبنای مثلاً توزیع در آمد تشکیل می دهد . یعنی آنها از طبقه کارگر فقط بمثابه فقیرترین طبقه جامعه درک داشتند و پتانسیل انقلابی طبقه کارگر را نمی توانستند درک کنند و این نشان می داد که تفاوت های عمیقی وجود دارد .
در مورد جنبش دانشجوئی هم همین تفاوت ها وجود داشت . وقتی بحث جنبش دانشجوئی و ارتباط اش با چپ بمیان کشیده می شود، خوب اولین جائی که ذهن سراغ آن می رود مکتب فرانکفورت و می 68 یا.... یا در مورد چپ ایران اولین جائی که ذهن مخاطب به سمت اش می رود،جنبش چریکی است . ولی فعالین چپ دانشجوئی ، فعالین کمونیست در داخل دانشگاه قصد اینرا دارند که جنبش خودشان را در داخل دانشگاه داشته باشند و مسائل را از دید طبقه کارگر نگاه کنند . یک مثال ساده می زنم :
ما الان با بحث خصوصی سازی در دانشگاه مواجه هستیم، خصوصی سازی خوابگاهها و دانشگاه . خوب مشخصاً طیف دانشجویان لیبرال نمی توانند با این امر مخالفت کنند، چرا که آنها در اتحادیه های کلان و در سطح جنبش های اجتماعی و در سطح جامعه موافق این خصوصی سازیها هستند. در مقابل این دانشجویان چپ هستند که می توانند با مطرح کردن آلترناتیو کنترل شورای دانشجویان و اساتید و کارکنان دانشگاه در برابر خصوصی سازی به صحنه بروند و مطالبات دانشجویان راکه از این خصوصی سازی ناراضی هستند، نمایندگی کنند.
ما معتقد هستیم که ساختار آموزش از کمیسیون آموزشی گرفته تا رابطه استاد و دانشجو در دانشگاه یک ساختار طبقاتی است . بر این رابطه یک ساختار طبقاتی حاکم است و کارکردی دارد که در تقسیم کار کلی در سطح جامعه متخصصینی را برای همین شیوه ی تولید سرمایه داری تربیت می کند. ولی خوب ما اعتقاد داشتیم که چپ باید باین سمت برود که چنین مطالباتی را نمی تواند صرفاً مطرح کند و قطعاً باید برود به سمت نمایندگی خواسته های صنفی و نه صرفاً مسائل سیاسی را مطرح کند. درمورد خصوصی سازی و ساختار آموزشی مثال اش را آوردم و باید باین سمت برود و در واقع افق کارگری اش کمک می کند که باین سمت برود .
من فکر می کنم که چنین تفاوت هائی وجود دارد بخصوص اینکه جنبش چپ .... طبقه کارگر را از پلاتفرم خودش متمایز می کند . می آید به سمت جنبش جوانان که خودشان اسمش را جنبش فرهنگی می گذارند و .... می بینیم که یک طیف در دانشگاه شعار اصلی 16 آذر را " نه به جنگ" می دانند . در واقع یک درک تمام خلقی از " نه به جنگ" گفتن دارند............ چند جمله نامفهوم – جمع بندی است که عمدتاً در بالا آمده –
امٌا تا موقعی که نیروی چپ دانشجوئی اجتماعی نشده و هنوز پایگاه اجتماعی دانشگاه چه از نظر کمیت و چه از نظر کیفیت بورژوازی است و جنبش های اجتماعی هم در مرحله افول و عقب نشینی هستند، یک مقدار از اختلاف ها و مرزبندیها تحت تاثیر سکتاریسم و محفل گرائی است . معتقدیم که همچنان جنبش چپ در فرم محفلی اش قرار دارد ولی البته ما افق را روشن می بینیم ، با ین دلیل که هر چه جلوتر می رویم مرزبندیها سیاسی تر می شود .
برابری: خیلی ممنون آقای کیوان امیری . حالا از آقای تقی روزبه نظرشان را می پرسیم . آقای روزبه شما صحبت دوستان دانشجو در ایران را شنیدید و از آنجائی که بطور فعال و جدی این بحث ها را دنبال می کنید ، می خواستیم نظر شما را در مورد تقسیم بندیهای گرایش های مختلفی که در بین فعالین چپ دانشجوئی صورت گرفته، بدانیم . رابطه اینها با پایگاه اجتماعی شان و خواسته ها و منافع جنبش دانشجوئی چگونه است ؟ بین این منافع ودیدگاههای سوسیالیستی و طبقاتی و منافع عمومی و مشترک دانشجوئی چه پیوندی است ؟ بهر حال می خواستیم نظر شما را در رابطه با این تقسیم بندیها و این گرایش های موجود در سطح فعالین چپ محیط دانشگاه بدانیم ؟
تقی روزبه : با سلام به بینندگان تلویزیون برابری و دوستان شرکت کننده در این گفتگو : بنظر من نکاتی راکه دوستان مطرح کردند بخشی از واقعیت های جنبش دانشجوئیست و قابل انکار نیست و این طیف بندیها در جای خودش هم مثبت است . تردیدی نیست که از این زاویه حرکت رو به رشدی وجود داشته و ما شاهد بلوغی هستیم . بخصوص برآمد و روی صحنه آمدن بیشتر نیروهای چپ و رادیکال و با طیف های گوناگونی که دارند . بهر حال کل این مجموعه حرکت مثبت و کاملاً قابل تحسین است . منتهی مراتب وقتیکه از یک جنبش صحبت می کنیم و این مقوله را درمقابل خودمان قرار می دهیم، در واقع از یک پدیده ای صحبت می کنم که قبل از هر چیز باید هر طیفی از معادل قرار دادن خودش باجنبش اجتناب کند . یعنی یک رابطه ی تکوینی ، یک رابطه ی نسبی با آن برقرار کند. وگرنه، بنظر من با جنبش برخورد یکجانبه و ابزاری می شود . جنبش دانشجوئی مثل هر جنبشی و بویژه بخاطر ویژگیهای خودش، بمراتب بیشتر، یک جنبش متکثر است .بالقوه وبالفعل دارای گرایش ها و طیف بندیهائی است. چون در جوامع استبدادی بخاطر اینکه بسترهای قانونی و دموکراتیک و مناسبی ندارد، این طیف بندیها به نوع خاصی شکل می گیرد و خیلی شفاف و روشن نیست و طبیعتاً بنحو ویژه ای خودش را نشان می دهد .
وقتی مطرح می کنیم جنبش، باید مولفه های اصلی اش را در نظر بگیریم و مخصوصا بعنوان چپ و کمونیست در عین حال که به تمام جوانب نگاه می کنیم ، به کل آن و منافع عمومی اش بمثابه قطب نمای اصلی باید توجه ویژه کرد. وگر نه همان می شود که بر سر خیلی از جنبش ها در تجربیات منفی گذشته آمده است . فکر می کنم که اگر نگاهی به همین روندها که در صحبت های دوستان بود و هرکدام بخشی ازجنبش دانشجوئی را به تفسیر کشیدند، بکنیم آنوقت چندین مولفه ی اساسی را در جنبش شاهد خواهیم بود . مولفه هائی که درحال وقوع هستند و بدون نگاه عمومی و فراگیر به اینها و رابطه شان، نخواهیم توانست جایگاه دقیق خود و آن خود آگاهی ای را که هر چپی و هر کمونیستی باید داشته باشد، در یابیم .و از آن منظر به جنبش دانشجوئی نگاه کنیم.درغیراینصورت طبیعتاً دچاریکجانبه گری خواهیم شد.
بنظر من یکی از چیزهای بسیار مشخصی که بعنوان یکی از تجلیات یک جنبش متکثر محسوب می شود،مساله ی خودیابی، تشکل یابی و طیف بندی گرایش های گوناگون درون جنبش دانشجوئیست .البته به این معنانیست که هر چه اتفاق افتاد بهترین است و طبیعتا خرده اختلاف ها و خرده طیف بندیها در آن هست. مستقل ازاین ضرورت که چنین چیزی باید هر چه بیشتر آگاهانه صورت بگیرد، وجود چنین روندی کاملاً محسوس است و قابل دفاع هم هست ، چون یکی از ویژگیهای جنبش مستقل بر مبنای نیازهای واقعی و راستین طی کردن این روند است .
بااین وجود یکی از بزرگترین نیازهای جنبش سراسری جامعه ی ما اینست که یک جنبش دانشجوئی بالغ و فراگیر و سراسری شکل بگیرد. که اکنون یک حلقه مفقوده بسیار مهمی است .
بخشی ازاین مساله بر می گردد بهمین طیف بندیها و وجه دیگرش واقعیت سیاسی و عینی موجود یعنی مساله یورش و فشارهای استبداد است که در برابرمان هست . همان واقعیتی که در شعارها، پلاکادرها و پوسترها بصورت" دانشگاه پادگان نیست " تجسم یافته است. والبته هدف سرکوب یک واقعیت بسیار مشخص یعنی ممانعت از برآمد جامعه و طرح مطالبات مستقل است. وباین ترتیب می خواهند که این حرکت متوقف بشود و دچار تشتت شده و از نفس بیافتد.
مساله ومولفه سوم،ضرورت نبرد علیه هژمونی نولیبرالها و تبعات و زائده های آنهاست در سطح جنبش دانشجوئی . دوستان هم بدان اشاره کردند و درست هم هست و قابل دفاع که سیاست های لیبرال ها منزوی بشوند.چرا که هژمونی وجهت دهی آنها بر جنبش دانشجوئی ازنقطه نظر نیروهای رادیکال ومنافع عمومی جنبش هدایت این جنبش بسوی باطلاق است .ازاینرو طبیعتاً باید زیر پای آنها خالی شود .
مساله یامولفه چهارم ضرورت پیوند متقابل جنبش دانشجوئی با سایرجنبش های اجتماعی و طبقاتیست. البته درهمه ی این عرصه ها شاهدیم که نطفه هائی ازبالندگی وحرکت جوددارد ولی هنوز کند هست و بقدر کافی تکوین پیدا نکرده است. وقتی از خود آگاهی صحبت می کنیم، واز بلوغ جنبش در تمامیت اش صحبت می کنیم، ضمن آنکه این مولفه هاوجود دارندو باید هم وجود داشته باشند،منتهی برقراری رابطه درست بین آنها و چگونکی پیشبرد همزمانشان مساله کلیدی و چالش اصلی هست. واقعیت اینست که درنگاهی به رابطه این مولفه ها باهم، متاسفانه- که البته چندان غیر طبیعی هم نیست –تشتت آمیز است، موزون نیست و بنظر من از بلوغ لازم برخوردار نیست. یعنی مثلا یک گرایشی بر یک وجه تأکید یک جانبه می کند و گرایش دیگر بر جانب دیگر و اینهادر مجموع با هم هماهنگ نمی شوند . در حالیکه کل بلوغ جنبش در پیوند متناسب این مولفه هاست. والبته در میان مولفه هائی که خدمتتان عرض کردم، مسلم است که یورش استبداد و مقابله با آن بستر اصلی پیشروی است . بخاطر اینکه همواره وضعیت مبنای حرکت به جلوست ودر دل آن ما فرا روی می کنیم وسعی می کنیم که جنبش را بلوغ بدهیم وکمک کنیم که جلو برود. خوب طبیعتاً اگر وضعیت کنونی را در نیابیم به هیچ وجه نخواهیم توانست حتی یک گام هم به جلو برداریم. آن جریانهائی که فقط با ایدئولوژی خودشان را تبیین کنند، بهیچ وجه مشکلی را که نیروهای چپ بیش از سه، چهار دهه است که با آن مواجه اند وقادرنیستند با جنبش ها پیوند بخورند،حل نخواهند کرد. صرف دادن شعار پیوند با جنبش ها به تنهائی کارسازنیست.چرا که دارای قانونمندیها و الزامات ومسائلی است که باید در نظر گرفته شوند. مساله اساسی اینست که بتوانیم دربستراصلی جوانب مختلف را با هم وموزون پیش ببریم . اگر بتوانیم اینکار را بکنیم اوج آگاهی و اوج بلوغ خواهد بود. نیروهای چپ و کمونیست بیش ازهرکسی موظفند بنا به جایگاه طبیعی خود که همانا دفاع از منافع عمومی جنبش است، نماینده پیوند این جوانب گوناکون باشند .بطوری که هیچکدام از این مولفه ها درمقابل آن دیگری قرارگرفته و نادیده گرفته شوند .
پس از نظرمن این نکته مساله ومشکل کنونی جنبش دانشجوئی ونیروهای چپ هست که اکنون با آزمون و خطا وبصورت ناموزون پیش میرود.در شرایط حساسی قرارداریم و اگر این مسائل خوب فهم نشود و آگاهانه پیش نرود، طبعاً با افت و خیزها و تلفات و فشارهای خیلی زیادی مواجه خواهیم شد.
برابری: خانم نصر آبادی شما صحبت دوستان را شنیدید. می خواستیم بدانیم که در رابطه با ایجاد یک جنبش سراسری دانشجوئی که بتواند در مقابل استبداد بایستد- در هر حال محفل های کوچک به تنهائی نمی توانند در مقابل استبداد هاری که در دانشگاهها عمل می کند بایستند- چه وظایفی پیش رو هست؟
شما فکر می کنید وظیفه همین نیروهای چپ و رادیکال در ایجاد یک جنبش سراسری چه هست؟ و این نکته ای هم که مطرح شد یعنی پیوند با سایر جنبش ها و اینکه جریاناتی که خودشان را چپ و سوسیالیست می دانند با جنبش های طبقاتی ایران چگونه باید این پیوند را بر قرار کنند که بتوانند هویت اصلی خودشان را در جامعه نشان بدهند ؟ نظرتان چیست ؟
نصر آبادی: عرض کنم خدمتتان که آنچه را که شما بعنوان جنبش سراسری دانشجوئی صحبت می کنید، در واقع جنبشی که از دل بحث شما بیرون می آید اینست که بر مبنای یک شعار امروز صرفاً اتحاد، عمل شود . یعنی تمام اختلافات و تمام افتراقات و تعلقات خاطر و خط بندی های سیاسی موجود گرایش هائی که وجود دارند و ندارند وافق های متفاوتی که برای آینده ی سیاسی- اجتماعی ایران متصور هستیم یا نیستیم، همه ی اینها را کنار بگذاریم بنفع یک اتحادی که می خواهد علیه شرایط اختناق و سرکوب و دیکتاتوری که شما از آن صحبت می کنید، بایستد. در حالیکه چنین اتحادی اساساً نمی تواند شکل بگیرد و این اولاً، ثانیاً اگر چنین چیزی شکل بگیرد ابداً نمی تواند به آن نتیجه ای که مورد نظر شماست برسد ، چرا که دائماً تمام این اختلافات و افتراقات درحوزه های مختلف سرباز می کند و مانع از آن اتحاد عملی که مد نظر شماست می شود . بنابراین اینکه اتحاد و دیگر هیچ ، چیزی نیست که بتواند پاسخگوی مشکلات باشد. ما باید اساساً به این پلورالیزاسیون و قطب بندی درجنبش دانشجوئی قائل باشیم . چون جنبش دانشجوئی اگر صرفاً بخواهد بر مصالح و منافع جنبشی خودش بعنوان یک قشر اجتماعی استوار باشد، صرفاً باید محدود باشد به .... دانشگاه و در حول یک سری مسائل صنفی و کاملاً دانشگاهی و نهایتاً .... دانشجویان بر اساس امکانات دانشگاهی خلاصه شود و از این جهت دست و پای جنبش دانشجوئی محدود خواهد شد . ( بسته خواهد شد ). امٌا جنبش دانشجوئی سنتاً چیز ایست که ورای مسائل صنفی و دانشگاهی . اگر به مسائل صنفی و درون دانشگاهی می پردازد که ما اینرا حول بحث تشکل های مستقل دانشجوئی خیلی رویش تاکید می کنیم ، برای این همت که این خواسته ها و مطالبات صنفی..... مبارزاتی است که در خدمت آن خواسته ها و مطالبات عمومی که در بطن جریانات اجتماعی و جنبش های اجتماعی وجود دارد . برای اینکه بتواند آنرا از لحاظ ... کاری یک نوعی پیوند به جنبش های اجتماعی دیگر بزند .... برای ما خیلی اهمیت فوق العاده ای دارد.
آن اتحادی که شما می گوئید ، بله ممکن است یک اتحادیه سراسری دانشجویان تشکیل بشود که صرفاً برای یک سری خواسته ها و مطالبات صرفاً دانشجوئی و صنفی خلاصه شود . اگر نه چنانچه بخواهد یک سری خواست ها و مطالبات را مطرح کند و بخواهد با یک سری شعارهای سیاسی پیش برود. هیچگونه امکانی برای چنان اتحادی که شما مد نظر دارید، وجود ندارد. مگر اینکه این اتحاد در بین یک سری نیروهای چپ که کاملاً در مسیر پیشرفت های جنبش پالوده شده اند، بوجود بیاید. در واقع بین آنهائی که با خودشان تعیین تکلیف سیاسی کرده اند و اولاً یک سری نیروهای رفورمیست در درون خودشان دارند و نیروهائی که به لحاظ افق سیاسی و اجتماعی با آنها تمایزات خیلی جدی دارند و نیروهائی که نیروهای اجتماعی خودشان را از میان جریانات دیگری گزین کرده اند ، غیر از آن چیزی که ما مد نظر داریم . صرفاً بر این اساس است که این اتحاد سراسری درجنبش دانشجوئی می تواند شکل بگیرد که کاملاً هم می تواند بدنه ای از دانشجویان را هم برای خودش داشته باشد و حول خودش سازمان بدهد. و کاملاً می تواند در عین حفظ اختلافاتش با جریانات لیبرال و سوسیال دموکرات که کاملاً متعلق هستند به جنبش لیبرالیسم و بورژوازی ایران، در جهت گسترش خودش و تقویت یک سری توانائی خودش .... و می تواند به این اتحاد برسد .
در مورد ارتباط جنبش دانشجوئی با سایر جنبش های اجتماعی ، بحثی بود که معتقد بودیم که سطح تحلیل ما نسبت به بحث جنبش های اجتماعی بر مبنای تحلیل های آکادمی های بورژوائی نیست که آن نگاهی که به جنبش های اجتماعی دارند و آن نگاه پلورالیزسی که قائل هستند در بین نیروهای حاضر در بین جنبش های اجتماعی، که اینها در یک سطح برابر نسبت بهم بسر می برند و یک همزیستی مسالمت آمیز می تواند گروه ها و جریانات مختلف را که هر کدام نماینده ی یک خط سیاسی خاصی هستند، به همدیگر نزدیک کند و با هم در این همزیستی مسالمت آمیز بسر ببرند. بزعم ما این چنین نیست و پروژه ی اجتماعی شدن چپ که در دستور کار هر کمونیستی باید قرار بگیرد، بحثی است که این مساله پلورالیزیسم و هم سطح بود همه ی جنبش ها با همدیگر و هم سطح بودن همه جریانات سیاسی حاضر درجنبش های مختلف را بر نمی تابد. مساله اصلی ما هژمونی چپ در بین جنبش های اجتماعی هست و اینکه جنبش کارگری در هر حال در یک سطح ارتقاء یافته تری نسبت به سایر جنبش ها بسر می برد . و ما در این شک نمی کنیم که در بین مجموعه جنبش های اجتماعی، پرچم سرخ سوسیالیست ها باید در صدر این جنبش ها قرار داشته باشد و افراشته شده باشد تا از این جهت این جنبش ها برای ما اهمیت استراتژیک پیدا کنند.
برابری: ممنون از شما خانم پریسا نصر آبادی و اجازه بدهید که بحث را با آقای کیوان امیری پی بگیریم . آقای امیری شما صحبت های خانم نصر آبادی را شنیدید و حالا سوال مشخص ما اینست که آیا نیروهای چپ و رادیکال در سازماندهی و ایجاد یک جنبش وسیع دانشجوئی که بتواند در مقابل استبداد بایستد، چه وظایف را دارند؟ و در رابطه با این اختلافات و گرایش هائی که وجود دارد . نحوه ی درست سازماندهی این بحث ها را فکر می کنید با چه روش هائی می شود پیش برد و این اختلافات را به نحو مطلوب تر و درست تر جهت داد و طبقه بندی کرد؟
کیوان امیری: در مورد شکل گیری یک جنبش سراسری برای مقابله با سرکوب جنبش دانشجوئی وشرایط استبدادی در جامعه ، من فکر میکنم باید دو نکته اصلی را توجه داشته باشیم : اول اینکه – در صحبت های دوستمان هم خانم نصر آبادی بود- یک چنین شعاری یا شعارهائی از قبیل سرنگونی طلبی ، بهیچ وجه نمی تواند پایه ای برای وحدت گرایش های چپ و سوسیالیستی در سطح جنبش دانشجوئی باشد . اما مساله دومی که من فکر می کنم باید به آن اشاره کرد اینست که متاسفانه طیف هائی از جنبش دانشجوئی- جنبش چپ دانشجوئی – علیرغم اینکه ممکن است ظاهر خیلی رادیکال و پرستیژ خیلی رادیکالی را برای خودشان تعریف کنند، شهامت ایستادگی در برابر سرکوب حاکمیت را ندارند، خودشان را پشت عناوین ضد امپریالیستی قایم می کنند و به نوعی تبدیل می شوند به چماقی برای حاکمیت برای در هم کوفتن گرایش هائی در سطح جنبش دانشجو ئیست . من فکر می خواهیم در سطح جنبش دانشجوئی باهژمونی لیبرالیسم مقابله کنیم، چاره ای جز این نداریم که پرچم دار اصلی مبارزه بااستبداد و شرایط استبدادی در سطح دانشگاه باشیم . ما نمی توانیم این سطح از مبارزه را به بهانه ی اینکه یک گرایش ممکن است کاملاً سوسیالیستی نباشد کنار بگذاریم و بعد برویم سراغ اینکه تمام انرژی خودمان را بگذاریم که ما فعالیت ضد امپریالیستی و ضد آمریکائی بکنیم .
در مورد جنبش سراسری که گفتید : من فکر می کنم در مرحله اول بایستی یک آسیب شناسی از سبک کار جنبش دانشجوئی و فعالین چپ این جنبش داشته باشیم . حقیقت اینست که امروز در سطح جنبش دانشجوئی متاسفانه فعالین چپ و راست هر دو از بدنه ی جنبش دانشجوئی و دانشجویان عادی جدا افتاده اند و پرت افتاده اند . مساله اصلی اینست که من فکر می کنم برای اینکه بخواهیم یک جنبش سراسری ایجاد کنیم، باید یک فکر اساسی به حال این جدا افتادگی و پرت افتادگی از بدنه ی جنبش دانشجوئی بکنیم .
مساله بعدی اینست که بسیاری از گرایش های جنبش دانشجوئی متاسفانه مبتلا به یک آفت بزرگ به اسم اکسیونیسم هستند. یعنی تمام نمانیدگی مطالبات دانشجویان را در برگزاری یک یا دو اکسیون اعتراضی در طول سال خلاصه می کنند. زمانیکه دانشجو مطالبه صنفی دارد، زمانیکه دانشجو مطالبه سیاسی دارد، صحنه را خالی کرده اند . حضور جدی در صحنه ندارند و فقط به صورت شرکت در یک مراسم آئینی که گویا قرار است حضور خودشان را در آن مراسم آئینی به رخ همدیگر بکشند، در روزهای خاصی توی دانشگاه جمع می شوند و شعارهایشان را می دهند و بدنه ی دانشگاه هم عمدتاً با حفظ فاصله از این فعالین ، آنها رانظاره می کند و بعد می رود تا سال دیگر. من فکر می کنم که در مرحله اول باید یک آسیب شناسی جدی از این سبک کار فعالی داشت .
مشخصاً می خواهم بگویم که در یکسال گذشته ما با سرکوب قدم به قدم جنبش دانشجوئی مواجه بودیم . در تمام عرصه ها از محدود شدن آزادی بیان و آزادی انتشار نشریات و آزادی تشکل های دانشجوئی تا بحث پوشش اجباری وفشارهای صنفی ای که وارد می شد واین اواخر هم نصب دوربین های مدار بسته در دانشگاهها ، این سرکوب دیده می شد.مرحله به مرحله ما دیدیم که سرکوب جدی تر شده و متاسفانه اعتراضات دانشجوئی در تمام این مقاطع ، محلی و محدود بود. مشخصاً آلترناتیوی که بسیاری از طیف های چپ دانشجوئی به آن اشاره کرده اند و برای فرا روی از این اعتراضات محلی و محدود، تشکل یابی بوده است . تشکل های مستقل دانشجوئی ، تشکل هائی که از تمامی جناح های حاکمیت مستقل هستند، تشکل هائی که به دنبال دخالت خارجی نمی گردند و به نیروی متحدانه ی جنبش دانشجوئی و اتحاد جنبش های اجتماعی اعتقاد دارند . امًا مساله اصلی اینست که این تشکل یابی چطور باید اتفاق بیافتد؟ نمی شود به حرف های کلی در مورد تشکل یابی بسنده کرد . اگر چه ممکن است امروز جنبش دانشجوئی و جنبش چپ دانشجوئی در مرحله ای باشد که باید در مورد ضرورت این تشکل یابی توضیح بدهد، امٌا باید در آینده ی نزدیک باین فکر بکند که این تشکل یابی چگونه ممکن است ؟
ما روش های مختلفی را همین امروز در سطح جنبش چپ دانشجوئی دیدیم . قدمهای اولیه برای تشکل یابی در بخشی از جنبش چپ دانشجوئی بر اساس دیدگاههای مشترک برداشته شده . در بخش دیگری از جنبش دانشجوئی قدمهای اولیه بر پایه ی محیط فعالیت مشترک برداشته شده ، یعنی مثلاً محیط یک دانشگاه . ما باید بصورت جدی باین فکر کنیم که چه راه حلی را برای تشکل یابی داریم! مساله عبارت از اینست بحث تشکل مستقل دانشجوئی مشخصاً گره می خورد بیک استراتژی کلان. یعنی مشخصاً گروه هائی که تحث عناوین مختلفی مثل رفراندوم ، انقلاب رنگی، یا مخملی و یا دموکراسی خواهی یا حمایت از حمله آمریکا و یا بحث هائی مثل دیده بانی جامعه مدنی. استراتژی کلان خودشان را برای جنبش دانشجوئی دارند، پای این تشکل یابی نمی آیند . چرا که گروه هائی که بحث دموکراسی را مطرح می کنند ، عملاً می خواهند جنبش دانشجوئی را بصورت زائده و بال دانشجوئی اصلاح طلبان دو خردادی در بیاورند . گروه هائی که از رفراندوم یا انقلاب های رنگی و مخملی دفاع می کنند و یا حمایت آشکار از حمله آمریکا دارند، می خواهندجنبش دانشجوئی را به سمتی ببرند که این دخالت خارجی در تعیین سرنوشت مردم ایران را تبلیغ کند. گروه هائی که بحث دوری از قدرت و دیده بانی جامعه مدنی را مطرح می کنند ، می خواهند با حفظ یک حالت تعلیق این تمایل را در خودشان ایجاد کنند که بین هر دو تای این استراتژی ها بند بازی کنند و هرجا که لازم شد یکی از ایندو را اتخاذ کنند.
خوب این بحث گره می خورد به این استراتژی کلان که در واقع همان اتحاد کلان جنبش دانشجوئی با جنبش های دیگر است .
امٌا درمورد طیف بندیهائی که گفتید : ما بارهااعلام کردیم که مشخصاً سابقه ی بخش عمده ای از چپ در ایران و درکشورهای دیگر، این بوده که از دیدگاههای فکری خودش در برابر فکر مجاور- فکر همسایه –دفاع کند و وارد پلمیک های طافت فرسا یا فکر چند نفره که احتمالاً تعداد اعضایش از انگشت های دست بیشتر نیست، بشود. ما فکر می کنیم که زمین اصلی بحث مواجه با سردمداران اصلی لیبرالیسم و سیاست های بورژوازی در ایران است . و بنابراین باید بصورت جدی وارد این بحث شد و تا الان هم کوشیده ایم که وارد شویم . بحث دیگری که مطرح شد این بحث بود که چطور می شود به سمت بلوغ هر چه بیشتر چپ دانشگاه و شکل دادن به مبارزات سراسری حرکت کرد؟
ببینید دو تا راه حل وجود دارد: یک راه حل اتحاد عمل گرایش ها هست . یکراه حل پیوند خوردن به بدنه ی جنبش دانشجوئی است . یعنی جذب بدنه ی جنبش دانشجوئی به گرایش های سوسیالیستی و کارگری. خوب ما با بحث اتحاد عمل شروع کردیم و متاسفانه از طرف تعدادی از گروه های چپ در دانشگاه این بحث رد شد و عملاً بحث اتحاد عمل بین گرایش ها را کنار گذاشتیم . امٌا ما فکر می کنیم که گرایش های سوسیالیستی و کارگری نیازی ندارند که سراغ گرایش های پرت افتاده و مهجور بروند و باید مستقیماً به بدنه ی جنبش دانشجوئی مراجعه کنند . و برای تشکل یابی مشخصاً تاکید می کنم که باید حرکت کرد به سمت اجتماعی شدن در دانشگاه ها نمی شود تجربه را تکرار کرد. تجربه ی چپی را که زمانی در خانه های تیمی اش محصور بود و از جنبش های اجتماعی پرت افتاده بود و امروز در محیط ایزوله خودش در یک دانشکده پرت افتاده است . گاهی آنقدر پرت می افتد و بحث هائی را مطرح می کند که آنقدر از مطالبات جنبش دانشجوئی دور است که بدنه جنبش دانشجوئی به آن می خندد.
برابری : خیلی ممنون آقای کیوان امیری و حالا بحث را با آقای تقی روزبه به پایان می بریم . آقای تقی روزبه شما صحبت های دوستان را شنیدید، می خواستیم ببینیم که بهر حال برای اینکه این گرایش های مختلف بتوانند با هم دیالوگ داشته باشند و یک روش سالمی را برای بحث پیش ببرند، نظر شما در این رابطه چیست ؟ در هر حال یک جنبش سراسری که بتواند در مقابل استبداد بایستد ،نیاز است چون خطر واقعی است و بطور مشخص هم عمل می کند. آیا واقعاً می شود بیک جنبش سراسری دست یافت؟ و نیرو های چپ و سوسیالیست در این رابطه بطور مشخص و با توجه به اختلافات و بینش هائی که ممکن است بین آنها باشد که کار یک جنبش سراسری را با مشکل مواجه کند، چکار می توانند بکنند؟
تقی روزبه : در صحبت قبلی گفتم که جنبش دارای مولفه هائیست . به مهم ترین چالش هائی هم که با آن مواجه است اشاره کردم : مساله طیف بندی، مساله مقابله با استبدادی که یورش آورده ، مساله مقابله با لیبرالهاو زائده هایشان و مساله پیوند با جنبش های طبقاتی واجتماعی. من نمیدانم که خانم پریسا چگونه اینرا بیک دستی و یک جانبه بودن تبدیل کردند و بعد هم مساله را بعنوان یک اتحاد سراسری و یک سازمان سراسری مطرح کردند . این مساله هیچ ربطی به آن ندارد، مگر اینکه ما این بینش را – که البته در چپ های قدیمی ما نیز وجود نداشت- که جنبش مقوله ایست چند وجهی، پلورالیستی و با گرایش های مختلف، نپذیریم.وجنبش را درتمام وجوهش نبینیم.که دراینصورت جنبش مثل توصیف آن فیلی خواهد شد که هر کس درتاریکی یک گوشه ای ویک قسمتی ازآن را لمس می کند وتصور می کند که درست توصیف می کند . البته با جنبش نمی شود اینطور برخورد کرد! بنظر من جنبش را باید با مولفه های واقعی اش دید، بدون آنکه آنها را در برابر هم قرار داد. درغیر اینصورت باین ورطه خواهیم افتاد که فرضاً طیف بندی خودمان را در مقابل سایر طیف بندی جنبش قرار دهیم .
اولین کلام" مانیفیست " اینست که کمونیستها هیچوقت منافع جنبش را در برابر منافع اخص خودشان قرار نمی دهند. می خواهم تأکیدکنم که یک جنبش چند وجهی و پلورالیستی بهیچ وجه آن چیزی نیست که ایشان تاکید می کردند.این یک نکته درموردملاحظات ایشان. دومین نکته اینکه آیا اصلاً ما می پذیریم که یک جنبش دانشجوئی وجود خارجی دارد یا اینکه فقط لفظاً استفاده می کنیم ؟ البته یک جنبش درحال تکوین ودرحال شدن ونه بالفعل وکامل.نقش نیروهای آگاه چپ در این تکوین چیست ؟ اگر اینرا نپذیریم ، بنظر من با همین منطق جنبش طبقه کارگرنیز– که حالا فرصت بحث آن نیست-عملاً زیر سئوال می رودند. وحاصل چنین درکی ازجنبش درحکم ایدئولوژیک کردن آن و تقلیل آن بیک گرایش ویا گروه چپ که بنظر من اصلاً ربطی به کمونیسم هم ندارد،می شود. بحث برسراتحاد نیست،بلکه آنست که قواعد عمومی جنش ها رعایت شود و زیر نرود!
در واقع دانشگاه یک جامعه مشخص و کوچک وفشرده ای از جامعه بزرگ است . مخصوصاً الان که دانشگاه ها ازنظرکمی گسترده است . پهناوریش، تعداد دانشجویان و گرایش های مختلف اش اینرا نشان می دهد. بسیار دانشجویانی داریم که خاستگاهشان ازمیان اقشارفقیر وفرودست جامعه است . علاوه براین درسطح دانشگاه ها همانطور که آقای کیوان گفتند،مسائلی چون خصوصی سازی، مثل فشارخوابگاه ها،سرکوب ها،آپارتاید جنسی و بسیاری مسائل مشابه مطرح است . بدیهی است آن چپ هائی که نتوانند در محیط های زیست وتحصیل خودشان برای حل این گونه مشکلات پاسخ شایسته بدهند، درسطح جامعه ودیگرجنبش ها نیزدچارمشکل خواهند شد. همانطور که آقای کیوان گفتند آنها باید بتوانند بدنه را حول خواسته های خودشان و پایه های مستقل خودشان، وسیعاً سازمان بدهند که البته چنین هدفی متفاوت از جذب آنها بسوی خودشان است. این چپ ها-چپ هائی که طیف بندی خود را دربرابرمنافع جنبش قرارمی دهند ، بین خودشان و بدنه فاصله می اندازند. شکافی که ایشان گفتند بین فعالین و بدنه وجود دارد چه معنائی دارد؟ یعنی اینکه برای موجودیت جنبش دانشجوئی به معنای واقعی و تکوین یافته خود لازم است که بدنه دانشجوئی وارد صحنه بشود .
برای اینکه اینکار صورت بگیرد الزاماتی دارد: مهم ترینش اینست که در هر جنبش – این مساله قانون عام است و در مورد طبقه کارگر هم حاکم است – باید از مسائل بی واسطه شرکت کنندگانش شروع کنیم . این مسائل می تواند صنفی باشد یا سیاسی باشد ولی مسائل فراگیریست که دانشجویان برایش روزمره مبارزه می کنند.که می توان افق ها را در دل آن گشود. و ما-طیف های چپ- با افق های خودمان سعی می کنیم با این پدیده پیوند بخوریم و ارتقایش بدهیم .
ضمناً لازم به اشاره است که مبارزه با استبداد فقط مبارزه برای دموکراسی نیست . جامعه ما یک جامعه سرمایه داریست و استبداد موجود نیز استبداد نظام سرمایه داری است البته با خود ویژگیهای خودش. وقتی مبارزه جلو می رود، می بینیم که مقابله با خصوصی سازی و ماهیت سیاست های اقتصادی و بسیاری مسائل دیگر مطرح می شوند. این استبداد طبقه بورژوازی دردوران سلطه مناسبات سرمایه داری است(یعنی بامناسبات هنوز تعمیم نیافته سرمایه داری) در دوران نیمه فئودال – نیمه مستعمره. خوب به این ترتیب است که در دل مبارزه با استبداد چپ ها باید بتوانند در راس این جریان قرار گیرند و آنجاست که راه خودشان را باز می کنند . گرچه طیف بندی بجای خودش دارای اهمیت است.اما وقتی سخن ازجنبش به میان می آید،موضوع پیوندطیف بندی ها ونقش بدنه است که به میان می آید ودیگرنمی توان باتکیه صرف به قلمرو ایدئولوژی پیش رفت. ودرست آن است که بربسترمطالبات موجود وفراگیرجنبش،طیف های گوناگون ازمنظرگرایشات خود، پیشنهادات خود درباره مسائل مشخص جنبش را،دربرابرتوده های دانشجو مطرح کنند.
بنابراین مساله اصلی اینست که اگر می پذیریم این مولفه ها وجود خارجی دارند،نباید اجازه دهیم که آنها در برابر هم قرار گیرند. یعنی باید طوری بر آنها تاکید کنیم که بیشترین نیروهائی که درآماج سرکوب قراردارند و همین الان می توانند درمقابل سرکوب وارد میدان بشوند، حذف نشوند. وما نباید اجازه بدهیم که وجوددیدگاه هها و ایدئولوژی های گوناگون آن را تکه تکه کنند . مهم ترین مساله ما این است که بتوانیم اینها را( درجهت منافع عمومی جنبش) و درراستاها وجهت هائی پیوند بدهیم که نیروهای رادیکال بتوانند پیشروی کنند و تکامل یابند.
سئوال دیگری که شماکردید در سطح دیگری یعنی درمیان خود نیروهای چپ مطرح است .اگر در سطح کلی طیف بندی لیبرالها و نیروهای چپ ودیگرگرایش مطرح اند اما در خود نیروهای چپ هم می بینیم که این طیف بندی و خود یابی ها وجود دارند. بنظر من این خود یابی ها دچار نقصان ها و افراط و تفریط ها هستند و هنوز بقدر کافی تکوین پیدا نکرده اند . ما نمی توانیم آن را بتازانیم یا بر مبنای محوریت این یا آن جریان در طیف چپ این مساله را قطب بندی مصنوعی بکینم . این نیروها اولاً در مقابل طیف های راست ودیگر گرایش هائی که در جنبش دانشجوئی وجود دارند، چون افق های مشترک و خواست های نزدیک تری و قرابت های بیشتری باهم دارند، باید بتوانند همکاریهای فشرده تری بکنند . مثلاً در همین 16 آذر و یا همان نمونه ی دفاع از کارگران و صندوق کمک که حرکت بسیارعالی ای بود، اینها باید بتوانند باهم همکاریهائی بکنند. البته هیچ فرمول جادوئی وجود ندارد و من فکر می کنم اینجا هم وجود نخواهد داشت جز اینکه اتحاد عمل روی هدف های مشخص مثل 16اذر و مسائل مشابه ای که پیش می آید و مباحثه و بحث ایدئولوژیک – نظری برای شفاف شدن را باهم بیامیزند.درغیراینصورت این خطر هست که خرده مرزبندیها و خرده طیف بندیها جای گرایش های واقعی را بگیرند و چپ را تجزیه کنند .
چپ ها می توانند باین ترتیب بعنوان یک جریان منجسم تردردل جنبش دانشجوئی بصورت یک فراکسیون نقش آفرینی کنند.امری که یک ضرورت مسلم است. دراین صورت می توانند یک مبارزه ضد استبدادی را که اگر هژمونی اش بدست لیبرالها یا گرایش ها سانتر بیافتد، آن را به بیراهه خواهند برد، درصورتی که چپ ها البته درپیوند بابدنه دانشجوئی قرارگیرند،درجهت درست به پیش ببرند.
من در اینجا باید به مسائل پیوند با جنبش ها هم اشاره ای بکنم: پیوند باجنبش ها جنبه های مختلف دارد: از یکطرف لازمه اش اینست که خود جنبش دانشجوئی خودش را روی مطالبات اش تحکیم کند. و بنظر من مطالبات جنبش دانشجوئی فقط صنفی نیست . صنفی یک پایه اش می باشد. جنبش دانشجوئی همانطور که شما هم در صحبت هایتان بود ، پیوند تنکاتنگی با مسائل سیاسی دارد . یک جنبش پیشرو و آگاه است و شرایط ویژه ای دارد که فقط در مطالبات صنفی نمی ماند.دارای آمیزه هائی است که بشدت مستعد جهش است . شعارها ی مرگ بر فلان ، شعارهای کارگری، برابری و آزادی و غیره، همه نشان می دهند که مطالبات دیگری هم درمیان دانشجویان هست. بنابراین جنبش دانشجوئی درواقع با همه ی اینها مطرح است . منتهی مراتب در عین حال نه بر مبنای ذهنیت این فعال یا این گرایش و آن گرایش، بلکه بر مبنای آن چیزی که در شرایط معین و ودرمقطع کنونی فراگیر هست . آن ها را باید مبنای پیشروی قرار دارد و چپ سعی کند که خودش را در دل آن شکل بدهد و سعی کند که به تشکل های سراسری برسد. البته با توجه به وجودگرایش های گوناگون بنظر من یک تشکل سراسری ممکن نیست، منتهی تشکل های گوناگون تاآنجا که وجوددارند می توانند(ضمن داشتن اختلافات خود) در مقابل استبداد باهم هماهنگی و همکاری وائتلاف بکنند وگرنه منزوی خواهند شد .بی شک دراینجا بدنه ی دانشجوئی نقش کلیدی داردو با اتکاء به آن می توان جریانهای راست را ازبالا(ودرسطح جنبش) منزوی کرد. چپ نباید از پائین ودربرابربدنه خودش را منزوی کند. بر عکس باید بتواند نیروی بدنه را در مقابل راست ها قرار بدهد.چون واقعیت های زندگی (ونیازها ومطالبات)می طلبند که جلوتر برویم واین آنها هستند که دربرابر آن سنگ اندازی می کنند وبهمین دلیل درمتن تداوم مبارزه منزوی خواهند شد .
بنابراین همه چیز بنظر من باین بر می گردد که ما بتوانیم مناسبات و روابط درست بین وجوه مولفه هائی که همزمان عمل می کنند وبلوغ جنبش دانشجوئی به آن گره خورده است را در نظر بگیریم . و ضمناً اینرا هم اضافه کنم که همانطور که گفتم دانشگاه خود جامعه کوچکی است و جنبش دانشجوئی فقط یک جنبش دموکراتیک ویا صنفی نیست ،وهمانطورکه خود رویدادها وتجربه نشان می دهد فراتر از اینهاست. واین به معنای آنست که جنبش دانشجوئی از یکطرف سعی می کند خودش را بعنوان یک جنبش ورادیکال شدن هرچه بیشتر در سطح بدنه خود تقویت کند وازسوی دیگر به مثابه یک جنبش با جنبش های دیگر رابطه برقرار کند .
ودراین میان مسلم است که چپ های درون جنبش دانشجوئی می توانند روابط خیلی ویژه تر و گسترده تری با جنبش های دیگر برقرار کنند. جنبش دانشجوئی باید بتواند در سطوح مختلف پیوند خود با سایر جنبش ها را تقویت کند. هیچ کدام از این سطوح را نباید در برابر هم قرار داد. یک سطح از پیوند عبارتست از پیوند جنبش دانشجوئی درکلیت خود با سایر جنبش های اجتماعی – طبقاتی و مخصوصاً کارگران و زحمتکشان، یک سطح دیگرش پیوندهای خود چپ ها هستند که می توانند روابط ویژه تر و گسترده تری بااین جنبش ها داشته باشند . هیچ کدام ازاین ها در برابر هم نیستند.
مهم اینست که درعین اجتناب ناپذیربودن طیف بندی ها،اجازه ندهیم چپ خرد و تکه پاره شود . منتهی خیلی فرق می کند که این طیف بندیها بجای آنکه روی مسائل مصنوعی و خرده اختلافات صورت بگیرند، آگاهانه(برپایه اختلافات پایه ای) باشند وبتوانند بدنه را تحت تأثیرقراربدهند(رادیکال کرده و بسوی جلو سوق دهند)، ویا اینکه زود رس باشند و یا در مقابل ضرورت اتحاد عمل دربرابراستبداد قرار بگیرند. اینکه دوستمان گفت که اتحاد عمل نکردند خیلی جای تاسف دارد و نشان دهنده ی نا بالغی است . اگر کسی درد استبداد داشته باشد،باید قاعدتا در مقابل استبداد همکاری کند وگرنه شاید درداستبدادندارد و شاید می خواهد با استبداد همراهی کند که آن بحث دیگریست. البته درد استبداد فقط درمیان دانشجویان وجود ندارد،درمیان کارگران هم وجود دارد که نیازبه همکاری را می طلبد.اگر کسی چنین نکند در واقع مسائل جنبش و درد عمومی آن را ندارد. جنین کسی مسائل دیگری چون،مسائل فکری و روشنفکری برایش مطرح هستندکه البته نفس طرح وداشتن چنین مسائلی درست است ولی باین صورت آنها پیش نخواهند رفت و فقط بصورت فرقه ای باقی خواهندماند.مهم اینست که اینها را در بستر جنبش جاری کنیم.
و ضمناً اینرا هم بگویم که جنبش دانشجوئی را نباید همانند جنگل از پشت درختان تماشا کرد . اگر گفتم جامعه ی کوچک بخاطر این بود که بدانیم همه ی مسائلی که در جامعه و در سطح کلان مطرح هستند دراین جا هم به نحوی مطرح اند. بنایراین اگر ما همین جا بتوانیم مناسباتمان را خوب تنظیم کنیم و خوب حرکت نمائیم، این خود تجربه ای بسیار عالیست برای اینکه بتوانیم وظیفه مان را در بیرون از جامعه ی دانشگاهی هم خوب انجام دهیم .ودراین جامعه کوچک وقتی جنبش دانشجوئی خودش را بمثابه یک جنبش شکل می دهد، در واقع دارد علیه استثمار، علیه خصوصی سازی، علیه فشارهائی که حاکمیت و نئو لیبرالیسم با اعمال سیاست هایش بر جامعه وارد می کند، وعلیه امپریالیسم و مداخله آن حرکت می کند وخود را شکل می دهد و در نهایت دارد سطحی از مبارزه ی طبقاتی را درمحیط اخص خود پیش می برد. ندیدن این واقعیت یعنی اینکه بخواهیم جنگل را از پشت درختان تماشاکنیم . یعنی باهمان دیدهای کلاسیک خیلی گذشته که درآن جامعه نه تا باین حد ازتکامل سرمایه داری رسیده بود و نه جنبش های اجتماعی تا این حد زیر فشار طبقات حاکمه قرار داشتند. الان دیگرآنطورنیست و وضعیت واقعاً دگرگون شده و دانشجو آینده ندارد و بنا بر آماررسمی سی درصد فارغ التحصیلان بیکارند.و تازه بورژوازی در دانشگاه به تربیت و باز تولید نیروی کارتخصصی (وعمدتا کارگرمتخصص) مشغول است(امری که مبارزه علیه آن را نیزباخود بهمراه دارد).
باتوجه به چنین ملاحظاتی ما باید توجه داشته باشیم که ظرفیت های کلانی درخود جنبش دانشجوئی که دارای بار طبقاتی هستند و یا پیدامی کنند، وجود دارد . نیازی نیست که حتما دانشجو خودش را در بیرون از دانشگاه به طبقه(کارگر) وصل کند تا رستگار شود. که این البته سر جای خودش خیلی عالیست ولی این نباید( مانع ازمشاهده این واقعیت بشود که خود اوهم درمحیط تحصیلی خویش با انواع واقسام ستم های طبقاتی نظیرمبارزه علیه خصوصی سازی دست بگریبان است) که می تواند خود را علیه آنها سازمان بدهد.
من امیدوارم که جنبش دانشجوئی ضمن حفظ اختلافاتش روی اشتراکاتش حرکت کند و و(فعالین آن) به تمامیت جنبش یک نگاه مسئولانه و آگاهانه تری داشته باشند .
برابری: ما امیداواریم که جنبش دانشجوئی بتواند با اتحاد صفوف خودش در مبارزه با استبداد قوی تر حرکت کند . در عین حال بتواند اختلافاتش را بشکل سالم تری در شکل بولتن های بحث و جلسات گفتگو مورد بررسی قرار دهد . در هر حال از دوستان شرکت کننده در این بحث با خانم پریسا نصر آباد ، آقای کیوان امیری و آقای تقی روزبه که دعوت رادیو تلویزیون برابری را پذیرفتند ،تشکر می کنیم .

Thursday, January 10, 2008

تأملی بر یک رویداد

حادثه اخیری که دردهانه خلیج فارس اتفاق افتادو بگفته مقامات آمریکائی نزدیک بود به تبادل آتش میان طرفین بیانجامد، وسپس واکنش های پی درپی و حادی که مقامات رسمی آمریکا ،ازبوش ورایس وگیتس وسخن گوی کاخ سفید تارسانه های آمریکا ازخودنشان دادندو دولت ایران را ازپی آمدهای خطرناک وبسیارجدی تکرارآن برحذرداشتند،نشان دهنده این واقعیت بود که علیرغم انتشارسندملی ارزیابی سازمان های جاسوسی آمریکا، تاچه حد منطقه وازجمله خلیج فارس هنوزهم می تواند هم چنان آبستن حوادث خطرناکی باشد. گواینکه هردوطرف منازعه باروایت های متفاوتی ازحادثه،ادعای طرف دیگر راتکذیب می کنند،وتااین لحظه هم برای ناظرین خارجی روشن نیست که براستی اصل واقعه به چه شکلی بوده است.اما دانستن اینکه محرک اولیه کدام طرف بوده است،ضمن این که درجای خوداهمیت دارد،اما توفیری دراصل قضیه،یعنی حساس وخطرناک بودن اوضاع منطقه بوجود نمی آورد.
آنچه که بیش ازهرچیزذهن هرناظری رابخودمشغول می کند،همانازمان وقوع این حادثه است که ازیکسو درآستانه مسافرت پرسروصدا وتبلیغاتی بوش به منطقه ای است که هدف اصلی آن ایجادمحوری ازاسرائیل وکشورهای عرب برای مهارایران وفروش بازهم بیشترتسلیحات نظامی ومیلیتاریزه کردن منطقه است .بدیهی است وقوع زمانی این حادثه بهترین فرصت ومستمسک را برای پیشبرد هدف های آمریکا و اسرائیل درمنطقه فراهم میکند. ازجانب دیگر این رویداد درست درآستانه مرحله اول انتخابات آمریکا وگزینش کاندیداهای حزبی صورت می گیرد که می تواند تأثیرمهمی دررویکرد مردم آمریکا نسبت به کاندیدها وبسود اقبال بیشتربسوی آنها که خواهان برخوردهای شدیدتروخشن تر درمواجهه با بحران ایران هستند، داشته باشد.علاوبراین باانتشارسندارزیابی آژانس های اطلاعاتی آمریکا،نئوکان های جنگ طلبی که درنزدافکارعمومی تحت فشاربیشتری قرارگرفته بودند،می توانند جان تازه ای بیابند.چنانکه فاکس نیوزبااستفاده ازاین حادثه وباطرح این که رژیم ایران خواهان درگیری محدود با آمریکا برای حمله به اسرائیل است،بلافاصله درخواست حمله نظامی به ایران را مطرح ساخته است.
ازنظرمنطقی ومحاسبه سودوزیان، روشن است که وقوع این حادثه تماما به ضررموقعیت رژیم ایران وبسود حریف و نیروهای جنگ طلب درمنطقه و بخصوص درآمریکا تمام می شود وباین لحاظ انجام آن درچنین شرایطی ازسوی رژیم ایران احمقانه ونسنجیده به نظرمیرسد. اماهم واکنش انفعالی اولیه مقامات رژیم وسپاه دراین مورد که به نوعی متضمن تصدیق ضمنی روایت حادثه اززبان طرف دیگربود،ونیزدرنظر گرفتن مواردی از عملکردهای همین رژیم درگذشته ویا نشأت گرفته ازجناح بندی ها وتضادهای درونی آن وبخصوص یکه تازی سپاه، وقوع اینگونه عملکردهای احمقانه وفاجعه آفرین را نمی تواند ازسوی وی بالکل منتفی کند.وازقضا وقتی رابرت گیتس وزیردفاع آمریکا خواهان این میشود که مقامات ایرانی مسئولیت آن را ازخودسلب کرده و به خودسری سپاه محول کنند ،انگشت برچنین واقعیتی نهاده وبدنبال بهره برداری ازهمین نوع شکاف هاست.
شاید جمع بین ایندوبه واقعیت نزدیک ترباشد:یعنی درآستانه مسافرت بوش که شعارمحوری آن طرد کامل رژیم ایران ازجامعه جهانی ومنطقه است به عنوان "قدرت نمائی"، بدرجاتی اقدام تحریک آمیزتوسط رژیم ایران صورت گرفته باشد(به تجربه دیده ایم که رژیم ایران در فراهم کردن دستاویزهای لازم مهارت فراوان دارد)، و هم بدرجاتی بزرگ کردن حادثه وآب وتاب دادن به آن توسط دولت آمریکا،برای بهره بردارهای همه جانبه ازآن. بخصوص روند تندترشدن تدریجی لحن و مواضع تهدید آمیز مقامات آمریکائی، نشان دهنده آن است که آنها درانتظارنزول چنین مائده آسمانی، آن را سریعا قاپیده ودرچهارگوشه جهان به جارزدن پرداخته اند.
شاید باین زودی ها ویاحتا هرگزروشن نشود که حقیقت حادثه چه بوده است، هم چنانکه دربسیاری مواردچنین شده است.مهم آنست که بحران آفرینان و جنگ طلبان ازهردوسو به مرادخود رسیده و به صیدمروارید پرداخته اند. 2008-01-10-20-10-86

Sunday, January 06, 2008

به مناسبت گذشت یکماه ازدستگیری دانشجویان ویک ماه مبارزه واعتراض
چگونه باید برشکاف موجود بین سرکوب و مقاومت فائق آئیم؟
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه
قبل ازورود به بحث اصلی وبعنوان مدخلی برای آن بی مناسبت ندیدم که آن را با اشاره به مطلبی انتقادی که درطی روزهای گذشته دربرخی سایت ها با عنوان "کنسرت گوگوش- ورودی100 دلار- تماشگر4000 نفر!، تظاهرات برای نجات جان جوانان - مجانی- شرکت کننده 200 نفر!" آغازکنم. نویسنده درجائی ازمقاله خود مطرح ساخته است که چرانباید صدها هزارنفربا شمع وگل بهمراه خانواده دانشجویان زندانی دربرابرزندان ویا مجلس حضورنداشته باشند؟ودرپایان نیزازنیروهای اپوزیسیون خواسته که لااقل درسایت های خود دم ازبرگزاری موفقیت آمیزو حماسی و... نزنند.
بی شک هم مبالغه کردن دستاوردها توسط اپوزیسیون واقعیت دارد وظاهرااین بیماری درمان پذیرهم نیست،وهم فقدان آن حمایت توده ای گسترده که نویسنده درحمایت ازدانشجویان زندانی شده توقعش را داشته است.ولی با این همه تصویرانتقادی که ایشان ازتعدادشرکت کننده گان درمورد دوتجمع همزمان استکهلم به عمل آورده وانتظار به میدان آمدن صدهاهزار نفر درحمایت ازدانشجویان زندانی دربرابرمجلس شورای اسلامی و یازندان اوین(که اگروجودداشت ما باشرایط بالکل متفاوتی ازتوازن نیروی انقلاب وضدانقلاب روبروبودیم)، بخودی خود انتظارنادرست و عبثی نیست و برآن نمی توان خرده گرفت.اما ایکاش بین واقعیت ها و آنچه که مطلوب هستند وباید باشند،شکاف وجودنمی داشت.ولی درجوامع بشری همواره واقعیت ها که نقطه آغازو مبنای عمل وپیشروی ما را تشکیل می دهند یک چیزهستند و انتظارات وآرزوها وآنچه که باید باشند وخود ازنیازها وروندهای مستتردرمتن واقعیت ها سرچشمه گرفته وبازتاب می یابند، چیزدیگری.وتلاقی این دو است که برخورد انتقادی با واقعیت هارابوجود می آورد.درحقیقت واقعیت های اجتماعی تنها با انتقادعملی –نظری ِانقلابی ورادیکال به آن است که قابلیت دگرگونه شدن پیدامی کنند و به اندیشه تغییر جهان وایجاددنیائی دیگر- دنیائی انسانی تر- معنا می دهند.تاآنجا که به نظام های اجتماعی برمی گردد،شکاف بین ایندورا تنها می توان با شکل گیری یک مقاومت توده ای آگاهانه ورهائی بخش پرکرد.ونقش اصلی بخش های آگاه تروفعال تری که بطوربالفعل قادربه تحمل واقعیت های غیرانسانی موجودنیستند، نیزتلاش برای فعلیت بخشیدن به ظرفیت های نهفتهِ رهائی بخش درتوده های وسیع رنج و کاردارد.وآنچه دراین میان مهم است این است که آنها باید همواره هشیارباشند که مبادا نقش خود راجایگزین نقش توده ها بکنند.
شاید نویسنده مقاله نیمه خالی لیوان را می بیند ومن نیمه پررا. ولی درواقعیت لیوان نه خالی ِ خالی است و نه پرِپر، بلکه نیم نیمه خالی ونیمه پر است.اگربا چنین نگاهی به مسأله فرایندشکل گیری وگسترش مقاومت برخورد بکنیم لازم می آید که درارزیابی خود از دوتجمع فوق دونکته را وارد کنیم:
نخست آنکه بطورمعمول فعالیت های هنری و فرهنگی و یا صنفی که رنگ وبوی آشکارسیاسی ندارند ویا کمتردارند بدلایل روشن وقابل فهمی، همواره توده های وسیع تری رابسوی خود جلب می کند.واقعیت فوق بخصوص درجامعه استبدادزده ما که هنوزدرمقیاس عمومی توازن نیروبسودجبهه انقلاب وعلیه جبهه ضدانقلاب بهم نخورده ، مصداق بیشتری دارد. وبهمین دلیل است که برای مدافعان جنبش های واقعا توده ای و قادربه رهائی بدست خود، کشف وتقویت وجوه گوناگون هنرمقاومت همواره ازاهمیت زیادی برخورداراست. که البته نمی توان انکارکردکه درنزدما چپ های مبارز، بهای لازم به هنر مقاومت، بعنوان بخش مکمل ولازمی ازمبارزات اجتماعی و آکسیون های جنبشی داده نمی شود.پرکردن شکاف بین هنرومقاومت توده ای وایجاد پیوند طبیعی وبدورازهرگونه نگاه ابزاری بین آنها نیزیکی ازوظایف پیشاروی فعالین جنبش را تشکیل میدهد.وچراباید ماهنوز ناتوان ازبرگزاری آکسیون های هنری بعنوان بخشی ازجنبش مقاومت باشیم؟.مگرما دراین زمینه ها کم هنرمندمردمی داریم؟بله یک چیزکم داریم وآنهم دلبستگی به الزامات وقواعد برپائی وتداوم آکسیون های جنبشی است.بدون گذشت وقربانی کردن منافع فرقه ای بسودجنبش بدون جمع کردن قطرات نیروهای پراکنده خود،همه این امکانات مردمی یابدون استفاده خواهد ماند و یا حتا بفرض استفاده فرقه ای، آن امکانات را خواهیم سوزاند.
دوم آنکه باوجود واقعیت شکاف بین دامنه سرکوب و دامنه مقاومت،اما نسبت آنها درحد مأیوس کننده ای که نویسنده به تصویرمی کشد نیست:اگربررسی اعتراضات درحمایت ازدانشجویان را بفرض دریک نقطه مثلا تظاهرات 200 نفره استکهلم درمقابل تجمع 4000نفره شرکت کننده گان درکنسرت گوگوش کانونی کنیم وبه مقایسه به نشینیم،بدیهی است که کفه ترازوبهمان صورتی که نویسنده تصویرکرده است بالاوپائین خواهد رفت. اما چراماباید –اگربخواهیم که به مقایسه بنشینیم- آن را دریک نقطه کانونی کنیم ونتایج احیانا یک جانبه بگیریم؟ بنظرمن این واقعیت دارد که هنوزدامنه اعتراضات درمورد دانشجویان زندانی، ضعیف و ناکافی است.اما بهیچ وجه ناچیزوحقیرنیست. چراکه اگرخوب نگاه بکنیم معلوم می شودکه میدان مقاومت شامل دهها و صدها عرصه کارزار درپهنه داخل وخارج کشور است. گرچه تک تک آنها هنوزناچیزوکوچک بنظرمی آیند، اما مجموعه آنها چی ؟مثلا مقاومت روزانه ومستمر خانواده ها و انعکاس آنها دررسانه ها،ازقبیل دیدارآنها با هئیت اروپائی،تجمع اعتراضی دربرابر دفترسازمان ملل ویا مجلس شورای اسلامی ویا کوبیدن بردرب زندان اوین جهت نشان دادن حضوراعتراضی خویش به دژخیمان وزندانبانان وازآن طریق به کل حاکمان و... ودرکنارآنهااعتراضات وبیانیه های پی درپی کمیته های دفاع از دانشجویان ونیزتشکیل کمیته ده نفره ازوکلاء آزادیخواه ونیزاعتراضات واعلامیه های دانشگاه های گوناگون دردانشگاهای مختلف،حمایت سایرفعالین اجتماعی نظیرتشکل ها ومبارزین کارگری وروشنفکران و... وحمایت های دهها دانشگاه دودانشکده وهزاران دانشجو، تظاهرات گوناگون درخارج کشور،جلب همبستگی وهمدردی ده ها کانون وتشکل دموکراتیک ودهها رسانه،حمایت های نهادهای معتبرمدافع حقوق بشروشماری ازشخصت های آزادیخواه و معتبرجهانی و دیگر نهادها وشخصیت های مترقی بین المللی. خلاصه آن که اگرمبنای مقایسه را ازمقایسه دریک نقطه فراترببریم وآن را درسی روزضرب بکنیم،بفرض آنکه بتوانیم آنها را به کمیت معین تقلیل بدهیم،آیا بازهم کفه بسود کنسرت مورد بحث تمام خواهدشد؟ من ترجیح میدهم که این دو را،یعنی یک حرکت هنری-تفریحی خالص با یک حرکت سیاسی را درکنارهم قرارندهم. واگرهم بفرض بخواهیم چنین کنیم ،ترجیح می دهم که این مقایسه را دریک نقطه به عمل نیاوریم و درمجموع خود انجام بدهیم. ودربرخورد با فرایندمقاومت هم نیمه پرلیوان را به بینیم وهم نیمه خالی آن را.چرا که اگر انتقادها وانتظارات بصورت یک جانبه مطرح نشوند ومنجربه نادیده گرفتن قسمت پرلیوان نگردند،آنگاه تأثیربیشتریبرجای خواهند نهاد.بااین همه محوراصلی این نوشته تمرکزحول چالش اصلی شکاف بین مقاومت ودامنه مقاومت است.
چگونه باید برشکاف موجود بین دامنه سرکوب و مقاومت فائق آئیم؟
دراشاره به چالش مهمی که دربرابرگسترش صفوف مقاومت توده ای وجود دارد،لازم است نقب کوتاهی به واقعیت تلخی که مبارزه ومقاومتِ هم اکنون موجود دربسترآن جریان داردبزنیم:رژیم-یعنی یک دولت قدرقدرت وهیولامنشانه ای که مقدرات اداری ومعیشتی همه مردم رایک جا درچنگ خود دارد- با افزایش سیستماتیک دامنه فشارو سرکوب، داردهرلحظه به توده های محروم و فعالین جنبش ها خاطرنشان می کند بدانید که هزینه های مبارزه ومقاومت تاچه حد بالاست وبا هراقدام شما بالاترهم می رود.این هزینه ها نه فقط زندان وشلاق ووثیقه های ده ها میلیون تومانی ومحروم کردن آنها ازنشریه وتشکل وازحق برگزاری هرگونه کمپین و... است، بلکه فراترازآن ودراوج سبعیتی که می تواند تنها ازسوی حکومتی تبه کار وخالی ازهرگونه احساس مسئولیت دربرابر شهروندانش سرچشمه بگیرد، انگشت روی هست ونیست زندگی فعالین مبارز نهاده و آنها را هرلحظه به ازدست دادن شغل ومعیشت وحق تحصیل و... تهدیدمی کند. چنان که هنوزکه هنوزاست داردگروه گروه معلمان را بدلیل شرکت دراعتراضات صنفی خودوبجرم طرح مطالبات اولیه خود، به انواع واقسام تنبیه ها واززندان تا تعلیق و تااخراج،که چیزی جزازدست دادن ممربخورونمیرزندگی کنونی اشان نیست محکوم می کند.همین مجازات را درمورد کارگران شرکت واحد هم شاهدبودیم و هستیم. بطوری که یک لحظه فعالین کارگری را آسوده بحال خودنمی گذارد.وحتا وقتی بهردلیل ناچارمی شودمثلا ابراهیم مددی را آزاد کند،پس ازچندروز دوباره او راحضارمی کند،تامبادا سایر کارگران روحیه گرفته وامربرآن ها مشتبه شود که گویا رژیم دست ازسرشان برداشته است. وضعیت خطیروبیمناک محمود صالحی –به جرم برگزاری مراسم مستقل ماه مه و بدلیل استمرارروح رزمندگی- نمونه گویای دیگری ازبرخورد جنایتکارانه رژیم با این گونه فعالین مبارز است.اوبا تن دادن به رسوائی عالمگیرناشی ازاین جنایت خود به تک تک کارگران پیام می دهدکه قبل ازآنکه به هوس مبارزه بیفتند ازسرنوشت محمود صالحی درس بگیرند. درمورد دانشجویان،علاوه بر آدم ربائی وزندان وضرب وشتم و....آنها را به تعلیق واخراج ازدانشگاه ها تهدید کرده و تلاش دارد که خانواده هایشان را به کنترل دانشجویان وادارد واگرتمکین نکنند، شروع به تهدید آنها نمایند.(نمونه فشاربه خانواده روزبه صف شکن و رژه رفتن لباس شخصی ها دربرابرمغازه دارفروشی آنها درشیرازیکی ازاین نمونه هاست).
اکنون یک ماه وچندروز ازیورش دستگاه های امنیتی رژیم به فعالین دانشجوئی چپ،که درآستانه برگزاری مراسم روزدانشجو صورت گرفت می گذرد.البته می دانیم که هدف رژیم بیش ازایجاد اختلال دربرگزاری روزدانشجوبود.هدف مهمتربی اثرساختن نقش دهها فعال دانشجوئی شناخته شده چپ و وارد آوردن ضربه کاری به توش وتوان جنبش دانشجوئی بود.چنین یورشی درعین حال و به یک معنا، به پایان رسیدن باصطلاح ماه عسل تحمل رژیم دربرابرفعالیت نیروهای نسل جدید چپ است.این نشان میدهد که چپ باسپری کردن دوران جنینی رشدخود به چنان وزنه ای درمیان دانشجویان تبدیل شده است که دیگرحضورووجودش برای رژیم بی اهمیت وبدون خطر نیست. با این همه،علیرغم سنگینی ضربه وارد آمده،شاهد بودیم که برگزاری مراسم روزدانشجو درپی یورش رژیم-چه دردانشگاه تهران و وچه در سایردانشگاه های کشور-ونیز تداوم مقاومت پس ازروزدانشجو دردانشگاه های گوناگون(ازجمله مقاومت قابل تحسین دانشجویان اصفهان دربرابرفشارهای حاکمیت)،نشان میدهد که خوشبختانه پتانسیل اعتراضی موجود درجنبش دانشجوئی فراترازآن است که با دستگیری ده ها دانشجوی ولوفعال و ارزنده،جنبش دانشجوئی ازنفس بیفتد ویاحتا دچاروقفه وگسست محسوسی بشود.
ضریب سراسری وجهانی مقاومت های موضعی
رژیم معمولا پس ازدستگیری فعالان جنبش ها،به چندماهی فضای آکنده ازرعب افکنی و هاله سکوت نیازدارد تا بتواند با فراغ خاطر،بااعمال فشاربه دستگیرشدگان و پرونده سازی، سناریوی های موردنظر خود را به مرحله عمل برساند. اما به تجربه دیده ایم که هرچه دامنه مقاومت برای آزادی زندانیان فراگیرتروگسترده ترباشد،خواب های رژیم آشفته ترشده و درانجام دستکم بخشی از سناریوهای خود ناکام می گردد.مورد دانشجویان دستگیرشده نیزخارج ازاین قاعده نیست. می توان وباید با تنگ کردن هرچه بیشترعرصه بررژیم وممانعت ازاینکه بتواند بافراغ خاطربه فشار وشکنجه دانشجویان بپردازد،سناریوهای رژیم را نقش برآب کرد. وباین ترتیب یک گام دیگراو را بسوی فرورفتن در باتلاق مقاومت توده ای کشاند.ظاهرارژیم چنین وانمودمی کندکه دربرابراین گونه فشارها بی خیال وبی تفاوت وهم چون سنگ خاراست.اما درواقع چنین نیست و درجهان امروز هیچ رژیمی نمی تواند نسبت به آنتنی شدن هرروزه مقاومت درپهنه داخلی وبین المللی بی تفاوت باشد.مقاومت باضافه بازتاب جهانی آن،امروزه براستی فضاهای تازه ای را برای گسترش مقاومت وممانعت ازدرهم شکستن شدنش فراهم ساخته است که تادیروزبرای جنبش ها باین سهولت قابل دسترسی نبود.وقتی ازپیداشدن فضاهای نوین وپردامنه مقاومت سخن به میان می آید،به معنی این است که دیگرحکومت های استبدادی هم چون دیروزقادرنیستند،مقاومت های درخشان دراین یا آن نقطه را،که همواره هم وجود داشته اند،بسهولت گذشته ودرهاله ای ازتوطئه سکوت درهم بشکنند.ابزارهای ارتباطی جهان امروز،درعین حال به قدرت همبستگی امکان نقش آفرینی داده وبه یک تعبیر،مشارکت ِ-گرچه ناهمطراز،ولی مکمل- درنبردهای موضعی ومحلی را فراهم ساخته است.درچنین فضائی هرمقاومت محلی وموضعی می تواند موجی از جلوه های گوناگون همبستگی را دراین یا آن گوشه کشورواین یا آن گوشه جهان بوجود آوردکه با گره خوردن آن ها به کانون مستقیم وموضعی مقاومت،به مقاومت محلی یک ضریب فرامحلی،سراسری و جهانی ودرنتیجه به مراتب تأثیزگذارترازقبل می دهد.وباین ترتیب هم جان تازه ای برمقاومت موضعی ومحلی دمیده می شودوهم امکان مشارکت ولوناهمطراز، ولی مکمل فراهم می گردد درپرتونتایج چنین پیوندی ازمقاومت موضعی وهمبستگی سراسری با آن است که مثلا دولت آمریکا ناچارمی شود پس ازرسوائی ناشی ازافشاء شکنجه هایش درعراق وزندان گوانتانامو،حجم تازه ای ازبحران اخلاقی را به بحران هژمونی خود بیافزاید.وحتا ناچارشود که برای کاستن ازدامنه ویرانگرش، اسناد آن رسوائی ها را برای همیشه نابودکند.یادرنمونه معروف ودرخشانی رزمندگان زاپاتیست ها با گشودن فضای همبستگی جهانی ازاین طریق،عملا حفاظت مؤثرتری ازمنطقه آزادشده وآرمان های خود دربرابردولت مکزیک و حامیان امپریالیستش فراهم کنند.درکشورما نیزتأثیربهره گیری ازاین فضاهای گشوده شده دردنیای کنونی-باوجود بهره برداری ناقص ازآن -مشهوداست.وگرچه جمهوری اسلامی وانمودمی کند که فی المثل نسبت به نمایش درآمدن عکس محمود صالحی برروی تخت و بسترمرگ وزندگی ودرحالی که به غل وزنجیربسته شده است، و یا از بازتاب هرروزه مقاومت پرشورخانواده های دانشجویان زندانی، بی خیال است،اما درواقعیت امرچنین نیست و درجهان امروز-با ظهورابرقدرت افکارعمومی وفشارروزافزون آن دردنیای بهم پیوسته کنونی-هیچ حکومتی نمی تواندبدرجاتی-بسته به دامنه فشارونوع ساختارومیزان وابستگی خود- نسبت به عواقب آن بی اعتناء باشد.نگاهی به عملکرد جمهوری اسلامی باهمه بی اعتنائی اش به فشارهای جهانی،وعلیرغم آنکه وانمودمی کند که باصطلاح ککش نمی گزد، خلاف آن را نشان می دهد.مثلا مگرهمین نظام نبود که درمقطع سال 67 با یک آره ویا نگفتن ودرجه بندی زندانیان برمنبای نوع ارتداد، حکم قتل هزاران زندانی سیاسی را صادر کرد.مقایسه آن وضعیت با حالا ودرحالی که رژیم اکنون به لحاظ ماهیت ومیزان انحطاط خود،حتاارتجاعی تروهارتروسرکوب کننده ترشده، اما ازبرکت دامنه مقاومت وبهره گیری ازفضاهای جدیدوتحمیل بسیاری از باید ها ونباید ها به رژیم بخوبی این تفاوت راشاهدیم. بعنوان مثال امروزه ما آشکارا شاهداعلام علنی کمونیست بودن توسط این یا آن مبارزچپ واین یا آن جریان، نه فقط دربیرون زندان بلکه حتی درخود زندان هستیم که درگذشته تحمل آن توسط رژیم کمترقابل تصوربود.باوجود آنکه بروزچنین پدیده ای برمبنای دستورات فقهی رژیم ازجنس مرتد بدخیم بشمارمی رود،اما رژیم دیگربسهولت گذشته قادرنیست مطابق مقررات و منویات پلید خود اعمال اقتدار کند. عین همین روند را درعرصه موسوم به جنبش زلف ها ومبارزه علیه حجاب تحمیلی رژیم شاهدیم،وقتی که فرمانده نیروهای انتطامی دردفاع ازپروژه امنیت اجتماعی و چهارفصل کردن مبارزه علیه بدحجابی اعتراف می کند که اگراین مبارزه نبود،امسال شاهد بی حجابی کامل درملاء عام بودیم!. وقتی رژیم مجبورمی شود،که فی المثل برخلاف آنچه که خود برنامه ریزی کرده وزودترازموعد معین وباعدول ازسیاست برخوردگزینشی خود با دانشجویان و با خانواده های آنها،به برخی تماس های تلفنی تن می دهد ویاناچارمی گردد که به خانواده ها وعده ملاقات با دانشجویان زندانی بدهد،درواقع شاهد عملکرد همین ضریب فرامحلی مقاومت هستیم.ویا زمانی که رژیم ناچارمی شودهمزمان بادستگیری شماری تازه ازدانشجویان برای کاستن ازدامنه فشاربخود و ممانعت ازخطرشعله ورشدن اعتراضات درسایر دانشگاه ها،درهمان زمان شماریگری را آزادکند ویا وقتی مجبورمی شودبا دادن وعده اعتراضات دانشجویان اصفهان را خاموش نماید و... جملگی واکنش هائی هستند برای کاستن ازفشارهای داخلی وبین المللی مقاومت صورت می گیرند.گواین که می دانیم با توجه به ماهیت رژیم ودامنه خطری که موجودیت اورا تهدید می کند،هیچ کدام این مانورها مانع از طراحی یورش های تازه علیه جنبش ازسوی ررژیم نشده و نخواهند شد.مساله موردنظرما هم نه آن،بلکه بهره گیری بهینه ازفضاهای جدید برای مقابله با تعرضات رژیم است.منظورجاانداختن این اندیشه است که درجهان امروزی هیچ مقاومت موضعی ومحلی محکوم به تنها ماندن نیست وتنها نخواهد ماند.واینکه چگونه فضاهای جدید امکان مشارکت وبروزهمبستگی هرکس را درهرگوشه ای ازجهان با این مقاومت های موضعی ومحلی فراهم ساخته است. هدف نشان دادن این واقعیت است که امروزه مقاومت وپیگیری شورانگیز خانواده های 20 دانشجوبهمراه بازتاب جهانی آن ومشارکت دیگران درهمبستگی وهمدردی با آن، می تواند فضای مقاومت جدید ولاجرم دست آوردهای جدیدی را بگشایدوبه یک مبارزه موضعی ومحدود ازجهاتی خصلت کمابیش سراسری وکیفیتا جدیدی بدهد.و این که بهره گیری ازفضاهای نوین ومشارکتِ ولوناهمطراز،ولی مکمل،درهرنبردموضعی می تواند به آن ضریب معینی برای بردسراسری پیداکردن، بدهد. واین که همین مساله تاچه حد درگشودن فضاهای جدید و بهم زدن توازن قدرت های تامتوازن موثرباشد.وبالاخره این که استفاده ازاین ضریب جهانی وبه درجاتی،چگونه هوشیارانه ازسوی جنبش های گوناگون کارگری و زنان و دانشجویان وجنبش ضداستبدادی وازجمله خانواده های دانشجویان زندانی موردبهره برداری قرارمی گیرد.
تاکتیک اصلی رژیم معطوف به آن است که هزینه مقاومت ومبارزه را افزایش بدهد،تا بزعم خود باایجاد هراس عمومی ازورود مردم به صحنه نهائی و سرنوشت سازمبارزه جلوگیری به عمل آورد.سوی دیگرسکه واقعیت آنست که جنبش مقاومت نیز دربستر ده ها و صدها و هزاران نوع ازاین مقاومت ها و نبردهاست- اگرکه ازنفس نیفتد- می تواند آبدیده شده و آمادگی و استحکام لازم برای تعرض نهائی را بدست آورد.هرمقاومتی به معنی کوبیدن پتکی برصخره جمهوری اسلامی است که سهم خود درا درخرد کردن نهائی آن دارد.واساسا "غول" رژیم جمهوری اسلامی راتنها می توان درزیررگبارانبوه مشت های بیشماربه گوشه رینگ راند وبی حس کرد وسرانجام با ضربه نهائی کارش را ساخت.آن چه را که رژیم بخیال خودتهاجم کارساز وفلج کننده به جنبش می پندارد،می تواند برخلاف هدف وی،خود به محرکی جهت توده ای کردن مقاومت و فرورفتن بیشتر درباتلاق مرگ بیانجامد. این فقط مردم نیستند که با افزایش هزینه مبارزه باید بهای آن را بپردازند، بلکه خود رژیم هم ناچاراست که با افزایش شکاف بین خود و مردم ودریافت مشت های تازه،تشدید شکاف های درونی و ریزش بقایای پایگاه توده ای اش و بالأخره تشدید فشارهای بین المللی تاوان بیشتری را بپردازد. بهره گیری ازفضاهای جدید واستفاده بهینه از ضریب سراسری وجهانی ِمقاومت های موضعی ومحلی بی شک درپرکردن شکاف بین واقعیت سرکوب ومقاومت موثراست، اما بدیهی است که به تنهائی قادربه پرکردن آن نیست. درواقع هیچ عاملی جزخود جنبش سراسری ومتکی برخود،نخواهد توانست خلاء فوق را پرنماید وآنچه هم که دراین بحث درمدنظراست همانا هموارساختن مسیربه میدان آمدن است. اگرتاکتیک اصلی رژیم درمقابله با خطر برآمد عمومی جنبش مقاومت،افزایش هزینه های مقاومت وقلع و قمع فعالین وپیشروان جنبش هاست،پس تامرحله برآمد عمومی وغیرقابل بازگشت جنبش به مرحله مقاومت توده ای وتعرض عمومی چه گونه باید عمل کرد؟:
جزترکیب موثردو راهبردشناخته شده زیر،بنظرنمی رسد راه میان بردیگری وجود داشته باشد:
الف-پیوند وهم پوشانی مبارزه فعالین با مبارزه بدنه،باهدف گسترش هرچه بیشتر قاعده جنبش و ارتقاء آن به نقطه جدید. ودرهمین رابطه باتوجه به تهاجم همزمان رژیم به همه حوزه های اجتماعی،هرنقطه موردتجاوزقرارگرفته ظرفیت تبدیل شدن به یک کانون کمابیش مقاومت را دارد. بابهره گیری ازفضای ضریب سراسری وجهانی می توان آن را برای رژیم پرهزینه کرد وبتدریج ازبهم پیوستن آنها به یکدیگرشرایط برآمدعمومی را فراهم کرد.
ب- تقسیم هزینه اجتماعی مبارزه ویابعبارتی دیگر همبستگی ،همبستگی وبازهم همبستگی.
دیده ایم که وقتی گاوبازی مورد هجوم غافگیرانه گاوخشمگین و نیرومندی قرارمی گیرد، ودرحالی که به زیردست وپای آن افتاده وگرفتارشاخ های سهمگین اش می شود،یاران دیگر گاوبازدربرابرگاوکف به دهان آورده ظاهرمی شوندتاباجلب توجه اوبسوی خود،جان همکارشان را نجات بدهند.تاکتیک شروع نبرد درنقطه دیگر،همیشه یکی ازمؤثرترین وشناخته شده ترین راه های کاستن ازفشارروی نقطه دیگری محسوب می شود.شروع همزمان نبردازنقاط دیگر برای ایجاد یک نبردبزرگ ِسراسری وجنبش جنبش ها،بی شک عالی ترین نوع همبستگی ونمایش قدرت جمعی بشمارمی رود.بااین وجود تارسیدن به این مرحله،سطوح گوناگون و متنوعی ازهمبستگی وهماهنگی وجود دارند که درمیدان مبارزات اجتماعی،به نوعی همان نقش حامیان گاوباز راایفاء می کنند.
اگررژیم مثلا کارگران را به دلیل مبارزه برای تشکل مستقل خود،به زندان و بیکاری واخراج تهدید می کند، وکارگران نیردرکشوری استبدادزده چون ما فاقد صندوق اعتصاب وانواع حمایت های جانبی برای مقابله با پی آمدهای منفی مبارزات خود وتأمین ادامه کاری آن هستند،چرا نباید صندوق اعتصاب ویاصندوق حمایت ازخانواده های زندانی و... ودیگرنهادهای همیاری توسط جامعه و مدافعین گسترده آزادی وبرابری اجتماعی، بوجود نیاید؟. تنها با سرشکن کردن هزینه های مبارزه و گسترش دامنه همبستگی است که می توان جرقه های مقاومت را تا تبدیل شدن به حریق کامل ازخاموش شدن درامان نگهداشت. 2008-01-06-86-10-16
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com