Tuesday, September 22, 2009

خود زنی

1. حکومت دینی و فروش دین به یک پشیزسیاه، پشت وروی یک سکه اند.

2. نظام یعنی من و من یعنی نظام!

3. رذالت ولومپنیسم بخشی ازهویت وجودی نظام حاکم را تشکیل می دهد

4. خودزنی رژیم وبجان هم افتادن باندهای آن

5. اعاده حیثیت ازانقلاب و اجتناب ازتکرارتراژدی انقلاب بهمن!

گردونه خودی و غیرخودی سازی حکومت اسلامی پس ازاعتراضات میلیونی چندماهه اخیر، دورو سرعت حیرت انگیزی پیداکرده وهم چون فرود"گیوتین" عمل می کند.خودی ها وخدمت گزاران ودولتمردان باخلوص نیت چندین دهه نظام به یکباره به جرگه صفوف دشمنان برانداز وبرگذارکنندگان انقلاب مخملین علیه نظام پرتاب می شوند. یا هم چون محمد خاتمی، حرمت عمامه اش درتهاجم چماقداران چاقوبدست لگدمال می شود ویا هم چون حجاریان ها به زندان افکنده شده و وادارمی شوندکه به جرم خود، آلت دست دشمن شدن،اعتراف نمایند.وبالاترازهمه دانش وتوان تئوریک خود را درنفی نظرات پیشین خود ودفاع تئوریک ازنظام بکارگیرند!

معلوم شد که افکندن آفتابه به گردن "اراذل واوباش" وانداختن آنها در یک هلفدونی بنام کهریزک همه وهمه جزپیش تمرینی برای امروزنبوده است.معلوم شد که خود حکومت وسردمداران و گزمه گان مزدورش، براستی ازرزل ترین اوباشانی بوده اندکه برسرنوشت ما حکم می رانده اند.فی الواقع لجن ها وروسوبات تاریخی مان درقالب بختگی بنام ولایت فقیه حلول کرده وبا عروج خود ازاعماق به سطح سلطه آشکار رسیده است. بنابراین رزالت و لومپنیسم را نیزباید به یک دوجین خصائص ضدانسانی این حکومت عجین شده بامذهب و سرمایه افزود. معلوم شدکه حکومت دین می تواند خود به دین فروش ترین حکومت تبدیل شود. معلوم شد که محصول نهائی آن عروج شارلاتانی است که کلام نهائی اش این است که نظام یعنی من ومن یعنی نظام! واین البته چیزی جزتحقق نهائی حکم تاریخی خمینی درمورد جایگاه واختیارات ولایت مطلقه و اولویت مصلحت نظام برهرچیز دیگرحتی تعطیل اصول دین نیست. وازطنزتاریخ آن که شارلاتان عروج کرده به نوک هرم قدرت، خود درآن روزها بدلیل چون وچرا درولایت مطلقه مورد شماتت خمینی قرارگرفت والبته باکنارگذاشتن چون وچراهای خود ازباب تقلید وتعبد به مراد خویش، راه عروج پس ازمرگ وی را برای خود هموارساخت. آری اصول فروشی وهکذا دین فروشی ازذات وگوهرنظریه ولایت فقیه بیرون می تراود؛ وقتی که حفظ قدرت برهرمساله دیگری حتا برتعطیل موقت اصول دین تقدم می یابد.مسأله اصلی مصحلت ناظربرحفظ نظام است ولوآن که برای آن به تجاوزوشکنجه نیاز افتد وچنین بودکه درکمال ناباوری وبهت همگان حربه تجاوز برای حفظ نظام درکهریزک به کارگرفته شد وحالانیزرسوائی اش هم چون فرود آواری ارکانش را به لرزه افکنده است .گرچه ناگفته نماندکه ازهمان فردای عروج به قدرت درانقلاب بهمن این نوع تجاوزها بهمراه خشونت های دیگراعمال می شد، گیرم درپوشش و توجیهات دیگرودرشرایط وجود مستیِ توهم توده ای به نظام. درفاجعه کهریزک تنها پرده ها بالارفت وامکان رؤیت رخسارِواقعی و روتش نشده حکومت اسلامی درمقیاس توده ای ممکن گردید. اگرماکیاول امروززنده بود درنگارش "شهریار" قاعدتا نظام ولایت فقیه را به عنوان گویاترین نمونه برای روشن کردن رزالت نهفته در منطق قدرت واین که برای دست یابی و حفظ قدرت زیرپانهادن هرارزش اخلاقی وانسانی حتا اصولی که خود مدعی پای بندی به آن است مجازاست، برمی گزید.ولی علاوه برآن مساله کنونی جمهوری اسلامی آن است که این منطق نهفته درذات قدرت بطوراعم و متبلوردرتئوری وعمل ولایت مطلقه به طوراخص، به مرحله ای ازوخامت رسیده است که اکنون حتا دسته چاقو ازشرتیغش درامان نیست. اکنون این دولت اسلامی و احمدی نژاد است که علیه مراجع تقلید به مراجع قضائی شکایت می برد.خامنه ای اخیرا درنشستی با هنرمندان عموما آموخته و دست پرورده نظام، با شِکوه و سخن غافلگیرکننده یکی ازآن ها ،مجید مجیدی، که یک عمربرای نظام تبلیغ وهنرنمائی کرده وگویا سازنده فیلم تبلیغات انتخاباتی میرحسین موسوی هم بوده است مواجه می شود.او ازاین همه نقارو دشمنی به وجود آمده در بین خانواده نظام بهت زده وخشمگین است وبانک برمی دارد که آقا این وضعیت کنونی حال وروزخوشی برایم باقی نگذاشته است. درپاسخ می شنود که این منازعات تازگی نداشته و نیکی وبدی و بهشت وجهنم همواره باهم هستند. خامنه ای خشم وهم چنین اعتراض او به پخش فیلم هایش ازصداوسیمارا به طبع لطیف وهنرمندانه او نسبت می دهد!. پس معلوم می شود که او درکسوت سیاستمدارِپاک تهی شده ازطبع هنرمندانه، خود اذعان داردکه این جنایات امر تازه ای نیست. همان کسانی که بنام مصلحت نظام اورا دراین مقام نشاندندو قدرت مطلقه را درکف دستش نهادند،اکنون نوبت خود این واگذارکنندگان قدرت به عنوان مصلحت نظام است که باید قربانی حفظ نظام گردند. وچنین است که بخش مهمی اززندانیان سیاسی را بنیان گذاران اولیه سازمان اطلاعات وامنیت رژیم هم چون حجاریان،ویا دولتمدارانی چون بهزاد نبوی ورمضان زاده ونمایندگان سابق مجلس ویا تسخیرکنندگان سفارت آمریکا مثل محسن میردامادی وجملگی معتمدین خمینی، وهمه هم بدون رعایت هیچ گونه اداب ورسوم مقرردادرسی نظام، تشکیل میدهند. اشتهای ضدانقلاب تمامی ندارد و درحال تهدید وزمینه چینی برای بازداشت کسانی چون کروبی وموسوی وخانه نشین کردن رفسنجانی و خاتمی است.اکنون دامنه نارضایتی وفشار به درون مراجع ومدرسین برجسته حوزه ونیزبه درون بیت وخانواده خمینی گسترش پیداکرده است. خط و نشان کشیدن باندهای حاکم، حرم امن آنها را نیرهدف گرفته است. چنان که کیهان ازدیدارهمسراحمدخمینی ونوه هایش با پسربهشتی ویا خانواده ای زندانیان نسبت به نفوذ دشمنان به بیت امام هشدارداده است! اخیرا دستگیری نوه های آیت اله ها به مثابه گروگان برای ساکت کردن انتقادات وابرازنارضایتی به تاکتیک های رژیم اضافه شده است. منتظری درسخنان تازه خود ازنقش خویش درتدوین وتصویب تئوری مطلقه ولایت فقیه ابرازشرمندگی کرده است! بله! کی گفته که چاقو دسته خودش را نمی برد!؟

پس معلوم می شود که وقتی قدرت ازبستراجتماعی خود-ودراصل قدرت اجتماعی وخود حکومتی تولیدکنندگان واقعی قدرت- جداشود وواگذارگردد،نظارت ناپذیرشده و دیریا زودهم چون شمشیری آخته برسرواگذارکنندگانش آویزان می شود.قدرت وقتی "قدرت" می شود-ویک قدرت بیگانه برخود- که ازتوده ها جداشود وبه قدرتی بیرون ازآنها تبدیل شود و گرنه دیگر"نه قدرت" است ودرحیطه فرمان هیچ کس وناکسی نیست.اینکه این واگذاری وتفویض چگونه صورت گیرد،با طیب خاطروازطریق تشریفات و مراسم قانونی وپارلمان ویا بزور وغیرقانونی ،البته درجای خود مهم است ولی خدشه ای برصحت اصل فوق وارد نمی کند واین تفاوت نسبت به آن امری ثانوی محسوب می شود.دردوره های بحران انقلابی وقتی توده ها دست به اقدام مستقیم می زنند،دوگانگی وتقابل بین قدرت جداشده و منشأواقعی قدرت بخوبی نمایان می شود. دردوره های سرکوب وتمکین البته این این دوگانگی و رابطه، مات ونامرئی ترمی گردد.اکنون که ما با برآمد نوین و فرایند اقدام مستقیم مواجهیم،حالا که همه مشاهده می کنند قدرتِ فراچنگ شده ،مصادره وبیگانه گشته را تنها بدست خود مردم می توان دوباره بدست آورد وسربه فرمانش کرد،باردیگرچگونگی شفافیت بخشیدن به رابطه بین جنبش وقدرت-اقتداراجتماعی وتوده ای-به مهمترین پرسمان جنبش تبدیل شده است. واین که این بارنباید اجازه داد تراژدی انقلاب بهمن،مصادره قدرت و فراچنگ شدن آن باردیگرتکرارشود. نهادهای خود گردان وخود حکومتی درهرکوی وبرزن ودرهرحیطه وفضائی که ازچنگ دشمن بیرون کشیده می شود، باید دراختیارخود توده ها باشد وبماند و تحت نظارت مستقیم خود آن ها.

مأموریت تاریخی!

اینکه حکومت اسلامی به چنان مرحله ای ازگندیدگی رسیده است که تنها بادفنش می توان ازگند آن رها شد اکنون دیگر به آگاهی بزرگ اجتماعی تبدیل شده وطغیان توده های میلیونی درحرکت های اعتراضی وبالنده خود این وظیفه تاریخی را هربار با شفافیت دم افزونی خاطرنشان می سازد. واین آن کارسترگی است که اکنون درمقابل همه به فغان آمدگان وجوش وخروشِ همه تشییع کنندگان وقبل ازهرکس نسل جوان وسوخته،گورکنان واقعی حکومت اسلامی،وهمه انسانهای آزادیخواه درهرنقطه جهان قرارگرفته است. البته انجام این مأموریت تاریخی مستلزم دوچیزاست:نخست اعاده حیثیت ازانقلاب(اقدام مستقیم توده ای برای برافکندن نظام حاکم ).ودوم اجتناب ازتکرارتراژدی انقلاب بهمن:مصادره قدرت ازچنگ توده ها! 2009-09-22



No comments: