به حمایت فعال ازجنبش معلمان برخیزیم!
مبارزه معلمان به مثابه یک مبارزه طبقاتی زنده و نیرومند
تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com
یکی ازمشکلات بزرگ چپ درجامعه ما آن است که معمولا مبارزه طبقاتی را درپشت ابرها،درسپهرایدئولوژی و واژه گان تهی شده ازمابازاء عینی آن ها جستجو می کند.واین البته ازسوی چپی که هویت وعملکرد خود را نه از عینیت مبارزه طبقاتی ونقدآن،بلکه ازمقولات صرفا ایدئولوژیک و توصیفات برآمده ازآن می گیرد،عجیب نیست.دراصل این مقولات درنزدآن ها باین دلیل به "ایدئولوژی"ونوعی آگاهی کاذب تنزل پیدامی کندکه رابطه زنده خود را با مبارزات جاری جنبش های طبقاتی قطع می نماید.بهمین دلیل این مقولات درذهن آن ها تبدیل به مقولاتی غیرتاریخی وخارج اززمان و مکان شده و معنائی فی نفسه و مطلق پیدامی کنند.تاجائی که اصالت وصحت یافته های خود را جدا ازاین مبارزات دنبال می کند و بسان منشوری ازورای آن به جنبش ها می نگرد.وحال آن که درنزد چپ اجتماعی-طبقاتی این گفته معروف کلاسیک ها،که یک گام عملی جنبش(طبقاتی) بهتراز یک دوجین برنامه است،دارای طنین نیرومندی است.این عبارت البته به معنای تضاد وتقابل ذاتی برنامه و جنبش طبقاتی وقراردادن این دو دربرابرهم نیست.اما نشان می دهد که همواره درمیان مدعیان سوسیالیسم،ذهنیت هائی وجود داشته ودارند که آن دو را دربرابرهم می نهند.بادرنظرگرفتن چنین دوگانگی است که تأکیدبرجنبش در عبارت فوق،ازقضا برای برون رفتن ازآن دوگانگی،معنا واهمیت پیدامی کند. یک چپ ایدئولوژیک و بناگزیرفرقه گرا،همواره گروگان واژه ها و مفاهیم جادوئی و مجرداست.و حال آن که یک چپ معطوف به جنبش های اجتماعی دربسترتکانه های اجتماعی هویت یافته و باقرارگرفتن درزیستگاه طبیعی خود و ایجاد رابطه مشخص بین تئوری و پراتیک طبقاتی،به این دوگانگی پایان می دهد.چپ ایدئولوژیک نبردهای طبقاتی را نه دربسترزنده اجتماعی ومبارزات هم اکنون موجود و ازطریق مشارکت فعال در آن،بلکه اساسا در قلمرومفاهیم مجرد و بی معنائی جستجومی کند که هیچ ربط مشخصی نمی توان بین آن ها با مبارزات مشخص وهم اکنون موجود پیداکرد.وهمین دوگانگی است که منشأ تباهی و بی ثمری آن ها دردوره هائی که این نگرش برآن ها حاکم می شودرا، توضیح می دهد.مثلاآن ها نبرد با لیبرالیسم وتصفیه حساب با آن را بجای پیشبرد آن درصحنه زنده مبارزه طبقاتی و درپیوند با مطالبات زحمتکشانی که گوهرآن مقابله با قدرت حاکم واعمال سیاست های اقتصادی ویرانگرانه حاکم بردولت ازیکسو وبه میدان آمدن دمکراسی و ابرازاقتدارواراده توده ای ازپائین و درراستای خود حکومتی زحمتکشان ازسوی دیگراست،به نحوی تجریدی وبی ارتباط با تحولات واقعی بکارمی گیرندکه برای زحمتکشان نامفهوم است. بطوری که درعمل نه فقط مبارزات موجود کارگران و زحمتکشانی که خود سوژه آن مقولات مجرد هستند مشمول آن نمی گردند،ودرنتیجه این نوع مبارزه نه فقط درخدمت تقویت صفوف زحمتکشان و شفاف سازی آن قرارنمی گیرد، بلکه بااین شیوه برخورد حتی صفوف خود دانشجویان وروشنفکران چپ نیز بجای متحد شدن دچار آشفتگی می گردد.اگر شاخص اصلی یک مبارزه واقعا سوسیالیستی راتقویت اتحاد طبقاتی و گسترش صفوف زحمتکشان و مدافعان سوسیالیسم دربرابرصف بورژوازی بدانیم(شاخصی که درتعریف وظیفه کمونیست ها درمانیفست،با دفاع ازمنافع عمومی طبقه واتحاد آن ها بروشنی فرموله شده است)،می بینیم که عملکرد این گونه مبارزات باصطلاح ایدئولوژیک،بیشتر درجهت شقه شقه کردن صفوف طبقه و سوسیالیست های مدافع آن قرارمی گیرد.بی تردید هرشعاروادعائی که بجای تقویت صفوف همبستگی طبقاتی و رادیکالیزه کردن طبیعی آن دربسترتجربه خود کارگران، صفوف آن ها ویامدافعان آن ها را شقه شقه کند،ولو آن که باادعای دفاع از طبقه وفی المثل درمقام تقدس بخشیدن ودرتقابل قراردادن این یا آن نوع تشکل دربرابرهم صورت گیرد،سم خطرناکی است که فقط فرقه گرایان می توانند حاملش باشند.چپ ما باید دربسترجنبش های اجتماعی ودرراستای پیشبرد هدف اصلی خودکه همانا تحقق عملی خودرهانی استثمارشوندگان و به بارنشستن عملی این اندیشه رهائی بخش است که کسی جزخود آن ها قادربه رهاکردخود نیستند،به بازاندیشی ونقد عمل اجتماعی خود پیردازد.یکی ازعناصر اصلی این بازاندیشی،بی گمان ایجاد پیوند زنده بین مبارزات ایدئولوژیک و نظری بامبارزات طبقاتی است و دیگری درنظرگرفتن اصل پلورالیستی بودن جنبش های طبقای واجتماعی وبرقراری نسبت درست اتحاد ومبارزه نطری فی مابین این گرایش ها درچهارچوب تقویت اتحاد صفوف طبقه است.
بی شک همواره مبارزه نظری بخشی ازمبارزه طبقاتی بوده وهست. و مبارزه علیه لیبرالیسم ولیبرال ها هم بخش مهمی ازاین مبازه نظری را تشکیل می دهد.هم چنین بی تردیدآگاهی برآمده ازمبارزات تاریخی وجهانی طبقه کارگر ازاهمیت زیادی برخورداراست.اما اگرتکیه براین آگاهی های تاریخی اگرکه بخواهدازمحدوده بحث های آکادمیک ویا محفلی بیرون بیاید ودارای بردمؤثر اجتماعی گردد،باید عمدتا دربسترمبارزه طبقاتی هم اکنون موجود و درپیوند با آن ها جاری گردد و حقانیت ودرستی خود را برای کارگران و زحمتکشان درمتن مبارزات واقعی و تجربه زنده خود آن ها به اثبات برساند.وگرنه حاصلی جز افزایش تشتت صفوف مبارزه وجدائی نیروهای چپ ازطبقات زحمتکش وتقویت سکتاریسم نخواهد داشت.سمت گیری به سوی چپ اجتماعی یعنی قرارگرفتن درفرایند تبدیل شدن به بخشی ارگانیگ ورزمنده ازجنبش های طبقاتی-اجتماعی هم اکنون موجود و البته درهمین بستر صیقل دادن هرچه بیشتر به تمایزمرزهای نظری خود با بورژوازی وارتجاع.بااین وجود هنوز هم متأسفانه بخش مهمی ازنیروهای چپ،که گویا نسل جدید چپ هم متأسفانه ازاین بیماری مصون نمانده،جنگل را ازپشت درختان به تماشامی نشیند.به اصل مسأله برگردیم:
واقعیت آن است که جنبش معلمان یکی ازعالی ترین محصولات مبارزه طبقاتی درجامعه ماست.یعنی درمقایسه با جنبش های مشابه دیگر،هم ازنظروسعت توده ای و درگیرکردن عناصرقشرمعلم،هم بلحاظ کانونی کردن مطالبات مشخص وفراگیرآحاد قشرخود،ومهم ترازآن بوجود آوردن یک تشکل سراسری که تاکنون هیچ کدام ازبخش های دیگر طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیر قادر به ایجادش نشده اند،متمایزاست.نگاهی به یکی ازشعارهای این جنبش که درمیان انبوه شعارهای درخشان آن،ظاهرا از منزلت خاصی برخوردارنیست، می تواندبخوبی دوگانگی ذهنیت چپ و واقعیت مبارزه طبقاتی را به نمایش بگذارد:
این شعارکوتاه وفشرده چنین است:"نه چپیم ،نه راستیم،فقط معلمیم". گرچه این شعار دروهله اول هردوجناح باصطلاح راست و "چپ" رژیم را که درصدد رخنه به صفوف معلمان جهت کنترل حرکت و یا زدن انگ وابستگی به آن هاهستند،مورد توجه وافشاء قرارمی دهد واین کاررا باقراردادن هویت اجتماعی مستقل و عینی خودشان به عنوان معلم انجام می دهد،اما اهمیت آن فقط درمقابله با رخنه تلاش های دوجریان حاکمیت نیست. بلکه فراترازآن درتأکید برای پاگرفتن هرچه بیشتریک هویت طبقاتی- اجتماعی مستقل با مطالبات مشخص خود می باشد که موجودیتش ازسوی حاکمیت و حامیانش مورد انکار قرارمی گیرد.وهمین صراحت و فشردگی موجود درشعارفوق حامل یک دنیا معنا وآموزش برای ماچپ هاست که خود درتئوری مدافع هویت یابی طبقاتی هستیم،اما درعملکردخود نسبت به اهمیت آن ها بی اعتنا بوده و حتا بعضا-خواسته وناخواسته-به شقه شقه کردن صفوف آن می پردازیم. نباید فراموش کنیم که یک جنبش طبقاتی واقعی فقط می تواند برروی خواست های مشخص وملموس احاد طبقه پاگرفته ودرحین حرکت به کشف سایرجنبه های وجودی خود به مثابه یک طبقه نائل می گردد که وقوف به منافع مشترک دربرابرمنافع متضاد طبقه بورژوا وحامیان ومتحدانشان ازمشخصات آن است.درمتن همین حرکت است که کارگران به اهمیت ایجاد تشکل های مستقل پی می برند و آن را درزیرانواع فشارهای حاکمیت بوجود می آورند و دربرابریورش دشمنان طبقاتی خود به حفاظت ازآن می پردازند.آن ها همچنین به حربه واهرم های مبارزاتی خود که ازجایگاهشان درمناسبات تولیدی و اجتماعی نشأت می گیرد، پی می برند.نگاهی به شعارزیربعنوان یکی ازشعارهای معلمان،بخوبی و بارساترین بیان تکوین مراحل فوق را به نمایش می گذارد:
نظام هماهنگ اجرا بايد گردد»،«منزلت معلم احيا بايد گردد» و «مشكل ما حل نشه، مدرسه تعطيل ميشه"
چنان که ملاحظه می کنیداین شعارناظراست بریک خواست مشخص وملموس و فراگیر،ونیزعلیه شرایطی که جایگاه اجتماعی وشأن انسانی او را به مثابه معلم مورد تهدید قرارمی دهد،وبالأخره تهدید به استفاده گسترده از حربه مبارزاتی مختص خود- تعطیل مدارس وتدریس-یعنی اهرمی که او باداشتن موقعیت خوددرسیستم خدمات اجتماعی ودرچرخه آموزش و پرورش ازآن برخوردار است.مهم آنست که این شعارها ازحلقوم خود معلمان متشکل وهمبسته درمی آید.نگاهی کوتاه وفشرده به مبارزات آن ها درطی این 5 سال اخیر، قدرت عمل واقدام آن ها را درنظام سرکوبگرجمهوری اسلامی دربرابرمان قرارمی دهد. قدرتی که تنها می تواند ازخلال یک مبارزه همبسته ومتشکل صدها هزارمعلم بیرون تراود:ازوادارکردن دولت خاتمی به عقب نشینی وپذیرش تهیه لایحه نظام هم آهنگ پرداخت ها، تا وادارکردن دولت جدید احمدی نژاد به ارائه این لایحه به مجلس.بی شک همه این ها زیرفشارمستمرمعلمان صورت گرفته و هردودولت باتوسل به انواع طرفندها و کارشکنی ها تلاش کرده اند که ازتصویب و شکل گیری چنین لایحه ای سرباززنند.چنان که دولت نهم درپی چالش های مربوط به تأمین منابع مالی این لایحه درمجلس،فرصت را مغتنم شمرد و تصمیم گرفت که همین لایحه را ازمجلس بازپس گیرد.ولی مجبور گردید دوباره زیرفشارمبارزات معلمان و اولتیماتوم آن ها دوباره آن را به مجلس اعاده کند.شگرد حاکمیت درکارشکنی تازه خود،ابن باردرشکل پاسکاری لایحه بین مجلس وشورای نگهبان، خود را نشان داد.موج جدید برآمدِ معلمان درآستانه تصویب بودجه دقیقا برای خنثی کردن طرفندهای حاکمیت درمورد ملاخورکردن این لایحه است.نگاهی به دیگراقدامات معلمان،گوشه دیگری ازاین قدرت برآمده ازهمبستگی و تشکل یافتگی را به نمایش می گذارد:آن ها که رفتاروسنگ اندازی های حاکمیت را سخت تحت نظردارند،اعلام کرده اند که ازاین پس تنها حاضر به ملاقات ومذاکره با رئیس مجلس و رئیس جمهور هستند.گرچه رئیس مجلس هم زبونانه تاکنون ازحاضرشدن دربرابرتجمع آن ها درجلوی مجلس امتناع کرده است.برکناری و یااستیضاح وزیرآموزش و پرورش و برکناری یا استعفاء معاون او بخش دیگری ازمطالبات آن ها را تشکیل می دهد.آن ها دراخطاری دیگر اتمام حجت کرده اندکه اگر رئیس جمهورتا تاریخ معینی نظرحاکمیت را درپذیرش خواست معلمان نسبت به تصویب لایحه نظام پرداخت ها واختصاص ردیف بودجه، ازطریق سیمای رژیم اعلام نکند،باید منتظرتداوم وگسترش مبارزات آن ها،ازجمله اعتصاب و خودداری ازتدریس درمدارس باشد.همین همبستگی سازمان یافته است که آن ها را قادرمی سازد مبارزات وبرنامه اعتراضی دوره ای خود را پیشاپیش اعلام کنند وعلیرغم بستن خانه معلمان وممانعت ازبرگزاری نشست های نمایندگان تشکل های معلمان و یا انتشاراطلاعیه های جعلی و اعمال انواع فشارها وتهدیدها ازجانب رژیم،به حرکت های اعتراضی خویش ادامه دهند ویا صداوسیما را بدلیل عدم پخش اعتراضات خود به شدت موردافشاگری قراردهند. دراقدامی افشاگرانه، به انتشارسؤالات "مستهجن" آزمون معلمان پرداخته و باین ترتیب ولوله ای درمیان طبقه حاکمه سیاسی برپامی کنند وبقول خودشان خطرمسلط شدن تحجررا درنظام آموزشی گوشزد می نمایند.هم چنین دامنه همبستگی درمیان آن ها درحدی است که تبعید ویا دستگیری یک معلم درکرج را به منزله تجاوزبه حقوق خودانگاشته ودرمیتینگ ها و قطعنامه ها و سخنرانی های خود نسبت به عواقب این گونه اقدامات هشدارمی دهند.این همبستگی طبقاتی قشرمعلمان را قادرمی سازد که فارغ ازکرد وعرب واهوازی و یاترک و فارس بودن و... آن هارا درکنارهم قراردهد واین چنین با یک دولت قدر قدرت وبشدت سرکوبگردست و پنجه نرم کند.
بی شک این مبارزه نیزهمانند هرمبارزه طبقاتی فرایندی درحال شدن است و مثل هرمبازه ای ازاین نوع با کاستی ها وگسست ها ولغزش هائی همراه است. و درنتیجه مانند هر مبارزه ای می تواند تنها بربسترمطالبات عاجل شروع گشته ودرکشاکش خود، گام بگام جلوبرود والبته مثل هرمبارزه طبقاتی دیگر می تواند ازطریق اعمال نفوذ طبقات بورژوا و طرفندهای دولت حامی آن واعمال نفوذ جناح های آن دچارافت و خیز ویا سستی و نوسان گردد.هم چنان که درطی این چندسال به درجاتی دچار آن گشته است.قطعنامه اخیرمعلمان خود اذعان می کند که شعارها وافسون احمدی نژاد،توانست یک سال آنها راازپیشبرد مطالباتشان بازدارد. با این همه مبارزه ای است دارای این ظرفیت فراروی که اولا پایگاه اجتماعی خود را درسراسرشهروروستا گسترش دهد،چنان که درطی این سال ها توانسته تعداد تشکل های خود را درنقاط مختلف کشورگسترش داده وبرمیزان استقلال تشکل های خود بیافزاید،وثانیا پیوندهای خود را باسایرگردان های طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیر ودیگرجنبش های اجتماعی تعمیق بخشیده وبروسعت صفوف خودوهمبستگی طبقاتی مزدوحقوق بگیران بیافزاید،و ثالثا مطالبات مشخص خود را بامطالبات کلان وسیاسی عمومی پیوند بزند ورابعا درراستای تقویت همبستگی بین المللی پیوندهای گسترده ای را باجنبش های مترقی و ضدجهانی سازی امپریالیستی برقرارکند. بدییهی است که چنین ظرفیت هائی بالقوه بوده و تحقق کامل آن مستلزم تلاش های فراوان وفراهم شدن شرایط مناسبی است که ازهمین امروزباید تدارک شود.
علاوه برملاحظات فوق،مبارزات معلمان باتوجه به شرایط پپچیده حاکم برکشورما اززاویه دیگری نیزواجداهمیت است: برکسی پوشیده نیست که اکنون جامعه ما دریکی ازبحرانی ترین شرایط وجودی خود قراردارد که همزمانی دو چالش سنگین به موازات یکدیگرازمختصات آن است:ازیکسو شاهدچالش روزافزون رژیم با قدرت های بزرگ حول دست یابی به سلاح هسته ای هستیم. چالشی که دوقطب آن را رژیم جمهوری اسلامی و قدرت های امپریالیستی تشکیل می دهند.یکی درسودای ورودبه باشگاه هسته ای ودیگری درپی خلع سلاح آن.ازسوی دیگربه موازات آن شاهدمبارزه گسترده ای هستیم که بین رژیم و بخش های مختلف مزدوحقوق بگیران بهمراه مبارزات سایرسایرجنبش های اجتماعی درجریان است.اگرچه رژیم باتمام قوا تلاش می کند که درچالش فی مابین خود و قدرت های بزرگ امپریالیستی،مردم راشریک سوداهای خود وهمراه وحامی خویش وانمود کند وبه عنوان نمونه تلاش وسیعی را به مناسبت 22 بهمن برای به صحنه آوردن یک نمایش بززگ باهمین مقصود به عمل آورد.اما واقعیت ها چیزهای دیگری می گویند وآن اینکه مردم قبل ازآنکه دنبال "حق مسلم هسته ای" باشند،دنبال حقوق مسلم مهم تری هستند:نان،آزادی و برابری.
تاآن جا که به محوراول بحران برمی گردد،هردوسوی معادله هرکدام بسهم وبشیوه خود، تلاش فراوانی را برای دوقطبی کردن جامعه ایران و افکارعمومی جهان حول بحران هسته ای بکارمی برند.وهمین تلاش های بی وقفه آن ها برای دوقطبی کردن بحران حول منازعات خود،سبب شده که جبهه مبارزه برای نان،آزادی و برابری ،تحت فشارهای مضاعفی قرارگیرد ودست رژیم را برای سرکوب آن ها بازترکند.همانطورکه بی اعتنائی افکارعمومی جهان وقدرت های بزرگ باین گونه سرکوب ها ومطالبات،باسهولت بیشتری صورت می پذیرد. واین درحالی است که دروضعیت کنونی،مبارزه مؤثرعلیه جنگ افروزی وسیاست های میلیتاریستی رژیم بیش ازآن که بتواند بطورمستقیم صورت گیرد،می تواند ازطریق گسترش همین مبارزات توده ای حول مطالبات گوناگون اقتصادی،اجتماعی و سیاسی پیش برود. درحقیقت تقویت جبهه مطالباتی،درعین حال به معنای بازکردن یک جبهه واقعی ومؤثرعلیه سیاست های جنگ افروزانه رژیم هم بشمارمی رود.مبارزات معلمان دراختصاص بودجه لازم برای تأمین حداقل دستمزد و نیازهای آنان،درشرایطی که برپایه آمارهای رسمی حدود 70 درصد آن ها درخط فقرقراردارند،گوشه ای ازآن را نشان می دهد.وقتی معلمان به طنرشعار"بوی نفت سفره،خفه مون کرده"می دهند و تهدید می کنند که "اعتصاب نامحدود،جواب دکترمحمود"درحقیقت مبارزه خود علیه دوقطبی شدن شرایط حول بحران هسته ای را به نمایش می گذارند. فراترازاین وقتی آن ها شعار"معلم درفکرنان،وزیردرفکرانرژی هسته ای" را فریادمی کنند،درواقع به مصاف سوداهای رژیم رفته ودربرابرآن براولویت حقوق مسلم دیگری تأکید می کنند.
حنبش معلمان یک حلقه استراتژیک ازجنبش مزدوحقوق بگیران
گرچه لیبرال ها وتئوریسین های بورژوازی معمولا تلاش می کنند بااطلاق واژه طبقه"متوسط" به کارمندان دولت وازجمله به قشرگسترده وزحمتکش معلم، باتوهم پراکنی،به قلب واقعیت درمورد جایگاه واقعی این قشرزحمتکش به پردازند و باین ترتیب اردوی بزرگ کاروزحمت را شقه شقه کنند.وبعضاهم این نوع دست کاری درمفهوم طبقه،درمیان خود این قشر ویا درمیان برخی نیروهای چپ مدافع استثمارشوندگان،موجب آشفتگی هائی می گردد،اما خوشبختانه امروزه حنای این گونه تشتت افکنی ها بی رنگ شده است.چنانکه درمقایسه با گذشته اکنون باوضوح بیشتری معلوم شده که این گونه خود ویژگی های های قشرها ولایه های گوناگون طبقه بزرگ مزدو حقوق بگیر،دربخش های دولتی و غیردولتی، بهیچ وجه نفی کننده وجه مشترک همه آن ها،یعنی استثمارمشترک همه آن ها توسط نظام سرمایه داری ودولت حامی آن وگذران زندگی ازقبل دسترنج خود نیست.بهمین دلیل علیرغم رنگارنگی ها وگوناگونی ها،آن ها درکلیت خود طبقه بسیاروسیعی را تشکیل می دهندکه ازبخش های گوناگونی مرکب از کارگران صنعتی و خدماتی-اعم ازیدی و فکری- و ازآن ها که مشغول کارخانگی هستند( چه درقالب کارگاه های تولیدی و چه بخش بزرگی اززنان که عملا ازطریق انجام سایرکارهای موسوم به کارخانگی گذران می کنند) ونیزانبوه کسانی که سرمایه داری قادرنیست حتی برخورداری ازحق بردگی کارمزدوری را برای آن ها تأمین کند.ازاین روبخش پرشمار وروزافزونی بیکار و یا شاغل موقت و نیمه وقت نیزوجود دارندکه برگستردگی این طبقه بزرگ بیش ازپیش می افزاید، که درمجموعه خود به واقعیت "اکثریت قاطع استثمارشونده" درجامعه سرمایه داری صحه می گذارد.درواقع امروزه سرمایه داری توانسته بابسط وجهان شمول کردن سلطه خود برهمه سطوح مناسبات انسانی، چه بطور مستقیم و چه غیرمستقیم،همه عرصه های زندگی را به کالا تبدیل کند وآن را تحت تأثیرعرضه وتقاضای بازاردرآورد.امروزه حتی جسم ونای وتوان کودکانه هم-بویژه درجوامع جهان سوم-ازبلای کالاشدن، ازهرنظرچه کار و چه بهره برداری جنسی، درامان نمانده است.
واقعیت آن است که درمیان طیف بسیارگسترده استثمارشونده ویامزدوحقوق بگیر،معلمان باتوجه به آگاهی وتجربه خود،داشتن همبستگی و تشکل های سراسری ولاجرم قدرت چانه زنی،حلقه کلیدی ومهمی درجنبش زحمتکشان بشمارمی روند. آن چه که به آن ها این موقعیت ممتاز را می دهد،همانا جایگاه اجتماعی آنان به عنوان نیروی کار بخش فرهنگی و آموزش وپرورش کشور است که اولا،بدلیل نیازمبرم وروزافزون جامعه به این گونه خدمات،رژیم قادرنیست که آن هارا بسهولت برخی کارخانه ها آن ها به امان خود بگذارد و یا تعطیل کند و ثانیا، بدلیل آنکه آن ها عموما مزدبگیردولت به عنوان بزرگترین کارفرمای کشورهستند،درمبارزه خودعلیه بزرگترین کارفرمای سرمایه داری،برخلاف کارگران بخش خصوصی که با کارفرماهای متعدد و متفاوتی سروکاردارند،باسهولت بیشتری به منافع مشترک خویش واقف می شوند و همین مسأله به ظرفیت تجمع سراسری وبروز همبستگی آن ها می افزاید.ثالثا، قرارگرفتن دربرابرکارفرمائی که درعین حال به عنوان دولت-بویژه یک دولت استبدادی- عمل می کندموجب می شود که آن ها درک روشن تری ازپیوند وگره خوردگی استبداداقتصادی با استبدادسیاسی داشته باشند. این آگاهی بویژه باتوجه به حاکمیت یک دولت مذهبی،که عرصه های فرهنگ و آموزش را مهم ترین اولویت سیاست سرکوب خود می داند،ظرفیت درک آنان را نسبت به ماهیت ارتجاعی و مضاعف یک حکومت مذهبی بالاترمی برد.درکی که بخوبی دراعتراضات و مجموعه مطالبات آن ها خود رانشان می دهد.خامسا،پیوندآن ها بادانش آموزان به مثابه بخش بزرگی ازنوجوانان جامعه و ازاین طریق با خانواده های آنان،امکان پیوند آن ها را با بخش های ازجامعه تسهیل کرده و وبرقدرت تأثیرگذاری و چانه زنی آن ها می افزاید.اشتغال گسترده زنان درشغل معلمی نیزبه نوبه خود شرایط مساعدی راجهت پیوند این جنبش با جنبش زنان بوجودمی آورد.علاوه براین با توجه به پائین بودن دستمزدمعلمان وفشارروزافزون گرانی و هزینه های زندگی، بخش مهمی ازآن ها ناچارمی شوندبرای ادامه زندگی خود به شغل های درجه دوم که عموما دست فروشی و رانندگی ومشابه آن است روی بیاورند وهمین پدیده،ازآن ها زحمتکشان رنج کش ودردآشنائی را بوجود می آورد که درآن ترکیب استثمارفکری وغیرفکری وآگاهی برآمده ازآن، پتانسیل انقلابی نیرومندی را دروجود آن ها ذخیره می کند.پتانسیلی که سرریزشدن سازمان یافته آن،می تواند تأثیر وسیعی درسایر بخش های مزدوحقوق بگیران برجای بگذارد.بی شک پتانسیل فوق اگربتواند درکنارپتانسیلِ گردان های مهم دیگر اردوی کاروزحمت،هم چون کارگران شرکت واحد وواحدهای بزرگ صنعتی،پرستاران وبیکاران و.... قرارگیرد،نقش بزرگی برطرف ساختن گسست بزرگ مبارزه این طبقه گسترده ایفاء کند. گرچه آن ها هوشیارانه مبارزات خود راصنفی عنوان می کنند،اما کیست که نداند، نفس رویاروئی آن ها بادولت،وکمیت بزرگ مطالبات اجتماعی و اقتصادی ی که آن ها خواهان تحققش هستند،به همراه طرح مطالباتی هم چون درخواست استعفای وزیرومعاون و...ویا مدیریت انتخابی مدارس و تشکیل شوراهای مدارس شهری واستانی و.... ومقابله آن ها علیه نهادهای تربیتی وپدیده "تهجر" و...نگاهی به مجموعه شعارهای آنان ...جملگی گواه بروجود پیوند تنگاتنگ بین مطالبات صنفی آن ها با مطالبات سیاسی است.بطورکلی مزدبگیردولت بودن،آن هم دربخش آموزش و فرهنگ یک رژیم مذهبی،درشرایطی که دولت ناتوان ازتحقق حداقل زندگی برای آن ها می شود،مبارزه ومواجهه این زحمتکشان با دولت را می تواند بسرعت سیاسی کند.والبته همین رویاروئی با یک کارفرمای قدرقدرت که همزمان خود نقش سرکوب را نیزبعهده دارد،برای پیروزی و تثبیت آن،نیازبه جلب همبستگی سایراقشارزحمتکش دارد.بویژه وقتی این واقعیت را درنظربگیریم که انباشت بحران درجامعه ما چنان است،که نهایتا بحران های کوچک و موردی بدون پیوند آن ها با بحران اصلی وبزرگ،یعنی نبرد برای برافکندن نظام حاکم راه حلی ندارند.نبردی که خود ازبهم پیوستن نبردهای کوچک ولی مهم کنونی وتعمیق آن ها سربرخواهد آورد.بورژوازی وجمهوری اسلامی هم با وقوف بهمین خطرتمامی تلاش وطرفندهای خود را بکارمی گیرد،تابا ایجاد تفرقه بین صفوف جنبش زحمتکشان وازجمله بین معلمان با سایرکارمندان دولت ونیزباسایر بخش های مزدوحقوق بگیر غیردولتی، مانع اتحادوهمبستگی فی مابین آن ها بشود. خطری که معلمان نیزبه نوبه خود درقطعنامه اخیرشان آن را مورداشاره قرارداده اند.ازاین رولازم است که با هوشیاری کامل مانع هرگونه بهره برداری رژیم شده و طرفندهایش را برای اختلاف افکنی افشاء و خنثی کرد.جلوگیری کردن از رخنه حاکمیت وجناح های وابسته به آن درصفوف معلمان،درکنارسیاست های تهدید وتطمیع رژیم ونحوه درست فرموله کردن مطالبات وتشریح وتوضیح اهداف مطالباتی خود برای سایرزحمتکشان و افکارعمومی جامعه،بهمراه تقویت هرچه بیشترپیوند با سایرجنبش ها ازجمله این گونه تلاش بشمارمی رود.
بی شک حمایت وهمبستگی سایراقشاروجنبش ها با مبارزات بحق وانسانی معلمان،بخصوص درشرایطی که آن ها یک تنه با دولت ودستگاه های حاکمیت درفتاده اند،وظیفه هرانسانی است که خود را درگیرمبارزه علیه استبدادو استثمارمی داند.دراین میان بویژه حمایت فعال کارگران ودانشجویان وروشنفکران وجنبش زنان ازجنبش معلمان ازاهمیت زیادی درتحقق همبستگی وکندشدن تیغ سرکوب وتداوم مبارزه دارد.والبته ناگفته نباید گذاشت که بروز علنی و مشهود این همبستگی دراعتراضات اخیرمعلمان آن چنان که انتظارمی رفت و شایسته جنبش دانشجوئی وکارگری و.. بود،متأسفانه بوقوع نه پیوست.
نباید فراموش کنیم همانطورکه معلمان درمدارس شمرده ومطمئن درس می دهند،درصحنه عمل ومبارزه اجتماعی خود نیزخیلی شمرده و مطمئن درس هائی را به ما می آموزند:
"اگر حول مطالبات مشترک و فراگیرمتحدشوید، وتشکل های سراسری خود را بوجود آورید، و همبسته ومتحدعمل کنید آن گاه قادرخواهید شد حتی به مصاف قداره بندی چون جمهوری اسلامی بروید".
چنان که می دانیم معلمان درادامه اعتراضات متعدد هفته های اخیروازجمله پس ازمیتینگ پرشکوه هزاران نفری خود دربرابرمجلس، 15اسفند را روزتجمع اعتراضی خود اعلام کرده اند.برهمه مدافعان نان، آزادی وبرابری وهمه زحمتکشان و جنبش های اجتماعی لازم است که این مبارزه حماسی را بخشی ازمبارزه خود بدانند و باتمام توانائی خودبه حمایت فعال از آن برخیزند. نباید فراموش کنیم که رژیم بخش مهمی ازاقتدار خود را ازمنفردماندن اعتراضات و پاشیدن تخم تفرقه و ترس درمیان آن ها می گیرد.بی شک وقتی اعتراض معلمان با قدرت کارگران شرکت واحد که تشکل مستقل خود را با چنان شهامتی برپاکردند،وبا قدرت کارگران شرکت ایران خودرو،که احمدی نژاد را وادارکردند برای افتتاح پروژه ای دراین کارخانه،دزدکی وارد کارخانه شود وفیلم وعکس برداری کند،وباقدرت دانشجویانی که ورود احمدی نژاد به دانشگاه را به چنان حماسه بیادماندنی تبدیل کردند که دیگراوواسلافش-هم چون نمونه خلف خود-هرگزهوس ورودبه دانشگاه ومراسم 16آذر را به کله اشان نزند،وبا قدرت جنبش زنان ومبارزات پرشکوه آن ها ونیز با سایرجنبش ها درآمیزد،هم چون ریسمانی بهم گره خورده ازتک رشته ها می شود،که رژیم هرگز قادربه پاره کردن آن نمی شود. گسترش وتعمیق مبارزات عمودی هرکدام ازبخش های گوناگون جنبش های اجتماعی و مطالباتی که به مثابه سنگ بنای اتحاد گسترده دارای اهمیت بنیادین است، به موازات پیوندافقی آن ها بایکدیگراست که هم چون بهم آمدن تاروپود،اتحاد و همبستگی مستحکم جنبش های طبقاتی و اجتماعی را شکل خواهد داد.براستی آن روزجشن زحمت کشان وجشن همه مدافعان نان و آزادی و برابری خواهدبود.همه تلاش خودرا برای شکل گیری چنین پیوند خجسته ای بکارگیریم.
2007-03-05-14-11-85