Sunday, October 26, 2008

فرقه گرائی هم چنان خط ونشان می کشد!
تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com
متأسفانه تب نوبه فرقه گرائی ازاندام نحیف فعالین کارگری رخت برنمی بندد ودرپی یک آرامش موقت،که پس ازهرحمله بوجود می آید،دوباره باشدت بیشتری عودمی کند واین باربخش دیگری از بدن مریض را مورد تعرض قرارمی دهد.گوئی که تا تبدیل همه فعالین به اتم آزاد ومنفرد وسرگردان درفضای لایتناهی وتا راندن همه آنها تا مرزبی اثری مطلق درمبارزه طبقاتی دست ازسرشان برنخواهد داشت.باردیگرتقسیم بندی خودخوانده به قلمروهای سیاه و سفید و"انقلابی" و"رفرمیسم"، مبنای صدورحکم تازه برای جدائی وانشعاب وبالمأل تکمیل فرایند اتمیزه شدن –بجای فرایند گردآمدن وتقویت صفوف همبستگی طبقاتی- قرارمی گیرد وباین ترتیب دست آوردهای اندک و ناپایدار سالیان اخیرفعالین کارگری یک به یک درمعرض تاراج این بیماری مزمن وجان سخت قرارمی گیرد.هیچ چیزمضحک ترازتهاجم فرقه گرائی تحت پوشش مقابله با فرقه گرائی نیست! هرکس وهرچندنفری خود را ضدفرقه دیگری اعلام می کند واساسا هویت یابی درضدیت بافرقه های رقیب تعریف می شود.اما غافل ازاین واقعیت که نحوه اعلام موجودیت و چگونگی مبارزه بافرقه گرائی خود عین فرقه گرائی و تجلی عریان آن است.چرا که نه باهدف وجهت تبدیل صفوف پرولتاریای پراکنده به یک طبقه ازطریق مبارزه مشترک برای مطالبات فراگیر وهم اکنون موجود و تقویت روند همگرائی وپیشروی براین بستر، بلکه درجهت تکه پاره کردن هرچه بیشترآن ودعوت دیگران به تجمع حول یافته های خود است. گوئی که حریم پرولتاریا منطقه قرق شده توسط این یا آن فرقه است که هیچ "تازه واردی" حق ورودبه آن را ندارد.هویت یابی برمنبای دست یابی به سراب خلوص ویکدستی وبربسترحذف وتصفیه و تقسیم شدن متوالی صورت می گیرد ونه برمنبای متصل کردن بخش های پراکنده وهمسوئی حول اشتراکات پایه ای، ضمن درنظرگرفتن اختلافات ومبارزه نظری-سیاسی حول آنها. هدف فصل کردن است ونه وصل کردن. نه فقط رنگی ازدرد پراکندگی پرولتاریا برچهره اشان دیده نمی شود،بلکه خود ازعوامل مولدآن بشمارمی آیند. گوئی که حامل ژن منفی تجزیه بی انتها ومخمرآن هستند. بهمین دلیل است که فرقه های جداشده وظاهرایکدست گشته نیزهنوزدمی نیاسوده دچارسرنوشت مشابهی میشوند. بهمین دلیل فرقه گرائی راباید ازآفت های مهم ودرونی مبارزه طبقاتی پرولتاریا برای تبدیل شدن به یک طبقه فرارونده دانست که بخصوص ایجاد رابطه متقابل وسازنده بین فعالین کاری وبدنه کارگری را هدف قرارداده است .آری فرقه گرائی ازآن نوع ویروس های مسری است که به هزاررنگ و رخسار درمی آید. متأسفانه این بیماری از بیماری های ویژه چپ وفعالین کارگری است و هیچ جریانی هم ازابتلاء به آن مصون نمی باشد.وراهی هم جز شناخت درون مایه اصلی آن ومبارزه هوشیارانه ودایمی علیه آن ودرهمه اشکالش وتوسط همه فعالین نیست. بنابراین چاره ای جزشناخت و افشاء آن درپایه ترین واساسی ترین وجوه هستی شناسانه اش نیست،تا نتواند این چنین آسان سمومات خویش را درجلوه های گوناگون وفریبنده وارد اندام پرولتاریا کند. ازهمین روتأکید برفراگیربودن این بیماری بویژه در رفتاروعملکرد نیروهای چپ وفعالین نزدیک به آن وتلاش برای شفاف کردن مختصات اصلی وریشه ای آن صرفنظر ازمصادیقش، مورد توجه این نوشته است. بهمین دلیل مخاطبین این نوشته را نیزنه انتقاد ویادفاع از این یا آن جریان خاص دربرابراین یاآن جریان خاص دیگر، بلکه جلب توجه کل فعالین ونیروهای چپ و درمیان کارگران نسبت به خطراین ویروس جان سخت تشکیل می دهد. هدف شفاف ترکردن شاخص ها ومعیارهائی است که ما را درکشف وشناسائی این ویروس هزارچهره یاری رساند:اگربپذیریم که تفرقه وپراکندگی بزرگ ترین مشکل پرولتاریا و نقظه ضعف اصلی آن دربرابرتبدیل شدن به یک طبقه ودست یابی به کنش های سراسری و برآمده ازمنافع مشترک وواقعی است،واگرباورداریم که ایجاد تفرقه وتشتت در صفوف آن قوی ترین ضامن تداوم سلطه بورژوازی بر مزدوحقوق بگیران است،آنگاه باید تصدیق کنیم که فرقه گرائی به مثابه بیماری وآفت درونی همبستگی کارگران وبه مثابه یکی ازمظاهربارزتفرقه وتفرقه افکنی؛ باعتبارعملکردش خواسته وناخواسته متحد بورژوازی دردرون طبقه وبه مثابه بخش درونی شده ای از مناسبات آن درمیان استثمارشدگان است.دراین صورت به اهمیت مبارزه برای ریشه کردن ویروس این بیماری که دروجودهمه امان پرسه می زند وبه بازآفرینی خود مشغول است بیشترپی خواهیم برد.واین کارنیزجزبا شناخت ماهیت و درون مایه اصلی آن ومبارزه دایمی با آن درهرشکل وشمایلش ونیزمستثنانکردن خودمان ممکن نیست. قبل ازادامه آن،خوبست دراینجا نگاهی به آخرین فرازازتهاجم این ویروس بیافکنیم:
برمبنای گزارشات انتشاریافته*1 بحران این باردامنگیر"شورای همکاری تشکلهاوفعالین کارگری" شده است."کمیته پیگیری اتحاد تشکل های آزاد کارگری درایران"،ظاهرا دراعتراض به همکاری"کمیته هم آهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" با "کانون مدافعان حقوق کارگر" اتمام حجت کرده است که اگربه چنین سیاستی ادامه دهد ازشورای همکاری ... جداخواهد شد. چرا که بزعم وی کانون نماینده رفرمیسم و سوسیال لیبرالیسم تلقی می شود ودارای منشورارتجاعی است وکمیته هم آهنگی هم با چرخش به راست و تمایل به همکاری با آنها باید تکلیف خود را درانتخاب بین کمیته پیگیری وکانون روشن سازد.والبته درکناراین مساله ،به بی توجهی کمیته هم آهنگی نسبت به دیگر پیشنهادات این کمیته نظیر آکسیون هفت تپه وموارد دیگرنیزاشاره کرده است. البته این نوشته بهیچ وجه درمقام قضاوت حول صحت وسقم این ادعاها نیست.همه میدانیم که ازاین نوع اشکالات فراون داریم که می توان وباید به طرح وتلاش برای حل آنها همت گذاشت. اما مساله برسرفراافکنی وظیفه اساسی مقابله با تفرفه وتفرقه افکنی درصفوف طبقه کارگر،به بهانه این نوع دشواری های عموما موجوداست.
همانطورکه مشاهده می کنید این باربیماری دامن شورای هماهنگی تشکل ها یعنی همان نهادی را می گیرد که قراربوده به عنوان نوشدارومرهمی برای بیماری تفرقه وپراکندگی وتقویت هماهنگی بین جریانات گوناگون باشد(والبته درطی دوسال حیات خود نتوانست نقش درخوری درانجام این وظیفه داشته باشد.)
درتب نوبه قبلی دیدیم که دروراء آنتاگونیستی کردن مناقشات حول دوقطب مبارزات جاری و مبارزه برای لغو کارمزدی وایدئولوژیک کردن کل این مناقشه، طرفین منازعه جدائی را بر مبارزه مشترک برای تقویت همگرائی درصفوف طبقه ترجیح دادند.دعوا بنام پرولتاریا وبنام وی صورت گرفت،بدون آنکه کوچکترین دخالتی درآن داشته باشد. وحاصلی هم جزتفرقه وپراکندگی بیشتروایجاد فضای سوء اعتماد وبدبینی درمیان فعالین نداشت.همه این ها به بهای نادیده گرفته شدن منافع عمومی طبقه بود.منطق همکاری ومبارزه مشترک بربسترمطالبات جاری و فراروی ازآن و درکنارش انجام مبارزه نظری وسیاسی زنده علیه آنچه که انحراف و نادرست می دانیم ، جای خود را به فرایند تقسیم وبازتقسیم داد.غافل ازآنکه مدینه فاضله ای بنام خلوص ویکدستی وجود ندارد و این شتردیریا زود درمقابل درب خانه آنها نیز زانوخواهد زد. *2
ریشه این بیماری هزارچهره وموذی را باید درچه چیزجستجوکرد؟
اینکه هرفردویا چندنفری درعالم تخیلات خود را نماینده پرولتاریا ومعادل آن بشمارمی آورند و سپس این پندارخود را واقعی می انگارند.برهمین اساس هرفرقه وهرجریانی شروع به ردیف کردن و لیست کردن بیماری وانحرافات موجود درسیمای لیست حریف خود می کند.بدیهی است که مطابق معمول محورعالم ازمرکزگرایشی که خودوی آن را نمایندگی می کند میگذرد.همانطورکه مشهوداست مبنای این گونه پراتیک و داوری ازهمان نخستین گام برپایه تفرقه وپیش فرض داشتن خود به عنوان مظهرحقیقت مطلق ونماینده راستین ودرعین حال قطعی پرولتاریا، وتلقی حریف به مثابه تجسم شر ونفوذی دشمن طبقه کارگر بناگذاشته شده است. این همان دورباطلی است که با ادعای حمل انحصاری حقیقت ونمایندگی خدادادی طبقه؛ نتیجه ای جزدامن زدن به تفرقه وتولید بی پایان معارضه های متقابل ندارد که رفته رفته تبدیل به مضمون اصلی مبارزه وهویت وجودی فرقه ها می گردد.شعاریا بزیرپرچم من و یا جنگ تاآخرین نفس وآخرین نفرشعاراین نوع نگرش است. آری بیماری هم ذات پنداری با پرولتاریا وادعای نمایندگی تام الاختیار آن(آنهم ازنوع تسخیری!)، وبااستناد به همین ادعای غیرپرولتری خواندن دیگران ...درون مایه اصلی این رویکرد بیمارگونه وتفرقه افکن را تشکیل می دهد*1.دراینجامنظورمن برخلاف تصوررایج، بیگانه وناتنی وغیراصیل وغیرپرولتری انگاشتن این نیروها نیست.هرکس که توسط نظام سرمایه داری مورداستثماروبهره کشی قرارمی گیرد وازطریق نیروی کارفکری ویدی خویش گذران می کند،ویا خود را مدافع پرولتاریا می داندو برای مطالبات آن با بورژوازی ودولت حامی آن درگیرمی شود،بخشی ازصفوف گسترده پرولتاریا محسوب می شود. دراینجا واژه بخشی کلیدی است وجایگزین توهم خودمعادل دانستن با طبقه پرولتاریا وداشتن ادعای نمایندگی تاریخی وازنوع روح مطلق هگلی است.آری-اگرباسرمایه واستثمارمخالفیم وبا آن مبارزه می کنیم- می توانیم خودرابخشی ازاین صفوف بزرگ ولی پراکنده بشمارآوریم والبته ازهمین منظربه انجام وظایف کمونیستی خود،یعنی زدودن پراکندگی وتفرقه وبرآمد پرولتاریا به مثابه یک "طبقه برای خود" به پردازیم.یعنی یک نگاه ازدرون ونه ازبیرون به پرولتاریا.تنها دراین صورت است که بجای تعریف هویت وسازماندهی خود به مثابه فرقه ای دربرابردیگرفرقه ها،به تعریف خود به مثابه بخشی ازصفوف جنبش بزرگ مزدوحقوق بگیران خواهیم پرداخت.تنها درچنین صورتی است که تک تک تلاش هایمان به مثابه یک فعال وفاداربه آرمان پرولتاریا وازجمله به خودمان وبه منافع عمومی امان، روانه شط بزرگ فرایند تبدیل شدن پرولتاریا به یک طبقه برای خود می شود.آری نبض فرقه وفرقه گرائی دقیقا درتقابل بااین پراتیک می زند.این که هرکس درعالم مکاشفات و یافته های خویش، خویشتن رامظهراندیشه های انقلابی وتنها نماینده پرولتاریا تصورکند ورقبای دیگرش را براحتی آب خوردن ازتباررفرمیسم وسوسیال لیبرالیسم ویاهرایسم دیگری،وسپس این داوری خودرامبنای برخوردبا دیگران قرار دهد،منشأ اصلی تفرقه وپراکندگی صفوف فعالین است. توهمی که می پندارد ده فرمان نجات بخش موسی را دراختیار خود دارد وعصای سحرآمیز خود را بهرجا بزند،راه رهائی وعبور"امت" گشوده می شود.اگر حامل چنین پنداری یک لحظه می توانست پایش را برزمین بگذاردمی دید که دراین هم ذات پنداری او تنها نیست. بلکه دیگران بسیاری هم هستند که هم چون وی داعیه نمایندگی انحصاری و داشتن اکسیرحیات را دارند واگراوحق داشته باشد،بهمان اندازه باید به دیگران هم حق بدهد.آنگاه معلوم خواهد شد که با چه سیکل معیوبی سروکاردارد.همانطورکه ملاحظه می شود،دراین میان آنچه مغفول می ماند همانا صورت مساله اصلی یعنی برون رفت ازوضعیت پراکندگی وتفرقه های درونی پرولتار یعنی مهمترین عامل تداوم اقتداروفرادستی بورژوازی وبدترازآن ریختن آب به آسیاب این تفرقه وپراکندگی، وبطریق اولی مغفول ماندن مهمترین وظیفه کمونیستی درتفرقه زدائی است.بی تردید دراینجا به مهمترین شاخصه فرقه گرائی می رسیم:یعنی نحوه برخورد با صفوف پراکنده پرولتاریا ومدافعین وفعالان متعلق به این صفوف.این شاخص عینی وبیرون ازکائنات ذهنی وکشف ومکاشفه فرقه هاست. پذیرش این امربظاهرسهل ودرباطن ممتنع،مستلزم پذیرش وجودگرایشات گوناگون درصفوف پرولتاریا و درنظرگرفتن پرولتاریا به مثابه یک طبقه گسترده ومتکثر است. والبته پیش بردمبارزه نظری-سیاسی علیه نظرات نادرست به مثابه بخشی ازمسائل طبقه و برشالوده آن ممکن است.وگرنه اصراربرپراتیک فرقه ای، دربهترین صورت جزبه تلاش برای تصاحب انحصاری قدرت به نام پرولتاریا وبدون آن می انجامد، ودربدترین ومحتمل ترین حالت هم، چیزی جز آشفته کردن بیشترصفوف پرولتاریا و خدمت به تداوم مستقیم سلطه بورژوازی نخواهد بود.
ازضدیت بافرقه گرائی زیادصحبت می شود اما دقیقا درپوشش این ضدیت است که بیشترین خدمت به آن صورت می گیرد.بنابراین اگردرون مایه واقعی آن روشن نشود، واگرجنبشی برای روبیدن این بیماری درصفوف فعالین کارگری و چپ صورت نگیرد، قادرنخواهیم شد قدم ازقدم برداریم. دراین حالت باخنثی کردن خودمان توسط خودمان نیازچندانی به دخالت دشمن مستقیم هم نیست! بنابراین حتما باید این ویروس هزارچهره و پنهان شده درغشاء حفاظتی گوناگون را درمعرض آفتاب سوزان منافع حقیقی وعمومی پرولتاریا قراردهیم و بخشکانیم. وبرای اینکارباید بیش ازپیش بر خصلت ودرون مایه اصلی فرقه گرائی متمرکزبشویم تا بتوانیم گریبان خود را ازچنگش رهاکنیم:
مارکس وانگلس درمانیفست برچند ویژگی اساسی تأکید دارندکه بانقل به معنا به برداشت خود ازآنها اشاره می کنم :
خط راهنمای کمونیست ها دفاع ازمنافع عمومی طبقه کارگر واولویت آن برهرمنفعت دیگری است(وازجمله اجتناب از قراردادن منفعت اخص این یا آن بخش طبقه دربرابرمنافع این یا آن بخش دیگر ویا فی الواقع دربرابرمنافع عمومی).وبرهمین اساس آنها خود را به مثابه حزب ودسته ای دربرابرسایردسته ها ودیگراحزاب پرولتری ومدعیان آن سازمان نمی دهند(انگیزه وهدف آنها ولاجرم مبنای سازماندهی آنها اساسا بر بنیاد دیگری استوار است) آنها درهردسته وحزبی هم که باشند فارغ ازمنافع اخص آن حزب ودسته همین وظیفه را پیگیری می کنند.(یعنی نفس قرارداشتن درهرحزب وسازمان ودسته وگرایشی نمی تواند و نباید این وظیفه بنیادی را تحت الشعاع خود قراردهدواین مستلزم آنچنان بلوغی است که علیرغم داشتن یک گرایش اخص حزبی وسازمانی،آن را-اگرکه تناقضی بین آن ومنافع عمومی بوجود بیاید- دربرابرمنافع عمومی قرارنمی دهند.این یعنی دوری گزیدن ازبیماری هم ذات پنداری خود وفرقه خود با پرولتاریا ومنافع آن وقراردادن گرایش اخص خود برمداربزرگ منافع ومطالبات مشترک طبقه.منافعی که براساس مانیفست چیزی جزکمک به سازمان یابی پرولتاریا به مثابه یک طبقه وغلبه برتفرقه درصفوف آن نیست).
کمونیست ها بخشی ازجنبش های کارگری(یعنی همان مبارزه عینی وجاری) هستند ونه تافته ای جدا ازآنها. بنابراین باید خود را به مثابه بخشی ازجنبش پرولتری ودرپیوند تنگاتنگ با آنها سازمان دهند.
نظرات آن ها بیان نظری وتئوریک مبارزات وجنبش های طبقاتی بوده و بعنوان وجهی ازوجوه مبارزه طبقاتی است و نه کشف و مکاشفه بیرون ازاین مبارزه طبقاتی وبدون حضورومداخله کارگران. میدانیم که درنزد آنها تفسیرجهان وتغییرآن ویا واقعیت وتغییرواقعیت دوفرایند جدا ازهم نبودند.
وظیفه اصلی کمونیستها به مثابه بخشی ازجنبش پرولتری همانا کمک به سازمان دهی(ویا سازمان یابی پرولتاریا )برای تأمین حاکمیت برسرنوشت خود به مثابه یک طبقه است(طبقه فراررونده با هدف حذف طبقه وجامعه طبقاتی).اصل راهبردی درکل فرایند رهائی ودرلحظه به لحظه آن همانا آزادی پرولتاریا بدست خود ومبارره برای خودحکومتی است.ازاین روهیچ عنصروحلقه میانجیگرانه وباصطلاح نجات بخشی نمی تواند دستاویزی برای عدول وگسست ازاین فرایند رهائی باشد.
فرایند طبقه "برای خود" یک مبارزه دائمی است که ازمتن مبارزات جاری وهم اکنون موجود به مثابه نقطه عزیمت شروع می شود ودر عبورازآن،به فراسوی سرمایه روان است.هیچ وردی و شعار ورهنمود نجات بخشی توسط این یا آن فرقه،نمی تواند جایگزین این فرایند عینی مبارزه وتکوین آن برای تبدیل شدن به "طبقه برای خود" قراربگیرد.(ازهمین رو درتقابل قراردادن اشکال موجود وبالفعل مبارزه دربرابراشکال بالقوه وآتی را بایدازدیگرتجلیات فرقه گرائی بشمارآورد.همانطورکه قراردادن مبارزات جاری دربرابرمبارزه علیه نظام کارمزدی رانیزباید جلوه دیگری ازآن بشمارآورد. مبارزه به مثابه یک فرایند ارتقاء یابنده،هم رفرم و هم فراروی ازآن ودرراستای خود حکومتی و لغونظام مزدوری را دربرمی گیرد )
بگمان من همین چند فقره برای تمایزفرقه گرائی ازرویکرد غیرفرقه ای کافی است. بنابراین علم کردن دارودسته خود دربرابردارودسته دیگری،دامن زدن به رقابت وتجزیه وتفرقه درصفوف طبقه بجای تقویت آن ازطریق پیوند حلقات مشترک بخش های گوناگون بایکدیگرو تقویت هم گرائی ومقاومت دربرابرتعرض وتجاوزهای بی وقفه بورژوازی ودولت حامی اش،ازمهمترین شاخصه ها برای تمایزعملکرد فرقه ای ازغیرفرقه ای بشمارمی روند.
خواهید پرسید پس تکلیف "انحرافات" چه می شود؟ اولانباید فراموش کرد که درفضای پراکندگی ورقابت آنچه را یک فرقه علیه فرقه یا فرقه های دیگرردیف می کند،بهمان اندازه وبلکه بیشترازآن ازسوی سایرفرقه ها علیه او ردیف می شود.ازاینرو روشن کردن حقیقت ودرنتیجه مبارزه مؤثرعلیه انحرافات برمداراین سیکل معیوب ناممکن است.ثانیا،بدیهی است که هرکس مجازاست و می تواند همواره لیستی از انحرافات گرایش های دیگرلیست کند.اما باید بدانیم که اعتبارآن دربیرون ازقلمرو خودش،بهمان اندازه اعتبارلیست های دیگری است که دیگران درمورد او تهیه می کنند.ازهمین رو تکلیف نهائی ومیزان صحت و سقم آن درسیکل بزرگ تریعنی بربسترمبارزه طبقاتی با مقیاس کلان وبا محک خوردن درآن روشن خواهد شد.دراینجا مسأله هرگزبرسرنفی مبارزه نظری-سیاسی با گرایشاتی که آن را "منحرف" می دانیم نیست،بلکه برسرآنست که مبنای اصلی صف بندی وتنظیم مناسبات طیف بندی های درونی جبهه کار را نمی توان برپایه این گونه لیست ها وقضاوت های فردی-فرقه ای قراردادو نحوه وشدت برخورد با چنین انحرافات نیز تابعی است ازمنافع متغیرعینی تبدیل شدن پرولتاریا به یک "طبقه برای خود". امری که تنها برشالوده همکاری حول مبارزات هم اکنون جاری وحول مطالبات فراگیربه مثابه بستری برای فرارفت ازآن ممکن است وازقضا برهمین بسترحقانیت ومیزان درستی ونادرستی این یا آن گرایش نیز محک خواهد خورد.
بنابراین سه حلقه کلیدی برای برون شدن ازوضعیت عبارتند:
الف-پذیرش واقعیت پلورالیستی طبقه وگرایشات موجود درآن وازجمله درمیان فعالین کارگری.
ب-همکاری حول مطالبات عینی وفراگیر دربرابر سرمایه داری ودولت حامی آن توسط گرایشات گوناگون درمیان فعالین کارگری وبخش های گوناگون طبقه کارگر.
ج-مبارزه نظری-سیاسی بر پایه پراتیک مبارزه طبقاتی با گرایشاتی که نادرست وانحرافی تشخیص می دهیم .بدون آنکه بخواهیم این مبارزه نظری وسیاسی را آن چنان عمده کنیم که موجب نفی اشتراکات موجود وهمکاری دراین حوزه ها ولاجرم جایگزین مبارزه طبقاتی زنده وجاری ومرزبندی واقعیت های برآمده ازآن بشود.مگرآنکه این گرایشات انحرافی درعینیت خویش(ونه ازطریق کشف ومکاشفه) آن چنان عمده شوندکه آنها را عملا درکنارکارفرما ودستگاه های متعلق به رژیم قراردهد.
سؤالی که درپایان این نوشته مطرح میشود آنست که مخاطب فراخوان علیه فرقه گرائی آیا میتواند خود فرقه ها باشند؟ آیا ازآنها جزعملکرد فرقه ای وپیشبردمنافع فرقه ای انتظاری می توان داشت؟
بی شک فرقه گرایان را اگربحال خود بگذاریم،جزپیشبردمنافع اخص اشان به چیزدیگری نمی اندیشند.تجربه های تاکنونی نیزمیزان جان سختی فرقه گرائی را نشان داده است.اما عوامل متضاد دیگری نیزعمل می کنند.شکست ها وتجربیات منفی همواره درحال نواختن تازیانه های انتقادی وهشیارکننده هستند وهمواره منتقدینی ازخیل فرقه گرایان را وارد این میدان می کنند.نسل های جدیدی ظاهرمی شوند که درمقایسه بانسل پیشین کمتربه آن آغشته هستند وبه عنوان نیروی فشار علیه آن عمل می کنند.ومهمترازآن خود روند انکشاف مبارزه طبقاتی وضرورت های عینی آن است که ضرورت همکاری ودست بدست هم دادن را ودرغیراینصورت خطر منزوی شدن را گوشزد می کند. معهذا این واقعیت دارد که آنها عموما درنقش چرخ پنجم عمل می کنند و برای حرکت روبه جلو به نیروی آنها نمی توان تکیه کرد. تنها می توان به فشارروزافزون جنبش طبقه کارگر وسایرجنبش های اجتماعی –طبقاتی،که عرض اندام فرقه ها اساسا درغیاب ویا ضعف حضورآنان صورت می گیرد،امید بست؛هم چنین به عناصر وگرایشهائی که دارای آن درجه ازصداقت هستند که به نقد عملکرد فرقه ای خودبه پردازند، وبالأخره به دامن زدن مبارزه نظری-سیاسی هرچه وسع ترعلیه فرقه گرائی ازسوی آنانی که به تجربه، تأثیرات مخرب فرقه گرائی به شکوفائی مبارزه طبقاتی را باگوشت وپوست خود لمس کرده اند،به آنهائی که به رودخانه می اندیشند ونه به جویبارهای حقیروکوچک.
2008-10-26 --05-08-78
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/



*1-می توانید این گزارشات را درسایت سلام دموکرات درمقاله محمد احسان با عنوان"شورای همکاری گامی به سوی جنبش کارگری یا لیبرالیسم" وبه نقل ازبولتن شماره 7 کمیته پیگیری ونیز درستون یادداشت این سایت به عنوان مجمع عمومی "کمیته پیگیری" و"شورای همکاری" درلینک های زیر مشاهده کنید.
www.salam-democrat.com/spip.php?article17828 و www.salam-democrat.com/spip.php?article17857
*2-پرنسیپ سازی ازهراختلافی یکی ازمظاهرمهم فرقه گرائی است. درواقع این پرنسیپ سازی ها چیزی جز توجیه تراشی ویافتن مبنای نظری وایدئولوژیکی برای موجودیت فرقه و منافع فرقه ای نیست.اما هرپرنسیپ سازی مصنوعی معمولا به معنای زیرپاگذاشتن یک پرنسیپ واقعی است.ودراین مورد مشخص این پرنسیپ کمونیستی مبارزه برای همبستگی صفوف پرولتاریا و مقابله با تفرقه است که قربانی میشود. مبارزه طبقاتی به مثابه یک فرایند عینی ،جاری و درحال شدن مستلزم اجتناب ازتقابل قراردادن خواستهای بالفعل وموجود باخواستهای بالقوه بنیادی و معطوف به کلیت نظام سرمایه داری می شود.مهم آنست که بدانیم بدون آگاهی و مشارکت وتجربه خود کارگران نمی شودمبارزه را به جلوتازاند. نباید فراموش کنیم همانطورکه تأکید یک جانبه برمطالبات جاری وافق مبارزه را ندیدن منجربه سقوط درورطه رفرمیسم می شود،بهمان اندازه نادیده گرفتن فرایند عینی تکوین مبارزه طبقاتی می تواند فعالین را حتا دربرابرخود کارگران قراردهد که خود نقض غرض است. نمونه آن درمورد برخورد با تشکل یابی کارگران است. این تشکل یابی همانطورکه تجربه هم نشان میدهد،الزاما نمی تواند برمبنای فرامین ویا تمایلات این یا آن نظر صورت گیرد. مثلا کسی که بهردلیل مدافع تشکل های شورائی ومخالف سندیکائی است،اگراصل پلورالیستی بودن تشکل ها را نادیده بگیرد وبه ورطه سفید وسیاه کردن مرزانقلابی ورفرمیسم حول شورا وغیرشورا بیفتد، درشرایطی که طبقه کارگر بدنبال تشکل های مستقل ازنوع سندیکائی باشد، دربرابرکارگران و اصل تشکل یابی آنان قرارمی گیرد. وحال آنکه می دانیم مبارزه حتا اگربرای رفرم صورت گیرد تامادامی که کارگران را دربرابربورژوازی ودولت حامی اش قرارمی دهد،می تواند موجب رشد وارتقاء آگاهی وسطح مبارزه طبقاتی بشود ولاجرم بستری برای فراتررفتن به سوی مطالبات انقلابی وعلیه سیستم. ودرست باین دلیل است که باید ازایدئولوژیک کردن مطالبات یعنی بیرون کشیدن آنها ازمتن فرایند مبارزه وجنبه مطلق دادن به آنها اجتناب کرد وگرنه خود موجب علم کردن فرقه دربرابرکارگران می شود.

Wednesday, October 15, 2008

اعتصاب بازارو منازعات باندهای درونی حاکمیت
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه


آیا چاقو دسته خود رامی برد؟ بله،گاهی این کارهم صورت می گیرد. درجدال ورقابت بین سرمایه داران برای تصاحب سود وتأمین منافع خود، هیچ حریم ذاتا ممنوعه ای وجود ندارد. اعتصابات اخیربازارهم به نوعی تابع همین حکم است:اعتراض صنف طلافروشان بازار اصفهان ازطریق تعطیل مغازه ها وحتا راه پیمائی،علیه قانون جدید مالیاتی واجرائی شدن آن ازاول مهرماه ،بسرعت به صنوف دیگراین شهروسپس به دیگرشهرهای بزرگ نظیرمشهد،تبریز،تهران وشیراز ودرادامه به برخی شهرها واستان های دیگرهمانند یزد و زنجان وقزوین و کرمان و.... سرایت کرد وعملا آنراتبدیل به یک اعتصاب سراسری وبوجود آوردن کانون جدیدی درزنجیره بحران ها ی موجود کرد. بخصوص پیوستن بازارتهران (ازجمله صنوف طلافروشان،پارچه فروشان، فرش فروشان وکفاشان و...)باین اعتراض،براهمیت این بحران وپی آمدهای آن افزوده است.ناگفته نماند که نقش بازارتهران درکل بازارکشور وتأثیرآن برمعادلات سیاسی وحتا بزعم رژیم به حوزه های امنیت اجتماعی برکسی پوشیده نیست.ودرواقع عقب نشینی مقطعی دولت نیزپس ازپیوستن این بازاربه اعتصاب صورت گرفت. به هرحال،وقوع چنین رویدادی را باید بخشی ازبحران درون حکومتی وتشدید تضادهای درونی آن دانست که گریبانگیررژیم شده است.میدانیم که درنظام حاکم بازاریان هیچ گاه غریبه نبوده و نقش ونفوذدیرپای آنان درساختارقدرت سیاسی ومذهبی برکسی پوشیده نیست.ازهمین رو، اعتراض جمعی وسراسری آنان-اعتراضی که شتاب وسراسری شدنش حتا خود دولت نهم را غافگیرکرد- به عنوان مخالفت خوانی علنی وصریح یکی ازپایگاه های مهم اجتماعی حاکمیت که دارای چاپای مهمی درساختارقدرت است با سیاست های حاکم بردولت کنونی محسوب می شود و باید آن را به مثابه معارضه طلبی وچالش بزرگی برای حاکمیت بشمارآورد.بی شک اهمیت این بحران نه به سبب نفوذ ونقش این جریان برتوده ها وجنبش مردمی است. ازآن زمان که بازارادعای نفوذ اجتماعی به مثابه یکی ازاقشارمرجع را داشت مدت ها گذشته است وفی الواقع اکثر بازاریان محترم چندین دهه است که متحد ویارغارارتجاع حاکم بشمارمیروند.برعکس اهمیت این بحران دقیقا بدلیل نفوذ گسترده این جریان درحاکمیت وپی آمدهای آن ازاین زاویه است. دراهمیت آن همین بس که درطی چندروز دولت یکه تازوسرکوبگری هم چون احمدی نژاد را واداشت که بلافاصله دست به یک عقب نشینی( ولونیم بند وتاکتیکی) بزند و دستورخود را ابتدا برای دوماه وسپس تا اطلاع ثانوی و"تعلیق بی زمان" وتافراهم شدن بسترمناسب برای اجرای آن معلق کند! باین ترتیب شاهدیم دولتی که نسبت به اعتراضات طولانی مدت و مستمر اقشارگوناگون زحمتکشان، هم چون کارگران و معلمان و ...با شعارهای "گرسنه ایم، گرسنه"،چنان سبعانه وآکنده از بی اعتنائی برخورده کرده ومی کند،دراین مورد مشخص شخص رئیس جمهور بسرعت در تلویزیون ظاهرشده وطی یک دستورالعمل رسمی حکم به توقف اجرای" قانون" می دهد.همه گونه تلاش وتقلا،ازسیاست تطمیع و دادن وعده و وعید تااستفاده از اهرم های میانجیگرانه نظیر تشکل ها وشخصیت های نزدیک به بازار، تابرگزاری جلسات متعدد با بازاریان و چانه زنی با آنها و بالأخره اهرم تهدید باهدف خاموش کردن شعله های بحران و پائین آوردن بازاریان ازخرشیطان(بخوانیدبالاکشیدن کرکره های محل کسب وکارشان) توسط حاکمیت بکارگرفته می شود. بااین همه عقب نشینی اولیه دوماهه رژیم وسپس حذف قیددوماهه و سایروعده های دولت تااین لحظه نتوانسته است رضایت بازاریان را جلب کرده وبه پایان دادن اعتراضات آنان منجرشود. آنها صراحتا خواستار الغاء کامل قانون مالیات بر ارزش افزوده واعلام شفاف آن توسط دولت شده اند.
اگراین واقعیت را درنظربگیریم که خواست الغاء یک قانون رسمی-آنهم درمقابل یک رژیم مستبد وسرکوبگر- تاچه حد بیانگر ماهیت سیاسی به این گونه مطالبات واعتراضات است، آنگاه به اهمیت این چالش جدید بیشترپی خواهیم برد. درهرحال ماهیت اقتصادی-سیاسی بحران( به مثابه بخشی ازبحران درون حکومتی) وبروزهمبستگی گسترده بازاریان حول منافع ویژه خود که به سرعت موجب سراسری شدن کمابیش حرکت اعتراضی آن گردید،ازویژگی های مهم این بحران بشمارمی رود.دروجوداین همبستگی همین بس که باوجود آنکه صنوفی چون فرش فروشان(وکلاصنایع دست باف) مشمول قانون جدید نمیشدند،به عنوان حمایت ازمطالبات صنوف دیگر وارد اعتصاب شدند.
همانطورکه اشاره شد درکنارتاکتیک عقب نشینی وتلاش برای مذاکره وکنارآمدن،رژیم بنا به ماهیت سربکوگرانه خود ازاهرم تهدید هم سود جست.این تهدید ها حتا ازمحدوده زبانی همچون سخنان رئیس شورای اصناف، فراتررفته وبه گسیل چماقداران اجیرشده برای حمله به مغازه ها وشکستن شیشه ودرب برخی ازآنها وقرق بازارومبادی ورودی وخروجی آن توسط نیروی گاردویژه وچماقداران منجرشده است.ازجمله درپی این یورش ها،روزنامه کیهان تهران ارگان چماقداران رژیم،دریادداشت خود، اقدام بازاریان را علیرغم عقب نشینی رژیم،خواست دشمنان تابلوداراسلام و کوک شدن به وسیله آنها ودنباله های داخلی آنان وتحریک شده توسط چند کلان سرمایه دار خوانده، وبانثار عناوینی چون حرام خواران وقاچاقچیان ورباخواران ...وضمن زدن نعل وارونه آنها را بشدت مورد تهدید قرارداده است:
"تعجب آور و تأسف انگيز نيست در حالي كه به آسانی در مقابل حمله نظامی دشمنان، خرابکاری وتروريست ها و... ايستاده و توطئه آنان را خنثی كرده ايم،از مقابله با يك مشت اراذل و اوباش چماقدار طفره برويم؟! چرا بايد مسئولان محترم انتظامی و امنیتی، اصناف متعهد را در مقابل اراذل چماقدار تنها بگذارند؟! اگر تعارف مي كنيد!- كه به يقين نمی کنید- قلع و قمع اراذل را به مردم و اصناف و بازاريان متعهد و انقلابی بسپاريد و قاطبه متعهد اصناف و بازاريان را در مقابل اراذل بی دفاع نگذاريد."
چنانکه ملاحظه میشود،حتا"بازاریان"محترم یعنی متحدین دیرین ووفاداربه حاکمیت نیزوقتی درمقام دفاع ازمنافع ویژه خود قصد ایستادگی می کنند،ازاتهام انتساب به دشمنان اسلام بی نصیب نمی مانند وفراترازآن تهدید به سرکوب می شوند.بطوری که براساس برخی از آخرین گزارشات انتشاریافته درکنارمذاکرات و چانه زنی ها،نیروهای انتظامی و چماقداران هم چنان بازار را قرق کرده و کسبه را واداربه گشودن درب مغازهایشان می کنند وکسبه ها نیز بعضا دراینجا وآنجا،چماق به دست برای حفاظت ازمغازهای خود درحال آماده باش بسرمی برند.مطابق همین گزارشات تهدیدهای دولت وحتا ارسال چماقداران برای شکستن درب وشیشه های پاره ای از مغازه ها دربازارتهران نه فقط موجب کوتاه آمدن بازاریان ازمطالبات خود نگردیده بلکه مزید برخشم ونارضایتی آنان نیرشده است. وچنین بود که علیرغم تلاش ها ومذاکرات مقامات دولتی باهدف درهم شکستن اعتصاب، وعلیرغم پخش شدن چندباره ادعای دولت ازرسانه های رسمی مبنی برپایان یافتن اعتصاب وحصول توافق با بازاریان، روزگذشته این اعتصاب ششمین روزخود را سپری کرد واکنون نیزبازاردرتهران واصفهان و تبریزبقول خود کسبه نیمه تعطیل بوده وبازاریان درمذاکرات وچانه زنی های خود خواهان صراحت و دادن تضمین درباره الغاء قانون جدیدمالیاتی هستند.
باتوجه به این که ازیکسو اجرای قانون مالیات مبتنی برارزش افزوده با منافع ویژه این قشر ازسرمایه داری ایران ودارای نفوذ درحاکمیت اصطکاک دارد، وبا توجه به این که ازسوی دیگر این سیاست بخش مهمی ازاصلاحات ساختاری رژیم بشمارمی آید،ونیرسخنان صریح مقامات دولتی وازجمله وزیربازرگانی که این قانون لغونخواهد شد،معلوم نیست که سرانجام ِ این کشمکش به کجا خواهد انجامید.کشمکشی که یک طرفش درخواست لغو این قانون است وطرف دیگرش اجماع و عزمی که درمورد ضرورتش وجود دارد.قانونی که دارای پیشینه طولانی است و ضرورتش حداقل از19 سال پیش مطرح شده ودرنیمه راه تصویب متوقف گردیده ولایحه تکمیل شده حول آن توسط دولت خاتمی تهیه وبه مجلس هفتم ارائه شده وسرانجام درمجلس مزبور وشورای نگهبان تحت کنترل اصول گرایان تصویب شده وجنبه قانون پیداکرده ونهایتا بعنوان بخشی ازبرنامه چهارم وبخشی ازطرح اصلاح ساختاراقتصادی برای عملیاتی شدن دردستورکاردولت احمدی نژاد قرارگرفته است. تصوربراین بود که هیچ دولتی جزیک دولت راست افراطی وشبه فاشیستی با شعارهای باصطلاح مدعی عدالت خواهی وپوپولیستی ومورد حمایت همه جانبه خامنه ای وباندهای نظامی وچماقداران، قادربه انجام کامل این شوک تراپی نیست. ولی اکنون درگیروداربه اجرادرآمدنش ودرهمان گام اولیه با شورش ونافرمانی بخشی ازطبقه سیاسی واقتصادی حاکم مواجه شده است.کسانی مثل حبیب اله عسکراولادی وبادامچیان و بطورکلی موتلفه ونیزسایرحامیان بازاردرحاکمیت،انتقاد خود را متوجه بداجراشدن آن وانتخاب نقطه شروع غلط و شیوه بکارگرفته شده توسط دولت قرارداده اند تااصل قانون. باین ترتیب باید گفت که اجماع فوق عملامانع آن نمیشود که درکشمکش برسرتقسیم قدرت،رقبا ومخالفین احمدی نژاد خود را از چالش بوجود آمده کناربکشند .چنانکه دراین رابطه رفسنجانی به دولت هشدارداده است که طوری عمل نکند که آستانه تحمل جامعه بیش ازاین پائین بیاید.آنچه که دراین میان مهم است،این است که بازار به پشتوانه سنت تاریخی خود،به یمن روابط درهم تنیده اش با نظام حاکم،با روحانیت،با کانون های دیگر قدرت ومهمترازهمه داشتن شبکه ها ی متعدد ارتباطات درونی خود دارای چنان پیوندها و ظرفیتی است که درشرایط بحرانی می تواند حول منافع ویژه خود به عنوان یک مجموعه کمابیش متحد ویک دست عمل کند.باین اعبتارمی توان مسامحتا درکنار"حزب روحانیت" از"حزب بازار"سخن به میان آورد.ودقیقا بهمین دلیل است که درطی همین اعتصابات آنچه که دست نشاندگان دولت به عنوان سخنان شورای انجمن های اصناف وازقول رئیس دست نشانده آن درمورد تحولات بازارمی گفتند با آنچه که درواقعیت وجود داشت وتوسط نمایندگان واقعی آنها بیان می شد اززمین تاآسمان تفاوت داشت.
علیرغم ادعای دولت وحامیان این قانون جدید(وازجمله اصلاح طلبان)،مبنی برهدف های عدالت خواهانه آن،هدف ازاجرای سیاست مالیاتی جدید،بجای سیاست مالیاتی تاکنونی-موسوم به تجمیع مالیاتی ومالیات مبتنی برسود-چیزی جزسرشکن کردن باراصلی مالیات بردوش مصرف کننده نیست.فی الواقع سنگرگرفتن بازاریان در پشت این ادعا که انتقال مالیات 3 درصد ارزش افزوده به دوش مصرف کننده موجب افزایش تورم و فشار تاره به مصرف کننده ورکود بازارمی شود،نیزهدفی جزپوشاندن نیت واقعی اشان درمقابله با این قانون نیست. چرا که آنان بخوبی ازهدف اصلی این قانون که شفاف کردن میزان داد وستدها وکنترل معاملات زیرزمینی و قاچاق وتبدیل کردن مالیات به منبع اصلی تأمین هزینه های جاری دولت(براساس برنامه چهارم) آگاهند.آنها خوب میدانند که ادعای رژیم آنست که میخواهد درکنارافزایش درآمد های مالیاتی وکاستن ازتکیه یک جانبه به نفت،بردرآمدهای مالی وکسری بودجه خود سروسامان بدهد.(گرچه این ادعاهم دروغ است.واقعیت آن است که هر باندی ازاین نطام فاسد که درقدرت دست بالارا پیدامی کند،درحال دوختن جیب های گشاد برای تلکه کردن بیشترمردم ودرآمدها و منابع متعلق به آنان است).درهرحال اعمال سیاست مالیاتی جدید با منافع اقتصاد زیرزمینی وآنها که تاکنون ازپرداختن مالیات فرارمی کرده اند(ودررأس آنها "بازاریان محترم")،درتضاد قرارمی گیرد. واگردرنظرداشته باشیم که براساس آمارها وادعاهای رسمی رژیم مبادلات قاچاق حدود 35% اقتصاد کشوررا تشکیل میدهد آنگاه معلوم می شود که حاکمیت با چه نیرو ومقاومت وسیعی دراین حوزه درگیراست.نیروئی که شامل خودی ها هم می شود.باین ترتیب عجیب نیست که با بردن دست به لانه زنبور،شاهد بی سابقه ترین حرکت اعتراضی بورژوازی سنتی وبازاریان درطی 30 سال اخیرهستیم. وجود چنین چالشی تناقض وجودی رژیم را به نمایش می گذارد: ازیکسو جمهوری اسلامی برای انطباق خود با شرایط جهان سرمایه داری والزامات آن و نیزخروج خویش ازبحران سنگین اقتصادی خود را ناگزیربه انجام اصلاحات باصطلاح ساختاری می بیند وازسوی دیگر شاهدیم که همین اصلاحات وجهت گیری های کلان اقتصادی منافع بخشی از متحدین خود را درتقابل با منافع بخش دیگر ونیزجهت گیری کلی رژیم قراردهد،بطوری که برطرف کردن آن نیازمند جراحی دردناکی است.
آنچه که باین تقابل درشرایط کنونی ابعادی با پی آمدهای وسیع و پیچیده می دهد،گره خوردگی آن با شرایط بحرانی است که رژیم درسطح داخلی و جهانی گرفتارش هست.چنانکه ازجانبی شاهدیم که اقتصاد کشور با بحران ورکودتورمی فزاینده مواجه است.بحرانی که درآن تورم دارد به مرزهای 30%میرسد وبا اجرای شوک تراپی"طرح اقتصادی" که علیرغم ادها و رنگ ولعاب زدن به آن ماهیتش چیزی جزآزاد سازی قیمتها وحذف یارانه ها وبیمه ها وسایرحمایت های اجتماعی نیست.ازاین روبیم آن میرود که تورم بازهم بند پاره کرده وبه مرزهای تازه ای برسد. بدیهی است که حاصل چنین تورمی جزکاهش شدید قدرت خرید مصرف کننده نیست. ازسوی دیگرمشخصه دیگر این بحران،کاهش اشتغال و سطح تولید وافزایش ورشکستکی روزافزون مؤسسات تولیدی است.این مساله درکنار روندکاهش قیمت نفت-پس ازیک سیرصعودی شتابان- و درکنارآن بخش ازفشارهای تورمی که منشأخارجی دارند و ازجمله ناشی ازسیاست های تنش زای بین المللی رژیم هستند،ونیزدرکنار اختلاف شدید وبی پایان درمورد سیاست های اقتصادی دولت احمدی نژادمبنی برتزریق نقدینگی حاصل ازدرآمد نفت ومصرف سرخود ویک تازانه منابع ارزی ناشی از درآمدهای بی سابقه نفتی، صورت می گیرد
یحیی آل اسحق رئیس اتاق بازرگانی مدتی پیش درمورد بصدا درآمدن آژیرخطرهشدارداد .او کمبود نقدینگی و اجرائی شدن مالیات ارزش افزوده را به مثابه دوآژیرخطرعنوان کرد.آژیری که گوئی بحران بازارفی الواقع بخشی ازبصدا درآمدن آن را به نمایش گذاشته است.
بی تردید بحران وجه سیاسی هم دارد ومضمون آنهم نزاع برسر بازتقسیم وجابجائی قدرت درکنار اصراربرانحصاری کردن آن توسط باندی های گوناگون درون جمهوری اسلامی است. همانطورکه می دانیم اکنون مدتی است که روحانیت سنتی وموسوم به اصول گرا بهمراه سایراصول گرایان با وضوع بیشتری شروع به مرزبندی با باند وجریان مسلط بردولت کرده وبطورمستمر دربرابردولت وسیاست های اجتماعی و سیاسی وفرهنگی او درعرصه های گوناگون به صف آرائی پرداخته است.فی الواقع اکنون نبرد گسترده و باصطلاح تن به تن تقریبا درتمامی عرصه های گوناگون سیاسی واقتصادی و ازخرد تاکلان جاری است. آنها با گماردن لاریجانی به ریاست مجلس و کنترل آن وازاین طریق سنگ انداری دربرابریکه تازی های احمدی نژاد ونیزازطریق مجلس خبرگان ومجمع تشخیص مصلحت نظام ووتوکردن برخی مصوبات موردنظردولت...ونیزازطریق قوه قضائی(نظیردستگیری پالیزدار،رفع فلیترینگ سایت کسانی چون احمد توکلی و...ویا ارائه گزارش دیوان بازرسی علیه دولت، و...) ونیزاعمال انواع واقسام فشارهای دیگر نظیر باصطلاح مخالفت با لایجه چندهمسری،ماجرای مشائی و درخواست استعفای وی،واکنون علم کردن ماجرای"کردان گیت"ودرخواست استعفای وزیرکشور، تلاش برای کنترل منابع ارزی وآخرین آنها ممانعت ازاجرای سرخودی وسریع طرح اقتصادی با تأکید برکارکارشناسی حول آن و مخالفت با پرداخت یارانه های نقدی و...همه وهمه گوشه ای ازاین جنگ تن به تن را به نمایش می گذارد.وقتی مرجعی سخت محافظه کاری هم چون ناصرمکارم-درپی نشرمطلبی توسط یکی ازاعوان وانصاردولت علیه روحانیت- باخشم بی سابقه ای اعلام میدارد که آنهائی که درتلاش برای کنارگذاشتن روحانیت هستند بایداین آرزو را باخود به گورببرند،ویا وقتی رفسنجانی درآخرین فرازازاقدام های خود دردامن زدن به تضاد روحانیت و دولت،درسخنرانی برای ائمه جمعه،ضمن اشاره به سانسورسخنان امام جمعه ها توسط صداوسیما،خواهان ایجاد رسانه صوتی وتصویری مستقل برای ستادنمازجمعه می گردد ویا هم او ازمدت ها پیش خطرتقلب درانتخابات را مطرح کرده است که درهمین رابطه اکنون شعار تعویض کردان ازمنصب وزارت کشور برای تضمین انتخابات به کرعمومی درمیان این بخش ازباصطلاح اصول گرایان وغیراصول گرایان تبدیل می شود، ویاوقتی که ناطق نوری برای نجات کشوروخروج آن ازبحران، خواهان ایجاد یک دولت ائتلاف ملی می گردد وسرمقاله نویس رسالت بحث عبورازاحمدی نژاد را مطرح میکند،وبرادرِ تاجرپیشه عسکراولادی درسخنانی تند به سیاست های اقتصادی دولت می تازد وکل آن را"فشل اعلام می کند"وحمایت تاکنونی ازدولت را نیزصرفا به دلیل رعایت دستورخامنه ای عنوان می کند،درچنین شرایطی حرکت بازاریان را نمی توان جدا ازاین صف آرائی کلی مورد بررسی وتحلیل قرارداد.باین اعتبارمی توان گفت که تشدید شکاف بین باندها و جناح های رژیم،نمی تواند بازتاب خود را درمیان بازازیان به عنوان بخشی ازاین مجموعه نگذارد وزمینه سازآن نگردد. بیهوده نیست که ادعای حامیان دولت وکیهان به بازاریان آنست که دارند ازدیگران خط می گیرند و دارند هدف های دیگری را درپشت مساله مالیات دنبال می کنند.
بی شک بروزبحران باین شکل روی دیگرسکه ای است که باید آن را تلاش برای انحصارقدرت و یکدست کردن آن نامید.درواقع همان اندازه که احمدی نژاد برای یکدست کردن کابینه،تیم مذاکره کننده هسته ای وکنارگذاشتن عناصری مثل لاریجانی و ویا پورمحمدی وسایرعناصرکابینه و نیزتعویض مکررمقامات بانک مرکزی و سایرعرصه ها و پست ها کوشش به عمل می آورد،به همان اندازه برابعاد وشدت منازعات فی مابین باندهای موجود می افزاید وبهمان میزان این مبارزات راازقلمرودرونی رژیم به پیرامون و بیرون آن می راند وازکنترل نظام خارج می سازد. ودرست بهمین مقیاس تعادل رژیم بهم خورده ونیروهای موازی واقدامات موازی وخنثی کننده ازهرسو فزونی می گیرد. این واکنش های گریزازمرکز حدومرزی نمی شناسد وبارزترین نمونه آن اقدام اخیرو مستقیم خاتمی دردعوت ازپاره ای از سیاستمداران معروف جهانی به عنوان گفتگوی تمدنها بود که حتا توانست آنها را به دیدارخامنه ای ببردوخود را ازتیررس حمله حریف دورنگهدارد. وهدف نیزچیزی جزگشودن دریچه ای وکانالی دیپلماتیک و موازی برای تماس با قدرت های خارجی نیست.
اکنون بخصوص با فرارسیدن فصل" انتخابات"ریاست جمهوری مبارزه برای تصاحب ویا تقسیم مجدد قدرت درمیان باندها وجناح های حاکمیت،بازارداغی پیداکرده و بسیاری ازمنازعات به "رم" ختم می شوند. طیف های متعلق به اصول گرایان باصطلاح سنتی تلاش می کنند که ازحمایت کمابیش یک جانبه خامنه ای از احمدی نژاد -که می دانند بدون آن می توانند ویرا براحتی کله پاکنند- بکاهند.آنها هم چنین تلاش می کنند که با واداشتن کردان به استعفا،کنترل انحصاری احمدی نژاد برانتخابات رامنتفی کنند وهم چنین همه توان خود را بکارگرفته اند که ازنقشه احمدی نژاد برای پرداخت یارانه مستقیم، که او با طرح آن ووعده باجرادرآوردنش درطی چندماه مانده به انتخابات درصدداست که ازآن به مثابه رشوه ای برای جمع آوری رأی بسود خود بهره گیرد،ممانعت به عمل آورند.البته همانطورکه شاهدبودیم احمدی نژاد علیرغم وقوف به نظر مجلس وقول وقرارهای خود با آن وبدون درنظرگرفتن نظروتصمیم مجلس،اخیرا درطی یک گفتگوی مشروح تلویزیونی وعده پرداخت یارانه مستقیم با میانگین تقریبی حدود50 هزارتومان برای هرفردخانواده درطی چند ماه آینده را داد!.رقمی که بخصوص برای لایه های گسترده ای از تهیدستان شهری وروستائی، می تواند درکوتاه مدت اغواگرانه ووسوسه انگیز باشد ولی درزمان بلندمدت تر چه ازطریق دودشدن آنها توسط تورم شتابان-که خود واردشدن ناگهانی چنین نقدینگی برشتاب آن بازهم خواهد افزود- وچه مهمترازآن بوسیله پی آمدهای ناشی ازآزاد سازی قیمتها،درکنارته کشیدن ذخایرارزی واحتمال افول دوره نفت گران، فقط آه وحسرت یا دآوری روزهای گذشته را برزبان خواهد راند.
واما نکته پایانی
بی شک سیستم مالیاتی وچگونگی اخذ مالیات درهرکشوری همواره برای شهروندان آن کشوردارای اهمیت بوده و آنها نمی توانند نسبت به عواقب وپی آمدهای مستقیم وغیرمستقیم آن بی تفاوت باشند. بخصوص اکنون که منازعات درونی حاکمیت آن را به یک مساله مهم روز تبدیل کرده،طبعا فرصت ومدخل مناسبی است برای حساس شدن وحساس کردن شهروندان و بویژه کارگران و توده های محروم وبطریق اولی فعالان سیاسی واجتماعی رادیکال وچپ به نوع و نحوه اخذ مالیات. منازعه باندها و جناح های رژیم چیزی جزدعوا برسرتصاحب سهم شیروچگونگی خالی کردن جیب مردم نیست.هدف دولت عیرازتأمین منافع سرمایه داران وسرشکن کردن هزینه های حفظ نظام موجود وانتقال بار بحران وکسری بودجه،به دوش توده های تولیدکننده ومیلیون ها مصرف کننده تهیدست نیست.جالب آنکه دردفاع ازسیستم جدید مالیاتی مدافعان آن می گویندهرکه بامش بیش برفش بیشتر! یعنی هرکس که مصرفش بیشتراست،چشمش کورباید مالیات بیشتری بپردازد.بی شک برای ثروتمندان مشکلی ازبابت مصرف بیشتروجود ندارد،اما آن سوی سکه این گونه دلیل بافی ها آن است که زحمتکشان و کارگران وهمه تهیدستان،همواره محکومند که به همان میزان نازل و بخورونمیر کنونی بسنده کنندوهرگزبه بفکروآرزوی افزایش مصرف وتأمین نیازهای فروخورده خود نیفتند تا مبادا ناچاربه پرداخت مالیات بیشتری شوند!.سنگرگرفتن بازاریها نیزدرپشت مخالفت با نظام جدید مالیاتی بدلیل افزایش تورم وگران شدن بهای کالاها،چیزی جزمقابله باخطرازدست دادن معاملات وسودهای غیرقابل کنترل خودشان نیست.بنابراین نه سیستم مالیاتی تاکنونی وموسوم به قانون تجمیع مالیاتی و نه قانون جدید مالیاتی مبتنی برارزش افزوده،هردوعلیه او وبرای چاپیدن وی ودرخدمت حفظ وحتا تقویت شکاف های طبقاتی موجودهستند.ازاین رو کارگران وزحمتکشان که اکثریت قاطع مردم ایران را تشکیل میدهند،راهی جزطرح مستقل مطالبات خود ومبارزه برای آن ندارند.برای اینکارلازم است که آنها درتشکل ها و مجامع و رسانه های خود ودرخانه ها ومحله ها و هرجا که امکان گفتگوودیالوگ فراهم باشد،به گفتگو و فرموله کردن مطالبات مستقل خود یعنی مطالباتی که متضمن منافع عمومی آنهاست ودراین مورد مشخصا آن نوع نظام مالیاتی که متضمن منافع آنان است بپردازند. بی گمان کارگران و فعالین آگاه وباتجربه دردامن زدن به این گفتگوها نقش مهمی دارند. آنچه مقدمتا دراین رابطه می توان مطرح کرد تأکید بردونکته به مثابه دومشخصه اصلی است:
الف-اصل مالیات متناسب با درآمد.این نوع مالیات ها درتناسب با درآمدها تنظیم شده و حتا می تواند متناسب با افزایش درآمدها خصلت تصاعدی یافته ویا با پائین آمدن ویا اصلا پائین بودن درآمدها میل به صفرداشته باشد. روشن است است که هدف این نوع مالیات مقابله با شکاف های طبقاتی وفراهم ساختن شرایط شکوفائی ورشد برای لگدمال شدگان یک جامعه طبقاتی است. یک نوع مالیات ترجیحی بسود تهیدستان وطبقات استثمارشده است که جزبافشارازپائین و تحمیل آن به نظام های موجود توسط خود جنبش های مطالباتی-اجتماعی بدست آمدنی نیست.
ب- دومین نکته وبهمان اندازه اولی مهم،آن است که این گونه نظام مالیاتی تنها می تواند با نظارت و مداخله تشکل ها ونهادها ومجامع مستقل کارگران وهمه استثمارشوندگان و توده های تهیدست صورت گیرد.بنابراین حتا بهترین قانون اگربدورازنظارت و مداخله پائینی ها وخودکارگران وزحمتکشان باشد بازهم حاصلی جزپرکردن جیب سرمایه داران و کارگزاران آن ها نخواهد داشت.

24-07-87-15-10-2008
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/

Tuesday, September 30, 2008

یک نافرمانی باشکوه !
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه

گوشه ای دیگر ازجنبش مقاومت زنان
اخیرا یک باردیگرفیلم*1 وخبرمقاومت زنی دربرابرتعرض مأمورین گشت ارشاد، که قصد انتقال او به یک ماشین پلیس را داشتند درسایت ها ورسانه ها منعکس شد.دادوفریاد واعتراض این زن دربرابرمأموران زن ومردرژیم،موجب برانگیختگی مردم حاضردرصحنه و درگیرشدن آنها با پلیس گردید، بطوری که مأموران گشت برای کنترل اوضاع و عدم تکرارماجرای قبلی پاساژ صادقیه(واحیانا کتک خوردن وخارج کردن فرد دستگیرشده ازچنگ پلیس) خواهان ارسال نیروی کمکی ازمرکزشدند.
باین ترتیب یک باردیگر برشی زنده ازپتانسیل نهفته دراعماق و ازآنچه که درزیرپوست شهرمی گذرد،درمقابل دیدگان ماقرارگرفت. باردیگرمعلوم شد که طرح پروژه هائی هم چون امنیت اجتماعی ودوبرابرکردن گشت های ارشاد،بی حکمت نبوده و نیست واگرآنطورکه برخی ها گمان دارند،شهروندان آنچنان که آنها تصورمی کنند رام و تمکین پذیربودند،نیازی به این همه بگیروبند وپیش وند وپست وند، و یا دست بند و پابند نبود ولازم نبود که سپاه وبسیج با تغییرآرایش، خود را برای مقابله با "اغتشاشات وآشوب های محتمل" آماده کنند. به تجربه دیده ایم که دراین گونه موارد شامه حاکمین به مقتضای دفاع ازاقتداروامتیازات خود وامکان دست یابی به کم وکیف تحرکات پائینی ها وداشتن انگیزه بالای رصدکردن علائم قبل ازوقوع طوفان، معمولاحساس ترویک گام جلوتراز شامه شهروندان به انقیاد کشیده شده است.
ما معمولا عادت داریم که جنگل را ازپشت درختان به تماشا به نشینیم. وازهمین رو باوجود آنکه باسطوح ودرجات گوناگونی ازمقاومتِ درهمه جا حاضر مواجهیم، اما بدلیل آنکه همواره به دنبال اشکال ذهنی ونابی ازمقاومت ونادیده گرفتن خصلت فرایندی وقواعدتکوین آن هستیم،لاجرم ازروی این گونه مقاومت های موجود بعنوان نقطه عزیمت واقعی وعینی برای پیشروی می پریم وازخیره شدن به آن هاو درسهای نهفته درآن عفلت می ورزیم.
گرچه شرح حال این نافرمانی اجتماعی وشورنهفته درآن را اگرازسوی یکی از شاهدین و شرکت کنندگان دراین اعتراض می شنیدیم ویامی خواندیم،تصویردقیق تر وتکان دهنده تری ازآن داشتیم.اما حتا شرح این فرازِمقاومت توسط پلیس ،یعنی روایتی که قاعدتا با بیشترین تلاش برای کم سو نشان دادن شعله آن وبرخ کشدن اقتدارخویش همراه است، بقدرکافی گویاست:
سردار حسين ذوالفقاری در حاشيه جلسه روسای پليس امنيت اخلاقی سراسر کشور، درخصوص نحوه برخورد ماموران گشت ارشاد در ميدان صادقيه تهران که منجر به درگيری شده است،چنین توضيح داد: به خواهری درخصوص نحوه پوشش تذکر داده شده اما اين خواهر با ايجاد سر و صدا مقاومت کرده و در حين انتقال به خودروی گشت ارشاد، از همکاری ممانعت کرده است: به طوری ‌که با ايجاد سر و صدا، افرادی در محوطه تحت تاثير اين فرد قرار گرفته و با نيروهای پليس حاضر در محل درگير شدند و در نهايت با حضور تعدادی از نيروهای پليس، افرادی که با ماموران درگير شده بودند،دستگيرشدند. ذوالفقاری همچنين از دستگيری ۹ نفر علاوه بر دستگيری فرد مورد نظر در ميدان صادقيه خبر داد و تاکيد کرد: حتی بر فرض اينکه اقدام مامور پليس فاقد ارزش باشد، آن دختر نبايد مقاومت کند و دليلی بر مقاومت در مقابل پليس وجود ندارد...."
همانطورکه درعبارت بالادیده می شود،عناصراصلی تشکیل دهنده این شورش را اعتراض وسروصدا نسبت به آنچه که پلیس آنرا تذکرمی نامد ومقاومت دربرابرانتقال به خودرو به مثابه عنصرآتش زنه،تحت تأثیرقرارگرفتن افراد نزدیک به صحنه تعرض رژیم،یعنی غلیان روح هم بستگیودرگیرشدن آنها با پلیس، تشکیل می دهد.

بی شک مقاومت مزبور یک استثنا وبرحسب تصادف نبود،بلکه گوشه ای به نمایش درآمده ازپتانسیل نارضایتی موجود دربطن جامعه و دربرابرتجاوزوتبعیض سیستماتیک رژیم به حقوق اولیه شهروندان،بویژه زنان،است که باین صورت امکان پرتاب شدن به خارج را پیداکرده است. پرتاب چنین گدازه هائی نه برای اولین باراست که صورت گرفته ونه طبعا آخرین بارخواهد بود.بدیهی است که انتشارهرچه گسترده ترتصاویروگزارش های این گونه نافرمانی ها، درسطوح مختلف و ازجمله درلایه های زیرین جامعه،به مثابه گرده افشانی نهال مقاومت، ونیزتلاش برای دفاع ازحقوق دستگیرشدگان وآزادی آنها دراشاعه چنین الگوهائی ازمقاومت و تشدید فشاربررژیم وپلیس مؤثرخواهد بود. نباید فراموش کنیم که افشاء هرچه بیشتررفتارخشونت آمیزپلیس،امری که مورداذعان خود مأموران رژیم هم هست،موجب منزوی کردن هرچه بیشترآنها شده ومنفعلشان می سازد.چنانکه درهمین گزارش، سردار ذوالفقاری خطاب به رسانه ها می گوید:این موضوع را رواج ندهید،الحمدلله آنقدرمرجع هست ( بقول او 7تا!) که اگرنیروی انتظامی خطا کند،رسیدگی شود."
یک اعتراف دیگراز وجود وابعاد این گونه نافرمانی های اجتماعی علیه آپارتایدجنسی را می توانیم درگزارش دیگری که اخیرا ازسوی عوامل سرکوب رژیم منتشرشد ونتوانست آنطورکه درخورآن بود بازتاب پیداکند مشاهده کنیم: برطبق این گزارش رئیس پلیس اعلام کردکه اگرمبارزه سال گذشته علیه امنیت اجتماعی وبد حجابی نبود،اکنون (ودرهمین سال و تابستان) ما باپدیده بی حجابی کامل درسطح جامعه مواجه بودیم!
****
این نمونه ها ونیزسایرموارد نشان میدهند که جنبش مقاومت زنان،علیه تبعیض جنسی و دیگراشکال ستم ،درعرصه ها واشکال گوناگون وبسیارمتنوع اجتماعی اعم ازسیاسی واقتصادی و فرهنگی وحقوقی... درخیابان ها،ادارات ومحل کارومحلات ودانشگاه ها ومدارس وحلاصه درهرکوی وبرزن وخانه... جاری است که همه آنها موضوع سازماندهی و مقاومت بشمارمی روند.بی شک این نوع مقاومت ها هنوزموضعی وپراکنده بوده وبه یک جنبش سراسری وپیوسته فرانروئیده اند. وچنین چیزی هم علی القاعده،ازدل بهم پیوستن حلقات مقاومت های موجود ونبردهای موضعی بدست خواهد آمد.ازهمین روانعکاس هرچه وسیع تراین نوع مقاومت های مردمی و خودجوش،درحکم پاشیدن بذرو کمک به تکثیرآنها خواهد بود.هم چنین بدیهی است که هیچکدام ازسطوح مبارزه فی نفسه دربرابرهم قرارندارند،اگرکه رهائی وبرابری همه جانبه به مثابه هدف قطب نما واصل مشارکت ومداخله فعال بدنه درفرایند مبارزه به مثابه شیوه دست یابی به اهداف،هیچ گاه تحت الشعاع مطالبات فوری وبیواسط وچانه زنی دربالاومصلحت گرائی های برآمده ازآن قرارنگیرند.فی الواقع اگر هدف های پایه ای درپیوند متقابل با مطالبات جاری وفوری درنظرگرفته شوند،تنها دراین صورت است که ازیکسو مبارزه برای اهداف کلان پایش به زمین بندمی شود و ازسوی دیگرجنبش مبارزه برای مطالبات فوری وبیواسطه درفقدان دورنما،روانه شن زارها نشده وبا جذب در سیستم های تبعیض آمیزحاکم ازنفس نخواهد افتاد.
2008-10-01—10-07-87

*-این فیلم را می توانید درآدرس زیرتماشاکنید:
http://uk.youtube.com/watch?v=ywkAXdewRMs

Wednesday, September 17, 2008







آزمون جنبش زنان درمقابله با "لایحه دفاع ازخانواده" و نقاط آسیب پذیر آن

تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com

"لایحه دفاع ازخانواده"،که شماری از فعالان زن به درستی آن را لایحه ضدزن،لایحه رسمیت بخشیدن هرچه بیشتربه پدیده چندعیالی(تعددزوجات)،لایحه قانونی کردن حرمسرا(=همسران دائمی+همسران موقت ومنقطع،بی شمار،وبی نیاز به ثبت رسمی +تمکن مالی مرد) نامیده اند، ودریک کلام گسترش دامنه تبعیض جنسی وبی حقوقی هم اکنون موجود بین زن ومرد،مخالفت وسیعی را برانگیخته.
درمروری پیرامون این واکنش ها معلوم می شود که طیف گسترده ای مرکب ازگرایشات گوناگون،ازجمله بخش مهمی ازاصول گرایان وحامیان رژیم تا اصلاح طلبان وتحول طلبان و تا نیروهای رادیکال،هرکدام به نحوی دربرابر آن به موضعگیری وصف آرائی پرداختند: قوه قضائیه(که تهیه کننده اصلی این لایحه وارائه دهنده آن به دولت بود)،مخالف دست بردن قوه مجریه به متن پیشنهادی اش واضافه کردن مواد 23 و25 وبرخی تغییرات دیگر(که آنرامغایربا استقلال قوای سه گانه،واقدامی غیرکارشناسانه میدانست) بوده ورسما نارضایتی خود را توسط سخنگوونیزرئیس این قوه ابرازداشته است. زنان اصول گرا(ازجمله مریم بهروزی ازسوی جامعه زینب)وبخشی ازروحانیون ومدرسین قم ونیزسایرافرادومحافل وتشکل های وابسته به این جریان نیزمخالفت خود را باافزوده شدن مواد فوق به لایحه اعلام داشته اند.طیف های گوناگون اصلاح طلب،ازجمله جبهه مشارکت وملی-مذهبی ها ونواندیشان دینی(که آنرا فاجعه –البته ازمنظرتضعیف "کیان خانواده"خوانده اند) وجبهه ملی وتحکیم وحدت و... نیزباشکال گوناگون مخالفت کمابیش قاطع خود را با آن ابراز
داشته اند. بی تردید دراین میان، تشکل ها وکانون های مستقل ومتعلق به جنبش زنان وازجمله کمپین یک میلیون امضاء، فعال ترین وقاطع ترین بخش مخالفین این لایحه را تشکیل داده وهمانها بودند که نخستین جرقه های های اعتراض را برافروختند.
کانون اعتراض به خصوص حول ماده 23 و25 بوده است که این خود محرک اصلی درایجاد همگرائی درمیان چنین طیف رنگارنگ وگسترده وبعضا متضاد شده است.چنانکه میدانیم دربارنخست، کلیات لایحه مزبوردرکمیسیون حقوقی و قضائی مجلس اسلامی وازجمله توسط زنانی که دراین کمیسیون حضوردارند، بطورکامل و بدون اصلاحی درآن تصویب شد و قراربود که هرچه زودتر برای تصویب به صحن مجلس بیاید.
به موارات فعل وانفعالات فوق شاهد شکل گیری یک اجماع گسترده علیه این لایحه بویژه درمیان زنان وفعالین آن بودیم؛البته باگرایشات،جهت گیری ها وملاحظات گوناگونی که هرکس وهرجریانی اززاویه نگاه خود به حقوق زن داشت.برخی ها فقط با اندکی اصلاحات موافق بودند وبهمین دلیل با قراردادن شرط وشروطی درمواد مناقشه برانگیز،آماده کنارآمدن با آن بودند و برخی دیگربا کلیت لایحه مخالفت می کردند واشکالات وارد به آن را به مراتب بیش ازمواد 23 و25 دیده و خواهان پس گرفته شدن کلیت آن بودند.
بنظرمیرسد که دولت احمدی نژاد با ارائه این لایحه حداکثری وتماما ارتجاعی، ناشیانه دست به لانه زنبوربرده بود وبا برانگیختن بیشترین همگرائی درمیان پوزیسیون واپوزیسیون وبهم ریختن صفوف خودی وغیرخودی، چالش بزرگی را دربرابرخود بوجود آورد.چالشی که امکان برنده شدنش درآن پیشاپیش زیرسؤال قرارداشت وعملا هم چیزی جز آش نخورده ودهان سوخته نصیبش نشد.بویژه درشرایطی که باندهای درونی حاکمیت سخت به جان یکدیگرافتاده اند وهرروز به یکدیگرپشت پا می زنند، اقدام دولت نتوانست حتا ازحمایت حداقل سایرجناحهای طبقه سیاسی حاکم برخوردارباشد.
آسیب پذیری فوق دوچندان می شد،اگرکه نیازرژیم وبخصوص باندهای ذی نفوذ برقوه اجرائی درآستانه "انتخابات" دوره دوم ریاست جمهوری به تلاش ِتشکل های زنان حامی خویش ونقش واهمیت آنان دربسیج پایه توده ای را به آن اضافه کنیم. بی شک،بی اعتنائی به نارضایتی و مخالفت سازمان ها و نهادهای زنان متعلق به حاکمیت وطیف باصطلاح اصول گرا با لایحه فوق،درکنارنارضایتی گسترده بیرون ازحاکمیت،می توانست تاوان سنگینی را بهمراه داشته باشد.تحت چنین فشارسنگین و وضعیت شکننده ای که بنظرمی رسید عقب نشینی اجتناب ناپذیراست،بخش های دیگرحاکمیت،علیرغم اصرار دولت برلایحه خود،برآن شدند تاسریعا باگرفتن ابتکارعمل ازبالا وواردکردن اصلاحات محدود وکنترل شده به آن، اولا اجازه بهره برداری ازعقب نشینی ناگزیر را به نیروهای مخالف وجنبش زنان ندهند وثانیا ازاین وضعیت بوجود آمده برای تضعیف موقعیت حریف درساختار قدرت و تقویت جاپای خود سودجویند.بهمین دلیل زعمای قوم به تکاپو وپیغام وپسغام دادن افتادند. رئیس مجلس ازنارضایتی روحانیون ومراجع سخن به میان آورد،"آیت اله امینی" امام جمعه قم و ازمدرسین حوزه،اعتراض روحانیت به مواد 23 و25 وضرورت تقویت کیان خانواده را خاطرنشان ساخت.دیگرفقط این طرفداران فقه باصطلاح پویا-ازقبیل صانعی ها- نبودند که ازاین لایحه انتقاد می کردند،بلکه روحانیت سنتی نیزباوقوف به عمق مقاومت ونارضایتی موجود نسبت به آن،نگران گشوده شدن جبهه "جنگ خانگی" وخطر ازدست دادن امتیازاتی که عملا وجودداشت،بودند.تجربه کهن اشان به آنها نهیب می زدکه نقد موجود را فدای نسیه ِتصریح قانونی نکنند.هرچه که باشد روحانیون دراندازه گرفتن ضربان نبض نارضایتی مردم وباصطلاح آشنائی با رگ خواب آنها،یدطولائی دارند!. لاریجانی که درپست جدید، درنقش حامی روحانیت و حوزه قم به صحنه آمده است، برای رایزنی به دیدار مراجع قم شتافت. کمیسیون زنان مجلس نیز برای گرفتن رهنمودهای لازم ازولی فقیه برای مواجهه با معضل پیش آمده به حضور"مقام معظم" شرفیاب شدند.نتیجه نهائی این رایزنی ها منجربه توافق حول اصلاح همان موادی شد که بیش ازهمه مناقشه برانگیزبودند.باین ترتیب دامنه نارضایتی بیرون ازساختارقدرت ورقابت های درونی ساختارقدرت، دست بدست هم داد وکلیت رژیم را وادارساخت که علیرغم میل وماهیت وجهت گیری عمومی خود برای اعمال حاکمیت هرچه بیشتر قوانین فقهی برامورقضائی و مناسبات اجتماعی، دست به یک عقب نشینی تاکتیکی ومحدود بزند وباانصراف ازطرح لایحه دولت درصحن علنی مجلس، آن را برای اصلاحاتی به کمیسیون قضائی بازگرداند.والبته دراین میان برای آنکه فرصتی برای ابرازوجود به مخالفین خود وبوجود آمدن این تصورکه گویا کل لایحه پس گرفته شده است ندهد،اززبان رئیس مجلس اعلام کردکه لایحه پس گرفته نشده وبزودی با اصلاحاتی برای تصویب به صحن مجلس بازخواهد گشت و چنین نیزشد.یعنی کلیات لایحه با حذف بند 23 و25 واصلاحی درماده 53 بسرعت واردصحن مجلس شد وبه سرعت هم مورد تصویب قرارگرفت.تغییرات به عمل آمده ودامنه ونقطه تمرکزآن،قبل ازهرچیز نشاندهنده هدف رژیم مبنی بر جلب رضایت خودی ها و جمع وجورکردن صفوف بهم ریخته اش،برای تأمین شرایط لازم برای تداوم تعرض وتجاوز خود به حقوق زنان بود.
وقتی ازعقب نشینی تاکتیکی(والبته درعین حال تحمیل شده) رژیم سخن به میان می آوریم،باید تأکید کنیم که گرچه بازگشت لایحه ازصحن علنی به کمیسیون برای اصلاح موادی درآن، ازنظررژیم معنائی جز تأیید همان قوانین ورویه تبعیض آمیزموجود نبوده(وباین اعتبارتلاش تحمیل کننندگان ِعقب نشینی به رژیم جهت جلوگیری ازتعرض جدید رژیم و بدترشدن وضعیت است)،اما اولا بهیچ وجه به معنای نادیده گرفتن اهمیت عقیم گذاشتن تعرض تازه رژیم به حقوق زنان و تحمیل یک عقب نشینی به وی نیست. برعکس نفس این عقب نشینی وپس راندن تعرض دشمن،هرچه هم که دامنه آن محدود بوده باشد،آنهم درشرایطی که مواجه با امواج پی درپی تهاجم وسرکوب مستمرهستیم،کمترین دست آوردش،درحکم نفس تازه کردن برای پیشرویهای بعدی جنبش مقاومت محسوب میشود.ولی مهم است که ضمن داشتن تصویردرستی از جایگاه واقعی این عقب نشینی ومقاصد دشمن وحتا تلاش برای آشفته کردن صفوف درونی آن،بتوانیم درمقابل پاتک های آن وتبدیل عقب نشینی به سکوئی برای تعرض های بعدی،صفوف خود را منسجم ترنمائیم.بهمین دلیل باید ازمبالغه پیرامون این دست آورد-مثلا بعنوان یک دست آوردتاریخی ونظائرآن-اجتناب کنیم و با درنظرگرفتن همه عوامل دخیل دراین عقب راندن ومهمترازآن، از توهم پراکنی وتقلیل علل وعوامل آن به یک علت،یعنی حساب بازکردن پیرامون نتایج یک ائتلاف موردی واجماع به عمل آمده اجتناب ورزیم. چراکه درچنین صورتی موجب نادیده گرفتن ضعف ها وآسیب پذیری های مهمی خواهد شد که همین آزمون موجود آنها را نیزبه نمایش گذاشته است. وثانیا –عقب نشینی تحمیلی- تاکتیکی به معنی آن است که رژیم هرگز ازقصد وهدف خود منبی برسرکوب جنبش زنان وتحمیل سلطه آموزه های فقه برقواعد ومناسبات اجتماعی و ازجمله بین مردان و زنان کوتاه نیامده است، بلکه هدف عمده اش فراهم آوردن شرایط مناسب برای تداوم سرکوب وگرفتن ابتکارعمل ازدست مخالفین ،بهم ریختن اجماع عمومی وانسجام بخشیدن به صفوف درونی خود وازهمه مهمترآشفته کردن صفوف مخالفین وجنبش زنان است.این هدف رژیم را فاطمه آلیا ازاعضاء کمیسیون قضائی مجلس وازملاقات کنندگان با ولی فقیه، بروشنی برزبان آورد:
"ما بايد اين نقد را خودمان انجام بدهيم و ابتکار عمل را ازآنها (رسانه هاي مغرض) بگيريم . ما بايد بگوييم ماده 23 ابهام دارد گرچه لایحه خانواده مجموعه بسيار خوبی است اما بايد برخی موارد تصريح وبعضی موارد به آن اضافه کنيم" .
درهرحال نباید فراموش کنیم که رژیم جمهوری اسلامی بدلیل سطح مطالبات ونیزسطح مقاومت ونافرمانی زنان که تحمل وتمکین به آن، فراترازظرفیت های تنگ ومتصلب آن است، وبدلیل ماهیت تاریک اندیش ومهمترازهمه ورودش به اوج انحطاط وگندیدگی کل حیات خویش،رازبقاء خود را در یورش سیستماتیک ومستمربه مردم ودراین مورد مشخص به جنبش زنان جستجومی کند .بطوری که می توان تصورکرد توقف تهاجم همان است وبه صدا درآمدن آژیرخطرفروپاشی، همان.
مقابله با"لایحه حمایت از خانواده"،باچه رویکردی؟!
بی شک،همانطورکه آزمون عملی اخیر نشان داد، دربرابر چنین لایحه مافوق ارتجاعی زمینه های شکل گیری یک اعتراض بزرگ و گسترده وجود داشت ودارد والبته بهمان نسبت کم عمق وباخواستی محدود وحداقلی. ومحتملا با درک چنین زمینه ای بود که فراخوان به "ائتلاف بزرگ" توسط شماری ازتشکل ها و سایت های مستقل زنان وکمپین یک میلیون امضاء،اصلاح طلبان وملی مذهبی وها و طیف تحکیم وحدت ... صورت گرفت.درسطوربالا ازنقاط آسیب پذیراقدامات وحرکات صورت گرفته توسط فعالین وتشکل های مستقل زن وچگونگی اعتراضات صورت گرفته سخن به میان آمد. نگاهی به همان متن فراخوان ائتلاف بزرگ ونیزفرایند اعتراضات واقدامات ومصاحبه ها ونوشته های به عمل آمده،به روشنی محدودیت ها وکاستی ها وبطورکلی نقاط آسیب پذیر را به نمایش می گذارد.این نقاط آسیب پذیررا می توان درسه عرصه گفتمان حاکم بربیانیه وسایرمواضع اعلام شده، درنگاه به بالا و چانه زنی با قدرت( لابی گری به جای نگاه به بدنه اجتماعی وبسیج آن) ودربی توجهی به سازوکاروقواعد حرکت های جنبشی( ازجمله دخیل بستن به نقش نخبگان به جای نقش آفرینی بدنه اجتماعی، درنقض خصلت پلورالیستی جنبش وتن سپردن به فرادستی نیروهای اصلاح طلب ولیبرال اعم ازنوع اسلامی ویا غیراسلامی آن) ملاحظه کرد.
دراین فراخوان ودیگرمواضع اتخاذشده اعتراض ها به لایحه مزبوراززاویه دفاع قاطع ازکیان "خانواده"صورت می گیرند و اساسا لایحه دولت را به عنوان لایحه ضد خانواده مورد نقد وانتقادقرارمی دهند(تاازحقوق انسانی برابرزن ومرد درتمامی سطوح وابعاد خود).گوئی که خانواده درساختارجامعه ما دژدفاع ازحقوق زنان است وهنوزهم- دروجه غالب خود-نه تبلورویاخته جامعه ای مبتنی برسلسه مراتب مردسالار ومظهرهمه گونه تبعیضات نهادینه شده،اعم ازحقوقی،فرهنگی واقتصادی مبتنی براستثمار مضاعف کاربدون دستمزد است.اگرکسی به این فراخوان ونوشته ها وشعارها و...نگاهی بکند دچاراین تصوروتوهم می شود که گوئی جمهوری اسلامی،نعوذ بالله!،خواهان درهم شکستن کیان خانواده است وهمه نیروهای ائتلاف بزرگ درتلاش برای حفظ دژمقدس خانواده و رهائی زن اززیرستم مضاعف ؟! روشن است که دراین مورد گرایشات گوناگونی درمیان فعالین وجنبش زنان وجود دارد و همه نیروها وفعالین قطعا چنین نمی اندیشند.اما نحوه فرموله کردن و نحوه بیان، جملگی نشاندهنده سیطره گفتمان فوق است .وهمین واقعیت این سؤال را پیش می آورد که آیا تحت چنین گفتمانی میتوان برای رهائی زن گام های واقعی و راستینی برداشت؟
دومین نکته بارز دراین فراخوان، تأکید به هرشیوه ممکن است.مراد ازهرشیوه ممکن نیزاساسا بازکردن راه برای باصطلاح لابی کردن بخشهائی از حاکمان و مراجع تقلید واصلاح طلبان دولتی است.دراین صورت بندی ونیزمشاهده سایراقدامات وکنش های اخیر نشان داد،خط قرمزی برای لابی کردن وجودندارد. حتا پیشاپیش یکی ازهمین تشکل های زنان ِ وابسته به حاکمیت ودرهمکاری با کمپین فراخوان،از لابی کردن خامنه ای سخن به میان آورده بود. وزنان کمیسیون جبهه مشارکت نیزکه خود ازجمله فراخوان دهنده گان وازحامیان آن محسوب میشوند، ازاقدام به نوشتن نامه به رهبری برای حل معضل لایحه سخن به میان آورده بوند(قاعدتا این کشف بزرگ باید حتا برای خود این جماعت "اصلاح طلب" هم شوکه آورباشد!). ویا همین تشکل فراخوان دهنده،درکمیسیون خانه احزاب به ریاست موسوی تبریزی و درکنار 20 تشکل دیگر وازجمله تشکل های متعلق به اصول گرایان برای همکاری وهماهنگی درمورد نحوه برخورد با لایحه دفاع از خانواده نشست مشترک برگزارمی کند.و یا درنشست مشترک اخیری که باحضوربرخی ازفعالین کمپین وشماری اززنان فعال با افراد وجریانات وابسته به حاکمیت،درپی اصلاح لایحه وبرای ارزیابی وجمع بندی ازحرکت واحیانا روشن کردن گام های بعدی دردفتر اداورتحکیم وحدت صورت گرفت،نه فقط ازاصلاح طلبان حکومتی بلکه ازکسانی چون مریم بهروزی هم برای شرکت دعوت به عمل آمده بود.شگفت آنکه دراین نشست معلوم میشود که ظاهرا صداوسیمای جمهوری اسلامی هم ازنیروهای ائتلاف بزرگ است!
براستی معلوم نیست که دراین آشفته بازارِهمه باهم مرزدوست ودشمن کجاست وچه کسی علیه چه کسی مبارزه می کند؟! آیا رؤیای به پایان رسیدن جنگ صلیبی نمادهای مستقل علیه نظم وسیستم مذهبی حاکم،وجایگزین شدن آن با نمادهای ترکیبی(آنطورکه خانم نوشین احمدی خراسانی آرزومی کند)، جهش آسا ازمرحله نظرورزی به تاکتیک عملی پاره ای ارفعالین جنبش زنان فراروئیده است؟!
سومین نکته بکارگیری اصطلاح ائئلاف بزرگ است.روشن است که فراخوان آشکارا وآگاهانه ازکاربردعبارتی چون همسوئی،همگرائی،اقدام مشترک حول موضوعی مشترک ونظایرآن اجتناب کرده است، تابتواند لفظ ائتلاف را که معنای مشخص تری دارد و همکاری مشخص ترو فراموردی را بازتاب میدهد،بکارگیرد.بیهوده نیست،که درهمین نشست دفتر ادوارتحکیم وحدت،خانم فخرالسادات محتشمی پور ازفعالان بنام اصلاح طلبان حکومتی(آنهم ازنوع راست آن)،مهمترین دست آورد این حرکت را شکل گیری همین ائتلاف بزرگ می داند.ائتلافی که وقتی بوجود آمد،می تواند،به مثابه ابزارو اهرم مؤثری برای سایراهداف اصلاح طلبان ودادوستدهای سیاسی بین جناحهای مختلف مورد بهره برداری قرارگیرد.ویا بقول تحکیم وحدتی ها پایه اجتماعی مناسبی برای اصلاح طلبی پیگیرمحسوب گردد.یعنی آن نظری که علت عمده شکست اصلاح طلبان را درعدم سازماندهی جامعه مدنی و عدم ریشه داشتن درآن عنوان می کرد،اکنون در سودای پیوند جنبش زنان به مثابه بدنه و بستراجتماعی با پروژه اصلاح طلبی، به تکاپو افتاده است. گوئی که تکرار تجربیات شکست خورده قصدبازایستادن ندارند.ایفای نقش تسمه نقاله برای مشارکت در"قدرت" و انتقال "قدرت"، به این یا آن جناح از حاکمیت،گوئی که به جزئی جدانشدنی از این تشکل نیمه دانشجوئی و نیمه حزبی تبدیل شده است.
رویکرد ما(افراد ونیروهای مدافع جنبش رهائی کامل زن) نسبت به این فراخوان چه می تواند باشد؟:
یک حرکت بزرگ ویک جنبش وسیع وتک مضمونی که در مورد قانون چندهمسری زمینه هم دارد،وحتا بخشا و بدرجاتی ممکن است برخی ازجریانات نزدیک به حاکمیت راهم بطورموقت وموردی با خود همراه وهمسوکند،فی نفسه نه ناممکن است ونه نادرست. وبهمین دلیل برای عقب راندن تعرض رژیم وپس گرفتن لایحه وتقویت جنبش توده ای،اگرکه بدرستی با آن برخورد شود،می تواند تاحدی دربهم ریختن صفوف دشمن مفید باشد. وبازهم میدانیم که چنین حرکاتی عموما حول یک ویاچند خواست مشترک و ملموس وبرانگیزاننده وفراگیریعنی یک یا چند خواست حداقلی می توانند صورت گیرند.یعنی آندسته ازخواست ها ومطالباتی که بیشترین قدرت بسیج توده ای را داشته وبتوانند فصل مشترک جریانات وگرایشات گوناگون ومبنای یک آکسیون گسترده را تشکیل بدهند. اما نیروهای رادیکال که دراهداف راهبردی با دفاع ازمطالبات ریشه ای وتلاش برای مشارکت ونقش آفرینی هرچه بیشتربدنه اجتماعی شناخته می شوند ونیز درتاکتیک، باپیوند-ونه شکاف و گسست- بین اهداف پایه ای و گام های مشخص ومطالبات بی واسطه وملموس،متمایزمی شوند،وآنهائی که خواهان پس گرفتن کل این لایحه هستند ونه صرفا بدنبال انجام اصلاحاتی درآن ونیز به دنبال تعرض به قوانین سراسرتبعیض آمیز موجود و گشودن راه پیشروی های بعدی هستند ونه درجا زدن، نمی توانند اولا خود را دراین گونه حرکت های گسترده وبخشا همراه با نیروهائی حتا باماهیت واپسگرا منحل کنند وصفوف استراتژیک معطوف به هدف بنیادی را بهم بریزند. و ثانیا نباید درهیچ شرایطی تن به فرادستی نیروهای رفرمیست وطرفداراصلاح سیستم ویا ارتجاعی برجنبش بدهند وبطریق اولی نمی توانند هموارکننده راه کسب این فرادستی بشوند.درحقیقت می توان اعتراضات گسترده وبزرگ را بدون تن دادن به یک گفتمان متعلق به اصلاح طلبان ولیبرالها و یا با خزیدن به زیرچتر مذهب وروحانیت سنتی و با وفاداری به قواعد ومنطق یک حرکت جنبشی،پلورالیستی، وبدون گسستن از هدف رهائی صورت داد.ازقضا یکی ازمختصات حنبش های نوین وعمیقا دموکراتیک،خصلت پلورالیستی وچندگونگی آن است. بنابراین باید گفت، همسوئی موقت وموردی حول یک آماج آری ولی زیر چتر یک گفتمان وبدترازآن تحت فرادستی نیروهای سازشکار وحامل مطالبات موردی ومقطعی رفتن هرگز!می جنگیم حول هدف معین ومشترک، اما نه با بهم ریختن آرایش صفوف خود وبافاصله گرفتن ازمطالبات پایه ای خود .دراینجا مساله بهیچ وجه برسر دغدغه حفظ خلوص وپاکی نیست، بلکه آنست که چنین ترکیبی-همه باهم ودرهم- وبانقض قواعد حرکت جنبشی اگرنتواند ازپائین مقاومت را سازمان ندهد واگرنتواند درهرلحظه ازحرکت، آگاهی معطوف به رهائی واقعی را بپراکند وآرایشی دارای ظرفیت مناسب با خواست های خود را به میدان بیاورد،حتا قادر نخواهد بود همان خواست اولیه یعنی پس گرفتن لایحه را هم پیش ببرد.برعکس درهمان گام نخست با مانوری حول یک رفرم،بی رمق شده و ازنفس خواهد افتاد وبجای پیشروی،شکاف وچندستگی وآشفتگی بجانش رخنه خواهد کرد(شگردی که رژیم اسلامی مهارت ویژه ای درآن دارد).ولی ترکیب یک جنبش کم عمق،تک مضمونی ولی گسترده درکنارفعال شدن نیروهای رادیکال ومعطوف به رفع ستم جنسی و برابری همه جانبه زنان ومردان می تواند،باگسترش عمقی وطولی درپایه های اجتماعی و باتعمیق آگاهی درتجربه عملی، اززمین گیرشدن خود جلوگیری کند وگام های بعدی را به تدریج بردارد. به این ترتیب نقطه عزیمت برای شکل گیری یک جنبش،با پویش درونی و درروند تکوینش درنظرگرفته میشود.اساسا معنای یک جنبش متکثریعنی آنکه جریانات مختلف می توانند،ضمن اقدام همسو ویا مشترک خود، بیانیه ها وفراخوان هاوتبلیغ وترویج ایده های خود را اززاویه نگاه خود نسبت به لایحه وهرمورددیگری بدهند ولزومی هم ندارد درعرصه های که صدای مشترکی وجود ندارد بیانیه مشترکی بدهند.حتامی توان حول تجمع درمقابل مجلس وسایراشکال اعتراضی مشترک با نیروهائی که بهرحال آمادگی مقابله بااین لایحه را دارند به توافق رسید، ولی الزاما زیرچتر بیانیه ای جمع نشد که نه فقط منعکس کننده محدوده توافق ودرانطباق با آن چه که بطورواقعی حول آن اشتراک نظرو عمل وجود داردنیست،بلکه درنزدطرفداران رهائی زن،فی الواقع حامل عناصری از گفتمان ضدرهائی هم است.بدیهی است که قرارگرفتن درزیرچنین چتری، جزطناب پیچ کردن خود درچنبره چنین گفتمانی و تمکین به ملزومات آن نخواهد بود. نتیجه این نوع حرکت ها بی تردید رو آمدن،اسلامی ها و لیبرال ها و نیروهای واپسگرا ولاجرم تنگ ترشدن عرصه برنیروهای مترقی ولائیک وواقعا دمکرات ومدافعان برابری کامل زن ومرد خواهد بود.هم چنین به معنی دورشدن ازمختصات یک جنبش متکثرومتکی برمشارکت فعال ازپائین وبرپایه سازماندهی افقی و یاهمان جنبش چهره به چهره است.
چنانکه مشهوداست دراین جا بحث نه برسرضدیت با اسلام ومشروط کردن هرنوع همکاری وهمسوئی حتا موردی به شرط وشروطی هم چون اسلام زدائی،نفی ساختارسنتی خانواده وسلسه مراتب خانوادگی،ویا مطالباتی هم چون پذیرش آزادی پوشش ونظائرآن به عنوان پیش شرط یک اقدام وآکسیون مشترک است.اما همکاری وحضورکسانی هم چون خانم شیرین عبادی ها با توجه به اعتقاد وتفسیرمعینی که ازاسلام وحقوق زن درآن دارند یک چیزاست،ورفتن زیرچتر فی المثل گفتمان خانم عبادی ها چیزدیگری. یک حرکت بزرگ وهمراهی گسترده می تواند ترکیبی ازهمه این گرایشات گوناگون با فصل مشترک ضدیت با لایحه باشد،اما نمی تواند گفتمان یک گرایش را(حتا یک گرایش مترقی را تاچه رسد به یک گفتمان واپسگرا را) پرچم خود بکند وبقیه گفتمان ها را درذیل آن جای دهد.
کنه نقد حاضرنیزبرنقض قواعد یک حرکت جنبشی ازجنبه های گوناگون وازجمله ازاین جنبه است که بجای ارائه یک فراخوان وپلاتفرم ناظربرنقطه تماس وبیان کننده اشتراک عمل معین و حول مطالبه مشخص-به مثابه یک توافق حداقلی- عملا بزیرپرچم یک پلاتفرم حداکثری(آنهم البته باماهیت گفتمان مذهبی-لیبرالی وتحمیل آن بدیگران ) رفته است.
بی شک جنبش زنان –مثل هرجنبش دیگر- تدریجاالگوی اعتراضی،فراگیر ومتکثر خود را درمتن کشاکش همین آزمون ها خواهد آفرید.اما بگمان من تاهمین جا،آزمون صورت گرفته نقدا حساسیت ومسئولیت بیشتری را ازسوی همه فعالین پیگیرحقوق زنان وهمه مدافعان راستین برابری اجتماعی بین زنان ومردان وازهمه ما برای درست نهادن خشت های اولیه طلب می کند:
بجای لابی گری دربالا ودخیل بستن به این یا آن باند قدرت ونیزدخیل بستن به نخبگان درون جنبش،باید به نقش آفرینی پایه اجتماعی وخصلت جنبشی حرکت های اعتراض تأکیدشود. نباید فراموش کنیم که این دو دورویکردمتفاوت ازهم بوده و نافی همدیگرند.مرزبندی با استراتژی وتاکتیک معطوف به اصلاح سیستم حاکم، و البته نه الزاما نفی هر مبارزه برای این یا آن رفرم وازجمله برای تغییرقانون، برای ازنفس نیفتادن جنبش زنان دارای اهمیت است.تعمیق پیوند فعالین زن وسایر فعالین حقوق برابر، با زنان اعماق ونارضایتی های انباشته شده آنان وتقویت پایه های جنبش بربسترمطالبات هم اکنون موجود به مثابه نقطه عزیمت وتعمیق آگاهی وسازمان یابی آنها براین بستر، شرط لازم برای گشودن راه پیشروی به مثابه یک جنبش اجتماعی زنده وپویا است. پیوند متقابل باسایرجنبش های اجتماعی ونیروهای متعلق به آن ها وحمایت وهمبستگی متقابل، هم چنان ازاهمیت راهبردی برخورداراست(حتا درهمین مرحله ای که هنوزبا تک جوش ها وجوانه های این گونه جنبش ها سروکارداریم.نباید فراموش کنیم که عناصرفعال ولی پراکنده جنبش ها وجود دارند که پیوند وهمبستگی متقابل آنها با یکدیگر به تکوین آنها به صورت یک جنبش فراگیروپایدار یاری خواهد رساند).بی گمان شفاف شدن هرچه بیشترگفتمان وسازمان یابی وهمگرائی بیشتردر صفوف نیروهای رادیکال وخواهان نفی هرگونه ستم جنسی-طبقاتی ومدافع آزادی وبرابری اجتماعی،درداخل دایره وسیع ترجنبش وکنارسایرنیروها وگرایشات، ازضرورت های مهم دیگر پیشروی به جلواست. وبالأخره باید ضمن کانونی کردن مبارزه علیه حاکمیت،به اهمیت نقد مواضع نظری-سیاسی جریانات وگرایشات رفرمیستی ولیبرالی اشاره کردکه دراین جنبش وجود دارندونقش فعالی هم دارند.درواقع آنها مدت هاست که آتش بارنظری خود را علیه طرفداران دنیای دیگری ممکن است وباید آن را بدست خودمان بسازیم، راهوارکردن اسب اصلاح طلبی،تقدیس لابی گری وهمه باهم،تقدیس واشاعه فلسفه پراگماتیستی وتطهیرجامعه سرمایه داری ونئولیبرالیسم شروع کرده اند.
2008-09-18--28-06-87
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/


Sunday, June 01, 2008


مبارزه کارگران هفت تپه :دست آوردها ودشواری ها

تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com

مقاومت هم چنان ادامه دارد
"کارگران باین نتیجه رسیده اند که حق گرفتنی است وحق را باید گرفت.رعب ووحشت وتهدید درمقابل زندگی کردن معنی ندارد.این یک جبهه جنگ است وانسان اگر می خواهد زندگی کند باید بجنگد وحق خود را بگیرد.کارگران هفت تپه ثابت کرده اند که برپایه اصول ومنطق برعلیه استبداد واستثمارواستعمار می جنگند و حق خود را می گیرند.".
این سخنان یک کارگرهفت تپه و ازدرون صحنه نبرد پس ازنردیک به چهار هفته مبارزه ومقاومت سرشارازجنگ وگریزبا رژیم حار وسرکوب گرجمهوری اسلامی است.اودرخلال همین چندخط جان کلام را بیان کرده و صحنه نبردمرگ وزندگی رابه روشنی به تصویرکشیده است.صحنه نبردی که البته تازه شروع نشده ودرمدت طولانی به تناوب ادامه داشته است.بی تردید به جا گذاشتن چنین رکوردی ازمقاومت آنهم درمواجهه بافشارهائی تااین حد سنگین و گوناگون،بخودی خود هم ظرفیت وهم اهمیت مبارزه این بخش ازطبقه کارگر را بوضوح به نمایش می گذارد:
مبارزه ای سرشاراز تاکتیک های گوناگون؛از تجمع درمحوط کارخانه تا تجمع درشهرشوش،ازراه پیمائی پرشکوه درداخل شهرتا بستن جاده اهواز-اندیمشک،ازمشارکت همسران و فرزندان درصفوف اعتراض وراه پیمائی تا جلب همبستگی کارگران عسلویه،شرکت واحد،بخشی ازکارگران خودروسازی،لوله اهواز ونیزبازتابانیدن مبارزه خود درمیان بخشی از کارگران جهان وتلاش برای جلب حمایت آنان.
ایستادگی درمقابل یورشهای رژیم علیرغم پرتاب گازآشک آورتاحمله باباتوم وتهدید و دستگیری و تشکیل دادگاه وتادادن وعده ووعید برای متفرق کردن آنها صورت گرفته وادامه یافته است.تاکتیک رژیم سردواندن و خسته کردن وپراکندن و ترساندن وگرسنه نگهداشتن کارگران است. بااین همه همانطورکه کارگران می گویند برای بقاء زندگی راهی جزتداوم مبارزه ندارند "وگرنه باید سرخود را بزمین نهند و بمیرند" ورژیم غرق دردرآمدهای ارزی نفت نیز تاکنون حاضرنشده حتا حقوق معوقه کارگران وخانواده های گرسنه آنان را- برای کاستن اندکی ازوخامت بحران-بپردازد.بدیهی است که چنین خست وامتناع غیرعادی علل مشخصی دارد ونمی تواند بطورمستقیم ازبحران ومضیقه مالی رژیم سرچشمه بگیرد :نخست آن که رژیم بیم دارد که عقب نشینی و پرداخت حقوق معوقه،باتوجه به تأثیرآن برروحیه مبارزه جوئی خود کارگران و نیزکارگران سایرواحدها،موجی بلند ازاعترضات تازه برای کسب حقوق معوقه را دامن بزند،ثانیا رژیم تاکتیک پرداخت حقوق معوقه باهدف تفرقه وخاموش کردن دامنه مقاومت را درگذشته آزموده و می داند که با توسل به این گونه تاکتیک ها(که باهدف پرداخت موقت وکوتاه مدت درازاء ایجاد تفرقه ویافتن راه های سرکوب عمقی تر صورت می گیرد) قادرنیست سایرمطالبات کارگران نظیرایجاد تشکل مستقل ویا تغییرمدیریت فاسد و مسئول حراست و... را به محاق برده و صفوف کارگران را ازتب وتاب بیاندازد.برعکس کارگران که دارای مجموعه ای ازمطالبات هستند با روحیه بیشتری واردصحنه پیگیری آن ها می شوند.ثالثا،بحران موجود باسیاست های کلان مربوط به سرنوشت این گونه واحدهای تولیدی ونیزسایرسیاست های کلان اقتصادی رژیم گره خورده است و همانطورکه رژیم به کارگران گفته است درگیراتخاذتصمیم نهائی حول سرنوشت این مجموعه است.واقعیت آن است که در سیاست حاکم بررژیم مبنی بر انطباق ساختاری با بازارجهانی، دیگرجائی برای این گونه پروژه ها وجودندارد ورژیم هم-علیرغم وقوف برعواقب ویران باروضدانسانی به تعطیل کشاندن آن برسرنوشت دههاهزارنفرکارگروخانواده های آنان و نیزکشاورزان واهالی منطقه، دیری است که تصمیم خود را گرفته است.این واقعیت را هم کارگران با توجه قرائن وشواهد گوناگون دریافته اند و هم رژیم آن را تلویحا ابرازداشته است.درواقع رژیم وکارگزارانش درمنطقه بدنبال یافتن راه مناسب برای عملیاتی کردن این تصمیم خود-ازطریق سرکوب و تاکتیک مستأصل وپراکنده کردن کارگران- هستند.اما مساله مقاومت کارگران هفت تپه ازمدتها پیش بزرگترین معضل رژیم درپیشبردتصمیم خود دراین مورد بوده است که ناظر برجراحی رادیکال-ازجمله تعدیل گسترده نیروی کاردراین مجموعه وواگذاری آن به بخش خصوصی وحتا درصورت عدم توفیق درآن، به بهای به تعطیل کشاندن کامل آن است.چرا که تجدید سازماندهی این مجموعه با هدف "سودمندساختن آن" باتوجه به مناسبات بحرانی رژیم با بورژوازی جهانی ازیکسو،وسیاست های وارداتی متکی به ارزنفت ونیزعدم اعتمادبورژازی داخلی به سرمایه گذاری های تولیدی و درازمدت، خود زیرسؤال است.
تردیدی نیست که مبارزات کارگران هفت تپه ازنظرماهیت فراگیرمطالبات،پیگیری وتداوم مبارزه وبکارگیری تاکتیک های درخشان،دارای آن چنان ویژگی هائی است که آشکارا به آن بردفراکارخانه ای،درسطح منطقه وسراسری، بخشیده است.وهمین ویژگی هاست که این عزم و پتانسیل را برای کارگران فراهم ساخته که تا این لحظه،ازاجرائی کردن برنامه رژیم ممانعت به عمل آورند. وهمانطورکه گفته شد،درکنارسیاست مستمرسرکوب، تاکتیک اصلی رژیم درمقابله با چنین مقاومتی آن است که با دادن گرسنگی و قطع آب باریکه حقوق بخورونمیر کارگران، مقاومت آنان را درهم بشکند.بی شک دربرابرچنین تاکتیک رذیلانه وبرای درهم شکستن آن، تقویت همبستگی ویاری های معنوی و مادی سایرکارگران ومدافعان جنبش کارگری برای تداوم مقاومت و رسیدن کارگران به هدف های خود ازاهمیت زیادی برخورداراست. دراین جا دوسؤال مطرح می شود:
نخست اینکه کدام مشخصات عمده رمزپایداری ومقاومت تاکنونی کارگران را تشکیل می دهد؟
ودوم آنکه آیا کارگران قادرخواهند شد،با بشیوه تاکنونی به مقاومت خود تا رسیدن به هدف ادامه دهند؟ یا آنکه علاوه برآن،برای تداوم مبارزه ونیل به اهداف خود، باید راهبردها و جهت گیری تازه تری هم به مجموعه سیاست های خود بیافزایند؟
درپاسخ به سؤال نخست، ویژه گی های عمده را می توان به شرح زیربرشمرد:
دروهله نخست تجربه مقاومت کارگران به روشنی نشان دهنده آن است که خصلت توده ای مقاومت و همبستگی بوجود آمده، نقش اصلی وپایه ای را درتداوم مبارزه دارد. ویژگی مهم دیگرآن، خصلت جنبشی وبدون سلسه مراتب ورهبری آن است که اساسا برحضورمستقیم وفعال خود توده کارگران وپیوندطبیعی فعالین آگاه کارگری با آن متکی است.درواقع خصلت جنبشی بودن حرکت وپیوند طبیعی وتنگاتنگ فعالین آگاه با بدنه ونبود ساختاررسمی وسلسه مراتبی، برخلاف تصوراولیه ورایج ،نقطه قوت آن محسوب شده و ازآسیب پذیری آن کاسته است(می توان آن را باتجربه شرکت واحد ومیزان آسیب پذیری آن مقایسه کرد).البته می دانیم که خواست تشکل مستقل-سندیکا- یکی ازمهمترین مطالبات آن هاست وضرورت دارد که طرح آن تاتحقق وتثبیت تشکل های مستقل ادامه یابد.اما مهم این است درنظربگیریم که مبارزه برای این تشکل یابی نیروی محرکه ومشروعیت خود را ازعمل مبارزاتی گرفته ودرکوران چنین مبارزه ای به کالبد خود حیات وهستی می دمد وموجودیت خویش را به موافقت وچانه زنی با رژیم گره نزده است. تضمین کننده اصلی خود مبارزه وسازمان یابی توده ای آن است وباین معنا تشکل مستقل وبقاء آن خود یکی ازفراورده های این مبارزه بوده ومشروط به آن است. به محض آنکه هوس کند تاموجودیتی رسمی و جداازجنبش ودرخود پیداکند،درمعرض انواع تهاجم نظام مستبد و حاکم قرارمی گیرد که مطلقا قانونیت ووفای به وعده سرش نمی شود.باین ترتیب چنین تشکلی به محص اعلام موجودیت مستقل وجداگانه ازبدنه باشکال گوناگون ازدرون و بیرون درمعرض تلاشی قرارخواهد گرفت. پس تشکل وجنبش توده ای بعنوان دوهمزاددرهم تنیده دریک زهدان مشترک وجود دارند ومی توانند وجود داشته باشند وتلاش برای تفکیک آنها وهویت مستقل ورسمی دادن به آن راه بجائی نخواهد برد.
کارگران شرکت کشت وصنعت نیشکر هفت تپه قاعدتا باید اهمیت این نقطه قوت خود را دریابند و آن را باتوهم به سراب تشکلی با مقبولیت رسمی ومنطبق با قواعد "قانونی و اداری" ازکف ندهند.گرچه درمتن این حرکت جنبشی گرایشی مبنی برگفتگو و چانه زنی حول این یا آن بند قانون کار(ازجمله طلب قانونیت برپایه ماده مربوط به انجمن های صنفی مندرج درقانون کار) وتلاش برای شکل دادن به تشکل درچهارچوب مقررات اداری ورسمی وبادرنظرگرفتن الگوی سازمان جهانی کاروجود دارد که درمغایرت با روند جنبشی فوق قراردارد.چنین رویکردی اگرکه جدی گرفته شود وتبدیل به تاکتیک محوری شود، می تواند جنبش کارگران را متشتت کرده و ازنفس بیاندازد.
هم چنین این مبارزات نشان می دهد که چگونه درواقعیت عینی و زنده، دینامیک بحران به قسمی است که مطالبات سیاسی و اقتصادی و کوچک و بزرگ،محلی وسراسری، علیرغم تمایزنسبی اشان،باهمدیگرگره می خورند وبیکدیگرمشروط می شوند:مبارزات ازمسائل ملموس ومشخص شروع می شود، ودرروند تعمیق وخودتحقق یابی به مسائل بزرگتر وکلان تری گره می خورد.واین که چگونه کارگران درمتن مبارزه برای خواست های موردی وفوری به خواست ها و آگاهی های طبقاتی همه جانبه تردست پیدامی کنند و مبارزات جاری وروزمره خود را با افق های بزرگترمنافع طبقاتی خود درهم می آمیزند.وهمه این ها به مامی آموزند که چطورکارگران جلوی چشمان ما،درمدرسه مبارزه واعتصاب و درمتن حرکت می توانند خود را تدریجا به مثابه یک طبقه بالنده و یک سوژه فرارونده بیافریند وظرفیت ازهم گسیختن زنجیرهای بسته بردست وپای خود را فراهم کنند. البته بخش دیگری ازتوان پایداری واهمیت بردفراکارخانه ای این مبارزه مدیون پتانسیل وابعاد این پروژه سابقا "ملی" است که گره خوردگی آن با سرنوشت هزاران نفر کارگر بهمراه هزاران خانواده وباسرنوشت بیش ازصدهزارنفربطورغیرمستقیم است. وبالأخره تقابل وگلاویزی مستقیم آن درآن ِ واحد با کارفرمائی بنام دولت که استثماراقتصادی و استبداد سیاسی را یکجا وتؤامان به نمایش می گذارد،عامل دیگرارتقاء آگاهی کارگران ازمحدوده های محلی به فرامحلی است.این خصوصیات بهمراه مشکلات برخاسته از بحران ساختاری که این مؤسسه باشدت وحدت زیادی با آن درگیراست، به مبارزات هفت تپه شوروحال و اهمیت ویژه و خاصی را بخشیده است.ازهمین رو بررسی آن به مثابه برشی ازمبارزه طبقه کارگر،همزمان هم بازتاب دهنده بن بست ها وتنگناهای آن است وهم بازتاب دهنده پتانسیل وعناصرگشاینده ورو بجلو ومعطوف به افق های پیش ِرو: ازیکسو با مسائل ومطالباتی با شکل وشمایل مشخص محلی و منطقه ای سروکاردارد و ازسوی دیگر درگوهرخودحامل پاره ای ازمهمترین مطالبات عمومی طبقه بوده ودرتقابل با مسائل وسیاست های کلان اقتصادی قراردارد.مطالباتش چنان با بحران ومصاف دادن با شرایط عمومی تباه کننده، گره خورده است که راه جوئی وپاسخ محلی-مگردرحد مسکنی کوتاه مدت- برایش متصورنیست ونیازمند آرایش نیروی گسترده تری است. به جرأت می توان گفت که میزان موفقیت کارگران هفت تپه درگلاویزشدن با موانع و تنگناهائی که دربرابرشان قدبرافراشته اند،درتحلیل نهائی منوط به آن است که این مبارزه تاچه حد بتواند ازمحدودیت ها و خصلت های محلی وخودویژه گذر کرده و به مثابه تجسم منافع وآمال ومطالبات مبارزه طبقه کارگربرآمد کند.
اینکه کارگران هفت تپه یک تنه درشرایطی چنین دشوار،نردیک به چهارهفته توانسته اند بطوریک چارچه دربرابررژیمی چنین سرکوبگر و دارای ممارست درخاموش کردن جنبش ها،ایستادگی کنند بخودی خود اهمیت این مبارزه وظرفیت های نهفته درآن را به نمایش می گذارد.اما نباید فراموش کنیم که مبارزه علیرغم دست آوردهایش،نمی تواند درهمین نقطه درجا بزند،نه رژیم آرام می نشیند و منتظرِمنفعل رویدادها باقی می ماند و نه کارگران برای همیشه قادربه ایستادن دراین نقطه ودربرابرفشارسنگین رژیم هستند. بنابراین هردوطرف درپی تغییرشرایط وتغییرکفه موازنه بسود خود می باشند. اگرکارگران تنها با تکیه برنیروی محلی وتاکتیک های تاکنونی خود، باهمه اهمیتی که آنها دارند وهم چنان خواهند داشت، به مبارزه معطوف به حفظ وضعیت کنونی وشکننده خود ادامه دهند،بی شک درتوازن قوای مشخص برای تداوم وکسب مطالبات خود،با دشواری های بزرگی روبروخواهند شد.اما اگرصورت مسأله چنین است پس چگونه خواهند توانست باچالش های پیشاروی خود مواجه شوند و برآن ها فائق گردند؟ البته پاسخ آماده وپیشینی برای آن وجودندارد وپاسخ مشخص آن را نیز ازبیرون گود بلکه می توان توسط آزمون خود جنبش ودست اندرکاران دخیل درآن بدست آورد. با این وجود بدون آنکه وارد عرصه مشخص وکم وکیف توانائی ترکیب کردن عوامل گوناگون بقاوپیشروی توسط کارگران هفت تپه بشویم، تا آنجا که به شرایط وفاکتورهای عمومی این سؤال مربوط می شودمی توان گفت این مبارزه برای پیشرفت خود وایجاد موازنه جدید ناگزیرازترکیب پیچیده ای ازعوامل گوناگون نیروهای همسو وهم سنخ موجود ولی پراکنده وغیرفعال محلی و سراسری است. سرنوشتش به این گره خورده است که تاچه اندازه بتواند برای برآمد خود،به مثابه تجسم وتجلی برآمدکارگران، به فاکتورهای زیر درعمل پاسخ مثبت بدهد:
بطورکلی اگربه مبارزات کارگران هفت تپه دقت کنیم این مبارزات وتاکتیک های معطوف به آن را می توانیم درچهارسطح بشرح زیرمشاهده کنیم:
الف-درسطح مؤسسه و امکانات محلی وتاکتیک های معطوف به بسیج نیرودراین حیطه(بسیج خانواده ها و نیزبهره گیری ازفضای شهرمجاورو..همه وهمه درهمین سطح می گنجند).
ب-درسطح پیوند با مؤسسات وکارخانه های هم جواروکارخانه های مشابه وهم سرنوشت درسطح منطقه ونیزمردم مستقردراین نقاط باهدف به میدان آمدن نیروی همبستگی وفعلیت بخشیدن به یک مقاومت گسترده تر.
ج-درسطح پیوند برای جلب حمایت وهمبستگی با سایرکارگران ونیزمردم نقاط دیگر ایران،بویژه موسسات وبخش های کلیدی.معنای چنین همبستگی نه فقط ابراز وارائه حمایت های مادی و معنوی خود به کارگران هفت تپه،بلکه هم چنین درسطوح عالی تر خود شروع مبارزه همزمان برای مطالبات مشابه وفراگیرطبقه کارگر.
د-درسطح پیوند و جلب همبستگی فعال وهرچه گسترده کارگران جهان وجنبش های بین المللی.
البته این واقعیت دارد که تالحظه کنونی اساس مقاومت برپایه بهره گیری درخشان از ظرفیت های خود کارخانه وامکانات حول وحوش محلی استواربوده است.تکیه برچنین ظرفیتی وبکارگرفتن تاکتیک های درخشان، بویژه بسیج پایه توده ای بی شک رمزاصلی تداوم مبارزه تاکنونی است وبدیهی است که حفظ وتقویت آن هم چنان پایه وموتوراصلی پیشروی آن خواهد بود .بااین همه باتوجه به ابعاد بحران وگره خوردگی آن با مطالبات کلان و ماهیت سرکوبگرانه رژیم،ولاجرم نابرابری توازن نیرو،تداوم مبارزه و مهمترازآن دست یابی به هدف های خود نیازمند تمرکزو گسترش حرکت در حلقه های دوم وسوم است. چرا که بدون گسترش دامنه مقاومت وهمبستگی و فعلیت ومادیت بخشیدن به حمایت های معنوی امکان تداوم مقاومت یک تنه دربرابررژیم که علاوه برسرکوب مستقیم فیزیکی به تاکتیک ضدانسانی گرسنگی دادن نیزمتوسل شده ازنقطه نظرادامه کاری و تأمین موازانه نیرو دشوارخواهد بود. والبته کارگران هفت تپه نیزچنانکه ازاطلاعیه ها و فراخوان های آنها پیداست خود بخوبی به اهمیت آن واققند.بااین وجود تلاش متمرکزوهدفمند برای فعال کردن حلقه دوم یعنی کارخانه ها و شرکت های محلی ومردم منطقه بویژه آنها که بیشترین تجانس و تشابه ازنظرمسائل درگیر ونیزامکانات ارتباطی وتأثیرگذاری متقابل را دارند ازاهمیت زیادی برخورداراست. بنابراین درکنارحلقه اول به مثابه پایگاه مقدم و پایه ای مقاومت، فعال کردن حلقه دوم درکوتاه مدت می تواند نقش مهمی درگسترش دامنه مقاومت داشته باشد. والبته درکنارآن تقویت کمی وکیفی ومادی و معنوی حمایت سایربخش های جنبش کارگری ومردمی نیزاز اهمیت زیاد،بویژه دردرازمدت برخوردار است. بی شک درکنارآنها جلب هرچه بیشتر حمایت های جهانی نیز اهمیت خود را دارد.مهم آنست که هیچ کدام ازچهارسطح فوق دربرابرهم نیستند ونقش وتقویت هرکدام می تواند مکمل دیگری بوده و تأثیرمثبتی برروی سطوح دیگرداشته باشد.مهم آن است که فعلیت بخشیدن به این عرصه ها،باتوجه به امکانات بالقوه وبالفعل موجود درآنها،ضرورت نقشه عمومی گذارازنبردهای محلی به نبردهای سراسری را تشکیل می دهد. بی شک چنین رویکردی به همان اندازه که برای کارگران مبارزهفت تپه ضرورت دارد،بهمان اندازه وبیشترازآن برعهده سایرکارگران وبویژه فعالین آگاه کارگری است که درلحظات حساس کنونی برای فعلیت بخشیدن به همبستگی طبقاتی وحمایت فعال ازکارگران هفت تپه همه تلاش های ممکن خود را بکارگیرند. راه هموار وحاضروآماده ای وجود ندارد. تنهابا تلاش های پیگیر ومستمر برای فعلیت بخشیدن به همبستگی درمتن مبارزه جاری راه دیگری برای کارگران وجود ندارد.
دریکی ازآخرین اطلاعیه کارگران هفت تپه دونکته تازه دیده می شود که دارای اهمیت است: نخستین نکته درخواست مشخص آنان ارکارگران نفت و ایران وخودرو و... برای حمایت ازمبارزات کارگران هفت تپه است است.بی شک فراخوان مشخص به مخاطبین مشخص اهمیت خود را دارد و باید باهمه توان صدای آنها را بگوش مخاطبینشان رساند.تأثیرچنین فراخوان هائی حتا اگردرلحظه محسوس نباشند،دردرازمدت مؤثر وآموزنده خواهند بود. ودومین نکته اینکه که کارگران هفت تپه اعلام کرده اند که رأسا آمادگی ادامه تولید واداره کارخانه را دارند، البته بدون آنکه ازقصد خود برای اقدام مشخص سخنی به میان آورند. وچرا که نه؟!بی تردید بعنوان یک راه حل فوری و درواکنش به بحران درجهت منافع کارگران، اندیشیدن به کنترل و اداره یک کارخانه درحال ورشکستگی وغرق دربحران موجودیت، ودرشرایطی که بورژوازی دیگر پاسخگوی وضع معیشتی هزاران کارگرگرسنه نیست ودولت هم قصد تعطیل آن را دارد،دارای اهمیت بوده و می تواند افقی را دربرابرمبارزات کنونی کارگران بگشاید.مگرکارگران درسایرنقاط جهان و یا درکشورخودمان، کم، قابلیت ها و توانائی های خود را درخود مدیریتی و اداره اماکن کاروزندگی،بهنگامی که ضرورت ها وشرایط عینی اقتضاکرده است به نمایش گذاشته اند؟. بی گمان یکی ازچندفاکتور مهم فراهم آمدن چنین شرایطی سنگ اندازی بورژوازی ودولت حامی آن درمقابل کارکنان یک مؤسسه وتهدید به تعطیل آن است.عامل دیگروجود جوهمیاری وهمبستگی دردفاع ازمؤسسه به کنترل کارگران درآمده است.
بدیهی است که تبدیل شدن چنین اندیشه ای به عزم کارگران ومهم ترازآن موفق شدن دراجرا وسپس تداوم آن به فراهم آمدن پیش شرط هایی نیاز دارد تا بتواند درگام های بعدی خود ودربرابرتهاجم رژیم و فشارهای محتمل وسنگین آن، قدرت پایداری داشته باشد.بی شک بهره گیری ازتجربیات مشابه کارگران سایرکشورها نیراهمیت خود را دارد.
2008-05-31-11-03-87
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

Thursday, May 15, 2008

مبارزه علیه بهره کشی یا برای بهبود بهره وری؟
نگاهی به گفتگوی دوتن ازفعالین سندیکای شرکت واحد وعباس عبدی*
تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com
دراین گفتگو تأکید فعالین کارگری اساسا بر"تشکل مستقل کارگری" است، بدون توجه به هدف ضداستثماری آن،وتأکیدعباس عبدی نیزاساسا برشفاف ساختن جهت گیری وماهیت هدف مورد نظرخود است تا تشکل.درنزد او روشن کردن هدف وجهت گیری اهمیت بیشتری نسبت به خود تشکل دارد: وقتی هدف ازمبارزه علیه استثمارسرمایه داری به مبارزه علیه نارسائی های نظام سرمایه ودرشرایط اخص ما علیه پائین بودن بهره وری ونوع ساختاراقتصادی،به مثابه منشأ درجه اول همه مشکلات تقلیل پیداکند،هدفی که اودراین گفتگودنبال می کند،آن گاه شعار تشکل مستقل کارگری امر قابل تحملی می شودوحتا به عنوان نیاز ضروری برای مقابله با پائین بودن بهره وری-بخوانید تشدید نرخ استثمار کارگران- ونیز بعنوان مؤتلفی درمبارزه علیه جناح رقیب،موردتصدیق هم قرارمی گیرد.درواقع جدائی تشکل ازمضمون وهدف های راهبردی همواره زمینه رخنه بورژوازی درمیان کارگران را فراهم آورده است.کارگران اگرازهمان اول بپذیرند که مبارزه آن ها درچهارچوب مبارزه برای بهبوددستمزدوشرایط بردگی کارصورت می گیرد،درواقع بردگی مزدی خود را پذیرفته اند، امری که خود درتحلیل نهائی نشأت گرفته ازتصدیق نظم موجود واز تقسیم جامعه به جامعه مدنی ودولت سیاسی وقراردادن عرصه اقتصاد ومالکیت درزمره قلمروخصوصی وجامعه باصطلاح مدنی است.
ازسوی دیگرچنان که می دانیم مدت هاست که سؤالاتی هم چون معنا وماهیت تشکل های کارگری،رابطه آن با مبارزه ضدسرمایه داری واین که آیا دفاع از شعارتشکل مستقل- بطورعام-فارغ ازماهیت واهدافش واین که درخدمت کدامین هدف وجهت گیری باشد،به تنهائی می تواند تضمین کننده منافع طبقه کارگر باشدیا آن که بدلیل خصلت عام ومسکوت ماندن رابطه اش با هدف می تواند مورد بهره برداری بورژوازی قراربگیرد،ازجمله مسائل وچالش هائی هستند که دربین فعالان کارگری مطرح شده اند وتاکنون نیز هزاران صفحه مطلب حول آن ها به نگارش درآمده است. درکناراین مباحثات،خیره شده به واقعیت مبارزه طبقاتی هم اکنون جاری،گاهی بیش ازده ها مطلب می تواند روشنائی لازم را به بسیاری ازابهامات موجود وکمک به برطرف ساختن آن ها بیافکند.درواقع مبارزه نظری همواره باید بتواند معنا ومبنای وجودی خود را درپهنه مبارزات هم اکنون موجود نشان داده وبیان انکشاف و اوضاع واحوال آن باشد وگرنه هنوزاسیرگرداب بحث های تجریدی و فرقه ای بوده ومباحثات خصلت آئینی واسکولاستیک پیدا خواهندکرد.
نگاه به گفتگوی عباس عبدی با ابراهیم مددی وداود رضوی ازفعالان سندیکائی شرکت واحدازهمین منظریعنی بررسی جایگاه سیاست درمبارزات جاری-طبقاتی ومیزان صحت وسقم خودبسندگی مفاهیم مطرح شده دربالا دارای اهمیت است:
این گفتگوکه توسط دانش آموختگان تحکیم وحدت وبا واسطه گری آن ها ترتیب داده شده است،قبل ازهرچیزپوست اندازی وماهیت عملکرداین تشکل دانشجوئی را درروند تبدیل شدن به تشکل هم طراز با لیبرالیسم به نمایش می گذارد.دراینجا دیگرحتا ادای سوسیال دموکراسی بی رمق ِادعائی ی هم به چشم نمی خورد.وهمین مسأله افشاء هرچه بیشترمواضع این جریان درفازجدید دگردیسی خود به مثابه تسمه نقاله لبیرال ها را درراستای انزوای نئولیبرالیسم وطنی، به مثابه یکی ازعرصه های مهم مبارزه طبقاتی-سیاسی برای نیروهای چپ ومدافعان برپاکردن جامعه عاری ازشکاف واستثمارطبقاتی خاطرنشان می سازد.
دیگرآن که،این گونه تلاش ها ازیکسو نشاندهده اهمیت روزافزون جنبش کارگران و زحمتکشان است که دیگرحتا لیبرال ها نیز نمی توانند آن را نادیده بگیرند وبدیهی است برای کنترل وسمت وسوداد به آن.
سه دیگر آن که گفتگوی عباس عبدی نشان می دهد که او بعنوان نماینده هوشیارلیبرال ها هدف وجهت گیری مشخصی برای قالب گیری جنبش طبقه کارگررا دنبال می کند. آن ها برای نیل به این هدف خود بویژه آن بخش ها وعناصری ازجنبش طبقه کارگر را مطمح نظرخویش قرارمی دهند که حامل زمینه های مناسبی برای اعمال چنین نفوذی هستند.
هدف اصلی عبدی دراین گفتگو،جا انداختن این ایده واهی درمیان کارگران است که گویا علت اصلی همه دشواری ها ومصائب طبقه کارگرقبل ازهرچیزبه نحوه ساخت اقتصادی کشورمربوط می شود که موجب پائین بودن بهره وری ولاجرم منشأ هرگونه فقروفلاکت کارگران است.گوئی که افزایش بهره وری نه به معنای تشدید استثماروشکاف طبقاتی بیشتر بلکه به معنای تخصیص ارزش افزوده جدید به کارگران است!بزعم او افزایش بهره وری،هدف مشترک ومحورهمکاری ومبارزه مشترک کارگران وکارفرمایان را تشکیل می دهد و بهمین دلیل این سؤال کاملااندیشیده شده لیبرال ها را دربرابر ابراهیم مددی قرارمی دهد:
"علت پایین بودن دستمزد را چگونه تحلیل می‌كنید. آیا كارفرما در حال استثمار كارگر است یا این كه خیر. البته بسیاری معتقد به این تحلیل هستند كه ساخت اقتصادی ما موجب بهره‌وری پایین است و این همه‌چیز را پایین می‌آورد.از حقوق كارگر تا سود كارخانه و... تحت تاثیر همین مسئله هستند. به نظر شما كدام یك از این 2 عامل،مسئله مهم‌تری تلقی می‌شود؛دستمزد پایین یا ساخت اقتصاد و نظام بهره‌وری در ایران؟".
مراد عبدی ازنظام بهره وری و ساخت اقتصادی، دولتی بودن اقتصاد، سوبسید ها و بیمه ها،وقانون کاری است که فاقد جاذبه وانگیزه های لازم برای ترغیب کارفرمایان است.
البته اگرادعای داشتن درد ومشکلات مشترک جابیفتد،آنگاه مبارزه مشترک علیه پائین بودن بهره وری مضمون عینی مناسبی برای همکاری طبقاتی-همکاری کارگران با دوشندگان خود فراهم می کند وآن را جایگزین بالندگی مبارزه طبقاتی می کند.روشن است که کرخت کردن حس مبارزه طبقاتی وادغام وآمیختن آن درمطالبات و"مبارزات بورژوازی لیبرال"،هدف اصلی عبدی و بورژوالیبرالهای حامی وی است.
دراین گفتگو متاسفانه ابراهیم مددی وداوودرضوی بجای دفاع ازمنافع طبقه کارگر بدام ریشه یابی های عبدی برای مشکلات کارگری باهدف جایگزین کردن بهبود بهره وری بجای مبارزه طبقاتی علیه نظام سرمایه داری وطبقه بورژوازی می افتند.ازهمین رو دربرابرسؤال عبدی مبنی براین که "اكنون باید پرسید كه استثمار زمینه فشار بیشتر بركارگر را فراهم می‌آورد یا توسعه نیافتگی ساخت اقتصادی و تصمیمات غلط"؟ چنین پاسخ می دهند:
مددی:"البته می‌توان گفت توسعه نیافتگی اقتصادی تاثیر بسیاری روی متضررشدن كارگر می‌گذارد. اگر در شرایط اقتصادی دیگری عمل كنیم شاید شرایط بهتری نیز برای كارگران فراهم شود. به عنوان مثال این مسئله می‌تواند در رابطه با سیاست‌های بانكی تاثیرگذار باشد."
عبدی که به دنبال صراحت بیشتری درپاسخ به سؤال خوداست می پرسد، منظورتان این است كه كارفرما هم متضرر می‌شود؟
مددی: بله. اما عمده فشار همواره روی كارگران است.....
اودرادامه سخن خود،ایجاد تشکل های مستقل را بعنوان اهرم انجام چنین هدفی-جلوگیری ازضررهای ملی- مورد تأکید قرارمی دهد.
عبدی که با دریافت پاسخ فوق گامی به مقصود خود نزدیک ترشده،هم چنان درجستجوی صراحت
یافتن بیشترجهت گیری است:
عبدی: ...در این مسئله كه تشكیلات كارگری می‌تواند جلوی ضرر را بگیرد شكی نیست. اما سؤال من ناظر برامر دیگری بود.مسئله این است كه آیا فعالیت و تشكیلات كارگری در درجه اول علیه كارفرما است یا علیه سیاست‌های غلط اقتصادی. البته بسیاری این 2 را یكی می‌گیرند كه اشتباه است چرا كه می‌بینیم بسیاری از صاحبان صنایع هم به این سیستم اقتصادی معترض هستند. از این رو پاسخ به سؤال من در واقع جهت‌گیری كلی تشكیلات كارگری را نشان می‌دهد...
همانطورکه ملاحظه می کنید این گفتگو نشان می دهد که برای عبدی بیش ازآن که نفس مستقل بودن تشکل دارای اهمیت باشد،هدف آن تشکل دارای اهمیت است.ازنظراواگر مبارزه علیه استثماربه مبارزه علیه سیاست های غلط اقتصادی تغییرجهت بدهد،آنگاه نگرانی ازتشکل مستقل،یعنی آنچه که مددی ورضوی مورد تأکید قرارمی دهند،دیگرنباید امرنگران کننده ای باشد.بهمین دلیل درپی پاسخ به سخنان رضوی مبنی براین که "در تمام دنیا این بحث را پذیرفته‌اند كه یك تشكیلات مستقل كارگری كه بدون دخالت دولت شكل گرفته باشد، می‌تواند به كارفرما نیز كمك كند. به نظر من نبود تشكیلات مستقل نتیجه چنین وضعی است كه امروز دچار آن هستیم" می گوید:
عبدی: شكی نیست كه امروز كارفرما نیز باید متوجه شده باشد كه در نبود تشكیلات مستقل كارگری متضرر می‌شود چون این تشكیلات به دنبال تحقق خواسته‌ها و برنامه‌هایی است كه سطح بهره‌وری را بالا خواهد برد
وقتی گفتگو به این نقطه می رسد،ظاهرا هردوطرف به توافقی مرضی الطرفین نزدیک شده اند:ازیکسو عبدی درکسوت نماینده آگاه لیبرالها،با جلب توافق مخاطب گفتگو حول هدف وجهت گیری تشکلهای کارگری چاشنی خطر چنین تشکلی را بیرون کشیده است و ازسوی دیگرمددی ورضوی به هدف خود مبنی برپذیرش ایجاد "تشکل مستقل" ازدولت رسیده اند. حالامی توان ازفواید آن صحبت کرد ونمونه همبستگی کارگران وکارفرمایان درچین را مورد سرمشق قرارداد:
رضوی: در صورت تحقق این امر و حضور تشكیلات فراگیر و مستقل، كارگر با آگاهی كار می‌كند.(بگذریم ازاین که معلوم نیست آقای رضوی این اطمینان را ازکجا آورده است.چون فراوان دیده شده که کارگران با به کف آوردن سلاح تشکل مستقل آن را دوش بدوش کرده و به شلیک هم پرداخته اند!) اما اكنون مشاهده می‌كنیم كه در بنگاه‌ها و مؤسسات دولتی ما كارگر معتقد است همین كه سر صبح به محل كار خود آمده،خود به خود وظیفه‌ای كه برایش متصور بوده است را انجام داده است.
عبدی: سؤال من در رابطه با این كه مشكل ما در كجاست نیز ناظربر همین بحث بود؛یعنی بیگانگی كارگر با سیستم اقتصادی. البته ممكن است برخی كارگران وضع بهتری به نسبت چین داشته باشند اما آن حس را كه كارگر چینی دارد، كارگر ایرانی ندارد. سرمایه‌داری هم كه حتی سود می‌برد، فاقد چنین حسی است و...
ابراهیم‌مددی: بله. كارگر چینی به‌طور آگاهانه به دستمزد پایین راضی است(بله! رضایت به بردگی طاقت فرسا توسط کارگران چین آنهم بطورآگاهانه وداوطلبانه!).چرا؟چون قصد فتح بازار جهانی را دارد. اگر در ایران هم چنین حسی ایجاد شود یقینا مردم ایران و كارگران ما برای تحقق آن مایه خواهند گذاشت(خوشا به حال آینده کارگران ایران اگرچنین حسی پیداکنند!).سابقه چنین امری هم وجود دارد، مثل 8 سال جنگ با عراق. اما اكنون به دلیل برخی برنامه و سیاست‌های لرزان فاقد چنین حسی هستیم.
*****
براستی آقای مددی و رضوی درجستجوی دست یابی به کدامین حس هستند؟ حس مبارزه طبقه کارگرعلیه نظام استثمار یا یافتن فصل مشترک با بورژوازی باصطلاح بخش خصوصی برای مبارزه جهت اهداف مشترک؟!
***
یک جمع بندی فشرده:
گفتگوی فوق به عنوان برشی ازیک بحث ناظربرمبارزه طبقاتی هم اکنون جاری چه چپز رانشان می دهد؟:
نشان می دهد :
که اولامبارزه برای تشکل یابی را نمیتوان بطورمصنوعی ازمبارزه برای هدف و جهت گیری کلی مبارزه طبقه کارگرجداکرد.وگرنه راه برای رخنه بورژوازی هموارمی گردد.
که ثانیا این مبارزه صرفا درحوزه های خرد و کوچک مطالبات محلی واولیه محبوس نمانده و درابعاد کلان ِ جهت گیری ها هم مطرح است وبهمین دلیل بورژوازی بیکارنه نشسته و درتلاش است تاازهم اکنون مهرخود را براهداف طبقه کارگر وازجمله ماهیت وچهارچوب عملکرد تشکل های آن ها بکوبد.
وثالثا تاچه حد تصورات والقاءآت بورژوازی درمیان بخشهائی ازکارگران وفعالین آنها درونی شده ومی تواند هم چون افساری برای به بند کشیدن مبارزه طبقاتی عمل بکند
ورابعا تاچه اندازه رهاکردن این عرصه ها وواگذارکردن صحنه عمل به بورژوازی توسط فعالین کارگری ونیروهای چپ می تواند میدان را برای تاخت وتاز بورژوازی هموارکند.واین که چگونه مبارزه طبقاتی علیه بورژوازی درهرلحظه آمیزه ای جدانشدنی ازمؤلفه های اقتصادی وسیاسی ونظری است که لازم است دربسترمبارزه جاری همواره مورد توجه قرارگیرد.
2008-05-15-26-02-87

http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com
این گفتگودرسایت کارگری افق روشن وبرخی سایت های دیگردرج گردید.

Tuesday, April 29, 2008

مبارک باد اول ماه مه روزجهانی طبقه کارگر!
یک جمع بندی فشرده ازچالش های کارگری وراه های برون رفت ازآن
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه

درضرورت گذراز نبردهای موضعی به نبردهای سراسری
درارزیابی ازوضعیت وکم وکیف یک جنبش، شاخص های متعددی وجود دارند که با استناد به آنها می توان مختصات کلی آن را کمابیش به تصویرکشید. درمورد جنبش طبقه کارگرایران می توان شاخص های زیر را درنظرگرفت :
گسترش دامنه تقابل رژیم وطبقه کارگر
آیا نشانه هائی ازورود به مرحله ای تازه در منحنی اعتراضات کارگران مشاهده می شود؟
اکنون بنظرمیرسد که گسترش ابعاد تقابل وتصادم کارگران ورژیم،هم به مثابه یک حکومت سرکوبگر، هم به مثابه یک کارفرمای غول پیکرو مستقیم بسیاری ازموسسات بزرگ، وهم مدافع سرمایه داران وکارفرمایان خصوصی و منفرد- دیگر قابل پرده پوشی نباشد. چرا که درموارد گوناگونی درطی سال های اخیروبویژه درسال گذشته شاهد بوده ایم که تهاجم رژیم به فعالین کارگری ودرگیرشدن با توده های کارگر-وازجمله پرونده سازی و دستگیری های انبوه وزندان کردن های ولوکوتاه مدت - ابعاد تازه ای یافته است. دستگیری های متعدد و مکرر فعالین کارگری و سرشناس، مانند اسانلو و صالحی ... و دستگیری وبازجوئی وپرونده سازی برای هزاران کارگردرطی سالهای اخیر،ازجمله نزدیک به 200 نفراز کارگران کارخانه البرز درهمین روزهای اخیر، ویا چنانکه بخاطرداریم 1200 نفرازکارگران شرکت واحد درگذشته و یا شماری از هفت تپه ... ازسنندج از...ویا اخراج وتعلیق دهها معلم شغل وپرونده سازی وزندانی کردن صدها تن ازآنها و... ازنمونه های تیپیک یورش رژیم هستند.چنین تهاجمی نه فقط درمجموع برقدرمطلق تعداد زندانیان موسوم به سیاسی بسی افزود، بلکه ترکیب اجتماعی آن را نیزدگرگون ساخت وبافت توده ای وکارگری آن را برجسته کرد. درهرحال وجود چنین پدیده ای برشی است ازآن چه درجامعه می گذرد ومعرف ورود کارگران وبطورکلی مزدوحقوق بگیران بیشتری به متن مبارزه برای دفاع ازمطالبات خود است.(چنین پدیده ای بخودی خود هم نشان دهنده ماهیت سیاسی اعتراضات ولوبظاهرصنفی دریک نظام استبدادی را بیان می کند و هم این که ماهیت اعتراضات کارگری تدافعی باشد ویا تهاجمی واین که ظرفیت تحمل رژیم پائین آمده باشد ویا کاسه صبرکارگران لبریزشده باشد، توفیری دراصل مساله یعنی افزایش محسوس تقابل رژیم وکارگران نمی دهد..ضمن آنکه می دانیم اصل روبروشدن ومقابله طبقاتی تجربه مهمی است که به مثابه مکتب مبارزه همواره حامل درسهای گران بها وارزنده ای برای جلوتررفتن است.این مبارزات البته درسکوت وبی خاموشی صورت نگرفته است.بخصوص با اتخاذ تاکتیک های معطوف به اشغال جاده ویا خیابان و رسانه ای کارگران اعتراض، بعضا پژواک گسترده، حتا درسطح جهانی داشته است وهمین بازتاب موجی ازهمبستگی وحمایت را درسطوح گوناگون داخلی وبین المللی برانگیخته است که این حرکات را ازحالت یک حرکت منفرد و منزوی بیرون آورده است. درهرحال مجموعه چنین اعتراضاتی که تنها نمایش دهنده بخشی ازپتانسیل جنبش طبقه کارگری است، تا همین جا حضورسنگین جنبش کارگری را به مثابه یک جنبش فعال و حی و حاضردرصحنه مبارزاتی به نمایش گذاشته است که دیگرکسی نمی تواند آن را نادیده بیانگارد.وقتی سازمان ملل تصمیم می گیرد که سرکوب کارگران وجنبش های مدنی درایران را دردستورکارخود قراربدهد،صرفنظرازنیات ومقاصد قدرت های جهانی-نشان دهنده آن است که دیگرنمی توان نادیده اش گرفت. البته این جنبش هنوزبه میزان لازم توده ای نشده و بخش ها و گردان های گوناگون آن با یکدیگرهم آهنگ وهمراه نشده است،هنوزگسست های مهم وبزرگی وجود دارند که باید برطرف شوند، با این وجود درمقایسه با گذشته،ورود تعداد هرچه بیشتری ازآحاد طبقه به صحنه مبارزه وجرگه فعالین کارگری، این تغییرودگرگونی را بخوبی نشان می دهد. اگر تادیروز مشغله رژیم عمدتا روشنفکران ودانشجویان وزنان .... و بازجوئی ومتهم کردن آنها به هم صدائی با قدرت های بیگانه بود وتلاش می کرد که ازطریق شوهای تلویزیونی آنها را به مثابه گروگان های جنبش بدنام کند،اکنون دارد همین آزمون را درمورد کارگران وفعالین آنها بکارمی گیرد.نگرانی گسترده رژیم درآستانه برگزاری ماه مه امسال و اقدامات گسترده پلیسی و بازدارنده نظیرتهدید فعالین و قرق کردن پیشاپیش اماکن تجمع آنها و... همه وهمه نشان دهنده آنست که براستی مقابله با مبارزه طبقه کارگر به یکی ازدل مشغولی های فزاینده واصلی رژیم تبدیل شده است.اینکه رژیم مجبورمی شود،برای این روزحالت فوق العاده بخود بگیرد تااجازه تکرارنمایشات اعتراضی سال گذشته را ندهد،واینکه مقابله با کارگران به دغدغه عمده رژیم وسازمان اطلاعات امنیت رژیم تبدیل شده است،همه وهمه نشاندهنده همان واقعیت مطرح شده درمحور نخستین شاخص است:پس افزایش قدرمطلق کمیت معترضین وحضورهرچه بیشتری ازکارگران درمیدان اعتراضات ونیزپیوستگی و تداوم مبارزه،مثلا اعتصابات متوالی درمؤسسه بزرگی هم چون نیشکرهفت تپه (درمقایسه با وفقه هائی که معمولا درگذشته درمیان مبارزات بوجود می آمد)،آنهم درشرایط تشدید جوسرکوب وتهدید، حاکی ازپیدایش روحیه جدید مبارزاتی است.
چنین تغییری نشان دهنده خروج تدریجی ازلاک دفاعی صرف و ورود به مرحله انتقالی است که خود می تواند مقدمه ورود به مرحله بعدی باشد.درمرحله گذار گرچه هنوزنشانه ها و بقایای دوره دفاعی وجود دارند، امادرکنار وبه موازات آن شاهد جوانه زدن مرحله بعدی نیزهستیم..شکل گیری چنین تمایزدوگانه ای درمبارزات کارگران،آن بسترعینی است که درروند تکوین خود می تواند این جنبش را وارد فازشکوفای بعدی خود بکند.اگراین واقعیت را درکنارتحول بخش های دیگری ازجنبش مزدوحقوق بگیران هم چون معلمان و یا سایرجنبش های اجتماعی مانند زنان ودانشجویان و ...قراردهیم وجود این مرحله انتقالی با وضوح بیشتری نمایان می گردد.
شاخص دوم را درعنصرکیفیت یعنی درافزایش نسبی میزان همبستگی وحمایت،سیاسی،وبعضا مالی وعملی کارگران ازیکدیگرو نیزازسوی سایرجنبش ها مشاهده کرد.صدوراطلاعیه های گوناگون حمایتی،دادن برخی شعارهای معطوف به همبستگی درمتن اعتراضات این جنبش ها، ونیزرشد پاره ای هماهنگی های عملی درطی سال گذشته نشان دهنده جوانه زدن نهال همبستگی است. وجود چنین پدیده ای بویژه درمورد کارگران شرک واحد و هفت تپه ودرمیان بخشی ازکارگران خودروسازی و تشکل بیکاران و...ودرمورد حمایت ازفعالین کارگری زندانی شده هم چون محمود صالحی ومنصور اسانلو و ...بخوبی مشهود بود.
اشاعه ضرورت تشکل یابی مستقل کارگران ورشد تلاش های معطوف به آن، درمیان آحاد طبقه،گرایش روبه رشدی برای پیوند وتقویت همبستگی با جنبش هاوتشکل های کارگری درسطح جهان،وبه موازات آن انزوای هرچه بیشترتشکل های وابسته به رژیم، گوشه دیگری ازهمین رشدمربوط به کیفیت یعنی فاکتور همبستگی و سازمان یابی را نشان می دهد. ضمن آنکه پیدایش کمیته ها وتجمعات گوناگون فعالین کارگری درطی سالهای اخیر نیزبه نوبه خود گوشه ای ازهمین پوست اندازی طبقه ازبی شکلی وپراکندگی بسوی سازمان یابی و اتحاد صفوف طبقاتی را به نمایش می گذارد.
وبالأخره باید به شاخص سوم یعنی به تغییرات درحال وقوع ِ معطوف به مضمون ومطالبات اشاره کنیم:
برخلاف شکل مبارزه که درموارد متعددی حامل اشکال تعرضی هم چون بستن جاده وگروگان گیری وآتش زدن لاستیک ...بوده است،اما درحوزه مطالباتی معمولا شاهد مطالبات دفاعی که بیان گردفاع مطلق دربرابرتعرض مطلق رژیم نسبت به تعویق دستمزدها واخراج ها،تهدید به تعطیل کارخانه هاو...وشرایطی که منجربه بازتولید روحیه مبارزه انفرادی که همواره بخشی ازتاکتیک تفرقه افکنی بورژوازی ورژیم را تشکیل می داده است،بودیم. بی شک چنین پدیده ای خصلت نمای یک دوره مبارزه را تشکیل می داد والبته هنوزهم بدرجاتی تشکیل می دهد. با این وجود نشانه هائی ازظاهرشدن پیوند بین مطالبات محلی ومطالبات کلان دیده می شود.چنین روند درحال نضج حاصل الف- یک دورتجربه نافرجام وبی حاصل مبارزات پراکنده ومنفرد دربخش های گوناگون کارگری بود. ب- ابعاد بحران اقتصادی،چنان است که هیچ دستاوردکوچکی،اگرهم بدست آمدنی باشد، پایدارنمانده وبسرعت دود شده وبه هوامی رود.بطوری که پاسخ گوی هیچ دردو مشکلی نبوده و نیست.حتا درحد یک ُمسکن(مانند افزایش صوری 20 درصد حقوق های حداقل دربرابرتورم گسترده بالای آن). ج-رژیم بیش ازپیش شمشیرداموکلس اخراج وبستن کارخانه را-درکنارسرکوب مستقیم-بربالای سرکارگران نگهداشته است تا کارگربه تب وبدترازتب،راضی بماند. چنین وضعیتی درکنارافت شتابان سطح زندگی و مدّ شتابان فقر،مدّغرق کننده،جزگزینش یکی ازدوراهی ِ یا سقوط به غرقاب نابودی و یا حرکت به جلوبرای آزادکردن نیروی مشترک حول مطالبات مشترک را دربرابرخودنمی یابد.معنای چنین دوراهی دریک کلام یعنی یا گذربه نبردهای کلان وسراسری ویا بزیرآب رفتن و تباه شدن است. البته چنین دوراهی هنوز به یکسان و بصورت همه گیر،فهم نشده و اینجا و آنجا با امید به نجات ازطریق مبارزه منفرد ونبردموضعی ونیز تفرقه افکنی های رژیم وکارفرمایان ویا هنوزجان سختی فرقه گرائی به حیات خویش ادامه می دهد.بااین وجود ناکامی این تجربه ها وتشدید وخامت عمومی،با دوقطبی کردن اوضاع بسرعت این گزینش را-آنهم باشتاب- دربرابرهمه قرارمی دهد. هم اکنون نیزما بدرجاتی شاهد ترکیب وگره خوردگی مطالبات وخواست های موضعی با خواستهای کلان هم چون به چالش کشیدن سیاست های کلان اقتصادی ازجمله خصوصی سازی ویا سیاست های وارداتی و فساد ومافیا درسطح کلان،ومخاطب قراردادن ومحکوم ساختن دولت ووزراء و...هستیم.کارگران درهرگامی برای احقاق خود،نه فقط کارفرمای مشخص و منفرد،بلکه کل هیولای رژیم را دربرابرخودمی بینند.وهمین مساله پیوند با مطالبات حتا اخص را با مطالبات کلان،با استبداد، وباسیاست های اقتصادی کلان و نئولیبرالیستی روبروساخته است.این که درشرایط سرکوب شدید،معمولا خواست های کلان وسیاسی پشت مطالبات صنفی سنگرمی گیرند،مطالباتی که به محض مستعدشدن فضابلافاصله جهش واربه طرح مستقیم مبارزت کلان گذرمی کنند، نباید فعالین را درارزیابی ماهیت مطالبات ونادیده گرفتن پیوند لاینفک مطالبات جاری وصنفی با مطالبات کلان دچاراشتباه محاسبه کند. این نیزکاملا قابل فهم است که کارگران درمحیط های مشخص کاری بدلیل اجتناب ازآسیب پذیری درشرایطی که هنوزتوان نیروبه سودآنان بهم نخورده است،به سنگربندی درپشت مطالبات صنفی می پردازند. اما همین کارگران به عنوان شهروندان درکارزارتحریم گسترده رژیم شرکت می کنند و هرجا که فرصت ابرازوجود داشته باشند رژیم را تنها می گذارند. با این همه نگاهی به بیانیه ها وشعارهای کارگران ومعلمان ودانشجویان و....همه همه بدرجات روزافزونی ترکیب مطالبات موردی و کلان را به نمایش می گذارند.
****
البته ادعای ورود گام بگام جنبش به مرحله ترکیب نبردهای موضعی وکلان به پیشگوئی و آرزوشباهت پیدامی کرد،اگرکه هرآینه بسترعینی و پیش شرط های آن فراهم نشده بود.یعنی بدون شنیده شدن کوس رسوائی شکست رژیم دردوعرصه" دموکراسی واصلاحات سیاسی، و نان وعدالت" . چنین فراشدی به معنای درهم شکستن دوسد بزرگ وبهم پیوستن تدریجی دو طغیان بزرگ(می توانید نام آن را سیلاب بگذارید)، دوشط خروشان و فراهم آمدن بسترمشترک وبزرگی است که رژیم همواره درجدائی اشان ودرتقابل هم قراردادنشان-نان دربرابر آزادی- حول آنها به مانوروتوهم پراکنی پرداخته و تلاش می کرده است که بدین وسیله آرایش صفوف جنبش مقاومت را بهم بریزد.
اکنون باشکست کامل درهردوعرصه وعده "آزادی ومردم سالاری"و آوردن پول نفت به سرسفره ها،رژیم مانده است با تنها اهرمش که همانا سرکوب وسرکوب بیشتر است. همه تلاش او برآن است تا با ایجاد ترس واستفاده ازاهرم زندان و گروگان گیری مالی(وثیقه) وپرونده سازی وبرافراشتن شمشیر دستگیری برسرهرفعال ومعترض،وبا برخ کشیدن لحظه به لحظه مأمورین اطلاعاتی برای تک تک کارگران،نفس ها را درسینه حبس کند.با این همه دراین تنها عرصه هم دست رژیم بی حد ومرزبازنیست.کاربرد سرکوب هم قانون بندی خود را دارد و هم چون داروئی است که اگرازحد معین ومجاز بیشترتجویزشود، می تواند به ضد خود تبدیل شود.مترسک تامادامی مؤثراست که کسی پی به مترسک بودنش نبرده باشد.یعنی همان سخن معروف که بر"سرنیزه" می توان تکیه کرد اما برسرِنیزه نمی توان نشست!
وقتی ازچنین روندی انتقالی وشرایط مساعد برای فرارفتن ازنبردهای موضعی به نبردهای سراسری سخن می گوئیم،بی شک کوشندگان وفعالین کارگری آگاه با درنظرگرفتن بسترمساعد وعینی چنین روندی وبا عنایت به قواعد بالندگی آن،می توانند بعنوان یکی ازعوامل میانجی جنبش،نقش مهم ودرخوری را دربالغ کردن این شرایط،ازجمله فراگیرکردن یک خواست بالقوه فراگیروداغ وبسیج کننده(مثلا خواست حداقل حقوق 600 هزارتومان ویا دستمزدمعادل تورم و..)، پراکندن ایده اعتصاب(اعتراض) سراسری حول آن، جلب حمایت قبلی کارگران مؤسسات مهم و نقش آفرین و…. به عمل آورند.بی تردید،چنین کاری درشرایط سرکوب امرسهل وآسانی نیست وخود فعالین حاضردرصحنه بهترازهرکسی می توانند میزان عملی بودن یا نبودن آن را تعیین کنند.اما همانطورکه گفته شد،این شتاب وخامت اوضاع وگرانی وتشدید بی اندازه شکاف های طبقاتی واجتماعی است که اندازه وشتاب گام های ما را تعیین می کند ودرچنین شرایطی بسنده کردن به اقدامات "میکرو" ومربوط به شرایط عادی،به شیوه آسیاب به نوبت،کارسازنیست.برعکس پیشبرد مطالباتی هم چون تشکل های مستقل وظهورهمبستگی سراسری ومقابله با تورم،مقابله بااعلام ورشکستگی، مقابله با میزان خط فقراعلام شده وحتا انکارضرورت چنین خطی،مقابله با سیاست های خانه خراب کن رژیم وتأمین مواد اولیه برای کارخانجات درحال تعطیل وبحرانی،مقابله با خصوصی سازی،مقابله با تعویق پرداخت دستمزدها وده ها مطالبه کمابیش فراگیر وکلان هم اکنون موجود(با شعارخواست مشترک،اقدام مشترک)، درمتن چنین گام هائی است که جنبش می تواند یک شبه ره صدساله برود.والبته عطف به نبردهای بزرگ،هرگزبه معنی تازاندن به جلو بدون درنظرگرفتن زمینه مساعد عینی، غفلت ازپوشش های لازم و به آب وآتش زدن فعالین وپیشروان کارگری…نیست. برعکس درگام نخست هدف توده ای کردن مقاومت است وایجاد فضای تزلزل و رعب متقابل برای دشمن و سست کردن اهرم سرکوب، تاراه پیشروی های بعدی گشوده شود.
باین ترتیب سه شاخص اصلی، یعنی افزایش قدرمطلق تعداد کارگران شرکت کننده در اعتراضات که گویای رشدنسبی روحیه مبارزاتی وهزینه پذیری است، رشد نسبی همبستگی وتشکل یابی، وبالأخره بدرجاتی پیوند مطالبات ومبارزات موضعی با مبارزات و مطالبات کلان ومشترک، درمجموع خود نشاندهنده واقعیت دوره انتقالی کارگران ازحالت دفاعی صرف به حالت تعرضی و آمیزه ای ازهردواست. با این همه راه هموارنبوده و آکنده از چالش های نفس گیر وخوان های گوناگون است. بیش ازهمه ازدوچالش مهم می توان نام برد:نخست، اهرم سرکوب(چه بصورت قهروسرکوب مستقیم وچه بصورت قهروسرکوب غیرمستقیم نظیر اخراج ها وتعطیلی مؤسسات).چالش فوق مستقیما ازسوی رژیم منشأمی گیرد.چالش دوم را می توان بحران بلوغ نامید و متعلق به تنش ها ی درونی جنبش است.
درمورد بحران اخیر،می توان ازجمله به چندموردزیراشاره کرد:
-نوع وماهیت تشکل های توده ای طبقه کارگر وچالش هائی که حول آن شکل گرفته است
-چگونگی پیوند "فعالین کارگری" با مبارزات توده ای وبدنه کارگری
رابطه حزب وتشکل های توده ای
ماهیت مطالبات کارگری وچگونگی پیوند مطالبات صنفی و سیاسی درشرایط استبدادی وهم چنین پیوند فعالیت علنی و مخفی و....
*****
چگونه می توان بربحران بلوغ فائق آمد ودوره گذاررا با موفقیت طی کرد؟
1-قبل ازهرچیزباید ازدوقطبی کردن وتقابل قراردادن مصنوعی مبارزه برای مسائل جاری وفوری ومبارزه علیه نظام سرمایه داری و علیه نظام کارمزدی اجتناب کرد.بی تردید درنظام سرمایه داری هم مبارزه برای دستمزد وبهبود شرایط زندگی اهمیت داشته وهم مبارزه علیه نظام مزدی وبقول انگلس علیه نکبت اصلی. مهم آنست که علیرغم تمایزنسبی بین آنها، دیوارچینی بینشان وجود ندارد.
2-تأکید برمبارزات جای به مثابه نقطه عزیمت.مبارزه طبقاتی بصورت یک فرایند است و ازمطالبات بی واسط وهم اکنون شروع شده وتعمیق پیدامی کند. مهم است بدانیم که این مبارزه علیه نظام سرمایه داری دربسترمبارزه جاری ونیازهای بیواسطه شروع می شود ومتناسب با تجربه و آزمون توده ها و وبه موازات توانائی آنها به سطح سازمان یابی به مثابه یک طبقه ارتقاء پیدامی کند. بنابراین کانونی کردن مطالبات جاری وفراروی ازآن به مثابه دوروی یک فرایند محسوب می شوند.وکارگران درآزمون تغییرشرایط زیستی ومبارزه برای تأمین نیازهای فوری واولیه خود، خویشتن را نیزمی آفرینند وراه عبورازتاروپود های بهم تنیده شده نظام طبقاتی را می گشایند. وقتی ازاعتصاب و مبارزات دسته جمعی حول خواستهای فوری به مثابه مکتب مبارزه طبقاتی نام برده می شود،دقیقا ناظربرفراروی ازوضعیت جاری وظرفیت خود دگرگون سازی کارگران درمیدان مبارزه است.
دریک کلام، همانطورکه مطالبات معطوف به نفی سیستم را باید به مثابه نتیجه مبارزه دانست وازپیش شرط قراردادن آن به مثابه نقطه شروع حرکت اجتناب ورزید،بهمان اندازه باید از جداکردن مصنوعی عرصه مبارزه برای دستمزد(بهبود درشرایط بردگی ) ازمبارزه علیه کلیت سیستم ولاجرم ازجداکردن مبارزه اقتصادی وسیاسی ونظری ازیکدیگر اجتناب ورزید.مبارزه ای که علیرغم تمایزشان سه وجه گوناگون یک واقعیت-مبارزه طبقاتی- را تشکیل می دهند وبه مثابه سه وجه مکمل وهم طرازمبارزه طبقاتی دربسترمبارزات هم اکنون موجود جاری اند.اگراولی موجب رویکرد سکتاریستی(وفرقه ای) به جنبش می شود،دومی راه رفرمیسم وادغام درنظام سرمایه را هموارمی کند.
3-تأکید برخصلت والزامات حرکت جنبشی،سازماندهی افقی،واحترازازافتادن به دامچاله مباحثات اساسنامه ای(صرفنظرازآن چه که برای پوشش دادن به فعالیت علنی لازم است) وایدئولوژیک و"برنامه های حزبی" وایجاد تشکل های دستوری وازبالا برای جنبش توده ای .نباید فراموش کرد که مساله اصلی،نه اسم وعنوان تشکل ولاجرم ایجاد قطب بندی های کاذب حول عناوین واسامی، بلکه تأکید برمحتوای تشکل ها به مثابه ظرفی برای جاری شدن مبارزه طبقاتی هم اکنون موجوداست که مستلزم نقش آفرینی بدنه ودمکراسی فعال وازپائین، بهمراه مقابله با بوروکراسی وساختارسلسه مراتبی است.
4-تأکید برپیوند هرچه بیشتر بین فعالین وبدنه جنبش .هدف،آنگونه که درمانیفست دربخش مربوط به نسبت کمونیست ها باپرولترها آمده، تبدیل شدن فعالین آگاه وپیشروکارگری به بخش ارگانیگ واندام وارطبقه است:"آنان منافعی جدا ازمنافع کل پرولتاریا ندارند.آنها هیج حزب خاصی دربرابردیگر احزاب کارگری نیستند.آنها همواره منافع مجموعه جنبش ومنافع پرولترهای همه ملت ها را برجسته کرده ونمایندگی می کنند".هدف فوری کمونیست ها،هدفی بی بروبرگرد،ودرهرشرایطی مبارزه برای سازمان یابی پرولتاریا به یک طبقه است.بی شک چنین کارکردی مطلقا دربرابرکارکرد فرقه هائی قراردارد که عملکردتیپک اشان تفرقه افکنی دربرابرتبدیل شدن پرولتاریا به یک طبقه برای خود،ازطریق"قراردادن کشف وشهودخودشان به جای عملکرد اجتماعی وقراردادن یک سازمان اجتماعی من درآوردی بجای تشکل تدریجی پرولتاریاست".خود بورژوازی ورژیم به حدکافی برای تفرقه کارگران برنامه ریزی می کند و نقش اصلی فعالین طبقه درخنثی کردن آن است.نگاه کمونیست ها به طبقه کارگر به مثابه یک طبقه حامل اکثریت بزرگ با بخش ها وخودویژگی ها وحتا دارای منافع اخص و گوناگون،درعین داشتن منفعت وموقعیت عام ومشترک که همانا زندگی ازطریق کارومزدخود واستثمارشدن بوسیله بورژوازی،ولاجرم مبارزه به مثابه یک طبقه دربرابر طبقه بورژوازی، ودریک کلام یک طبقه بزرگ ومتکثروپلورالیستی است.درنظرگرفتن اصل تعددتشکل ها،ودست کشیدن ازتمامیت گرائی سنگرگرفته درپشت ادعای "مارکسیستی" ِیک حزب واحد و یک تشکل واحد، یکی ازنتایج نگرش دموکراتیک وغیرتمامیت خواهانه وغیرایدئولوژیک به مارکسیسم است.
5-تقویت هرچه بیشترپیوند متقابل باجنبش های اجتماعی دیگر،هم درسطح کشوری وهم درسطح جهانی باجنبش های کارگری وجنبش های اجتماعی وضدسرمایه داری(نباید ضرورت پیوند باجنبش های اجتماعی وطبقاتی مدافع ساختن جهانی دیگر را، جایگزین پیوند با نهادهای بوروکراتیک ورسمی همسازبا جهان موجودوامپریالیستی-البته بدون آن که بخواهیم پیوند وتعامل با آنها را بطورمطلق نفی کنیم- کرد). مهم آنست که بدانیم که پیوند های انترناسیونالیستی ودرجهت مبارزه مشترک برای ساختن جهان دیگر ازاولویت استراتژیک وغیرقابل قیاس برخورداراست.
6-اشتراک عمل بین گرایش ها و جریان ها گوناگون حول مطالبات جنبش کارگری وجاری کردن بحث ودیالوگ غیرخصمانه حول اختلافات وبرای حل و یا شفاف ترشدن آنها. مهم آنست که هیچ گرایشی خود را معادل جنبش طبقه کارگرونماینده تام الاختیار آن نداند وبداند که درنظرگرفتن واقعیت پلورالیستی جنبش،ازجمله درعرصه نظری ونیز نوع تشکل یابی یک شرط لازم وحیاتی برای نقش آفرینی پرولتاریا به مثابه یک طبقه است.والبته همانطورکه گفته شد،پذیرش پلورالیسم به معنی دست کشیدن ازمبارزه نظری-سیاسی و نفی حقانیت نظرخودوتلاش برای اشاعه وفراگیرکردن آن نیست.مهم آنست که این کار را بقیمت مثله کردن جنبش وبه قیمت تکه تکه کردن طبقه کارگر پیش نبریم.مهم آنست که بدانیم هیچ اصولی نمی تواندبالاترازاصل تبدیل شدن پرولتاریا به یک طبقه فرارونده و"برای خود"(وازجمله نفی خود وتقسیم جامعه انسانی به تقسیم طبقاتی)، دربسترمبارزه وتجربه زنده خود طبقه وبدست خود، بشود.بقیه مسائل و"پرنسیپ ها" باید درذیل این اصل مادر جای بگیرند وجایگاه واهمیت وضرورت خود را دررابطه با آن تبیین کنند.اگرحول مساله ای-هرچند مهم ودرجای خوداصولی-نقدا اجماع وتوافق عمومی وجود ندارد،بجای پرنسیپی کردن آن -لااقل بصورت زودرس- وپیش شرط هرگونه اقدام واتحادعمل مشترک قراردادن آن ولاجرم تکه تکه کردن صفوف هم اکنون بقدرکافی پراکنده کارگران، می توان آن ازقراردادن آن به عنوان مبنای اتحاد عمل گرایشات گوناگون-تااطلاع ثانوی وتاهنگامی که هنوز قادربه ایجاد اجماع حول آن نشده ایم-اجتناب کرد وموضع گیری حول آن را بازگذاشت و به مبارزه نظری پیرامون آن پرداخت، تاشرایط برای پذیرفته شدنش واقناع عمومی فراهم شود.
نباید فراموش کنیم که اصل تلاش برای سازمان یابی پرولتاریا به عنوان یک طبقه فرارونده، وخودرهان وخودگردان، به مثابه اصل مادر وزاینده اصول دیگر،وظیفه مبارزه علیه تفرقه وپراکندگی-منشأاصلی اقتدارسرمایه- را بعنوان مهمترین وظیفه دربرابر هرکمونیست وهرمدافع طبقه قرارمی دهد. وباتوجه به این که کارگران تنها درجریان مبارزه برای مطالبات عاجل وبرای تغییرشرایط زندگی خود قادربه تغییرخود و تبدیل شدن به سوژه ای درانطباق با اصل فوق می شوند، آئینی کردن آن و تبدیل کردنش به ایدئولوژی وسپس پیش شرط قراردادن آن،درحکم نقض گوهر اصل فوق وپراکنده کردن صفوف پرولتاریا خواهدبود.
******
درکتب وروایات مذهبی آمده است که وقتی ستمکشی – تاچه برسد به کارگری که تولید کننده جان ِهستی وزندگی است - شلاق می خورد عرش خدایان بلرزه می افتد.شلاق زدن برگرده کارگران، به جرم برگزاری مراسم مستقل روزجهانی کارگر ومبارزه برای مطالبات اولیه خود،بی شک ازآن نوع جنایت ها است که عرش خدایان آسمانی را به لرزه می افکند. بدین سان جمهوری اسلامی درشرایطی که جاپایش برروی زمین بیش ازهرزمانی سست ترمی شود، اگرحمایت خدایان آسمان را نیزازدست بدهد،خود را بیش ازپیش درمحاصره "بردگان شورشی" و"بندگان عاصی به ولایت" خواهد یافت. گرچه رژیم به مقتضای خوی کژدمی اش، همواره تعرض وتجاوز را شروع کرده است وبخیال خود داردمی تازد وراه های انقلاب را یکی پس ازدیگری کورمی کند.اما هم چون همه مستبدان سرمست وکوته بین تاریخ وبدترازبسیاری ازآنان،غافل ازآن است که الزاما هرشروع کننده ای پایان دهنده نیست و پایانش می دهند.
2008-04-29-10-02-87http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/

Thursday, April 17, 2008


ملت برگزیده ورؤیاهای یک جوجه فاشیست!

تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com

اخیرا احمدی نژاد، دراستان خراسان سخنانی برزبان راند که آشکارا نشان دهنده قرابتِ تراوشات او با اندیشه های فاشیستی بود. اودرطی این سخنان "ملت ایران" را دارای دومأموریت بزرگ تاریخی ومکمل هم دانست که عبارتنداز ساختن ایران مقتدرواسلامی ونیزتغییرمدیریت جهان برپایه یک مدیریت الهی!
البته اصل وجود چنین مالیخولیائی درجمهوری اسلامی تازگی ندارد.اما نحوه،زمان وشدت بروزچنین تراوشاتی درمقاطع مختلف متفاوت است
بکارگیری مفاهیمی هم چون رسالت ومأموریت تاریخی-جهانی،ملت برگزیده وپیشتاز ومنجی ودعوت کننده به عزت خدائی،درکنارگسترش اقتدارهسته ای و تأکید برضرورت فرهنگ ایثار وشهادت،واین که باید به خوبی این دومأموریت را انجام بدهیم ... به روشنی ازاین که درذهن این جوجه فاشیست چه می گذرد پرده می دارد.
علاوه براین، درنگ برروی چندنکته دیگر نهفته درسخنان احمدی نژاد نیزحائزاهمیت است:
اول آن که، نباید فراموش کرد که او این سخنان را نه دردوره طلیعه فاشیسم اسلامی بلکه دردوره افول آن برزبان می آورد. یعنی پس از30 سال تلاش وناکامامی و شکست.تلاشی که اکنون نظام جمهوری اسلامی را دربرابرنسل سوم خویش قرارداده است.بهمین دلیل نه برخاسته ازموقعیت تثبیت شده آن، بلکه برآمده از موقعیت متزلزل آن وبرای نجات ازآن است. باین ترتیب ما شاهد دوپینکی تازه در پیکراین دونده فرسوده هستیم.
دوم آن که، اودراین سخنان خود تصدیق می کند که بدون تغییرمدیریت جهان،امکان ساختن ایران اسلامی وجود ندارد.وبهمین خاطر با توسل به فرافکنی واحاله ادعای ساختن ایران اسلامی به آینده ای نامعلوم وناکجاآبادی بنام "تأمین مدیریت الهی" برجهان، نه فقط دلیل ناکامی 30 سال گذشته نظام را برمی شمرد ،بلکه دلیل ناکامی های آینده را نیزبرمی شمرد.
سوم آن که،اگرهرآینه فقط یک مأموریت ویژه-مأموریت اصلی- برای احمدی نژاد قائل باشیم،همانا به پایان رساندن سرکوب "ملتی(همه ملل واقوام ایرانی)" است که او ازرسالت جهانی آن دم می زند.سرکوب کارگران ومعلمان،زنان و دانشجویان،روشنفکران و فرهنگ مقاومت؛ودریک کلام "آبادکردن بیشترزندان ها وقبرستان ها" وبرافراشتن درفش وشکنجه و پرونده سازی برای هرشهروند ناراضی، بخوبی وجود این مأموریت ویژه را به اثبات می رساند. بنابراین به آسمان بردن شعار"ملت مقتدرایران" هدفی جزقربانی کردن آن برروی زمین ندارد.
واگرخواسته باشیم ازمأموریت دوم وی سخن به میان آوریم، آن نیز،جزتلاش بی وقفه وتحریک آمیزوی برای واقعیت بخشیدن به خطرتصادم وجنگ ویا تحریم وتشدید فشارهای بین المللی چیزدیگری نیست.
چهارم آن که،معلوم می شود مذهب وناسیونالیسم،مانندهمیشه،ابزارهائی هستند برای تحکیم و بقاء ثروت و قدرت مصادره شده.اگردرگذشته بخاری ازدیگ برمی خاست ولاجرم ُسس مذهب زیادتربود،اکنون که این دیگ به سردی گرائیده،توسل به ناسیونالیسم ملت برگزیده،می تواند رنگ وبوی بیشتری بگیرد. واین البته با یکی ازمشخصات دگردیسی جمهوری اسلامی درفازانحطاط وگندیدگی تطابق دارد.
اما درمورد دوپینک ناشی از تززیق درآمدهای ارزی نفت وسودای تکمیل چرخه هسته ای چه می توان گفت؟اولاباید گفت که تزریق ماده دوپینک کننده درکالبدیک دونده فرسوده،نمی تواندازاویک دونده تازه نفس به وجود بیاورد و ثانیا هردوپینکی پس ازگذشت زمان مفید وکوتاه،خاصیت اولیه خود را ازدست داده وبدترازآن تزریق دائمی اش موجب بروز نارسائی های جدیدتری می شود. اگرپول نفت وتسلیحات هسته ای می توانست رژیمی را نجات دهد،قبل ازهرکس رژیم شاه و نیزبلوک نیرومند و مقتدرشرق را نجات می داد. ولی شاهدبودیم که خود این عوامل بجای یارشاطر،بارخاطرشدند، ووقتی زمان فروپاشی نردیک شد،برشتاب آن افزودند.
افزایش تصاعدی میزان نقدینگی وشکاف طبقاتی وتورم،برداشتن سد گمرگی وسرازیرشدن سیل واردات، نابودی نهادها و مؤسسات تولیدی موجود، بهم ریختن ساختارهای نظم کنونی سرمایه بدون آن که بتوان متناسب با آن جایگزین قابل قبولی فراهم ساخت،وبالأخره برانگیختن انتظارات برآورده نشدنی، ازپی آمدهای این نوع دوپینک کردن هاست.
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com


2008-04-17-22-01-87