Wednesday, January 13, 2016

!تبریک"کمیته من کاندید می شوم" به خاطرعبورموفقیت آمیز از خان اول


خامنه ای و رمزماندگاری نظام! 
"احساس مسئولیتِ مردم که در حضور در انتخابات جلوه گر می شود و دشمن را ناکام می گذارد از عناصر ماندگاری انقلاب است"
تبریک«کمیته من کاندیدا می شوم» بخاطرنام نویسی گسترده!
واقعا به چه کسی باید تبریک گفت؟!
سخن از نام نویسی برای کاندیدای نمایندگی در انتخاباتی است که به غیردموکراتیک و غیرمنصفانه بودن آن اذغان می شود. تبریک برای کدام موفقیت؟: 
از این که رکوردی جابجا شده و حدود 1400 نفر از زنان در سراسرکشور برای کاندیداشدن نام نویسی کرده اند. در این جا این سؤال مطرح است که واقعا به چه کسی باید تبریک گفت؟. به مردم یا به حاکمیتی که در اوج انزوا و بدون دادن هیچ گونه آش نذری و پیش کش و سهمیه ای، این چنین با "امدادهای غیبی" مواجه شده است؟!. شاید هم به جای باران سیل آمده و نگرانند، و ما بی خبر؟!. در پاسخ به این سؤال، ضمن اعتراف و اذعان به نتیجه قابل پیش بینی خروجی نظارت استصوابی شورای نگهبان، صرفنظر از برخی لفاظی های توخالی چون نگهداشتن پاس حق انتخاب شدن و انتخاب کردن وایفاء وظایف شهروندی، اساسا به باصطلاح رقابتی بودن آن در چهارچوب جناح بندی های حاکمیت و نیز بهره برداری از فرصت ها برای طرح مطالبات استناد می شود، گوئی که رقابت های مهندسی شده باندهای قدرت از ماهیت ضددموکراتیک آن می کاهد و نتیجه این گونه بهره برداری ها از "فرصت های انتخاباتی"، از جمله زندان و حصر و ممنوع التصویر و ممنوع البیان بودن و تهدیدبه تکه پاره کردن رقبا و... پیش رویمان نیست. و کوئی که بدون شرکت در "انتخابات" نمی توان از فرصت ها به اشکال دیگری برای طرح مطالبات استفاده کرد. بدیهی است که نفس وجودرقابت بین باندهای حاکمیت و حتی بهره گیری از تشتت در صفوف حاکمیت و دشمن برای تقویت قطب مستقل و مردمی امرتازه ای نیست. در اصل مراداصلی این رویکرد، جز مشارکت در دعواهای درونی حاکمیت حول تقسیم قدرت و تقویت این یا آن باند و جناح و لاجرم تبدیل شدن به زائده و سیاهی لشکرقدرت نیست. و گر نه کمتر کسی پیدامی شود که پس از گذشت نزدیک به 40 سال از عمرحاکمیت، به خودجرئت بدهد که به کرامات ولایت فقیه و نظارت استصوابی در حق نیروهای مستقل دل ببندد. بر این اساس این پرسش مطرح می شود که آیا آن را باید فرصتی برای مشروعیت یابی رژیم بشمارآورد یا فرصتی برای مشروعیت زدائی از آن؟. آیا کسی در جهان حکومتی مستبد را می شناسد که از خیل مشارکت گسترده باصطلاح شهروندانش در انتخابات تحت کنترل و مهندسی شده که اساس آن را تمکین به مقررات و باید و نبایدهای نظام باهدف مشروعیت بخشیدن و بازتولیدخود تشکیل می دهد، ناخرسند و ناخشنودباشد و به آن نبالد؟ آیا خامنه ای پس از نزدیک به سه دهه حکومت از سرغفلت و نادانی به منافع خوداست که از مخالفان نظام می خواهد که برای پرشور و پرنفس کردن آن در انتخابات شرکت کنند؟ آیا او نمی فهمد آن مخالفی که هوس اسم نویسی به کله اش زده، نقدا دم درخان اول، اسم نویسی- باید با سپردن یک تعهدکتبی، التزام و اعتقادخود به نظام اسلامی و ولایت فقیه را ابراز کند تا نوبت به خان های دیگر برسد؟. بدین ترتیب کسی که هوس شرکت به سرش زده باشد، خود باید اولین شلیک را به باورهای دموکراتیک اش، اگر که چنین باورهائی وجود داشته باشند، وارد بکند!.  

ظاهرا تحولات بحرانی منطقه و ظهورداعش، جماعتی را چنان سراسیمه کرده و عنان از کف آن ها ربوده و افق دیدشان را تیره و تارساخته است که بقول معروف از ترس جهنم به مارغاشیه پناه برده اند. در ابرازشادمانی گوی سبقت را حتی از خودسردمداران و کارگزاران رژیم ربوده و با زدن چوب حراج به همه ارزش ها و شاخصه های دموکراتیک، چنان ناشکیبا و دوان دوان، ای کاش که بسوی سراب و نه بسوی باتلاقی که آغوش خود را برای فروبلعیدن گشوده است روان شده اند که سرانجامش خواب از چشم آدمی می رباید!. یا شاید آن چه را که می بینیم و می شنویم واقعیت نداشته و در عالم خواب و بیداری است! و اگر چشمان خویش را بگشائیم این بختک نیز گریبانمان را رها کرده، بال گشاید و غیب گردد. اما نه! متأسفانه پیام تبریک به مناسبت ورودبه میدان بازی و باتلاق انتصابات رژیم واقعیت دارد*.
باری، هدف مشارکت گسترده در "انتخابات" است و وظیفه این کمیته همانطور که از نامش پیداست تشویق زنان و دیگرافراد به حضورهرچه بیشتر در مجلس شورای اسلامی است. گرچه حتی خودفراخوان دهندگان هم امیدی به عبورکاندیدهای مستقل و مدافع حقوق زنان ندارند و بهمین دلیل پایان بیانیه خود را با یک "اگر" به پایان می رسانند. "اگر" که شورای نگهبان و نظارت استصوابی اجازه دهد....

پارادوکس قدرت و جامعه مدنی
 دفاع واقعی از جامعه مدنی و حضوردر قدرت را نمی توان باهم جمع کرد. اقتضای قدرت، علی الخصوص اگر تمامیت خواه  و از نوع ولایت مطلقه فقیه باشد که تمامی هم و غمش در کل حیات سیاسی خود فروبلعیدن جامعه مدنی به تمامی در خود بوده است، تضعیف و بی یال و اشکم ساختن آن بویژه از طریق مشارکت صوری در قدرت است. برعکس اقتضای شکوفائی واقعی جامعه مدنی فاصله گرفتن از هیولای سیری ناپذیرقدرت و از سیستم و اعمال فشار به آن از بیرون است. البته کنش مشارکت جویانه در سیستم توسط این نوع کنشگران امرتازه و تجربه نشده ای نیست. شاید برای خودمدافعان کمپین تازگی داشته باشد و آن را نسبت به کمپین های قبلی یک گام به جلو به پندارند، اما در اصل جز ایفاءهمان نقش قدیمی و تجربه شده با چهره های جدید نیست. ایفای نقشی که سرانجام رسوایش بکرات تست شده است و لاف زنی مدعیان تازه نفس نمی تواند تغییری در نتیجه اجتناب ناپذیرآن بدهد. در بهترین حالت به اندازه ای که این رویکرد موفق شود، بهمان اندازه ادغام جامعه مدنی با دولت یا دولتی شدن جامعه مدنی قوام پیدا می کند که البته برای جبهه مقاومت سهم مهلکی بشمار می رود. نرددل بستن به قدرت در کنارلاف دفاع از جامعه مدنی توسط اصلاح طلبان حکومتی را قبلا هم آزموده ایم. بطورنمونه سرنوشت تشکل سراسری تحکیم وحدت با آن یال وکوپالش، وقتی که هدف خویش را به جای تقویت واقعی جامعه مدنی و یا جنبش دانشجوئی، خزیدن به قدرت و کسب  نمایندگی مجلس و حمایت و تقویت جناحی از حاکمیت و لاجرم تبدیل شدن به تسمه نقاله عروج یک جناح به قدرت در منازعات درونی حاکمیت قرارداد، در برابرهمه امان قراردارد. نصیب نهائی آن ها از حضوردر قدرت چیزی جز همان اسکلت بجا مانده از ماهی صیدشده و بزرگ پیرمرد و دریا در پی تهاجم کوسه ماهی ها نبود. تجربه و تاریخ  درس های بزرگی برای آموختن دارد. اگر کسی به آن ها وقعی نه نهد، آن گاه ناچاراست که خود آن را به شکلی مضحک و رقت آور به روی صحنه بیاورد. تکرارچنین صحنه کمیکی مربوط به آینده دور نیست، بلکه از همین حالا، از زمانی که نمایش انتخاباتی شروع می شود، آغاز می گردد: فراخوان برای حضورگسترده در "انتخابات" و ابرازتشکر و تبریک بخاطرگرم کردن تنورانتخاباتی سیستم را باید تنها چشمه اول به حساب آورد. ضرب المثلی می گوید از تفنگ خالی دو نفر بیش از همه باید به ترسند: نخست کسی که آن را بدست گرفته و آماده شلیک است، دوم کسی که تفنگ به  طرف او نشانه رفته است، ولی از خالی بودنش بی خبراست. اما وای به وقتی که خالی بودن تفنگ برای طرف عیان شده باشد!. حالا حکایت ماست!.

 ظاهرا برای حامیان این کمپین، 37 سال تجربه و فرجام جریان ها و کسانی که می کوشیدند به حاکمیت دخیل ببندند،  برای عیان شدن ماهیت به غایت ضددموکراتیک و ضدزن نظام و نیز سرنوشت رقت بارکسانی که به آن دخیل بستند کافی نبوده است که این چنین پای در رکاب بسیج مردم برای شرکت در "انتخابات" نهاده اند. پی آمدهای این گونه خیز بی مهابا به سوی سیستم، متأسفانه فراتر از این حرف هاست. آن ها هنگامی به فکردخیل بستن به قدرت و درخواست سعه صدر از شورای نگهبان افتاده اند، که اولا پارادایم اسلام سیاسی با گذراندن باصطلاح دوره شکوفائی و بالندگی خود، در فازانحطاط کامل و به غایت ارتجاعی خویش قرار گرفته است. این انحطاط را می توان در گونه های مختلف اسلامی سیاسی در منطقه، اعم از گندیدگی کامل جمهوری اسلامی اعم از عملکرد و یا گفتمان که اعلام سرراست نظارت ناپذیری نظام تبلورآن است، و اسلام گرائی میانه رو حزب عدالت و تؤسعه ترکیه و یا خلافت اسلامی نوع داعشی و غیرداعشی آن به روشنی مشاهده کرد. ثانیا شکاف بین مردم و حاکمیت و لاجرم درجه انزوای رژیم در بیشترین حدخود قرارگرفته است. شکاف بین دوگانه جامعه رسمی و جامعه واقعی بیش از هرزمانی به یک واقعیت مشهودی که دره ای ژرف و پرنشدنی بین آن ها حائل شده است و برهمین اساس متقابلا کنش معطوف به جامعه و مبارزه مدنی- اجتماعی برای تغییرجامعه بیش از هرزمانی در برابرگزینه معطوف به قدرت قرار گرفته است. در حقیقت شعارکانونی شده و دست بالای "انتخابات" کنونی، نظارت ناپذیربودن ولایت فقیه و رهبرنظام است، بدون هیچ گونه اما و اگر، عریان و بی روتش. چینش و مهندسی انتخابات، هم برای مجلس شورای اسلامی و هم مجلس خبرگان، بر اساس همین راهبرد و در راستای ممانعت از رخنه مخالفان آن صورت می گیرد. سوای شعارعام خطرنفوذ که به معنی حفظ ترکیب مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی از "دستبرد"رقباست، خطوط اصلی این مهندسی عبارتند از: قطب بندی جامعه حول صف آرائی های درونی حاکمیت با هدف ممانعت از قطب بندی مستقل علیه سیستم، داغ کردن تنورانتخابات با انواع ترفندها، با هدف صیدحداکثرآراءشهروندان، تأکید بر فیلترینگ گسترده شورای نگهبان تحت عنوان حق الناس نه فقط برای جلوگیری از ورودغیرخودی ها بلکه هم چنین با هدف تضمین سهم شیر برای اصول گرایان، تمهیدسبد های باصطلاح میانه رو و افراطی و احیانا با لیست های جداگانه توسط فراکسیون های اصول گرایان برای صیدحداکثر آراء بسود کلیت اصول گرایان و کسب برتری بر جناح های رقیب. و البته استفاده از یک دوجین اقدامات مکمل و روتین شناخته شده ای چون  تبلیعات متمرکزامام جمعه ها و یا تهدیدها و سخنرانی های خامنه ای پیرامون خطرنفوذ و تیزکردن لبه نظارت استصوابی و ...،  مشارکت و مداخله سازمان یافته بسیج و سپاه و سایرنهادها و تشکل های وابسته برای ریختن آراء در مناطق معین و یا دستکاری و تقلب انتخاباتی در موارد موردنیاز، استفاده از آن چه که به جریان افتادن پول کثیف خوانده می شود برای مداخله در "انتخابات"، و بالأخره تهدید و دستگیری  فعالین و روزنامه نگاران و توقیف و تهدیدبه توقیف روزنامه ها و سایت ها و... همه و همه به عنوان بخشی از روال روتین مهندسی انتخابات بشمار می روند.

در چنین شرایطی که حاکمیت، بخصوص جناح حاکم، دستخوش بحران های بزرگ و عدیده سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است و به خصوص در شرایطی که توان بسیج توده ای خود را از دست داده و سخت به دوپینگ و کسب مشروعیت توده ای نیاز دارد و اقدام به دستکاری و تقلب های گسترده هم پرهزینه و دردسرسازمحسوب می شوند، طبعا کسانی پیدا شوند بیرون از دایره قدرت که قربتا الی اله و بدون هیچ قید و شرطی وظیفه گرم کردن تنورانتخابات را به عهده بگیرند، براستی  برای یک رژیم سراسرپوسیده و فاسد و مستبد و منزوی و غرق بحران و فاقدپایگاه مردمی، چه نعمتی بالاتر و بادآورده تر از آن وجوددارد؟!. برای ایفای چنین کارکارستانی است که "کمیته من کاندیدا می شوم" از کمپین تغییرچهره مردانه مجلس، عبور از خان اول را به مردم ایران و به ویژه زنان بدلیل باصطلاح حضوربی سابقه اشان در کازارانتخاباتی رژیم تبریک گفته و آن را اقدامی جسورانه و قابل تقدیرخوانده است. این که از این تعداد چقدرمتعلق به زنان اصول گرا و یا حامیان دولت و اصلاح طلبان است و چقدر نزدیک به آن ها، با توجه به آن که اصلاح طلبان و حامیان دولت نیز برای افزایش سهمشان درقدرت بروی جلب مشارکت زنان و تشکیل یک مجلس همزبان با دولت سرمایه گذاری کرده اند، هنوز روشن نیست. بیانیه هم چنین از شورای نگهبان خواسته است که با محترم شمردن حقوق شهروندان مرحمت کرده و به کاندیداها جوازعبوربدهد. گرچه هنوز معلوم نیست قبل از شروع گیوتین نظارت استصوابی، بر سرآن ها در عبور از فیلترهیئت های اجرائی چه آمده است. چنان که معدود نمایندگان نهضت آزادی ایران کارشان به شورای نگهبان هم نکشید و در همان بدوورود توسط این هیأت ها  ناک اوت شدند! البته ناگفته نماند که برای آن ها هم  نفس مشارکت در مناسک"انتخاباتی" هم چون انجام یک فریضه، مهم است تا حذف کاندیداهایشان!. سوای عملکردچندین دهه شورای نگهبان، خامنه ای به نحوی که جای هیچ گونه ابهام و حاشائی باقی نگذارد با صراحت و صدای بلند اعلام کرده است که  نظارت استصوابی و مؤثرشورای نگهابان برای جلوگیری از نفوذدشمنان و عناصرناصالح عین حق الناس است و حمایت از آراءمردم. هدف اعلام شده رژیم برای این "انتخابات" همانطور که اشاره شد جلوگیری از نفوذ است و اساسا نفوذاسم شب انتخابات پیشارواست. معنای نفوذ و مصادیق آن نه فقط شامل جریان ها و عناصری چون کمپین تغییرچهره و نهضت آزادی و جبهه ملی (که حول آن دچاردوشقگی شد) و... است که جای خود دارند و مصداق عینی نفوذدشمن محسوب می شوند، بلکه شامل بخش مهمی از اصلاح طلبان و حامیان دولت نیز هست. چنان که بکرات اعلام داشته اند که حاکمیت اجازه تکرارمجلس ششم را که معنای امروزی اش حتی تحمل یک مجلس باصطلاح بنفش و اعتدالی و همسو با دولت هم نیست، نخواهد داد. آیا کسی در معنا و مصادیق کلیدواژه "نفوذ" در نمایش انتخاباتی حاکمیت تردیدی دارد؟! یا آن که مسأله غم انگیز تر از این حرف ها و فراتر از دانستن و ندانستن است: البته می دانیم اما به رویمان نمی آوریم!. چنان که بیانیه تبریک کمیته من کاندیدا می شوم سرشار از احساس پیروزی به خاطرافزایش تعدادمشارکت جویان، اعلام می دارد که مرحله اول را با موفقیت پشت سرگذاشته ایم و اینک با اتکاء به نفس بیشتری واردمرحله بعدی می شویم: خان بعدی شفاف سازی مواضع و برنامه زنان و مردانی است که نام نویسی کرده اند و قاعدتا بیش از همه شامل حال کسانی خواهد بود که صلاحیت آن ها موردتأیید قرارگرفته باشد. همانطور که در بالا اشاره شد تا آن جائی که به کاندیداهای مستقیم آن ها مربوط می شود، بسیاربعیداست با عبور از فیلتر های هئیت اجرائی و به ویژه شورای نگهبان چیزی بجز اسکلتی از ماهی برای آن ها باقی بماند. بنابراین با فرونشستن گردو خاک روشن خواهد شد که بازی و سودای اصلی نه دست یابی به کاندیدمستقیم بلکه بازی در بساط گزین بین بد و بدتر از میان کاندیداهای موردتأییدنظام و عبورکرده از صافی شورای نگهبان، یعنی بازی در بساط منازعات و چالش های داخلی رژیم یا نخستین محورمهندسی انتخابات است. مهم ترین چالش در این مرحله نه فقط مشروعیت بخشیدن به کلیت حاکمیت و بقول خامنه ای شرکت در ماندگاری نظام و نفس دادن به آن است، بلکه هم چنین دادن رأی به کسانی است که اساسا ماهیت رفتارشان قابل پیش بینی است و لااقل در وجه غالب، عملکردشان تصویب سیاست ها و راهبردهای اصلی و بالادستی نظام و امیال و منافع کانون های اصلی قدرت  است که ماهیت مجموعه آن ها جز سرکوب سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و بطریق اولی تضییع حقوق زنان و سایراقشارزحمتکش اجتماعی و یا صحه نهادن بر تؤسعه طلبی های نظامی و منطقه ای حاکمیت نخواهد بود. نباید فراموش کنیم که بنا به تعریف موضوع و مضمون کارمجلس (سوای نقش فرمایشی آن) قانون گذاری و نظارت بر امور و تصویب (و صحه نهادن) به سیاست های کلان و تصمیمات رهبری و حکم حکومتی وی است. از این رو نمی توان شاخص های نمایندگی را صرفا به یکی از حوزه های ولو مهمی چون دفاع از مطالبات و حقوق زنان، تقلیل داد. چه بسا که سرنوشت جامعه و حقوق زنان پیش از این یا آن مطالبه مشخص و موردی در عرصه سیاست های کلان اقتصادی و سیاسی واجتماعی (مثلا سیاست رشدجمعیت و یا اشتغال و..) رقم بخورد و چه بسا در همین حوزه های کلان باشد که تیرخلاص زده شود. تصویب و صحه گذاشتن به این نوع تصمیم های کلان توسط لااقل اکثریت بزرگی از نمایندگان برگزیده شده و دستکم عدم سنگ اندازی اقلیت در برابرآن ها، ویژگی اصلی خروجی انتخابات مهندسی شده در مجالس جمهوری اسلامی است.

هستم اگر در "انتخابات"ولوغیردموکراتیک و مهندسی شده شرکت کنم، وگرنه نیستم!
با این وجود تحت چنین شرایطی است که بخشی از جامعه و حتی برخی جریان ها و افرادی که عنوان اپوزیسیون را یدک می کشند، کنش گری و سیاست ورزی را صرفا در اقدامات معطوف به مشارکت در قدرت و بازی در بساط انتخابات به جد مهندسی شده رژیم تعریف و جستجومی کنند. تا آن حد که سر از پا نشاخته و هست و نیست و باصطلاح حیثیت و سرمایه سیاسی خود را به داو می گذارند. البته برای کسانی چون حسن خمینی و رفسنجانی که بدرستی خود را بخشی ازنظام تعریف می کنند و هستند، این ادعا که از آبرویشان برای حفظ و تقویت نظام مایه می گذارند و برایش هزینه می پردازند قابل درک است، اما درک این نوع شیفتگی و سر از پا نشناختن از سوی کسانی که غیرخودی و نفوذی دشمن محسوب می شوند و چشم اندازی هم برای آن که جایگاهی در نظام داشته باشند وجود ندارد، حتی با در نظرگرفتن قواعدعرفی و شناخته شده مربوط به سودوزیان بازارمکاره سیاست، قابل درک نیست. شاید این پدیده را نتوان بدون توجه به واقعیت تحولات پارادایم اسلامی سیاسی و ورودآن به فازگندیدگی و انحطاط کامل و کشاندن بخشی ولواندک از جامعه به همراه خود به وادی چنین باتلاقی، که حاملان این نوع شیفتگی ها آنان را نمایندگی می کنند، تبیین و تشریح کرد. امروزه  سر در برف فروبردن، خود فریبی و بطریق اولی دگرفریبی  پیشه کردن به عنوان بخشی از واقعیت صحنه سیاسی دوره انحطاط نظام است. مشخصه اصلی این رویکرد را می توان چنین خلاصه کرد:
هستم اگر در "انتخابات"، هر انتخاباتی ولوغیردموکراتیک و نمایشی و مهندسی شده شرکت کنم، و گرنه نیستم. باین ترتیب کنش در این رویکرد منحصرا با عطف به سیستم و حضور در آن معنا پیدا می کند و کنش معطوف به مبارزه علیه سیستم و از جمله تحریم"انتخابات"، کنشی بی معنا و انفعالی معرفی می گردد. روشن است که درونمایه چنین رویکردی باصطلاح  د-ان-آ و هسته اصلی مبارزه علیه سیستم و مقاومت جامعه مدنی و از جمله جنبش واقعی و اصیل زنان را نشانه گرفته و طبیعی است که بسته به میزان تأثیرگذاریش، مقابله نظری، سیاسی و اجتماعی با آن و علیه پی آمدهای یأس آورش بخشی از وظایف مبارزان ضدسیستم را تشکیل می دهد. سیاستی که ممکن است هم چون بازگشت بومرنگی، به چهره خودجامعه و جنبش زنان و فعالین زن اصابت کند. بی تردید هدف این نوشته اصرار بر تغییرچنین کنشی نزدباورمندانش نیست، چرا که نهایتا چنین رویکردی وجود دارد و بخشی از واقعیت جامعه امروزما را تشکیل می هد. غرض آن است که اولا چنین رویکردی به همان اندازه ای که واقعا هست ارزیابی شود و مرزجنبش زنان و یا اپوزیسیون با چنین رویکردهائی مخدوش نشود. و ثانیا مبارزه علیه سیستم و مقاومت مدنی و جنبش زنان تحت تأثیرچنین اغواگری هائی به تحلیل نرود و با عبور از این چالش به بالندگی و سرزندگی خود ادامه دهد.

 در نوشته قبلی خود به جنبه دیگری از مسأله و این که چرا کنش تحریم اهرم مهمی برای تغییر و پیشروی است، پرداخته ام.*و در فرصت های بعدی به جنبه های دیگری از این گونه چالش ها خواهم پرداخت.
        

*- کم لطفی به اهمیت حربه مؤثری بنام تحریم

نمایشنامه یک عروج و سقوط! نگاهی است به تجربه سی ریزا در یونان در پرش به سکوی قدرت!



*

No comments: