Wednesday, February 10, 2016

آیا مالکیت انحصاری تولیدات فکری و هنری، حقی است مسلم و قابل دفاع؟

آیا مالکیت انحصاری تولیدات فکری، حقی است مسلم و قابل دفاع؟! 
مقدمه: آقای فرج سرکوهی در واکنشی به موقع علیه یک رویکردچپ ستیزانه در پوشش دانلودرایگان، از زاویه خاصی به آن پرداخته است*. در این نوشته کوتاه من از منظربزیرسؤال بردن اصولیت این نوع مالکیت های انحصاری، بویژه با توجه به دفاع بی قید و شرط برخی از پانویس ها از این حق هم چون یک حق تخطی ناپذیر، پرداخته ام. 
نظم حاکم بر جهان بر اساس تقدس مالکیت خصوصی (بی حدوحصر) بناشده است. حالا دیگر آش این نظم آن قدر شورشده است که طبقه سیاسی حاکم آمریکا ( بخش باصطلاح رفرمیست و کمتر محافظه کارآن) در صدد برآمده است که با مصادره شعار99 درصدی ها علیه یکصدی ها که توسط جنبش اشغال وال استریت پژواک جهانی پیداکرد، اخگرسوزان آن را بیرون بکشد. کانالیزه کردن این شعار به درون سیستم حاکم و کشاندنش به صحنه سیاست رسمی و رقابت های انتخاباتی آمریکا، به منظور مسخ و سترون کردن آن صورت می گیرد. چرا که پی آمدهای ناگزیراین شکاف باورنکردنی و از جمله نگرانی از ذوب شدن"طبقه متوسط" تاحدی است که بخشی از بحث های نشست امسال سرمایه داران در داووس و هم چنین گزارش آکسفام به آن اختصاص داشت. معجزه ظهورسندر پا به پای خانم کلینتون که نماینده وال استریت در حزب دموکرات محسوب می شود، و در صفوف طبقه ای که واژه سوسیالیسم به معنی خط شکنی و درهم ریختن "ارزش های آمریکائی" و باج دادن به کمونیزم تلقی می شود، محصول سوارشدن بر این موج است که در کل با توجه به استانداردهای حاکم بر آمریکا، پدیده نوظهوری محسوب می شود.

کپی رایت و حق مالکیت اثر و تولیدات فکری:
مالکیت اختصاصی و انحصاری در هر حوزه ای به معنی سلب مالکیت از دیگران در همان حوزه است و بهمین دلیل نقیض مفهوم مالکیت عمومی  و جمعی است. از جانب دیگر از دیر بازتاریخ بشر کشاکش و تنازع بین حوزه مالکیت فردی و مالکیت عمومی همواره جریان داشته است. آیا رابطه فرد و جمع ذاتا در تقابل با هم قرارداشته و تأکیدبر یکی نقیض دیگری است؟ نظام های طبقاتی و فردبنیاد و مشخصا لیبرالیزم برپایه این تقابل استواربوده و آن را اجتناب ناپذیر می دانند و اولویت را هم در مناسبات اجتماعی به منافع شخصی می دهند. در همین رابطه مهم ترین وظیفه دولت ها و ابزارهای قهر نیز حفظ فرادستی چنان مناسباتی بوده است. اما به موازات آن  و در تقابل با آن، همواره رویکرد و کشاکش دیگری در راستای تنظیم رابطه بین  آن دو بر پایه اولویت سوژه جمعی و جامعه محوری هم وجود داشته است. در اصل یافتن، تنظیم و بهتراست بگوئیم ساختن مناسبات سازنده بین این دو عرصه یکی از چالش های بزرگ بشربوده است. برقراری چنان رابطه ای خلاق و سازنده  که بجای تخاصم و حذف متقابل، حامل سنتزی همساز و بالنده برای هردو طرف باشد. به طوری که هرکدام شرط تکوین و شکوفائی دیگری باشد. گرچه به آزمون هائی هم مبادرت شد، اما با لغزیدن به یک جانبه گرائی ناکام ماندند. با این همه نبرد این دو رویکرد به پایان نرسید و پویش ها و تلاش ها با بهره گرفتن از تجربه ها و دستاوردها، از حرکت بازنماند. منشأچنین پویش و تلاشی بر پایه واقعیت زیست و تولید -اعم از مادی و معنوی-  زندگی جمعی بشر و مشترک بشراست که آبشخورشکوفائی و غنای هم زمان خلاقیت فردی و روحیه جمعی (کلکتیو) است که هم چون درونمایه اصلی و گوهروجودی انسان، در پیوستگی به یکدیگر پشت و روی یک سکه واحد و یک هستنده دو وجهی محسوب می شوند. در این رویکرد به همان اندازه که اندیشه تقابل شکوفائی و منافع فردی با شکوفائی و منافع جمعی معیوب و ویرانگر و ناانسانی است، به همان اندازه تقابل منافع جمعی با فردیت و نضج و شکوفائی و خلاقیت استعدادهای فردی ویرانگر و معیوب بوده و سیکل مخربی را تشکیل می دهند که مناسبات مبتنی بر چنین تقابلی بازتولیدکننده ناهمسازی ها و تقابل روزافزون بین آن ها می گردد و سرمنشأ بسیاری از چالش های مخرب و معضلات انباشته شده مربوط به رابطه انسان با انسان و رابطه انسان با طبیعت را تشکیل می دهد. بدیهی است که تکوین و تحقق چنین رابطه خلاق و مکملی به شکل ضربتی و یک شبه ممکن نیست، بلکه محصول فرایند پیچیده ای است که مستلزم تغییرتؤامان شرایط و آگاهی، ظرفیت و درجه بلوغ بشراست. بنابراین آفرینش مناسبات نوین اجتماعی را که مستلزم پیش شرط های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی خود است، نمی توان به شکل آمرانه و دستوری انجام داد، اما  با تسلیم به وضعیت و فرادستی فردیت هم شدن، نمی توان آن را به پیش برد. مهم است که در گفتمان و عمل خود در کدام جهت حرکت کنیم: در راستای رابطه متقابل و سازنده و دیالکتیکی آن دو، یا در جهت تشدیدتخاصم و از خودبیگانگی و ناهمسازی بین آن ها. کنشگری و مشارکت فعال و بروزشده در این کشاکش تاریخی، یعنی مشارکت در خودفرایندساخته شدن آن است که واجداهمیت است.

وبژگی نظم سرمایه دارانه و ایجاد و تشدید تبعیض طبقاتی، پویش بی وقفه کالائی کردن همه جوانب امورزندگی است که در آن چگونگی پاسخ به نیازهای انسان "بدست پرتوانای بازارآزاد" و این فرمول طلائی سرمایه سپرده شده است: به هرکس به اندازه کیف پولش. هرچه که خلاف آن را در جامعه شاهدباشیم، محصول مبارزه گذشته و حال جامعه علیه این نوع تصاحب و انحصارگری بوده و هست، و گرنه هیچ عرصه ای نیست، حتی بهداشت و نیازهای داروئی و درمانی، که از خطردست اندازی سرمایه مصون باشد. اکنون سال هاست که فرایندپرشتاب سلب مالکیت عمومی در حوزه های موسوم به تولیدمعنوی توسط سرمایه داری شروع شده است که در عصرجهانی شدن سرمایه و مناسبات مبتنی بر آن، به کنترل نیازهای کل بشر تسری یافته است. سال های طولانی است که سرمایه تهاجم خود به عرصه باصطلاح مالکیت تولیدفراورده های معنوی را شروع کرده که درونمایه اصلی آن همانا تعمیم قانون بازارآزاد بر آن حیطه هاست که تجاری سازی آثار و تولیدات فکری و هنری هم از آن جمله است. اکنون بسیاری از این نوع حیطه ها، قبل از آن که واردحیطه بازارتولید بشوند، پیش فروش شده اند و با حرکت باین سمت و سو، رواج نوعی سلف خری در حوزه اندیشه و اختراعات را نمایندگی می کنند...  سازمان ها و نهادهائی جهانی چون سازمان جهانی مالکیت فکری، و یا تجارت حقوق مالکیت فردی، در خدمت تسهیل کالائی کردن همین روند است.
 بنابراین معضل اصلی نه از تصدیق حقوق طبیعی و ماهیتا غیرهم ستیزانه و همسازپدیدآورندگان آثارفکری و معنوی با نیازهای جمعی انسان، بلکه از واگذاری حق مالکیت فردی و حق تکثیر و توزیع به بازارانحصارات و عرضه آن بر اساس منطق سودهرچه بیشتر برمی خیزد. البته همانطور که اشاره شد مبنای وجودی چنین رابطه ای  ریشه درخاستگاه مشترک بین خلاقیت فردی و نیازهای جمعی و رابطه متقابل بین بودگی و شکوفائی آن دو دارد. بطوری که بروزچنین خلاقیت هائی برغم رابطه پیچیده و غیرمستقیمی که بین آن ها وجود دارد، در خارج از اتمسفر جامعه و نیازها و تقاضاها و مواهب جامعه، امکان وقوع و نضج نخواهد داشت.

این سؤال اساسی مطرح است که چرا اندیشه و دانش و دستاورهای فکری انسان اساسا باید پولی و کالائی باشد و نه متعلق به همه و درخدمت همه؟. مگر پرورش و رشدهمین اندیشه ورزان  به هزینه مردم و جامعه و مولدین واقعی ثروت و امکانات جامعه صورت نگرفته است؟ جواب سرمایه داری و دارندگان سرمایه روشن است: چون فقط باین شکل و با چنین منطقی برای سرمایه داری سودآوراست و لاغیر، چون تنها باین نحو است که شرایط بازتولید و دوام آن تضمین می شود و نه غیرآن، و بالأخره چون که انسان ها فقط با تن دادن به این نوع از زنجیرشدگی به بازارجهانی قادر به تأمین زندگی خود هستند و نه به گونه ای دیگر. اما بدیهی است که مخالفان تبعیض طبقاتی و مدافعان عدالت و برابری اجتماعی، حرف های دیگری دارند و نمی توانند با چنین منطقی موافق باشند. قانون آسمانی و آهنینی برای پذیرش این نوع زنجیرشدگی برده وار، در تولیدات فکری و اندیشه وجود ندارد. قانون مقدس و آهنینی برای کسانی که از حق جامعه برای بهرده برداری برابر از تولیدات فکری اندیشه افراد آن جامعه و سپردن زمام تولید و توزیع فکر و اندیشه به دست بازارآزاد و کیف های پول وجود ندارد.  دلیلی ندارد که مدافع کیش تقدیس و تسلیم احکام نظم سرمایه دارانه بر زندگی جمعی خود باشیم.
بنابراین تا اینجا مرزروشنی بین طرفداران این رویکرد با رویکردمدافعان کالائی شدن نیازهای اساسی بشر (از جمله تولیدات معنوی) وجود دارد. و هرکس طبعا باید در وجدان خویش روشن کند که در کدام صف ایستاده است؟.

شیوه پیش برد
اما کنش گری علیه فرایندکالائی شدن همه جوانب زندگی و از جمله تولیدات فکری و قوانین منبعث از آن، نمی تواند به معنی مباح شدن کاربست هر شیوه و نادیده گرفتن موازین اصولی مؤثر در پیشبرد و شکوفاساختن ارزش های انسان محور باشد. چرا که راه عبور از جهان وارونه و تخاصم آمیزکنونی، از دوگانگی و تنازع بین جامعه و حق مالکیت بر آثارفکری، گذر به رابطه ای است که رشدیکی در گروسرکوب دیگری و ساختن چنان مناسبات نوینی باشد که نیروی محرکه خود را از چنین تقابل و تخاصمی برنگیرد. چنین رویکردی از یک سومستلزم مبارزه علیه وضعیت موجود و حرکت در خلاف جهت فرایندانحصاری کردن محصولات اندیشه و فکر است، و از دیگر سو مستلزم کاربست آن چنان شیوه های اصولی و تأثیرگذار که موجب لطمه زدن به مناسبات سازنده فرد و جامعه و اختلال در روندتولیدات فکری و معنوی که رشدجامعه متقابلا در گروآن است نگردد. ولی در هرصورت، خروجی آن، نمی تواند جز تقویت سویه مقاومت جامعه علیه کالائی و انحصاری کردن فرآورده های فکری باشد. ناگفته نماند که در لابلای همین قوانین موجود و معطوف به کالائی و انحصاری کردن تولیدات فکری، برخی کشورهای پیشرفته سرمایه داری، نگران پی آمدهای مخرب یک جانبه گری ناشی از اولویت مالکیت انحصاری برتولیدات فکری، خود را ناگزیردیده اند که از مفاهیم مشروط کننده ای مثل "حق استفاده منصفانه" برای تعدیل پی آمدهای آن بهره بگیرند.   

 سه نکته زیر معطوف به نقداین" قانون" و چگونگی کاربست شیوه مبارزه علیه آن است:
1- لازم است که مبارزه نظری و عملی و فرهنگی با فرایندانحصاری کردن تولیدات معنوی (تحت عنوان کپی رایت) برای ضدارزشی کردن این نوع قوانین و مقابله با آن بر پایه اگاهی و اقناع عمومی صورت گیرد. بدیهی است که رشد و تؤسعه چنین فرهنگی می تواند به سهم خود راه های نوینی را برای آسیب زدائی این مبارزه، جهت جلب همکاری و همبستگی بسیاری از تولیدکنندگان اندیشه که هنوز روح و وجدان خود را به سرمایه نفروخته اند، و طپش قلبشان با طپش قلب جامعه بیگانه نشده، فراهم می کند. بنابراین محورنخست، تقویت گفتمان معطوف به ارزش زدائی و مصونیت آهنین از فرایندانحصاری شدن تولیدات معنوی است. در حقیقت سانسورمتکی بر زور و اجبارمستقیم، شاخص ترین و ذمخت ترین نوع سانسور و محرومیت شهروندان از حق آگاهی است، اما سانسورمتکی بر فقر و اجباراقتصادی و غیرمستقیم هم، سوای شکل متفاوت خود، ماهیتا دارای همان پی آمدها و محرومیت هاست.  

2- ایرادفشارمستمر به دولت ها و سیستم های حاکم برای اختصاص بخشی از خدمات اجتماعی به حمایت از این نوع تولیدات فکری، بجای بکارگیری سیاست کالائی کردن آموزش و پرورش و تولیدات معنوی. چنان که پیداست این محور عرصه مقاومت عملی و جاری علیه سلطه روزمره بازار و روند انحصاری کردن تولیدات معنوی است.


3- و بالأخره به موازات آن ها، تلاش اثباتی برای تقویت و یا شکل دادن به انواع و اشکال مناسبات بدیل انسانی و جامعه محور که در آن تقابل و تخاصم فردیت وجامعه جائی نداشته و بیانگر رابطه سازنده و متقابل بین آن ها باشد، تقویت و قوام بخشیدن به مجامع خودگردان، اشتراک گذاری نیازها و داشته ها، همبستگی مادی و معنوی با پدیدآورندگان آثارفکری برای به حداقل رساندن و رفع آسیب هائی که از رهگذرمخالفت با کپی رایت می تواند متوجه این نوع خلاقیت ها گردد، بخشی از آن است. چنین رویکردی در راستای مبارزه برای ایجادجوامع خرده بدیل و مبتنی بر تقویت وجوه تعاون و مشترک زندگی استواراست. شکوفائی این عرصه و این نوع مناسبات، مهم ترین پادزهرسمومات سلطه «بازارآزاد»است که یکه تازی آن کل زندگی بشر را موردتهدید قرار داده است. اکنون ایجادچنین بدیل هائی در هرحوزه ای برای مقابله با دست اندازی های بی مهارسرمایه و خطرهائی که زندگی انسان را تهدید می کند، اگر که قرارباشد بشر به زندگی بالنده خویش ادامه دهد، و با عنایت به آگاهی و امکانات تکنیکی عصرکنونی، اجتناب ناپذیرشده است. نباید فراموش کنیم که یکی از گستره های مهمی که از ِقبل فراگیرشدن شبکه های مجازی ( به مثابه وجه نوین و مکمل جوامع حقیقی ) رخ می گشاید، همانا امکان اشتراک گذاری داشته های انسان ها برای رفع نیازهای مشترک و تسهیل آن در ابعادتازه، بدون مراجعه به بازارلعنتی و انسان کش است که زالووار خود را از طریق زنجیرکردن مصرف کنندگان به خود دایما فربه و فربه تر می سازد. بطور کلی راه های میانی و مکمل فراوانی وجود دارند ومی توانند یافت شوند و فراتر از آن به وجودآیند که در خدمت شکل دادن به بدیل هائی باشند که در گذر ازسلطه قوانین تحمیلی سیستم حاکم، ضمن به حداقل رساندن آسیب های مراحل انتقالی، مانع رشد و شکوفائی تولیدکنندگان اندیشه نگردد. ابتکارات بسیاری می توانند مطرح شوند که البته پیش شرط جوانه زدن آن ها این است که قبل از هرچیز از تسلیم شدن به منطق بازار و فرایندانحصاری و کالائی کردن نیازهای مشترک و عمومی زندگی بشر، سرباز زده شود. در زندگی واقعی هم بسیاری از مولدین معنوی و از جمله صاحبان اندیشه و هنر نه از سرباور و تقدیس بازارآزاد، بلکه از روی ناچاری و زنجیرشدگی به آن تمکین می کنند و گرنه کسی که مثلا ادبیات و یا رمان اجتماعی و ارزنده ای می آفریند که مخاطب واقعی اش جامعه است، طبعا بیش از هرکسی دوست دارد که تولید و خدماتش در دسترس بیشترین مخاطبانش باشد. بنابراین طبیعی است که مدافعان آزادی و برابری با مشاهده چنین پارادوکسی، بجای تسلیم منطق بازار شدن با انواع ابتکارات به ابداع مناسبات متقابل اقدام کنند. چنین ابداعاتی از زمان پیدایش بشر تا کنون در برابرقدرتمداران حاکم همواره وجود داشته است و در زمانه ما نیازشان و هم چنین امکان ابداعشان بیش از گذشته است. بنابراین آسیب شناسی شیوه های مقاومت و مبارزه علیه فرایندانحصاری کردن تولیدات معنوی و تلاش برای زدودن آن ها  خود بخشی ازروندمبارزه علیه آن است. 
با تنی چند از امضاء کننده نامه سرگشاده 
انتقاد از دانلود رایگان یا چپ ستیزی راست رانت خوار؟ 



No comments: