Friday, May 19, 2006

دیوارکشی دربحبوحه تب جهانی سازی به چه معناست؟ Taghi_roozbeh@yahoo.com تقی روزبه
درخبرها آمده بود که سنای آمریکا موافقت خود را با لایحه ساخت دیوار سه لایه ای به طول 600 کیلومتردرمرزمیان آمریکا و مکزیک اعلام داشته است.باین ترتیب عملا طبقه حاکمه آمریکا حمایت خود راازلایحه جمهوری خواهان برای دیوارکشی بین دوکشورابرازکرده است.دیواری که قراراست نقش مکمل حفاظتی درکناردیوارهای نامرئی دیگر،نظیر وضع مقررات سختگیرانه مهاجرت رابه عهده بگیرد.هم زمان با این تصمیم،بوش برای نشان دادن درجه جدی بودن خود دربرپائی این دیوار،پیشاپیش دستوراعزام 6 هزارسربازگاردملی به مناطق مرزی برای جلوگیری ازورودمهاجران غیرقانونی را صادرکردودیدارازنوارمرزی آمریکا-مکزیک را نیزدر برنامه خود گنجاند.اقدام به برپاکردن این دیواردرحالی که دولت ومردم مکزیک آن را توهین به خود ونشانی ازتبعیض و نوعی آپارتاید تلقی می نمایند و نسبت به چنین سیاستی ابرازانزجارمی کنند،ودرشرایطی که این اقدام با مخالفت فعال مکزیکی ها وسایر مهاجران مقیم آمریکا مواجه شده و ایالات متحده آمریکا خود را"تنها ابرقدرت جهان"و مظهردمکراسی می داند ودرهمان حال با تمام قوابرسیاست آزاد سازی اقتصادی وجهانی سازی مبتنی برحذف مرزهای اقتصادملی و برچیدن تعرفه های گمرکی و حرکت آزاد کالا و سرمایه پافشاری می کند،به چه معناست؟ درباره فلسفه دیوارباستانی ومعروف چین با هدف حفاظت ازمرزهای کشوردربرابرتهاجم "بیگانگان" آشنائیم.درمورد"ضرورت"-دیوار معروف برلین هم که دردوران جنگ سرد نماد جدائی وصف آرائی دو اردوگاه شرق وغرب بشمار می آمد،وفراموش نکرده ایم که دولت های غربی آن را دیوارآهنین می خواندند که قلمروجهان آزاد ازکناره آن شروع می شود،به قدرکافی توجیه شده هستیم.حتا معنا وضرورت دیواربلند و بظاهرامنیتی دولت اسرائیل که حفاظت از"موجودیت" وامتیازات نژادی و اقتصادی این کشور وسرکوب ملت فلسطین را دنبال می کند،برکسی پوشیده نیست.اماایجاد دیوار600 کیلومتری بین دوکشورهمسایه را که نه فقط در شرایط جنگی بسرنمی برند بلکه مکزیک بعنوان کشوردوست وهمسایه،یکی ازشرکای نزدیک آمریکا درقاره آمریکامحسوب می شود وسال هاست که باهدف شکل دادن به نوعی اتحادیه اقتصادی- منطقه ای دارای روابط نزدیک اقتصادی با ایالات متحده هست،چگونه باید توجیه کرد؟ دراین جانگاهی داریم به دلایل ومعنای بر پاکردن این دیوار
الف-قبل ازهرچیزتوسل به دیواروحائل فیزیکی نشان می دهد که نظام سرمایه داری برخلاف ادعاهای خود مبنی برحاکمیت مطلق بازار و قواعد اقتصاد آزاد، فقط به مکانیزم های اقتصادی متکی نیست. بلکه استفاده ازمکانیزم های فرااقتصادی نظیردولت،زوروتهدید،جنگ وانواع دیوارکشی های بتونی و غیربتونی و... بخشی ازهویت وجودی آن را تشکیل می دهد.فراافکنی ازاقتصاد به عرصه های غیراقتصادی وازجمله خشونت بخشی ازمکانیزم های گریزازبحران ساختاری نظام سرمایه داری بطوراعم و تأمین هژمونی بلامنازع ابرقدرت آمریکا بطوراخص راتشکیل می دهد. دردوره جنگ سرد، بلوک سرمایه داری غرب این مهم را درقالب برپاکردن جنگ سردورقابت با بلوک شرق پیش می برد. پس ازآن ناگهان تروریسم وبنیادگرائی را که به وفور درجنگ سرد علیه بلوک رقیب مورد استفاده قرار می گرفت،به عنوان دشمنی که درحال جنگ با آن است کشف کرد. والبته شاهدبوده ایم که علیرغم ادعای جنگ عملا موجب تقویت و گستردگی آن گردید.با این همه گویا برافروختن بحران های تازه و ازجمله چندین جنگ هنوزهم پاسخ گوی اشتهای سیری ناپذیرآن نیست ودرکنارآن نه فقط شاهد تدارک جنگ های تازه ای هستیم، بلکه شاهد بگوش رسیدن زمزمه هائی هستیم که مطابق آن دولت آمریکا رقبای تازه نفسی را که مخالف برقراری سلطه بلامنازع او برجهان و منابع جهان هستند،به شروع جنگ سرد تازه ای تهدید می کند. بااین وجودبرقراری دیوار"چین"بین دوکشور دوست وبه یک تعبیرهم پیمان،نشان می دهد که دامنه رقابت و بهره گیری ازمکانیزم های غیراقتصادی دراردوی سرمایه ودرسرشت آن، دوست و دشمن نمی شناسند. واگرهرآینه دشمن موردنظرهم یافت نشود، سرمایه داری خود آن را تولید خواهدکرد.
ب- بهره گیری ازمکانیزم های غیراقتصادی درعین حال بخوبی نشان می دهد که جهانی سازی به معنای زایل شدن شکاف ها و همگن گشتن ملل و کاسته شدن ازامتیازات وبرتری های انحصاری جهان متروپل ومرکزنسبت به جهان پیرامون نیست. برعکس به معنای نوعی ازجهانی سازی است که منافع ویژه مرکز را پاسداری کرده و فاصله اش را باجهانِ به حاشیه رانده شده بیشتر وبیشتر می کند. بهمین دلیل دراین گونه جهانی سازی گرچه باید دیوارهای ملی دربرابر تحرک سرمایه و منافع شرکت های فراملیتی،بشدیدترین وجهی درهم کوبیده شود،اما درهمان حال برای ممانعت ازتحرک و جابجائی نیروهای کار(وازجمله مسدودکردن امکان مهاجرت) قیدو بند های متعددی باید بکارگرفته شود. باین ترتیب ما آشکارا با نوعی جهانی سازی امپریالیستی که جنگ عراق نمونه برجسته ای ازآن بود وتهدید به جنگ بادولت جمهوری اسلامی تداوم آن محسوب می شود، بعنوان بخشی ازسازوکار نظام سرمایه داری برای تسهیل انباشت مطلوب سرمایه وخروج ازبحران های ساختاری مواجهیم
ج-یکی ازویژه گی های سرمایه داری درفازنئولیبرالیستی،حذف خدمات دولت رفاه است که به معنای قرارگرفتن هرچه بیشتردستگاه دولت درچنگال شرکت های فراملیتی واقتداربلامنازع آن هاست که تشدید استثماروتولید فقرحتا برای شهروندان خود کشورهای متروپل یکی ازنتایج قطعی آن است. گسترش چنین روندی عملاموجب شکل گیری وبازتولید جهان سوم دردل خود این کشورهاشده است. که شورش های اخیرفرانسه و نیز گسترش تظاهرات جهان سومی های درون ایالات متحده،ازجلوه های بارزآن است.همه این ها درحالی است که نقش واهمیت این بخش ازجمعیت به حاشیه رانده شده درتولید و آبادانی کشورهای متروپل قابل انکارنیست. چنان که درماه مه امسال در آمریکا،جهان سومی های درون آن،با توسل به ابتکارجالبی برآن شدند تا با دست کشیدن ازکاروبا شعار یک روز بدون کارمهاجران،یک باردیگرنقش وجایگاه فراموش شده خود درتولید و خدمات جامعه آمریکا را برخ همه گان بکشند.بی شک درچنین شرایطی برپائی دیواربین دوکشورهمسایه،به معنای برافراشتن دیواری دربرابرمیلیون هامهاجرمقیم کشورآمریکا ودرحکم تشدید فشاربه آن ها نیزمحسوب می شود.دولت آمریکا و کمپانی های"جهان وطن آن"،تمایل دارند که ازاین مهاجرین بومی فقط برای گوشت دم توپ درجنگ ها ودرکارهای سخت،کثیف و دون پایه وموقت ومحروم ازهرگونه حمایت قانونی سود جویند ودرهمان حال بابستن مرزها ومسدودکردن ترددآزادمیان دوکشور،ازگسترش دامنه"جهان سوم" درمحدوده جغرافیائی خود ممانعت به عمل آورند.اما همان طور که مطرح شد،منبع جهان سومی شدن فقط ازخارج نیست بلکه بارویکرد نئولییرالیستی درداخل خود کشورهای متروپل نیزارتباط تنگاتنگی دارد.روندی که با تولید استانداردهای دوگانه وتقویت احساسات نژاد پرستانه علیه مهاجران وکلیه جهان سومی های درون جهان اول،برخشم حاشیه شوندگان می افزاید. بحران ساختاری سرمایه داری
سرمایه داری درمسیر جهانی شدن و بسط سلطه ونفوذ بلامنازع خود درهمه نقاط جهان،درابعاد گسترده و میلیاردی انسان ها را ازشرایط تولیدبومی وازتصاحب ثروت ها و امکانات بومی خود جدامی کند بدون آن که قادرباشد آن ها را درساختارهای تازه ای بکارگمارد.درنتیجه چنین شکافی جهان با مازاد عظیم جمعیت-به موازات ظرفیت مازاد عظیم تولید- مواجه می گردد که باتأسی به نظریه مالتوسی تعادل جمعیت،آن ها را درچنگال بیماری،قطحی و جنگ و....بحال خودشان رها می کنند.بی شک شکل گیری بحران های بزرگی چون پدیده مهاجرت،بنیادگرائی، افزایش ناموزونی درتوسعه وپیشرفت نقاط گوناگون جهان وگسترش دامنه"جهان سوم"و بسط آن به داخل خود کشورهای متروپل وبهم خوردن تعادل زیست محیطی جهان ازجمله آفت ها وپی آمدهای گسترش ناموزون سرمایه داری و بحران ساختاری آن محسوب می شود. ازآن جا که "سرمایه داری موزون" وجود خارجی ندارد و اگر بخواهد چنین باشد دیگرسرمایه داری نخواهد بود،توسل به دیوار، تشدید قوانین مهاجرت وممانعت ازتحرک وجابجائی نیروی کار،برافروختن زبانه های جنگ های جدید واعلام جنگ به بنیادگرائی وتوسل به انواع جنگ های سرد،ازجمله راه کارهای فراافکنانه سرمایه داری برای فائق آمدن به پی آمدهای این بحران ساختاری است.تسخیرجهان-جهانی سازی بشیوه امپریالیستی- منشأاصلی این بحران ها بشمارمی رود.سرمایه داری باجهانی سازی وجهانی شدن خود-که درآن جهانی سازی بادیوارکشی های مرعی و نامرعی به دور کشورهای مرکزوگسترش قلمرو دنیای"به حاشیه رانده شدگان"همراه است- بیش ازپیش تضادهای ساختاری خود را جهانی می کند ودرمعرض دید همگان قرار می دهد. روند فوق نشان می دهد که نظام سرمایه داری برای حفظ امتیازات خود وبرای گریزازبحران های خود ساخته، تمایل فراوانی به استفاده ازابزار زورواجبار و بکارگیری مکانیسم های فرااقتصادی دارد. که اگر بحال خود رها شود،برای تأمین و حفظ منافع وسود حداکثربسوی دیوارکشی وبستن مرزهای های خود،جنگ افروزی وحاکم کردن فقرو بربریت برسیاره ما رهسپاراست. فروپاشی بلوک شرق ودست اندازی به قلمروهای جدید تنها غنیمت پایان "جنگ سرد" نبود. بلکه به همراه آن "دولت های رفاه" درخود کشورهای متروپل نیز دستخوش تاراج گردیدند.
درچنین شرایطی ضرورت یک جنبش گسترده وجهانی نه فقط برای مهار حاری روبه صعود سرمایه بلکه فراترازآن برای ایجاد جهانی دیگرجهت زیست پذیرکردن کره زمین ودفاع ازمنزلت انسان دارای اهمیت روزافزون است.بدون فشارسنگین چنین جنبش هائی،نظام سرمایه داری جهان را با خطررجعت به عصر بربریت مواجه می کند. 06.05.19-85.02.29
www.taghi-roozbeh.blogspot.com

Tuesday, May 09, 2006

!باهمه توان خود برای طنین افکندن صدای سوم ،نه به جمهور اسلامی و نه به جنگ امپریالیستی،بکوشیم
تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com
تشدید شتابان بحران هسته ای وجدی ترشدن خطرتحریم و تهدیدهای نظامی وعواقب دردناک این سیاست های ارتجاعی و ضدبشری ازهردوسوی قطب مولد بحران و جنگ،بروضعیت کارگران و زحمتکشان وجوانان و زنان وکودکان که درصورت انجام تحریم وتهاجم نظامی قربانیان اصلی آن بشمارمی روند،برکسی پوشیده نیست. چه بصورت ویرانی صنایع کلیدی وزیرساخت های تولیدی وارتباطی وخدمات شهری، وچه دربسط بیکاری وتورم،وچه بصورت بروزگرسنگی و انواع مصائب اجتماعی ناشی ازجنگ وگوشت دم توپ شدن ویا تشدید سرکوب و اختناق وتقویت روحیه درندگی. اگربه این خطرها، خطرازهم گسیختگی کشور و جامعه ایران راهم اضافه کنیم خواهیم دید که خود اوضاع کنونی بقدرکافی درام است ونیازی به مبالغه ودراماتیزه کردن آن نیست.اکنون دیگراین تنها شبح جنگ نیست که هم چون میهمان ناخوانده وسمج وارد می شود وهم چون بختگی اهریمنی برگریبانمان چنگ می اندازد.بلکه بیشترازآن اگرگوش فرادهیم،حتی صدای گام ها و نغمه های شومش را نیز خواهیم شنید.مساله برسرپیش گوئی یک حادثه درآینده نامعلوم نیست.بلکه سخن درباره آن چیزی است که هم اکنون درپیرامونمان درحال تدارک شدن و صورت گرفتن است.سوژه اصلی جنگ مائیم-تک تک ما ایرانیان- بدون آن که خودمان نقشی درآن داشته باشیم.البته داشتن انتظارازدشمنان مردم،برای درنظرگرفتن خواست مردم انتظاری عبث است.ولی عمق تراژدی آنست که گویا خود نیز نقشی برای خویشتن قائل نیستیم وخویشتن را بدست امواج حوادث سپرده ایم.دراین جا سخن درمورد ارزیابی مشخص ازیک حالت مفروض ازمجموعه حالات ورویدادهای مربوط به فرایند وضعیت جنگی نیست.مانند این که دقیقا شمارش معکوس جنگ سرد کی و چگونه شروع می شود ودرچه لحظه ای به جنگ گرم تبدیل می گردد؟. سخن ازفرارسیدن دوره و وضعیتی است که آبستن همه این حالات ودربرگیرنده همه آنهاست .تأکید اصلی بر مختصات یک وضعیت عمومی جنگی است، مستقل ازافت وخیزهای مقعطی وزیروبم های آن. می خواهیم خصلت عمومی تاکتیک های یک دوره را تعین بخشیم وآن را راهنمای عمل آگاهانه و اجتماعی خودمان قراردهیم.اکنون دولت آمریکا طبق سندهای راهبردامنیتی خودوبا استناد به سیررویدادهائی که شاهدش هستیم،رژیم ایران را بزرگترین چالش سیاست خارجی و خطرناک ترین کشورجهان برای امنیت وموجودیت خود اعلام کرده است.وحکومت اسلامی هم برای گریزازسرنوشت محتوم وبی آیندگی خود برآن شده که ازطریق سلاح هسته ای برای خود فرجه چانه زنی و بقاء پیداکند.
اگربراستی خطررا جدی ارزیابی می کنیم وبرآنیم که وضع کنونی و ستیز رژیم و قدرت های خارجی به مثابه دونیروی ویگرانگردست بدست هم داده وامیدهای جامعه ما را برای بقاء و زنده ماندن وخوشبختی بباد می دهند واگرتنها راه چاره راعبوراز این سیکل معیوب ومرگ آفرین می دانیم، واگر سرنوشت همه امان بااین بحران و پی آمدهای آن واین که چه گونه ازآن بیرون خواهیم آمد گره خورده است،واگرقائل به تقدیرونقش آفرینی یک جانبه نیروهای حامی بربریت نیستیم و برای نیروهای ضد بربریت ومدافع روشنائی هم نقشی قائل هستیم،واگرسیر تاریخ را تقدیر ازپیش تعیین شده توسط خدایان آسمانی و زمینی نمی دانیم،بلکه آن را محصول عمل اجتماعی استثمارشدگان ولگدمال شدگان هم می دانیم،پس نمی توانیم درکنارگود منتظرتعیین سرنوشتمان توسط نیروهای مدافع بربریت باشیم. اکنون زمان تلاش برای تغییردادن این معادله دوقطبی فرارسیده است.
خط راهنمای ما این است که بی تردید با محسوس شدن هرچه بیشتر خطروعواقب محاصره اقتصادی ومداخله نظامی، زمینه عینی بروز یک جنبش صلح فراهم ترمی شود. اما هرچقدراین جنبش بتواند اززمان وقوع فاجعه سبقت بگیرد، بهمان اندازه قادر است که ازوقوع آن جلوگیری کند. آن ها که خطرفرودفاجعه رامی بینند دربرانگیختن حساسیت عمومی مردم ایران و جهان ومقابله با آن مسؤلیت بیشتری دارند.
اما پاسخ به بحران قبل ازهرچیز یک پاسخ عملی برای به میدان آمدن وبرپاکردن یک جنبش متعلق به صدای سوم است.
ولی متاسفانه ابعاد هوشیاری وبطریق اولی واکنش بازدارنده درجامعه امان بهیچ وجه باعمق خطرو فاجعه درشرف وقوع خوانانی ندارد. پس اولین وظیفه ما جنگیدن علیه رخوت و بی تفاوتی، ومرعوب شدگی وتقدیرگرائی دربرابرعظمت فاجعه است.باید مقام لحظه و موقعیت خطیر را دریابیم.
اگرچنین کردیم و قدرت جسارت خود را بالابردیم وبرای خودمان وظیفه ای ونقشی برای مقابله با سقوط فاجعه قائل شدیم، آنگاه دراولین گام باید بتوانیم یک باردیگر وضعیت کنونی و راه مقابله باآن را بصورت روشن برای خودمان فرموله کنیم. بدیهی است که با کانونی شدن بحران وخطرجنگ مهم ترین شعارما صلح و مقابله با جنگ ومحاصره و قحطی وتخصیص درآمدهای کشوربه بودجه های جنگی و بطورکلی نفی هرسیاستی است که درخدمت جنگ وسرکوب قرارمی گیرد.درچنین شرایطی شعارنه جنگ و صلح هم اکنون قاطع ترین پاسخ ما به طرفین دعوا و به وضعیت نیمه جنگی وجنگی درحال فراهم شدن است. نیروی تحقق دهنده و حامل این شعارهم یک جنبش صلح است هم درپهنه داخلی وهم بین المللی.
باتوجه به آرایش ونقش ارتجاعی هردوسوی بحران،جنبش صلح باقرارگرفتن دربرابرهردو قطب ارتجاع داخلی و بین المللی دارای خصلت رهائی بخش وپتانسیل رادیکالیزه شدن است.ازاین روست که شاهدیم،بخش مهمی ازنیروهای لیبرال و اصلاح طلب، ویا سلطنت طلبان ونیروهای دلبسته به قدرت های بزرگ، درروند قطبی شدن اوضاع حول بحران هسته ای وخطروقوع جنگ،دوپاره شده اند.بخشی خود را آماده می کنند که به بهانه دفاع از"اقتدارو کیان میهن" بزیرچرچم جمهوری اسلامی بخزند.مثل نهضت آزادی و اصلاح طلبان داخل. وکثیری از آن ها هم تمایل دارندکه بزیرپرچم قدرت های بزرگ و حمایت ازسیاست تحریم وجنگ بخزند.مثل سلطنت طلبان و مجاهدین وبرخی نیروها وگرایشات متعلق به اقلیت های ملی و... آن ها به "ظرفیت های دمکراتیک" دولت های غربی دخیل بسته اند وازماهیت ضدامپریالیستی این جنبش نگرانند.از این روبه میدان آمدن جنبش صلح با دوویژگی ضداستبدادی وضدامپریالیستی درعین حال پاسخ درخوری است به آن هائی که به بازی دربساط دشمنان مردم ایران مشغولند و بااین رویکرد خود آب به آسیاب جنگ افروزی هردو قطب بحران می ریزند.
چرا شعارصلح یک شعارکلیدی و راه گشا درلحظه کنونی است.
-زیرا که هم زمان هم علیه رژیم مستبد وزمینه سازی های آن برای جنگ وعلیه سیاست های ها فلاکت آفرین آن است وهم علیه امپریالیسم و سوداهای جنگ افروزانه اش.علیه سیاستی که برآن است ازطریق بحران سازی های جدید مفری برای برون رفت ازبحران های موجود بجوید. برای پس براستی یک شعاررهائی بخش است .
- شعارصلح وعلیه جنگ ارتجاعی دربردارنده بیشترین منافع واقعی کارگران و زحمتکشان و اکثریت قاطع مردم ایران است.مردمی که جنگ جیب های نیمه خالی آن ها را تهی ترمی کند،به گوشت دم توپ تبدیلشان می نماید،برقوام استبداد می افزاید و سلطه امپریالیستی را تحکیم می بخشد. اکنون نان و شغل وبالاترازهمه خود زندگی با امرصلح و گلاویزشدن با عفریت جنگ و مرگ گره خورده است.ازسوی دیگر با شروع پایان دوران برزخی،و بگردش درآمدن گردونه های جنگ وویرانگری،زمان خوش نشینی و انشاءاله گربه است-که خود یکی ازمنابع لختی و سرگردانی بشمارمی رود-فرارسیده است.شاید بزودی آب سرد برروی همه شهروندان ایران وجهان پاشیده شود،که برودت آن خواب را ازچشمان همه امان خواهد ربود.اکنون زمان بیرون آمدن ازاین رخوت بابهتراست بگوئیم خواب سنگین زمستانی است.پس تأکید بربرپائی این جنبش فقط بیان یک ضرورت اجتناب ناپذیربرای صیانت اززندگی و مبارزه علیه مرگ و فلاکت نیست.بلکه علاوه برآن شرایط عینی مناسبی برای متولد شدن و عرض اندام کردن آن وجود دارد.مردم ایران اعم ازکارگران و زنان و دانشجویان بجزفقروتباهی وخشونت هیچ نصیبی ازجنگ ندارند.صلح بیان صدای زندگی است دربرابربانگ شوم مرگ وفروریختن آواربربریت.هم اکنون نقدا بطورمشخص صدای مخالفت با جنگ افروزی درمیان دانشجویان،بخش مهمی ازروشنفکران وکارگران وزنان شنیده می شود.چنان که درمراسم وتظاهرات اول ماه مه نه فقط بصورت مشخص درآکسیون های مستقل کارگری مطرح گردید،بلکه حتی درراه پیمائی بزرگی که "خانه کارگر" تلاش داشت کنترل آن رابدست گیرد نیز مطرح شد.شعار"انرژی را رهاکن،فکری بحال ما کن"،شعاری بود که کارگران دربرابرشعارهای دستوری"خانه کارگر"دردفاع از"انرژی هسته ای حق مسلم ماست"،سردادند. پس ما می توانیم-اگر که شایستگی این کار را داشته باشیم- بااستفاده از امکانات وشرایطی که درآن قرارداریم، صدای این بخش را رساترکنیم و پژواک وسیع تری بدان بدهیم و این همهمه ها و صداهای درهم وپچ پچ وار را به فریاد رسا تبدیل کنیم.که دراین صورت بی گمان برمتبلورشدن صحنه سیاسی و پیدایش قطب سوم تأثیرخواهیم گذاشت.یعنی به آن چه که غیبتش درشرایط کنونی به نیروهای مدافع بربریت بیشترین جسارت را برای اقدامات جنون آمیزخویش می دهد.
شعارصلح و برپائی یک جنبش صلح مهم است چون شعاری است نه فقط برای تبدیل کردن وضعیت جنگی-یک جنگ ارتجاعی ازهردوسو-به صلح،بلکه درهمان حال تاکتیکی است برای فراهم کردن بستروپیش شرط های لازم ومناسب برای تعیین تکلیف نهائی با جمهوری اسلامی به مثابه یکی ازدوقطب شر.شعار صلح ومقابله با جنگ یک شعار بسیط و مجرد نیست.چرا که با نان و آزادی و سرنگونی استبداد گره خورده و ظرفیت فراوانی برای فرارفتن دارد.باین دلیل محمل و بستر مناسبی برای پیشروی بسوی سایرمطالبات بنیادین مردم خواهد بود. به یک معنا با به میدان آمدن صدای سوم وجنبش صلح، بسترمناسبی برای تبدیل بحران وجنگ خارجی به نبردی گسترده علیه تاریک اندیشان خودکامه و بهره کش فراهم خواهد شد.درعین حال این شعار سیاست کشورهای امپریالیستی را به چالش کشیده و با نظم امپریالیستی حاکم برجهان به مقابله برمی خیزدو همزمان با جنبش های بین المللی پیوند تنگاتنگی را برقرارمی سازد.
-شعاردفاع ازصلح باخصلت پیشگیرانه ازجنگِ محتمل وسایراقدامات تنبیهی علیه مردم ایران، مهم است چون باید قبل ازجنگ به پیشگیری آن مبادرت ورزید و تا آن جا که ممکن است ازوقوع فاجعه ممانعت به عمل آورد.بی شک شکل گیری یک جنبش صلح پس ازوقوع جنگ نیز اهمیت خود را دارد.اما آن موقع دیگر نه پیشگیری ازجنگ که توقف این بربریت وکاستن ازدامنه ویرانگری درمدنظرخواهد بود.
نگوئیم که هیچ کاری ازدست امان برنمی آید. که این همان تجلی مرعوب شدن و کرختی و بدترازآن ناخواسته تن دادن به آن چیزی است که ارتجاع داخلی و بین المللی سعی دارندکه با پراکندن سمومات آن اپوزیسیون مترقی و دمکرات را زمین گیرکرده ودچارانفعال کنند.مااگرکه متعلق به زندگی و اردوی کارورنج هستیم باید که صدای زندگی سردهیم و برصدای رخوت و ترس فائق آئیم.
پس تاکتیک کنونی ما خیلی ساده بلند کردن صدای مخالفت با جنگ است. این باید بگوش دشمنان،هم رژیم وهم امپریالیست ها برسد.این صداهم چنین باید به گوش مخالفان بالفعل و بالقوه جنگ وبگوش مردم ایران برسد.به اندازه ای که این صداوجود دارد ما هم وجود داریم و گرنه نیستیم وخودنمی دانیم که درمرگ بالینی بسرمی بریم.
سه گام اصلی
برای برپائی"جنبش هم اکنون صلح و شعارمرگ برجنگ"سه گام اصلی دربرابرمان قراردارد: نخست شفاف کردن وجاانداختن هرچه گسترده تر شعارنه به جنگ وزنده بادصلح، نه به جمهوری اسلامی وبه استبداد،ونه به قدرت های امپریالیستی وهرگونه مداخله این قدرت ها،چه ازنوع "هوشمندانه" باشد وچه ازنوع"احمقانه"، به مثابه رکن اصلی منشوراین جنبش.گام دوم تلاش برای همگراکردن نیروهای پراکنده اما بالفعل وهم اکنون موجود متعلق به صدای سوم درداخل و خارج کشور.گام سوم توده ای کردن این صداست.برای درهم شدن همه پچ پچ ها و واکنش های فردی و محفلی وگروهی و...برای شکل گرفتن اقدامات جمعی وتولید یک ابرصدا،برای گفتن نه بجنگ و به استبداد و مداخلات امپریالیستی.
اگرما مقام لحظه کنونی را دریابیم واگرصلح به مثابه تاکتیک باطل کننده افسون دونیروی ویرانگر را حلقه پیشروی خود قراردهیم،و اگرفعال کردن ظرفیت های بالفعل کنونی را نخستین آماج خود برای برافروختن جرقه های اولیه برای برافراشتن شعله جنبش"زنده بادصلح ومرگ برجنگ" قراردهیم واگربه خصلت ملی و بین المللی این بحران واین جنبش توجه کنیم،و اگرفراموش نکنیم که که ما بعنوان شهروندان آگاه کشوری که در کانون اصلی این بحران قراردارد،قاعدتا باید بیش ازهرکسی دیگر دراین جهان خود را مسئول مقابله با نغمه شوم جنگ وفلاکت بدانیم،آنگاه بی شک امکانات بس گسترده ای را برای عرض اندام کردن این جنبش دربرابرخودخواهیم یافت:ازامکانات بالفعل و بالقوه موجود نظیر سایت ها، نشریات،رادیوها و... نه فقط درایجاد هم آهنگی وکرمشترک برای مطرح کردن هرچه گسترده ترمنشوراین جنبش،بلکه برای فعال کردن کانال های ارتباطی موجود برای برقرارگردن بیشترین پیوند با جنبش های داخل و بین المللی، درایجاد کمیته ها های ضد جنگ درهرجا که هستیم،درتلاش های مشترک برگزاری آکسیون های مخالفت باجنگ،گردآوری اسامی هرچه گسترده تری ازامضاء شهروندان درپای منشوراین جنبش،تلاش برای به میدان آمدن هنرمندانی که به تجربه دیده ایم درمبارزه برای صلح و علیه بربریت نبوغ هنریشان بیش ازهرزمان دیگری شکوفاترمی گردد و...
-فعالان جنبش های زنان و کارگران و معلمان و پرستاران و بیکاران ... را تشویق کنیم که درهرفرصت مناسب ازطریق بیانیه ها وآکسیون های خود به مخالفت آشکارعلیه جنگ افروزی ازهردوسو وعلیه سیاست هائی که جنگ محصول و ادامه همان سیاست ها محسوب می شود،برخیزند
-هزاران وبلاگ نویس متعلق به این طیف را تشویق کنیم که دروبلاگ های خود بصورت هماهنگ شعار ضد جنگ برعلیه هردوطرف و صلح را برجسته کنند. و باین ترتیب ازمجموع همه این هم آهنگی ها یک سیستم اطلاع رسانی مستقل برای صدای سوم بوجود بیاوریم.
-بیانیه ها و اطلاعیه ها و اخبارجنبش های داخل و یاایرانیان خارج برای صلح را به فروم های ضدجهانی سازی نئولییرالی و تشکل های کارگری و ضدجنگ ومحیط زیست و زنان و... نهادهای بین المللی بدهیم وتلاش کنیم که کارزار ضد جنگ درسطح بین المللی را با کارزار مردم ایران پیوند زنیم.درجنبش های ضد جنگ و صلح دیگر کشورها مشارکت فعال داشته باشیم وبویژه تلاش کنیم که مقابله همزمان با هردو قطب بحران را درمیان آن ها هرچه بیشتر اشاعه دهیم.
غالبا وقتی صحبت ازجنبش ویک حرکت بزرگ می شود، بشیوه عادت مألوف فورا بفکرایجاد یک سازمان جدیدی برفرازسازمان و نهادهای موجود ودعوت دیگران برای پیوستن به آن، توسط تعدادی گروه ونیروی نردیک بهم می افتیم. این شیوه سازماندهی بنا به تجربه های متعددو بدلیل فقدان پایگاه های اجتماعی لازم توسط این نیروها، هیچ وقت پاسخ گوی یک حرکت گسترده نبوده است. همکاری های گروه ها و گرایشات نزدیک بهم بجای خود لازم ومفیداست،اما نباید فراموش کنیم که دربرپاکردن این جنبش خط راهنمای ما باید حرکت ازمنطق قواعدجنبشی ودوری ازاقدامات سکتاریستی وفرقه ای باشد.ازیاد نبریم که غرض اصلی ساختن یک نهاد وتشکل سراسری جدید،آن هم بصورت زودرس نیست.بلکه قبل ازهرچیزافزودن فعالیت ضدجنگ به وظایف تشکل ها ونهادها –ونه فقط تشکل های اخص سیاسی- ویا فعالان منفردِ هم اکنون موجود ازیک سو و ایجاد هم آهنگی و همکاسه کردن همه این فعالیت های پراکنده وبرقراری ارتباطات افقی برای این منظورازسوی دیگراست. واگرزمانی برپاکردن تشکل جدید وسراسری برای گسترش مبارزات جنبش ضدجنگ هم لازم گردد باید مترتب برپاگرفتن این جنبش و محصول طبیعی آن و قائم به آن باشد. یعنی ظرفی مناسب ومبتنی برروابط افقی وبدورازسازماندهی مبتنی برسلسله مراتب عمودی.ظرفی شایسته برای یک حرکت جنبشی ودرخدمت دامن زدن به آن و نه بازدارنده.
اگردرگام دوم موفق به ایجاد یک کرضد جنگ ومدافع صلح درمیان نیروهای بالفعل متعلق به صدای سوم بشویم،باید بیلان کارخود را تاهمین جا موفق بدانیم وبه خودمان بعنوان شهروندان بالغ ومسئول تبریک بگوئیم.این بدن معناست که خشت اول را درست نهاده ایم ومی توانیم به برداشتن گام های بعدی هم امیدوارباشیم. این نخستین طنین این جنبش نوپا خواهد بود.هم اکنون هم نزدیک ترشدن قدم به قدم شبح جنگ وکناررفتن نقاب ازچهره اش را شاهدیم وهم ظهورجوانه های جنبش صلح را. بی تردید،مشهود شدن هرچه بیشتر چنین روندی برطنین صدای سوم خواهد افزود.هم برای ممانعت ازبروزفاجعه جنگ و هم برای تعیین تکلیف با استبداد حاکم.


06.05.09-85.02.09 www.taghi-roozbeh.blogspot.com