Tuesday, September 26, 2006

یک تمرین خوب!

کارزار لغواعدام کبرارحمانپوررا می گویم که دارای یک سازماندهی خوب و امیدوارکننده است که علیرغم همه مشکلات وفشارها و ناامیدی ها، امیدوارانه به پیش می رود. چراکه شرایط اولیه را برای تبدیل کردن خود به یک جنبش نیرومند،جنبشی حول یک خواست معین باخود دارد.ازجمله داشتن جسارت لازمی را که پاگرفتن این گونه جنبش ها درگروآن است. چنین تلاش هائی نشان می دهندکه علیرغم سیطره نکبت وتیرگی برشهر، نبض زندگی درزیرپوست آن جاری است.جلوه درخشانی ازدرهم تنیدگی یک نبردخاص ومعین که درعین حال بازتاب دهنده نبردی گسترده حول مطالبات کلان است:
1- یک خواست کاملا دمکراتیک ومترقیانه:لغو اعدام و خشونت(قبل ازهرچیز خشونت سازمان یافته و قانونی طبقه سیاسی حاکم).این جنبش مستقیما قهروقوانین ارتجاعی متکی برفقه و متعلق به عصرجاهلیت را به چالش گرفته است واین یعنی تمرکزحول بیرون کشیدن یکی ازچوب های زیربغل حاکمیت مطلقه ولایت فقیه .
2-درعین حال بفشرده ترین وجهی فریادی است علیه آپارتاید جنسی که درجامعه ما درآمیزه ای از فرهنگ مردسالارانه ومناسبات جاافتاده اجتماعی،چه ازبالادرقالب قهرقانونی وسازمان یافته دولتی وچه درپائین بصورت قهرو خشونت غیرقانونی، درهرکوی و کاشانه ای برزنان اعمال می گردد .
3-هسته اولیه این مقاومت را-مثل هرمقاومت اصیل دیگر-شماری از خانواده هائی که فرزندانشان درآستانه قربانی شدن این خشونت سازمان یافته دولتی قراردارند، تشکیل می دهد. حرکتی گلدانی نیست که چند نفربخواهند بیرون ازآن ها و به نیابت ازآنان صورت دهند.
4-خود فعالین زن و جنبش زنان نقش موتوراصلی را دارند.
5-به درجاتی حمایت بخشی ازجنبش های اجتماعی را نیزبهمراه خود دارند.
6-ازنظرتاکتیکی ترکیب متوازنی ازاقدامات مکمل را بهمراه دارد که مجموعا به شکوفائی وعرض اندام کردن یک جنبش معنا می دهند. یعنی هم مبادرت به آکسیون اعتراضی درداخل(حرکتی که جسارت خودرا می طلبد.وهمانطور که انتظار میرفت مورد حمله رژیم هم واقع شد) وهم توجه لازم به رسانه ها و فعال کردن نیروها و امکانات متعلق به جنبش درخارج ازکشوروتلاش برای جلب حمایت نهادهای مترقی ومدافع حقوق بشر( نمونه صدور فراخوان عفوبین المللی یکی ازآنهاست) ونیزدیگر نهادهای کارگری و مترقی را. دراستفاده مناسب از ابزارهای مدرن امروزی برای فراگیرکردن صدای جنبش ضداعدام، می توان به ایجاد وفعالیت سایتی که بازتاب دهنده سریع و به موقع این حرکات است وازجمله جمع آوری امضاء های حمایتی اشاره کرد. نکته بکردراین جمع آوری امضاء ها همراهی آن با اظهارنظر شماری ازامضاء کننده گان است که فضای ذهنی امضاء کنندگان را به نمایش می گذارد.درکل سازماندهی مناسب و بکارگیری این امکانات توانسته تا حدی تلاش رژیم را درخفه کردن صدای این جنبش نوپا ناکام کند.
7-وبالاخره نکته آخر صدور قطعنامه آکسیون درتهران است که توسط خانواده هائی که فرزندان آنها درخطر اعدام قرارگرفته اند انتشاریافت. یک قطعنامه خوب و امیدوارکننده.همانطور که ازمفاداین قطعنامه کوتاه و فشرده برمی آید، خانواده ها لازم دیده اند که بسهم خودازحمایت دانشجویان و چندتشکل کارگری(هم داخل و هم خارج) وصدها وبلاگ نویس و نشریات و سایت ها و رادیوها و هزاران شهروند ایرانی درداخل و خارج تشکرکنند. امیدوارکننده ازاین جهت که نشانه ای است ازبرآمد نیروهای اجتماعی واقعا دمکرات که می توانند پیگیرمطالبات واقعا دموکراتیک باشند.
البته این واقعیتی است که هنوز بخش کوچکی ازظرفیت های موجود بکارگرفته شده است. واگراین جنبش درجهت گسترش قاعده خود یعنی جلب مشارکت بیشترخانواده های قربانیان،مشارکت فعال ترجنبش زنان،حمایت گسترده ترسایرجنبش های اجتماعی ،پشتیبانی فعال ترنیروهای مقیم خارج و نیزنهادهای بین المللی بسط پیداکند،بی تردید می تواند ازنهالی کوچک به درختی تناورفراروید.
بااین همه تاهمین جا، یک تمرین خوبی بود.یک نبرد لازم جهت آمادگی برای نبردهای بزرگتر. هنوزدرآغازراهیم.تا لغو اعدام این قربانیان بطوراخص ولغومجازات اعدام بطوراعم هنوزراه درازوکارهای انجام نشده زیادی درپیش رو است. برای تلاش گران این کمپین موفقیت های بیشتری را آرزو می کنیم.
تقی روزبه 2006-09-26-04-1385

Sunday, September 24, 2006

واینک فرصتی دیگر!
Taghi_roozbeh@yahoo.com

گرچه کارگزاران دستگاه امنیتی رژیم،با 27 سال تجربه درصحنه آرائی وسناریوسازی خبره شده اند،اما گاهی لحظاتی فرا می رسند که درجورکردن قافیه کم می آورند وبد جوری دستشان رو می شود.نمونه ها کم نیستند.یک نمونه تیپیک آن، سال ها پیش بهنگام ریاست جمهوری رفسنجانی،درمورد فرج سرکوهی رخ داد.درآن زمان،درحالی که وی درسیاه چال های رژیم درزیربیشترین فشارهای جسمی و روحی قراردادشت،دستگاه حاکمیت بطوررسمی مدعی شده بود که او درخارج ازکشورو دراروپا بسرمی برد.درآن هنگام دوعامل موجب نجات وی ازلابلای دندان های گرگ شد. نخست شجاعت خود زندانی دراستفاده ازیک فرصت طلائی برای افشاء آن چه که درپشت دیوارهای زندان بروی می گذشت،باارسال یک نامه مکتوب به خارج اززندان ودوم برگزاری اعتراضات گسترده درخارج از کشوروازسوی بخصوص اپوزیسیون رادیکال برای برپائی کازاری گسترده درحمایت ازآزادی وی.باین ترتیب بود که سناریوی بلند بالای رژیم با شکست مفتضحانه ای روبروشد.
دوروزپیش،روزجمعه شاهد روشدن یک نمونه دیگری ازاین گونه سناریوسازی های دژخیمان رژیم بودیم. برکشیدن فریادی بااستفاده ازیک فرصت،باردیگر نوری خیره کننده افکند به روی صحنه. که ازبرکت آن برای لحظاتی،آن سوی چهره رژیم،چهره بی روتش اش،درملأعام به نمایش درآمد. آن هائی که ازنزدیک شاهد صحنه بودند،باوضوح تمام،یک باردیگر به تماشای دندان ها،پوزه و درجه درندگی جمهوری اسلامی نائل آمدند.دراین روزعلی اکبرموسوی خوئینی،نماینده سابق مجلس جمهوری اسلامی،دبیرکل سازمان دانش آموختگان،که صدروزپیش درتظاهرات زنان معترض به تبعیض جنسی،دستگیرشده بود وازآن موقع تا آن لحظه تحت انواع فشارها و شکنجه ها برای ابراز توبه وندامت قرارداشت؛ بصورت تحت الحفظ ،برای دقایقی به مراسم چهلم مرگ پدرش برده شد.او که درمحاصره وکنترل مأموران امنیتی رژیم قرارداشت،بااستفاده ازفرصت کوتاهی که از حضورنمایشی او درمراسم یاددبود پدرش باو دست داد،باچهره ای برافروخته،خطاب به خبرنگاران و مردم فریاد زد که به همه اعلام کنید که من تحت فشارم و هرروزحدود 5 باربازجوئی می شوم.وی که بگفته شاهدان عینی آثاری ازکبودی و شکنجه برسروگردن وچهره اش مشهود بود،ازشکنجه های روحی و جسمی خود و ازاین که شبها ناچاراست با دست بند و پا بند بخوابد سخن گفت.ازاومی خواهند یک توبه نامه بنویسد و ازخطاهای خود پوزش بطلبد.
مأموران امنیتی رژیم که ازواکنش غیرمنتظره او یکه خورده بودند،بلافاصله اورا بهمراه همسرش بزورسوارماشین کرده و پس از پیاده کردن همسرش درخانه ، بسرعت راهی اوین شدند تا هرچه رودتربا تشکیل جلسه فوق العاده ای به بررسی دلایل وقوع این افتضاح و چگونگی رفع ورجوع آن اقدام کنند.
واکنش های اولیه نشان ازغافلگیری و گیجی رژیم داشت
رئیس زندان اوین درپاسخ به سؤالی دراین خصوص به خبرگزاری ایسنا گفته است، درمورد ماجرای شکنجه و فشارهیچ خبری نمی توانم بدهم.( یعنی این که امکان تکذیب آسان ازرژیم گرفته شده).دادستان کل کشورهم گفته است،دادستانی درکاردادسرای انقلاب دخالت نمی کند و پرونده سیرطبیعی خود را طی می کند(اوهنوزمتوجه نشده که با افشاگری به عمل آمده،این پرونده دیگرازسیر"طبیعی" خود خارج شده است).سخن گوی قوه قضائیه اظهارداشته که برای بررسی صحت و سقم چگونگی ماجرا و رفتارباوی احتیاج به مطالعه بیشتری هست.(تأکید مجددی برهمان نتیجه گیری های فوق). اگردرنظربگیریم که دردولت کنونی هرسه قوه یکدست و هماهنگ شده،بخوبی به همدیگرپوشش وحمایت همه جانبه حقوقی وسیاسی می دهند،واگردرنظربگیریم که همان تیم قتل های زنجیره ای و یاران سعید اسلامی مجددا اهرم های اصلی دستگاه امنیتی را قبضه کرده اند،آنگاه بخوبی بردرجه غافلگیری رژیم و اهمیت آن پی خواهیم برد.
حالا بهتراست باهم سری به همان اجلاس فوق العاده دست اندرکاران امنیتی بزنیم و به گفتگوهایشان گوش بسپاریم وبه بینیم که درمیانشان چه گذشت.
اجازه بدهید که آن را بایک مقدمه کوتاه شروع کنیم: بدیهی است که اصل گزارش مستند این نشست ونشست های مشابه را تنهامی توان پس از"فتح باستیل ایران"- تسخیرزندن اوین-توسط ارگان های اقتدارتوده ای و آن زمان که مردم مشت برآسمان می کوبند، بدست آورد. ازاین رو تا فرارسیدن چنین لحظات فرخنده، به نگارنده حق بدهید که گزارش ماوقع این ماجرا را ازطریق لب خوانی گفتگوها ومرور رفتارشناخته شده رژیم دراین گونه سناریوسازی ها، دنبال کند.
واکنون گوشه ای ازآن گفتگوهای شنیدنی:
جلسه اول
:
سربازجو خطاب به بازجویان وتیم عملیات:بگید به بینم که اشکال کارکجا بود که این افتضاح بباراومد؟ چرانتونستید به موقع دهانشو به بندید و ازجمع بیرونش بکشید. چرا اصلا گذاشتید همسرو خانواده اش به او نزدیک بشند؟
تیم اجرا کننده:والله این پدرسوخته فلان فلان شده مارا خام کرده بود وگرنه مگه دیوانه بودیم که بااین خاطرجمعی به مسجد ببریمش؟اگرخاطرجمع نمی بودیم،یاباید ابتدا چسبی به لبانش می زدیم وسپس می بردیمش که تصدیق می فرمائید این جوری زیاد خوش آیند نبود.یا آن که ازخیراجرای این سناریوومزایای چشمگیرش درلحظات کنونی می گذشتیم.اما واقعش اینه که ما فکر می کردیم خمیر حسابی ور اومده ونانِ تنوری خوش مزه ای خواهیم داشت.خیال کردیم که طرف پروازرا فراموش کرده وعینهو گنجشکی اسیر سیطره نگاه های مارشده و خلاصه سوژه آماده اجرای جزء به جزء سناریوی ازقبل طراحی شده ماست. تصورمون این بود که مانند اون یکی که باپای خودش رفت به دفترخبرگزاری وسناریورا نقطه به نقطه تاآخرش اجراکرد،خمیر این یکی هم وراومده.ولی متأسفانه تیرمان به خطارفت ونان، فطیرازآب دراومد.
سربازجو:خوب مگرقرارنبود که تا صددرصد مطمئن نشدید دست به این جورریسک ها نزنید؟ حالا من به مقامات بالاچه گزارشی بدم؟ آخه اون ها به این شرط که اجرای سناریو بدون ریسک باشه وصددرصد موفق بشه،با عملیاتی کردن این سناریو موافقت کرده بودند.
تیم اجراکننده:ازبدشانسی ما پدرش چهل روز پیش فوت کرد،اگر که 30 روزپیش فوت کرده بود وتقدیر ده روزبیشتربه ما برای وراومدنِ بهترخمیرفرصت می داد،مطمئنا چنین واترگیتی بوجود نمی اومد. ازیک طرف اگرما اورا به مراسم پدرش نمی بردیم، شایعات گسترده شکنجه و فشاردرمورد او که ازطرف فامیل و خانواده اش و دشمنان نظام دامن زده می شد،ناخواسته مورد تأیید قرارمی گرفت وخودتان تصدیق می فرمائید که این زندانی هم چون،زندانیان دیگرآدم گمنام و بی صاحبی نیست ونگهداشتن حتا یک روزش برایمان بی دردسرنبوده. ازطرف دیگه مدتی بود که اووانمود می کرد که کاملا رام شده.ازاین رو ما بخیال خودمون با درنظرگرفتن همه جوانب احتیاط وبرای باجرادرآوردن تصمیم مقامات بالا، فکرکردیم که با انجام اینکار درلحظات کنونی می تونیم با یک تیردوهدف را بزنیم. ازیک طرف بانشان دادن او دربیرون که طرف دارد روپای خودش راه می ره و سرومروگنده درمراسم شرکت می کنه، قادرمی شدیم به بهترین وجهی به گسترش اعتراضات و شایعات دربیرون که دیگه داشت به مانعی برای تکمیل وپیش برد برنامه های یمان تبدیل می شد خاتمه بدیم وازسوی دیگه تتمه مقاومت های درونی سوژه رادرهم بشکنیم. وخلاصه اگر کاربخوبی پیش می رفت راه تواب کردن و گرفتن ندامت نامه را بخوبی هموارکرده بودیم.باین ترتیب اولا خود او را توسط خودش خراب می کردیم و بعنوان یک فعال معتبرسیاسی درمیان اپوزیسیون قانونی برای همیشه می سوزوندیمش وفرصت بهره برداری دشمنان نظام ازاین فرد عاصی را می گرفتیم. ثانیا به شکلی مدنی و دنیاپسند به تمامی تشکل های مدنی وشخصیت های مخالف سیاسی می فهموندیم که مدنی بی مدنی. واگردست ازپا خطاکنند،با چه هزینه سنگینی مواجه خواهند شد.و مهم ترازهمه زبان دراز دنیا وهمه تشکل های مدافع حقوق بشر را یک وجب کوتاه تر می کردیم.
سربازجو:خوب بسه دیگه.حالا با این افتضاحتون که همه این برنامه ها بهم خورد.
جلسه دوم:
دستورکارجلسه دوم چگونگی مقابله فوری بااین افتضاح و پی آمدهای آن بود.
حاصل جمع بندی گفتگوی نشست دوم که اززبان سر بازجو بیان شد چنین بود: اولا باید-مثل همان موارد قبلی- بشیوه خاص خودمان حادثه را مشمول مرورزمان کنیم. این کار را می تونیم بصورت واکنش های دوپهلوکه اتتظاروتعهد محکمی هم برایمان ایجاد نکند انجام دهیم. و درصورتی هم که کاربیخ پیداکرد،سریعا خودمان برای بررسی حادثه توسط دستگاه قضائی اعلام آمادگی بکنیم.فراموش نکنید که این جوروقت ها،ایفای نقش توسط خودمان همیشه ما را نجات داده است.ضمنا به همه روزنامه ها و خبرگزاری ها یک باردیگر هشداراکید بدید که که دراین مورد-مثل همه موارد دیگه- جزآن چه که ازسوی منابع رسمی برایشان ارسال می شود- به هیچ منبع دیگراعتنائی نکنند.
دوم آن که بنظرمون میاد،متأسفانه این پروژه را باید دیگه سوخته شده تلقی کرد وکل ماجرا را به ریل دیگه یعنی بهره گیری از چماقِ قانون وزندان وبازی برروی صحنه برای ازپای درآوردن حریف انداخت.
سوم آن که پس از27 سال ممارست همه باید یاد بگیرید که تا صددرصد مطمن نشده اید ازاین جور ریسک ها نکنید.چون که خدای نکرده،ممکن برامون گرون تمام می شه. شما برای افزایش اطمینان خاطرتون می تونید به دانشمندان جوان وگمنام اما زمان که این روزها،گرگر شاهد دست یابی آن ها به افتخاراتی چون کشف داروی ایدز،شبیه سازی گوسفند،اختراع و تولید انواع واقسام موشک ها و هواپیماهای شکاری و زیردریائی و ... هستیم، سفارش یک دستگاه دروغ سنج دقیق بکنید. ضمنا این فلان فلان شده را هم تا اطلاع ثانوی حسابی مشت مالش بدید تاروش زیادنشه واحساس پیروزی هم بهش دست نده. گزارش مناسبی هم ازاین ماجرا تهیه کنید تا بدم به مقامات بالا.
چهارم، مهمترازهمه ازاینکه بدونید، حالا مسأله اصلی امان اینه که اجازه ندیم دشمنان اسلام و نظام،با بهره گیری ازاین جوراشتباهاتِ ولوکوچک،آن را بزرگ کرده و درچهارگوشه عالم جاربزنند. نباید به اونها فرصت بدیم که بااستفاده ازاین جورخطاها، رنگ و لعابی به ادعایشان بزنند وبخوان رسیدگی به وضعیت زندانیان سیاسی و نقض حقوق بشر و این جورادعا هارادردستور کارافکارعمومی جهان و نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشری که چه عرض کنم، بلکه حیوانی اشان قراربدند.
*********
و اینک پس ازبه قتل رساندن اکبرمحمدی و فیض مهدوی درزندان، و برملاشدن گوشه دیگری ازجنایت های رژیم درپشت دیوارهای زندان اوین،یک باردیگرفرصتی برای گشودن دهان این گرگ وحشی فراهم آمده است.فرصتی که شجاعت وجسارت خود زندانیان و قربانیان آن،عنصراصلی فراهم کننده آنست و پشتیبانی گسترده ازآن توسط نیروهای مدافع آزادی و دمکراسی شرط فعلیت بخشیدن به این فرصت. بدیهی است که این گونه فرصت ها، بنابه طبیعت خود همواره فراربوده و اگرمورد بهره برداری به موقع قرارنگیرند ببادخواهند رفت.
جان زندانیان سیاسی درخطراست.تمرکزحول بازدید فوری اززندانیان سیاسی توسط یک هیئت مستقل بین المللی مدافع حقوق بشر،همانطورکه حمایت ازخواست نبش قبِردوقربانی قبلی توسط خانوادهایشان،بخشی ازپروژه بازکردن آرواره این گرگ وحشی وبیرون کشیدن طعمه-وطعمه ها- ازخلال دندان های آن است.
واین آن چیزی است که جنبش رهائی زندانیان باید باتمام تلاش خود روی آن متمرکزشود.
2006-09-24-02-07-85
www.taghi-roozbeh.blogspot.com
/

Thursday, September 21, 2006

یازده سپتامبر،معنا وپی آمدهای آن برای ما ایرانی ها!

تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com

پنج سال ازوقوع فاجعه یازده سپتامبرگذشت.یازده سپتامبرچه بود؟ بجز تصادم ویرانگر نظام حاکم برجهان با طفیل بنیادگرای خود؟.به غیرازتنازع نظام سرمایه داری با مخلوق پارازیتی خویش؟. درچنین روزی بود که ناگهان جهان دریافت، ماری را که زمانی سرویس های امنیتی دولت آمریکا برای مقابله با اردوگاه شرق درآستین خود پرورانده بودند،شروع به نیش زدن ولی نعمت خودکرده است.ومعلوم شد که هرچقدرکه سرمایه داری بتواند راه را بررویش آلترناتیو رهائی بخش به بندد واعلام پایان تاریخ کند، بهمان اندازه باید با شبه آلترناتیوهای ارتجاعی دست وپنجه نرم کند.وازآنسو،هرچه چقدر که حامیان "جهانی دیگر"بتوانند جهان را حول برابری وآزادی قطب بندی کنند،بهمان اندازه عرصه برای جولان شبه آلترناتیوهای ارتجاعی تنگ ترمی شود.
دولت آمریکا اکنون درپنجمین سال ناکامی خود درکوبیدن سراین ماربه سنگ،بر آن شده تا با ایجاد تشکیلات ویژه وبودجه اختصاصی(که یک قلم آن سربه200 میلیون دلار می زند) برای بدام انداختن بن لادن،درغارهای مرزافغانستان و پاکستان،تلاش های تازه ای را شروع کند.دولت بوش برای سرپوش گذاشتن به ناکامی های عظیم خود، آنهم درآستانه انتخابات داخلی، البته به چنین دوپینگی سخت احتیاج دارد. واگرچنین شود، شاید برای پناه بردن به ستونی دیگرفرصتی به چنگ آید، اما دیگرهیچ کس درجهان و درخود آمریکا نیست که تصورکند با این نوع دوپینگ ها، بتوان بحرانی چنین عظیم را که دامنگیرکلیت سیاست های مبارزه باتروریسم شده، لاپوشانی کرد. دستگیری بن لادن-اگرهم به واقعیت به پیوندد- بهمان اندازه درتسکین بحران اثرخواهد گذاشت که دستگیری صدام درعراق موج بحران را کاهش داد.
درسطور بالا از بحران دردکترین جنگ پیشگیرانه و رویکرد یک جانبه گری دولت آمریکا سخن به میان آمد. براساس این دکترین اکنون رسما پنج سال است که دولت آمریکا خود را درحال جنگ با تروریسم می داند و بوش درآخرین سخنرانی خود بهمین مناسبت، باردیگربه جنگ تا نابودی کامل آن مهرتأکیدنهاد.برهمین پایه برخی ازسیاست ورزان این جریان،مدعی اند که دولت آمریکا درگیرودار"جنگِ گرمِ سوم" است(جنگ جهانی اول و دوم وسپس دوره فترت جنگ سرد و حالا جنگ سوم).استراتژی موسوم به جنگ پیشگیرانه برای آن که نشان دهد تاچه اندازه میراث دارانگل وارگی وسرشت ویران گر نظام سرمایه داری است، حق کاربرد بمب های هسته ای تاکتیکی را هم برای خود محفوظ داشه است
اما همانقدرکه دشمن درجنگ های اول و دوم و هم چنین دردوره جنگ سرد،تعریف شده ومشخص درزمان ومکان بود،درجنگ سوم دشمن-تروریسم- مقوله ای کنگ و کشدارودرلامکان ولازمان قراردارد. بن لادن اسم شبی است برای دشمنی که هرلحظه به رنگ بت عیاری درمی آید. زمانی خود بن لادن تجسم عمده آن بود، وسپس به طالبان فراروئید تانوبت ارتباط حکومت صدام با آن فرارسد.گواین که بعد ازخرابی بصره اعلام شد که هیچ گونه ارتباطی بین آن دویافت نگردید.وباین ترتیب ادعای ارتباط بین این استراتژی تهاجمی و دشمنی بنام تروریسم پیش ازپیش زیرسؤال رفت. آن گاه نوبت ایران وسوریه وکره شمالی ولبنان و...رسید.درآخرین موضع گیری ها، بوش یک باردیگر و باصراحت بیشتری رژیم ایران و القاعده را بهم دوخت. نه این که تصورشود بی هویتی و لامکانی و لازمانی، صرفا از سرشت سیال"این دشمن"سرچشمه می گیرد. برعکس دراین ابهام آفرینی،فراافکنی های عامدانه استراتژها و دولت آمریکا، برای پوشش دادن به هدف های چند منظوره خود، هدف هائی که همه اشان ضرورتا با صراحتِ یکسانی بیان نمی شوند،نیزسهیم است. وبعنوان چوب زیربغل برای استوارنگهداشتن موقعیت متزلزل یگانه ابرقدرت موجود درجهان. نباید فراموش کنیم که ازدیرباز تولید انبوه انواع وسائل نظامی وکشتار، بخش مهمی ازتولید ونیروی محرکه اقتصاد غول آسای آمریکا را تشکیل می داده است.این کشور پس ازجنگ دوم جهانی تا به اکنون به ده ها جنگ مبادرت کرده است و تهدید و توسل به جنگ،همواره بخشی ازمکانیزم اقتدارجهانی آن را تشکیل می دهد. وقتی پای عنصرنظامی و جنگ درمیان آید،بسهولت"هژمونی طبیعی" ایالات متحده برمتحدین و رقبای خویش وبه جهان تحمیل می گردد. چرا که سخن نهائی ونقش تعیین گنندگی دراین عرصه به اواختصاص دارد.وباین ترتیب بود که عقربه دستگاه قرعه سنج،که وظیفه اش یافتن مصادیق "دشمن" درهرلحظه است،این بارابتدا گریبان افغانستان وسپس سه محوردیگر شر را گرفت:عراق و ایران و کره شمالی. نتیجه چه شد؟ آنچه که برعراق رفت اکنون کمترکسی است که ازآن بی خبرمانده باشد.کوس رسوائی آن درچهارگوشه جهان زده شده . حالا خودشان مانده اند که وضعیت آن جا را چگونه فرموله کنند: جنگ داخلی یا درآستانه جنگ داخلی؟ کدامیک؟. عراق واحد یا عراق تجزیه شده به چندین کشور؟ ماندن یا رهاکردن؟ حالا دیگرحتا جمهوری اسلامی به آمریکا چشمک می زند،آیا کمک می خواهی؟ واگر آری البته که مابا شروط خودمان حاضریم کمکت کنیم.درافعانستان،بافرونشستن گردوخاک ها،معلوم می شود که اولا سهم این کشوردرتولید موادمخدرجهان،رکورد تازه ای بجا گذاشته است. وثانیا بابازگشت دوباره طالبان به عرصه اجتماعی افغانستان وگسترش بی سابقه حضور نظامی و سیاسی آن،عملا حاکمیت دوگانه درآنجا برقرارشده و پس ازگذشت پنج سال از اشغال این کشور،اکنون تلاش قدرت های غربی وناتو معطوف به گسیل نیروهای نظامی بیشتربه آنجاست. ازبسط دمکراسی و دادن آن همه کمک های وعده داده شده هم خبری نیست. درمحوردیگر،دست یابی کره شمالی به سلاح هسته ای درست دربحبوحه بحرانی که تمرکزدولت آمریکا شش دانگ مشغول گشودن دروازه های خاورمیانه بزرگ بود، ضربه سنگین دیگری بود براین ناکامی گسترده. درمورد ایران چه؟ تهدید به تهاجم نظامی-که ازقضا درزمانی که پست ریاست جمهوری دردست اصلاح طلبان و خاتمی قرارداشت- اولا بافراهم آوردن دست آویزهای لازم، دست جناح حاکم را درحذف رقبای خود و یکدست سازی حاکمیت وتشکیل کابینه نظامی- امنیتی احمدی نژاد بازترکرد و ثانیا با حذف صدام حسین درعراق و طالبان درافغانستان ودرکنارمزرهای ایران به عنوان رقبای آن، عملا کفه موازنه را بسود نفوذ جمهوری اسلامی درکل منطقه سنگین ترکرد.باافزایش قیمت نفت موقعیت اقتصادی جمهوری اسلامی تقویت گردید.درتهاجم اخیراسرائیل به لبنان وحمایت فعال آمریکا ازاین تهاجم،نفوذ وموقعیت متحد رژیم،حزب اله، درلبنان، دوچندان شد.گشودن چنین تنفس گاهی به رژیم فقها و حاکمیتی که درزادگاه خود،نفس هایش به تنگی افتاده بود،جانی تازه بخشید.درآخرین حرکتی که به یک طنزتاریخی شباهت داشت، بوش با تصمیم خود درمورد ورودمحمد خاتمی به واشنگتن ادعا کرد که می خواهد سخنان مقامات دیگر ایران را بشنود!.
درسطح جهانی با افشاشدن گسترده شکنجه های وحشیانه نیروهای آمریکا درعراق و افغانستان و درزندان گوانتامو،برادعاها وحیثیت واعتبارآمریکا به عنوان"مدافع آزادی ودموکراسی و حقوق بشر"،وداعیه های هژمونی طلبانه اش-بعنوان رهبرجهان آزاد- لطمات جبران ناپذیری وارد شد. هم چنین درمواجهه با رقبیان خود چه اروپا و چه رقبای تازه نفسی چون روسیه و چین ازقدرت چانه زنی اش به مقدارمحسوسی کاسته گردید.باین ترتیب دکترین بوش که با دومشخصه جنگ پیشگیرانه واقدامات یک جانبه گرایانه مشخص می شد درهردو عرصه با ناکامی های بزرگی مواجه گردید. واگرزمانی دراوج احساس نیرومندی و پیروزی، ازتقسیم قاره کهن به اروپای پیروجوان وکنارگذاشتن اروپای پیرسخن می راند، با بلاموضوع شدن آن تقسیم بندی، حالا مجبوراست به همان اروپای پیربرای بیرون آمدن ازباتلاق بحران دخیل به بندد. وبعنوان مثال اکنون دولت فرانسه بخود جرئت می دهد تا بدرجاتی بیشترازگذشته، بسود منافع خود واروپا،درسیاست ها و قطعنامه ها و مصوبات مشترک جرح و تعدیل هائی را به عمل آورد.دراین میان موقعیت دولت بریتانیا،بدلیل تبعیت بی چون وچرایش ازدولت آمریکا ازهمه رقت انگیزتراست.کاربه آنجا کشیده که دردرون صفوف حزب کارگرعلیه دارودسته بلرآشوبی بپا شده وبازهم ازمضحکه های تاریخ است که رهبرحزب مارگارت تاچر-حزب محافظه کار- با انتقاد به وابستگی ودنباله روی بیش ازحد بلرازسیاست های بوش، درصدد برآمده تا با فاصله گرفتن معناداری ازآمریکا، شرایط را برای بدست گرفتن سکان قدرت توسط حزبش آماده کند. ناکامی بوش درآمریکای لاتین و شکل گیری محورتازه ای برعلیه سیاست های آن، و تضعیف شدید موقعیت بوش درخود آمریکا ودرافکارعمومی و نیز دردرون حزب محافظه کار، برکسی پوشیده نیست و پرداختن به آن ها بیرون ازحوصله این نوشته است.
پرداختن به معنا وپی آمدهای فاجعه یازده سپتامبربرای ما ایرانیان، بیش ازشهروندان دیگرنقاط جهان، حائزاهمیت است. چرا که انگار ماخود بخشی ازاین فاجعه بشمارمی رویم ومتأثرازپی آمدهای آن هستیم. ازاینرو نگاه ما به آن فقط ازبیرون نیست.بسیاربیش ازآن، هرروزوهرساعت درمعرض امواج مهیب و مخاطره آمیز آن قرارداشته وداریم.
تلاش های بی وقفه دولت آمریکا درمورد ایجاد یک اپوزیسیون دست ساخت،کارگزار وخالصا مطیع بخشی ازآن است:از تصویب بودجه وبودجه های اختصاصی برای آن وسواربرموج رفراندوم شدن و زین و یراق کردن سلطنت طلبانی که تصورمی کردند بزودی چمدان هایشان را درایران خواهند گشود، تا تشکیل نشست ها وکنگره ها در برلین وبروکسل و لندن و... . پشت گرمی اشان باین بود که با همراهی چند چهره سوی برگردانده ازآرمان های چپ و چندجمهوری خواه پشت کرده به جمهوری خواهی،نسخه ومستوره دست ساخت وشفابخش"همه باهم"را سکه رایج بازارسیاست خواهند کرد.واین درحالی بود که رضاپهلوی دربرلین درنزدیکی اجلاس،چگونگی پیشرفت آن را زیرنظرگرفته بود. کامبیزروستا-یک کنفدراسیون چی سابقاچپ- دراعتراف به دیدارش با رضاپهلوی مدعی شد که این ایشان بوده اند که ابتدا به سراغ من آمد ونه این که من بخدمت ایشان شرفیاب شده باشم!.جمشیدطاهری پور-عضوی ازجناح راست سازمان اکثریت-این اجلاس ها را نقطه عطف تاریخی نامید وحسین باقرزاده-کارگردان منشور81- به دیگران هشدارمی دادکه قطارآماده حرکت است واگربسرعت سوارنشوند،این قطاربدون آن ها به مقصد خود روانه خواهدشد.
شکست وناکامی پشت ناکامی. کاربه دعوت افشاری وعطری –عناصرتازه بدوران رسیده ای رسید که برای به چنگ آوردن سکان هدایت این قطارخیلی عجله داشتند.امید آنانی که تلاش می کردند تا بادعوت این دو به سخنرانی در ساختمان کنگره آمریکا و مشاوره با طبقه سیاسی حاکمه آمریکا،کلیدی برای گشودن این قفل بسته-یعنی تعبیه یک سرویا نهاد رهبری برای جنبش و یا بگوئیم برافراشتن چتری برفرازآن- ببادرفت.این کار حاصلی جزذوب شدن سریع بقایای نفوذ آن ها درمیان جنبش دانشجویان نداشت.دولت آمریکا که نه از سرنوشت احمد چلبی ها عبرت گرفته بود و نه ازتوالی بی مصرف کردن چهرهای اپوزیسیون ایرانیِ متمایل به خود، هم چنان بدنبال علم کردن اپوزیسیون دست نشانده بود. آخرین تیرترکش او دراین راستا براستی رسواکننده،عبرت آموز و نشان دهنده اوج استیصال بود: وقتی که زمامداران دولت آمریکا تصمیم گرفتند ترکیب مناسبی ازجریانات و عناصررنگارنگ موردنظرخویش را برای گفتگو و رایزنی به کاخ سفید دعوت کنند. دراین میان گنجی وحامیانش که آزمون سرنوشت کسانی را که پای دروادی این باتلاق نهاد بودند درپیش رو داشتند، قبل ازدادن پاسخ خود و دراوج تردید و سردرگمی به تدبیرو رایزنی نشستند. مسعود بهنود درمقاله ای فراخوان گشودن بحث حول این معضل را داد. اما جمشید طاهری پوروامثال او، که درنشست لندن با مشاهده یک سلطنت طلب درکنارخود سرشک شادی ازدیدگانش سرازیر شده بود، سرراست ترازاو ودیگران به گنجی فراخوان دادند که برو تردید نکن!. بااین همه، پاسخ نهائی پس ازیک تأخیرمعناداروگذراندن چالشی درونی درمیان صفوف حامیان گنجی، منفی بود. اوالبته بطوراصولی با چنین دیدارهائی مخالفتی نداشت. اما پاسخ مثبت را درشرایط کنونی و اوضاع واحوال موجود اپوزیسیون،موجب ضربه زدن باعتبارآن وکم دامنه کردن نتایج تلاش های معطوف به تعبیه یک سازمان رهبری برای هدایت وکنترل جنبش های اعتراضی می دانست.کاربجائی کشید که کسانی مثل محسن سازگارا و افشاری وعطری هم ازدادن پاسخ مثبت،البته ضمن مشروع دانستن اصل چنین روابطی،سرباززند. محسن سازگارا برای تبرئه کردن خود درنزد اذهانِ بقول وی اسیردائی جان ناپلئونی ایرانیان، درمقاله ای لب به شکِوه گشود.اوالبته مزدوری خود را رد کرد اما درادعانامه اش، گوشه هائی ازخدمات،تعامل وفعالیت بی شائبه و بی جیره و مواجب خود را با افتخاربه رشته سخن درآورد.
القصه، کاربجائی کشید که عباس فخرآور، که رسوائی او درزندان رژیم و همکاری اش با سرویس های جاسوسی آمریکا شهره عام وخاص است،شدچهره شاخص طرف دیالوگ ابرقدرت آمریکا با اپوزیسیون ایرانی! کوه موش زائیده بود.
اگرنگاه خود را ازنمودهای فاجعه یعنی ویرانی برج های دوقلو و آن کشتار وحشیانه انسانی، مظهر بیاد ماندنی 11 سپتامبر، بسوی محتوا به گردانیم،بنظرمیرسد گوهراین رویداد برای ما ایرانی هاخیلی آشناتروملموس ترمی گردد.اگر محتوای فاجعه را که همانا تصادم نظام حاکم باانگل بنیادگرای مافوق ارتجاعی آن است درنظربگیریم،ما ایرانی ها بسیاربهترازدیگران و با گوشت و پوست خود،باعمق فاجعه و محتوای آن آشنائیم. گوئی که نزدیک به سه دهه قبل آن را تجربه کرده و ازآن به بعد هرروز درحال تجربه اش هستیم. آری درجامعه ما چنین فاجعه ای بسیاربیش ازیازده سپتامبر صورت گرفت.چرا که 27سال قبل بنیادگرائی اسلامی که خود طفیل پرورده شده نظام سرمایه داری-استبدادی-سلطنتی حاکم برکشورما بود،توانست درکسوت آلترناتیو،تاکسب قدرت سیاسی صعودکند.تصادم نظام حاکم،درکنارتوده های میلیونی آکنده ازخشم ونارضائی، وبا زعمامت روحانیت ناراضی،توانست "برج وباروی" نظام سلطنت وابسته به امپریالیسم را منهدم کرده و سرنوشت مردم ایران را بدست گیرد. انگارتصویرحغرافیای اقتصادی و سیاسی جهان را کوچک کرده و آنرا درکشورما بصورت شهروحاشیه شهر،تولید و حاشیه تولید،مرکزانباشت نعمت و فقرگسترده، تاریک اندیشی و خلأ چشم اندازرهائی بخش،ودریک کلام گشودن سگ وبستن سنگ، پیاده کرده باشند. نیروی ضربتی انقلاب،انبوه فقرا و حاشیه نشینان شهرهای بزرگ، قربانیانی که از مناسبات اربابی کنده شده و قادربه جذب درنظام مناسبات سرمایه داری نشدند، وانبوهی که با زادوولد گسترده انبوه تر شدند.انباشت فقر و بیکاری درکنار استبداد بی امان سلطنتی، که موجودیت هیچ نیروومسلکی بجزروحانیت ومذهب را برنمی تافت،شرایط ایده آل را برای تصاحب قدرت توسط کاست روحانیت که بیش ازیک صدسال درحسرت به چنگ آوردن قدرت غصب شده لحظه شماری می کرد،فراهم کرد. وچنین بود شروع فاجعه 11 سپتامبرما..وازآن پس 11 سپتامبرهای متوالی، اعدام های سال 60، قتل عام های 67 و... واکنون بهمنی فرودآمده بنام دولت احمدی نژاد.
باین دلیل است که ما ایرانی ها تا این اندازه با روندهای حاکم برجهان احساس آشنائی می کنیم. انگار که جهان به یک عبارت آینه ماست وما آئیئه جهان. جهان درما جاری است و ما درجهان. تصادم نظام جهانی با طفیل بنیادگرای خود نه فقط درما جاری است بلکه فراترازآن ادغام شده درکالبدی واحد ودریک همزیستی طولانی، توأمان برما حکم می رانند وماهمه بردگان جدید وامت صغیر این "خدای سرمایه و تاریکی" واین هیولای بیدارشده ازخواب هستیم.
جهان چه درلحظاتی که منازعه نظم مستقرسرمایه با مخلوق انگلی وناسازگارش، باوج می رسد و چه بهنگامی که هم چون کشورما،این دو درسازگاری نسبی قرارمی گیرند،توأمان عرصه را برشهروندان وزحمتکشان تنگ می کنند.باین دلیل مبارزه ریشه ای با پارازیت هائی چون بنیادگرائی بدون مبارزه با نظم طبقاتی مستقربرجهان ناممکن است.
2006-09-19-28-06-1385
www.taghi-roozbeh.blogspot.com

Monday, September 11, 2006

برای ازکارانداختن حربه سرکوب
تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com
جان زندانیان سیاسی درخطراست. واگرهرآینه تردیدی درآن بود،مرگ ناباورانه اکبرمحمدی آن را به اثبات رساند وتکراراین جنایت درمورد ولی اله فیض مهدوی آن را مورد تأکید مجدد قرار داد.احمد باطبی نیزتاچندقدمی مرگ رفت وهنوزهم سرنوشت اودچارابهام است. دژخیمان برای سرپوش گذاشتن برجنایت خود ونگران ازشعله ورشدن جرقه های نارضایتی حتا ازبرگزاری آزاد مراسم ختم اکبرمحمدی توسط پدرومادرش،آنهم درروستائی گمنام،ممانعت و کارشکنی به عمل آوردند.اجرای حکم اعدام برخی اززندانیان اهوازونیزصدوراحکام تازه اعدام برای 16 نفر ازدستگیرشدگان حاکی ازافزایش اشتهای سرکوب برای ایجاد جو رعب ووحشت درسراسرایران است. دامنه سرکوب وفشار البته فقط محدود به زندانیان وافزایش اعدام ها نیست،بلکه همزمان گستره وسیعی ازجمع آوری دیس های ماهواره ای،کنترل کامل عرصه اینترنت،قبضه کامل حوزه نشرومسدودکردن کلیه مجاری اطلاع رسانی،فشاربه فعالین جنبش ها بویژه جنبش دانشجوئی و کارگری و فعالین ملی،برچیدن هرنوع تشکل و نهادی که مستقل ازدولت بوده ورنگ وبوئی ازمخالفت خوانی را درخوددارد،تغییرقانون کارونمایشی کردن کامل انتخابات... را دربرمی گیرد.دریک کلام ما با یک برنامه سرکوب تعمیم یافته و همه جانبه ای سروکارداریم که بطورهمزمان خود را درحوزه های گوناگون سیاسی وفرهنگی وملی و جنسی وطبقاتی...نشان داده وگام بگام گسترش می یابد.این پدیده نشان دهنده آن است که تضاد رژیم با مردم-باهمه اقشاروملیت ها ودروهله نخست با فعالین و پیشروان جنبش ها- یک تضاد همه جانبه است واین که غلبه براین تضاد-عمدتا ازطریق سرکوب همه جانبه- به بود ونبودرژیم تبدیل شده است.ویژگی دیگراین سرکوب،هدفمندی و برنامه ریزی شده گی آن است که به آن خصلتی فراترازسرکوب های موسمی می بخشد.حاکمیت براین گمان است که اگرجو ترور و وحشت،بهمراه انواع فشارهای فرسایشی را برجامعه وبرفعالین سیاسی-اجتماعی حاکم کند واگر خودانحصارهمه عرصه های اطلاع رسانی ومدیریت آن را بطورکامل بعهده بگیردو کلیه مجاری آگاه شدن را مسدودنماید می تواند ازروند"هوائی شدن"مردم جلوگیری کرده و بیرون جسته گان از"بطری ولایت"را مجددا افسون هیبت پنجه های خود نماید.وباین ترتیب مشروعیت بباد رفته را احیاء کرده وخطرفروپاشی را منتفی نماید.جناح حاکم بادرس آموزی ازفروپاشی بلوک شرق،باشعار"اصلاحات" آری اما به "دست خودمان" وباالهام ازالگوی چین*1، برآن شد که درگام نخست سرکوب را ازبالا وازطریق جمع کردن بساط باصطلاح حاکمیت دوگانه،با یکدست کردن نهادهای قدرت وتأمین اراده واحد شروع کند و آنگاه با اتکاء به آن،گام های بعدی را بردارد. چرا که خوب می دانست درتحلیل نهائی این فرایند بیداری بزرگ درمیان پائینی هاست که به رقابت درمیان بالائی هادامن می زند و به رقبای جناح حاکم فرصت عرض اندام می دهد.برداشتن گام نخست البته کارچندان ساده ای نبود و تدارک آن سال ها طول کشید.اما نهایتا بدلیل سرشت تسلیم طلبانه و رویکردخیانت آمیزاصلاح طلبان حکومتی نسبت به آرمان ها وادعاهای خود ازیکسو*2،وبهره گیری ازتهدیدهای خارجی ازسوی دیگر،بسرانجام رسید.وباین ترتیب بسترلازم برای ورود به عرصه اصلی سرکوب فراهم گردید.
سرکوب فعالین وپیشروان هربخش جنبش،برچیدن همه تشکل ها ونهادهای مستقل،بستن تمامی مجاری اطلاع رسانی وانحصارمدیریت در تمامی این عرصه ها توسط حاکمیت،هدف عمده سرکوب دراین مرحله را تشکیل می دهد.رژیم براین تصوراست که با موفقیت درچنین هدفی خواهد توانست، درمسیربالندگی وسازمان یافتگی جنبش های توده ای خلل عمده وارد ساخته وبا سترون کردن آن ها،جلوی رشد آگاهی و تشکل یابی و لاجرم خطرسقوط خود را خواهدگرفت.ناگفته نماندکه تفکیک مراحل سه گانه فوق به معنی تفکیک نسبی آن ها ونشان دادن مرکزثقل سرکوب درهرمرحله معین است.وگرنه دیوارچینی آن ها را ازیکدیگرجدا نمی سازد.علاوه براین ورود به هرگام جدید به معنی آن نیست که کشاکش مربوط به مراحل قبلی به پایان خود رسیده وامکان بازتولیدآن-البته دراشکال تازه- وجود ندارد*3. چراکه درتحلیل نهائی این توازن قوای درحال تغییر است،که وضعیت محتوم را رقم می زند.
شکاف بین دامنه سرکوب و مقاومت
روی دیگرسکه سرکوب همه جانبه،نگرانی رژیم ازمقاومت های موجود ویانهفته دراعماق جامعه است که هم اکنون جریان داشته ویاممکن است هرلحظه به جریان بیفتد.مقاومتی که رژیم را ناگزیر ساخته است تا بفکر تدوین پروژه های سرکوب درچنین ابعادی بیفتد.البته همزمانی سرکوب درحوزه های گوناگون،به نوبه خود بسترمناسبی را برای فرارفتن ازمقاومت های پراکنده بسوی مبارزه ومقاومت مشترک فراهم می سازد.بااین همه نمی توان منکرشکاف وعدم تناسب موجود بین دامنه سرکوب و دامنه مقاومت شد.اگرازجریاناتی که به امیددگرگونی دربالا ویا مداخله قدرت های بزرگ برای رهائی ازوضعیت کنونی دخیل بسته اند،ونیزفرقه های سیاسی که مسائل پیشاروی آنها وفعالیت اشان هیچ ربطی به مسائل ونیازهای واقعی جنبش ندارد بگذریم،بی شک پرکردن شکاف مزبور،مهم ترین دغدغه کنونی مدافعان واقعی دمکراسی را تشکیل می دهد. ازاین رو بررسی کاستی ها و گسست هائی که این مقاومت دربسترآن جریان دارد وتلاش برای مرتفع ساختن آن ها، مهم ترین وظیفه آنانی را که درآرزوی چربش کفه مقاومت به کفه سرکوب هستند، تشکیل می دهد. هدف اصلی نوشته حاضرنیزتمرکزحول همین مسأله است:
دروجه نخست آن چه که به صعوبت مسأله می افزاید،چندوجهی بودن معادله بحران ومانورهای بی پایان رژیم حول آن برای پراکندن ومنفعل ساختن صفوف جنبش دموکراتیک و ضداستبدادی است. واقعیت آن است که ما بابحران مرکبی روبروهستیم با جنبه های داخلی و بین المللی.بدیهی است که درچنین شرایطی بدون روشن کردن رابطه وجایگاه واقعی هرکدام ازمحورهای بحران نخواهیم توانست تصویرروشن و شفافی ازوظایف مشخص خود به عمل آوریم .
دراین جا این سؤال مطرح است که با کدامین ِخردسیاسی و قوانین نظامی تشدید همزمان جنگ دردو جبهه داخلی و بین المللی مورد تجویزقرار می گیرد، و رژیمی که تحت فشارهای روزافزون و سخت بین المللی قراردارد،همزمان با آن برطبل سرکوب های داخل هم می کوبد؟براستی درنزداو خطراصلی درکجا نهفته است؟ دردرون خانه یا بیرون خانه؟ چرارژیم درهمان حال که به سهم خود هیزم های تازه ای را برای برافروختن شعله های بحران هسته ای می چیند وتلاش می کند که همه نگاه ها را بسوی این بحران کانونی کند،درهمان حال مشت آهنین خود را درجهت دیگری بالابرده و به جان زندانیان سیاسی و جنبش دانشجوئی وروشنفکران و کارگران و زنان و ملیت ها و....می افتد؟ جنگیدن هم زمان دردوجبهه را چگونه باید تأویل کنیم؟
درپاسخ به این سؤال لازم است سه عامل را یک بار بطورجداگانه ودراستقلال نسبی اشان ویک بار درپیوندشان با یک دیگرمورد توجه قراردهیم:
نخست این واقعیت را،که رژیم بالفعل باپدیده مقاومت ومبارزه دلیرانه بخش معینی ازجامعه مواجه است. فی المثل درمورد زندانیان سیاسی با مقاومت ومبارزان جسوری روبرو است که علیرغم آن مواجهه شدن با آن همه بربریت،حاضرنیستند به"چه باید کرد ها ونباید کردهای" رژیم تمکین کنند. آن ها حتا درایام مرخصی های کوتاه مدتی که رژیم ناچارمی شود،هرازچندی به برخی ازآن ها بدهد، حاضرنیستند،زبان درکام بکشند.درمورد اکبرمحمدی و هم چنین احمد باطبی ودیگران چه کسی نمی داند که آنها چوب افشاگری ها و مصاحبه ها و بیانیه های خود را چه در درون زندان وچه حتا بهنگام مرخصی دربیرون اززندان خورده ومی خورند؟ وبدیهی است که اگرچنین مقاومتی دربرابررژیمی که مصمم است آنان را ازگوهرانسانی اشان تهی کندوجود نمی داشت،آنگاه موضوعی بنام جنبش زندانیان سیاسی هم بلاموضوع می شد. این مقاومت،صرفنظرازخود ویژگی وابعاد جسارت آمیزش،مختص زندانیان نیست. بلکه به درجاتی درسطح کارگران، جنبش دانشجوئی، روشنفکری،زنان وملیت هاو... نیزجریان دارد.
دوم این واقعیت را، که رژیم گرچه با یک"اکثریت ظاهرا خاموش"درمقیاس جامعه مواجه است اما خوب می داند که این اکثریت دل خوشی ازوی نداشته وهرگاه فرصتی بیابد،ازآمدن به میدان اعتراضات ابائی نخواهد داشت.پدیده ای که درصورت وقوع می تواند به جارو کردن کلیه استحکامات رژیم منجرگردد.بهمین دلیل یکی ازاهداف اصلی سرکوبِ مقاومتِ فعالین موجود،ازجمله زندانیان سیاسی،ارسال پیام تهدید آمیز به این اکثریت آکنده ازخشم فروخورده و نگهداشتن آن ها درفضای ترس وبیم است.
سومین واقعیت آنکه، رابطه معنا داری بین سرکوب داخل وبحران آفرینی درسطح بین المللی وجود دارد.باین معنا که رژیم صرفا ازطریق دامن زدن به بحران بین المللی و گرفتن آرایش جنگی و شبه جنگی،قادربه تأمین انسجام درونی وتحمیل سلطه خویش برمردمی که درمسیر بیداری بزرگ قرارگرفته اندو خواهان تغییرکلیت رژیم هستند،می باشد.واین درواقع بخش مهمی ازهمان پدیده فراافکنی اغواگرانه ای است که دربحران کنونی جریان دارد. رژیم اکنون براین باوراست که توانائی دولت های غربی بویژه دولت آمریکا ازطریق تهاجم سخت افزاری(جنگ گسترده واشغال وتحریم گسترده و کارساز) باچالش های جدی مواجه شده و ازاین بابت کارچندانی نمی توانندبکنند.آن ها براین باورند که ضربه ای که کمر مرا خرد نکند،برنیرومند شدن ام خواهد افزود.واین البته چیزی جزبازتاب این حقیقت شناخته نیست که منازعه طلبی خامنه ای وبوش-به مثابه نمادامپریالیسم وطفیل بنیادگرای آن- جزتقویت مواضع یکدیگر و تنگ کردن عرصه برمبارزات واقعا دمکراتیک حاصلی به بارنمی آورد.رژیم حالابایکدست کردن خود دربالادیگرنگران بروزانقلاب مخملین هم(یکی ازپروژه مورد نظرقدرت های بزرگ) نیست.آن ها اکنون بیش ازهرزمان دیگر از خطر شعله ورشدن مقاومت عمومی نگرانند.
البته جنگیدن همزمان دربرابردشمن و دشمنانی نیرومندترازخود،با هیچ قانون جنگی مطابقت نداشته و تخطی کننده آن هم باید روزی تاوان سنگین بی اعتنائی خودرا پس بدهد.ودرست بهمین دلیل، وقتی که آن ها روزی مجبوربه گزین شوند،درتحلیل نهائی این نبردداخلی است که جبهه اصلی را تشکیل خواهد داد و آنها به هنگام خود،برای تقویت موقعیت خویش دربرابرآن، با قدرت های غربی کنارخواهند آمد.
اکنون می توانیم باتوجه به این عوامل سه گانه،درپاسخ به سؤال مطرح شده دربالا،به بررسی شرایط وعللی بپردازیم که دروضعیت کنونی به رژیم امکان جنگیدن دردو جبهه همزمان را می دهد:
ازیکسو رژیم تهدیدات خارجی را با توجه به تنگناهائی که قدرت های بزرگ دچارش شده اند،آن چنان تهدیدی که منجربه سرنگونی اش بشودنمی بیندوازسوی دیگردرجبهه داخلی روی گسست های موجود درصفوف مقاومت یعنی بین فعالین سیاسی واکثریت ظاهرا خاموش، سرمایه گذاری کرده است.
درواقع این درست است که رژیم دردوجبهه همزمان می جنگد،امانباید فراموش کنیم که جنگ درعرصه داخلی رابه موازات بحران بین المللی،بدان دلیل می تواند ادامه دهد که این جنگ هنوز درسطح محدود وعمدتا درمیان فعالین متعلق به اقشار و لایه های گوناگون اجتماعی محصور مانده است.
گسست فوق همانطورکه وضعیت نامتقارن کنونی را توضیح می دهد،درهمان حال راه خروج ازآن را نیزنشان میدهد: تقویت و تحکیم پیوند فعالین وپیشروان با بدنه جنبش ها وبا پایگان اجتماعی خود، پیوند وهمبستگی خرده جنبش های موجود بایگدیگرحول اهداف کلان و مؤلفه های بنیادین دمکراسی. هدف فرارویاندن نبردهای موضعی-که علیرغم خودویژه گی های خود،درسرشت اصلی اشان ماهیتی یکسان دارند- به نبردهای کلان وسرنوشت سازاست. بیرون کشیدن مبارزات موضعی ازسیکل بسته ای که درآن گرفتارآمده اند و گره زدن نبردهای کوچک به نبردهای بزرگ. هدف راهبردی برقراری پیوند ناگسستنی بین نان و آزادی است واین که این مهم تنها می تواند بدست خود زحمتکشان و کارگران ممکن شود. ودراین میان قراردادن بحران هسته ای درجای واقعی خود ازطریق پیوند بین مبارزه برای صلح وعلیه جنگ با مطالبات اصلی مردم نظیر مسأله نان و آزادی-ازطریق نشان دادن رابطه تنگاتنگ ومتضاد آن دو بایکدیگر،ازدیگرملزومات تقویت صفوف جنبش مقاومت ضداستبدادی وضدبهره کشی است.واضح است که برای شتاب بخشیدن به چنین روندی تشکیل سکوها ونهادها ودفترهای هم آهنگ کننده-ازجمله اتاق های تهاتر- که درآن گفتگوهای متقابل حول مسائل جنبش وهم اهنگ سازی مبارزات صورت می گیرد،بین فعالین جنبش های گوناگون درهرسطحی، درهرشهر و منطقه، وبرقراری پیوندهای افقی مابین آنها، ضرورتی درنگ ناپذیراست.مهمترین خصلت این نهادها،خصلت توده ای بودن وبرقراری پیوندهای افقی درمیان بخش های مختلف جنبش است.
اما اگرراه برون شد ازبن بست کنونی با ترمیم گسست های موجود بین فعالین با بدنه جنبش ها و پیوند این جنبش ها بایک دیگر-باهدف توده ای کردن مقاومت- امکان پذیراست، آیا امیدی به برطرف ساختن این گسست ها درافق کنونی وجود دارد؟
گرچه پاسخ شسته ورفته ای باین سؤال نمی توان داد،اما نگاهی به تکوین روندهای موجود مقاومت،گواه براین است که افق چندان هم تیره نیست.چرا که اولا پیدایش جوانه های معطوف به گسترانیدن پایگاه اجتماعی مبارزه توسط فعالین هربخش اجتماعی(گسترش عمقی)به موازات رشد روحیه همبستگی درمیان جنبش های کارگری و دانشجوئی و زنان و روشنفکران و نیروهای مترقی و چپ (گسترش افقی) نشان ازدرک اهمیت ضرورت بی چون و چرای چنین پیوندی درمیان فعالین دارد.باین سمت گیری امیدوارکننده تنها می توان قطعیت و شتاب بیشتری داد.ثانیا هرچه که زمان بیشتری می گذرد،فرجام نامیمون رویکردهای دیگری نظیردخیل بستن به اصلاح طلبان حکومتی ویا به قدرت های بزرگ،بیشترروشن ترمی شود. وثالثا –مهمترازهمه- انباشت پتانسیل اعتراضی درمیان "اکثریت نه چندان خاموشی" که رژیم قادرنشده است،باطرح وعده ها و شعارهای عوامفریبانه ای نظیرعدالت و مبارزه با فساد ورنگین کردن سفره نان ویا اقتدارهسته ای و برخی شعارهای ناسیونالیستی،آن ها را بسوی خود جلب کند، افزایش پیدامی کند.
باین ترتیب ملاحظه می شودکه برای ازکارانداختن کامل حربه سرکوب،مثل همه مبارزات رهائی بخش راه آسانی وجود ندارد.مهم سمت گیری درست و شالوده ریزی ازهم اکنون،برای زمانی است که بابرقراری معادله اجتناب ناپذیر نتوانستن و نخواستن،شیرازه رژیم آماده فروپاشیدن می شود.مهم آنست که بتوانیم بین تاکتیک و استراتژی،جهت گیری عمومی و فعالیت جاری پیوند مشخص وملموسی برقرارکنیم. درچهارچوب چنین رویکردی راهی جزگسترش گام بگام صفوف مقاومت توده ای وخنثا کردن طرفندهای رژیم درسطح ملی وبین المللی درهرلحظه و زمان وجنگیدن درهرسنگر وهرقلمروی که رژیم درآن لانه کرده، وجود ندارد.برای تقویت صفوف مقاومت باید قبل ازهرچیز به گسست های حاکم برآن فائق آمد. درهمین راستا،کندکردن حربه سرکوب بعنوان یک وظیفه عاجل ازاهمیت تاکتیکی مهمی برخورداراست:
بهره گیری مؤثرترازفشارها وحمایت های مثبت نهادهای مترقی ومدافع حقوق بشردرافشاء جنایات رژیم وگسیل هیئت های بازرسی اززندانیان،اعتراض به نقض مداوم وخشن حقوق بشروهم چنین جلب حمایت جنبش های جهانی،تقویت صدای سوم درصفوف جنبش های صلح، پشتیبانی مالی و سیاسی فعال ترازاعتراضات داخلی ازجمله این وظایف تاکتیکی بازدارنده است که گرچه حاصل بخشی آن محدود می باشد اما هم نتیجه آن درکوتاه مدت محسوس است وهم تقویت کننده جهت گیری عمومی. نباید فراموش کنیم که دراین عرصه های تاکتیکی هنوزظرفیت های استفاده نشده فراوانی برای اعمال فشاربیشتربه رژیم وجود دارد که متأسفانه مورد بهره برداری قرارنگرفته است. ظرفیت هائی که به خود آمدن اپوزیسیون مدعی آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی دربهره برداری ازآن نقش مهمی دارد.هم چنین نباید فراموش کنیم درشرایطی که جنبش های نوپا ومستقل،درسخت ترین شرایط،درتلاشند تا برروی پای خویش قراربگیرند، ودرهمان حال باشدیدترین یورش های سازمان یافته و نقشه مند رژیم مواجهند، پشتیبانی همه جانبه ازآن ها ازاهمیت زیادی برخورداراست.وبالأخره کلام آخراینکه، هرگزنباید ازیاد ببریم که ماهم-ما نیروهای اپوزیسیون متعلق به چپ درخارج از کشور-به نوبه خود جزئی ازگسست های موجودهستیم ودرایجاد وماندگاری آن ها نیزنقش و سهم درخوری داشته و داریم.گسست هائی که رژیم بقاء و توانائی های خود را ازوجود آن ها،می گیرد.وبهمین دلیل غلبه براین گسست ها،درعین حال بخشی ازادای دین ما به جنبش را تشکیل می دهد.
2006-09-11-1385-06.20
www.taghi-roozbeh.blogspot.com
*1-پرداختن به این که آیا اصولاشباهتی بین شرایط ایران وچین وجود داردیانه واینکه آیا اصولا اصلاحات درنظام مبتنی برولایت فقیه چه معنا ودامنه ای می تواند داشته باشد،خارج ازحوصله این نوشته است.دراینجا منظورما تنها اقتباس درحوزه شیوه ها وشکل است.
*2- چنانکه این روزها، بانزدیک شدن انتخابات مجلس خبرگان وشوراهای اسلامی شهروروستا،با داغ شدن مجدد این مساله که منشأ مشروعیت ولی فقیه، ازرأی خبرگانِ منتخب "مردم" سرچشمه می گیرد یا ازانتصاب به اسلام و خدا، ، باردیگردامنه منازعه بین دوجناح را شدت بخشیده است.درکشاکش این نبرد،رفسنجانی که مدتی پیش درقم نزدیک بود کتک بخورد وعمامه اش را بباددهد،واکنون هم بخش مهمی ازاصلاح طلبان و محافظه کاران حول آن اوجمع شده اند، باردیگردرحال "استخاره" کردن برای شرکت کردن ویا نکردن درانتخابات مجلس خبرگان است.ازسوی دیگرهمسرسخنگوی دولت، محمد خاتمی را تجسم اسلام آمریکائی خوانده و خواهان خلع لباس او شده است.جناح حاکم مدعی است که اصلاح طلبان ازطریق شورا وخبرگان،خواب بازگشت به قدرت رامی بینند وبهمین دلیل یورش تبلیغاتی وسیعی را علیه آنها آغازکرده است.
*3-برجسته ترین فرازاین خیانت،برگزاری انتخابات کاملا نمایشی ریاست جمهوری توسط دولت خاتمی بود که ازپیش کاملا روشن شده بود که مفهومی جزانتصاب واجرای فرمان ولی فقیه ندارد.او برای انجام این خوش خدمتی به دستگاه ولایت وخیانت تاریخی به هدف های اعلام شده خود،ناچارشد حتا دربرابرعصیان و نافرمانی نیروهای حامی خود بایستد. گزافه نیست که اگرگفته شود انداختن حلقه داربه گردن اصلاح طلبان قبل ازهمه بدست خود محمدخاتمی صورت گرفت.