آیا یونان به مثابه
کشورمهداسطوره ها، خود محکوم به سرنوشت یکی از اساطیربنام خود سیزیف شده است که به
جرم افشاء اسرارخدایان محکوم به تحمل رنج پایان ناپذیرحمل صخره ای سترگ تا قله کوه
و تکراربی پایان آن، و برای نسل ها شده است؟. آیا براستی مردم یونان به خشم
خدایان، خدای سرمایه، خدای واقعی، نیرومند و بیرحم، گرفتار آمده است؟!. و این که
آیا در عروج سیریزا کورسوئی برای خروج از این محنت بی پایان دیده می شود و یا خود
به نوع دیگری افتادن به دام خشم همان خدایان است؟! آیا دخیل بستن به ایجادرفرم در
سیستم و در ستادفرماندهی سرمایه، به سودطبقات زحمتکش چیزی کمتر از رنج حمل مداوم
صخره به سوی قله است؟. حتی اگر سرکیسه وام های تازه بانک جهانی و بانک مرکزی اروپا
هم گشوده شود، نهایتا این سرمایه ها از جائی جز اندوخته سرمایه داران و تنگدست کردن بیشترمردم سر در
نخواهند آورد.
نگاهی به پیچ و خم های همه پرسی یونان و ماهیت خرده
پارادایم دولت های متکی بر جنبش های اجتماعی