پیرامون مباحثات مربوط به کنترل کارگری
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه
اکنون مدتی است که مباحثاتی درمیان فعالان کارگری داخل کشورحول مساله کنترل تولید بصورت موافق ومخالف درگرفته است.بی شک نفس مباحثه حول این موضوع ویا سایرموضوعات مشابه و مساله برانگیز امرمثبتی بوده ومی تواند درروشن کردن مسیرحرکت وبرداشتن گام های مشخص و روبه جلو کمک کننده باشد،بشرط آن که خود مباحثات حالت بحث های تجریدی باهدف دفاع از اصول مقدس ومدلل کردن یافته های تردید ناپذیروازپیش را پیدانکند.چرا که چنین شیوه ای درمغایرت با تحلیل مشخص ازشرایط مشخص واسلوب علمی قراردارد. ومی دانیم که ازمهمترین مشخصات شیوه علمی دربرخورد بامسائل همانا درنظرگرفتن ابطال پذیری پیش فرض ها درپرتو پراتیک اجتماعی است.وبرای آنکه چنین باشد موضوعات مطرح شده باید اولا بتوانند با مسائل واقعی وعینی جنبش کارگری گره بخورند وثانیا ضمن گرامی داشت اصل گفتگو ودیالوگ،با احتراز ازپرنسیبپی کردن نظرات بویژه درفازگفتگوو مرحله کشف(نسبی) حقیقت توسط خردجمعی،اصل دیگریعنی اتحادعمل واقدام مشترک نیروها وگرایشات پراکنده ومتعلق به جنبش کارگری تحت الشعاع آن قرارنگیرد (بادرنظرگرفتن رابطه متقابل و ارگانیکی تفسیرجهان وتغییرآن).وگرنه دانسته ونادانسته به جای ره یافتی برای مبارزه و تقویت صفوف فعالان کارگری سبب تشدید واگرائی وتبدیل مقولات ومفهوم ها به مهمات جنگی خواهیم شد.نگاهی به مطالب ومقالات منتشرشده دراین رابطه وازهردوسو متأسفانه حکایت ازوجودبرخی آشفتگی ها در نحوه طرح وبرخورد با این مساله(کنترل تولید) وآمیخته شدن تصفیه حساب های فرقه ای با آنرا به نمایش می گذارد.لحن ونحوه بیان وادعا ها واتهام ها بصورتی است که گوئی هرکدام حقیقت مطلق را درمخزن سینه خویش داریم ورقیب امان هم چیزی جزنفوذی دشمن وبورژوازی درمیان طبقه نیست.درهرحال دراین قطب بندی ها شاهدیم که ازیکسو گرایشی بحث وبررسی حول آن را اساسا درشرایط حاضر فاقد موضوعیت دانسته وبا جواب قاطع ازپیش آماده شده "نه" با آن مواجه میشود.ازسویی گرایش دیگر با تأکید یک جانبه ودستوری به یافته های خود(نه مثابه مقوله ای درحال دیالوگ وبررسی توسط جنبش کارگری وتسهیل کردن راه حصول به خردجمعی) آن را امری مسجل تلقی کرده و بدترازآن عملا آنرا دربرابردیگراشکال مبارزه کارگران قرارمی دهدو باین ترتیب یک دوقطبی کاذب بوجود می آوریم که بجای تکوین مبارزه طبقاتی وتقویت فرایند آن، موجب انشقاق بیشترآن می شویم..بی شک این نوع دست یابی به تاکتیک ها وسیاست ها توسط هردوقطب مناقشه نمی تواندجزجلوه ای ارعملکرد فرقه ای ودست یابی به حقیقت ازطریق بیراهه کشف وشهود باشد.گوئی دیوارچین وعبورناکردنی بین اشکال مبارزه وسطوح گوناگون مطالبات کارگران وجود دارد.واین تأسف وقتی زیاد تر میشودکه ازقضا هردوگرایش خود را متعلق به طیف رادیکال وضدسرمایه داری می دانند وبدیهی است تامادامیکه خود چنین ادعائی دارند،دلیلی نداردکه نیرویمان را بجای تمرکزحول مسائل مشخص ونقد جوانب آن، صرف بحث های تجریدی جهت اثبات نادرستی آن ادعا نمائیم.به گمان من طرح درست مساله و قراردادنش درجایگاه طبیعی خود یعنی درمتن مبارزه طبقاتی واقعا موجود می تواند به بسیاری ازمناقشات برخاسته ازطرح نادرست مساله پایان دهد.
صورت مساله واقعی چیست؟
مقدمتا باید اشاره کنم که برای مبارزه طبقاتی نمی توان حکم صادر کرد که درچهارچوب قواعد وباید نبایدهای ازپیش تعیین شده جاری بشوند وازخط قرمزهای مورد نظرما عبورنکنند.اگر چنین بود،تاریخ منجمد میشد ومبارزه طبقاتی هم بی معنامی گشت.همانطورکه آلبرت مایکل*1 درمورد جنبش پس گرفتن کارخانه های تعطیل شده ویادرشرف تعطیل آرژانتین ازقول یک سازمان دهنده جنبش می گوید:"این مصادره هاپراتیک مربوط به یک ایدئولوژی یا پی آمدهای یک برنامه انقلابی نبوده اند،بلکه اعمال دفاع ازخودازروی نیازمبرم بوده اند".
فی الواقع اگرما صورت مساله را آنطورکه هست بدون رتوش ودستکاری دربرابرخودمان قراردهیم،خیلی وقت ها ناچارنمیشویم که خویشتن را درموقعیتی قراردهیم که به کارگران امرونهی کنیم ویادرمؤدبانه ترین حالت پندبدهیم که چنین و چنان کنند که مبادا ازخط قرمزهای ما عبورنمایند.
صورت مساله به سادگی چنین است:
اگرکارخانه هائی درحال ورشکستگی باشند،ویابهردلیل کارفرما-چه خصوصی وچه دولتی حاضر به ادامه کاربدون جراحی نیروی کارنباشند وآنرامشروط به اخراج کارگران وتعدیل باصطلاح نیروی کارو یاتبدیل کارگران رسمی به کارگران موقتی وغیررسمی بکنند ،اگرماه ها وگاه نزدیک به یکسال با دستمزدهای معوقه مواجه باشیم،واگربازارکاروارتش ذخیره کارچنان بحرانی باشد که امکان یافتن کاردرجای دیگری نباشد،واگرکارگران،خانواده ها و فرزندان آنان به مرز گرسنگی کشیدن رسیده باشند و شعارما گرسنه ایم گرسنه آن ها درفضاطنین افکن شده باشد، واگردردل وضعیت کنونی، نوری وروزنه ای برای حل مشکل یافت نشود و اگردیگرآهی دربساط نمانده باشد وهیچ بانک و مؤسسه ای هم به کارگران وام ندهد،اگربیمه بیکاری هم بدادشان نرسد و... براستی کارگران چه باید بکنند؟
اگراستفاده ازتمامی اشکال واهرم های مبارزات تاکنونی چه اعتراضات قانونی وچه فراقانونی هم چون بستن جاده،تظاهرات جلوی محل تعطیل شده کار وسایراقدامات وحتا اشغال محوطه کارخانه نتوانسته باشد به شکم های گرسنه وشأن انسانی جریحه دارشده او،اندک التیامی به بخشد،براستی آنگاه چه باید کرد؟ سقوط به ورطه تباهی همان مرگ خموش وهمزاد آن است.آیا آنها باید روبه قبله درازبکشند؟ اگرکارگران هول ودغدغه گذران امروز به فردا را داشته باشند و اگراندکی به معنای تلخ مواجه شدن نان آورخانواده دربرابر انتظاروتوقعات فرزندان وخانواده گرسنه ونیمه گرسنه بیاندیشیم و پیغام وپسغام طلبکاران را،کارگران چه باید بکنند؟
اگرقبول داریم،که حتما داریم،روبه قبله درازکشیدن،تن دادن به انحطاط وقاچاق وخودزنی ویا خودفروشی ... باشرافت وآزادگی کارگران وهرانسان آزاده ای درمغایرت قراردارد واصلا راه نیستند، چه بایدکرد؟ آیا درچنین وضعیتی وبرای کسانی که دربرابرگردابی چنین حائل قرارگرفته اند وماندن دروضعیت موجود برایشان ناممکن شده ووصل کردن امروزبه فردا برایشان درحکم کابوس است، جزاندیشیدن به راه جدید وشرافتمندانه برای تداوم زندگی شق دیگری باقی می ماند؟ دراینجا هیچ گسست ویا جهش آوانتوریستی و مرموزی وجود ندارد. مساله مهم آنست که یک مطالبه حداقل یعنی داشتن حق کارودریافت دستمزد وادامه حیات بطورمستقیم واجتناب ناپذیر با جستجو برای راه های جدید وگزینش های جدید گره می خورد. همانطورکه با ضرورت تشکل یابی وهمبستگی گره می خورد.
اگر بفرض شرایط بحران انقلابی وسرنگون کردن سریع نطام فراهم بود،بی شک خود کارگران با شم تیزشان بهترازهرکس به آن پی می بردندو دست بکارمی شدند همانطورکه درانقلاب بهمن کردند.ولی اگرچنین نباشد چی؟کارگران باید روبه قبله درازبکشند وبه موعظه ها وخطابه ها وخطوط قرمزامثال ما گوش بدهند؟
البته پاسخ اگربخواهد ازمنشورما فرقه ها بگذرد وایدئولوژیک شده و با منافع ونگرش های اخص امان درهم بیامیزد،صورت مساله بطورکامل مسخ شده و آغشته به تصفیه حساب با رقیب وموقعیت ومواضع او، وتصفیه حساب با جایگاه ومقام حزب ویا سایر تشکل های طبقه کارگر، وبه وجود ویاعدم وجود شرایط انقلابی و غیرانقلابی،ویا احیانا تصفیه حساب با سایر تشکل های کارگری که نادرستش می دانیم(مثلا سندیکا) و پذیرش تشکل هائی که قبولش داریم(مثلا تشکل شورائی وآنهم سراسری)، به تعاریف بی پایان درمورد مفهوم کنترل کارگری و.. وده ها شرط وشروط دیگر مشروطش می کنیم که عملا درحکم پاک کردن صورت مساله است. بهترآن نیست که ابتدا به خودمساله وراه های برون رفت ازآن پرداخته شود.وگزیده شدن نام را به مراحل بعدی واگذارکرد.مهم این است که این اقدام درجهت تقویت مبارزه طبقاتی باشد ونه درجهت ادغام با سیستم وبنابراین درتمایزباانواع اقدامات ظاهرامشابه باهدف کورپراتیزاسیون باشد. ولی بدورازاقلیم فرقه ها وفرقه گرائی باید دید که آیا درتجربه زنده توسط یک جنبش خودجوش وواقعی هم سیررویدادها بهمین شکل پیش میرود؟
درهمان تجربه آرژانتین هزاران کارگرمتعلق به کارخانه هاویامؤسسات خدماتی ورشکسته ویا درشرف تعطیل مجبورشدند برای حفظ و تداوم شغل خود وادامه حیات، کارخانه های مزبور راتصرف وآن ها را راه اندازی کرده وتحت اداره خود درآورند. والبته آنان وقتی درجریان حرکت و آزمون عملی خود سنگ اندازی تشکل های موجود(درآنجا سندیکاها )رامشاهده کردند، ناگزیرشدند آنها را دوربزنند وتشکل های تازه ومورد اعتمادخویش را(ازجمله درگزارش مایکل آلبرت کمیته کارخانه را) بوجود بیاورند. اما درنگ روی این تجربه وحیطه عملکردآن یک مساله است،وتعمیم آن به یک تاکتیک سراسری و به سایرکارگران آرژانتین مساله دیگری است.چنانکه درهمان تجربه آرژانتین میلیونها کارگردیگر که بهردلیل درشرایط متفاوت (وازجمله دورماندن نسبی ازکابوس بیکاری) قرارداشتند، بدون توسل جستن به تصرف کارخانه ها،درهمان چهارچوب وضع موجود خود به مبارزات خود برای بهبودشرایط ادامه دادند. درواقع تنها 190 کارخانه درحال ورشکستگی ویا درشرف تعطیل به این کارمبادرت کردند. وحلاصه آنکه شرایط تعمیم این تاکتیک به سایرمؤسسات وکارگران،درطی این سالها، فراهم نبودوفراهم نشد.
اما آنچه که درمیان فعالان کارگری ما امراتخاذ تاکتیک های عملی وروشن ونه جروبحث های بی حاصل را ناممکن می کند،همانازندانی کردن خود درخط قرمزهای خودخوانده ای است که گوئی دربخشی ازچپ های حالت تابووشبه مذهبی را پیداکرده اند.چنانکه شماری ازآن ها بطورتیپیک درمقاله"جنبش کارگری وایده اشغال کارخانه ها"*2 درنقد نظریک جریان دیگر گردآمده اند. مشروط ساختن هرگونه حرکت خارج ازسیستم و ازروال موجودو شناخته شده تاکنونی ،ساختارشکنانه محسوب شده وتوسل به آن مشروط به احراز شرایط اعتلای انقلابی میشود.درستی ونادرستی ویا صدوروعدم صدورمجوزبه هرنوع اقدام وتاکتیک مبارزاتی تابعی میشوداز تقسیم بندی فوق.هم چنین به تقسیم وتمایزبین مبارزه خودبخودی عامه کارگران ومبارزه انقلابی عناصرپیشرو،به تشکیل هسته های مخفی وسراسری وتأمین نقش رهبری آنها برتوده کارگران ونظایرآن.سرانجام نوشته مزبو ما را به چه باید کرد لنین حواله می دهد که متعلق به 100 سال پیش است وتحت شرایط معین ودرپاسخ به مسائل معینی نگاشته شده که حتا بعدها خود لنین هم نسبت به خم کردن یک جانبه میله درآن اذعان کرده وبااکراه نسبت به چاب مجدد آن،تأکیدکرده است که آن راباید تحت شرایط تاریخی حاکم برزمان نگارش آن درک کرد ولاغیر! بگذریم ازآزمون وآموخته های 100 سال پس ازآن تجربه که بیرون ازحوصله این نوشته است.
براساس این یافته ها کارگران تازمان فراهم شدن شرایط انقلابی موردنظر تنها مجازند "با اعلام رسای خواسته های خود و اعمال فشاربردولت سرمایه دار و کارفرمایان برای تحقق آنها، مبارزه کنند"!.
گرچه این مقاله، شرایط ناهمگون ومتفاوت دراین یا آن کشورواین یا آن بخش کارگری واین یا آن واحد کارگری را ازنظردورنمی دارد ولی آن را تاسرحد فقط تأثیردرشکل مبارزه ونهایتا تاحداشغال کارخانه باهدف اعمال فشاربه کارفرما مجازمی داند، وپس ازآن را ورود به منطقه ممنوعه خطوط قرمز.درهرحال تامادامیکه تابلوی شرایط انقلابی بالانرفته باشد،ویادیگرشروط برشمرده شده تأمین نشده باشد،کارگران نباید ناپرهیزی کرده وبه خودگردانی وخود مدیریتی وامثال آن بیاندیشند.چرا که دراین صورت انبوهی ازمعضلات و سؤالات بنیان کن برسرکارگران دست ازپاخطاکرده آوارخواهد شد،که قادربه پاسخ گوئی به آنهانیستند.مثلا مسأله تولید کالائی چه میشود؟مساله بازاریابی و فروش چه میشود؟تکلیف قانون ارزش چه میشود؟ دراین صورت پس نظام و دولت چه کاره اند؟و... خلاصه همان داستان همیشگی همه یاهیچ! اگرتوانستی کل سیستم را داغان کن، وگرنه به قواعد مبازه درچهارچوب سیستم تمکین کن!
البته دراینجا درک نادرست ازکنترل تولید واداره کارخانه،درکی که آن را به مفهوم سوسیالیستی وحذف قانون ارزش درنظام سرمایه داری می داند،نیزنقش بازی می کند.ولی آیا پس گرفتن کارخانه و اعمال خود مدیریتی کارگران و تشکیل یک تعاونی،که حتااززمان مارکس هم مطرح بوده است،باهدف ایجاد کارواشتغال، آنهم برای بخشی ازکارگران ونه همه کارگران،مستلزم ازکارافتادن قانون ارزش وتعرض همه جانبه به آن است ویامبارزه ای است علیه سرمایه داری ولی هنوزدرچهارچوب آن. کنترل تولید حتا دربهترین حالت ودرشرایطی که به مثابه یک تاکتیک سراسری بکارگرفته شود(ونه چون بحث مشخص ما به مثابه یک تاکتیک پیشنهادی برای بخشی ازکارگرانی که درمقابل شرایط عینی هم چون کارخانه های ورشکسته و اخراج وسیع کارگران)، کنترل تولید نظام موجود است وازهمین رواصل سرمایه وارزش وکارمزددروی را هنوزنمی تواند زیرسؤال ببرد مگرآنکه جنبش به مرحله تعمیق یافته تر درهم شکستن ماشین دولتی وتحقق مالکیت اجتماعی،حذف نظام مزدوری وخودحکومتی برسد.گوئی که در تمکین به وضعیت موجود قانون ارزش عمل نمی کندو ویا اگرمی کند قابل قبول تر است! گوئی که این مبارزه طبقاتی است که باید خود را با ادراکات ذهنی ما انطباق دهدو نه ادراکات وپیش داوری های ما با وضعیت عینی وزنده مبارزه طبقاتی. گوئی که بلوغ شرایط عینی محصول نهائی وخروجی مبارزات طبقاتی نیست وبرعکس این شرایط عینی است که مولد مبارزه طبقاتی است وبرای آن تعیین تکلیف می کند.درهرحال بنظرمیرسد که با وجودچنین نظراتی درمیان چپ ها که به پرولتاریا حذرمی دهند که مباداازباید ونبایدهای بورژوازی فراتربروند دیگرنیازی به هشدارخود دولت وبورژوازی برای دست ازپانکردن کارگران وتعرض به حریم مقدس مالکیت کارخانه ها نباشد! اما آنچه که دراین میان مغفول می ماند همانا صورت مساله اصلی یعنی واقعیت بیکاری وگرسنگی که دیگر حتا کابوس صرف هم نیست،وتلاش برای گریزازآن است.اما اگرمبارزات وتجربه های تاکنونی راهی برای رفع این کابوس درشرف واقعیت یافتن،نشان نمی دهد،جز آزمودن راه جدیدی برای حفظ شغل که اکنون دیگر داردمعنائی مترادف ادامه حیات پیدامی کند وبرای حفظ حداقل شئون انسانی باقی مانده است. بنظرمیرسد لازم باشد که نسل ما داستان ماهی سیاه کوچولوی صمدبهرنگی را دوباره بخواند،تا به جای ترساندن ازماهی خواران درکمین نشسته وسط راه، به تقویت عزم حرکت وگلاویزشدن با چالش های راه همت گمارد.
ازلحظه ای که چشمان خود را به این دنیا گشوده ایم جهان را درکل ودرتمامی اجزاء خود با نظمی مبتی برآقا بالاسرو رئیس ومرئوسی تجربه کرده ایم.کارگران نیزهمواره نظام تولید را با وجود سرمایه دار وکارفرمای آن وزندگی درزیرسایه اوگذرانده اند. بدیهی بودن این نظم سلسه مراتبی را به غریزه ثانوی ما تبدیل کرده اند. بطوری که حتا درمدل های جایگزین هم غالبا سایه آن را درکنارخودمی یابیم.بااین وجود،دیگرلازم نیست ما کمونیست ها این غریزه تمکین به زندگی درسایه یک رئیس ویا سرمایه دار را که گوئی بدون آنها گردش چرخ جهان ازکارمی افتد را به خودمان ویا به دیگرکارگران خاطرنشان کنیم.برعکس ما باید علیه آن چیزی که به غریزه ثانوی ما تبدیل شده اند،علیه این بردگی مزدوری مبارزه کنیم، ودرهرلحظه ممکن وهرذره ممکن.
نباید فراموش کنیم که اساسا قدرت،قدرت غیرجمعی و بیگانه شده با کارگران وزحمتکشان، برخلاف آنچه که خود وانمودمی کند،در کنه خود، یک مقوله صلب ویکدست نیست وفقط درسطح کلان ومؤلفه های شناخته شده آن به حیات خود دامه نمی دهد.بلکه ریشه درتمامی یاخته ها وسلولهای پایه وخرد جامعه از محل تولید وکار تاخانواد ومدرسه واداره ودانشگاه ومحله و.. ودروجودتک تک ما ودرکردارواندیشه های ما دارد وازآنها تغذیه می کند.هم چنین ازآنجا که قدرت دراصل خود متعلق به توده ها است و جداشده ازآنها وبیگانه شده با آنها،بهمین دلیل دربرابر حرکت آگاهانه آنها سخت آسیب پذیراست هم درسطح میکرو هم نهایتا درسطح ماکرو.گرچه مقابله با قدرت درسطح کلان دشواری ها وملزومات ویژه خود را دارد،اما مبارزه درسطح ذره ای ومیکرو-که خود دارای سطوح ومرتبت های گوناگون می باشد- چنین نیست.ازاین روتوده های زحمتکش وتحت استثمارباسهولت بیشتری می توانند درمقیاس هزاران ومیلیونها، خودانگیخته وابتکاری، درابعاد میکرودرساختارهای زیرین قدرت ، به اقدام ومداخله پرداخته وهمواره رخنه ای درنظم مستقر برای پیشروی به جلو بوجود بیاورند.هرجا ودرهرسطحی که توده هاوطبقات زحمتکش به تکاپودرآیند می توانند،قدرت بیگانه شده باخودوبه صورت سلطه درآمده راآماج خود قراردارندو فضاهای مثبت خرد را بوجود آورند. آن ها می توانند به اندازه آگاهی به اهداف وقدرت جمعی خویش ذره آلترناتیوهای خویش درحوزه های گوناگون را دربرابربورژوازی وسلطه آن برپاکنند.حرکت های بزرگ وانقلاب نه فقط دربرابرچنین اقداماتی نیستند بلکه می توانند خودبه مثابه محصول عالی ونهائی این فرایند،یعنی درهم شکستن قدرت کلان جداشده ازمردم ونشاندن قدرت جمعی وخود حکومتی به جای آن باشند.باین ترتیب روشن می شودکه مبارزه درسطح میکروالزاما وعینا تابع ومشروط به همان قواعد مبارزه کلان وازجمله قانون تعرض تغییرموازانه قوا درمقیاس سراسری وشرایط نوین انقلابی نیست.ودرهمین رابطه باید اضافه کرد که یکی دیگر ازویژگی های به چالش طلبیدن قدرت سلطه دراشکال ذره ای وشبکه ای،محدودنکردن خود به قاعده بازی درچهارچوب قواعد حاکم و باید ونبایدهای نظم سیستم مستقراست.یعنی نوعی مبارزه مستقیم وبیرون ازقواعد سیستم وایجاد فضاهای ذره ای تازه برای پیشرفت به جلو.گرچه دراین رویکرد،مفاهیم رفرم وانقلاب هم چنان معتبرند،اما نه درمعنای گسست آن. دیوارچینی بین آنها کشیده نشده است ودرتمایزکامل با درک انفعالی ازاین گونه دوره بندی ها قراردارد،دوره های طولانی انتظار که دشمن مسلط است ودوره های کوتاهی که گوئی زمان تعرض به دشمن فرارسیده است.
گرچه مقاله مزبوریک دوجین برهان برای نادرستی ومضرات اقدام کارگران برای کنترل کارخانه های ورشکسته ردیف می کند وحتا تجربیات کارگران دیگرکشورها را دراین مورد را تخطئه می کند، اما جمع بندی وگزارش مایکل آلبرت(وهم چنین چندین گزارش دیگرتوسط دیگران) پس از5 سال تصرف کارخانه ها، این تجربه را گامی مثبت درجهت رشدمبارزه طبقاتی کارگران ارزیابی می کند:براساس این گزارش کارگران تبدیل به کارفرمانشده اند،بلکه توانسته اند با اقدام جمعی وهمبستگی شغل خود را وباین ترتیب کابوس بیکاری را پشت سربگذارند.وبه دستاوردهائی هم چون ایجاد دستمزدبرابر،تصمیم گیری جمعی،افشاء حساب های کارفرمایان وافشاء بندوبست دولت وسرمایه داران،خود آموزی وآموزش،تقسیم وتعدیل کارسخت،رشد تخصص یابی ودریک کلام تمامی وظایف مرکب وپیچیده اداره یک کارخانه و تقویت همبستگی خود نائل آیند.آنها دراین مدت نه فقط شغل های خود را حفظ کرده اند،بلکه درمواردی کارگران جدیدی راهم استخدام کرده اند.آنها هم چنین توانسته اند بخشی ازدرآمد خود را برای کمک به محلات فقیرنشین تخصیص دهند و باین ترتیب همبستگی خود با محلات زحمتکش نشین را تقویت کنند.آنها توانسته اند با اتکاء به تلاش وهمبستگی برمشکلاتی مهمی چون بازارفروش وخرید موادخام وفقدان نقدینگی لازم که درشروع به کارحادبودند رفته رفته فائق آیند. البته مشکلات کم نبوده اند ونیستند.همواره با کارشکنی وتعرض دولت ومشکلات حقوقی وشکایت مالکین ودادگاه های مواجه بوده اند وهستند. دربعضی موارد نیروهای سرکوب 7 بارآنها را ارکارخانه بیرون انداخته اند،برخی مواقع آنها ماهها با زندگی درچادرجلوی کارخانه ها به مبارزه خویش ادامه داده اند. گارگران باقی مانده، علیرغم عدم مشارکت وترک گاهی بیش ازنصف کارگران یک کارخانه، به مبارزه خود ادامه داده اند.آنها هم چنین با کارشکنی تشکل های سازشکاردرگیربوده اند.آنها چه قبل ازتسخیرکارخانه ها، وچه پس ازآن به اهمیت وضرورت جلب اعتماد ویاری مردم،جنبش های اجتماعی و وکارگران دیگرکارخانه ها واقف بوده وازتلاش پرثمر برای آن غفلت نکرده اند. وهمین مساله یکی ازدلایل مهم موفقیت آنها محسوب میشود.هم چنین آنها با درایت ازامکانات قانونی وشکاف های حاکمیت ودستگاه های حقوقی وازحمایت حقوق دانان و... بهره گرفته اند.هم چنین کنترل کارخانه توسط کارگران بدلیل حذف هزینه های سنگین ناشی از مدیریت کارفرما و متخصصان پرخرج وی، نقش مهمی درکاهش هزینه ها داشته است.
بطورخلاصه کارگران توانسته اند خود گردانی ومناسبات مبتنی برتعاون را ازطریق مبارزه با فردگرائی وشرکت درفرایند تصمیم گیری های دموکراتیک وجمعی بیاموزند.آنها برای داشتن حق کاروحق زندگی مبارزه کرده اند. و می توانند با اعتماد به نفس بدست آمده مدعی شوند که توانسته اند لااقل برای چندین سال کابوس شوم بیکاری را ازخود دورکنند.همانطورکه گزارش مایکل آلبرت نشان میدهد،عملکردآنها نه نشانه ای از بورژواشدن آنها را به همراه دارد ونه البته مدعی برقراری مناسبات سوسیالیستی ونقض قوانین بازار هستند. و دراین مورد که تاچه زمانی می توانند به حیات خود ادامه دهند نیز نمی توان چیزی گفت.بااین وجود کسی نمی گوید که این گونه مواردمی توانند بخودی خوداشکال پایدارتلقی شوند.آنها درزیرانواع فشارهای متعلق به یک وصله ناهم خوان با سیستم قراردارند و برای حفظ خودناگزیرند دایما مبارزه کنند وافق هائی را ترسیم کنند.ومی توان گفت که دردرازمدت یا درصورت فراهم شدن شرایط مناسب امکان فراتررفتن پیدا کنند،ویا درصورت تقویت عوامل نامساعد ممکن است ناگزیربه عقب نشینی گردند ومحکوم به انطباق هرچه بیشتر خود با سیستم مسلط بشوند. اما هیجکدام ازاین دوچشم اندازنمی تواند موجب نادیده انگاشتن اهمیت مبارزه آنها برای تامین وحفظ شغلشان شود.نبابد فراموش کنیم که دراین جهان هیچ تضمین مطلقی برای پایداری دست آوردها وجود ندارد. این نوع مبارزات محدود وباصطلاح تعرضات ذره ای که جای خود دارد، دیده ایم که حتا مبارزه دراشل کلان وبرای پروژه سوسیالیستی هم تضمینی برای ماندگاری خود نداشت.
آیا ما میتوانیم ازنمونه آرژانتین نسخه برداری کنیم؟
هرگز! نه فقط نمی توان موافق الگوبرداری از آرژانتین والبته هیچ جای دیگر بود بلکه دادن هرنسخه ازپیش آماده شده ای به کارگران نیز نادرست است. واساس نقد من هم به برخی از طرفداران کنترل تولیددرمیان فعالان کشور، نسخه پردازی های آمرانه وسیاه وسفید کردن عالم برمبنای این گونه نسخه نویسی هاست. هدف این نوشته هم چیزی نیست مگر:
الف-بررسی ودرنظرگرفتن وضعیت مشخص کارگران درمعرض بیکاری وشرایط حاکم برآنها.ابعادکمیت وکیفیت آنها و باتوجه به تشدید بحران اقتصادی وگسترش شتابان دامنه بیکاری .
ب-یافتن راه کارهای مشخص برای مقابله با معضل بیکاری وپیش شرط های آن،ازدرون بحث ودیالوگ جنبش وازمیان کارگران وفعالین برای مقابله با خطربیکاری وتقویت پیکارهای طبقاتی.با تکیه برتجربیات کارگران کشور ونیزتجربیات کارگران سایرکشورهای جهان.
ج-بی شک دامنه بیکاران فقط منحصربه این بخش باصطلاح اورژانسی نیست بلکه این نوع چاره جوئی ها و تحلیل های مشخص می تواند درگام های بعدی درمورد بیکارشدگان وشرایط حاکم برآنها و...گسترش یابد.
د-اجتناب ازبرخوردهای گروهی وسکتاریستی وبدورازمنافع فرقه ای با این مسأله که می تواند موجب دورزده شدن صورت مسأله و تشدید شکاف بین فعالین و بدنه کارگری بشود.
*****
برای انکه طرح اختلافات ومبادلات نظری که یکی ازمهمترین نیازهای این مرحله جنبش است، مثمرثمرباشد وبتواند درخدمت اتحاد طبقاتی مزدوحقوق بگیران قراربگیرد،یک باردیگرسه نکته ای را که برای برون شد ازوضعیت پراکنده وبحرانی موجود درمقاله "فرقه گرائی هم چنان خط ونشان می کشد"آورده ام مورد تأکید قرارمی دهم:
الف-پذیرش واقعیت پلورالیستی طبقه وگرایشات موجود درآن وازجمله درمیان فعالین کارگری.
ب-همکاری حول مطالبات عینی وفراگیر دربرابر سرمایه داری ودولت حامی آن توسط گرایشات گوناگون درمیان فعالین کارگری وبخش های گوناگون طبقه کارگر.
ج-مبارزه نظری-سیاسی بر پایه پراتیک مبارزه طبقاتی با گرایشاتی که نادرست وانحرافی تشخیص می دهیم .بدون آنکه بخواهیم این مبارزه نظری وسیاسی را آن چنان عمده کنیم که موجب نفی اشتراکات موجود وهمکاری دراین حوزه ها ولاجرم جایگزین مبارزه طبقاتی زنده وجاری ومرزبندی واقعیت های برآمده ازآن بشود.مگرآنکه این گرایشات انحرافی درعینیت خویش(ونه ازطریق کشف ومکاشفه) آن چنان عمده شوندکه آنها را عملا درکنارکارفرما ودستگاه های متعلق به رژیم قراردهد.
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com
2008-12-04-87-08-14
*1-http://www.negah1.com/kargari/khorasani1.htm
*2- http://jafk.blogfa.com/post-38.aspx
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه
اکنون مدتی است که مباحثاتی درمیان فعالان کارگری داخل کشورحول مساله کنترل تولید بصورت موافق ومخالف درگرفته است.بی شک نفس مباحثه حول این موضوع ویا سایرموضوعات مشابه و مساله برانگیز امرمثبتی بوده ومی تواند درروشن کردن مسیرحرکت وبرداشتن گام های مشخص و روبه جلو کمک کننده باشد،بشرط آن که خود مباحثات حالت بحث های تجریدی باهدف دفاع از اصول مقدس ومدلل کردن یافته های تردید ناپذیروازپیش را پیدانکند.چرا که چنین شیوه ای درمغایرت با تحلیل مشخص ازشرایط مشخص واسلوب علمی قراردارد. ومی دانیم که ازمهمترین مشخصات شیوه علمی دربرخورد بامسائل همانا درنظرگرفتن ابطال پذیری پیش فرض ها درپرتو پراتیک اجتماعی است.وبرای آنکه چنین باشد موضوعات مطرح شده باید اولا بتوانند با مسائل واقعی وعینی جنبش کارگری گره بخورند وثانیا ضمن گرامی داشت اصل گفتگو ودیالوگ،با احتراز ازپرنسیبپی کردن نظرات بویژه درفازگفتگوو مرحله کشف(نسبی) حقیقت توسط خردجمعی،اصل دیگریعنی اتحادعمل واقدام مشترک نیروها وگرایشات پراکنده ومتعلق به جنبش کارگری تحت الشعاع آن قرارنگیرد (بادرنظرگرفتن رابطه متقابل و ارگانیکی تفسیرجهان وتغییرآن).وگرنه دانسته ونادانسته به جای ره یافتی برای مبارزه و تقویت صفوف فعالان کارگری سبب تشدید واگرائی وتبدیل مقولات ومفهوم ها به مهمات جنگی خواهیم شد.نگاهی به مطالب ومقالات منتشرشده دراین رابطه وازهردوسو متأسفانه حکایت ازوجودبرخی آشفتگی ها در نحوه طرح وبرخورد با این مساله(کنترل تولید) وآمیخته شدن تصفیه حساب های فرقه ای با آنرا به نمایش می گذارد.لحن ونحوه بیان وادعا ها واتهام ها بصورتی است که گوئی هرکدام حقیقت مطلق را درمخزن سینه خویش داریم ورقیب امان هم چیزی جزنفوذی دشمن وبورژوازی درمیان طبقه نیست.درهرحال دراین قطب بندی ها شاهدیم که ازیکسو گرایشی بحث وبررسی حول آن را اساسا درشرایط حاضر فاقد موضوعیت دانسته وبا جواب قاطع ازپیش آماده شده "نه" با آن مواجه میشود.ازسویی گرایش دیگر با تأکید یک جانبه ودستوری به یافته های خود(نه مثابه مقوله ای درحال دیالوگ وبررسی توسط جنبش کارگری وتسهیل کردن راه حصول به خردجمعی) آن را امری مسجل تلقی کرده و بدترازآن عملا آنرا دربرابردیگراشکال مبارزه کارگران قرارمی دهدو باین ترتیب یک دوقطبی کاذب بوجود می آوریم که بجای تکوین مبارزه طبقاتی وتقویت فرایند آن، موجب انشقاق بیشترآن می شویم..بی شک این نوع دست یابی به تاکتیک ها وسیاست ها توسط هردوقطب مناقشه نمی تواندجزجلوه ای ارعملکرد فرقه ای ودست یابی به حقیقت ازطریق بیراهه کشف وشهود باشد.گوئی دیوارچین وعبورناکردنی بین اشکال مبارزه وسطوح گوناگون مطالبات کارگران وجود دارد.واین تأسف وقتی زیاد تر میشودکه ازقضا هردوگرایش خود را متعلق به طیف رادیکال وضدسرمایه داری می دانند وبدیهی است تامادامیکه خود چنین ادعائی دارند،دلیلی نداردکه نیرویمان را بجای تمرکزحول مسائل مشخص ونقد جوانب آن، صرف بحث های تجریدی جهت اثبات نادرستی آن ادعا نمائیم.به گمان من طرح درست مساله و قراردادنش درجایگاه طبیعی خود یعنی درمتن مبارزه طبقاتی واقعا موجود می تواند به بسیاری ازمناقشات برخاسته ازطرح نادرست مساله پایان دهد.
صورت مساله واقعی چیست؟
مقدمتا باید اشاره کنم که برای مبارزه طبقاتی نمی توان حکم صادر کرد که درچهارچوب قواعد وباید نبایدهای ازپیش تعیین شده جاری بشوند وازخط قرمزهای مورد نظرما عبورنکنند.اگر چنین بود،تاریخ منجمد میشد ومبارزه طبقاتی هم بی معنامی گشت.همانطورکه آلبرت مایکل*1 درمورد جنبش پس گرفتن کارخانه های تعطیل شده ویادرشرف تعطیل آرژانتین ازقول یک سازمان دهنده جنبش می گوید:"این مصادره هاپراتیک مربوط به یک ایدئولوژی یا پی آمدهای یک برنامه انقلابی نبوده اند،بلکه اعمال دفاع ازخودازروی نیازمبرم بوده اند".
فی الواقع اگرما صورت مساله را آنطورکه هست بدون رتوش ودستکاری دربرابرخودمان قراردهیم،خیلی وقت ها ناچارنمیشویم که خویشتن را درموقعیتی قراردهیم که به کارگران امرونهی کنیم ویادرمؤدبانه ترین حالت پندبدهیم که چنین و چنان کنند که مبادا ازخط قرمزهای ما عبورنمایند.
صورت مساله به سادگی چنین است:
اگرکارخانه هائی درحال ورشکستگی باشند،ویابهردلیل کارفرما-چه خصوصی وچه دولتی حاضر به ادامه کاربدون جراحی نیروی کارنباشند وآنرامشروط به اخراج کارگران وتعدیل باصطلاح نیروی کارو یاتبدیل کارگران رسمی به کارگران موقتی وغیررسمی بکنند ،اگرماه ها وگاه نزدیک به یکسال با دستمزدهای معوقه مواجه باشیم،واگربازارکاروارتش ذخیره کارچنان بحرانی باشد که امکان یافتن کاردرجای دیگری نباشد،واگرکارگران،خانواده ها و فرزندان آنان به مرز گرسنگی کشیدن رسیده باشند و شعارما گرسنه ایم گرسنه آن ها درفضاطنین افکن شده باشد، واگردردل وضعیت کنونی، نوری وروزنه ای برای حل مشکل یافت نشود و اگردیگرآهی دربساط نمانده باشد وهیچ بانک و مؤسسه ای هم به کارگران وام ندهد،اگربیمه بیکاری هم بدادشان نرسد و... براستی کارگران چه باید بکنند؟
اگراستفاده ازتمامی اشکال واهرم های مبارزات تاکنونی چه اعتراضات قانونی وچه فراقانونی هم چون بستن جاده،تظاهرات جلوی محل تعطیل شده کار وسایراقدامات وحتا اشغال محوطه کارخانه نتوانسته باشد به شکم های گرسنه وشأن انسانی جریحه دارشده او،اندک التیامی به بخشد،براستی آنگاه چه باید کرد؟ سقوط به ورطه تباهی همان مرگ خموش وهمزاد آن است.آیا آنها باید روبه قبله درازبکشند؟ اگرکارگران هول ودغدغه گذران امروز به فردا را داشته باشند و اگراندکی به معنای تلخ مواجه شدن نان آورخانواده دربرابر انتظاروتوقعات فرزندان وخانواده گرسنه ونیمه گرسنه بیاندیشیم و پیغام وپسغام طلبکاران را،کارگران چه باید بکنند؟
اگرقبول داریم،که حتما داریم،روبه قبله درازکشیدن،تن دادن به انحطاط وقاچاق وخودزنی ویا خودفروشی ... باشرافت وآزادگی کارگران وهرانسان آزاده ای درمغایرت قراردارد واصلا راه نیستند، چه بایدکرد؟ آیا درچنین وضعیتی وبرای کسانی که دربرابرگردابی چنین حائل قرارگرفته اند وماندن دروضعیت موجود برایشان ناممکن شده ووصل کردن امروزبه فردا برایشان درحکم کابوس است، جزاندیشیدن به راه جدید وشرافتمندانه برای تداوم زندگی شق دیگری باقی می ماند؟ دراینجا هیچ گسست ویا جهش آوانتوریستی و مرموزی وجود ندارد. مساله مهم آنست که یک مطالبه حداقل یعنی داشتن حق کارودریافت دستمزد وادامه حیات بطورمستقیم واجتناب ناپذیر با جستجو برای راه های جدید وگزینش های جدید گره می خورد. همانطورکه با ضرورت تشکل یابی وهمبستگی گره می خورد.
اگر بفرض شرایط بحران انقلابی وسرنگون کردن سریع نطام فراهم بود،بی شک خود کارگران با شم تیزشان بهترازهرکس به آن پی می بردندو دست بکارمی شدند همانطورکه درانقلاب بهمن کردند.ولی اگرچنین نباشد چی؟کارگران باید روبه قبله درازبکشند وبه موعظه ها وخطابه ها وخطوط قرمزامثال ما گوش بدهند؟
البته پاسخ اگربخواهد ازمنشورما فرقه ها بگذرد وایدئولوژیک شده و با منافع ونگرش های اخص امان درهم بیامیزد،صورت مساله بطورکامل مسخ شده و آغشته به تصفیه حساب با رقیب وموقعیت ومواضع او، وتصفیه حساب با جایگاه ومقام حزب ویا سایر تشکل های طبقه کارگر، وبه وجود ویاعدم وجود شرایط انقلابی و غیرانقلابی،ویا احیانا تصفیه حساب با سایر تشکل های کارگری که نادرستش می دانیم(مثلا سندیکا) و پذیرش تشکل هائی که قبولش داریم(مثلا تشکل شورائی وآنهم سراسری)، به تعاریف بی پایان درمورد مفهوم کنترل کارگری و.. وده ها شرط وشروط دیگر مشروطش می کنیم که عملا درحکم پاک کردن صورت مساله است. بهترآن نیست که ابتدا به خودمساله وراه های برون رفت ازآن پرداخته شود.وگزیده شدن نام را به مراحل بعدی واگذارکرد.مهم این است که این اقدام درجهت تقویت مبارزه طبقاتی باشد ونه درجهت ادغام با سیستم وبنابراین درتمایزباانواع اقدامات ظاهرامشابه باهدف کورپراتیزاسیون باشد. ولی بدورازاقلیم فرقه ها وفرقه گرائی باید دید که آیا درتجربه زنده توسط یک جنبش خودجوش وواقعی هم سیررویدادها بهمین شکل پیش میرود؟
درهمان تجربه آرژانتین هزاران کارگرمتعلق به کارخانه هاویامؤسسات خدماتی ورشکسته ویا درشرف تعطیل مجبورشدند برای حفظ و تداوم شغل خود وادامه حیات، کارخانه های مزبور راتصرف وآن ها را راه اندازی کرده وتحت اداره خود درآورند. والبته آنان وقتی درجریان حرکت و آزمون عملی خود سنگ اندازی تشکل های موجود(درآنجا سندیکاها )رامشاهده کردند، ناگزیرشدند آنها را دوربزنند وتشکل های تازه ومورد اعتمادخویش را(ازجمله درگزارش مایکل آلبرت کمیته کارخانه را) بوجود بیاورند. اما درنگ روی این تجربه وحیطه عملکردآن یک مساله است،وتعمیم آن به یک تاکتیک سراسری و به سایرکارگران آرژانتین مساله دیگری است.چنانکه درهمان تجربه آرژانتین میلیونها کارگردیگر که بهردلیل درشرایط متفاوت (وازجمله دورماندن نسبی ازکابوس بیکاری) قرارداشتند، بدون توسل جستن به تصرف کارخانه ها،درهمان چهارچوب وضع موجود خود به مبارزات خود برای بهبودشرایط ادامه دادند. درواقع تنها 190 کارخانه درحال ورشکستگی ویا درشرف تعطیل به این کارمبادرت کردند. وحلاصه آنکه شرایط تعمیم این تاکتیک به سایرمؤسسات وکارگران،درطی این سالها، فراهم نبودوفراهم نشد.
اما آنچه که درمیان فعالان کارگری ما امراتخاذ تاکتیک های عملی وروشن ونه جروبحث های بی حاصل را ناممکن می کند،همانازندانی کردن خود درخط قرمزهای خودخوانده ای است که گوئی دربخشی ازچپ های حالت تابووشبه مذهبی را پیداکرده اند.چنانکه شماری ازآن ها بطورتیپیک درمقاله"جنبش کارگری وایده اشغال کارخانه ها"*2 درنقد نظریک جریان دیگر گردآمده اند. مشروط ساختن هرگونه حرکت خارج ازسیستم و ازروال موجودو شناخته شده تاکنونی ،ساختارشکنانه محسوب شده وتوسل به آن مشروط به احراز شرایط اعتلای انقلابی میشود.درستی ونادرستی ویا صدوروعدم صدورمجوزبه هرنوع اقدام وتاکتیک مبارزاتی تابعی میشوداز تقسیم بندی فوق.هم چنین به تقسیم وتمایزبین مبارزه خودبخودی عامه کارگران ومبارزه انقلابی عناصرپیشرو،به تشکیل هسته های مخفی وسراسری وتأمین نقش رهبری آنها برتوده کارگران ونظایرآن.سرانجام نوشته مزبو ما را به چه باید کرد لنین حواله می دهد که متعلق به 100 سال پیش است وتحت شرایط معین ودرپاسخ به مسائل معینی نگاشته شده که حتا بعدها خود لنین هم نسبت به خم کردن یک جانبه میله درآن اذعان کرده وبااکراه نسبت به چاب مجدد آن،تأکیدکرده است که آن راباید تحت شرایط تاریخی حاکم برزمان نگارش آن درک کرد ولاغیر! بگذریم ازآزمون وآموخته های 100 سال پس ازآن تجربه که بیرون ازحوصله این نوشته است.
براساس این یافته ها کارگران تازمان فراهم شدن شرایط انقلابی موردنظر تنها مجازند "با اعلام رسای خواسته های خود و اعمال فشاربردولت سرمایه دار و کارفرمایان برای تحقق آنها، مبارزه کنند"!.
گرچه این مقاله، شرایط ناهمگون ومتفاوت دراین یا آن کشورواین یا آن بخش کارگری واین یا آن واحد کارگری را ازنظردورنمی دارد ولی آن را تاسرحد فقط تأثیردرشکل مبارزه ونهایتا تاحداشغال کارخانه باهدف اعمال فشاربه کارفرما مجازمی داند، وپس ازآن را ورود به منطقه ممنوعه خطوط قرمز.درهرحال تامادامیکه تابلوی شرایط انقلابی بالانرفته باشد،ویادیگرشروط برشمرده شده تأمین نشده باشد،کارگران نباید ناپرهیزی کرده وبه خودگردانی وخود مدیریتی وامثال آن بیاندیشند.چرا که دراین صورت انبوهی ازمعضلات و سؤالات بنیان کن برسرکارگران دست ازپاخطاکرده آوارخواهد شد،که قادربه پاسخ گوئی به آنهانیستند.مثلا مسأله تولید کالائی چه میشود؟مساله بازاریابی و فروش چه میشود؟تکلیف قانون ارزش چه میشود؟ دراین صورت پس نظام و دولت چه کاره اند؟و... خلاصه همان داستان همیشگی همه یاهیچ! اگرتوانستی کل سیستم را داغان کن، وگرنه به قواعد مبازه درچهارچوب سیستم تمکین کن!
البته دراینجا درک نادرست ازکنترل تولید واداره کارخانه،درکی که آن را به مفهوم سوسیالیستی وحذف قانون ارزش درنظام سرمایه داری می داند،نیزنقش بازی می کند.ولی آیا پس گرفتن کارخانه و اعمال خود مدیریتی کارگران و تشکیل یک تعاونی،که حتااززمان مارکس هم مطرح بوده است،باهدف ایجاد کارواشتغال، آنهم برای بخشی ازکارگران ونه همه کارگران،مستلزم ازکارافتادن قانون ارزش وتعرض همه جانبه به آن است ویامبارزه ای است علیه سرمایه داری ولی هنوزدرچهارچوب آن. کنترل تولید حتا دربهترین حالت ودرشرایطی که به مثابه یک تاکتیک سراسری بکارگرفته شود(ونه چون بحث مشخص ما به مثابه یک تاکتیک پیشنهادی برای بخشی ازکارگرانی که درمقابل شرایط عینی هم چون کارخانه های ورشکسته و اخراج وسیع کارگران)، کنترل تولید نظام موجود است وازهمین رواصل سرمایه وارزش وکارمزددروی را هنوزنمی تواند زیرسؤال ببرد مگرآنکه جنبش به مرحله تعمیق یافته تر درهم شکستن ماشین دولتی وتحقق مالکیت اجتماعی،حذف نظام مزدوری وخودحکومتی برسد.گوئی که در تمکین به وضعیت موجود قانون ارزش عمل نمی کندو ویا اگرمی کند قابل قبول تر است! گوئی که این مبارزه طبقاتی است که باید خود را با ادراکات ذهنی ما انطباق دهدو نه ادراکات وپیش داوری های ما با وضعیت عینی وزنده مبارزه طبقاتی. گوئی که بلوغ شرایط عینی محصول نهائی وخروجی مبارزات طبقاتی نیست وبرعکس این شرایط عینی است که مولد مبارزه طبقاتی است وبرای آن تعیین تکلیف می کند.درهرحال بنظرمیرسد که با وجودچنین نظراتی درمیان چپ ها که به پرولتاریا حذرمی دهند که مباداازباید ونبایدهای بورژوازی فراتربروند دیگرنیازی به هشدارخود دولت وبورژوازی برای دست ازپانکردن کارگران وتعرض به حریم مقدس مالکیت کارخانه ها نباشد! اما آنچه که دراین میان مغفول می ماند همانا صورت مساله اصلی یعنی واقعیت بیکاری وگرسنگی که دیگر حتا کابوس صرف هم نیست،وتلاش برای گریزازآن است.اما اگرمبارزات وتجربه های تاکنونی راهی برای رفع این کابوس درشرف واقعیت یافتن،نشان نمی دهد،جز آزمودن راه جدیدی برای حفظ شغل که اکنون دیگر داردمعنائی مترادف ادامه حیات پیدامی کند وبرای حفظ حداقل شئون انسانی باقی مانده است. بنظرمیرسد لازم باشد که نسل ما داستان ماهی سیاه کوچولوی صمدبهرنگی را دوباره بخواند،تا به جای ترساندن ازماهی خواران درکمین نشسته وسط راه، به تقویت عزم حرکت وگلاویزشدن با چالش های راه همت گمارد.
ازلحظه ای که چشمان خود را به این دنیا گشوده ایم جهان را درکل ودرتمامی اجزاء خود با نظمی مبتی برآقا بالاسرو رئیس ومرئوسی تجربه کرده ایم.کارگران نیزهمواره نظام تولید را با وجود سرمایه دار وکارفرمای آن وزندگی درزیرسایه اوگذرانده اند. بدیهی بودن این نظم سلسه مراتبی را به غریزه ثانوی ما تبدیل کرده اند. بطوری که حتا درمدل های جایگزین هم غالبا سایه آن را درکنارخودمی یابیم.بااین وجود،دیگرلازم نیست ما کمونیست ها این غریزه تمکین به زندگی درسایه یک رئیس ویا سرمایه دار را که گوئی بدون آنها گردش چرخ جهان ازکارمی افتد را به خودمان ویا به دیگرکارگران خاطرنشان کنیم.برعکس ما باید علیه آن چیزی که به غریزه ثانوی ما تبدیل شده اند،علیه این بردگی مزدوری مبارزه کنیم، ودرهرلحظه ممکن وهرذره ممکن.
نباید فراموش کنیم که اساسا قدرت،قدرت غیرجمعی و بیگانه شده با کارگران وزحمتکشان، برخلاف آنچه که خود وانمودمی کند،در کنه خود، یک مقوله صلب ویکدست نیست وفقط درسطح کلان ومؤلفه های شناخته شده آن به حیات خود دامه نمی دهد.بلکه ریشه درتمامی یاخته ها وسلولهای پایه وخرد جامعه از محل تولید وکار تاخانواد ومدرسه واداره ودانشگاه ومحله و.. ودروجودتک تک ما ودرکردارواندیشه های ما دارد وازآنها تغذیه می کند.هم چنین ازآنجا که قدرت دراصل خود متعلق به توده ها است و جداشده ازآنها وبیگانه شده با آنها،بهمین دلیل دربرابر حرکت آگاهانه آنها سخت آسیب پذیراست هم درسطح میکرو هم نهایتا درسطح ماکرو.گرچه مقابله با قدرت درسطح کلان دشواری ها وملزومات ویژه خود را دارد،اما مبارزه درسطح ذره ای ومیکرو-که خود دارای سطوح ومرتبت های گوناگون می باشد- چنین نیست.ازاین روتوده های زحمتکش وتحت استثمارباسهولت بیشتری می توانند درمقیاس هزاران ومیلیونها، خودانگیخته وابتکاری، درابعاد میکرودرساختارهای زیرین قدرت ، به اقدام ومداخله پرداخته وهمواره رخنه ای درنظم مستقر برای پیشروی به جلو بوجود بیاورند.هرجا ودرهرسطحی که توده هاوطبقات زحمتکش به تکاپودرآیند می توانند،قدرت بیگانه شده باخودوبه صورت سلطه درآمده راآماج خود قراردارندو فضاهای مثبت خرد را بوجود آورند. آن ها می توانند به اندازه آگاهی به اهداف وقدرت جمعی خویش ذره آلترناتیوهای خویش درحوزه های گوناگون را دربرابربورژوازی وسلطه آن برپاکنند.حرکت های بزرگ وانقلاب نه فقط دربرابرچنین اقداماتی نیستند بلکه می توانند خودبه مثابه محصول عالی ونهائی این فرایند،یعنی درهم شکستن قدرت کلان جداشده ازمردم ونشاندن قدرت جمعی وخود حکومتی به جای آن باشند.باین ترتیب روشن می شودکه مبارزه درسطح میکروالزاما وعینا تابع ومشروط به همان قواعد مبارزه کلان وازجمله قانون تعرض تغییرموازانه قوا درمقیاس سراسری وشرایط نوین انقلابی نیست.ودرهمین رابطه باید اضافه کرد که یکی دیگر ازویژگی های به چالش طلبیدن قدرت سلطه دراشکال ذره ای وشبکه ای،محدودنکردن خود به قاعده بازی درچهارچوب قواعد حاکم و باید ونبایدهای نظم سیستم مستقراست.یعنی نوعی مبارزه مستقیم وبیرون ازقواعد سیستم وایجاد فضاهای ذره ای تازه برای پیشرفت به جلو.گرچه دراین رویکرد،مفاهیم رفرم وانقلاب هم چنان معتبرند،اما نه درمعنای گسست آن. دیوارچینی بین آنها کشیده نشده است ودرتمایزکامل با درک انفعالی ازاین گونه دوره بندی ها قراردارد،دوره های طولانی انتظار که دشمن مسلط است ودوره های کوتاهی که گوئی زمان تعرض به دشمن فرارسیده است.
گرچه مقاله مزبوریک دوجین برهان برای نادرستی ومضرات اقدام کارگران برای کنترل کارخانه های ورشکسته ردیف می کند وحتا تجربیات کارگران دیگرکشورها را دراین مورد را تخطئه می کند، اما جمع بندی وگزارش مایکل آلبرت(وهم چنین چندین گزارش دیگرتوسط دیگران) پس از5 سال تصرف کارخانه ها، این تجربه را گامی مثبت درجهت رشدمبارزه طبقاتی کارگران ارزیابی می کند:براساس این گزارش کارگران تبدیل به کارفرمانشده اند،بلکه توانسته اند با اقدام جمعی وهمبستگی شغل خود را وباین ترتیب کابوس بیکاری را پشت سربگذارند.وبه دستاوردهائی هم چون ایجاد دستمزدبرابر،تصمیم گیری جمعی،افشاء حساب های کارفرمایان وافشاء بندوبست دولت وسرمایه داران،خود آموزی وآموزش،تقسیم وتعدیل کارسخت،رشد تخصص یابی ودریک کلام تمامی وظایف مرکب وپیچیده اداره یک کارخانه و تقویت همبستگی خود نائل آیند.آنها دراین مدت نه فقط شغل های خود را حفظ کرده اند،بلکه درمواردی کارگران جدیدی راهم استخدام کرده اند.آنها هم چنین توانسته اند بخشی ازدرآمد خود را برای کمک به محلات فقیرنشین تخصیص دهند و باین ترتیب همبستگی خود با محلات زحمتکش نشین را تقویت کنند.آنها توانسته اند با اتکاء به تلاش وهمبستگی برمشکلاتی مهمی چون بازارفروش وخرید موادخام وفقدان نقدینگی لازم که درشروع به کارحادبودند رفته رفته فائق آیند. البته مشکلات کم نبوده اند ونیستند.همواره با کارشکنی وتعرض دولت ومشکلات حقوقی وشکایت مالکین ودادگاه های مواجه بوده اند وهستند. دربعضی موارد نیروهای سرکوب 7 بارآنها را ارکارخانه بیرون انداخته اند،برخی مواقع آنها ماهها با زندگی درچادرجلوی کارخانه ها به مبارزه خویش ادامه داده اند. گارگران باقی مانده، علیرغم عدم مشارکت وترک گاهی بیش ازنصف کارگران یک کارخانه، به مبارزه خود ادامه داده اند.آنها هم چنین با کارشکنی تشکل های سازشکاردرگیربوده اند.آنها چه قبل ازتسخیرکارخانه ها، وچه پس ازآن به اهمیت وضرورت جلب اعتماد ویاری مردم،جنبش های اجتماعی و وکارگران دیگرکارخانه ها واقف بوده وازتلاش پرثمر برای آن غفلت نکرده اند. وهمین مساله یکی ازدلایل مهم موفقیت آنها محسوب میشود.هم چنین آنها با درایت ازامکانات قانونی وشکاف های حاکمیت ودستگاه های حقوقی وازحمایت حقوق دانان و... بهره گرفته اند.هم چنین کنترل کارخانه توسط کارگران بدلیل حذف هزینه های سنگین ناشی از مدیریت کارفرما و متخصصان پرخرج وی، نقش مهمی درکاهش هزینه ها داشته است.
بطورخلاصه کارگران توانسته اند خود گردانی ومناسبات مبتنی برتعاون را ازطریق مبارزه با فردگرائی وشرکت درفرایند تصمیم گیری های دموکراتیک وجمعی بیاموزند.آنها برای داشتن حق کاروحق زندگی مبارزه کرده اند. و می توانند با اعتماد به نفس بدست آمده مدعی شوند که توانسته اند لااقل برای چندین سال کابوس شوم بیکاری را ازخود دورکنند.همانطورکه گزارش مایکل آلبرت نشان میدهد،عملکردآنها نه نشانه ای از بورژواشدن آنها را به همراه دارد ونه البته مدعی برقراری مناسبات سوسیالیستی ونقض قوانین بازار هستند. و دراین مورد که تاچه زمانی می توانند به حیات خود ادامه دهند نیز نمی توان چیزی گفت.بااین وجود کسی نمی گوید که این گونه مواردمی توانند بخودی خوداشکال پایدارتلقی شوند.آنها درزیرانواع فشارهای متعلق به یک وصله ناهم خوان با سیستم قراردارند و برای حفظ خودناگزیرند دایما مبارزه کنند وافق هائی را ترسیم کنند.ومی توان گفت که دردرازمدت یا درصورت فراهم شدن شرایط مناسب امکان فراتررفتن پیدا کنند،ویا درصورت تقویت عوامل نامساعد ممکن است ناگزیربه عقب نشینی گردند ومحکوم به انطباق هرچه بیشتر خود با سیستم مسلط بشوند. اما هیجکدام ازاین دوچشم اندازنمی تواند موجب نادیده انگاشتن اهمیت مبارزه آنها برای تامین وحفظ شغلشان شود.نبابد فراموش کنیم که دراین جهان هیچ تضمین مطلقی برای پایداری دست آوردها وجود ندارد. این نوع مبارزات محدود وباصطلاح تعرضات ذره ای که جای خود دارد، دیده ایم که حتا مبارزه دراشل کلان وبرای پروژه سوسیالیستی هم تضمینی برای ماندگاری خود نداشت.
آیا ما میتوانیم ازنمونه آرژانتین نسخه برداری کنیم؟
هرگز! نه فقط نمی توان موافق الگوبرداری از آرژانتین والبته هیچ جای دیگر بود بلکه دادن هرنسخه ازپیش آماده شده ای به کارگران نیز نادرست است. واساس نقد من هم به برخی از طرفداران کنترل تولیددرمیان فعالان کشور، نسخه پردازی های آمرانه وسیاه وسفید کردن عالم برمبنای این گونه نسخه نویسی هاست. هدف این نوشته هم چیزی نیست مگر:
الف-بررسی ودرنظرگرفتن وضعیت مشخص کارگران درمعرض بیکاری وشرایط حاکم برآنها.ابعادکمیت وکیفیت آنها و باتوجه به تشدید بحران اقتصادی وگسترش شتابان دامنه بیکاری .
ب-یافتن راه کارهای مشخص برای مقابله با معضل بیکاری وپیش شرط های آن،ازدرون بحث ودیالوگ جنبش وازمیان کارگران وفعالین برای مقابله با خطربیکاری وتقویت پیکارهای طبقاتی.با تکیه برتجربیات کارگران کشور ونیزتجربیات کارگران سایرکشورهای جهان.
ج-بی شک دامنه بیکاران فقط منحصربه این بخش باصطلاح اورژانسی نیست بلکه این نوع چاره جوئی ها و تحلیل های مشخص می تواند درگام های بعدی درمورد بیکارشدگان وشرایط حاکم برآنها و...گسترش یابد.
د-اجتناب ازبرخوردهای گروهی وسکتاریستی وبدورازمنافع فرقه ای با این مسأله که می تواند موجب دورزده شدن صورت مسأله و تشدید شکاف بین فعالین و بدنه کارگری بشود.
*****
برای انکه طرح اختلافات ومبادلات نظری که یکی ازمهمترین نیازهای این مرحله جنبش است، مثمرثمرباشد وبتواند درخدمت اتحاد طبقاتی مزدوحقوق بگیران قراربگیرد،یک باردیگرسه نکته ای را که برای برون شد ازوضعیت پراکنده وبحرانی موجود درمقاله "فرقه گرائی هم چنان خط ونشان می کشد"آورده ام مورد تأکید قرارمی دهم:
الف-پذیرش واقعیت پلورالیستی طبقه وگرایشات موجود درآن وازجمله درمیان فعالین کارگری.
ب-همکاری حول مطالبات عینی وفراگیر دربرابر سرمایه داری ودولت حامی آن توسط گرایشات گوناگون درمیان فعالین کارگری وبخش های گوناگون طبقه کارگر.
ج-مبارزه نظری-سیاسی بر پایه پراتیک مبارزه طبقاتی با گرایشاتی که نادرست وانحرافی تشخیص می دهیم .بدون آنکه بخواهیم این مبارزه نظری وسیاسی را آن چنان عمده کنیم که موجب نفی اشتراکات موجود وهمکاری دراین حوزه ها ولاجرم جایگزین مبارزه طبقاتی زنده وجاری ومرزبندی واقعیت های برآمده ازآن بشود.مگرآنکه این گرایشات انحرافی درعینیت خویش(ونه ازطریق کشف ومکاشفه) آن چنان عمده شوندکه آنها را عملا درکنارکارفرما ودستگاه های متعلق به رژیم قراردهد.
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com
2008-12-04-87-08-14
*1-http://www.negah1.com/kargari/khorasani1.htm
*2- http://jafk.blogfa.com/post-38.aspx