Monday, December 21, 2020

تغییرقانون اساسی نظام به شکل خزنده و پراگماتیستی

                                                               

                 تغییرقانون اساسی نظام به شکل خزنده و پراگماتیستی!  

مناقشه بر سرتغییرقانون اساسی با یا بدون «رفراندوم»؟

نمایندگان مجلس با قیقاج رفتن ذیل عنوان تعیین مصادیق «رجال» بجای آن که به اصل مساله یعنی به روشن کردن تکلیف آپارتایدسیاسی و قانونی و عملی موجود در نظام ولایت فقیه نسبت به زنان (چه برای ریاست جمهوری و چه دیگرنهادهای بالادستی) نظام به پردازد، رسما با دور زدن آن دست نظامیان را برای ورودقانونی و رسمی بازکرده اند. به این ترتیب گردونه «قانون» در ایستگاه«سرداران» که در ادبیات سیاسی خودشان و حتی برخی رسانه ها با تیترهائی چون «رضاخان حزب اللهی که قراراست به پاستور برود کیست؟»* بازتاب پیدامی کند، متوقف می شود تا شنلی را که خیاط باشان مجلس ذوب شده به میمنت ورودنظام به مرحله «گام دوم» تدارک دیده اند، بر دوش این کوتوله های سیاسی ابله و کوتاه بین ییافکنند. 

 با هم آهنگی هائی که پیشاپیش با شورای نگهبان صورت گرفته است قاعدتا نباید مشکلی در شورای نگهبان داشته باشد. در این مورد رفیق دوست اولین وزیردفاع سپاهی که گویا پس از چندین دهه حاشیه نشینی بخاطرآفتابی شدن سوء استفاده هایش از بنیادمستضعفان در زمانی که ریاست آن را برعهده داشت، گویا این روزها بوی کباب به مشامش خورده، که با سبقت در مجیزگوئی و با بر تن کردن لباس سرداری اش و عکس گرفتن با آن، به امید آن که سهمی هم از هم قطارانش و این خوان گسترده نصیب وی شود می گوید: «اگر فردی با رهبری زاویه دارد نباید کاندیدا شود. مردم باید به این باور برسند که با قانون اساسی که ما داریم، حاکم اصلی کشور رهبری است. در ایران مردم یک فرد را برای ریاست جمهوری انتخاب و او را به رهبر معرفی می کنند و اگر رهبر تنفیذ کرد، آن شخص رییس جمهور می شود پس در اینجا حاکم رهبر است. اگر یکی از برادران سپاهی رییس جمهور شود و به حرف رهبری تابع باشد و این موانع را بردارد یک ساله مشکلات کشور حل می شود».

بهرحال ظاهرا قراراست یک دوجین از این گله سرداران وفادار نام نویسی کنند تا اگر همه امور خوب پیش برود، یک احمدی نژادنسخه دوم و البته «وفادار و سربفرمان» از میانشان برگزیده شود. درحقیقبت در فازپوست اندازی جدید، در فازانحطاط و پوسیده گی کامل پارادایم حاکمیت اسلام سیاسی، و در راستای سودای یکدست سازی حکومت ( صرفنظر از این که آیا چنین یکدست سازی سراب است یا واقعیت)، دیگر حتی لباس قانون اساسی موجودهم برایش به لباس گل و گشاد و «زیاده از حد دموکراتیک» تبدیل شده است که تناسبی با اندام نهیف و استخوانی و فرتوت کنونی که هم چون چرم ساغری خشک شده است ندارد. با این وجود از آن جا که حفظ نظام از «اوجب واجبات» است گریزی از تنگ ترکردن این لباس مندرس ندارد. هم ترازکردن همه چیز با عرض و طول تخت پروکروستس، آن راهزن بزرگ، در«  قالب استراتژی حکومت و جامعه اسلامی» به مددسرداران و  مشت آهنین ندارد. در شرایطی که خامنه ای و هسته اصلی قدرت جرأت دست بردن رسمی به قانون اساسی و صدوفراخوان تشکیل هیأت بازنویسی آن را ندارد، ناگزیرشده اند که برای متحقق کردن امیال سیری ناپذیرخود راه دیگری را در پیش بگیرند: چنان که مدتی است رژیم بدون آن که زحمت برگزاری رفراندوم را به خود هموارکند به شیوه ای عملی و در علن یکی یکی موازین و موادقانون اساسی خودشان را لغو می کند. این مسأله چه در موردبسط اختیارات هم اکنون موجودشورای نگهبان نه فقط در مورددست چین کردن کامل نمایندگان مجلس، که حتی در موردبرکشیدن رؤسای جمهورکاملا گارانتی شده و سربفرمان، بسط اختبارات مجلس دست نشانده در برابراختیارات قوه مجریه (که کاهش اختیارات رئیس جمهور در راستای تمایل دیرین خامنه ای بر تبدیل «نظام ریاستی به پارلمانی» و در امتدادبسط یدولایت مطلقه) و یا تبدیل مجمع تشخیص مصلحت نظام هم به ابزاری کاملا مطیع و هم به لحاظ حقوقی از مشورتی به تصمیم گیری برفرازدیگرنهادها، در صورت نیاز که عملا به آن حکم قوه چهارم و یا نوعی «مجلس سنای» انتصابی را بخشیده است. مواردی چون تعلیق قانون مربوط به پولشوئی و یا آن چه اخیرا با دورزدن و کنارگذاشتن رئیس دولت-روحانی- به عنوان رئیس شورای امنیت ملی کشور در طرح مصوب اخیرمجلس پیرامون راهبردهسته ای صورت گرفت، مواجهه مجلس در مورد بودجه و نظایرآن بجای بررسی لوایج دولت و اصلاحات آن از آن جمله است.

بدین ترتیب حاکمیت در سایه سرکوب و اختناق بخیال خود برای تغییرقانون اساسی و بدون دست بردن رسمی راهی کم هزینه یافته است. چرا که خوب می داند برگزاری رفراندوم که چه بسا بطور نا خواسته در حکم گشودن درب بطری و فوران نارضایتی های انباشته شده عمل کند و با  پی آمدهای دیگری چون بروزمنازعات جدید درونی و نیز افزایش فشارهای بین المللی گردد. با این تصور که می توان دستکاری رسمی را به فرصت دیگر و مناسبی به لحاظ ثبات سیاسی موکول کرد. البته سوای نگرانی از وضعیت ناشی از انباشت بحران ها در شرایط کنونی، وسوسه حرکت به سوی چنین سودائی در عین حال از ضرورت آماده سازی و تدارک ورود به دوره پساخامنه ای و میراثی که او باید از خود بجا بگذارد و نیز مقابله با تهدیداتی که در غیاب وی و هم چنین با ورودبه فصل برگ ریزان و حذف ناگزیرفیزیکی سردمداران فرتوت و کهولت زده نظام و مغاکی که از این طریق می تواند در ساختارقدرت دهان بازکند، نیز تغذیه می کند. هم چنان که از فضای رشداقتدارگرئی در سطح بین المللی که ورودبه آن خارج از گنجایش این نوشته است، و نیز چشم اندازبحران و تغییر ژئوپلتیک جهانی و منطقه ای نیز تعذیه می کند که مجموعا بر «جسارت» رژیم در فشردن بر پدال گاز در منطقه کورحرکت و چه بسا مین گذاری شده افزوده است. در چنین شرایط و بزنگاهی است که شاهدیم روحانی از باب مزاح و گفتاردرمانی هم شده باردیگر تغییرقانون اساسی از طریق رفراندوم را مطرح کرده است که البته برگزاری آن در چنین رژیمی و توسط آن حتی اگر هم شدنی می بود، سوای بیم از پی آمدهایش، چیزخیلی متفاوتی از آن چه که صورت می گیرد نخواهد بود.

 *- روحانی: قانون اساسی می‌تواند بازنگری شود؛ ۳۱ سال است قانون اساسی تغییر نکرده / موضوع رفراندوم در قانون پیچیده در نظر گرفته شده؛ این موضوع می‌تواند اکنون بعد از ۴۰ سال اجرایی شود:

https://www.entekhab.ir/fa/news/591268

رضاخان حزب اللهی که قرار است به پاستور برود کیست؟

https://etemadonline.com/content/430772

تقی روزبه ۲۱.۱۲. ۲۰۲۰

مقاله ضمیمه:

خامنه ای و گشودن جعبه پاندورای حکمرانی سپاه بر قوه مجریه!

اگر همه چیز به خوبی و خوشی پیش برود و آسمان هم مدد برساند، به مبارکی و میمنت قراراست نام سردارحسین دهقان* به همان سبک احمدی نژاد، از صندوق های رأی بیرون کشیده شود. البته با این تفاوت و پیشفرض که در همراهی و معاشرت طولانی با شخص رهبری، خلوص و وفاداری اش تست شده (و با اشراف رهبری  دیگر مثل احمدی نژاد هندوانه بازنشده نیست) و لاجرم بعیداست که در منصب رئیس قوه مجریه در مواجه با مشکلات و واقعیت های سرسخت زمینی، فیلش یادهندوستان کند و یا به قول معروف وسط آب رقص شتری اش گل کند. وظیفه او، همانطور که اعلام داشته، این است که با دورزدن جناح ها، و اگر لازم افتد با وعده مذاکره عزتمندانه و از موضع خودباوری با قدرت های خارجی، تمامی توان خود و دولت را برای عملیاتی کردن و پیشبردراهبرد گام دوم رهبری با هدف تحکیم کیان نظام برای چهل سال دوم بکارگیرد*. مطابق این راهبردکلان، هدف ورودانقلاب اسلامی به دومین مرحله‌‌ی خودسازی است که شامل حکومت سازی و جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی از نوع اسلامی   اش هست که گویا نظام تاکنون موفق به ساختن آن ها نشده است. اگرچه در شرایطی که بحرسیاست به شدت متلاطم است و امواج بلندبحران ها امان نمی دهند، و با وجودعزم بکارگیری همه فنون و مهارت های کسب شده در مهندسی انتخابات، حتی نظرکرده رهبری هم برای رسیدن به ارض موعود باید از هفت خوان خطر بگذرد. بهرحال قراراست با جادو و همت این کارگزارذوب شده و تست شده، رژیم طلسم قورت دادن لقمه های در گلومانده را بی اثرکند و راه را برای برپائی حکومت اسلامی و جامعه اسلامی و تمدن نوین اسلامی، تحت عنوان طلیعه گام دوم، بگشاید.

با این همه عزم تازه سیستم برای بلع این لقمه های بزرگ و خاردار و زهرآگین، و به عبارتی دیگر دویدن در پی سراب یکدست سازی حکومت، با توجه به این که همه جناح های «چپ و راست» در رسیدن به آن ناکام ماندند، اینک نوبت به سرداران نظام رسیده است تا چه بسا«شام آخر» یا آخرین منزلگاهی باشد که این شتر تشنه و خسته و فرسوده و سرگشته در برابرآن زانو می زند [ زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت]. گشودن یک چنین جبهه تازه ای با اهدافی دست نیافتنی برای رژیمی بشدت منزوی  و توسط لشکری بدون برخوردار از یک پشت جبهه قوی و تدارکات لجستیکی، که البته با خردمتعارف هیچ فرمانده آشنا به فنون بدیهی جنگ جور در نمی آید، در حکم ورود به عرصه نبردی است که اگر نه ورودش که پایانش به اراده اونیست. گشودن جعبه پاندورا و دست زدن به قماری بزرگ است که حاصل محتومش جز بی آینده کردن کامل نظام و انتقال هرج و مرج و منازعات بی پایان ساختارقدرت به درون آن و حتی به گونه ای بحران های جامعه بدرون گاردحفاظتی نظام و حلقه باصطلاح سفت و سخت قدرت نخواهد بود. بازی با آخرین کارت باقی مانده همواره خطرناک ترین لحظه یک قماربزرگ است، یا می بری یا ممکن است همه چیز را به بازی! و در این بازی مشخص، بخاطرماهیت تعریف ناپذیر این اهداف مالیخولیائی، شانس باختن خیلی بیش از بردن است. باختی که قبل از هرکس به معنی باخت خودخامنه ای و سپاه خواهدبود.  در حقیقت توسل به مهره های سپاه و کامل کردن پازل حضورآن ها در عرصه سیاست ( بخصوص قوه مجریه)، می تواند آخرین فاز از پارادایم فرایندانحطاط و فروپاشی اسلام سیاسی در ایران و رسیدن آن به آخرخط باشد. ماندن و سودای حفظ قدرت به هرقیمتی راهی جزاین در برابرخامنه ای و هسته اصلی قدرت باقی نمی گذارد. سودای خامنه ای و عزم او در دهه هشتادزندگی اش و میراثی که اصرار دارد از خود بجای بگذارد، ورودبه تونل تاریک و پیچ درپیچ و بی پایانی بنام «حکومت و جامعه و تمدن اسلامی» است که شاید سرانجامش مصداق این شعرخیام باشد.

بهرام که گور می گرفتی همه عمر، دیدی که چگونه گور بهرام گرفت!.

نا گفته نماند آن چه که خامنه ای و اطرافیان او را بیش از پیش گرفتارچنین جنونی کرده است، علاوه بر مغاک خالی شدن زیرپای ولایت مطلقه در داخل، رشدروندهای اقتدارگرائی و «رونق استبدادشرقی» در جهان بحران زده کنونی هم هست؛ آن چه که آن ها رونددوقطبی شدن جهان و انتقال قدرت (اقتصادی و فرهنگی و نظامی ) از تمدن غرب لیبرال مسلک به سوی تمدن شرق ( و آسیا)ی «اخلاق مسلک» می نامند. خیزخامنه ای و دم و دستگاه او، بر چنین تصوری از روندهای جهانی استواراست، که گویا می توان برچنین بستری جسد نیمه جان ولایت مطلقه فقیه را دوپینگ سیاسی کرد. البته هیچ تضمینی برای موفقیت این سناریو، حتی به فرض صحت پیروزی «بادشرق برغرب» وجود ندارد. چرا که اولا ولایت فقیه و ارزش ها و احکام آن حتی در متن چنین رونداقتدارگرایانه ای هم وصله ای ناچسب و نابهنگام و سخت فاسد و ناکارآمد است، و مهم تر از آن، ثانیا در چارچوب تحولات وتجربیات آزموده شده مردم ایران و توسط چندین نسل، پروژه ای است تمام و کمال تجربه شده و سوخته که تنها می توان و باید هرچه زودتر آن را به زباله دان تاریخ افکند. شاید میزان فرسودگی و زواردررفتگی سیستم چنان باشد که حتی در مواجهه با بحران های کمرشکن موجود و در گیرودارو مبارزه مردم ایران علیه این جنون و در تلاش بی وقفه برای خروج از گرداب قیمومیت ولایت مطلقه و دست یابی به آزادی و عدالت اجتماعی، چه بسا همین این اراده دوپینگ شده هم مثل حبابی بادکرده بترکد. بدلیل تضادبین شکل تهاجمی با محتوای پوسیده و بشدت تدافعی اش، حتی نتواند صلابت خود را تا مرحله اجرائی شدن هم حفظ کند. اگر پروژه احمدی نژادی کردن سیاست در نسخه اصلی اش بدان گونه ناکام از آب در آمد، دیگر تکلیف نسخه دوم و کمیک این پروژه از پیش روشن است و نیازی هم به پیشگوئی ندارد.

ترفندشرقی و غربی کردن تمدن بشری در میان مردم ایران، پروژه ای رنگ باخته و سوخته است. آن ها بنا به تجربه خود گرچه بسیاردردناک، دریافته اند که این جور ترفندها توسط سیستم، هدفی جز تداوم استبداد، فقر و غارت، و نکبت و فساد ندارد. آن چه که خامنه ای دچارآن شده چیزی جز حادترشدن سندروم شناخته شده مستبدین نیست. برهمین اساس آن ها معمولا در منطقه کور حرکت بجای کاستن از سرعت، حتی به آن می افزایند؛ غافل از آن که شب درازاست و قلندربیدار و هزارباده ناخورده در رگ تاک است!.

*-او با ادعاهائی چون شعارنجات مردم از وضعیت فعلی (یعنی همان وضعیتی که نظام با پشتبیانی همین سپاه ایجادکرده است) و از فضای مناقشات سیاسی و جناح بندی های کنونی، ایجاد یک فضای تفاهم در سطح ملی، و فضای گفتگو از موضع قدرت و عزت با خارج، گشایش دوره جدیدی از سیاست و حکمرانی و همه این ها برگرفته از ایده ناب انقلاب اسلامی به میدان آمده است. همین چندقلم نشان می دهد که آن ها، همراه با مرشداعظم شان خامنه ای، مناسبات حاکم بر ارتش و میدان جنگ را با میدان سیاست و اقتصاد و دپیلماسی و مردم را نیز با سربازانی که در پادگان ها و یا میادین جنگ فرماندهشان هستند و نیز رابطه رئیس جمهوری با رهبرنظام را درحد رابطه سرباز و فرمانده اش اشتباهی گرفته اند. او که در لیست چهره های تحریم شده قراردارد، قراراست مثل فرمانده اش خامنه ای در کنج محل اقامتش همه مسائل ایران و منطقه و عالم را یک تنه و یک به یک حل و فصل کند. تقی روزبه

*-  نام نویسی به شیوه گله ای است و این که قرعه نهائی به نام کدامیک از آن ها اصابت کند هنوز قطعیت لازم را ندارد و یا لااقل تا کنون از آنپرده برداری نشده است.

 


No comments: