Thursday, December 22, 2016

لرزه های افول هژمونی یک ابرقدرت


لرزه های  افول هژمونی یک ابرقدرت؟!
آیا ابعادواکنش دولت آمریکا به هک شدن امیل هایش طبیعی است؟ یکی از عجیب ترین مسائلی که این روزها ذهن آدمی را بخود جلب می کند، ادعاها و رویکرد دولت آمریکا در مورددخالت روسیه در انتخابات آمریکاست که روزبروز هم برغلظت آن افزوده شود.

حتی اگر هک کردن امیل های خانم کلینتون و همکارانش توسط دولت روسیه هم واقعیت داشته باشد چنین عکس العملی بیش از آن که شباهت به رویکردیک ابرقدرت که مسئولبت برقراری نظم جهان را برخود فرض می داند باشد، بیشتر به رویکردیک شیربی یال و دم اشکم می ماند که مشابه رویکردیک کشورضعیف و جهان سومی است. براساس این رویکرد ابرقدرت ما مدعی است که روسیه و از جمله شخص پوتین در انتخابات آمریکا بسودترامپ مداخله کرده است. اما شدت و حدت واکنش و فضای تبلیغاتی طوری است که گویا پوتین برای ابرقدرت جهان رئیس جمهورتعیین کرده است!. این ادعاها حالا از مرز جنگ تبلیغاتی مربوط به زمان برگزاری انتخابات که می توانست مصرف موقتی داشته باشد گذشته است و دولت اوباما در آخرین روزهای ریاست جمهوری اش رسما دستوربررسی این مداخله و تأثیراتش را به سازمان سیا داد. اکنون هم سیا و اف بی آی رسما آن را تأیید کرده اند. مجلس آمریکا هم خواهان پیگیری این مسأله شده است. البته می توان فهمید که هدف بخشی از این پروپاکاندای دولت اوباما معطوف به آن است که در پایان ریاست جمهوری اش انگ یک رئیس جمهوروامانده و ضعیف باو نخورد ، و مهم تر از آن در راستای استراتژی تشدیدتضاد بین روسیه و آمریکا و غرب است که قویا توسط اوباما و حزب دموکرات و بخش های مهمی از طبقه سیاسی حاکم دنبال می شده است. برطبق آن محاصره و تضعیف روسیه و چین و کلا قطب بندی های جدید درحال تکوین از عناصرکلیدی استراتژی آمریکا در قرن بیست و یکم است. هدف مهم دیگر به نوعی تعیین دستورکارریاست جمهوربعدی، به چالش کشیدن سیاست متفاوت و محتمل ترامپ نسبت به روسیه است  و البته بسیج افکارعمومی علیه چنین سیاسی. این قبیل دلایل را که واقعیت هم دارند و مهم هم هستند می توان فهمید.... با این همه، این سوال همچنان باقی است که چگونه و تحت چه شرایطی  بزرگترین قدرت جهان مجبورمی شود که به این پیسی بیفتد که خود را در بدلیل هک شدن چندین امیل تا این حدضعیف و خوار نشان بدهد و بدست خودآن را تا این حد تبلیغاتی و رسانه ای بکند؟ طرح چنین شکوه ها و ادعاهائی از سوی دولت ها و قدرت های کوچک قابل درک است. چنانکه حکومت اسلامی و حتی شخص خامنه ای در انتخابات مجلس بی بی سی را متهم به مداخله در انتخابات و دادن لیست کردند. اما طرح این گونه ادعاها با چنین ابعادی برای یک ابرقدرت را چگونه باید فهمید؟ به گمان من سوای هدف و انگیزه های ذکرشده که واقعیت هم دارند، اما در ورای آنها یک حقیقت مهمی را می توان به تماشا نشست:  لرزه های افول هژمونی یک ابرقدرت!


انتخابات آمریکا و ضرورت احضارروح نویسندگان قانون اساسی!
مدتی بود که برگزیدگان کالج انتخاباتی زیرفشاربخشی از افکارعمومی از طریق تظاهرات ارسال امیل و نامه.... قرارگرفته بود تا از حق قانونی خود-گرچه این تاریخا تشریفاتی بوده است- برای کنارگذاشتن ترامپ بدلیل عدم صلاحیتش استفاده نمایند. با این وجود بجز دونفربقیه آن ها  ریاست جمهوری ترامپ را تأیید کردند و انتخاب او رسمیت یافت. در حقیقت امید به احضارروح نویسندگان قانونی اساسی ناکام گشت. نوشته کوتاه زیر پیش ازاین واقعه پیرامون نظام انتخاباتی آمریکاست نگاشته شده است.
بنیان گذاران آمریکا در قانون اساسی به دو دلیل سیستم موازی کارت الکترال را برفرازانتخابات مستقیم برقرارکردند: الف ایجادفیلتری برای کنترل  تصمیم های احیانا نادرست توده های مردم یا بزعم آنها"عوام" توسط خواص (البته صورتی که شوتی اشان خیلی بزرگ باشد). دوم با توجه به اهمیت نظام فدرالیسم در آمریکا از بدو پیدایش و نیز تراکم بشدت متفاوت جمعیت در ایالات مختلف، برای جلوگیری از بی اثرشدن نقش ایالت های کوچک و کم جمعیت در برابرایالت های پرجمعیت . مثلا خانم کلینتون با وجودپیروزی در 11 ایالت بدلیل پرچمعیت بودن آن ها از ترامپ که متقابلا در 39 ایالت اکثریت را بدست آورد رأی بیشتری(به لحاظ ریل رأی مستقیم مردم به رئیس جمهور) بدست آورد. اما ترامپ توانست رأی بیشتری در حوزه کارت الکترال که در ایالات گوناگون توزیع شده است بدست آورد که البته این دومی طبق قانون اساسی تعیین کننده است که در کل برای حل این تنقاضات و  مشخصا مقابله با تهدیدهای درونی دموکراسی از سوی توده اهی مردم  متوسل به سیستم موازی  کنترل رأی عمومی توسط خواص شده اند. اما در اصل دو مشکل بنیادی این نوع دموکراسی از یکسو حذف تنوعات بیشمارجامعه از یکسو و تفویض اراده و قدرت به نمایندگانی (که عموما از نخبنگان هستند) از سوی دیگراست.  این واقعیت دارد که سیستم اقلیت و اکثریت دچارنقصان است و در ذات خود متضمن کنارگذاشتن اراده بخش مهمی از جامعه تحت عنوان اقلیت و یا حتی شرکت نه کنندگان است اما پاسخ آن تعبیه نظامی از نخبگان برای کنترل آن نیست.
بگذریم که مقصوداصلی از این مقدمه پرداختن به تناقضات "دموکراسی" نیست .برعکس حالا که زمان رأی دادن دارندگان کارت الکترال به ترامپ فرارسیده است و در واقع به لحاظ قانونی و حقوقی  ترامپ تا صدوررأی آنها هنو به عنوان رئیس جمهورانتخاب شده رسمیت ندارد. اما نکته مهم در همین نوع سیستم انتخاباتی آن است به لحاظ قانون اساسی آمریکا برگزیدگان و دارندگان کارت الکترال ابالت ها مجبورنیستند که به ترامپ رأی بدهند. آنها می توانند و در اصل باید چنین کنند که با مراجعه به وجدان و منافع عمومی کشور و مردم آمریکا آیا در ترامپ صلاحیت ریاست جمهوری را می بینند یا نه؟ و بفرض اگر حدودچهل نفر باو رأی ندهند او دیگر نمی تواند رئیس جمهوری امریکا باشد. 
خوب از باب مطایبه می توان گفت:
اگر فلسفه وغرض بنیان گذاران و  نویسندگان قانون اساسی آمریکا برای جلوگیری از عروج یک فردناصالح به قدرت بوده است، که چنین بوده، از قضا اکنون در همان لحاظت خطیر و تعیین قرارداریم. درشرایطی که اکثریت مردم آمریکا براین باورند که ترامپ رئیس جمهور انها نیست، اگرواقعا وجدانی درکار باشد چراروح قانون اساسی و روح بنیان گذاران آمریکا در این لحظات خطیر و تعیین کننده احضارنشود و برطبق آن ترامپ کنارگذاشته نشود؟. ظاهرا این صحبت ها در عالم سوررالیستی است . چرا که وقتی بورس و دلار از خوشحالی ترامپ به رقص در می آیند و سرمایه داران انرژی فسیلی میلیاردها میلیارد برقیمت سهامشان افزوده می شود یا نماینده ای جرات دارد که اگر هم وجدانی داشته باشد به ان مراجعه کند؟
بعضی ها البته دل خوش کرده اند. مایکل مور که گویا قبلا شکست کلیتنون را که خود هم مدافعش  بود پیش بینی کرده بود ظاهرا (اگر آن چه را  که در جائی خوانده ام درست باشد) این بارپیش بینی کرده است که نمایندگان الکترال رأی به کنارگذاشتن ترامپ خواهند داد!  به مانیم و به بینیم که از این امامزاده معجره ای بیرون می آید یا نه! من که خیلی وقت است  دین وایمان خود را از دست داده ام!   

 نباید فراموش کرد که دموکراسی کنونی از همان بدوزایش در نزدنخبگان (مثلا ژان ژاک روسو) موجودی خطرناکی محسوب می شده است که باید شدیدا مواظب آن بود و با تمهیدات و قید وبندهای مختلف آن را کنترل کرد. نظام نمایندگی یکی از این تداببیرفراگیربوده است  تا حدی که دموکراسی در همه جوامع بورژوائی معادل آن تلقی شده و با آن تعریف می شود. اما فیلترکردن فوران اراده "عوام" فقط منحصر به آن نبوده و اشکال و ضمائم گوناگونی و متنوعی دارد و در هر کشور مثلا انگلیس و المان و فرانسه و آمریکا ویژگی های خود را دارد. ثبات نسی سیاسی انگلیس بخشا مدیون گزینش غیرمستقیم مقام اول یعنی نخست وزیراست که توسط حزب اکثریت صورت می گیرد. احتمالا کامرون در خلوت خود هیچ گاه خطایش را  برای به رفراندوم گذاشتن عضویت بریتانیا در اتحادیه اروپا  نه بخشد که موجب واقعه ای بنام برگزیت شد! 


No comments: