Wednesday, May 02, 2007

اول ماه مه -11-اردیبهشت روزجهانی کارگری بر همه کارگران وزحمتکشان و برهمه مبارزان راه آزادی و برابری اجتماعی درسرتاسرجهان مبارک باد!
هم بستگی طبقاتی مهمترین پیام روزجهانی کارگر!
تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com

اگربخواهیم درعبارتی موجزوفشرده پیام اصلی ماه مه را ازمیان همه آنچه که تاکنون درمورد روزکارگربیان شده برگیریم، آن عبارت فشرده ای که بیشترین تجانس ماهوی بااین روزخجسته را داشته باشد، چیزی جزهمبستگی طبقاتی نخواهدبود.
گرچه درنزدطرفداران سوسیالیسم، طبقه ومبارزه طبقاتی مفهوم اصلی وپایه ای برای تحیل اساسی ترین روندهای تاریخ بشری بطوراعم و جامعه سرمایه داری بطوراخص بشمارمی رود،اما نباید فراموش کنیم که جداازقلمرو نظری که با مقولات تجریدی وتعمیم یافته سروکاردارند،درعرصه واقعیت ها و هستی اجتماعی، طبقه یک مقوله نسبی ودرحال شدن درزمان و مکان است، که به موازات عوامل پیش برنده و قوام دهنده آن، درعین حال آکنده از عوامل گسست ها وتخلخل هاست.بطوریکه پابپای عوامل قوام دهنده وهمگرا،می توان شاهد عوامل واگراودورکننده بود ،که واقعیت عینی طبقه درهرلحظه محصول برآیند کشاکش آنها بوده و باندازه ای که حاصل آن بسود عوامل قوام دهنده باشد،بهمان نسبت طبقه تعین یافته و نقش آفرین خواهد بود. ودرست بهمین دلیل یاری برای قوام بخشیدن به عینیت طبقه ازدیربازهمواره بزرگترین دغدغه کمونیست ها را تشکیل می داده است. وظیفه ای که پیشبردآن جزازطریق مقابله باعوامل گسست طبقه ازیکسو ودفاع ازمنافع عمومی و مشترک کلیه زحمتکشان ازدیگرسو ناممکن است.باین دلیل هیچ جیزباندازه تقلیل این وظیفه بنیادی به تلاشی فرقه ای دردفاع ازاین یا آن رسته کارگری واین یا آن منافع جزئی واین یا آن گرایش فرعی که حاصلی جزتکه پاره کردن طبقه کارگر-یعنی همان کاری که بورژوازی باهمه نیروی خودبطورمستقیم درحال آنجام آنست ندارد.بهمین دلیل اگرمبارزه برای اتحاد طبقاتی ودست یابی به آگاهی نسبت به منافع مشترکِ آحاد طبقه وتقویت همبستگی طبقاتی رامهمترین کارکرد کمونیست ها بدانیم،هر اقدامی درمغایرت با آن را باید دورشدن ازآن بداینم.البته بورژوازی به مثابه طبقه حاکم و تصاحب کننده ارزش اضافی ِ تولیدکنندگان جامعه،هیچ وقت درهویت بخشیدن خود به مثابه طبقه حاکم کم وکسری نداشته است واگرچنین نبود هرگزنمی توانست سکان هدایت جامعه را به دست گیرد. با این وجود بورژوازی فقط به اتحاد طبقاتی بورژواها متکی نیست بلکه علاوه برآن،موقعیت استوارخویش را مدیون گسست ها و تشتت های همه جانبه وفراگیردرمیان همه استثمارشوندگان نیزهست. پس اگر کمونیست ها اساسا کارکردشان دررابطه با تقویت اتحاد طبقاتی تعریف می شود،خلاف آن را باید راه برده شدن توسط بورژوازی دانست که باتمامی قوا درکار اخلال درروند اتخاد طبقاتی مزدوحقوق بگیران است واین یعنی همان فروغلطیدن به وادی فرقه وسکتی که مارکس وانگلس درمانیفست کمونیست سخت آن را مورد انتقاد قراردادند.
ازهمین رو نظرباهمیت اتحاد طبقاتی و تأکید ویژه برآن درروزجهانی کارگر، شناخت این گسست ها ومقابله با آن ها به مثابه شاخص های واقعی یک فعالیت حقیقتا سوسیالیستی ازاهمیت زیادی برخورداراست.
نگاهی به مبارزه طبقه کارگردرایران نشان می دهد که طبقه کارگربا گسست های بسیارمتعددد وگوناگونی مواجه است:گسست میان واحدهای گوناگون ومنفردکه هرکدام فقط درجستجوی منافع بسیارخود ویژه اشان بوده و برای مطالبات اخص واحد خودمبارزه و تلاش می کنند،گسست میان کارگران صنعتی وکارکنان بخش خدماتی، کارگران خانه گی،بیکاران، ونیزتقسیم کارگران باهدف تشدید استثمار ودستمزد به زن و مرد و یا به ملیت های گوناگون وبه مذاهب گوناگون والبته درسطح جهان به ملت های گوناگون،همه وهمه عوامل مهمی هستند که مانع شکل گیری یک هویت نیرومند ومشترک طبقاتی دربرابربورژوازی است.
بی تردید دامنه گسست هائی که مانع بالیدن کارگران به طبقه به معنای واقعی، باعبوراز"طبقه درخود" به آن چه "طبقه برای خود"نامیده می شود، متعدد و بیشمارهستند و پرداختن تفصیلی به همه آن ها بیرون ازحوصله این نوشته است. دراین جا به مناسبت ماه مه، صرفا اشاره فهرست واری خواهم داشت به شماری از مهمترین این گسست ها که امروزه چالش با آن ها جهت ِ معنا و عینیت بخشیدن به واقعیت طبقاتی داری اهمیت است:
الف-قبل ازهرچیزباید ازدرک های سنتی و آشفته ای که طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیران وبخشهای بسیارگسترده ومتنوع آن را تنها به بخش وقشرمعینی ازطبقه تقلیل می دهند فاصله گرفت.کارگران صنعتی وتولیدی،،انبوه کسانی که به کارخانگی(جه درقالب کارخانگی به معنای اخص که عموما توسط زنان صورت می گیرد و چه بصورت خانه های تبدیل شده به کارگاه های واقعی که عموما بااستثمارشدیدنیروی کار زنان وکودکان ...همراه است) ، وکارکنان بخش های بسیار گسترده وبسیارمتنوع خدماتی(هم چون معلمان،پرستاران، وکارمندان ...)وانبوه کارگرانی که دارای شغل موقت هستند و نیزانبوه بیکارانی که درجستجوی کارمی باشند وحتا انبوه کسانی که برای گذران زندگی خود راهی جزتن فروشی نیافته اند و....، همه و همه لایه ها و بخشهائی ازیک طبقه بزرگ واسثمارشونده را تشکیل می دهند.دریک کلام کلیه نیروهائی که ازطریق فروش نیروی کارخود اعم یدی و فکری وازطریق دریافت مزدوحقوق خود گذران می کنند ویا درتلاش برای فروش نیروی کارخود هستند،جملگی مشمول این مفهوم کلیدی وپایه ای هستند. تلاش برای همبستگی همه این قشرهای زحمتکش حول منافع مشترکشان به مثابه یک طبقه،نه فقط به فرایند شکل گیری طبقه معنامی بخشد، بلکه هم چنین تلاش بورژوازی برای کتمان واقعیتِ اکثریت عظیم استثمارشونده وهم سرنوشت درجامعه تحت حاکمیت اقلیت سرمایه دار را برملا می کند.واقعیتی که بورژوازی با بکارگیری انواع طرفندها،ازجمله نام گذاری های کاذب و پرطمطراقی (نظیرطبقه متوسط بربرخی ازآن ها...) به تکه تکه کردن آن ها پرداخته و مانع ازبهم پیوستن بخش های گوناگون آن به مثابه یک کلیت متکثر می شود. بنابراین رازگشائی ازمفهوم و واقعیت هزارتکه شده طبقه یک شرط ضروری برای نفش آفرینی واقعی طبقه است.
ب-علاوه برآن باید به نقش مخرب ودیرپای مذهب وملیت وتبعیض جنسی و... به مثابه عوامل بازدارنده و نیرومند درتکوین وانسجام طبقه اشاره کرد که ازسوی طبقات حاکمه و بورژوازی برای ممانعت ازشفاف شدن واقعیت تقسیم جامعه به طبقات متخاصم ازطریق شقه شقه کردن صفوف طبقاتی زحمتکشان بکارگرفته می شود.معنای مقابله با این عوامل شقاق البته نه به معنای انکارو نفی مکانیکی این پدیده های ریشه دار ودیرپا-رویکردی که متعلق به گفتمان تمامیت خواهانه وغیردموکراتیک است وربطی به سوسیالیسم رهائی بخش و مبتنی برآزادی افراد انسان ندارد-بلکه به معنای مقابله با قرارگرفتن آن ها دربرابرهویت ومنافع مشترک طبقاتی است.بی شک،خانواده ومذهب و ملیت ها و... باید پژمرده شده ونهایتا به موزه تاریخ سپرده شوند.اما این روند تنها می تواند براساس اراده آزاد انسان ها و براساس تغییرشرایط هستی کارگران وزحمتکشان وهمه بشریت ،وتوسط خود آنان صورت گیرد.تلاش اصلی آن است که همه این ها درگام نخست و کلیدی ازجایگاه کاذب و مخرب کنونی، تقسیم کارگران به مسلمان و غیرمسلمان و کردو فارس و ایرانی و افغانی و... به جایگاه طبیعی وبایسته خود به مثابه،تمایزات و گرایشات درون گروهی ودرون فردی تنزل پیداکند،تا بهمان اندازه عامل بنیادی وقوام بخش ِ طبقه یعنی وقوف به منافع مشترک دربرابر استثمار نظام سرمایه داری بتواند به جایگاه واقعی و بلامنازع خود عروج کند. بی گمان تحقق چنین فرایندی خود گام مهمی خواهد بود درمسیر پژمرده ساختن آن ها و گسستن بشر از این بند ناف های اسارت آور ِ "پیش تاریخ خود".
ج-وقتی ازعوامل گسست و بازدارنده درمیان طبقه ومقابله با آن ها سخن به میان می آوریم تنها داریم ازتحقق یک کلیت متکثر- وحدت درکثرتی که بدون هم وجود خارجی نخواهند داشت-سخن می گوئیم.درکی که شالوده درک دموکراتیک ازطبقه را تشکیل می دهد. وگرنه به درون پرتگاهی سقوط خواهیم کرد که یک سویش مطلق کردن تکثرهای بدون کلیت است که منجربه انکارواقعیت سترگ طبقه،یعنی آن چه که بورژوازی باهمه توان خود بدان مشغول است می شود، و سوی دیگرش آن چنان وحدت ناب و یکدستی که نفی کننده خصلت پلورالیستی طبقه و فردیت آزاد انسان.بنابراین نباید هرتنوع وگوناگونی را دربرابرتأکید برنقش قاطع هویت مشترک طبقاتی ودرمعنای منفی وگسست آفرین آن تعبیرکرد.برعکس تأکید براشتراکات پایه ای درمیان صفوف افراد متعلق به یک طبقه به معنای انکار انواع تبعیض های خود ویژه ونامشروع ومبارزه برای رفع آن ها درسطوح و لایه های گوناگون طبقه، نبوده ونیست. اساسا طبقه را بصورت یک عامل یکدست وخالص تصورکردن درکی نادرست وحتا خطرناک بوده ومنجربه نوعی تمامیت گرائی وبرخورد غیردموکراتیک ولاجرم دورشدن ازاین اصل اساسی و راهبردی سوسیالیسم که درآن وجود فردانسان آزاد شرط اصلی جامعه آزاد تلقی می شود،می گردد. بهمین دلیل درنظرگرفتن اصل تنوع و پلورالیسم درجنبش های طبقاتی،به مثابه شالوده یک درک واقعا دمکراتیک ازطبقه نقش مهمی دارد که بدون آن هرگزنخواهیم توانست طبقه به مفهوم واقعی وخودرهان را سازمان دهیم.بنابراین باردیگرباید تأکید کرد آنچه که دراین میان اساسی است نه نفی مکانیکی این گونه تمایزات، بلکه مقابله با قرارگرفتن آن ها به عنوان عامل شقاق درطبقه و دربرابروجه اشتراک وعنصرپایه ای وقوام دهنده آن است.
علاوه براین وقتی ازتعمیم تبعیض و ستم درجامع طبقاتی به ستم های ملی،مذهبی وجنسی و. ونهادینه شدن آن درقالب فرهنگ ها وسنت ها وساختارها و.... سخن به میان می آوریم، نباید فراموش کنیم که موتوراصلی مبارزه علیه این گونه ستم های خودویژه را،مبارزه بلاواسطه خود نیروهای تحت این گونه ستم تشکیل می دهد. وبنابراین هیچ چیزدرمقابله وبه پایان بردن ستم جنسی،ملی ومذهبی و نیزهرنوع ستم خود ویژه ومضاعف دیگر..همانند متشکل شدن خود نیروهای تحت آن گونه ستم ها،مؤثروتضمین کننده نیست. البته بی تردید درتحیل نهائی ستم طبقاتی مادرهمه این ستم ها ومنشاء اصلی همه تبعیض های دیگراست.اما تقلیل رابطه آن ها به یک رابطه خطی و مستقیم وبرخورد مکانیکی با آن سخت گمراه کننده بوده و ازجهان پیچیده واین واقعیت که هرتبعیض خود ویژه به معنای وجود منافع خودویژه برای کسان دیگری است، فاصله می گیرد.پس اولا نفی ستم طبقاتی به معنای واقعی خود،حاصل جمع نهائی همه انواع این نوع مبارزات درعرصه ها و درجویبارهای گوناگون و بهم پیوستن آن ها به یکدیگر خواهد بود و ثانیا به معنای آنست که ازنظرکمونیستها، مبارزه علیه هرنوع ستم خودویژه وهم اکنون موجود نباید،برای درمحاق بردن وغیرشفاف کردن ستم طبقاتی، به مثابه شکاف اصلی جامعه طبقاتی وموتورپیش برنده مبارزه طبقاتی درهمه وجوه گوناگون آن باشد.بنابراین انواع مبارزه علیه انواع ستم های خود ویژه و تبعیض های مضاعف وجود دارندو باید هم وجود داشته باشند ودرهمان حال به نحوی صورت گیرند که همزمان درپیوند با مبارزه طبقاتی و درراستای گشایش آن ومحو ستم طبقاتی و درجهت نفی هرگونه تقسیم انسان ها براساس تبعیضات ملی،مذهبی،جنسی وطبقاتی باشند.
د-وقتی ازاهمیت طبقه وحاکمیت طبقاتی سخن می گوئیم،بدیهی است که غرض ستایش ازنظام طبقاتی و دفاع از تقسیم انسان ها به طبقات نیست.بلکه هدف دقیقا نفی این نوع شکاف های موجود ومبارزه همه جانبه علیه نظامی است که جامعه و انسان را براساس طبقه واستثمارشوندو اسثثمارکننده تقسیم می کند. بنابراین معنا وگوهر مبارزه طبقاتی مبارزه علیه دوشقه شدگی انسان توسط بورژوازی(و نظامات طبقاتی کهن) باهدف قراردادن انسان درجایگاه واقعی وانسانی خوداست. بهمین دلیل تصدیق واقعیت طبقه درعین حال درحکم تصدیق بردگی وبربریت نوین ونفرت انگیزی است که باید به عنوان پایان تاریخ طبقاتی وپیش تاریخ بشری به موزه تاریخ سپرده شود. بهمین دلیل وقتی ازحاکمیت طبقاتی زحمتکشان سخن به میان می آید این حاکمیت نه حاکمیت انسانی برانسان دیگر،که کپیه دیگری ازانسان وجامعه تقلیل یافته به طبقات وحاکمیت طبقاتی است،بلکه فقط به معنای قراردادن مبنای جامعه براساس انسان وخود حکومتی آن است و نه جابجائی قدرت از طبقه ای به طبقه دیگر.مبارزه طبقاتی و مقوله طبقاتی متعلق به جامعه سرمایه داری است وسوسیالیسم دقیقا آلترناتیوی است برای پایان دادن به آن وبه دوشقه شدگی انسان.والبته دراین میان دوران گذاردارای خود ویژه گی هائی است که درهرحال گوهراصلی آن را مبارزه برای نفی تقسیم انسان به طبقات و خودحکومتی تشکیل می دهد.
ه-وقتی از خودحکومتی کارگران و زحمتکشان سخن به میان می آید نباید فراموش کنیم که این حاکمیت ازنوع کیفیتا متفاوتی بوده ودارای اختلاف ماهوی باحاکمیت های طبقاتی است. متعلق به همه انسان های آزادو برابروبه معنای حاکمیت واقعی ومستقیم تمامی افرادطبقه ودرعبارتی دقیق ترهمه احادانسانی است. تقلیل ومسخ خود حکومتی به اندیشه ای ازطراز حاکمیت های طبقاتی وسپردن سکان اداره جامعه به نخبگان ورهبران و اداره کنندگان برگزیده،جزبیگانگی محض با هسته اصلی اندیشه رهائی بخش سوسیالیسم وبنیان گذاران آن نیست. وبهمین دلیل تحقق خود حکومتی نیازمند سازوکارهای کیفیتا متفاوتی با سازوکارهای نظام های طبقاتی است. نظیردموکراسی مستقیم و مشارکتی و آن گونه نهادها و سازمان ها و سازماندهی است که درانطباق با این هدف رهائی بخش باشد .هیچ چیزباسوسیالیسم بیگانه ترازاین نیست که این حاکمیت را به حاکمیت احزاب وپیشروان وحاکمیت یک ایدئولوژی تقلیل دهیم.تمرکزقدرت دربالا وبیرون ازدستان تک تک کارگران و زحمتکشان وببرون ازبدنه آن ها هرگزنمی تواند قرابتی با اندیشه رهائی بخش "خود حکومتی" زحمتکشان داشته باشد.هرگزنباید ازیادببریم که انباشت قدرت دربیرون ازمردم ودربوروکراسی ونهادها و تشکیلات بیرون ازکنترل آن ها، همزادانباشت ارزش اضافی دردستان بورژوازی وبازتولید جامعه طبقاتی است.
***
بی شک مسائل گرهی و پراهمیت دیگری ،نظیر توجه به مطالبات هم اکنون موجود کارگران به مثابه مبنای پیشروی برای فراتررفتن ازوضعیت موجود بسمت وضعیت مطلوب، یعنی درجهت فعلیت بخشیدن به طبقه درمعنای وسیع و همه جانبه اش،ونیزاهمیت داشتن نگاه جنبشی به مبارزه طبقاتی و ازمنظرفعلیت بخشیدن به ظرفیت های بالقوه خودرهان این جنبش ها،وتأکید براهمیت همبستگی بین المللی کارگران-که نمونه اخراج کارگران زحمتکش افغانی توسط رژیم ولزوم همبستگی کارگران ایرانی با آن ها،تنها یکی ازجلوه های بارز آن است- وجود دارند که پرداختن به آن ها خارج ازحوصله این نوشته است.
درهرحال وقتی به اهمیت روزجهانی کارگرمی اندیشیم و به هم بستگی طبقاتی به عنوان مهمترین پیام راهبردی آن، لازم است که بیش ازهرزمانی درتحلیل ها و نقدهای مشخص به شکاف ها وگسست های مهمی که مانع شکوفائی همبستگی می شوند،وبه مؤلفه های اصلی که به موجودیت همه جانبه طبقه واقعیت می بخشند خیره شویم.بی گمان دراین بازبینی نقش نیروهای چپ واین که آیا آن ها بعنوان عنصر قوام دهنده و تقویت کننده فرایند همبستگی طبقاتی ظاهرمی شوند یابه مثابه چرخ پنچم و شکاف افکن،ازاهمیت زیادی برخورداراست. درهرحال شاخص اصلی درارزیابی عملکرد چپ، کارکردش دررابطه با مؤلفه های اصلی همبستگی است.بدیهی است که دراین میان چپ اگرنتواند بطورکامل ازاقلیم مألوفِ ایدئولوژیک-فرقه ای خود بیرون بیاید و به یک چپ رزمنده ومعطوف به جنبشهای طبقاتی-اجتماعی باهدف تبدیل شدن به بخشی ارگانیگ و فعال از این جنبش ها متحول نشود،بیش ازآن که یارشاطرباشد بارخاطر خواهدبود. بااین همه لازم است اشاره کنم که خوشبختانه درسال گذشته شاهد گام های امیدبخشی دراین راستا،ازسوی شمارقابل توجهی از فعالین و محافل چپ بودیم.گواین که هنوزبخش هائی هم درنقش چرخ پنجم عمل می کنند.
دست آوردهای سال گذشته را به سکوئی برای شتاب بخشیدن به حضورنیرومندیک چپ رزمنده و معطوف به جنبش های اجتماعی و طبقاتی، تبدیل کنیم. مبارزات روبگسترش جنبش مزدوحقوق بیگران و وخامت بیش ازپیش بحران حاکم بر جامعه به حضورفعال چنین چپی نیازمبرم دارد.
2007-05-01-86-02-11
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com


Wednesday, April 25, 2007

وقتی که رژیم پادگان را با دانشگاه عوضی میگیرد!

تقی روزبه
Taghi_roozbeh@yahoo.com

دریک هفته اخیر حکومت اسلامی درپیش برد سیاست پادگانی کردن دانشگاه ها،که می توان آن را ضدانقلاب فرهنگی دوم به شیوه ای جدید نامید،با دوبرآمد برجسته ازمقاومت دانشجویان روبروشد که درهردوی آن ها ناچارگردید درمقابل حرکت قاطع و شکوهمند جنبش دانشجوئی که بدرجاتی ازحمایت و همدردی دانشجویان سایر دانشگاهها، بخصوص حمایت دانشجویان مدافع آزادی و برابری برخورداربودند،عقب نشینی کند. دررابطه با دانشگاه مازندران ناچارگردید دانشجویان ربوده شده را بسرعت آزادکند-گرچه هنوزمبارزه برای حصول به سایرمطالبات ادامه دارد- ودرمورددانشگاه شیرازهم "منشور اخلاقی" خود راپس گرفته وبا اکثرمطالبات دانشجویان موافقت نماید. گرچه یکی ازمهم ترین ویژگی حکومت اسلامی بیگانگی کامل آن با حکومت قانون است وبهمین دلیل، نمی توان انتظارداشت که این گونه دستاوردها بخودی خود خصلت پایدارو تثبیت شده ای داشته باشند ودرست تر آن است که آن ها را یک موفقیت نسبی وبه عنوان پیروزی دریک نبرد بدانیم که جنبش دانشجوئی درمسیرمبارزه طولانی خود بدان نائل شده است.بااین همه نفس آزادی سریع ربوده شد گان درمازندران و بخصوص پس گرفتن "منشوراخلاقی"در شیرازنشان داد که حتا یک گرازوحشی را (گرازی که باافتخاراعلام می دارد فاقد دنده وترمزاست) می توان واداربه عقب نشینی کرد.بی شک برآمدهای فوق و عقب نشینی رژیم دربرابردانشجویان را باید دست آوردمهم،ولومقطعی،برای جنبش دانشجوئی بطوراخص و سایرجنبش های اجتماعی و طبقاتی بطوراعم بشمارآورد. چرا که به عقب راندن دشمن مشترک وسراسری همه جنبش های اجتماعی و طبقاتی ولو آن که دریک نقطه ازیک جبهه گسترده باشد،تأثیرمثبتی درتقویت روحیه سایرجنبشها و تضعیف روحیه حامیان رژیم برجای می نهد. همانطورکه خود جنبش دانشجوئی نیزبه نوبه خود ازمبارزه سایرجنبش ها متأثرشده و به تقویت روحیه و تحکیم مواضع خود پرداخته است. نگاهی به شعارهای دانشجویان شیراز به خوبی هم گوهرِمشترک آن با جنبش مطالباتی معلمان وسایراقشارزحمتکش را به نمایش می گذارد و هم نشان می دهد که تاچه اندازه این جنبش ها به طورمتقابل برروی یک دیگرتأثیرمی گذارند.این تأثیرات را دربرخی تاکتیک ها و مطالبات مشترک آن ها نظیر خواست عذرخواهی و استعفاء ویا بهره گیری از اشکال جنبشی وتأکید برنقش آفرینی مجامع عمومی مشاهده کرد.درعین حال طرح این گونه مطالبات ونیزدرخواست افزایش حقوق توسط معلمان، درمقایسه با مطالباتی هم چون دریافت حقوق های معوقه توسط شماری از کارگران کارخانجات و.. نشان می دهد که بخش هائی از جنبش های طبقاتی و اجتماعی دارند به تدریج ازحالت صرف دفاعی درمی آیند. البته طبیعی است که بروزچنین روندی تدریجی بوده ودرگام های نخست با حمل رگه هائی ازعنصرتعرض همراه است که درانطباق باتوازن قوای مرحله انتقالی کنونی ونیزمتناسب با توازن قوای مشخص در هربخش معین است. به موازات بهم خوردن کیفی موازنه قوای کنونی وجه تعرضی مطالبات ومبارزه می تواند باشتاب بیشتری بروجه دفاعی آن به چربد.علاوه براین،حتماشماهم مثل من متوجه شباهت وقرابت شعارهای دانشجویان شیرازهم چون «دانشجو مي‌‏ميرد،ذلت نمي‌‏پذيرد», «مدعي عدالت، خجالت خجالت»،«صادقي حيا كن، دانشگاه رو رها كن», «رييس بي‌‏لياقت، استعفا، استعفا»، باشعارهائی چون معلم می میرد،ذلت نمی پذیرد،وزیربی لیاقت استعفا استعفا و ...شده اید که نشان می دهد تاچه حد جنبش های اجتماعی ما صرفنظرازخودویژگی هایشان،درگوهر خود دارای مطالبات مشترک وتأثیرپذیر وتأثیرگذاربرهم هستند.و این البته باتوجه به آن که رژیم جمهوری اسلامی بعنوان دشمن مشترک همه آن ها،همزمان سیاست های راهبردی یکسانی را دربرابر آن ها،نظیر سرکوب تشکل ها ونهادهای مستقل،سرکوب مطالبات صنفی وایجاد فضای تک صدائی، سرکوب زندگی عرفی وتبعیض جنسی درپهنه جامعه، دیکته کردن سوداهای یک دولت ایدئولوژیک-مذهبی و....به عمل می آورد چندان عجیب هم نیست. بخصوص درمورد دانشجویان و معلمان باید اشتراک کلی آنها دروابسبته بودن به محیط های فرهنگی و آموزشی را نیز به آن اضافه کرد. که معنای سرکوب ایدئولوژیک وفرهنگی یک حکومت تمامیت گرای مذهبی را برای آن ها ملموس ترمی کند.
مهم ترین عامل برپائی این مقاومت و موفقیت نسبی دانشجویان را باید قبل ازهرچیزدرسه نکته اصلی وکلیدی زیرجستجوکرد:
نخست، درطرح مطالبات مشخص وفراگیر، وقاطعیت درپیگیری آن ها
دوم،درحضورفعال،جنبشی و گسترده بدنه دانشجوئی که مستلزم اتحاد عمل همه گرایشات و گریزازهژمونی طلبی این یا آن گرایش برکل حرکت است.که دریک کلام ناظربر برگسترش هرچه بیشترپایه توده ای مقاومت درجنبش دانشجوئی است.
سوم ابراز همبستگی توسط سایردانشجویان که رژیم را نگران گسترش دامنه اعتراض به سایردانشگاهها نمود.
ترکیب عناصرسه گانه فوق است که دردانشگاه شیراز رژیم را واداربه مذاکره حول مطالبات دانشجوئی می کند. و درهمان حال حضورفعال ِ بدنه و مجامع عمومی درصحنه وبعنوان قدرت پشتیبان،می تواند ضامن عقب نشینی رژیم دربرابردانشجویان گردد و فراترازآن تداومش تضمین کننده اجرای وعده های آن شود.وگرنه باشناختی که ازماهیت رژیم داریم مذاکره به تنهائی جزبا هدف ایجاد تشتت وکمین کردن برای یورش بعدی حاصلی نخواهد داشت
دانشجویان شیراز که درپی درهم شکستن جعبه آینه منشوررژیم عملا کنترل دانشگاه وخروج و ورود به آن را دردست خود گرفته اند و با تشکیل میتینگ ها ومجامع عمومی گسترده و چندهزارنفری و باکشاندن رئیس دانشگاه برای پاسخ گوئی به این مجامع و باگرفتن جلوی هرگونه لفاظی و طفره روی او، نهایتا رژیم ومقامات دانشگاه را واداربه عقب نشینی واعلام موافقت با خواست های خودکردند. وباین ترتیب آن ها نمونه درخشانی ازکاربرد تاکتیک های فوق را به نمایش گذاشتند.آنان هم چنین با شناخت ماهیت رژیم ودست اندرکاران آن،بدون آن که یک لحظه فریبِ وعده و وعیدهای وی را بخورند یک مهلت سه هفته ای را برای مشاهده عملکرد مقامات دانشگاهی ورژیم وبررسی آن درمجمع عمومی دانشجویان تعیین کردند.براین اساس تنها درصورتی که عملکردو گزارش رئیس دانشگاه به مجمع عمومی دانشجویان مثبت ارزیابی شود، دانشجویان به حرکات اعتراضی خود پایان خواهند داد.
ازسوی دیگر نگاهی به بیانیه های دانشجویان دانشکده های دانشگاه مازندران نیزبه نوبه خود گوشه ای ازروند بلوغ یابی وآگاهی امیدوارکننده جنبش دانشجوئی را به نمایش می گذارد.نگاهی به فرازهائی ازاین بیانیه ها نشان میدهد که دفاع ازخواست های مشخص دانشجوئی،بهمراه دفاع ازمطالبات سایرزحمتکشان ونیزمطالبات اجتماعی جنبش زنان ودرک اهمیت همبستگی بین المللی ومخالفت باهرگونه جنگ افروزی و تحریم اقتصادی درآن بخوبی مشهوداست. چنان که درجائی می خوانیم: حرف ما همان است که دانشجويان دانشگاههاى ايران در ۱۶ آذر روز دانشجو زدند! زنان و مردان در اجتماعات و قطعنامه هاى هشت مارس زدند! کارگران در تظاهرات ها و اعتصابهايشان زدند! ما انسانيم! هويتمان جهانى و انسانى است!
دانشجویان بابلسرنیز با اعلام اتمام حجت به صاحبان قدرت ،با مخاطب قراردادن آزادیخواهان جهان ازآنها می خواهند:
* خواهان آزادى فورى همکلاسيهاى ما در دانشگاه بابلسر و آزادى همه دانشجويان دستگير شده شويد!
* خواهان پرداخت حقوق معوقه کارگران و برسميت شناسى حق تشکل و اعتراض و اعتصاب و قرارداد دسته جمعى آنها شويد!
* خواهان آزادى فعالين حقوق زن و برسميت شناسى آزادى پوشش و حقوق برابر زنان و مردان شويد!
* خواهان حق زندگى ايمن٬ حقوق سياسى و اجتماعى٬ حرمت و رفاه ما شويد!
* خواهان پايان دادن به تحريم اقتصادى٬ نفى جنگ و تروريسم٬ و حمايت از مردم در ايران شويد!
ما دنيائى عارى از جنگ و نفرت و بمب و فقر و اختناق و بيحرمتى انسانها را آرزو داريم! ما به همبستگى انسانى ارج ميگذاريم! همبستگى انسانى مرز نميشناسد!
******
یکی ازمشخصات وضعیت کنونی جنبش مبارزاتی کاسته شدن ازفاصله زمانی خیزش های جداگانه هرکدام ازآنها ازیکدیگرو نزدیک شدن زمان اعتراضات وگاهی همزمانی آنها با یکدیگراست. بی شک وقوع چنین پدیده ای انعکاسی است ازازروند تکوین مطالبات مشترک وآگاهی به رنج ها ودردهای مشترک ازیکسو وواکنشی به گشودن یک جبهه سراسری وهمزمان ازسوی رژیم علیه بخش های مختلف زحمتکشان،زنان وروشنفکران ازسوی دیگر.هم چنین بلوغ چنین روندی است که بسترعینی وذهنی مناسب را برای گسترش هماهنگی و همبستگی میان جنبش های مختلف فراهم می سازد و .واگر درنظربگیریم که یکی ازعوامل اصلی قدرت رژیم درجدائی و پراکندگی و عملکرد جداگانه هرکدام ازاین جنبش بوده است آنگاه به اهمیت تکوین همبستگی و وشتاب دادن به آن بیشترپی خواهیم برد. بی تردید دراین میان جنبش های دانشجوئی بنا به گواهی تجربه، بالقوه دارای پتانسیل و امکان ایفاء نقش مهمی درتقویت وتخمیراین همبستگی ها می تواند داشته باشد.والبته ایفای چنین نقشی ازسوی جنبش دانشجوئی مستلزم پیش شرط هائی است که تحقق آن مستلزم بکارگیری راهبردهائی است که می توانیم آن ها را بطورفشرده درشش محورزیرجمع بندی کنیم:
1-نخستین راهبرد، ضرورت رساترشدن هرچه بیشترصدا و گفتمان رادیکال و متعلق به چپ معطوف به جنبش های اجتماعی وطبقاتی ومدافعان آزادی و برابری است.بدیهی است که این صدا بدون مصاف نظری و سیاسی باسایر گفتمان های حاکم و متعلق به جامعه طبقاتی چه لیبرال ها وچه مدافعان نظام سیاسی حاکم قادرنخواهد بودکه صدای خود رامتمایزو فراگیرکند. گرچه شفاف کردن هرچه بیشتر این گفتمان و متبلورساختن آن درصفوف مستقل خود،یکی ازشروط تعیین کننده تحقق ظرفیت های بالقوه جنبش دانشجوئی(ونیزانجام وظایف فرادانشجوئی) است،اما خطاست هرآینه که به تنهائی این صدا واین گفتمان را معادل جنبش دانشجوئی تلقی کنیم:
2-جنبش دانشجوئی بزرگترو فراترازآن است که بتوان آن را درقالب این یا آن گرایش جای داد.
بنابراین مطابق راهبرددوم، بهمان اندازه اهمیت محورنخست یعنی حضورمستقل این صدا، مهم است که صدای خود را معادل کل جنبش دانشجوئی نداند و خود راتنها بخشی ازآن بشمارآورد.نباید فراموش کنیم که برسمیت شناختن پلورالیسم وچندگونگی یکی ازمهمترین مشخصات این گونه جنبش هاست.والبته نیازی به گفتن ندارد که جمع کردن این دومهم بایکدیگر،یعنی درنظرگرفتن جنبش به مثابه کلیتی متکثر و درچهارچوب آن به تقویت گفتمان رهائی بخش ورادیکال پرداختن،بلوغی را می طلبد که ضرورت شفاف ساختن گفتمان رادیکال را نه فقط به حربه ای برای تکه پاره کردن جنبش ها تبدیل نکند،بلکه برعکس آنرا درجهت تقویت توانمندی کلیت جنبش متکثرورادیکالیزه کردن گام به گام آن دربستر تجربه خودِ جنبش بکارگیرد. روشن است که دست یافتن به چنین بلوغی تاچه حد درگرو جنگیدن با گرایشات سکتاریستی، هژمونی طلبانه،کیش رهبری وبا آن هائی است که شب وروزشان درجستجوی تعبیه سرو"سازمان" (هم نهاد وهم تئوری) برای جنبش،جهت هدایت وکنترل آن می گذرد.نباید فراموش کنیم که گفتمان کیش رهبری وتمامیت خواهانه با تن پوش های بسیارمتنوع ورنگارنگی ازجمله با تن پوش عاریتی "چپ" به ابرازوجود می پردازد که لازم است درهرشکل ولباسی افشاء و منزوی گردد.
3-بی شک یک جنبش بالقوه میلیونی را نمی توان بدون خواستهای مشخص و ملموس و فراگیراعم ازصنفی و سیاسی قابل تصوردانست.بنابراین هرگونه بی توجهی به این گونه مطالبات به معنای نایده گرفتن عواملِ پا گرفتن ومبنای وجودی جنبش است.بدیهی است که مطالبات فقط صنفی نیستند،بلکه عموما خصلت صنفی- سیاسی دارند. بویژه درجامعه ما، بدلیل وجود یک رژیم تمامیت گراوایدئوژیک-مذهبی،که مداخله دائمی آن درکوچکترین بایدها ونباید های زندگی مردم،یکی ازمشخصه های اصلی آن است، پیوند تنگاتنکی بین عرصه های سیاس و صنفی وجود دارد.ولی وجوداین رابطه نزدیک نباید منجربه نقض قانونمندی فوق گردد.درواقع وجود چنان رابطه های تنگاتنگی بین مطالبات صنفی و سیاسی، تنها راه فراروی ازیکی به دیگری و ازطریق تعمیق خواستهای بیواسطه وجاری فراهم می کند و نه انکار و دست کم گرفتن آنها را.
4-پای بندی به موازین ساختارهای جنبشی و حرکت جنبشی به مثابه راهبردچهارم. بی گمان درنظرگرفتن چندگونگی درچهارچوب مختصات اصلی جنبش،یعنی خصائل ضد استبدادی، برابری خواهانه وضدامپریالیستی جنبش دانشجوئی،وتوجه مطالبات پایه ای و مشترک قاطبه دانشجویان ازشروط لازمِ نگرش جنبشی است ولی نه هنوز کافی. هرآینه اگراین گفتمان درقالب ساختارها وعملکرد جنبشی کانالیزه نشود بیم آن می رود که ازمسیربالنده اش خارج شود.یعنی بایددراشکالی جریان یابد که بتواند بیشترین تعداد دانشجویان را بطورمستقیم درمبارزه برای اهداف خود درگیرساخته و درتصمیم گیری ها مشارکت دهد.بکارگیری چنین شیوه ای مستلزم آنست که همواره تأکید اصلی بروجودحداقل ساختارهرمی ومبتنی برنمایندگی دربالا وبرحداکثرمشارکت درپائین صورت گیرد. رویکردی که خود را درتأکید هرچه بیشتربرنقش مجامع عمومی درتصمیم گیری ها و تصمیم سازی ها و درگفتگو و اقناع و بسیج دانشجویان براین بستر،درساختارهای افقی و دریک کلام بکارگیری وتقویت دمکراسی مستقیم و مشارکتی نشان می دهد.گزاف نخواهد بود اگربگوئیم که گسترش دامنه جنبش خود بنیاد وخود رهان دانشجوئی، باید تمرین های معطوف به عمل اجتماعی براساس ساختارهای فراسلسه مراتبی خود را ازهمین امروز شروع کند.
5-جنبش دانشجوئی بنابه جایگاه طبیعی خود عموما دارای دورویکرد همزمان والبته مکمل هم هست.یکی معطوف به مطالبات وجنبش اخص دانشجوئی و دیگری آمیزش با سایرجنبش های اجتماعی وطبقاتی وتقویت آگاهی و مبارزات و همبستگی آن ها.وبهمین دلیل جداازمختصات خود ویژه ای که نیازمند تاکتیک ها و استراتژی اخص است،درعین حال بخش مهمی ازجنبش های عمومی را تشکیل می دهد که بهمین اعتبار همراه با سایرجنبش ها،درون کشتی بزرگتری قراردارد که نهایتا سرنوشتش با سرنوشت این کشتی پیوند خورده است.ازهمین رو ضرورت داشتن استراتژی کلان و گره زدن مبارزات خود با مبارزات سراسری ضرورتی گریزناپذیراست.نکته اصلی آنست که این دوعرصه استقلال نسبی خود را داشته و بهیچ وجه دربرابرهمدیگرقرارندارند ونباید آنها رادرتقابل با یکدیگرقرارداد. درحقیقت تکامل و تقویت این هردوعرصه لازم و ملزوم یکدیگرند. بدیهی است که یک جنبش دانشجوئی دارای نفوذ توده ای درمیان دانشجویان،خواهد توانست حول مطالبات مشترک وکلان، مشارکت فعال ترومؤثرتری با سایرجنبش های اجتماعی و مبارزات عمومی آن ها به عمل آورد تا هنگامی که خود یک جنبش ضعیف و پراکنده باشد.بنابراین راهبردبرپائی جنبش ِ جنبش ها،نیازمند یک جنبش دانشجوئی نیرومندو توده ای است.جنبشی که قادراست بااستفاده ازمطالبات مشترک وحلقات متداخل خود نقش مثبت و کارسازی را درمبارزه علیه ستم سیاسی-مذهبی،جنسی،
ملی وطبقاتی و رهائی اجتماعی(سوسیالیسم) به عمل آورد.
6-ضرورت داشتن نگاه جهانی و پیوند با جنبش های جهانی ضدسرمایه داری دردنیائی که سرنوشت آحاد ساکنین آن روزبروز با یکدیگربیشترگره می خورد ودرهمان حال زحمتکشان همه کشورها،با دشمنان واحد ومتحدی روبرومی شوند که با کنترل همه اهرم های جهانی،فقرو تبعیض وتباهی را درهرنقطه جهان جاری می سازند،به تنهائی وبه صرف یک استراتژی بومی و معطوف به مرزهای ملی نمی توان به مقابله با چنین فلاکتی بپاخواست.ازاین رو یک استراتژی واقعی و کارآمد نمی تواند بدون وجه منطقه ای و جهانی قابل تصورباشد.درهمین رابطه ضرورت همبستگی و پیوند متقابل باجنبش های مترقی بین المللی ازیکسو ومشارکت درمبارزه علیه امپریالیسم ونظام حاکم برجهان وتهدیدات آن ازسوی دیگر،یکی ازمولفه های مهم جنبش های نوین است.وپاسخ به این نیازازسوی جنبش دانشجوئی ازاهمیت زیادی برخورداراست. 2007-04-25-05-02-86
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

Thursday, April 19, 2007

برگزاری اعتصاب سراسری معلمان به مثابه یک دستاوردمهم وگامی بجلو!
تقی روزبه
Taghi_roozbeh@yahoo.com

جنبش معلمان همانطورکه درفراخوان شورای هماهنگی کانون های صنفی معلمان ازپیش اعلام شده بود وعلیرغم همه تلاش های بازدارنده رژیم توانست اعتصاب گسترده وسراسری خود را در روزهای 26و27 فروردین برگزارکند:یک رویداد مهم وپرمعنا دربسط مبارزات طبقه بزرگ استثمارشونده برای آزادی وبرابری.
اعلام پیشاپیش یک حرکت اعتراضی وسپس برگزاری آن دربرابر یک حکومت مستبد وتمامیت گرائی چون جمهوری اسلامی که کوچکترین اقدام مستقل ازخود را برنمی تابد،حائزاهمیت بوده و حاوی چندین نکته است:
نخست آن که این کارتنها ازعهده جنبش هائی برمی آید که اولا تاحدی سازمان یافته باشند وثانیا پایگاه توده ای گسترده ونیرومندی داشته باشند. رژیم براین گمان بود که با انداختن حرکات معلمان به دست اندازایام تعطیلات طولانی نوروزی وازسرگذراندن زمان تصویب بودجه ودستگیری عده ای ازفعالین وسخنگویان معلمان،آن ها را دربرابرکارانجام شده ای قرارداده ونهایتا ازتب وتاب می ندازد. اما عزم جامعه معلمان برای پیگیری مطالبات خود آنقدر نیرومند بودکه بتواند ازاین دست اندازها بگذرد.گرچه اعلام پیشاپیش جدول اقدامات اعتراضی درعین این که فرصت بسیج افکارعمومی وبرگزاری یک حرکت بزرگ را فراهم می سازد اما درهمان حال به دشمن نیزاین مجال را می دهد که غافلگیرنشده و با بسیج همه امکانات وتدابیرخود به فلج کردن و تدارک لازم برای سرکوب آن به پردازد. والحق رژیم نیزهمانطورکه انتطارش می رفت،همه توانائی خود رابرای ممانعت ازبرگزاری اعتصاب توسط کارکنان بخشی که خود آن را امرزیربنائی واستراتژیک می داند بکارگرفت.اما چنان که دیدیم ناکام ماند. مبادرت به صدور احضاریه ها وحتا دستگیری ها وبازداشت های گوناگون درنقاط مختلف کشور،ازجمله بازداشت علی اکبرباغانی یکی ازفعالین و سازماندهندگان اصلی،درسرکلاس درس و جلوی چشم دانش آموزان و بدون نیازبه هم آهنگ کردن آن با مسئولین مدرسه و باهدف ایجاد رعب،استفاده گسترده ازتهدید به اخراج معلمان ازشغل ازطریق صدوربخش نامه به مدیران مدارس،ممنوع کردن تحصن درمدارس،استفاده ازحربه باصطلاح تطمیع نظیرتوزیع بن کالا،اعمال سانسورگسترده جهت ممانعت ازبازتاب حرکت معلمان،وانتشاراخباردروغین واغفال کننده درمورد منتفی شدن اعتصاب وعادی بودن وضعیت مدارس کشور،هم چنین تلاش برای ایجاد تصورنادرست دربین مردم و اولیاء دانش آموزان درمورد باصطلاح زیاده خواهی معلمان و.... جملگی بخشی ازترفندهای رژیم برای بیرون کشیدن چاشنی این اعتصاب سراسری بود که به ناکامی انجامید. چنان که شاهدبودیم حرکت معلمان درروزهای موردنظروطبق برنامه تعیین شده برگزارگردید که باید آن را براستی یک موفقیت بزرگ برای این جنبش بطوراخص و جنبش زحمتکشان ایران بطوراعم بشمارآورد وبدین خاطربه آنان تبریک گفت .تجربه الهام بخشی که باخواروخفیف کردن اقتدار رژیم ازیکسو وتقویت روحیه همبستگی و خود باوری به توان خویش ازسوی دیگر،جنبش معلمان را یک گام بزرگ به جلو سوق داد.براساس گزارش های انتشاریافته-که هنوزبازتاب دهنده همه واقعیت ها نیست- علیرغم تهدیدات گسترده رژیم،این حرکت دربسیاری ازنقاطی که این جنبش دارای تشکیلات بود(ازمیان بیش از30 تشکلی که درشورای هماهنگی گردهم آمده اند)توانست دربیش ازده استان کشورازجمله تهران ،همدان ،اصفهان ،مرکزی، خراسان، آذربایجان ،زنجان، قزوین،کردستان،کرمان و..) و ده ها شهرستان کوچک و بزرگ،اعتراض همبسته و پرشورخود را درشمارقابل توجهی ازمدارس کشور به نمایش بگذارد. وبادرهم شکستن توطئه سکوت و سانسوررژیم اعم ازمطبوعات ورادیو وتلویزیون،خبربرگزاری اعتصاب خود را درسطح گسترده ای مطرح سازد. تاکتیک آنها دربکارگیری شیوه های ابتکاری اعتراض برای درهم شکستن تؤطئه سکوت،استفاده فعال ازاینترنت ورسانه ها و تلفن ها ی همراه،صدوراطلاعیه های به موقع، وبکارگیری ده ها ابتکاردیگرازعوامل تضمین کننده این موفقیت بود.
درپاره ای مناطق مثل خمینی شهرشدت همبستگی معلمان به حدی بود که رژیم را ناچارساخت تادستگیرشد گان را که برای زهرچشم گرفتن صورت گرفته بود آزادکند. معلمان با گل و شادباش به استقبال پرشور آزادشدگان پرداختند.درپاره ای نقاط مثل اسلام شهردامنه تهدید ازحد متعارف بالاترفته ووزارت آموزش وپرورش حکم معلق کردن کلیه معلمان متحصن راصادرکرد.بااین همه تلاش های مذبوحانه رژیم درممانعت ازاین حرکت بزرگ وسپس انکارآن با شکست بزرگی مواجه شد و جنبش مزدوحقوق بگیران،پیروزی بزرگی رادرکارنامه خویش ثبت کرد.بی شک وقتی از موفقیت سخن می گوئیم،این پیروزی امری نسبی بوده ودراینجا مقصودمان بیشترناظربرنفس برگزاری آن درکشوری است که داشتن تشکل مستقل وبرگزاری اعتصاب بسختی ممنوع است،آنهم دربرابر دولتی که باهمه اقتدارخود عزمش رابرای ممانعت ازآن بکارگرفته بود.علاوه براین برای زحمتکشان و کارگران، اعتصاب ها همواره مهم ترین مکتب آموزش وتربیت بشماررفته وهراعتصاب باندازه ده ها کتاب و سالها تجربه درشرایط عادی دربرگیرنده درسهای آموزنده می باشد.دراین میان اعتصابات بزرگ، درسها و دست آوردهای بزرگ تری را بهمراه دارد که اهمیت آنها حتا ازکسب مطالبات مشخص وبیواسطه فراترمی رود.ازجمله مهمترین آن ها،کشف ووقوف مزدوحقوق بگیران به قدرت جمعی خود ازیکسو و مشاهده آسیب پذیری رژیم ازسوی دیگراست. تحت چنین شرایطی است که معلمان فرصت می یابند تاتشکل های موجودو مستقل خود را بیشترتثبیت کنند و باعبورازاین آموزن زمینه گسترش آن را درشهرها و استانهائی که هنوز شکل نگرفته اند،فراهم آورند.آن ها هم چنین بیش ازپیش ازرژیم وجناح های آن فاصله گرفته وبا زدودن بقایای هرگونه توهم به وعده و وعیده های آن،بردرجه قاطعیت و رزمندگی خویش بیافزایند.نه فقط موجی تازه ازمعلمانی راکه تادیروزفعال نبودند به صفوف خویش وارد می کنند،بلکه دربرابرسایربخش های زحمتکشان نیزبه مثابه الگوئی مثبت تأثیرگذار می گردند.آن ها هم چنین درمتن چنین کشاکشی، بیش ازپیش برجایگاه خود درجامعه وکشف متحدین طبیعی خویش نائل آمده وضرورت واهمیت همبستگی با اقشارهم منافع و همسو با خود را درمی یابند.تاکتیک ها و شعارها،پرورش کادرها و ومبلغین وسازمانگران خود را صیقل داده و صفوف خویش را فشرده ترمی سازند.هم چنین دراین روند خواست های کوچک و اصلاحی به تدریج جای خود را به خواست های ژرف ترو کلان تر می دهند و قاطبه معلمان به گره خوردگی بین خواستهای مشخص وهم اکنون خود با مطالبات کلان بهترپی می برند.درهرحال مهمترین دست آورداعتصاب،کشف قدرت جمعی واهمیت استفاده ازآن به مثابه یک ابزارکارآ درمبارزه برای مطالبات خوداست.می توان ادعا کرد نحوه برخوردرژیم باآن برای خاموش کردن حرکت معلمان و یادانشجویان ویازنان،نظیردستگیری های گسترده-که حتا عموما قادرنیست آنها را بطورطولانی دربازداشت نگهدارد و بشیوه بعضا گانگسترمأبانه وظاهرشدن دولت درجلد آدم ربائی،خود به عنوان عاملی موجب تقویت وجه توده ای وافزایش روحیه و جسارت عمل شده وبه مثابه عنصر تخمیرکننده برای شکل گیری پدیده همبتسگی طبقاتی واجتماعی عمل می کند.آن چه را که دارد اتفاق می افتد می توان هم چون گرده افشانی درفصل بهاربرای رسیدن میوه ها بشمارآورد.این نخستین بارنیست که ارتجاع دشمنانش را درکندن گورخود یاری می دهد.
نگاهی به بخشی ازآخرین اطلاعیه کانون صنفی معلمان اردبیل پس ازپایان اعتصاب،جائی که اعتصاب معلمان فراگیروگسترده بود،بخوبی رگه های ارتقاء مطالبات وتقویت عزم مبارزه برای پیشروی را نشان می دهد:
ملت شريف ايران بدانند و آگاه باشند كه آموزش و پرورش ايران بيش از دو دهه است كه بشدت سياست زده شده و دستان ناپاك سياستمداران منفعت جو و فرصت طلب در تمامي عزل و نصب ها مشاهده و مسير حركت تعليم و تربيت ما منحرف شده و بطور حتم محصول چنين فضاي چيزي خواهد بود كه نه خواست ماست و نه خواست ملت ما . اينان معلمان را افرادي بيچاره و بدبخت مي دانند كه فقط در مسايل از قبيل شركت در انتخاب و راي دادن موثر هستند و براي پر كردن صف ........... .
سياست مداران خود خواه هرگز به منزلت جايگاه معلمان ايمان نداشته و بارها با وعده وعيد هاي سرخرمن از اين قشر صادق و نجيب بهره برداري سياسي نموده و بعد از رسيدن به مقصد رهايشان نموده اند ولي ديگر تاريخ مصرف اين بازي ها بسر آمده و اين بار معلمان هستند كه تصميم گرفته اند تا سرنوشت كشور خود را خود رقم زنند و اجازه ندهند تا سياست بازان در درون وزارت آموزش و پرورش و با عزل ونصب حزبي و مرامي سرنوشت يك ميليون معلم و 17 ميليون دانش آموز و به تبع آن كل جامعه را در دست گيرند
تشكيل اتحاديه صنفي تحت عنوان كانون صنفي معلمان حق مسلم فرهنگيان بوده كه سه دهه به تاخير افتاده است ولي فرهنگيان بايد از چنين پايگاهي براي دفاع از حقوق صنفي خود حمايت كرده و با عضويت تمامي فرهنگيان چنين تشكلي قدرت و قوت گيرد . تا دير نشده معلمان شهرستاني براي ايجاد شعبه كانون صنفي معلمان اقدام و معلماني كه از چنين نعمتي برخودار هستند هر چه سريعتر عضو اين تشكل صنفي شوند . كانون نطقه اتصال و مركز همفكري و استقامت ما خواهد بود . با عضويت خود و تشويق ديگر همكاران تلاشگران صنفي خود را ياري نماييم و باعث دلگرمي و مقاومت آنان گرديم. تا چنين نكنيم دردهاي مشترك ما درمان نخواهد شد .
همراه شو اي عزيز
تنها نمان به درد
كاين درد مشترك
جدا ، جدا درمان نمي شود

چنانکه ملاحظه می کنید دراین اطلاعیه که پس ازبرگزاری اعتصاب سراسری منتشرشد، فروریزی بقایای توهم به همه جناح های حکومت وبه وعده و وعیدهای آنها،ضرورت رقم زدن سرنوشت کشوربدست خود، حق تشکل های مستقل ودرک اهمیت آن ها،بهره گیری ازفرصت بوجود آمده برای گسترش آن ها به نقاطی که درآنجا هنوز شکل نگرفته اند،اهمیت پیوستن دردهای فردی و پراکنده به یکدیگرو...بخوبی مشهوداست.
ازسوی دیگرنفس وقوع چنین حرکتی درشرایط ارعاب واعلام پیشاپیش زمان و چگونگی برگزاری آن،برای دیگرزحمتکشان این فرصت را فرهم می سازد که همبستگی خود را با ابرازحمایت ازآن به نمایش بگذارند.نمونه بیانیه زیرکه پس از میتینگ معلمان درمقابل مجلس ویورش رژیم به آن صادره شد،بخوبی شکوفه زدن این گونه جوانه های همبستگی را به نمایش می گذارد:
روز 23 اسفند ماه تجمع معلمان در مقابل مجلس شورای اسلامی مورد تهاجم نیروهای انتظامی و امنیتی قرار گرفت و طی آن، بسیاری از معلمان بشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته و جمع کثیری نیز بازداشت شدند.خواست اصلی معلمان اجرای نظام هماهنگ پرداختها و برخورداری از یک زندگی انسانی و شرافتمندانه است. این خواست و تجمع برای دستیابی به آن، حق مسلم معلمان است. اما در این جامعه، به جای پاسخگویی به خواست های معلمان و تلاش برای فراهم کردن یک زندگی انسانی برای آنان، با باتوم به جان این شریف ترین انسانهای جامعه می افتند و در روزهای پایانی سال صدها تن از آنان را بازداشت و روانه زندان میکنند.این برخورد وحشیانه به مربیان فرزندان ما و آموزش دهندگان امروز و فردای جامعه، اهانتی عریان به شان و حرمت همه آحاد مردم است و بی تردید عاملین و آمرین چنین سیاستهایی، بیش از پیش مورد انزجار و تنفر مردم قرار خواهند گرفت.
ما با محکوم کردن حمله به معلمین و بازداشت آنها، خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط معلمان بازداشت شده هستیم و مصرانه بر محاکمه ی دست اندرکاران حمله به معلمین و بازداشت آنها تاکید کرده و بدینوسیله بار دیگر حمایت قاطعانه خود را از خواست های بر حق معلمان اعلام میداریم.
هیئت مؤسس اتحادیه سراسری کارگران اخراجی و بیکار
جمعی از کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
کارگران اخراجی و تعلیقی نساجی کردستان
کارگران کارخانه نساجی شاهو
کارگران اخراجی کارخانه الومین
کارگران اخراجی پرریس
انجمن صنفی کارگران برق و فلزکار کرمانشاه
کارگران گرداننده سایت شورا
منبع:وبلاگ علیه وضعیت موجود

********
هم اکنون معلمان درپی برگزاری یک اعتصاب موفقیت آمیزو پرشکوه،باروحیه ای قوی تر آماده پیگیری مطالبات شفاف خود هم چون اجرای لایحه مدیریت خدمات کشوری،عزل وزیرآموزش و پرورش،آزادی معلمان دربند وعذرخواهی دولت ازمعلمان بدلیل ضرب وشتم 23 اسفند،هستند.آنها هم چنین گام های بعدی حرکت خود را پیشاپیش اعلام داشته اند.بدیهی است در شرایطی که آن ها زیربیشترین فشارها قراردارند، همبستگی با آنان ودفاع قاطع ازمطالبات بحق اشان دارای اهمیت زیادی است.بی شک رژیم درپی ناکامی خود هم چون مارزخم خورده وخشمگین درپی نیش زدن وبکارگرفتن انواع ترفندها برای درهم شکستن آن است. دوابزاراصلی رژیم برای ازپاانداختن جنبش تشدید سرکوب و تهدیدمستقیم ازیکسو و تلاش برای ایجاد تفرقه وتشتت درصفوف معلمان ازسوی دیگراست(ازجمله این ترفندهای می توان به تلاش های انحرافی نمایندگان مجلس برای بدست گرفتن شعاراستعفای وزیرآموزش وپرورش باهدف کندکردن برندگی این شعاراشاره کرد).بدیهی است که خنثا کردن این ترفندها ازسوی همه معلمان آگاه وفعال ونیز فعالین سایرجنبش های طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیرونیزسایرجنبشهای اجتماعی دارای اهمیت است. بسیارمهم است که معلمان بتوانندبیش ازپیش حمایت اولیاء دانش آموزان و همراهی دانش آموزان ونیزحمایت سایراقشارزحمتکشان را نسبت به حقانیت مطالبات خود بدست آورند وبدانند که تنها راه مقابله بارژیم ودست یابی به مطالبات ازطریق گسترش هرچه بیشتر پایه توده ای مقاومت ،قاطعیت درپیگیری مطالبات و جلب همبستگی سایراقشاراست.
دوپیشنهادی که دربرخی وبلاگ های معلمان ودرلابلای برخی نوشته های آنان دیده می شود مبنی برشرکت خانواده های معلمان درتحصن بعدی ونیزبرگزاری مراسم مشترک کارگران ومعلمان به مناسبت اول ماه مه بخوبی هم نیاز و هم وجود زمینه های مناسب برای گسترش هم بستگی و پایه توده ای جنبش را نشان می دهد.
شعارمعلم ،کارگر،دانشجو و....اتحاد اتحاد، مهمترین شعاری است که دربرابرجنبش زحمتکشان قراردارد. با درپیش بودن 11 اردیبهشت،روزجهانی کارگر و نیز 12 اردیبهشت روزمعلم،ونیزبا توجه به اقدامات اعتراضی آتی وبرنامه ریزی شده معلمان، روزهای مهمی را درپیش روداریم. همه توان خویش را برای اعتلاء همبستگی زحمتکشان و دفاع ازمبارزات معلمان بکارگیریم.
2007-04-18-19-01-86
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

Sunday, April 01, 2007

سال 86 را چگونه آغاز کرده وبه پایان می بریم؟

تقی روزبه
Taghi_roozbeh@yahoo.com

سال جدید وفضای آغشته به بوی باروت!
برطبق ضرب المثل معروفِ سالی که نکوست ازبهارش پیداست،سال "بدشگون"هم ازبهارش پیداست.برهمین قیاس است که سال جدید ازهمان روزهای نخست -حتا بدون آن که مجال سپری کردن بی دغدغه چندروز تعطیلات عید را به شهروندان بدهد- با چهره ای دژم وعبوس کرده وچه عجولانه نشان دادتاچه اندازه "نکو"است!.شروعی با چالش هائی سنگین. گوئی که زخم های انباشته شده طی 28 سال گذشته طاقت ازدست داده وباگذشتن ازمرحله دردهای خموشانه،یکجا قصد سربازکردن دارند. دیگردودکردن اسپند هم قادرنیست حتا اندکی ازبدیمنی آن بکاهد.سالی که ازهمان لحظات نخستین خود به همه خاطرنشان می سازد که انداممان-اندامی بوسعت جامعه- آبستن عفونتی مزمن ودردی جانکاه است که یک لحظه آراممان نه خواهد گذاشت.آلامی که نه ازجنس باصطلاح نزول بلایای طبیعی(و یا آسمانی)،بلکه ازقضا مطلقا ازجنس آفات زمینی اند وازآن گونه که صددرصد با نقش و عملکرد اجتماعی و سیاسی قدرت های حاکم برسرنوشتمان وبانحوه مواجهه امان با خدایان ِ نکبت، گره خورده است.اگرازجنبه قدرگرائی نهفته دراین ضرب المثل بگذریم وتقدیرتاریخ را حاصل عملکرد بازیگران اجتماعی وتصادم منافع طبقاتی آنان بدانیم،تقدیرنکبت را بایدقبل ازهرچیز محصول صف آرائی خصمانه دوقطب مولد بحران ومولدجنگ وفلاکت بدانیم که درغیاب حضورفعال قطب اجتماعی سوم-قطب جنبش های مطالباتی-اجتماعی-سیاسی رهائی بخش،فرصت یافته اند که این چنین به گریبانمان چنگ بیافکنند.وچنین است که سیکل معیوب بحران بطوریک جانبه میدان دارشده وباعبورازمراحل کمی و جنینی خود،بندها یکی پس ازدیگری پاره می شوند وعقربه به نقطه قرمزنزدیک ترمی شود.شتاب تصاعدی بحران،که نیروی محرکه خود را ازتشدید فشارهای زمان بندی شده باهدف گشودن راه عقب نشینی رژیم ورساندن پشت او به خاک ازیکسو و با برانگیختن عکس العمل های متقابل ازجانب اومی گیرد،هرگونه پیش بینی دقیق مسیرتکوین بحران را ناممکن ساخته است.بکارگیری تاکتیک چماق وهویج یابهتراست بگوئیم تنیدن تاربدست وپای طعمه و آنگاه به سراغ آن رفتن تا با تکان دادن دست وپایش خود را درتارهای بیشتری گرفتارکند وتداوم این سیکل تا لحظه ازرمق افتادن حریف،فضای آغشته به بوی باروتی را به وجود آورده است که هرگونه جرقه پراکنی های موردی می توانددامنه بحران را ازکنترل طرفین خارج ساخته و آن را واردفازجدید و تباه کننده ای بکند. فضا مملوازردوبدل شدن چنین جرقه هائی است.
درچنین شرایطی است که سرویس های اطلاعاتی روسیه اخباری را گزارش می دهند که از آرایش تهاجمی و بی سابقه نیروهای آمریکا درمنطقه خلیج فارس اززمان حمله به عراق بدینسو،حکایت می کنند.آرایشی که برطبق همین گزارش ها، ازطریق مانورهای نظامی،آماج های فرضی خود درایران را بمباران کرده ونشان گرآن است که به مرحله آمادگی رسیده اند.گوئی که هنوز فضای آغشته به بوی باروت بقدرکافی اشباع نشده، درواکنشی متقابل رژیم ایران نیزمانورنطامی تازه ای را درهمین منطقه شروع می کند.علاوه برآن دستگیری ملوانان انگلیسی-که خاطره اشغال سفارت آمریکارا برمی انگیزاند- خشم دولت انگلستان را به اوج تازه ای می رساند تا حدی که تلویحا دولت ایران را به اقدامات تنبیهی متقابل تهدید کرده وبا تعلیق مناسبات اقتصادی و سیاسی و ازتصویب گذراندن خواست خود در شورای امنیت سازمان ملل وحتا بنابه ادعای رژیم حمله به کنسولگری ایران دربصره، بحران را به نقطه جوش خود نزدیک ترمی کند.درمبادله جرقه ها حتا به وقایع رخ داده هم بسنده نمی شود، خبر(شایعه)شلیک موشکی ازسوی رژیم ایران بسوی ناوگان دریائی آمریکا،قیمت نفت را برای لحظاتی دربازارعصبی ونگران بشدت بالامی برد.بطوری که برخی صاحب نظران،انتشاراین خبردروغین درمیان کشاکش های فوق را به مثابه تست بازارنفت وافکارعمومی نسبت به یک حمله واقعی تلقی می کنند. دامنه گسترش بحران تا آن جا بالامی رود که یک ژنرال روسی حتا مدعی تاریخ حمله،تعدادهدف ها وآماج های مورد تهاجم دراوائل آوریل می شود.درکناراین گزارش ها، انتشارنظریاتی چون نظربرژینسکی این استراتژیست کهنه کارآمریکائی مبنی براینکه دولت بوش درجهت آماده کردن افکارعمومی مردم جهان برای حمله به ایران گام برمی دارد،برخطیربودن اوضاع وآغشتگی آن به بوی باروت صحه می گذارد.مساله فقط درسطح اعلام ارزیابی سرویس های خبری و اطلاعاتی نمانده وازآن فراترمی رود.چنان که وزارت خارجه روسیه باصدوراطلاعیه ای،به دولت آمریکا نسبت به شروع جنگ جدیددرموردایران ومنطقه هشدارمی دهد. همزمان سران دودولت روسیه و چین که نگران سوء استفاده دولت آمریکا ازقطعنامه های شورای امنیت برای انجام اقدام نظامی هستند لازم می بینند که درنشست مشترکی تصریح کنند که این قطعنامه اجازه چنین کاری را به کسی نمی دهد. دولت آمریکا نیزبه نوبه خود بیکارنه نشسته و باهدف تشدید دامنه تحریم ایران که درتداوم خود،اختلال وازکارانداختن تولید و فروش نفت( وحتا واردات بنزین)،یعنی قلب طپنده اقتصاد ایران را نشانه گرفته است، روسیه وچین را بدلیل انجام معلامات نظامی و بستن قراردادهای نفتی با رژیم تهران به تحریم وافزایش فشاربه آن ها تهدید می کند.اروپا که به عنوان دلال واسط واعمال کننده فشارهای دیپلماسی دربحران هسته ای عمل می کند،عملا وارد مسیرلغزنده وگشاینده بحران روبه تصاعدی شده که ناچاراست به تدریج ابتکارعمل را به دست دولت آمریکا بسپارد.کاربه آنجاکشیده که کاخ سفید به بهانه خطرموشک های بالیستیک ایران وکره شمالی،نه فقط بدنبال استقرارموشک وایستگاه های جاسوسی دربخش اروپای شرقی ودرمناطق نزدیک به مرزهای روسیه برآمده است ،بلکه باتشدید فضای جنگ سردجدید،فشارهای تازه ای را برای تحت الحمایه قراردادن اتحادیه اروپا(وهم چنین ژاپن) بکارگرفته است.نکته درخورتوجه آنست که دولت آمریکا این سیاست را ازِقبل سیاست تشدید بحران وبدون تمایل وتوافق سران دول اروپائی پی میگیرد.بطوری که حتا خانم مرکل هم باهمه محافظه کاری خود، زبان به شکوه وانتقاد نسبت به واشنگتن گشوده وآن را شروع دوباره برای جنگ سردنامیده است.
آن چه که به تشدید تخاصم وتنش بین دولت آمریکا و ایران درسال جدید بعد ودامنه بیشتری می دهد،همانا موضع حزب دموکرات آمریکا بعنوان حزب رقیب و مدعی کسب قدرت دردوره ریاست جمهوری آینده است که از هم اکنون اکثریت نمایندگان مجلس وسنای امریکا را بدست آورده است. این حزب که برخلاف مواضع خوددرموردعراق که خواهان خروج زمان بندی شده دولت آمریکا ازآن وبستن دست وبال جرج بوش برای گسترش دامنه جنگ است، درمورد ایران آشکارا سیاست دیگری راپیگیری می کند. براساس همین سیاست، اخیرا ازدرخواست خود مبنی بر پس گرفتن اختیارات جنگی بوش که بهنگام جنگ عراق ازسوی کنگره آمریکا به وی داده شده بود،عقب نشست. این عقب نشینی نه فقط بدلیل مناسبات وپیوندهای دیرینه این حزب با لابی های نیرومنداسرائیل صورت گرفته ،بلکه هم چنین باین دلیل که سلب چنین اختیاری موجب تقویت مواضع رژیم ایران وتقویت این احساس که گوئی گزینه نظامی دربحران کنونی جائی ندارد،صورت گرفت. حزب مزبور هم چنین با تهیه قطعنامه هائی جهت تشدید فشاربه شرکاء تجاری خود در روسیه و چین وپاره ای ازشرکت های اروپائی باهدف فشاربیشتربه رژیم ایران راپیگیری می کند.وهمین سیاست یک بام ودوهوا درمورد ایران وعراق، پاره ای ازتحلیل گران اوضاع سیاسی را به این نتیجه رسانده است که حزب دموکرات به عنوان مدعی آینده کسب قدرت در کاخ سفید،درعین بهره برداری حداکثر ازشکست بوش درعراق،درهمان حال درمورد ایران-که خاطرات تلخی چون تسخیرسفارت و شکست کارتر دربرابرریگان را باخود همراه دارد- به نوعی با دولت بوش همراه شده وبرآن است که درطی باقی مانده دوران ریاست جمهوری وی درجهت حل این بحران واجتناب ازسرریزشدن آن به دولت آینده، نهایت همکاری را با وی درجهت حل آن تا قبل ازپایان ریاست جمهوری وی بعمل آورد.براساس همین ارزیابی ها، دمکرات ها درصورت به بن بست رسیدن راه حل های دیپلماتیک دراساس با تاکتیک بمباران سنگین هوائی بدون واردکردن نیروی زمینی-استراتژی ی که درزمان کلینتون، خود دموکرات ها مبتکرآن بودند ودرهمان زمان درپاره ای ازنقاط بحرانی جهان نظیر یوگسلاوی هم بکارگرفته شد،موافق هستند.باین ترتیب حزب دمکرات بادنبال کردن سیاست هم به نعل وهم به میخ درموردایران،عملا برکوره جنگ وتشدید تحریم می دمد.واین درحالی است که نومحافظه کاران نیزبه نوبه خوددراین رویکرد راه گریزی برای فرارازبحران عراق و پوشاندن دامنه شکست ودفاع ازحیثیت سیاسی خود می جویند.
روی دیگرسکه بحران هسته ای را جمهوری اسلامی تشکیل می دهد که به نوبه خود با اتخاذ سیاست ارتجاعی وتحریک آمیزدست یابی به انرژی هسته ای وهمراه کردن آن بااقدامات وشعارهای حساسیت برانگیزدیگر،بهترین دست آویزها را برای نومحافظه کاران جهت کانونی کردن بحران حول ایران و خروج نومحافظه کاران ازگرداب کنونی فراهم می سازد.براین اساس سران رژیم استراتژی معینی را دنبال میکنند که برپایه ارزیایی های زیرنهفته است:
الف- براین پایه که ماهیت تهدیدات کنونی اساسا جنگ روانی بوده ودارای جنبه های ایذائی محدود است.عدم توانائی دولت های غربی دربرافروختن جنگ جدید،وناتوانی اشان در تعمیق فشارهای اقتصادی به حوزه های کلیدی اقتصادی،روند روبافزایش شکاف های داخلی دول رقیب وبیرون آمدن جهان ازمدار تک قطبی وگسترش تنش های درونی وداخلی آمریکا، اساس ارزیابی رژیم را ازوضعیت کنونی و توازن قوا تشکیل می دهد.
ب-براین اساس تصوررژیم برآن است که با تحمل هزینه هائی نه چندان سنگین ونابودکننده قادربه تحمیل حق دست یابی به انرژی هسته ای وهموارکردن راه ورود خودبه باشگاه هسته ای می گردد. که باتکیه برآن می تواند ازموضع قدرت به چانه زنی بادول غربی پرداخته و هم چون سپر حفاظتی و تضمین کننده برای تداوم موجودیتش وبعنوان یک قدرت منطقه ای ازآن سود جوید.
برهمین پایه است که رژیم وخامنه ای سال جدید را سال انسجام ملی و اسلامی نام می نهند. محورنخست برای ممانعت از باصطلاح سوءاستفاده دشمن، درواقع برآن است تا حنبش های اجتماعی و ملی ومطالباتی وآزادیخواهانه مردم را تحت عنوان حفظ وحدت ملی مورد فشاربیشتری قراردهد. ومحوردوم،انسجام اسلامی،نیزخثنا کردن یکی دیگرازتاکتیکهای مهم دولت آمریکا را که ناظربر تشکیل وتقویت بلوکی ازکشورهای اسلامی وعرب منطقه ای برای مهاررژیم ایران وهمراهی با سیاست های غرب دررابطه باایران است، دربرابرخود قرارداده است.
باین ترتیب حاکم کردن فضائی که درآن پیگیری مطالبات ازسوی جنبش های زحمتکشان بعنوان همسوئی با دشمن تلقی گرددو طرح هرگونه انتقادبه سیاست های حاکم به معنای تضعیف جبهه اسلام وبه مثابه امری دشمن شاد کن به شماررود، دوهدف عمده پیام های خامنه ای درسال جدید را تشکیل می دهد.
*****
رژیم با ارزیابی نادرست ازتوانائی ها وناتوانائی های خود و دشمنانش،درریگزار بی انتهائی بسوی سراب هسته ای ودست یابی به حبل المتین نجات بخش روان است والبته دراین میان با گروگان گرفتن سرنوشت کشورومیلیونها انسان زحمتکش ساکن آن، این آن ها هستند که باید هرلحظه تاوان سنگین جاه طلبی های رژیم را بپردازند.
بی شک سرپیچی ازهمراهی با رژیم درچنین برهوتی، تنها راه برون رفت ازفرورفتن به قعرشن زارهای آن است.تنها فعال شدن وبه میان آمدن صدای سوم وصدای زندگی وآزادی است که با گفتن نه قاطع به هردوقطب ویرانگر این بحران می تواند برتؤطئه مشترک دشمنان خود فائق آید.نباید حتا یک لحظه فراموش کنیم که دوقطبی شدن هرچه بیشتربحران،آن چه که هردوطرف بحران باهمه توان خود بدان مشغولند، معنائی جزتشدید فلاکت وتشدید سرکوب وآزادی ندارد.ملاخورشدن لایحه پرداخت های هم آهنگ معلمان درروزهای پایانی سال گذشته وبیرون آمدن رژیم ازنظارت ویژه کمیسیون حقوق بشرسازمان ملل متحد، تنها دونمونه تیپیک است که ازبرکت کانونی شدن بحران حول محورهسته ای-تااین درجه بسهولت- صورت گرفته است.
یی شک گشودن جبهه گسترده مبارزه برای دست یابی به حقوق مسلم جنبش های مزدوحقوق بگیران،علیه آپارتاید جنسی و برای آزادی وحق تعیین سرنوشت خود،پاسخ عملی قاطعی است به هر دوقطب بحران.هم به قطبی که خواست خودرا بعنوان حق مسلم ملی به مردم نسبت می دهد وهم علیه قدرت های امپریالیستی که مبارزه مردم برای نفی قیمومیت ولایت فقها را فرصتی برای اعمال قیمومیت خود برمردم ایران و منطقه به حساب می آورند ودرهمان حال منطقه وجهان را به سوی پرتگاه جدیدی سوق می دهند.
دراین رابطه بویژه برنیروهای رادیکال وچپ است که باطرح شعارجداناپذیری مبارزه با امپریالیسم ازمبارزه برای آزادی وعلیه استبداد واز مبارزه برای مطالبات مردم وعلیه سیاست های اقتصادی نئولیبرالیزم، هم طرفندهای رژیم را بی اثرکنند وهم محتوای ادعاها وشعارهای دولت های امپریالیستی ومدافعین آنها را رسواسازند.
2007-04-02—13.01.86
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

Tuesday, March 20, 2007

نوروزتان مبارگ!
به مناسبت حضوراحمدی نژاد درشورای امنیت سازمان ملل
مارادونا را ول کنید، غضنفر را بچسبید!
تقی روزبه
Taghi_roozbeh@yahoo.com

درآستانه تصویب قطعنامه جدید علیه ایران وطلوع سال نوایرانی،احمدی نژاد وحامیانش به هوس حضوردرشورای امنیت سازمان ملل افتاده اندتا فیل جدیدی را هواکنند.دولت های غربی هم با شنیدن خبر حضور"غضنفرخان" درتیم جمهوری اسلامی،گل ازگلشان شکفته و به گشودن بیشتردروازه ایران امیدوارترشده اند.دراین حرکت نمایشی چند نکته طنزآمیز،یا اگر دقیقتر بگوئیم طنر-فاجعه وجود دارد که بهرحال اشاره ای به آن ها برای تغییرذائقه بوقت تحول در احوال طبیعت وفراررسیدن سال نو بی مسما نیست.
معمولامغایرت بین واقعیت ها وادعاها، و جان سختی پدیده هائی که دورانشان باتمام رسیده است، آبشخورطنز را تشکیل میدهد. وباین اعتبارریشخند طنز، درنزد ماایرانیان همواره حربه ای بوده است برای گلاویزشدن با واقعیت های وارونه،باطل کردن ادعای بی زمانگی وبی کرانگی قدرتمداران، شلیک به حقایق مسخ شده ومصادره گشته، ودریک کلام بهم آمدن این دوگانگی ها. بااین تعریف و باین اعتبار، اصل موجودیت جمهوری اسلامی یک طنزتاریخ وتاریخی محسوب می شود که یک دم از ریشخند مردم درامان نیست.علاوه برآن دولت احمدی نژاد به نوبه خود طنزی است درطنز.او کوتوله سیاسی مرتجعی است با ادعاها و گزافه گوئی هائی که باحتمال زیاد درهمین عمرسیاسی محدود خود،اگر طنزهائی را که علیه او کوک شده است دریک کفه وخود وی را درکفه دیگری قراردهند، سنگینی کفه نخست او را بهواپرتاب خواهدکرد!. چه باک!مردم ما عادت دارند قبل ازبخدمت رسیدن دیکتاتورها درعمل، ابتدا درجهان ِ طنزبه خدمت او برسند. کوک کردن طنزعلیه این کوتوله فاشیست مسلک وبهواپرتاب کردن اوهم جزئی ازهمین نبرداست.چرا که اوطنزتاریخی جمهوری اسلامی را بهترازهرکسی نمایندگی می کند:
کمی حدویکسال ونیم پیش باهیاهوی بسیارو با شعارنان و مبارزه با فساد، وارد بازی درنمایشنامه انتخابات شد( واردش کردند).اما درهمین فاصله کوتاه برهمگان معلوم شدکه با شیادی سروکاردارند که آمده است هم نان را آجرکند و هم آزادی را زنجیر.همین آگاهی به معنای پایان دولت مستعجل او بود.پائیزبرگ ریزان او خیلی زود فرارسید.ازاین پس هرچقدرجان سختی می کند تنها برمیزان طنزبودن خویش می افزاید. سقوط آزاد سهم هواداران اودرانتخابات شوراهای اسلامی شهروروستا به حدود 3 درصدرآراء شرکت کنند گان دراین بالماسکه،بیشتر شتاب سقوط شهاب های آسمانی به زمین وسنگینه شدن آن ها را می ماند.درفرازی دیگر این "طنزفشرده" تاریخ بالشکری ازبسیجیان ودانشجویان تزویری آمده بود به دانشگاه امیرکبیر،تا به مناسب 16 آذر برخ عالم بکشد که بله ما هم دردانشگاه ودرمیان دانشجویان دارای پایگاهیم.اما چنان که افتاد ودیدیم،دانشجویان بلائی به سرش آوردند که صدای" بی معرفت ها،بی معرفت ها"ی اودرمیان فریاد مرگ براستبداد و آتش کشیدن تصاویرش گم شد!.بطوری که تنها ازطریق لب خوانی می شد سخنان پرخاشگرانه وی را بازخوانی کرد.او فراموش کرده بود که چگونه خاتمی با آن باصطلاح وجیه الملگی مورد ادعایش، درهمان سال های نخست ریاست خود،پس ازحضورخود خواسته دریک دمونستراسیون 16 آذر،پشت دستش را داغ کرده بود که دیگرهرگزدراین گونه میتینگ ها-که جای میهمانان ناخوانده نیست- شرکت نکند. احمدی نژاد می خواست همین نمایش را درمیان کارگران"ایران خود رو" هم به روی صحنه بیاورد که با اخطارهای کارگران ناچارشد برنامه افتتاح وفیلم برداری را دزدانه وبدورازچشم آن ها انجام دهد. درنمایشی دیگربرآن شد که با تشکیل جلسات کابینه دراستان های دیگرآن را باصطلاح به میان مردم برده وباتشکیل کابینه بیست میلیونی ورسیدگی به خواست های مردم درمحل، به تبعیض درتوزیع امکانات درسطح کشور پایان دهد. القصه! حاصل این نمایش ِ روحوضی آن شدکه به گفته خودشان بیش از5.5میلیون نامه،هرکدام شامل سیاهه ای ازمطالبات، ازسوی مردم به دفترریاست جمهوری واصل ودرآنجا تلمبارگردید. اگراین نامه ها را روی هم به چینند،بلندی آن کوس رقابت را ازبسیاری ازقله های نام آورایران خوهد ربود.طول لیست مطالبات هم اگرکنارهم چیده شود،شاید به درازای پهنای کشوربشود!. آری اگرنبوغی دراین کوتوله تاریخ بتوان سراغ کرد،همان بارزکردن شکاف بنیادین بین حاکمیت و مردم است.تا آنجا که فردی چون حداد عادل،این کارگزاراندکی عاقل تربیت رهبری درمجلس را هم نگران شعله ورشدن تقاضاهای غیرقابل برآورد ساخته است. این کوتوله تاریخ درعرض کمترازیک سال صندوق ذخایر ارزی را درشرایطی که ازبرکت افزایش بهای نفت، با بیشترین درآمدهای ارزی کل تاریخ ایران مواجه شده بودخالی کرد،بدون آن که یک شاهی ازآن بر"سرسفره مردم" برده شود.باپرگوئی های تهدیدآمیز، پرخاشگرانه، خالی ازمحتوا ودرعین حال پرهزینه که تنها خاصیتشان نجات نئوکان ها ازمخصمه وهموارساختن دولت آمریکا برای ایجاد اجماع جهانی علیه ایران بود.بی تردید او بهترین فرصت های طلائی را برای نئوکان ها جهلت کنترل بحران وبرقراری تعادل نسبی درکل جهان فراهم ساخته است. ادعای ورود ایران به جهان ابرقدرت ها،به درون باشگاه هسته ای ودست یابی به موشک های بالیستیک وبه عرضه فضا،علم کردن خاورمیانه اسلامی دربرابرخاورمیانه بزرگ،تشکیل کنفرانس هولوکاست وانکارنسل کشی درجنگ جهانی دوم و...تنها بخشی ازاین نوع ادعاهای دهن پرکن و"دشمن شادکن" بود که دستاویزهای لازم رابه بهانه مقابله با خطرموشک های بالیستیک ایران،برای دولت آمریکا جهت هوس اعاده دوران جنگ سرد واستقرارموشک ها وایستگاه های جاسوسی درقاره کهن و درمرزهای شرقی ونزدیک به روسیه ودرحقیقت تلاش برای تحت الحمایه کردن مجدد اروپا فراهم ساخته است.ازدیگردست آوردهای درخشان او هموارکردن تمرکزنظامی فوق العاد ناوگان دولت آمریکا با موشک ها ومواد هسته ای نشانه گیری شده به سمت ایران دراطراف مرزهای کشور است. درهرحال،دامنه این گونه شاهکارها به درجه ای بود که به سرعت بعنوان فورواردی ماهر درگل زنی ونائل شدن به مقام غضنفرخانی، یعنی مهارت درشلیک به دروازه خودی اشتهارتمام یافت. کار بجائی رسید که بخشی از"عقلاء" نظام بفکرآن افتادند که پوزبندی بردهانش بزنند.روزنامه جمهوری اسلامی دریک مقاله پرسروصدا خواهان سکوت و عدم مداخله وی دربحران هسته ای شد.
بااین همه غضنفرخان ما هم چنان ادعا داردکه توپ ها دقیقا یکی ازپس ازدیگری به تورحریف اصابت می کنند وآنرا سوراخ سوراخ می کنند!. درآخرین چشمه ازاین گونه توهم های مالیخولیائی، "احساس"مأموریتی جدید جهت شلیک توپ به تورحریف درشورای امنیت باو دست داده است.وحالا اودراین روزها سخت مشغول تمرین و گرم کردن خود است تااین باربا پوشیدن پوستین وارونه مصدق گل جدیدی را روانه دروازه کند. کدام دروازه؟! خدامی داند!.
البته نفس مقایسه ملی کردن وبیرون کشیدن منابع نفتی مصادره شده ایران ازحلقوم کمپانی های امپریالیستی با حق ساختن بمب هسته ای جهت ورودبه باشگاه وحوشان ،خود به قدرکافی مضحک بودن این قرینه سازی تاریخی را برملامی کند.
اگرمصدق باهنرخویش توانست با تکیه ودفاع ازیک حق ملی-منابع نفتی-وبیرون کشیدن کنترل آن ازچنگ قدرت ها و کارتل های امپریالیستی،صفوف مردم را درپشت این خواست مردمی فشرده کند، وافکارعمومی جهانیان را بسوی این خواست جلب کند و برشکاف بین قدرتهای استعماری بیافزاید،ودرشرایط محاصره اقتصادی، بابسیج امکانات موجود علیرغم قطع شدن صدورنفت وتوقف درآمدنفتی،باگسترش صدورکالای غیرنفتی ،کشور، برای نخستین باربه موازنه مثبت درصادرات وواردات نائل آید، برعکس هنرغضفرخان ما این است که می تواند مردم را سرکوب ومتفرق کند،افکارعممی جهان را علیه خود برانگیزاند،قدرت های بزرگ را متحد نماید وراه تصویب قاطعانه قطعنامه سوم را هموارترکند ومیزان واردات وتوازن منفی را به رقم نجومی برساند،و ذخایرودرآمدهدهای ارزی بی سابقه متعلق به مردم را بباد دهد.اگرمصدق برای استیفای یک حق تضیع شده وببرون کشیدن سفره های سرشارنفتی کشورازچنگال اختاپوس هامی کوشید، درعوض این دلقک، برای تصاحب آن نداشته ای می جنگد وکشوررا به لب پرتگاهی می برد،که هنوزتااین لحظه حتا یک راکتورش وجود خارجی ندارد و آن راکتوری هم که قراربود سوختش ازخارج –روسیه تأمین شود- فعلا وتااطلاع ثانوی به محاق تعطیل افتاده است.وتازه اگرباحتمال قریب به صفر،اووحامیانش بتوانند درجنگ حول خرس شکارنشده پیروزهم بشوند واگرپس ازپیروزی خیالی هم به سرنوشت کره شمالی دچارنشوند که پس ازانفجارهسته ای بلافاصله قراردادپیاده کردن تأسیسات هسته ای خود را امضاء کر،جزگشودن درب جهنم کاردیگری انجام نمی دهند.درحالی که مصدق جهانی را علیه کمپانی های نفتی ودولت های امپریالیتسی حامی آن ها بر آشفت،این یکی جهان را علیه خویش متحد می کند.پس نه فقط مطالباتش با مردم ومنافع آنان کوچکترین قرابتی ندارد وهیچ عنصری ازنمایندگی مطالبات مردمی درآن دیده نمی شود، بلکه او مشخصا صدای ارتجاعی ترین و انگل ترین بخش حاکمیت و تمنای قدرت بدستان مرتجع جامعه ما را برای دست یابی به اکسیرحیات،برای دوام حاکمیت پریشان احوالشان نمایندگی می کند.
وباین ترتیب دراوج مالیخولیا وپریشان فکری،با قرینه سازی حماسه ملی شدن صنایع نفت با ملی کردن انرژی نداشته هسته ای، له له زنان درسودای دست یابی به اکسیر توحش و بربریت وکشاندن همه امکانات بسوی آنچه که سراب هسته ای خوانده ای می شود ولاجرم دمیدن به نفیرجنگ وتحریم، سفر رئیس جمهوری را شاهدیم که درخیال خودعازم بزرگترین مأموریت تاریخی است وبهمین منظوردارد اسب خود را زین ویراق می کند وسپرونیزه اش را جلای تازه ای می بخشد.طنزتاریخ درآنست که تاخت این سوارکاربسوی میدان رزم،حتانفس را درمیان شماروسیعی ازحکومتیان نیز حبس کرده است. آن ها نگران آن هستندکه مبادا حضوروی درشورای امنیت وسخنانش درآنجا نه فقط گره ای ازکارنگشاید،بلکه موجب تسهیل تصویب قطعنامه وتشدید فشارها گردد !وقتی ازلاریجانی که مسئول هدایت تیم هسته ای ایران وعضوشورای امنیت عالی است می پرسند که اهداف این مسافرت چیست،اواظهاربی اطلاعی می کند وبطورتلویحی مخالفت خود را با آن بیان می دارد.که البته با شماتت تند معاون رئیس جمهوری مواجه می شود.شماری ازنمایندگان مجلس برآنند که اگرایشان نروند سنگین ترند و پیامشان آن است که ازتوبماخیری نیست شرمرسان!.حتا افتضاح کارتا آنجا بالا کشیده، که آدم فوق محافظه کاری چون دبیرکل مؤتلفه اظهارامیدواری می کند که رئیس جمهوردراین سفرخود تجدید نظرکرده وازانجام آن کوتاه بیاید.همه می ترسند ونفسشان را درسینه حبس کرده اند که سرسال نو ولحظه تصویب قطعنامه، نکنداو طبق معمول، با ژستِ هدف گرفتن دروازه حریف،توپ را محکم به دروازه خودی نکوبد!
آشکاراست که غضفرخان ما اکنون به نقطه ضعف جمهوی اسلامی تبدیل شده است.درحالی که درعرصه مأموریت های بین المللی خودآشکاراعملکردش منفی است،اما هنوزمأموریتش درجبهه داخل یعنی سرکوب کامل جنبش های اجتماعی و نهادهای مدنی بسرنیامده ودراین حوزه تاریخ مصرفش به پایان نرسیده است.دولت های غربی هم دروجود او فرصت مهمی را برای افزایش فشاربه رژیم،تشدید شکاف های آن، وتقویت اجماع جهانی مغتنم شمرده ومی شمرند.جمهوری اسلامی هم چون دوره جنگ عراق و جدال های پیش ازپذیرش قطعنامه 598،دربرابرقطعنامه 1737 مربوط به بحران هسته ای،دستخوش چالش های درونی است.ازدهان ولایتی آمادگی برای پذیرش یک قطعنامه 598 هسته ای بیرون پرید. سال جدید باچالش های سنگینی حول بحران هسته ای درسطح درون حکومتی وافزایش فشارهای بین المللی شروع می شود.
********
درآستانه تحویل سال نو،برایتان بهارمطبوعی آرزومی کنم. وتوصیه ام هم این است که برای داشتن دمی آسایش، بجای به تماشا نشستن فوتبال ومشاهده هنرنمائی های غنضفرخان، چشمانتان را به آنسوی ابرهای سیاه،آن جا که آسمان شفاف تراست وابرهای سیاه تکه تکه شده ودرحال فرارند، بدوزید. بلاازجانتان دور!

2007-03-20-29-12-85
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com


Friday, March 16, 2007

معلمان را تنها نگذاریم و به پشتیبانی فعال ازآنان برخیزیم!


تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com
جنبش معلمان دربرابرآزمونی بزرگ!
بالأخره رژیم با بکارگیری تاکتیک وقت گذرانی و انجام مذاکرات بی حاصل،روزچهارشنبه ،یورش بزرگ خود را به مکان تجمع معلمان ودستگیری گسترده آن ها به عمل آورد.تهران مرکزثقل اعتراض و تهاجم گسرده رژیم بود.اماهمزمان در شهرستان ها نیزاعتراضاتی صورت گرفت که دربرخی نقاط با دستگیری معلمان همراه بوده است.درتهران رژیم برای این مقصود خود،بابیش ازچندهزارنفرازانواع رنگارنگ نیروهای سرکوب منطقه بهارستان را قرق کرده وبرای دستگیری و انتقال معلمان به سوی زندان بیش ازصداتوبوس تدارک دیده بود.کسی ازتعداد دقیق دستگیرشدگان خبر ندارد وخودرژیم هم طبق معمول دراین گونه موارد خفه خون می گیرد.میزان بازداشت شدگان درتهران بیش از1000 نفرتخمین زده می شود(گواین که با صداتوبوس خیلی بیش ازاین ها می شود دستگیروجابجا کرد).البته شمارزیادی ازآن ها پس ازبازجوئی اولیه وگرفتن امضاء وتعهد برای حضوردردادستانی و برخی بطور موقت آزاد شده اند.بااین همه تخمین زده می شودکه هنوزصدها نفردربازداشت بسرمی برند هدف کوتاه مدت رژیم آن است که با دستگیری گسترده هم سازمانگران وهم توده های فعال وحاضردرصحنه مبارزه، صفوف معلمان را درهم ریخته وبا انداختن آن به دست اندازهای تعطیلات ایام عید وتعطیل بودن همه رسانه ها وازتصویب گذراندن بودجه مطابق میل خود،جنبش معلمان را ازتب و تاب بیاندازد. ودرهمین راستا وباهدف ازکارانداختن حربه اعتصاب مدارس، خود،آنها را زودترازموعدمقررتعطیل کرده است.علاوه براین رژیم دارای هدف های درازمدت تری هم هست که معطوف به فلج کردن این جنبش و ازحرکت انداختن آن است.استفاده از تاکتیک دستگیری های گسترده و توده ای وسپس آزادکردن تدریجی آن ها،درست بهمان گونه که درمورد کارگران شرکت واحد بکارگرفته شد،باهمین منظورصورت می گیرد.هدف اصلی ازکارانداختن پویائی و تداوم جنبش ازطریق افکندن بذر تردیدو ترس و رعب درمیان صفوف معلمان، نگهداشتن شمشیراحضار ودادگاه وزندان واخراج و... برفرازسرآن ها، وهم چنین دست چین کردن فعالین و سازمان دهندگان اصلی وسپس اعمال فشارهای بیشتربه آنان نظیرنگهداشتن طولانی تر درزندان وحتی اخراج ازکارو... است.البته اتخاذ سرکوب توده ای،دارای هزینه ها و عواقب گسترده ای است که حتی دولت های استبدادی تامادامیکه کفگیرعوامفریبی و وعده و وعیدشان به ته دیگ نخورده است تلاش می کنند که ازتوسل به آن اجتناب کنند.اما درمورد جمهوری اسلامی که مدت هاست کفگیرش به ته دیگ خورده ودرحالی که خود را دربرابر جنبش هائی می بیند که مصمم،هوشیار و پیگیرپای برزمین می کوبند،ورود به این مرحله ازفازسرکوب ورویاروئی اجتناب ناپذیرشده است.یکی ازپی آمدهای این مرحله ،تغییرترکیب زندان ازروشنفکران ودانشجویان صرف به حضورتوده ها وفعالین اقشار زحمتکش است. درچنین مواردی زندان ها همانگونه که بند 209 زندان اوین اکنون شاهد آن است،تبدیل به میعادگاهی می شود برای دیدار وتلاقی دسته دسته فعالین وتوده های دستگیرشده اعم ازکارگران و معلمان و دانشجویان وروشنفکران مرد ویا زنان کارگرو معلم ودانشجو وروشنفکرباهمدیگر.یکی ازنتایج این نوع تجربه توده ای زندان ها، ریختن ترس زحمتکشان اززندان ولاجرم کند شدن ونهایتا ازکارافتادن یکی ازحربه های مهم سلطه استبداداست.تجربه ای که که درنتیجه آن،ترس ازسرکوب وخود سرکوب زایل شده واین حربه خاصیت مترسک بودن وبازدارندگی اش را ازدست می دهد.هم چنان که یکی ازنتایج دیگر آن وقوف هرچه بیشتر به منافع مشترک دربرابردشمن مشترک و تحکیم همبستگی فی مابین آن هاست. تجربه هم چنین نشان داده است که این جنبش ها با عبورازاین آزمون وحفظ روحیه مبارزه جوئی ودرصورتی که بتوانند تشکل ها وآرایش نیروی خود را بااین مرحله از سرکوب انطباق دهند، صرفنطرازافت وخیزهای مقطعی،شکست ناپذیرمی شوند و این حکومت های استبدادی هستند که بابه نمایش گذاشتن پوشالی بودن اقتدارخود،نهایتا ناچاربه عقب نشینی و هزیمت خواهند شد.
یورش رژیم به معلمان که باخشونت و ضرب وشتم آن ها همراه بود نشان می دهد که تضاد وشکاف موجود بین استبدادمطلقه وولایت فقیه با مردم وزحمتکشان به اوج تازه ای رسیده است. تضادی که دریک سویش رژیم نه فقط بعنوان کارفرمای برزگ دربرابرزحمتکشان قراردارد،بلکه درهمانحال مستقیما تصدی سرکوب وبرگزاری دادگاه و زندان را یک جا بعهده دارد. برخوردهای اخیررژیم با معلمان ازجهانی عمق انحطاطی را که دچارش شده دربرابرمردم به نمایش گذاشت.نگاهی به سه واکنش رژیم دربرخورد اخیرخود بامعلمان میزان این انحطاط را به نمایش می گذارد.انحطاطی که ازجهاتی مثال زدنی وقابل ثبت درتاریخ است:
نمونه نخست،قراردادن مزدودوران وزارت اطلاعات و سپاه و ثاراله درهیئت مذاکره،بجای نمایندگان مجلس وهئیت رئیسه و وزارت آموزش و پرورش که قبلا حولش توافق حاصل شده بود. این کارمعنائی جز توهین به معملمان و بستن شمشیرازرو نیست. وحاکی ازاین است که وضعیت رژیم به آن جا رسیده که بقاء خود را درتکیه صرف برسرنیزه و ایجاد رعب می بیند. با افتادن پرده ازچهره این مزدوران براستی و به نحو خیره کننده ای ماهیت چندش آورآن ها درمعرض دیدهمگان قرارگرفت.
دومین نشانه انحطاط ،سخنان وزیرآموزش و پرورش رژیم است درانکار خبرضرب و شتم ودستگیری معلمان. آنهم درشرایطی که رژیم دردرون خود حالت فوق العاده اعلام داشته وبه تصمیم گیری های اظطراری پرداخته و متعاقب آن، باقرق کردن مکان تجمع معلمان ودستگیری صدها معلم به آن انعکاس جهانی داده است. فراترازآن حتی اگروزیردروزارتخانه خود درخواب خرگوشی هم فرورفته بود،سروصدای تجمع دیگری ازمعلمان اعتراضی دربرابراین وزارتخانه و سپس هجوم گسترده پلیس یه این تجمع نمی توانست او را ازخواب خرگوشی نپراند.درچنین شرایطی است که این وزیرمزدور ولایت،که بحق برکنارکردن وی یکی ازمطالبات معلمان را تشکیل می دهد،اعلام می دارد خبری ازدستگیری معلمان ندارد!.این گونه خود را به کری و کوری زدن اما، نشانه دیگری است ازمیزان انحطاطی که نظام اسلامی دچارش شده است. واقعیت آن است که این گونه واکنش های بیانگرآن است که رژیمِ کرو کورو برآشفته ازاوضاعی است که دربرابرش قرارگرفته،و درآن مردم بجای تمکین به صغیربودن خودربرابرولایت سفیهان به تمردبرخاسته اند.نباید فراموش کنیم که ثقل سامعه و کروکورشدن رژیم های استبدادی مرحله ای ازکهولت وبیماری اوج یابنده این گونه نظام ها است که با اختلال و ازکارآفتادن مکانیسم های انطباقی سیستم،نهایتا مسیرفروپاشی آن ها هموارمی شود.
سومین نشانه برجسته ازانحطاط نظام اسلامی آن بود که نمایندگان مجلس دراوج گفتگو و سردواندن معلمان،با حقه بازی چندش آوری، درخواست های شورای نگهبان را تصویب کرده و اصل لایحه خدمات مدیریت را حذف کردندو اعلام کردند که خرِ ما ازکرگی دم نداشت و لایحه بی لایحه! وباین ترتیب اوج عوامفریبی و شیادی دولت نهم را که باشعار ووعده نان وعدالت وارد صحنه شده بود به نمایش گذاشت. ویک باردیگربه عریانی نشان دادکه وظیفه ورسالت اخص این دولت سرکوب همزمان آزادی و نان است ودوره وعده ووعیده ها و مانوربین نان وآزادی بروی رژیم بسته شده است. بدیهی است که رسیدن به این نقطه،علیرغم قدرت نمائی ظاهری،درکنه خود به معنی افزایش شکنندگی رژیم است.
ازسوی دیگرعملکرد رژیم درمذاکره وسرانجام یورش به معلمان نشان دهنده آن است که معلمان،هم چون دیگرزحمتکشان مستقیما بادشمنی درقامت یک دولت باهمه امکانات گسترده مالی و نظامی و سیاسی روبرویند. ازهمین رو برای پیروزی درچنین نبردنابرابری معلمان وهرقشراجتماعی دیگردیریازود ضرورتا درخواهند یافت که برای پیشبرد مطالبات خود و دست یابی به آن ها،راهی جزتقویت همبستگی متقابل باسایراقشاراجتماعی و گسترش دامنه جبهه مقاومت،ولاجرم سنگین ترکردن کفه توازن نیرو بسود خود ندارند.بی شک کشف منافع مشترک وضرورت نبردمشترک برای آن،که بناگزیر دربسترتجربه وآزمون خطای موجود صورت می گیرد،مهمترین جهش درارتقاء مبارزه زحمتکشان خواهد بود که وصول به آن توازن قوای موجود را به شکل رادیکالی بسود زحمتکشان بهم خواهد زد.
روشن است که هیچ کس بهترازخود معلمان با توجه به تجربیات گرانبها و اشراف آن ها به صحنه عمل، نخواهندتوانست تاکتیک ها وسیاست های مناسب را برگزیند. والبته چنین امری تنها می تواند برپایه دست آوردهای مبارزات آن ها صورت گیرد. تجربیات تاکنونی آن ها روشن ساخته است که راه پیشروی تنها می تواند باتکیه بردست آوردهای تاکنونی و برموازین زیرمیسرشود:
الف-فقدان هرگونه توهم به هیچ کدام ازجناح های رژیم وجلوگیری وخنثی کردن هرگونه رخنه ونفوذ جناح ها درصفوف معلمان.
ب-ترکیب همزمان حرکت جنبشی بدنه با تشکل و سازماندهی. والبته انطباق آن ها باتشدیدشرایط سرکوب.بدون ترکیب همزمان ایندو،هیچ تشکلی به تنهائی دربرابرجمهوری اسلامی قادربه مقاومت نخواهدبود.
ج-نه فقط جنبش معلمان برای به عقب راندن یورش رژیم،باید بتواند پایگاه توده ای خود را درمیان قشرپرشمار معلمان و خانواده های آن ها فراگیرکند،بلکه همزمان باید بتواند ازابزارهای مبارزه خود یعنی مدرسه و اعتصاب درمقیاس سراسری سودجوید.بی شک جلب حمایت و همبستگی دانش آموزان و خانواده های آن هادرتقویت مبارزت معلمان بسیارمهم است که تحقق آن مستلزم توجه به دونکته مهم دراین رابطه است: لازم است معلمان با تشریح عواقب فشارهای رژیم به معلمان و به حوزه فرهنگی برای دانش آموزان و خانواده های آن ها واین که اگربا این فشارها مقابله نشود، چه نقش مخربی را درسقوط سطح آموزش فرزندان آنهابجای خواهد گذاشت،به کارتوضیحی لازم وآگاهگرانه بپردازندو دوم آنکه جلب همبستگی دانش آموزان مستلزم آن است که به آنان نه همچون سیاهی لشکروابزار مطیعی که گویا دراختیارآنها ست وبهنگام نیاز می تواندمورد استفاده قرارگیرد، نگریسته شود. بلکه برعکس باید به آنان به عنوان نوجوانان وجوانانی که دارای شعوروآگاهی و شخصیت و دارای نیازها و مطالبات معین وازجمله ظرفیت متشکل شدن درنهادهای مستقل و قادربه مبارزه برای مطالبات خودهستند،نگاه شود.و تشریح این حقیقت که چرا آن ها بهمراه معلمان در بهبود کیفیت آموزش ذینفع هستندوچرا معلمان وآنان متحدطبیعی یکدیگر بشمارمی روند ودارای مبارزه و منافع مشترک هستند.
د- وبالأخره باید به تقویت همبستگی متقابل جنبش معلمان باجنش کارگران ودانشجویان و زنان همت گماشت. بدون یک مبارزه همبسته بین اقشاری که رژیم تفوق و برتری خود رامدیون پراکندگی آنها و توان سرکوب تک تک آن هاست، هیچ کدام ازجنبش های به تنهائی نخواهند توانست به مطالبات خود دست یابند.ولو آن که این مطالبات ازجنس صفی و غیرسیاسی باشد.ولو آنکه حتا درمواردی رژیم عقب نشینی های مقطعی به عمل آورد.
متأسفانه درکازاراخیرمعلمان،دامنه این همبستگی ازهردوسوچندان رضایت بخش نبود.بعنوان مثال می توان پرسید چرا کارگران شرکت واحد و سایرفعالین وبخش ها وتشکل های کارگری یا زنان و یا روشنفکران-بجزدانشجویان درسطحی محدود- آنچنان که لازم است چه بصورت صدور اطلاعیه و چه بصورت سایراقدامات،حمایت مشهودی ازمعلمان به عمل نیاوردند؟درحالی که می دانیم تأثیراین گونه همبستگی ها درچنین لحظات حساسی درتقویت روحیه معلمان تاچه اندازه مهم است. همانطورکه خود معلمان نیز کمتربه اهمیت کسب این گونه هم بستگی پرداختند.
هم اکنون معلمان درجلوی مجلس برای آزادی معلمان زندانی وبویژه مسئولین و سازماندن دهندگانی که هدف اصلی رژیم ازسرکوب را تشکیل می دهند، اعلام تجمع اعتراضی کرده اند.همه زحمتکشان و آزادیخواهان باید این مبارزه را بخشی ازمبارزه خود بشمارآورند و به حمایت وپشتیبانی فعال ازآن برخیزند.معلمان بویژه درایام فترت مطبوعات وتعطیلات نوروزی سخت به حمایت و پشتیبانی همه جانبه وازجمله پوشش خبری وسیع نیازدارند. آن ها را تنها نگذاریم
2007-03-17-26-12-85
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com


Wednesday, March 14, 2007

چند کلمه درباب حکمت رفع توقیف ازروزنامه شرق
تقی روزبه
Taghi_roozbeh@yahoo.com

بی شک رفع توفیف ازیک روزنامه وانتشارمجددآن صرفنظرازاین که چه گرایشی داشته باشد ومتعلق به چه طیفی باشد، درجامعه ای که ازشدت خفقان به نفس تنگی افتاده است، امری نیست که مدافعان آزادی وبرابری ازآن ناخشنود گردند. هم چنانکه بسته شدن آن نیزبعنوان بخشی از روند بسته شدن فضای سیاسی وتشدید سرکوب مورد افشاء وانتقاد قرارگرفت.اما صرفنظرازآن، لازم است مختصری هم به دلایل وقوع این اتفاق ومعنای آن درشرایط کنون بپردازیم. چرا که گوشه ای ازتحولات سیاسی کشورمان رابازتاب می دهد. بخصوص درشرایطی که سیاست عمومی رژیم افزایش سانسورو بستن هرچه بیشترمطبوعات و فیلترینگ سایت ها وسرکوب نهادها وتشکل های صنفی و مدنی است، وقوع حادثه ای درجهت خلاف آن،قاعدتا نمی تواند توجه برانگیز نباشد. طبیعی است که وجود چنین تناقضی این سؤال را دربرابرمان قرارمی دهد که براستی هدف رژیم ازاین نعل وارونه زدن چیست؟ اشاره ای به چند نکته درفهم هدف های رژیم می تواند کمک کننده باشد:
الف-خط وربط روزنامه شرق قبل ازبسته شدن و هم چنین مواضع شناخته شده دوکارچرخان اصلی آن قوچانی وعطریانفر(وهمین طورروزنامه هم میهن تحت مسئولیت کرباسچی شهرداراسبق تهران)،آشکارا نشان دهنده وابستگی این جریان ها به رفسنجانی و کارگزاران است. بهمین دلیل می شد انتظارداشت که دیریازود با بهبود جایگاه رفسنجانی وبلوک تحت حمایت او درساختارقدرت، درپی انتخابات اخیرخبرگان وشوراهای اسلامی،خود بخودشانس انتشار مجدد شرق-به مثابه ارگان غیررسمی بلوک مزبور- بهمراه برخی دیگرازروزنامه های وابسته باین طیف، بالاتر برود. والبته نباید فراموش کنیم ازهمان زمان که شرق توقیف شد، الحق محمد قوچانی، که گفته می شود دارای حس جهت یابی وبه قولی حس ششم نیرومندی است، امید خویش را به انتشارمجدد آن ازدست نداد. بااین که این انتظاربیش ازحد بدرازاکشید، او اعلام کرد که حاضربه انتشارروزنامه دیگری به جای شرق که تیراژ وجایگاه خوبی هم درمیان مطبوعات پیداکرده بود نیست. این امید برای انتشارمجدد درنزداو ازکجانشأت می گرفت؟ ازدو عامل: اول آنکه حکمت توقیف این روزنامه قبل ازهرچیز گرفتن تریبون ازدست جناح رقیب بود درآستانه انتخابات شوراهای شهروروستا و مجلس خبرگان توسط جناح حاکم و درشرایطی که نقش تأثیرگذار شرق درتقویت کفه دارودسته جناح رفسنجانی و شرکاء برکسی پوشیده نبود. با این حساب با پایان گرفتن انتخابات بنابه منطق"مانع مفقود و مقتضی موجود"به دل این روزنامه نگارجوان وپراستعداد ما برات شده بود که بزودی ستاره اقبالش دوباره باوچشمک خواهد زد.دراین میان عامل مکمل و کمکی دیگری هم به یاری وی شتافت: نتیجه "انتخابات"که سبب افزایش وزن مخصوص رفسنجانی درساختارقدرت گردید.
ب-اما عامل افزایش نسبی نقش رفسنجانی وافول ستاره اقبال احمدی نژاد توضیح دهنده همه واقعیت ها دراین رابطه نیست. بلکه آن را باید تنها به مثابه شرط لازمی بحساب آورد که برای تحقق خود به شرط کافی هم نیازداشت. این شرط کافی چه بود؟: باافزایش شدت بحران هسته ای و صف آرائی قدرت های جهانی ،جناح حاکم لازم می بیند تا آن جاکه مقدوراست وتاحدی که به جهت گیری های اصلی سیاسی وی آسیبی وارد نسازد،تنش های درونی خود را مهارکرده و باصطلاح دربرابر دشمن(ویا اگر دقیق تربگوئیم دشمنان خود) یک دست ظاهرشود. بدیهی است که جنگیدن همزمان درسه جبهه،با مردم وباقدرت های بزرگ و نیزدرون حکومت،باهیچ منطقی سازگاری ندارد. ودراین رابطه رژیم اولویت های خود را دارد.اولویت های او به ترتیب اهمیت،مقابله با مردم،حفاظت ازخود دربرابر اعمال فشارقدرت های غربی و کنترل دامنه منازعه برای تقسیم قدرت درمیان خود بود که باتصاحب انحصاری قدرت ازسوی جناحی تشدید گردیده بود. ازاین روبدیهی می نمود که با تشدید وخامت درهرسه حوزه ولاجرم افزایش شکنندگی رژیم،انتظارنرمش وبه عبارتی تجدید نظردرعرصه منازعات درون حکومتی حول تقسیم قدرت، نخستن گزینه ای باشد که رژیم برای تأمین تعادل به خطرافتاده خویش بدان دست یازد.همانطورکه می توان پیش بینی کرد درصورت تشدید بحران وافزایش تزلزل رژیم وبخطرافتادن بیشترتعادل اش،انعطاف درمحوردوم،یعنی عرصه تنش باقدرت های بزرگ نیزبه شکل تلاش مضاعف برای کنارآمدن با آن ها دردستورکارژیم قرارگیرد.این درواقع جبهه سوم،یعنی جبهه مردم وجبهه زحمتکشان است که هم چون مرغ عروسی وعزا ذبحش برای رژیم حیاتی بوده و جبهه اصلی نبرد را تشکیل می دهد. وتا آنجا که به رژیم برمی گردد، تا آنجاکه درتوان دارد،باخاموش کردن ولوموقت جبهه های دیگر،آن را صورت خواهد داد.حال با توجه به مطرح شدن گزینه اول درنزددستگاه ولایت و باند حاکم باهدف ایجاد تعادل نسبی درموقعیت متزلزل خویشتن،می توانیم ازخود سؤال کنیم که چه کسی بهترازرفسنجانی باکیسه پرش،جهت معامله وجود داشت؟. کیسه پر؟ بله اکنون نمی توان انکارکرد که رفسنجانی هرگزتااین حد نتوانسته بود سراپرده پررونقی را برای خود بهم زند. سراپرده ای رنگارنگ ازحامیانی که اکنون بدورش حلقه زده اند. اوباداشتن حمایت بخش مهمی ازروحانیت درپشت سرخود، وبخش مهمی ازاصلاح طلبانی که درزیررعدو برق فضای سیاسی مرعوب کننده، ترجیح داده اندکه به زیرچتر وی بخزند، ونیزدخیل بستن لایه های روزافزونی ازطبقه بورژوازی وروشنفکرانش باو،عملا مهمترین مهره ای است که درشرایط کنونی می تواند به نیازژیم برای عبورازبحران، پاسخ مثبت بدهد.و برای جناح حاکم هم درشرایطی که سکه احمدی نژاد دارد رونفش را ازدست می دهد،چه کسی بهترومطمئن ترازاومی تواند یافت شود.درهرحال،درست یا نادرست،هم ازخیل دشمنان و هم ازمیان "دوستان"،اکنون خیلی ها حول او بعنوان یک محلل و معامله گربزرگ،برای مهاربحران، هم درعرصه داخل وهم درعرصه خارج، حساب بازکرده اند. والبته بااین کیسه پر،باید تصدیق کرد که رفع توقیف ازدونشریه ای که حکم ارگان غیررسمی او را دارند،بهای چندان زیادی نیست. اکنون کیسه رفسنجانی پرترازآن است که با پرداخت های این چنینی ته بکشد وبه آن بسنده کند.
ج-البته رژیم درکنارتلاش برای جلب همراهی وهم سوئی بخش های مختلف حاکمیت،به تلاش ها و مانورهائی هرچند سطحی وحاشیه ای –برای همراه کردن و خریدن ارزان و مفت- نیروهای موسوم به ملی گراها وملی مذهبی ها نظیر پخش برنامه تلویزیونی حول مصدق هم مبادرت کرده است. همانطورکه پیش ازآن دادگاه گلسرخی را(با آن تهمیدات بکارگرفته شده)به نمایش گذاشت تا بخیال خود، ازشفافیت این آموزه راهبردی نیروهای چپ و رادیکال که "مبارزه علیه امپریالیسم ازمبارزه قاطع برای سرنگونی استبدادجدانیست،بهمان گونه که مبارزه علیه رژیم هم ازمبارزه همزمان علیه سیاست های امپریالیسم جدانیست"، بکاهد.
******
بادرنظرگرفته ملاحظات فوق می توان نتیجه گرفت که حکمت رفع توقیف ازشرق(ونیز روزنامه هم میهن)،نه فقط نشانه گشایشی ازسوی رژیم دربرابربرآمدنیروهای آزادیخواه وبرابری طلب،جنبش های اعتراضی کارگران و معلمان و زنان نیست، بلکه ازهمان حکمت بالغه ای برخورداراست که بستن این روزنامه ها ازآن برخورداربود:تقویت صفوف وهمبستگی درونی خود برای سرکوب بیشترومؤثرترجهت ایجاد تعادل جدید دروضعیت متزلزل موجود.اگردرگذشته این مقصود باهدف تلاش برای انحصاری کردن هرچه بیشتر قدرت به توسط و درائتلاف با باند نظامی-امنیتی صورت گرفت،اکنون با شکست این پروژه،رویکردجدید برآن است که ضمن حفظ کلی همان راستاها،با امتیازدادن به رفسنجانی(وازاین طریق به گردآمدگان درزیرچتروی) موقعیت خود را بهبود بخشد.واما ازنقطه نظرجنبش های اعتراضی و نیروهای چپ و رادیکال، معنای تحولات فوق نه فقط درحکم دادن آتش بس به نبرد اصلی یعنی سرکوب جنبش های اعتراضی و نیروهای رزمنده نمی تواند باشدبلکه باهدف تشدید فشاربیشتربه آن ها صورت می گیرد. بهمین دلیل آن ها هم چنان باید با استفاده از تزلزل ولرزه ای که به اندام رژیم و نظام افتاده است وبی ثمری تلاش های مذبوحانه اش،عزم خویش را برای طی کردن مسیرهویت یابی مستقل جنبش های مستقل وخود رهان جزم کرده و با تلاش و مبارزه خود،تمامی ترفندها و افسون های استبداد را دچارناکامی کنند.گام های بلندی که درپی تحریم انتخابات، بصورت گسترش مبارزات وهویت یابی های اجتماعی درهرکدام ازشاخه های جنبش زحمتکشان واجتماعی یعنی کارگران،معلمان،زنان و دانشجویان و...برداشته شده است،ضمن حفظ اهمیت گسترش خود دراین راستا،اینک باید درگامی تازه و حیاتی بسوی پیوندوهمبستگی هرچه بیشترآن ها بایکدیگر پیش بروند.شعار"کارگر،معلم،دانشجو اتحاد اتحاد"،که به مناسبت برگزاری تظاهرات 8 مارس امسال دردانشگاه تهران شنیده شد،بیانگردرک همین ضرورت حیاتی لحظه کنونی است.
2007-03-13-22-12-85
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

Friday, March 09, 2007

ازمیان درس های جنبش معلمان
تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com
جنبش به مثابه امر"خود رهان" یا به مثابه سیاهی لشکر
جنبش معلمان درتداوم اعتراضات و برگزاری میتینگ های پرشور خود درمقابل مجلس شورای اسلامی،که باحرکات اعتراضی درشماری ازشهرستان ها هم همراه شده است،آخرین نوع ازاین گونه اعتراضات خود را روزپنجشنبه 17 اسفند درمقابل مجلس شورای اسلامی برگزارکرد. برای شرکت دراین تظاهرات که برگزاری آن در ساعت 8صبح و تحت هرشرایطی اعلام شده بود،برطبق گزارش ها، عده زیادی حتی ازساعت 7 صبح برای شرکت درآن وارد میدان بهارستان شده بودند.برگزاری این تجمع گسترده،درشرایطی صورت گرفت که رژیم ازقبل تمامی تدابیربازدارنده نظیرکنترل راه های ورودی و خروجی ومسدودکردن چندین ایستگاه مترو، تمرکزفوق العاده ای از نیروهای انتظامی ولباس شخصی ها و قطع تلفن همراه و باجه های تلفن موجوددر محل و اقدامات مشابه بازدارنده دیگری را بکارگرفته بود.ومهم ترازهمه رژیم دریک یورش شبانه با حمله به منازل 20 تن ازفعالین معلمان ودستگیری آن ها وازجمله 5 تن ازنمایندگان و مسئولین تشکل های معلمان، برآن شده بود که ازاین طریق فضای اعتراضی را کنترل کرده و بامرعوب کردن نمایندگان معلمان آن ها را درپیگیری مطالبات خود متزلزل کند.یورش شبانه به معلمان و سپس رهائی آن ها درهمان شب وقبل ازطلوع آفتاب، بخوبی اهمیت وعمق مخمصه ای را که سران حاکمیت در برابرش قرارگرفته اند ،به نمایش می گذارد.درچنین شرایطی برگزاری میتینگ های متوالی(سه بارآن تنها دریک هفته) درحالی که رژیم ازخشم برخود می پیچد و اولویت خود را نیزبحران هسته ای و چالش با قدرت های بزرگ عنوان می کند،براستی حاوی درس بزرگی برای همه فعالان وتلاش گران حنبش زحمتکشان و سایر جنبش های اجتماعی است. بی شک وجود تشکل های معلمان دراین رابطه بسیارمهم است ولی تنها عامل نیست. دراین مورد کانون صنفی معلمان درتحلیل خود ازحرکت معلمان چنین می گوید:
" اکنون تشکلها به یاری خدا و همدستی معلمان ایران و تهران قدرتی برتر از دولت دارند. هنگام آن است که شمع تبعیض وستم راخاموش کنند"
بی شک رژیم در برابربرآمد معلمان غافلگیرشده و علیرغم ژست ظاهری،سراسیمه دردرون خود، بویژه درمیان نیروهای اطلاعاتی و انتظامی حالت فوق العاده اعلام کرده وتمامی تلاش وتمهیدات خود را برای خاموش کردن این جنبش وخروج سریع از بحران بکارگرفته است. آن چه که باعث شد رژیم باعجله نمایندگان معلمان را اززندان جهت ایرادسخنرانی درمراسم اعتراضی علیه خود و برای شروع کردن مذاکره آزادکند،چیزی جزحضورجنبش وپاکوبیدن آن درخیابان ودرحمایت ازنمایندگان خود نیست. درچنین شرایطی رژیم اگربخواهد نمایندگان تشکل ها را دستگیرکند، درحقیقت باید خود را بطور مستقیم با جنبشی درگیرکندکه می تواند منجربه گسترش آن و رادیکال ترشدن و سرایتش به اقشاردیگرگردد.رژیم بخوبی بیاددارد که کشته شدن یک معلم درزمان شاه چه اعتراض گسترده ای را برپاکرد. بنابراین راه دیگری را برمی گزیند: سیاست تهدید و تطمیع نمایندگان تا شاید ازاین طریق بتواند هم درمذاکرات سروته مطالبات معلمان را هم آورد و هم با ایجاد شکاف بین معلمان و نمایندگان روند گسترش ورادیکالیزه شدن جنبش را کنترل کرده و درفرصت بعدی به سرکوب گسترده تری مبادرت ورزد.بهمین دلیل مقابله با طرفندهای شکاف افکنانه رژیم و خنثی کردن آن ها هوشیاری وقاطعیت ویژه ای را ازسوی جنبش معلمان طلب می کند. تحلیل کانون صنفی معلمان تهران درمورد حرکت روزپنجشبنه نشان میدهد که نگرانی ازتاکتیک فشارازبالا برنمایندگان وکنترل جنبش ازاین طریق درمیان معلمان وجود دارد.چنان که دربند 4 آن چنین آمده:
"از آنجا که متاسفانه در حرفهای آقای بهشتی فهمیدیم که خواسته های ما از نظام هماهنگ به سطح مطالبات تقلیل پیدا کرده معلوم می شود به ایشان فشار آورده اند تا از خواسته اصلی که همان هماهنگ بودن حقوق ما با جاهای دیگر دولت است عقب نشینی کند.که خوب ایشان حق دارند و اگر مرا هم شبانه از خانه خودم بگیرند و ببرند ممکن است حتی از ترس جانم تقیه کنم و خیلی از درخواستهایم به التماس دعا تبدیل شود." همین احساس نگرانی را درواکنش های صفوف معلمان نسبت به صحت یاجدی بودن نامه حدادعادل به رئیس جمهور برای تأمین بودجه لازم جهت لایحه نظام هم آهنگ پرداخت ها، ویا به عقب افتادن مذاکرات تا روزسه شنبه هفته بعد ونگرانی ازسیاست دفع الوقت رژیم ودروغ بودن وعده ووعیدهای رژیم و...می توان مشاهده کرد.
بی شک رژیم طرفندهای گوناگون و متعددی را برای آرام کردن معلمان و ایجاد تشتت درمیان آن ها بکارگرفته و می گیردکه ازآن میان می توان به دوگونه آن اشاره کرد: یکی سوء استفاده ازاعتقادات مذهبی،بخصوصی به مناسبت ایام اربعین و فیلم برداری ازآن ها دراین رابطه،که جملگی مورد افشاء و اعتراض هوشیارانه معلمان قرارمی گیرد. آن ها حتا درحرکتی درخشان و بیاد ماندنی،رژیم را وادارمی کنند که از پخش صدای قرأن ازبلندگوهای مجلس دست بردارد،و باین ترتیب نشان میدهند که حربه افسون مذهب تاچه اندازه کارآئی خود را درنزد آن ها ازدست داده است. و دیگری این طرفند رژیم که گویا انجام وادامه اعتراضات باین شکل وبا این شعارها ومصاحبه با رسانه های خارج، موجب سوء استفاده دشمن می گردد.این حقه رژیم هم،باتوجه واکنش قاطع معلمان درمورد سانسوروسیاست تؤطئه سکوت رژیم ورسانه باصطلاح ملی صدا و سیما وبهره گیری معلمان ازرسانه های برون مرزی ازیکسو واستفاده ازاعتراضات سراسری و تاکتیک تعطیل درس در مدارس و حتا تشکیل تجمعاتی درنقاط دیگرشهرتهران (درسه ایستگاه پرجمعیت مترو) تاحدی خنثی شده است. اما صرفنظرازهوشیاری معلمان نسبت به طرفندهای رژیم،رمزتداوم و موفقیت تاکنونی جنبش را باید قبل ازهرچیز دردو عامل مهم جستجو کرد:
نخست مستقل بودن آن ازجناح های حکومتی وعدم توهم به هردو جناح. اکنون درنزد آن ها حاجی(وزیرآموزش وپرورش دولت خاتمی) و فرشیدی(وزیرآموزش و پرروش دولت احمدی نژاد)، سروته یک کرباسند.لازم به اشاره است که بخش هائی ازجنبش معلمان دراعتراضات سالهای گذشته خودهنوزبه درجاتی نسبت به برخی جناح ها وعناصرنفوذی رژیم توهماتی داشتند ولاجرم درمواقعی حاکمیت می توانست بااعمال نفوذ خود آن ها را دچارسرگردانی وتشت کند. ولی خوشبختانه اکنون چنین نیست.
دومین و مهم ترین رمزبقاء و تداوم جنبش را باید درترکیب تؤامان حرکت جنبشی وتشکل و سازمانیابی جستجوکرد.بی شک این پدیده وبکارگیری آن بزرگترین آموزه ای است که هم جنبش معلمان برای تداوم وپیشبرد حرکت های بعدی خود بدان نیازمنداست وهم بهره گیری ازاین تجربه برای بقیه جنبش های طبقاتی و اجتماعی واجد اهمیت است. چرا که دربرابررژیم هارو سرکوبگری چون جمهوری اسلامی که بی قانونی مطلق برآن حاکم است،تنها ترکیب این دوعامل است که می تواند تداوم حرکت را تضمین کند. دستگیری وتهدید نمایندگان معلمین نشان می دهد که یکی از تاکتیک های اصلی رژیم برای کنترل حرکت،ایجاد شکاف بین نمایندگان وتشکل ها با بدنه است.
تجربه های بسیاری درسطح ملی و بین المللی همواره نشان داده اند که قدرت های حاکم وارتجاعی،علی القاعده می توانند درشرایط مختلف وبدرجاتی،"رهبران" وفعالان جنبش های مردمی را بخرند یا مرعوب و متزلزل کنندو ازطریق آن ها به هدف های خود نائل گردند.شانس انجام این کارمعمولا خیلی بیشترازشانس خرید ویامرعوب کردن خود جنبش هاست. تحلیل کانون صنفی معلمان ایران،دربند 5تحلیل خود با اشاره به همین واقعیت می نویسد"کانون آسیب پذیر است اما جمعیت جلوی مجلس آسیب پذیر نیست. بلندگو را می توانند خاموش کنند اما فهم فرهنگی را نسبت به تبعیضی که درک می کند چه می کنند؟ پس اگر اقداماتی اینچنینی می کنند ما باید بدانیم که فقط موقتا روی زخم چاکی را بدون بخیه بسته اند.باور کنید چه با حضور کانون و چه بی حضور کانون معلم بیدار است و از تبعیض بیزار است."
والبته هرچه جنبشی بتواند پایه های توده ای خود را فعال تر کند، شانس موج سواری دشمن کمتر وکمترمی شود.آن چه که به طبقات حاکم اجازه کنترل وبی اثرکردن جنبش ازطریق کنترل ازبالا و ازطریق "رهبران" و نمایندگان را می دهد،همانا خود پدیده "رهبری" است که امکان کنترل جنبش ازبالا توسط آنها را فراهم می کند.بهمین دلیل تقلیل این مسأله صرفا به یک امر اخلاقی و خصایص افراد،و جستجوی علل آن در خیانت وضعف رهبران نادرست بوده و منجربه نتیجه گیری ها وراه حل های غلط ونیم بندی می گردد .مثلا نظیرجستجو و یافتن رهبران "انقلابی تر"بجای رهبران کنونی وامثالهم، ونه یافتن و تقویت مکانیزم های کنترل "رهبران" ازسوی پائینی ها.علت اصلی امکان کنترل جنبش ازبالا توسط رژیم وطبقه حاکم،قبل ازهرچیزناشی ازپدیده جداشدن وخلع ید قدرت ازخود حنبش وبدنه آن و تمرکزآن دررهبری و رهبران است که منشأ اصلی فساد را تشکیل می دهد. بهمین دلیل ضروری است که جنبش ها ازهم اکنون ازسرسپردگی به رهبران و کیش اطاعت بیرون آمده و خود نقش فعال ومستقیمی را درتصمیم گیری های اصلی و کلان و نظارت وحسابرسی بررفتاروعملکرد"رهبران"بعهده بگیرند ودرحقیقت بجای سپردن نقش رهبری جنبش به افراد وعناصر معین،خود درحوزه های اصلی و کلیدی متقبل آن گردند. بهمین دلیل مراداز جنبش اگربه معنای سیاهی لشکرنباشد،واگربه مثابه یک امر خود بنیاد ودارای ظرفیت خودرهان فهمیده شود،خشت اول این سمت گیری راازهمین حالا باید نهاد واگرازاین منظربه پویائی وگوهررهائی بخش جنبش بنگریم، کلام نخستین آن چنین خواهد بود:رهبر بی رهبر.امررهبری و هدایت جنبش توسط نخبگان را به چوبانان برای هدایت گله وبه بورژوازی برای کنترل کارگران وشهروندان واگذارید. خود آن ها بقدرکافی دراین هنرسررشته دارند وجنبش سوسیالیستی ورهائی بخش دراین عرصه خود را رقیب بورژوازی نمی بنید که بجای مثلا فلان بورژوا،دربهترین حالت، فلان کارگررا به نشاند و خیال کند که بدینسان راه رهائی خود را یافته است.همانطورکه اشاره شد دراصل رهبری درخود جنبش وهمراه آن است وازآن منفک نیست وباندازه ای که ازآن جداشود وبه افراد وعناصرتفویض گردد،ولوآن که این فرد کارگرباشد، بهمان اندازه قدرت ازمنشأ وصاحبان واقعی خود جداشده و به مثابه نیروی قاهرو بیگانه ای دربرابرش ظاهرمی شود.تمکین به چنین روندی دربهترین حالت غلطیدن ازمسیردموکراسی مستقیم ومشارکتی به دموکراسی وکالتی ونمایندگی-یعنی اسیرشدن درتاروپود سیستمی است که جامعه طبقاتی و وبورژوازی برای جداکردن قدرت ازتوده ها و مسخ کردن دموکراسی ساخته وپرداخته است.بنابراین جنبش های خودرهان ازآن گونه اسبها نیستند که پابرزمین بکوبند وشیهه بکشند تا مگرکسی برای تاختن سوارشان بشود. برعکس ازویژگی های اصلی این نوع جنبش ها آنست که خود عنان نمایندگان را بدست گرفته و آن هارا کنترل می کند. آن چه که سازماندهی جنبشی با ویژگی خود رهان را ازسازماندهی های بوژوائی-حتاازنوع جنبشی آن-متمایزمی کند همانا فاصله گرفتن از سازماندهی نوع سلسه مراتبی و مبتنی بر اصل رهبری است که درآن قدرت ازبالابه پائین توزیع می شود. وحال آن که درنوع جنبشی ِ ازنوع خودرهان،این بدنه ومجامع عمومی هستند که نقش اصلی را درتصمیم گیری ها و نظارت ها برعهده دارند.واگذاری حق تصمیم گیری به "رهبران" و اتخاذ تصمیم گیری دورازچشم بدنه،همواره مهم ترین خطری است که موجودیت وحیات نوپای این گونه جنبش ها را تهدید کرده وآن را به سیاه لشکری فرمانبرداردتبدیل می کند.سازماندهی جنبشی با تبدیل رهبران به سخنگویان،درپاسخگوکردن سخنگویان دربرابربدنه هائی که به کانون ثقل تصمیم گیری ها تبدیل می شود،درچرخش وتکثر سخنگویان، درنظارت برعملکردآن ها،درتقویت هم آهنگی گردان های خود گردان به جای تبدیل آن ها به عوامل اجرائی صرفِ تصمیماتی که بیرون ازآن ها گرفته می شود،تقویت شبکه های ارتباطی افقی دربرابرعمودی و مبتنی برسلسه مراتبی که وظیفه اشان تقویت اطاعت کورکورانه دستورات و منتزع کردن قدرت ازخود صاحبان قدرت است ونظایرآن متعین می شود.نه درتقلیل آن به صرف جایگزینی یک کارگر به جای غیرکارگردرچهارچوب همان سیستم سلسه مراتبی.وقتی که مارکس درپرتو تجربه کمون پاریس دریافت که کارگران نمی توانند به صرف تصاحب ماشین دولتی بورژوائی آن را دراختیارخود بگیرند،بلکه باید آن را درهم شکنند،درواقع نظر به همین ماهیت اسارت آور ساختارسلسه مراتبی آن دارد.وبرهمین قیاس کارگران با تصاحب ساختارهای بورژوائی قدرت وبا تکیه برآنها نمی توانند امرخود رهانی و خود حکومتی را که گوهراصلی نظام سوسیالیستی واندیشه پایه ای هرکمونیستی را تشکیل می دهد،به فرجام برسانند. نباید فراموش کنیم که تمرکزقدرت در بیرون ازتوده ها،همزاد تمرکزسرمایه بعنوان تجسم نیروی کارازخود بیگانه شده وحاکم برآن است وایندوهمزاد می توانند با سهولت وبسرعت بیکدیگرتبدیل شوند.یک لحظه نباید فراموش کرد که قدرت جدا ازتوده ها منشأ همه شرها وسرآمدهمه ناکامی های جنبش های توده ای و خودرهان است.بی شک پذیرش عملی این مسأله،برای بورژوازی که جای خود دارد،حتی برای برای گرایشات و جریان های مدعی حمایت ازجنبش ها امرساده ای نیست.اما باید بدانیم که مضمون واقعی ونهائی دفاع ازقدرت بیگانه شده بامزدوحقوق بگیران وبرفراز سرآنان،چه بدانیم و چه ندانیم جزدفاع ازامتیازات ومزایای جامعه طبقاتی و تیزکردن ابزارکنترل جنبش ها ازسوی بورژوازی و تهی کردن مضمون رهائی بخش وانقلابی آن ها نیست.
بی شک تاکتیک وقت گذرانی رژیم وانداختن مبارزه به دست اندازهای ایام تعطیلات نوروز،یکی ازشگردهای اصلی رژیم برای خنثی کردن اعتراضات معلمان است. اما خوشبختانه راه پیشروی تاکتیک مزبور تااین لحظه به دلیل هوشیاری وپافشاری معلمان برانجام فوری خواست های خود وتعیین ضرب العجل های زمان بندی شده مسدود ودستکم دشوارشده است. رژیم اکنون دربرابردوگزینه سرکوب گسترده و یا پذیرش خواست معلمان قراردارد. گزینه اول البته باتوجه به واکنش ها و پی آمدهای سرکوب یک جنببش با خصلت توده ای درمیان معلمان وبازتاب جهانی آن با مخاطرات نامعلومی همراه است.ازهمین رو برای نجات خود ازمخصمه کنونی،ناگزیراست نهایتا به در خواست معلمان تمکین کند.گرچه تمامی تلاش خود را برای مثله کردن مطالبات آنان وسپس کارشکنی درمرحله اجراءآن بکارخواهد برد. قابل پیش بینی است که رژیم هم چون مارزخم خورده،برای آن که مطالبات معلمان ازآنچه موجود است فراترنرود و وارد فازهای بعدی نشود وبخیال خود برای خنثی کردن بازتاب پیام های آن درمیان سایراقشارزحمتکش،حتا پس ازکسب پیروزی فشارهای گوناگونی را برای درهم شکستن مقاومت و تشکل ها وشبکه های مقاومت آن ها بکارخواهد گرفت.ازهمین رو نه فقط برای قطعیت یافتن عقب نشینی رژیم،جنبش کنونی بایدهم چنان برحضورهشیارانه و حضور درخیابان ادامه دهد وآمادگی خود را برای استفاده ازاهرم اعتصاب ها و جلب همبستگی هرچه بیشترسایراقشار زحمتکشان حفظ کند،بلکه حتی درصورت دست یابی به پیروزی دریک نبرد، برای خنثی کردن یورشِ بعداز ازپیروزی توسط رژیم،هوشیارانه آماده باشد تا دربرابرمارزخمی خورده، ازدست آوردهای خود دفاع کند.

2007-03-09-18-12-85
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

Wednesday, March 07, 2007


گوشه هائی ازرزم پرشورمعلمان درمیتینگ خیابانی روزگذشته*
Taghi_roozbeh@yahoo.com تقی روزبه
!این بارآن ها می خواهند خود شرایط مذاکره را تعیین کنند
معلمان مبارزکه استعفاء وزیر آموزش و پرورش ومعاونش همواره یکی ازشعارها ومحتوای سخنرانی آن ها یا نمایندگان آن ها را تشکیل می دهد،دیروزدریک اقدام ابتکاری با بدست گرفتن هزاران کارت قرمزحکم اخراج وزیر را ازوزارتخانه اش صادرکردند.آن ها همچنین بعنوان پیش شرط گفتگوهای خود با هیئتی ازنمایندگان مجلس ودولت، خواهان خروج معاون اوازترکیب هیأت مزبور بدلیل توهین وی به معلمان گردیدند.آن ها هم چنین با رد اصراررژیم مبنی برحضورتنها 5 نماینده ازمعلمان درمذاکرات برلزوم شرکت ده نفرازنمایندگان خوددراین مذاکرات پای فشردند. تحت چنین شرایطی مذاکراتی که درفاصله مییتگ قبلی ومیتینگ جدید درروزسه شنبه صورت گرفت، کنسل شده وبی نتیجه ماند.
بی شک شاه بیت تاکتیک های درخشان معلمان را باید ترکیب تظاهرات خیابانی با مذاکره دانست. آن ها با شناختی که ازماهیت رژیم ووعده ها وطرفندهای آن دارند،بهیچوجه حاضرنیستند نمایندگان خود را بدون پشتیبانی فعال وانجام اعتصاب و تظاهرات روزانه،روانه گفتگوی بی حاصل با رژیم کنند.آن ها هم چنین بخوبی می دانند که بدون آن،آن ها قادرنخواهند شد حتا یک دلارازدرآمدهای سرشارنفتی را به سفره های خالی وشکم های گرسنه خود(با بیش از70درصد فقرمطلق درمیان معلمان شاغل و 95 درصد معلمان بازنشسته) تزریق کنند. آن ها هم چنین بخوبی متوجه تاکتیک رژیم دروقت گذرانی ودادن وعده وعیده شده وبا تعیین ضرب العجل های پی درپی و کوتاه مدت با آن مقابله می کنندوبرپایه همین شناخت است که در میتیگ پرشکوه دیروز با هوکردن و دادن شعارهائی چون"وعده و وعید نمی خواهیم،عمل به وعده می خواهیم"مانع سخنرانی برخی نمایندگان مجلس شدند. تجربه بی شمارجنبش های مبارزاتی مشابه وموفق دربسیاری ازنقاط جهان نیزمؤیدهمین تجربه معلمان است که درهیج کجا بدون حضورویااعتصاب کارگران وزحمتکشان درصحنه مبارزه وبدون اعمال فشارازپائین هیج مذاکره با طبقه حاکم به نتیجه نرسیده و نخواهد رسید. نه فقط مذکرات به نتیجه نخواهد رسید،بلکه همانطورکه رژیم مرتجع جمهوری اسلامی بکرات نشان داده است،دراین گونه موارد اگر ازطرق گوناگون نماینده ویانمایندگان معترضین را نتواندمرعوب کند،دست به دستگیری آن ها می زند وحتی همانگونه که درمورد کارگران شرکت واحدمشاهده کردیم ازیورش بخود کارگران و مجامع عمومی آن ها هم امتناع نمی کند..گرچه اکنون بدلایل گوناگون رژیم درمقابل حرکت معلمان غافلگیرشده وبی شک درصدداست با وقت گذرانی وباتدارک و طراحی، تهاجم تازه ای را بانجام برساند. وآن چه که تاکنون مانع انجام آن شده هماناشدت وگستردگی واکنش معلمان و درجه قاطعیت وبرانگیختگی آن ها بوده است. معلمان نیزبا وقوف به همین طرفندها و هدف ها ی رژیم،وبدرستی، تنها راه مقابله را گسترش دامنه اعتراضات و حضوربیش ازپیش خودرصحنه مبارزه می دانند.این واقعیت بخوبی بوسیله یکی ازسخنرانان میتینگ پرشکوه 30 هزارنفره دیروزمعلمان درمقابل مجلس با این عبارت که "تنها مسیرنجات همین مسیری است که طی می کنیم" ابرازگردید.آن ها برای به نمایش گذاشتن همبستگی وقدرت اقدام سراسری خود همزمان با تجمع اصلی وپرصلابت خود درتهران،درشماری ازشهرستان های نیزبطور همزمان تجمعاتی را سازمان داده بودند.
یکی دیگرازتاکتیک های درخشان معلمان درجهت افشاء ماهیت رژیم و بازتاب دادن اعتراضات خود، افشاءمستمر سیمای جمهوری اسلامی است که بگفته آن ها درحالی که فی المثل حاضراست تصویریک طوطی را به مدت طولانی نمایش دهد،حاضرنیست کوچک ترین گزارش و تصویری از تظاهرات ومیتینگ های متوالی و درحال گسترش یکی ازمهمترین و حساس ترین قشر مولد وزحمتکش جامعه را نشان بدهد. بهمین دلیل آن ها طی یک شعارکوبنده و پرمعنای خود فریاد می زنند "رسانه خصوصی" ملی باید گردد. وباین ترتیب نشان می دهند که چگونه امکانات کشور که متعلق به همه مردم کشور است،نظیر صدا وسیمای جمهوراسلامی که تحت نظر بیت رهبری کنترل وهدایت می شود، به تیول وِملک خصوصی،این عناصرفاسد تبدیل شده است.
درهمین میتینگ یکی ازسخنرانان (محمودبهتشی) ازمعلمان می پرسد چه کسی می تواند اين تجمع چندين هزار نفری شما در مقابل مجلس شورای اسلامي را به نام آشوب طلب و معلم نما و هرچيز ديگري كه شايسته ي خودشان است انكاركند؟
پاسخ جمعیت باو چنین است: "صدا وسيما و ضرغامی". ودرپایان همه یک پارچه فریاد می زنند" رسانه جیره خوارانعکاس،انعکاس".سانسورگسترده اخبارمعلمان درروزنامه ورسانه های کشور،بی شک اهمیت مقابله با سانسور را ازطریق درج وانتشار وسیع این اعتراضات درمیان مردم به یکی ازوظایف مهم نیروهای حامی زحمتکشان و مدافعین دموکراسی و به یکی ازجلوه های بارزهمبستگی،تقویت جنبش معلمان و درهم شکستن ئوطئه سکوت رژیم،تبدیل کرده است.
قلب های مریض
همین سخنران در دربخش دیگری ازسخنان خود بااشاره به نشریه سپاه پاسداران(صبح صادق) که نوشته است دست مامعلمان تجمع کننده بادست بمب گذاران زاهدانی یکی است، خطاب به جمعیت-که شعارهای تندی را علیه مقامات رژیم می دادند- می گوید لطفا چنان احساساتی نشوید که بهانه به این قلب های مریض بدهید.
تشکیل مجامع عمومی خیابانی
یکی ازمشخصات جنبش های های اعتراضی توده ای،همانا نقش آفرینی بدنه و نقش مجمع عمومی آن درتصمیم گیری هاست.به عنوان یک نمونه می توان به صحنه زیرکه درخلال گزارشات(وازجمله در روزنت) آمده اشاره کرد: آن جا که می نویسد، درادامه سخنرانی ها،محمود بهشتي لنگرودي پشت تريبون قرار گرفت و گفت:"اكنون براي ختم اين قضييه من يك پيشنهاد دارم. پيشنهادم اين است كه شب چهارشنبه همان جلسه اي كه قرار بود دوشنبه شب برگزار شود و كنسل شد، برگزار شود. 10 نفرازنمايندگان فرهنگيان هم در آن حضور داشته باشند. چون اكنون ديگر شرايط مذاكره را ما تعيين مي كنيم". وي افزود: "اين جلسه با حضور رسانه ها و صدا وسيما برگزار شود و براي مردم هم پخش شود. اگر آقايان مي پذيرند، ما آماده ايم". تجمع كنندگان فرياد زدند "بهشتي، بهشتي حمايتت مي كنيم". بهشتي ادامه داد: "در هر حال چه مذاكره صورت پذيرد و چه نپذيرد ما روز پنج شنبه در همين محل از ساعت 8 صبح آماده ايم.مدرسه ها را به خود مديران واگذار مي كنيم و خودشان جواب اوليا را بدهند". وي افزود: "پنج شنبه ساعت 8 صبح در هر شرايطي اينجا تجمع است و به هيچ وجه لغو نخواهد شد حتي اگر مذاكرات به نتيجه برسد ما پنج شنبه اينجاييم". معلمان هم درپاسخ فرياد زدند: "پنجشنبه كل تهران تعطيله".
وي در پايان گفت: تصميماتي را كه براي پس از پنجشنبه به اجرا در خواهيم آورد در روز پنجشنبه صبح در همين مكان اعلام خواهيم كرد.
همین سخنران می افزاید"شفافيت از اصول كار و فعاليت ما است و ما همه گزارش ها را بايد به شما اعضا و فرهنگيان ارائه دهيم. شايد همين شفافيت است كه برخي را نگران مي كند، چون برخي دوست دارند با ما صحبت هايي بشود و توافقاتي صورت گيرد اما ما اين مسائل را افشا نكنيم". بی شک خود این نمایندگان دریافته اند که بدون حمایت این بدنه فعال،رژیم نه فقط برای آن ها تره ای خوردنخواهد کردبلکه هرلحظه می تواند آن ها را دستگیر کرده و یا مرعوب نماید.معلمان دریافته اند که همبستگی آنها منبع اصلی اقتدارشان برای دست یابی به مطالبات خوداست.ازاین رو، شعارهائی چون "ازتفرقه ونفاق بیرازیم،فرهنگیان کشوراتحاد اتحاد"،مکان شایسته ای دردرمیان شعارها وپلاکاردهای آنان کسب کرده است.و درپايان این میتینگ حماسی،هاشمي یکی دیگرازمسولان تشکل های معلمان(سازمان معلمان ايران) طي سخناني گفت: "معلمان عزيز، شما با اين حضور و همبستگي نشان داديد كه معلمان بيدار هستند.گوش مسوولين ما مشكل شنوايي دارد اما شما ترديد و تزلزل به خود راه ندهيد و همه ي همكاران بدانند كه تدام اين مسير نجات بخش قشر فرهنگي كشور است"معلمان هم درپاسخ با دادن شعار "تاحق خود نگیریم آرام نمی نشینیم" راه پیمائی خود را ازروبروی مجلس به سوی بهارستان آغازکردند.آن ها اعلام داشته اند که به منظورتأمین اهداف عالیه اعتصاب سراسری معلمان با اعلام تعطیلی کلیه کلاس های درس و امتحانات مدارس از پنجشبنه15 اسفند تا اطلاع ثانوی به اعتراضات خود ادامه خواهند داد.آنها هم چنین خواستارپیوستن دانش آموزان کشوربه این حرکت ملی شده اند.
بی گمان فراگیرگردن جنبش درمیان صفوف معلمان که بهشتی آن را با زبان خاص خود و وباعبورازفیلترعقایدش این چنین بیان کرده است"همچنين اعلام مي كنم آنهايي كه در اين تجمع آمدند كاري حسيني كردند و آنها كه نيامدند و در مدارس ماندند بايد كاري زينبي كنند وگرنه يزيدي اند"، وجلب همبستگی وحمایت سایرصفوف رحمتکشان، دو راهبرد اصلی برای جلوگیری ازمحاصره شدن وسرکوب این جنبش توسط رژیم است. واین مسئولیت دوجانبه ای را هم ازسوی معلمان و هم ازسوی سایررحمتکشان ،ودردرجه نخست نفش فعالان و پیشروان سایرجنبش ها،طلب می کند.
2007-03-07-16-12-85
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

*برگرفته شده ازگزارشات سلام دموکرات وروزنت و چندامیل دریافتی خود