رسانه ها
باید اگر واقعا خواهان پیشرفت و شکوفائی کشورهستند از دادن آگاهی کاذب بپرهیزند.
استفاده ابزاری از این نوع سخنان از جمله این خانم دردکشیده*،همان شیوه ای است که
حکومت اسلامی استادانه تر از شما از آن استفاده می کند. معضل اصلی جامعه بویژه از
مشروطیت باین سو مساله استبداد و چرخه آن بوده است. زخم سرنگونی مصدق هم بازتابی از
همین معضل است. عبور از هردوگونه اش هم استبدادموروثی وهم ولایتی. حکومت اسلامی
از آسمان نیامد بلکه از همان جامعه ای برخاست که شاه درست کرده بود و مدعی بود به
ژاپن دوم تبدیل می شود. اما وقتی از آسمان به زمین و انبوه میلیونی مردم ناراضی نگاه
کرد، نفسش برید و بامید تکرار۲۸ مرداد و بدستورقدرت های خارجی درست مثل رضاشاه که
انگلیس دستورش را داد عمل کرد. همین
شعارهای توخالی و بالیدن به رشد ظاهری و بدون پشتوانه درسایه استبداد را صدام حسین
هم وعده می داد و پیشرفت های جدی هم کرده بود که سرنوشتش را دیدیم. و نیز دیگران
بسیاری. اما تا زمانی که مشکل اصلی استبداد و آزادی حل نشود این نوع رشدهای یک بعدی
و بادکنکی پایدارنخواهند بود. در زمان محمدرضا شاه روحانیون و از قضا همین یاران
اصلی خمینی، کتاب های دینی و تربیتی مدارس و وزارت آموزش و پرورش را تا دم انقلاب
بهمن می نوشتند. درحالی که زندانیان پر از نیروهای غیرمذهبی و چپ و دموکرات و غیره
بودند. شاه می گفت هرکس خوشش نمی آید برودخارج. جالب است در زندان بودند
معدودکسانی که رفته بودند پاس بگیرند و بهمن دلیل..... پس آگاهی
کاذب سم مهلکی برای رهائی است.اگر
رسانه ای واقعا به وظیفه آگاهگرانه و انسانی خود پای بندباشد، باید روح پیامش کمک
به عبور از این چرخه استبداد باشد و نه تبلیغ و پاس دادن به این یا آن نظام آزموده
شده که همدیگر را در تمام طول تاریخ این کشور بازتولیدکرده اند. و اکنون هم دارند
همان داستان را ولی این بارتوسط استبدادمذهبی تکرار می کنند. مردم ایران سزاوار
نگاه کردن جلوتر از نوک بینی و عبور از این چرخه باطل و نفرین شده استبداد و چشیدن
طعم آزادی و آبادانی و برابری هستند...
شش محورصورت بندی مبارزه ضداستبدادی و دخیل در ماهیت خروجی و
دموکراتیک
و توضیحاتی پیرامون چندانتقاد
برخی انتقادها و یا ملاحظات از سوی برخی از خوانندگان گرامی از زوایای
مختلف نسبت به مقاله «نقدی بر یک مناظره»* مطرح شده است که نگارنده ضمن استقبال از
آن ها، تلاش کرده است که در نوشته حاضر برای افکندن نوربیشتر به راهبردصدای سوم،
چگونگی برآمدآن و یا در مورد صورت بندی جنبش ضداستبدادی و مبارزه کنونی علیه
استبدادحاکم و رابطه اش با سرنگونی و یا چرخه استبداد به آن به پردازد ( دو دسته
انتقاد مطرح شده اند که یکی در سایت اخبارروز است و دیگر در فیسبوک نگارنده).
تحلیلی پیرامون ریشه ها و انگیزه های رژیم در مساله سازکردن حجاب، ارزیابی از نتایج دیداربایدن از منطقه، و اجلاس پوتین و اردوغان و رئیسی در تهران، سخنان خرازی پیرامون توان ساختن بمب هسته ای علت و پی آمدها....
بدیلی که جمشیدبرزگر مژده می دهد! بن بستی که زیدآبادی با آن مواجه می
شود! و سکوت پرسش برانگیز یک کنشگر!
بحثی
طولانی بین آقایان جمشیدبرزگر و احمدزیدآبادی در کلاب هاوس جریان داشت که در آن از
جمله آقای فرج سرکوهی هم شرکت داشتند. فایل صوتی آن هم در برخی سایت ها درج گردید
و نوشته حاضر برگرفته از آن است و نقدی
برآن از جوانب گوناگون که به سهم خود با هدف شفاف ترکردن اوضاع غبارآلودسپهرسیاست
نگاشته شده است:
بدیل سازی، فقرکنش، درس های انقلاب بهمن و چه نبایدکردهای آن!
مدت هاست
که تعمیق بحران همه جانبه اقتصادی و سیاسی و تشدیدبن بست و شکاف های حاکمیت، و
تسخیرخیابان ها با اعتراض های بی وقفه معلمان و کارگران شاغل و بازنشستگان و
پیمانی ها و تهیدستان و جوانان، با فرایند دوقطی کردن جامعه علیه نظام و انزوای پرشکوه
آن، حاکمیت را در وضعیت باخت استراتژیکی و حتی در معرض شکندگی تفوق تاکتیکی و
ضرورت درهم شکستن آخرین حربه رژیم یعنی سرکوب و سیاست هراس و رعب افکنی قرارداده
است و بتدریج علیرغم افت و خیزهای مقطعی با تعمیق مطالبات و بسط دامنه توده ای خود
شاهد تغییرتوازن قوا علیه نظام و بسودجنبش ها هستیم. در همین رابطه بحث و اندیشیدن
پیرامون بدیل نظام و گفتمان یابی جنبش بیش از پیش اهمیت یافته و اذهان عمومی را به
خود مشغول می کند. به موازات چنین روندی و تحت تأثیرخلأناشی از فرسایش قدرت رژیم، اما
شاهد تلاش ها و تحرکاتی از سوی برخی جریان های اپوزیسیون و مدعی رهبری (و بیشتر در
خارج کشور) برای پرکردن خلأ های درحال پیدایش هستیم.
برخورددوگانه رژیم در موردسرکوب کارگران و معلمان و فعالان میدانی درعمل از یکسو و گرده افشانی برای بدیل های بی ارتباط با جنبش از سوی دیگر، و اهمیت انطباق شکل با محتوا
گسترش سرکوب و اهمیت تقویت هرچه بیشتر صدای اعتراض
تشدید بحران اقتصادی، آشکارشدن پی آمدهای وخامت بارجراجی اقتصادی و فرار به جلوی رئیسی و رسانه های دولتی مبنی بر ادعای جلوگیری از خیزش مردم در پی جراحی و بدلیل جلب رضایت مردم و امیدوارشدن آن ها به آینده
نادرستی تقلیل جنبش مردم به جنبش صرفا گرسنگان
و بالاخره بن بست هسته ای، و افزایش خطربازگشت پرونده ایران به سازمان ملل و بدوره ورق پاره انگاشتن قطعنامه
با تصیمات و رویکردجدیدی که رژیم در باره باصطلاح بدحجابی پیش گرفته
است، حاکمان در ر قابت با طالبان علاوه بربگیر و بنندی که تا کنون هم اعمال می کرده اند، اکنون واردعرصه های جدیدی از فشار و سرکوب شده اند که شامل حذف خدمات اجتماعی و تهدید شغل و امکانات و امتیازاتی می شود که حق طبیعی و بدیهی هرشهروندی است و مخدوش کننده داشتن حق زندگی. باین ترتیب تبعیض و آپارتاید مبتنی بر جنسیت واردمرحله تازه ای شده است. روندسیاسی کردن ورزش، آموزش و تمرکز بر کودکان و نوجوانان-سلام درمانده- و اکنون با اعمال آپارتایدجدید بر زنان و در واقع به همه جامعه همه چیز عملا سیاسی می شود و با مرگ بر حکومت اسلامی گره می خورد. معنای چنین روندی آن است که جنبش ها، تنها می توانند با سراسری کردن اعتراضات خود، در بستری که خود رژیم می آفریند، به تعرض های رژیم پاسخ کوبنده بدهند...
وقتی ناتو آرایش استراتژیکی جدیدی بخود می گیرد: جنگ سرد و گرم نوین پسافروپاشی، ارزیابی روسیه به عنوان دشمن مستقیم جهان غرب و پیشروی خزنده و پرشتاب علیه چین و پروژه سرمایه گذاری صدها میلیارددلاری در برابر یک کمربند یک جاده
دوقطبی سازی جهانی، و ادغام دوکشور فنلاند و سوئد در خود و دیواربه دیوارشدن ناتو با روسیه
بازهم پیرامون صورت بندی بحران و راستی آزمائی آن در کوران رویدادها
و اهمیت یک جنبش جهانی برای کنترل یکه تازی قدرت های جهانی
سندروم انقلاب بهمن و ضرورت بازسازی مفهوم انقلاب!-بخش دوم
در بخش نخست*تأکید شد که هرچقدر به ضرورت انقلاب برای برافکندن «سلسله
ولایت فقیه» نزدیک تر می شویم به اهمیت ضرورت نقدانقلاب بهمن و آگاهی به درس های
آن برای افزایش هوشیاری و اجتناب از افتادن در یک سیاهچاله دیگرهم افزوده می شود. همچنین
به اهمیت فاصله گرفتن درک جامد و ایستا از انقلاب و از مفاهیم و اشکال آن پرداختیم.
در حقیقت، انقلاب به مثابه یک رخداد و پویاترین تحول تاریخی و زیستی، شامل معنا و مفهوم آن هم می شود. در رابطه با کارکردانقلاب
به درهم شکستن مناسبات و ساختارهای قدرت مسلط در شرایط بن بست و بهم خوردن توازن
قوا بین پائینی ها و بالائی ها، و به لحاظ ماهیت و محتوائی به نوع انقلاب مثبت و
منفی اشاره کردیم. هم چنین ضمن پرداختن به پارادوکس انقلاب، پیرامون قدرت برسازنده
و برساخته شده ضمن آن که از انقلاب به مثابه کنش ِاعمال قدرت مستقیم جامعه و به
عنوان پادقدرت، قدرت مؤسس و بنیان گذار یا دموکراسی مطلق و قدرت برسازنده نام
بردیم، براین نکته پای فشردیم که نمی توان و نباید آن را به قدرت و ساختارهای برساخته
ای چون دولت ها و دیگرنهادهای بازنمائی کننده تقلیل داد. و اینک در ادامه آن به
شماردیگری از مهم ترین ویژگی های انقلاب ها در بستر زمان و عصرجدید می پردازیم:
پیرامون جهادتبیین یا تسلیح گفتمانی رژیم، تصفیه ها و صفآرایی رژیم برای نبردهای آتی، ورودنهادهای نظامی ـسپاه- به عرصه سیاسی مترادف با تشدیدشکاف های درونی آن هاست به موازات انزوای گسترده رژیم و دو قطبی شدن جامعه، چگونه مقبولیت انقلاب در جامعه مطرح می شود؟ و و این که چگونه عبور از رژیم ولایت فقیه به پرسش چرخه عبور از ستبداد گره می خورد. شکل گیری گفتمان های جامعه، و بالاخره جنگ اوکراین جهان را به کدام سو می برد؟
رقابت های گفتمانی و راهکارهای مبارزه و گذر از حکومت اسلامی چگونه می توان تعادل قوای کنونی را به نفع جنبش و به ضرررژیم به هم زد؟ در قاب مات رویداده چه چیزی نشان داده می شود؟
ایرج مصداقی می گوید* ژن جمهوری خواهی دارد، خودش هم ظرفیت رهبری ندارد. مملکت در حال نابود شدن است، در این میان بهتر از رضاپهلوی نمی بینم و نمی یابم. از دشمنی های نازل و بهانه جوئی های سطحی دست بردارید... پس تا دیرنشده بشتابید به زیرپرچم....
چگونگی رویکرد اصولی به گفتمان ها؟ د از تجربه انقلاب بهمن در مواجهه با گفتمان ها چه می توان آموخت؟ گفتمان ها چگونه شکل می گیرند؟ عناصر اصلی و دلالت های یک گفتمان جامعه محور در شرایط کنونی چیستند و چه می توانند باشند؟
این نوشته نقدی است به مقاله «سمت درست تاریخ کجا بود و ما کجا
ایستادیم؟» نوشته آقای مختاربرازش* که بدلیل اهمیت موضوع بحث در شرایط کنونی صورت
می گیرد.
آن چه که در مقاله مطرح شده گرچه از جهتی یعنی انتقاد به عدم حساسیت
لازم نسبت به خطرعروج روحانیت و مذهب، و با توجه به رویکردقهقراگرایانه و استبدادی
این نهاد، توسط نسل های پیشا انقلاب سخن نادرستی نیست. اما رویکردکلی نوشته یک
جانبه است و تنها بیان بخشی از حقیقت است و فاقدجامعیت لازم برای پاسخ دادن به
موضوع و پرسشی که خود مطرح می کند: یافتن سمت درست تاریخ. بهمین دلیل پاسخی نابسنده
و بدون در نظرگرفتن جوانب دیگری از حقیقت است، و لاجرم نادیده گرفتن درک حقیقت در
کلیت خود و نه در اجزاء تکه تکه شده اش.
پیرامون اهمیت اعتراضات آبادان و بازتاب گسترده آن بویژه فراگیرکردن جنبش دادخواهی، و نگاهی به مفاد سخنرانی خامنه ای به مناسب سالگردمرگ خمینی، و تلاش برای شکل دادن به بدیل های حبابی از طریق سوارشدن بر موج اعتراضات مردم
سندروم انقلاب بهمن و ضرورت بازسازی مفهوم انقلاب!(بخش اول)
ناکجاآبادگذشته
در برابرحال و آینده و پرسش های پاسخ نگرفته
پس از گذشت ۴۳ سال از انقلاب بهمن، بنظر می رسد هنوز هم تبیین درخوری
از آن و پی آمدهایش که حداقل بخش مهمی از جامعه ایران را قانع کند و بتواند مبنای
رهیافتی برای خروج از باتلاق کنونی بشود صورت نگرفته است و این درحالی است که
تداوم حاکمیت برخاسته از انقلاب بهمن به عنوان بزرگترین زمین لرزه سیاسی- اجتماعی
از انقلاب مشروطیت به این سو و به عنوان رخدادی نابهنگام با سویه قهقرائی، هم چنان
بر ذهنیت و بر دوش جامعه ایران سنگینی می کند. پرسه زدن گذشته در حال و
تهدیدفزاینده حال و آینده کشور و عملکردنظام برآمده از متن انقلاب چنان بوده است
کهنسل های جدید بطورفزاینده ای خود رانسل های سوخته و بربادرفته احساس می کنند که
حاکمیت برآمده از انقلاب و روایتش از آن، که در این۴۳ سال یکدم از ادعای این همانی
خود با انقلاب کوتاه نیامده، جوانی، امید و آینده اشان را به یغما برده است. این همان
واقعیت تلخی است که این پرسش حل نشده و مزمنِ انقلاب بهمن، چگونه انقلابی بود که
باین فاجعه ختم شد را هم چنان زنده نگه می دارد.
اقتصادی سیاسی بحران و پیوندنان و سیاست در برابرتلاش هائی که نان و سیاست را در برابرهم قرار می دهند.
اهمیت مشخصه کنونی اعتراضات به عنوان به وساطت امرمشترک و سراسری فقر و گرانی و هم چون بسترشکل گیری اعتراضات سراسری.
مسیرسراسری شدن و این که چگونه جنبش سراسری از تکثیراعتراضات می گذرد.
چگونه جناح مستعضف پناه رژیم با تن پوش آزادسازی قیمت ها و هارترین شعارهای نولیبرالیتسی در میدان در صحنه ظاهر می شود و دوگانه سازی های نان و آزادی را به انتهای فرجام خود می برد.
چگونه رژیم همزمان در حرکتی متناقض با آن یعنی در اوج شعارهای نئولیبرالیستی، بدنبال مداخله وکنترل بی سابقه معیشت و مایجتاح روزانه مردم است.
آیا نظام دینی به آخرین منزلگاه و خوان پارادایم اسلام سیاسی رسیده است؟ آخرین منزلگاه به چه معناست؟
و این که چگونه شعارهای مرگ بررئیسی به معنی پایان ماه عسل نه ماهه او به عنوان رئیس جمهوربرگزیده خامنه ای است....
جهان و بحران زایشی که بربریت و رهائی در دوسوی آن صف آرائی کرده اند!
( بخش اول)
معنا و بی معنائی در عصرکنونی؟ آیا عصرکنونی دارای معنای خاص تاریخی
است؟ اگر تاریخ یعنی به فراسوی خود رفتن و متفاوت بودن، این فراسوئی و تفاوت در
چیست؟
شتاب و فروریزی آوارهای بحران، فراتر از پیش بینی های سیاستمداران و دست
اندرکاران جهان و یا حتی نهادهای پژوهشی و صاحب نظران بوده است. ژیژک در یکی از
مقالات خود پیرامون وضعیت کنونی حاکم بر جهان می نویسد که هنوز واژه ای برای توصیف
آن وجود ندارد! نتیجه این بی معنائی وضعیت و غافلگیری در برابرآن، میتواند موجب واکنش
های ناسنجیده ای شود که خود برحجم تهدیدها
و نادیده گرفتن فرصت های ممکن بیافزاید. با گسترش شتابناک دامنه بحران معلوم میشود
که ارزیابی بولتن دانشمندان هسته ای در پایان سال گذشته که هرسال عقربه ساعت
نمادین موسوم به آخرالزمان را در تناسب با تهدیدهای موجود سال جدید ارزیابی میکنند،
خیلی خوشبینانه بوده است وقتی که آن را درهمان نقطه سال گذشته روی ۱۰۰ثانیه مانده
به نیمه شب فیکس کردند! احتمالا آن زمان در مخیله آن ها هم نمی گنجید که چندماه
دیگر قدرت های بزرگ ممکن است حتی واردفازآماده باش هسته ای بشوند و هواپیماهای
فرماندهی آن را به پرواز در آورند و خطرجنگ جهانی و بکارگیری تسلیحات هسته ای
تبدیل به بخشی از واقعیت های منازعات و تهدیدهای ژئوپلکتیک، ژئواستراتژیک و
ژئواکونومیک جهان گردد. چنانکه تهدید و آرایش و آماده باش هسته ای عملا واردکشاکش
قدرت ها و گفتمان سیاسی آنها شده و از زبان سیاستمداران جاری میشود: از تهدیدهای
روسیه نسبت به امکان وقوع جنگ هسته ای و جهانی پیرامون بحران اوکراین تا
هشداردبیرکل سازمان ملل نسبت به خطری که تا دیروز قابل تصورنبود و هشدارهای
صدراعظم آلمان و یا مقامات سیاسی و سرویس های امنیتی غرب که نباید خطرجنگ هسته ای
را دستکم گرفت و حتی بزعم کسانی چون زلینسکی که جنگ موجود را بخشی از جنگ جهانی
سوم به حساب می آورد که چه بسا شروع شده است.
تشدیداختلافات در میان اصول گرایان حاکم به چه معناست؟ /رژیم چگونه در حال شکل دادن به اولیگارش های خوداست/ نگاهی بی پی آمدهای انتخابات فرانسه و جنگ اوکراین و خطرجنگ جهانی
بحران اوکراین در فرایند تشدید و پیوندجنگ نظامی و جنگ اقتصادی و پی آمدهای آن برای جهان و بویژه فقراء جهان، نگاهی به ریشه های بحران و تبیین آن در رابطه با این گزاره مهم : که چگونه «سرمایه داری جهانی شده با پی آمدهای گسترش خود درگیراست» و این که چگونه بنیادنئولیبرالیسم به لرزه افتاده و تلاش نئوکییزیانیست برای رفع ورجوع و کارآمدسازی نظام سرمایه داری حاکم برجهان.....
هم وضعیت این چپِ*از موضع خودبرگشته و دستخوش تردیدشده قابل فهم است، و هم البته این که چرا ژورنالیسم و گفتمان سازان غربی برای جورکردن ویترین خود در این نبردبزرگ قرن بین جناح شرقی سرمایه داری با جناح غربی آن و سوخت رساندن به بحران و جنگ ارتجاعی بروزکرده فی مابین خویش، به سراغ این «چپ» و زبان الکن او که در شرایط عادی هیچ گاه سراغشان نمی رفتند می روند، در حالی که خود دلایل بسیار موجه و قوی تری برای توجیه بحران بسودخود و تسخیرعقل و ذهن دیگران در چنته دارند و هر روز و ساعت هم آن را از زبان سیاستمداران و نظریه پردازانی چون فوکویاما و یا روزنامه نگارانی چون فریدذکریا ابراز می دارند.[ به گفته فریدذکریا، شکست روسیه در اوکراین وحدت غرب به تازگی متحدشده را یایدار می کند و به زعم فوکویاما شکست روسیه تولدیک آزادی جدید را ممکن می کند و از وحشت زوال دموکراسی رهایمان می سازد]. دلیل اصلی آن هم در همین مقاله برای کسی که بخواهد آن را بداند بسیار روشن بیان شده است و احتیاجی به ممارست و کشف و شهود ندارد:
پنج خطا و اشتباه محاسبه روسیه در تعرض خود، چهارخطرمهمی صلح جهانی را تهدید می کند، کانونی شدن بحران و تضادهای جهانی در قالب بحران اوکراین. چه ارتباط درونی بین مطالبات مردم اوکراین در مقابله با تجاوز و مطالبات جهانی وجود دارد؟
دستورکارمجلس خبرگان، حذف ارزهای ترجیحی، آیا آبان دیگری در راه است؟ تعیین حداقل دستمزد در زیرخط فقر به چه معناست؟ و نگاهی کوتاه به مذاکرات هسته ای و جنگ اکراین
نکاتی فشرده حول اوضاع حساس و خطرناک کنونی در جهان، به همراه یک گفتگو پیرامون آن
بحران اوکراین اگرهرچه زودتر کنترل نشود، گام به گام به سمت ورود به باتلاق آرایش جنگی دو قطب جهانی علیه یکدیگر حرکت می کند. اگر چه بروربحران در سطح خاص در قالب تخاصم و جنگ بین دوکشورروسیه و اکراین سربازکرده است، اما به لحاظ محتوا عمیقا جهانی است و ناشی از انباشت بحران ها و چالش های حل نشده و پاسخ نگرفته در مناسبات قدرت ها در زمانی طولانی است. و این درحالی است که پتانسیل انفجاری و ویرانگرانه زرادخانه های تسلیحاتی طرفین عملا قادر به انهدام سیاره و کل تمدن بشری است که در طی تاریخ تمدن بشر بی سابقه است. چنان که رفته رفته و کم کم بر زبان زمام داران قدرت های بزرگ از هردو قطب این عبارت که برای بدترین وضعیت ها آماده شویم نیز دارد جاری می شود! اگر چه در سطح خاص بحران تقریبا توسط همه ولو در لفظ هر گونه تعرض و حمله نظامی روسیه به اوکراین موردانتقاد و محکومیت قرارمی گیرند و یا لااقل بطورآشکار از آن دفاع نمی کنند که البته باید به طورقاطع محکوم شود، اما در سطح کلان و محتوائی که مسبب اصلی بروز بحران در حالت خاص خود هستند گرایش های متفاوت و چه بسا متضادی وجود دارند.
بطورکلی مبنای برخورداصولی عبارت است از: محکوم کردن هرگونه حمله نظامی و جنگ و خواست قطع فوری آن و همزمان با آن محکوم کردن هرنوع سیاست هائی که جنگ ادامه طبیعی و اجتناب ناپذیر آن هامحسوب می شود.
در همین رابطه محورهای زیر حائز اهمیت اند:
-محکومیت سیاست الحاق طلبی از هردوسو هم روسیه و هم ناتو ( که ظاهرا برای برخی ها گویا این دومی یک کلوپ تفریحی است نه یک بلوک بندی نظامی و قطب دیگر بحران )
-محکوم کردن جنگ نظامی و جنگ اقتصادی، بخوانید بکارگیری زرادخانه های تسلحیات نظامی و تسلحیات اقتصادی. تحریم های فراگیر و سیاست ایزولاسیون کامل که به معنی کاربرداهرم گرسنگی و ایجادقحطی انسانی هم هست، هم چون یک سیکل معیوب رونق بخشیدن به کارزارجنگ و کاشتن بذرهای نفرت وکینه انتقام جوئی بیشتر و آتش بیارمعرکه جنگ.
-توقف و آتش بس فوری از هردوسو هم جنگ نظامی و هم اقتصادی و برقراری مذاکرات برای حل و توافق مسالمت آمیزتنش ها
-اهمیت وجود یک جنبش فراگیر و نیرومندصلح و ضرورت تقویت هرچه بیشترتک جوش های موجود آن:
دراین میان عامل کنترل کننده بحران با پتانسیل انفجاری عظیم جهانی، وابسته به میدان آمدن یک جنبش گسترده و نیرومند صلح و ابرقدرت افکارعمومی است. جنبش صلح برای ایفاءنقش مهم و حیاتی خود در این بزنگاه حساس تاریخی، باید بتواند برای ایفاء نقش، بطورکامل مستقل از هردو قطب جنگ افزوز و دشمنان صلح باشد. خزیدن زیربال این یا آن قطب برای جنبش صلح سمی مهلک بوده و به معنی پیوستن به الحاق طلبی و مسخ هویت خود است. در این مورد جناح شرقی سرمایه داری و مشخصا روسیه که واردجنگ مستقیم شده است در قیاس با حریف قدر، فاقد زبان و پروپاکاندای واجد بردموثراست، اما در مقابل مثل همیشه جناح غربی سرمایه داری جهانی دارای گفتمان و شگردها و توان وانمودکردن منافع خود به عنوان منافع جامعه جهانی است و در این راستا تمام هم و غمش آن است که چگونه سیاست جداسازی و ایجاددوقطبی پیرامون دوگانه هاسازی معمول فرشته و اهرمن، دمکراسی و استبداد و نظایرآن را در جهان جهانی شده پیش ببرد. در اصل برای یافتن مفر و گریز از رقابت ها وبحران های انباشته شده کنونی، یعنی خطری که قبلا دبیرکل سازمان ملل هم نسبت به آن یعنی خطردوقطبی سازی جهان که دیگر به یک دهکده تبدیل شده است، حول تمامی مسائل بینادی امورات جهان یعنی سیاسی و اقتصاد و نظامی وسایبری و فرهنگ و هنر و ورزش و محیط زیست وتندرستی و اپیدمی و غیره، هشدارداده بود و آن را خطری بزرگ برای صلح و رشدجامعه جهانی دانسته بود. حالا همین سودا و برون افکنی بحران که دیرزمانی است تاریخ بشر با آن آشناست، در درون تنورداغ بحران حاضر، فرصتی برای پختن نان خود یافته است. درگفتمان فریبنده و تخدیرکننده آن ها که سم مهلکی برای صلح و تمدن بشری و حل مسائل و معضلات تمام بشری انباشته شده است، گویا تحریم های همه جانبه اقتصادی، سیاست گرسنگی دادن همه جانبه مردمان مناطق دشمن، بخوانید شکل مدرن محاصره شهرها و ایجادگرسنگی برای از پای درآوردن دشمن توسط جباران گذشته تاریخ، و کاشتن بذرهای نفرت و کینه و انتقام جوئی. در این گفتمان مسخ کننده، گوئی ایزولاسیون کامل و تحریم های همه جانبه، بسان هدیه شاخه گل در برابرلوله تفنگ است! واین درحالی است که مضمون و هدف آن ها چیزی جز هموارکردن مسیرگسترش جنگ، بسیج و آرایش نظامی سراسری و در همین راستا تصویب بودجه های کلا نظامی و تولیدات جنگی و خالی کردن انبارها، و خلاصه فرافکنی بحران های اخص در مدار بحران های سراسری و تمام بشری نیست.
در این گفتگو به نحو فشرده ای پیرامون دو موضوع آخرین تحولات مذاکرات هسته ای وچالش های دقیقه ۹۰ و بحران روسیه و اوکراین از منظر نکات فوق پرداخته شده است.
تضادبین محتوای جهان جهانی شده با شکل و پوسته حقوقی و ظاهری دولت-
ملت ها امروزه یکی از بحران های مهمی است که همه جا ردپایش دیده می شود. واکنش ها
در برابرآن یک سویش بازگشت به ناکجاآباد گذشته ست و سوی دیگرش حرکت رو به جلو و
ترقی خواهانه. متاسفانه
دوستمان شهاب برهان بار دیگر* مثل برخی موارددیگر که دست به قلم می برد (بخوانید
دست به اسلحه)، سرنا را از دهان گشادش می نوازد. آدم مات می ماند که این همان
برهانی است که مانیفست را ترجمه کرده است که خطاب مارکس و انگلس و درون مایه اش
کلا مقوله ای بنام انسان است و پرولتاریای جهان و این که منافع کمونیست ها در هر
سطح محلی و کشوری و .. تابعی است از منافع جهانی و عمومی همه پرولترها و ارجحیت آن
بر منافع محدود و تنگ کشوری هرجا که در تناقض با آن قرار می گیرند و خلاصه درهم
نوردیدن مرزهای ملی... یا یک ملیت گرای
دوآتشه ای که این چنین بنام ملت مغلوب در برابرملت غالب زمین و زمان را به هم می
دوزد!.
جوانب مختلف بحران اوکراین و پی آمدها، رویکردسوم علیه هرگونه جنگ و الحاق طلبی هردو قطب ارتجاع. چرا جنبش صلح جهانی آنگونه که باید فعال و نقش آفرین نیست و ....
[چنان که انتطار می رفت حکومت اسلامی که جایگاه خود را در ارودی قطب اقتدارگرای سرمایه داری جهانی تعریف می کند به سمت حمایت از پوتینسم غش کرده است. اما ظاهرا و متاسفانه ، بخشی از چپ معطوف به اقتدارگرای ما هم بی میل نیست که به سوی همان سراپرده غش کند و میله را به طوریک جانبه به همان سو (علیه غرب) و حمایت ضمنی یا صریح از روسیه و پوتینیسم خم کند.... نگاه کنید به گفتگوی رادیو همبستگی با مفسرخود در مورد اوکراین و جنگ و بحران آشکارا و بطوریک جانبه طرف مقصر را غرب دانسته و حق را به روسیه می دهد....]
در موردبحران هم چنین نگاه کنید به نوشته جهان به کدام سو رهسپاراست؟
خامنه ای و تکرار و تداوم سیاست انکار و فراافکنی ، افشای فساد ریشه دار وسازمانیافته در سپاه تحت فرمایش بحران بازتولیدقدرت. سیاست هسته ای و مذاکرات برجام ، جنبشهای اجتماعی و اعتراضی ولزوم فرارفتن از موقعیت کنونی و بهم پیوستن حلقه های چهارگانه برای تغییر توازن قوای موجود.
اینک جانسون* و پیشتر هم بایدن نسبت به خطرجنگ جهانی ورویاروئی شرق و غرب هشدار داده بود... اکنون شاهد مانورهای هسته ای و گردگیری از زرادخانه ها و پادگان ها هستیم ... یعنی فراتر رفتن حتی از جنگ سرد و خطر بروزجنگ گرم از جنگ های نیابتی به آرایش و حضور و تقابل قدرت های بزرگ در آن ها ... همراه با تحریم ها و جنگ اقتصادی سنگین-اعمال گرسنگی و قحطی هم چون یک حربه جنگی- که پی آمدهای آن نیز به یک تعبیر چندان هم از خودجنگ گرم کمتر نیست...
اگر به حجم ویرانگری زرادخانه های هسته و غیرهسته ای انباشته شده دو طرف نگاهی بیافکنیم و به عقربه ساعت آخرالزمان و ۱۰۰ ثانیه مانده به نیمه شب بولتن دانشمندان هسته ای، آنگاه روشن می شود که غرق شدن شهروندان جهان در خرده مسائل بی پایانی که هیچ کدام در تفردخود پاسخی نمی یابند می تواند به چه بهائی تمام شود.
گفتگو- انقلاب بهمن، چالش ها و پرسش های پاسخ نگرفته!
مساله انقلاب بهمن و پی آمدهایش هنوزهم بخوبی تبیین نشده، بویژه برای نسل های جدید چالش برانگیز باقی مانده است. از دلایل مهم و اصلی آن ازیکسو اغتشاش مفهومی پیرامون انقلاب بطورکلی ویژگی های انقلاب ایران و از سوی دیگر فرافکنی های گوناگونی است که پیرامون نقدآن صورت می گیرد. بطوری که حرکت در سیکل معیوبی از استدلال ها جایگزین نقدعلمی و سازنده می شود. از جمله مهم ترین این نوع فرافکنی ها طرح دلایلی چون سرکوب و فقدان دموکراسی در نظام پیشین، یا تناقض و دوبنی بودن انقلاب -سنت و تجدد- و یا شکست از جمله شکست از درون و یا جداکردن انقلاب از نتیجه آن برای نجات انقلاب و یا کلا نفی انقلاب است و.... که هیچ کدام قادر به توضیح این رخدادتاریخی آن گونه که بوده است و مفهوم انقلاب ودرک ما از آن و دلایل بازگشت «مشروعه» و هژمونیک شدنش، فرایند پارادایم اسلام سیاسی و دلایل میدان دارشدن آن نیستند. در ادامه می کوشم به سهم و توان خویش و با مفاهیم و نگاه دیگری نسبت به انقلاب و ویژگی های آن پاسخ های درخوری برای این نوع پرسش های چالش برانگیز بیابیم.
ساختارهای نظام کنونی چه گونه و چه مکانیزم هائی ررا برای ادامه حیات تعبیه می کند(شکل دادن به اولیگارشی سیاسی و اقتصادی جدید)، «جمهوری دوم» و زمنیه چینی برای حذف باصطلاح حمهوریت نظام و زمینه چینی برای رهبری آینده دستورالعمل های دولت انتقالی رئیسی .....
این روزها در تقارن با دهه موسوم به فجر، «میدان
آزادی» با ترکیبی از دوپرچم رژیم ایران و
دولت چین آذین بندی شد که موجب برانگیختن حساسیت عمومی گشت تا جائی که دست اندکاران
رژیم تلاش کرده اند که این آذین بندی میدان آزادی را با تقارن زمانی دو مناسبت در
دوکشور امری تصادفی و طبیعی جلوه دهند.آن ها رسانه ها و شبکه های اجتماعی را متهم به سوء استفاده از آن کردند. ولی این ادعای رژیم
هم مثل بسیاری از ادعاهای دیگرش در برابرجامعه ای که خود فارغ از بوق های تبلیغاتی
رژیم رأسا منویات و رفتارهای رژیم را
تعبیر و تفسیر می کند و معنا می بخشد، و چه بسا متن موردنظر رژیم را به حاشیه و
حاشیه را به متن تبدیل می کند رنگ باخت. بهرحال «این تقارن تصادفی» ناقض ادعای
همیشگی نظام در استقلال خواهی و شعارنه شرقی نه غربی و اجتناب از ورود به بلوک های
بندی اقتصادی و امنیتی و نظامی قدرت های بزرگ تلقی و بسان رونمائی نمادین از یک
چرخش بزرگ راهبردی در اذهان عمومی ثبت و حک شد. چنان که حتی برخی رسانه های داخلی
هم با تیتر میدان آزادی در «حصارچین» از آن یادکردند!.
بحران اوکراین کاتالیزوری برای قطب بندی های جهانی و شروع جنگ سردنوین؟. نزدیک ترشدن چین و روسیه به یکدیگر، تناقض این سیاست با راهبرداصلی تمرکز دولت آمریکا و غرب بر چین به عنوان رقیب عمده، موازنه مثبت و موازنه تهدیدآمیز و رابطه اش با شکل گیری جنگ سردجدید. روسیه و چشم داشتن به مناطق نفوذ موسوم به خارج نزدیک و انگیزه غرب در بحران آفرینی. اهمیت صلح و فشارجامعه جهانی و افکارعمومی به حل مسالمت آمیزتنش ها، و هشدار که اگر بحران کنترل نشود نسبت به تبعات آن هم برای مردم اوکراین و هم برای دورشدن جهان از خطر شکل گیری جنگ سرد وحتی خطرجنگ های بزرگ بین قدرت ها
نگاهی به بحران اوکراین و ارتباط آن با تغییرتوازن قوای جهانی و سیاست فرافکنی بحران، ریشه های بحران جهان و سه وجه اصلی بحران. بحران دموکراسی و ارتباط آن با سه مشخصه جهانی سازی سرمایه دارانه، ترکیب انقلاب های ماکرو و میکرو، لیبرال دموکراسی و «پایان تاریخ». درنگی برمعادله بحران: بحران عمومی ( وضعیت اضطراری همچون قاعده ونه استنثنا و به عنوان بیلان خروجی)=لیبرال دموکراسی+نابرابری.
گفتگو: کارنامه رئیسی در شش ماهه نخست،به کدام سو می رویم. تشدیددامنه سرکوب به موازات گسترش اعتراضات و فرسایش شدید اهرم های اقتداررژیم و بالاخره چشم انداز مذاکرات هسته ای و چالش های آن
در باره بحران دمکراسی، مشخصات و ویژگی های آن، موقعیت کنونی جهان در شرایط افول قدرت امریکا و ظهور قدرتها وقطب های دیگر، قطب بندی ها و جنگ سردنوین و مختصات آن،
پیرامون اعتراضات کارگری و اهمیت فراخون کارگران نفت و گاز درمورددستمزدحداقل، اعتراف وزارت کشور به گسترش اعتراضات و ظرفیت های هنجارشکنانه آن، قراردادبا روسیه و چین مخالفت افکارعمومی و نامحرم بودن جامعه از مفادآن، و نیر دورزده شدن مجلس و قانون اساسی خودرژیم، و بالاخره به آخرین تحولات مذاکرات هسته ای
به مناسبت سالگردحمله حامیان ترامپ به کنگره، بحران دموکراسی و تشدید آن و در همین رابطه نگاهی به رویکرذد فکویاما و بایدن و کارتربه عنوان رؤسای جمهورکنونی و سابق آمریکا خواهیم داشت.
فشاررژیم به زندانیان و قتل های کرونائی و تشدید مقاومت جامعه، انزوای گسترده روحانیت در میان مردم و انتقادهای درونی آن ها نسبت به سیاتس های حاکمیت از جمله به سیاست بحران آفرینی بین المللی،اتوبوس خوابی و گسترش فقر، و آخرین تحولات مذاکرات هسته ای....
نگاهی به شماری از مهم ترین تحولات و بحران های سال۲۰۲۱. از جمله به پاندومی کرونا و تاثیرآن بر حوزه اقتصاد و بحران تندرستی، نشست گلاسگو(و بحران زیست محیطی) و نیز بحران دموکراسی و پی آمدهای آن ها بر نظم حاکم برجهان
گفتگو: در باره عروج مجدد چپ در شیلی، نقش جنبشهاونهادهای اجتماعی، پاراادایم جدید دولت های اجتماعی؟، گفتمان چپ و مطالبات ورویکردها، قطب بندی طبقاتی واجتماعی، آینده وچشم اندازهای این تحولات در شرایط بحران بزرگ سرمایه داری جهانی
بازتاب جدال گذشته و
حال پیرامون صورت بندی انقلاب ها و خیزش ها و جامعه گرائی و دولت گرائی در آن*
۱- آقای آصف بیات که به عنوان پژوهشگرجوامع
و لایه های اجتماعی به حاشیه رانده شده - بی صدایان و بی قدرتان- شناخته می شود و جمع
بندی و مواضع خود را هم عمدتا بر پایه تجربه ها و مشاهدات میدانی جنبش ها شکل می
دهد تا نظریه پردازی حول آن ها، و تا آن جا که به نتیجه گیری بر می گردد بر آن است
که انقلابات و جنبش های جدید بجای ایجادبدیل هائی چون گذشته و نظمی جدید، اکنون
نقش خود را به شکل حکومت ناپذیرکردن و وادارساختن دولت ها و نظام ها به تغییرات و
اصلاحات موردنظرخود ایفاء می کنند. از همین نوع هستند انقلابات و خیزش های متأخری
چون بهارعربی و خیزش های ایران و شیلی و آمریکای لاتین و یا در آفریقا چون سودان و
موارددیگر، که جملگی درگیر نه تصرف قدرت بلکه شکل دادن به نوعی دولت های اجتماعی
هستند. شکل دادن به وضعیتی که آقای آصف در سخنانش با عناوینی چون اجتماعی و جامعه
پذیرکردن و پاسخگوکردن دولت ها به جامعه (سوشیال کردن دولت ) از آن ها نام می برد.
در حالی که نمایندگان مجلس برگماشته رژیم،
درست مثل تاکتیک اصفهان که مدعی اجرای خواست کشاورزان و توافق با کشاورزان از بالا
شد تا بتواند صفوف آن ها را متشتت و سرکوب کند، درشرایطی که خودمعلمان با هوشیاری
آن را سرهم بندی عنوان می کنند یعنی نه خواست آن ها تصویب شده و نه کسی از زندانیان
آزادشده است، و حتی به مجلس «اولتیماتوم» زمان بندی شده می دهند، چگونه می توان این گونه با قاطعیت و «بی تردید» آن را یک پیروزی
درخشان نامید و بخاطرش به معلمان تبریک گفت!. البته این معلمان که سال ها در میدان
مبارزه و تجربه جَنم رژیم را خوب شناخته اند، به تاکتیک های آن ها و اولویت هایشان
بهتر از دوستمان آشناهستند... و خوب می دانند که اولویت های دولت مبعوث «میدان»
درعرصه بودجه ورشکسته اش نهادهای بالادستی قدرت هستند. در گزارش دیگری که ضمیمه
همین یادداشت است بخوبی می توان واکنش ها و اظهارات معلمان را مشاهده کرد و نیازی
به ذکرآن ها در این یادداشت کوتاه نیست. از همین رو باین دوست گرامی و ظاهرا جوزده
امان باید بگوئیم که اولا:
وضعیت اضطراری در جهان و ضرورت بدیلهای عینی، گفتگوی سعید افشار با تقی روزبه
در این گفتگو ارزبابی از جهان در وضعیت اضطرار همچون قاعده و نقددرونمان عوامل مولدآن و یافتن معنای کنشگری نوین در شرایط و عصری که با عناوینی چون دوره «بحران انتقال» و «در آستانه» توصیف می شوند و پرسمان اصلی امروز؟ مورد بحث قرار می گیرد. چنین نقدی اولا باید بتواند به پتانسیل ها و مسیرهای نوی پیشروی اگر وجود دارند، نور بتاباند و ثانیا این مسیر بدون بکارگیری مفاهیم نو و گره گشا برای تحلیل وضعیت امروز حاکم برجهان قابل فهم و کنشگری نخواهد بود. در همین راستا تا جائی که در یک گفتگو امکان پذیراست، مفاهیمی چون بحران انتقال، بحران وجودی دولت ملت ها، جامعه جهانی و خودآگاهی جهانی و مفاهیم اثباتی چون دولت های انتقالی ترازنوین و منشورمطالبات انتقالی وضرورت سازمان یابی و تشکل های نوین و میانجی از نوع درونمان و در قامت امروزین بشر و نقد جایگاه تشکل های کلاسیک چون احزاب... رابطه اش با مراتب جهان هرمی و بازنمائی شده و کلا جامعه واقعی در برابرجامعه بازنمائی شده و ضرورت بازخوانی مفاهیم گذشته در شرایط امروز موردبحث قرار می گیرد. علاوه بر آن در این نقد گره اصلی و کورکلاف سردرگم نقد تجربه های گذشته با هدف رهیافتی برای جهان امروز تحت عنوان رابطه درونمان و برونمان جامعه و دولت و گسست و رابطه تضادامیز و بوساطت حلقات متعلق به طبقه فرادست بین آن ها و چگونگی برون رفت از این تناقض بزرگ تاریخی یعنی حرکت در جهت زوال دولت ها بجای هیولاشدنشان مطرح و موردبحث قرار می گیرد..