Tuesday, September 25, 2012


اوج گیری جنگ قدرت و دستگیری فرزندان رفسنجانی!


آغاز دوره ای پرتلاطم که بطور نمادین  با دستگیری فرزندان رفسنجانی کلیک خورد!
افول ستاره اقبال احمدی نژاد و روند کنترل و کاهش اقتدار و اختیارات قوه مجریه، خواهی نخواهی موجب خلأی گشته است  که باندهای رقیب درساختارقدرت می کوشند که هرکدام سهم بیشتری ازآن را به چنگ آورند و از هم اکنون مهرخود را برروندهای دوران حساس تا انتخابات ریاست جمهوری  آینده به کوبند. دراین رقابت فشرده پای خامنه ای، رفسنجانی،  جبهه متحد پایداری  وبخصوص اصول گرایان سنتی (و از جمله مؤتلفه و تشکل های اقماری آن) که  خیزبلندی را  برای تحقق سودای قبضه همزمان سه قوه مجریه و قضائیه و مقننه  برداشته اند، درمیان است.

تلاش ها و اقدام های گوناگونی برای آماده کردن صحنه انتخابات ریاست جمهوری برای دو بازیگرعمده و ایجاد شرایط مناسب برای ممانعت از هرگونه ورود غیرمترقبه مهمانی ناخوانده باین صحنه، یعنی برگزاری "انتخابات" بین جبهه پایداری و اصول گرایان سنتی (اعم از بازار و روحانیون و امام جمعه ها و مساجد و مداحان و ...) که هم اکنون هم کنترل دوقوه قضائیه و مجلس را  به دست  دارند از هم اکنون شروع شده است. البته وزن و اعتبار جبهه پایداری (که رابطه نزدیکی با اکثر  نهادهای امنیتی و سرکوب و گردانندگان آن ها ازجمله سپاه و تشکل های حزب اللهی و روحانیون تندرو و کیهان و امثال آن دارد ) اساسا به خاطر حمایت ضمنی خامنه ای  از آن است و گرنه به لحاظ پایگاه اجتماعی نازل خود  قادر به رقابت با حریف ریشه دارخود نیستند. 
پرکردن خلأی که از هم اکنون با روند تضعیف و سلب اختیارات  قوه مجریه به وجود می آید و بالمأل کسب آمادگی برای تصرف قوه مجریه در پایان دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد، اساس رقابت ها و جنگ چند جانبه قدرت  در حال حاضر را تشکیل می دهد. جنگ قدرتی که از یکسو با تلاش برای نشاندن رقبای موجود در حاشیه قدرت که بوی کباب شنیده اند برسرجای خودشان و باهدف بهداشتی کردن صحنه اصلی رقابت بین اصول گرایان دارای "بصیرت" همراه است و ازسوی دیگر با منازعات فی مابین اصول گرایان برای کنار زدن و منزوی ساختن مدافعان باند حریف و از جمله حامیان دیروز و امروز احمدی نژاد ونزاع برای پرکردن خلأ حاصل ازآن. وهمین  کشاکش چند جانبه و پیچیده  توضیح دهنده رفتارهای پیچ درپیچ باندهای حاکم با یکدیگراست. برخورد  با رفسنجانی  و فرزندان وی هم خارج ازاین کشاکش ها نیست. تأکید بر نقش مهدی هاشمی در"فتنه 88" و دستگیری او بطور مشخص حامل این  پیام به رفسنجانی است که خود را ازهرگونه وسوسه مداخله در معرکه ای که برای قبضه قوه مجریه  و تقسیم قدرت درگرفته است، دور نگهدارد  و صحنه  را  به رقبای اصلی واگذارد. تقریبا درمقابله با رفسنجانی همگی یعنی رهبری( و هم جبهه پایداری) و طیف اصول گرایان سنتی همسو هستند، اما هرکدام  با زاویه خاص خود و در رقابت با یکدیگر سعی می کنند از آن بهره بگیرند. البته رفسنجانی بطور بالفعل فاقد چنین وزن تهدید کننده ای است،  اما با توجه خلأ موجود  ناشی از شکست سیاست های حاکم (که برغم فراافکنی ها، همه جناح های حاکم  در آن سهیم اند) و تشدید بحران و فشارهای بین المللی که امکان بهم ریختن تعادل تاکنونی  وخطراز کنترل خارج شدنش وجود دارد، نگرانی ازنقش بالقوه وی افزایش پیدا می کند. نباید فراموش کرد که آن ها با توجه به تجربه سال 88، با توجه به انباشت بحران های متعددی که گریبانگیرشان است و ازجمله فاکتور  فشار و  نقشه  قدرت های بزرگ برای تأثیرگذاری برروند رویدادهای داخلی ایران، هم چون مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسند.
 دراین کشاکش در یکسو خامنه ای قرار دارد که برخورد ویژه و دوگانه ای با هاشمی  رفسنجانی دارد: ازیکسوخامنه ای به او نیازدارد و اکنون بیش ازهمشه  به خاطر آن که وی به عنوان یکی از بنیان گذاران اصلی  نظام و شخص مورد اعتماد کامل خمینی داری نفوذ معینی درمیان بخش هائی از روحانیون غیردولتی ویا کمتردولتی و به مثابه یک سیاستمدار کارکشته دارد. هم چنان که کمابیش درمیان بخش هائی از بوروکراسی وکارگزاران دستگاه عظیم اداری رژیم دارای نفوذ است. علاوه براین به دلیل مواضع بینابینی اش او همواره محلل خوبی برای کنترل  منازعات جناحی  و ایجاد تعادل در مواقع بحرانی بوده  وبقایای نفوذ و اعتباروی درمیان برخی کشورهای عرب منطقه (بویژه  با توجه به تشدید وخامت بحران مناسبات رژیم با کشورهای منطقه و جهان) نیز مطرح است. اما از سوی دیگرخامنه ای خواهان یک رفسنجانی بدون قدرت و بی یال وکوپال  و بدون تشکیلات است که نخواهد ونتواند درسرراه قدرت مطلقه ولی فقیه سنگ اندازی کند. درهمین راستاست که شاهد بودیم خامنه ای از یک سو با عزل او از پست حساس ریاست مجلس خبرگان همراه شد و از جانب  دیگر برغم فشار رقبا برای حذف وی از ریاست مجلس تشخیص مصلحت، او را در جایگاه خویش ابقاء کرد. قرارگرفتن او به عنوان نفرپس از خامنه ای به هنگام ورود به صحن اجلاس غیرمتعهدها  نیز حاکی  از همین برخورد دوگانه است.  بهمین دلیل می توان گفت گرچه  خامنه ای  تعرض مستقیم  به شخص رفسنجانی را برای مخالفان او غیرمجاز اعلام داشته است، اما هم او برای جبران این مصونیت،  تعرض به فرزندان و یاران وی را مجاز دانسته است.
علاوه براین پائین کشیدن فتیله مقابله با رفسنجانی  توسط احمدی نژاد درپی عمده شدن اختلافاتش  با جناح اصول گرایان سنتی و دو قوه دیگر، خواه ناخواه می تواند موجب بهبود نسبی موقعیت متزلزل  رفسنجانی در برابر سایر رقبا  و برانگیختن واکنش های مقابله جویانه آن ها گردد، بخصوص  اگردر نظربگیریم که شکست برنامه های احمدی نژاد درعرصه های اقتصادی و سیاست خارجی و... بطورضمنی  شکست سیاست های  خامنه ای و تضعیف اتورتیه وی  به عنوان  حامی اصلی سیاست های دولت نیز هست، آنگاه به حکمت  تشدید  فشار به رفسنجانی از سوی سایررقبا پی خواهیم برد. نه فقط توسط خامنه ای برای بهم نخوردن بالانس قدرت علیه ولایت مطلقه اش ، بلکه هم چنین با شدت بیشتری توسط هردو جبهه اصول گرایان و بخصوص ازسوی  اصول گرایان سنتی که خیزبزرگی برای تصرف کل قدرت مجریه برداشته اند و مایل نیستند که این فرصت باصطلاح تاریخی را از دست بدهند.  بنظرنمی رسد  که خامنه ای چندان تمایلی به قبضه همزمان  قدرت مجریه توسط اصول گرایان سنتی که هم اکنون در دوقوه  دیگر نیز نقش فرادست را دارند، داشته باشد. او  بدنبال فرمول دیگری برای تصدی قوه مجریه یعنی اشغال این پست توسط کارگزاری سرسپرده تر و مستقیم تربه خود است. گرچه در تجربه احمدی نژاد به ویژه در دوردوم ریاست جمهوری او  با معضل تمرد وی مواجه شد که خامنه ای را به وسوسه تغییرقانون اساسی هم انداخت، اما این باعث نگردیده است تا از سودای انتقال مجدد سکان قوه مجریه به کارگزاری سرسپرده تر دست بکشد و به کاندید  اصول گرایان سنتی که در عین حال به معنی تقویت نفوذ  روحانیت  و مراجع دربافت قدرت است  تن بدهد.  بهمین دلیل او درعین حال برای مانور بین جناح ها و بالانس قدرت بسود خود به یک رفسنجانی کنترل شده و بی خطر و همراه با خود و هم چنین برای مقابله با بحران های پیشارو  نیازدارد. هم چنان که اصول گرایان سنتی نیز با یک رفسنجانی کنترل شده و قانع به نقش نمایشی  واگذار شده  به او مسأله ای ندارند.

زهرخند تاریخ!
گرچه رژیم و اصول گرایان تلاش زیادی را بکارگرفته اند  که پیشاپیش با دستگیری سعید تاجیک از زهرخند تاریخ و منطق بی رحم و اغواگر نبردقدرت و پژواک جهانی دستگیری فرزندان رفسنجانی بکاهند، اما فیلم وداع* رفسنجانی با پسرش نشان دهنده آن است  که تاچه حد سودای  تصرف و انحصارقدرت می تواند به سهولت حتی  وفادارترین یاران و بنیان گذاران نظام را هرآینه اگربخواهند چوب لای چرخ آن  بگذارند با بیرحمی کامل در میان دندان های خود به جود. از جانب دیگر می توان مشاهده کرد که  پیوند و پیمان رفسنجانی با نظام و سودای  حضور در بافت قدرت به هرقیمت چنان درهم تنیده شده است که لابد او درخلوت خویش بدرقه پسر به سوی  زندان را ایثاری بزرگ  برای  نظامی می داند که ازهیچ کوششی  برای برپاکردنش و عبوردادنش از بحران ها دریغ نکرده است، و فراتراز آن با وقوف به این که زندان رفتن درنظام جمهوری اسلامی نه موجب بدنامی که سبب افزایش اعتبارهم می گردد، آن را در خدمت اعلام آمادگی برای ایفاء سهم و ادای دین  برای رفع  بحران های سرنوشت ساز و مهیب آتی می بیند  که به سرعت  در افق نمایان می شوند !. آغاز دوره ای پرتلاطم که بطور نمادین  با دستگیری فرزندان رفسنجانی کلیک خورد!
ما هم چنان با این سؤال مواجهیم که آیا رفسنجانی مجال آن خواهد یافت تا به عنوان یکی از معماران اصلی نظامی که خود از گزند زخم آن درامان نماند، بار دیگر در نقش محللی  برای نجات  و عبورنظام از بحران های موجودیتی که با آن دست بگریبان است ظاهرشود؟ اگربخواهیم به تجارب تاریخی استناد کنیم، ظاهرشدن های دوباره عموما شکل کمیک پیدا می کنند. با این وجود باید منتظرماند و تماشاکرد!   


  

No comments: