Sunday, January 06, 2008

به مناسبت گذشت یکماه ازدستگیری دانشجویان ویک ماه مبارزه واعتراض
چگونه باید برشکاف موجود بین سرکوب و مقاومت فائق آئیم؟
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه
قبل ازورود به بحث اصلی وبعنوان مدخلی برای آن بی مناسبت ندیدم که آن را با اشاره به مطلبی انتقادی که درطی روزهای گذشته دربرخی سایت ها با عنوان "کنسرت گوگوش- ورودی100 دلار- تماشگر4000 نفر!، تظاهرات برای نجات جان جوانان - مجانی- شرکت کننده 200 نفر!" آغازکنم. نویسنده درجائی ازمقاله خود مطرح ساخته است که چرانباید صدها هزارنفربا شمع وگل بهمراه خانواده دانشجویان زندانی دربرابرزندان ویا مجلس حضورنداشته باشند؟ودرپایان نیزازنیروهای اپوزیسیون خواسته که لااقل درسایت های خود دم ازبرگزاری موفقیت آمیزو حماسی و... نزنند.
بی شک هم مبالغه کردن دستاوردها توسط اپوزیسیون واقعیت دارد وظاهرااین بیماری درمان پذیرهم نیست،وهم فقدان آن حمایت توده ای گسترده که نویسنده درحمایت ازدانشجویان زندانی شده توقعش را داشته است.ولی با این همه تصویرانتقادی که ایشان ازتعدادشرکت کننده گان درمورد دوتجمع همزمان استکهلم به عمل آورده وانتظار به میدان آمدن صدهاهزار نفر درحمایت ازدانشجویان زندانی دربرابرمجلس شورای اسلامی و یازندان اوین(که اگروجودداشت ما باشرایط بالکل متفاوتی ازتوازن نیروی انقلاب وضدانقلاب روبروبودیم)، بخودی خود انتظارنادرست و عبثی نیست و برآن نمی توان خرده گرفت.اما ایکاش بین واقعیت ها و آنچه که مطلوب هستند وباید باشند،شکاف وجودنمی داشت.ولی درجوامع بشری همواره واقعیت ها که نقطه آغازو مبنای عمل وپیشروی ما را تشکیل می دهند یک چیزهستند و انتظارات وآرزوها وآنچه که باید باشند وخود ازنیازها وروندهای مستتردرمتن واقعیت ها سرچشمه گرفته وبازتاب می یابند، چیزدیگری.وتلاقی این دو است که برخورد انتقادی با واقعیت هارابوجود می آورد.درحقیقت واقعیت های اجتماعی تنها با انتقادعملی –نظری ِانقلابی ورادیکال به آن است که قابلیت دگرگونه شدن پیدامی کنند و به اندیشه تغییر جهان وایجاددنیائی دیگر- دنیائی انسانی تر- معنا می دهند.تاآنجا که به نظام های اجتماعی برمی گردد،شکاف بین ایندورا تنها می توان با شکل گیری یک مقاومت توده ای آگاهانه ورهائی بخش پرکرد.ونقش اصلی بخش های آگاه تروفعال تری که بطوربالفعل قادربه تحمل واقعیت های غیرانسانی موجودنیستند، نیزتلاش برای فعلیت بخشیدن به ظرفیت های نهفتهِ رهائی بخش درتوده های وسیع رنج و کاردارد.وآنچه دراین میان مهم است این است که آنها باید همواره هشیارباشند که مبادا نقش خود راجایگزین نقش توده ها بکنند.
شاید نویسنده مقاله نیمه خالی لیوان را می بیند ومن نیمه پررا. ولی درواقعیت لیوان نه خالی ِ خالی است و نه پرِپر، بلکه نیم نیمه خالی ونیمه پر است.اگربا چنین نگاهی به مسأله فرایندشکل گیری وگسترش مقاومت برخورد بکنیم لازم می آید که درارزیابی خود از دوتجمع فوق دونکته را وارد کنیم:
نخست آنکه بطورمعمول فعالیت های هنری و فرهنگی و یا صنفی که رنگ وبوی آشکارسیاسی ندارند ویا کمتردارند بدلایل روشن وقابل فهمی، همواره توده های وسیع تری رابسوی خود جلب می کند.واقعیت فوق بخصوص درجامعه استبدادزده ما که هنوزدرمقیاس عمومی توازن نیروبسودجبهه انقلاب وعلیه جبهه ضدانقلاب بهم نخورده ، مصداق بیشتری دارد. وبهمین دلیل است که برای مدافعان جنبش های واقعا توده ای و قادربه رهائی بدست خود، کشف وتقویت وجوه گوناگون هنرمقاومت همواره ازاهمیت زیادی برخورداراست. که البته نمی توان انکارکردکه درنزدما چپ های مبارز، بهای لازم به هنر مقاومت، بعنوان بخش مکمل ولازمی ازمبارزات اجتماعی و آکسیون های جنبشی داده نمی شود.پرکردن شکاف بین هنرومقاومت توده ای وایجاد پیوند طبیعی وبدورازهرگونه نگاه ابزاری بین آنها نیزیکی ازوظایف پیشاروی فعالین جنبش را تشکیل میدهد.وچراباید ماهنوز ناتوان ازبرگزاری آکسیون های هنری بعنوان بخشی ازجنبش مقاومت باشیم؟.مگرما دراین زمینه ها کم هنرمندمردمی داریم؟بله یک چیزکم داریم وآنهم دلبستگی به الزامات وقواعد برپائی وتداوم آکسیون های جنبشی است.بدون گذشت وقربانی کردن منافع فرقه ای بسودجنبش بدون جمع کردن قطرات نیروهای پراکنده خود،همه این امکانات مردمی یابدون استفاده خواهد ماند و یا حتا بفرض استفاده فرقه ای، آن امکانات را خواهیم سوزاند.
دوم آنکه باوجود واقعیت شکاف بین دامنه سرکوب و دامنه مقاومت،اما نسبت آنها درحد مأیوس کننده ای که نویسنده به تصویرمی کشد نیست:اگربررسی اعتراضات درحمایت ازدانشجویان را بفرض دریک نقطه مثلا تظاهرات 200 نفره استکهلم درمقابل تجمع 4000نفره شرکت کننده گان درکنسرت گوگوش کانونی کنیم وبه مقایسه به نشینیم،بدیهی است که کفه ترازوبهمان صورتی که نویسنده تصویرکرده است بالاوپائین خواهد رفت. اما چراماباید –اگربخواهیم که به مقایسه بنشینیم- آن را دریک نقطه کانونی کنیم ونتایج احیانا یک جانبه بگیریم؟ بنظرمن این واقعیت دارد که هنوزدامنه اعتراضات درمورد دانشجویان زندانی، ضعیف و ناکافی است.اما بهیچ وجه ناچیزوحقیرنیست. چراکه اگرخوب نگاه بکنیم معلوم می شودکه میدان مقاومت شامل دهها و صدها عرصه کارزار درپهنه داخل وخارج کشور است. گرچه تک تک آنها هنوزناچیزوکوچک بنظرمی آیند، اما مجموعه آنها چی ؟مثلا مقاومت روزانه ومستمر خانواده ها و انعکاس آنها دررسانه ها،ازقبیل دیدارآنها با هئیت اروپائی،تجمع اعتراضی دربرابر دفترسازمان ملل ویا مجلس شورای اسلامی ویا کوبیدن بردرب زندان اوین جهت نشان دادن حضوراعتراضی خویش به دژخیمان وزندانبانان وازآن طریق به کل حاکمان و... ودرکنارآنهااعتراضات وبیانیه های پی درپی کمیته های دفاع از دانشجویان ونیزتشکیل کمیته ده نفره ازوکلاء آزادیخواه ونیزاعتراضات واعلامیه های دانشگاه های گوناگون دردانشگاهای مختلف،حمایت سایرفعالین اجتماعی نظیرتشکل ها ومبارزین کارگری وروشنفکران و... وحمایت های دهها دانشگاه دودانشکده وهزاران دانشجو، تظاهرات گوناگون درخارج کشور،جلب همبستگی وهمدردی ده ها کانون وتشکل دموکراتیک ودهها رسانه،حمایت های نهادهای معتبرمدافع حقوق بشروشماری ازشخصت های آزادیخواه و معتبرجهانی و دیگر نهادها وشخصیت های مترقی بین المللی. خلاصه آن که اگرمبنای مقایسه را ازمقایسه دریک نقطه فراترببریم وآن را درسی روزضرب بکنیم،بفرض آنکه بتوانیم آنها را به کمیت معین تقلیل بدهیم،آیا بازهم کفه بسود کنسرت مورد بحث تمام خواهدشد؟ من ترجیح میدهم که این دو را،یعنی یک حرکت هنری-تفریحی خالص با یک حرکت سیاسی را درکنارهم قرارندهم. واگرهم بفرض بخواهیم چنین کنیم ،ترجیح می دهم که این مقایسه را دریک نقطه به عمل نیاوریم و درمجموع خود انجام بدهیم. ودربرخورد با فرایندمقاومت هم نیمه پرلیوان را به بینیم وهم نیمه خالی آن را.چرا که اگر انتقادها وانتظارات بصورت یک جانبه مطرح نشوند ومنجربه نادیده گرفتن قسمت پرلیوان نگردند،آنگاه تأثیربیشتریبرجای خواهند نهاد.بااین همه محوراصلی این نوشته تمرکزحول چالش اصلی شکاف بین مقاومت ودامنه مقاومت است.
چگونه باید برشکاف موجود بین دامنه سرکوب و مقاومت فائق آئیم؟
دراشاره به چالش مهمی که دربرابرگسترش صفوف مقاومت توده ای وجود دارد،لازم است نقب کوتاهی به واقعیت تلخی که مبارزه ومقاومتِ هم اکنون موجود دربسترآن جریان داردبزنیم:رژیم-یعنی یک دولت قدرقدرت وهیولامنشانه ای که مقدرات اداری ومعیشتی همه مردم رایک جا درچنگ خود دارد- با افزایش سیستماتیک دامنه فشارو سرکوب، داردهرلحظه به توده های محروم و فعالین جنبش ها خاطرنشان می کند بدانید که هزینه های مبارزه ومقاومت تاچه حد بالاست وبا هراقدام شما بالاترهم می رود.این هزینه ها نه فقط زندان وشلاق ووثیقه های ده ها میلیون تومانی ومحروم کردن آنها ازنشریه وتشکل وازحق برگزاری هرگونه کمپین و... است، بلکه فراترازآن ودراوج سبعیتی که می تواند تنها ازسوی حکومتی تبه کار وخالی ازهرگونه احساس مسئولیت دربرابر شهروندانش سرچشمه بگیرد، انگشت روی هست ونیست زندگی فعالین مبارز نهاده و آنها را هرلحظه به ازدست دادن شغل ومعیشت وحق تحصیل و... تهدیدمی کند. چنان که هنوزکه هنوزاست داردگروه گروه معلمان را بدلیل شرکت دراعتراضات صنفی خودوبجرم طرح مطالبات اولیه خود، به انواع واقسام تنبیه ها واززندان تا تعلیق و تااخراج،که چیزی جزازدست دادن ممربخورونمیرزندگی کنونی اشان نیست محکوم می کند.همین مجازات را درمورد کارگران شرکت واحد هم شاهدبودیم و هستیم. بطوری که یک لحظه فعالین کارگری را آسوده بحال خودنمی گذارد.وحتا وقتی بهردلیل ناچارمی شودمثلا ابراهیم مددی را آزاد کند،پس ازچندروز دوباره او راحضارمی کند،تامبادا سایر کارگران روحیه گرفته وامربرآن ها مشتبه شود که گویا رژیم دست ازسرشان برداشته است. وضعیت خطیروبیمناک محمود صالحی –به جرم برگزاری مراسم مستقل ماه مه و بدلیل استمرارروح رزمندگی- نمونه گویای دیگری ازبرخورد جنایتکارانه رژیم با این گونه فعالین مبارز است.اوبا تن دادن به رسوائی عالمگیرناشی ازاین جنایت خود به تک تک کارگران پیام می دهدکه قبل ازآنکه به هوس مبارزه بیفتند ازسرنوشت محمود صالحی درس بگیرند. درمورد دانشجویان،علاوه بر آدم ربائی وزندان وضرب وشتم و....آنها را به تعلیق واخراج ازدانشگاه ها تهدید کرده و تلاش دارد که خانواده هایشان را به کنترل دانشجویان وادارد واگرتمکین نکنند، شروع به تهدید آنها نمایند.(نمونه فشاربه خانواده روزبه صف شکن و رژه رفتن لباس شخصی ها دربرابرمغازه دارفروشی آنها درشیرازیکی ازاین نمونه هاست).
اکنون یک ماه وچندروز ازیورش دستگاه های امنیتی رژیم به فعالین دانشجوئی چپ،که درآستانه برگزاری مراسم روزدانشجو صورت گرفت می گذرد.البته می دانیم که هدف رژیم بیش ازایجاد اختلال دربرگزاری روزدانشجوبود.هدف مهمتربی اثرساختن نقش دهها فعال دانشجوئی شناخته شده چپ و وارد آوردن ضربه کاری به توش وتوان جنبش دانشجوئی بود.چنین یورشی درعین حال و به یک معنا، به پایان رسیدن باصطلاح ماه عسل تحمل رژیم دربرابرفعالیت نیروهای نسل جدید چپ است.این نشان میدهد که چپ باسپری کردن دوران جنینی رشدخود به چنان وزنه ای درمیان دانشجویان تبدیل شده است که دیگرحضورووجودش برای رژیم بی اهمیت وبدون خطر نیست. با این همه،علیرغم سنگینی ضربه وارد آمده،شاهد بودیم که برگزاری مراسم روزدانشجو درپی یورش رژیم-چه دردانشگاه تهران و وچه در سایردانشگاه های کشور-ونیز تداوم مقاومت پس ازروزدانشجو دردانشگاه های گوناگون(ازجمله مقاومت قابل تحسین دانشجویان اصفهان دربرابرفشارهای حاکمیت)،نشان میدهد که خوشبختانه پتانسیل اعتراضی موجود درجنبش دانشجوئی فراترازآن است که با دستگیری ده ها دانشجوی ولوفعال و ارزنده،جنبش دانشجوئی ازنفس بیفتد ویاحتا دچاروقفه وگسست محسوسی بشود.
ضریب سراسری وجهانی مقاومت های موضعی
رژیم معمولا پس ازدستگیری فعالان جنبش ها،به چندماهی فضای آکنده ازرعب افکنی و هاله سکوت نیازدارد تا بتواند با فراغ خاطر،بااعمال فشاربه دستگیرشدگان و پرونده سازی، سناریوی های موردنظر خود را به مرحله عمل برساند. اما به تجربه دیده ایم که هرچه دامنه مقاومت برای آزادی زندانیان فراگیرتروگسترده ترباشد،خواب های رژیم آشفته ترشده و درانجام دستکم بخشی از سناریوهای خود ناکام می گردد.مورد دانشجویان دستگیرشده نیزخارج ازاین قاعده نیست. می توان وباید با تنگ کردن هرچه بیشترعرصه بررژیم وممانعت ازاینکه بتواند بافراغ خاطربه فشار وشکنجه دانشجویان بپردازد،سناریوهای رژیم را نقش برآب کرد. وباین ترتیب یک گام دیگراو را بسوی فرورفتن در باتلاق مقاومت توده ای کشاند.ظاهرارژیم چنین وانمودمی کندکه دربرابراین گونه فشارها بی خیال وبی تفاوت وهم چون سنگ خاراست.اما درواقع چنین نیست و درجهان امروز هیچ رژیمی نمی تواند نسبت به آنتنی شدن هرروزه مقاومت درپهنه داخلی وبین المللی بی تفاوت باشد.مقاومت باضافه بازتاب جهانی آن،امروزه براستی فضاهای تازه ای را برای گسترش مقاومت وممانعت ازدرهم شکستن شدنش فراهم ساخته است که تادیروزبرای جنبش ها باین سهولت قابل دسترسی نبود.وقتی ازپیداشدن فضاهای نوین وپردامنه مقاومت سخن به میان می آید،به معنی این است که دیگرحکومت های استبدادی هم چون دیروزقادرنیستند،مقاومت های درخشان دراین یا آن نقطه را،که همواره هم وجود داشته اند،بسهولت گذشته ودرهاله ای ازتوطئه سکوت درهم بشکنند.ابزارهای ارتباطی جهان امروز،درعین حال به قدرت همبستگی امکان نقش آفرینی داده وبه یک تعبیر،مشارکت ِ-گرچه ناهمطراز،ولی مکمل- درنبردهای موضعی ومحلی را فراهم ساخته است.درچنین فضائی هرمقاومت محلی وموضعی می تواند موجی از جلوه های گوناگون همبستگی را دراین یا آن گوشه کشورواین یا آن گوشه جهان بوجود آوردکه با گره خوردن آن ها به کانون مستقیم وموضعی مقاومت،به مقاومت محلی یک ضریب فرامحلی،سراسری و جهانی ودرنتیجه به مراتب تأثیزگذارترازقبل می دهد.وباین ترتیب هم جان تازه ای برمقاومت موضعی ومحلی دمیده می شودوهم امکان مشارکت ولوناهمطراز، ولی مکمل فراهم می گردد درپرتونتایج چنین پیوندی ازمقاومت موضعی وهمبستگی سراسری با آن است که مثلا دولت آمریکا ناچارمی شود پس ازرسوائی ناشی ازافشاء شکنجه هایش درعراق وزندان گوانتانامو،حجم تازه ای ازبحران اخلاقی را به بحران هژمونی خود بیافزاید.وحتا ناچارشود که برای کاستن ازدامنه ویرانگرش، اسناد آن رسوائی ها را برای همیشه نابودکند.یادرنمونه معروف ودرخشانی رزمندگان زاپاتیست ها با گشودن فضای همبستگی جهانی ازاین طریق،عملا حفاظت مؤثرتری ازمنطقه آزادشده وآرمان های خود دربرابردولت مکزیک و حامیان امپریالیستش فراهم کنند.درکشورما نیزتأثیربهره گیری ازاین فضاهای گشوده شده دردنیای کنونی-باوجود بهره برداری ناقص ازآن -مشهوداست.وگرچه جمهوری اسلامی وانمودمی کند که فی المثل نسبت به نمایش درآمدن عکس محمود صالحی برروی تخت و بسترمرگ وزندگی ودرحالی که به غل وزنجیربسته شده است، و یا از بازتاب هرروزه مقاومت پرشورخانواده های دانشجویان زندانی، بی خیال است،اما درواقعیت امرچنین نیست و درجهان امروز-با ظهورابرقدرت افکارعمومی وفشارروزافزون آن دردنیای بهم پیوسته کنونی-هیچ حکومتی نمی تواندبدرجاتی-بسته به دامنه فشارونوع ساختارومیزان وابستگی خود- نسبت به عواقب آن بی اعتناء باشد.نگاهی به عملکرد جمهوری اسلامی باهمه بی اعتنائی اش به فشارهای جهانی،وعلیرغم آنکه وانمودمی کند که باصطلاح ککش نمی گزد، خلاف آن را نشان می دهد.مثلا مگرهمین نظام نبود که درمقطع سال 67 با یک آره ویا نگفتن ودرجه بندی زندانیان برمنبای نوع ارتداد، حکم قتل هزاران زندانی سیاسی را صادر کرد.مقایسه آن وضعیت با حالا ودرحالی که رژیم اکنون به لحاظ ماهیت ومیزان انحطاط خود،حتاارتجاعی تروهارتروسرکوب کننده ترشده، اما ازبرکت دامنه مقاومت وبهره گیری ازفضاهای جدیدوتحمیل بسیاری از باید ها ونباید ها به رژیم بخوبی این تفاوت راشاهدیم. بعنوان مثال امروزه ما آشکارا شاهداعلام علنی کمونیست بودن توسط این یا آن مبارزچپ واین یا آن جریان، نه فقط دربیرون زندان بلکه حتی درخود زندان هستیم که درگذشته تحمل آن توسط رژیم کمترقابل تصوربود.باوجود آنکه بروزچنین پدیده ای برمبنای دستورات فقهی رژیم ازجنس مرتد بدخیم بشمارمی رود،اما رژیم دیگربسهولت گذشته قادرنیست مطابق مقررات و منویات پلید خود اعمال اقتدار کند. عین همین روند را درعرصه موسوم به جنبش زلف ها ومبارزه علیه حجاب تحمیلی رژیم شاهدیم،وقتی که فرمانده نیروهای انتطامی دردفاع ازپروژه امنیت اجتماعی و چهارفصل کردن مبارزه علیه بدحجابی اعتراف می کند که اگراین مبارزه نبود،امسال شاهد بی حجابی کامل درملاء عام بودیم!. وقتی رژیم مجبورمی شود،که فی المثل برخلاف آنچه که خود برنامه ریزی کرده وزودترازموعد معین وباعدول ازسیاست برخوردگزینشی خود با دانشجویان و با خانواده های آنها،به برخی تماس های تلفنی تن می دهد ویاناچارمی گردد که به خانواده ها وعده ملاقات با دانشجویان زندانی بدهد،درواقع شاهد عملکرد همین ضریب فرامحلی مقاومت هستیم.ویا زمانی که رژیم ناچارمی شودهمزمان بادستگیری شماری تازه ازدانشجویان برای کاستن ازدامنه فشاربخود و ممانعت ازخطرشعله ورشدن اعتراضات درسایر دانشگاه ها،درهمان زمان شماریگری را آزادکند ویا وقتی مجبورمی شودبا دادن وعده اعتراضات دانشجویان اصفهان را خاموش نماید و... جملگی واکنش هائی هستند برای کاستن ازفشارهای داخلی وبین المللی مقاومت صورت می گیرند.گواین که می دانیم با توجه به ماهیت رژیم ودامنه خطری که موجودیت اورا تهدید می کند،هیچ کدام این مانورها مانع از طراحی یورش های تازه علیه جنبش ازسوی ررژیم نشده و نخواهند شد.مساله موردنظرما هم نه آن،بلکه بهره گیری بهینه ازفضاهای جدید برای مقابله با تعرضات رژیم است.منظورجاانداختن این اندیشه است که درجهان امروزی هیچ مقاومت موضعی ومحلی محکوم به تنها ماندن نیست وتنها نخواهد ماند.واینکه چگونه فضاهای جدید امکان مشارکت وبروزهمبستگی هرکس را درهرگوشه ای ازجهان با این مقاومت های موضعی ومحلی فراهم ساخته است. هدف نشان دادن این واقعیت است که امروزه مقاومت وپیگیری شورانگیز خانواده های 20 دانشجوبهمراه بازتاب جهانی آن ومشارکت دیگران درهمبستگی وهمدردی با آن، می تواند فضای مقاومت جدید ولاجرم دست آوردهای جدیدی را بگشایدوبه یک مبارزه موضعی ومحدود ازجهاتی خصلت کمابیش سراسری وکیفیتا جدیدی بدهد.و این که بهره گیری ازفضاهای نوین ومشارکتِ ولوناهمطراز،ولی مکمل،درهرنبردموضعی می تواند به آن ضریب معینی برای بردسراسری پیداکردن، بدهد. واین که همین مساله تاچه حد درگشودن فضاهای جدید و بهم زدن توازن قدرت های تامتوازن موثرباشد.وبالاخره این که استفاده ازاین ضریب جهانی وبه درجاتی،چگونه هوشیارانه ازسوی جنبش های گوناگون کارگری و زنان و دانشجویان وجنبش ضداستبدادی وازجمله خانواده های دانشجویان زندانی موردبهره برداری قرارمی گیرد.
تاکتیک اصلی رژیم معطوف به آن است که هزینه مقاومت ومبارزه را افزایش بدهد،تا بزعم خود باایجاد هراس عمومی ازورود مردم به صحنه نهائی و سرنوشت سازمبارزه جلوگیری به عمل آورد.سوی دیگرسکه واقعیت آنست که جنبش مقاومت نیز دربستر ده ها و صدها و هزاران نوع ازاین مقاومت ها و نبردهاست- اگرکه ازنفس نیفتد- می تواند آبدیده شده و آمادگی و استحکام لازم برای تعرض نهائی را بدست آورد.هرمقاومتی به معنی کوبیدن پتکی برصخره جمهوری اسلامی است که سهم خود درا درخرد کردن نهائی آن دارد.واساسا "غول" رژیم جمهوری اسلامی راتنها می توان درزیررگبارانبوه مشت های بیشماربه گوشه رینگ راند وبی حس کرد وسرانجام با ضربه نهائی کارش را ساخت.آن چه را که رژیم بخیال خودتهاجم کارساز وفلج کننده به جنبش می پندارد،می تواند برخلاف هدف وی،خود به محرکی جهت توده ای کردن مقاومت و فرورفتن بیشتر درباتلاق مرگ بیانجامد. این فقط مردم نیستند که با افزایش هزینه مبارزه باید بهای آن را بپردازند، بلکه خود رژیم هم ناچاراست که با افزایش شکاف بین خود و مردم ودریافت مشت های تازه،تشدید شکاف های درونی و ریزش بقایای پایگاه توده ای اش و بالأخره تشدید فشارهای بین المللی تاوان بیشتری را بپردازد. بهره گیری ازفضاهای جدید واستفاده بهینه از ضریب سراسری وجهانی ِمقاومت های موضعی ومحلی بی شک درپرکردن شکاف بین واقعیت سرکوب ومقاومت موثراست، اما بدیهی است که به تنهائی قادربه پرکردن آن نیست. درواقع هیچ عاملی جزخود جنبش سراسری ومتکی برخود،نخواهد توانست خلاء فوق را پرنماید وآنچه هم که دراین بحث درمدنظراست همانا هموارساختن مسیربه میدان آمدن است. اگرتاکتیک اصلی رژیم درمقابله با خطر برآمد عمومی جنبش مقاومت،افزایش هزینه های مقاومت وقلع و قمع فعالین وپیشروان جنبش هاست،پس تامرحله برآمد عمومی وغیرقابل بازگشت جنبش به مرحله مقاومت توده ای وتعرض عمومی چه گونه باید عمل کرد؟:
جزترکیب موثردو راهبردشناخته شده زیر،بنظرنمی رسد راه میان بردیگری وجود داشته باشد:
الف-پیوند وهم پوشانی مبارزه فعالین با مبارزه بدنه،باهدف گسترش هرچه بیشتر قاعده جنبش و ارتقاء آن به نقطه جدید. ودرهمین رابطه باتوجه به تهاجم همزمان رژیم به همه حوزه های اجتماعی،هرنقطه موردتجاوزقرارگرفته ظرفیت تبدیل شدن به یک کانون کمابیش مقاومت را دارد. بابهره گیری ازفضای ضریب سراسری وجهانی می توان آن را برای رژیم پرهزینه کرد وبتدریج ازبهم پیوستن آنها به یکدیگرشرایط برآمدعمومی را فراهم کرد.
ب- تقسیم هزینه اجتماعی مبارزه ویابعبارتی دیگر همبستگی ،همبستگی وبازهم همبستگی.
دیده ایم که وقتی گاوبازی مورد هجوم غافگیرانه گاوخشمگین و نیرومندی قرارمی گیرد، ودرحالی که به زیردست وپای آن افتاده وگرفتارشاخ های سهمگین اش می شود،یاران دیگر گاوبازدربرابرگاوکف به دهان آورده ظاهرمی شوندتاباجلب توجه اوبسوی خود،جان همکارشان را نجات بدهند.تاکتیک شروع نبرد درنقطه دیگر،همیشه یکی ازمؤثرترین وشناخته شده ترین راه های کاستن ازفشارروی نقطه دیگری محسوب می شود.شروع همزمان نبردازنقاط دیگر برای ایجاد یک نبردبزرگ ِسراسری وجنبش جنبش ها،بی شک عالی ترین نوع همبستگی ونمایش قدرت جمعی بشمارمی رود.بااین وجود تارسیدن به این مرحله،سطوح گوناگون و متنوعی ازهمبستگی وهماهنگی وجود دارند که درمیدان مبارزات اجتماعی،به نوعی همان نقش حامیان گاوباز راایفاء می کنند.
اگررژیم مثلا کارگران را به دلیل مبارزه برای تشکل مستقل خود،به زندان و بیکاری واخراج تهدید می کند، وکارگران نیردرکشوری استبدادزده چون ما فاقد صندوق اعتصاب وانواع حمایت های جانبی برای مقابله با پی آمدهای منفی مبارزات خود وتأمین ادامه کاری آن هستند،چرا نباید صندوق اعتصاب ویاصندوق حمایت ازخانواده های زندانی و... ودیگرنهادهای همیاری توسط جامعه و مدافعین گسترده آزادی وبرابری اجتماعی، بوجود نیاید؟. تنها با سرشکن کردن هزینه های مبارزه و گسترش دامنه همبستگی است که می توان جرقه های مقاومت را تا تبدیل شدن به حریق کامل ازخاموش شدن درامان نگهداشت. 2008-01-06-86-10-16
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com


Friday, December 07, 2007

16 آذر وآزمون جنبش دانشجوئی
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه

دستگیری 30 فعال دانشجوئی را که جرمشان تدارک برگزاری 16 آذربود،باید گام تازه ای درسرکوب حنبش دانشجوئی ازسوی رژیم دانست.بی شک هدف رژیم فراترازفقط ممانعت ازبرگزاری 16 آذربود.بیش ازآن تلاشی است درچهارچوب برخورد با جنبش های اجتماعی وفلج کردن پیشروی آن ازطریق درهم کوبیدن شبکه فعالین این جنبش ها.دراصل رژیم با نگرانی ازمسیراعتلایابنده جنبش ها واحساس خطرازپیوند های روبه تعمیق ِ فعالین وبدنه جنبش ها که متضمن زایش وبرآمد مقاومت های توده ا ی سازمان یافته و آگاه است، با تنها ابزارباقی مانده برای بقاء خود، یعنی چماق سرکوب وارد میدان شده است.باچنین ارزیابی ازمسیربالنده جنبش های اجتماعی وطبقاتی است که رژیم جمهوری اسلامی مدت هاست که خطرعمده را اساسا داخلی یعنی سربازکردن جنبش های اعتراضی گسترده وغیرقابل کنترل می داند. وآنرا تا آن حد جدی و بیمناک کننده یافته که خامنه ای رسما طی دستورالعملی به فرمانده سپاه(والبته دراوج وقاحت قابل تصور ازسوی حتا یک حکومت استبدادی، آنهم درحالی که منازعات مربوط به بحران هسته ای گوش عالم را کرکرده است)، وظیفه اصلی وراهبردی سپاه را مقابله با شورشها وسرکوب اعتراضات توده ای عنوان کرده است. ودرهمین رابطه با ادغام سپاه و بسیج و فشرده کردن اهرم های اطلاعاتی وانواع نهاد های سرکوب وتلاش برای هرچه یک دست کردن حکومت پادگانی خود، خویشتن را برای مقابله با چنین خطرات محتملی آماده ساخته است.نکته مهم دراین سرکوب آن است که دریابیم،رژیم درحالت انتظار وحالت آماده باش نمانده، بلکه ازهم اکنون به مقابله باصطلاح پیشگیرانه پرداخته و آگاهانه وسنجیده سعی می کند که با به میدان کشیدن ستون فقرات جنبش ها به صحنه عریان مبارزه،وبا آماج قراردان آنها ومشغول کردنشان به اعتراضات ودرگیری های جداازحضوربدنه واحیانا زودرس وتبعات ناشی از آن، آنها را ازایفاء نقش اصلی وتعیین کننده خویش که هماناادغام تجربیات وتوانائی های خود با توانائی های بدنه اجتماعی وباهدف تقویت سازمان یافتگی و آگاهی آنهاست،بازدارد.تاکتیک فوق را رژیم بدرجاتی درمورد کارگران شرکت واحد،معلمان وبرخی اعتراضات مهم مزدوحقوق بگیران نیزبکارگرفت و اکنون برآن است که درمورد جنبش دانشجوئی نیزبکارگیرد.همچنان که تحت عنوان سرکوب اراذل و اوباش مشغول قلع و قمع کردن وزهرچشم گرفتن ازعناصرمحرک وانفجاری جنش های حاشیه تولید است.همانطورکه که بشکل دیگری سرکوب فوق را درمورد فعالین جنبش های ملی وقومی نیزادامه می دهد.
آنچه که می تواند به سرکوب نقشه مند وپیشگیرانه رژیم که ناظربرجداکردن مبارزات فعالین ازبدنه و سرکوب پیشرس و آسان آنها درغیاب به میدان آمدن اجتناب ناپذیر جنبش های توده ای یاری رساند،همانا اشتباه استراتژیک فعالین درافتادن به دام اغواگری های رژیم،اشتباه محاسبه در توازن نیرو،ودر تشخیص نادرست لحظه ورود به صحنه مبارزه علنی وکشانده شدن به آن،ازطریق اقدامات زودرس و قهرمانانه اما گسسته ازبستراصلی خود، علیه دشمن است.بی گمان تجربیات زیادی ازفرجام این گونه مبارزات قهرمانه اما کم بازده، چه قبل ازانقلاب وچه پس ازانقلاب جمهوری اسلامی وجود دارند که می توانند برای نسل جدید فعالین و پیشروان جنبش ها،که فی الواقع باید آن ها را عالی ترین محصول و سرمایه ارزنده جنبش ها بشمارآورد،وجود دارند که حاوی درس های گرانبهائی هستند. وقتی که راهبرد پیوند مبارزه فعالین با مبارزات بدنه وهم پوشانی آن هامطرح می شود،معمولا دورویکرد افراط وتفریط دربرابرمان قرارمی گیرد: رویکرد انفعالی ورویکرد به آب وآتش زدن توسط فعالین.بی تردید گزینه انفعال چیزی جز ترشی گرفتن فعالین وتبلیغ بی عملی ودرحقیقت بلاموضوع کردن نقش پراهمیت فعالین درتقویت وانکشاف مبارزه و جنبش نیست.هم چنانکه رویکرد دیگر،با نشاندن مبارزه خود وهم مسلکان خود، به جای مبارزات توده ای که جایگزین ناپذیراست، درعمل راه را برای سرکوب آسان هم فعالین و پیشروان و هم خود جنبش هموارمی کند.وحال آنکه روئین تن شدن جنبش وفعالین ازیکسو ونشانه گرفتن پاشنه آشیل رژیم برای ازپادرآوردنش ازسوی دیگر، باپیوند تنگاتنگ آندو گره خورده است.بدیهی است که دراین جا اصلا سخن برسرمبارزه بدون دستگیری و زندان و شکنجه وانواع ناملایمات دیگر نیست که بدیهی است بدون پرداختن چنین هزینه هائی پاگرفتن جنبش انقلابی و سرنگونی حکومتی هارووحشی هم چون جمهوری اسلامی قابل تصورنیست.بلکه بحث درپیوند و ضرورت گره خوردن مبارزات وجان فشانی های فعالین و بدنه باهم است تا اولادریزچتر حمایتی جنبش توده ای ضرب وشتم وانهدام فعالین به حداقل خودبرسد و ثانیا،درمتن حرکت جنبشی با دستگیری و حذف یک نفرعملاچندین نفر بازتولید شده و امرمحاصره رژیم دچارگسست نشود.و ثالثا جنبش با تلفیق خشم وآگاهی، لحظه ها وافق ها وسازمان یافتگی و روشنائی، ودرغیاب فعالین آگاه خود، دچارسیکل معیوب ناکامی های گذشته –ازاین استبداد به آن استبداد-نشود.درتجربه انقلاب بهمن که نشاندهنده اوج نابهنگامی و جدائی جنبش ازفعالین آگاه بود، شاهدبودیم که دربحبوحه فراشد انقلاب وحساسترین لحظه های عروج آن، درحالی که صدها و هزاران تن ارفعالین فداکار وصادق درزندان ها قرارداشتند، وبویژه درخلاء وجود فعالین چپ و رادیکال،این نیروهای روحانیت و نیروهای لیبرال و واپس گرا بودند که توانستند همچون میوه چینان فرصت طلب، باسهولت تمام کنترل جنبش ونبض آنرا دراختیارخود بگیرند.
*******
می دانیم که شعار"اتحاد، مبارزه ، پیروزی"،ازدیرباز یکی ارشعارهای راهبردی 16 آذروجنبش دانشجوئی دربرابراستبدادهای حاکم بوده است.گرچه درگذرزمان درک ما ازمبارزه واتحاد وپیروزی بسی تعمیق یافته و دیگرنه اتحاد را به معنای آن یکانگی و یکدستی گذشته و همه باهم می دانیم و نه نوع مبارزه ومعنای پیروزی را با افق های محدود گذشته می نگریم.بااین همه و صرفنظرازتحولاتی که دردرکمان نسبت به هر کدام ازاین مقولات رخ داده،اما شعارفوق هم چنان اهمیت خود راحفظ کرده است.چرا که درکناراختلافاتمان وچندگونه گیمان وطیف بندیمان،اما استبداد بی امان واختناق آور وسدکننده همچنان قدبرافراشته و با تمام توانش درحال تبدیل کردن دانشگاه ها به پادگان است.درچنین شرایطی جنبش دانشجوئی ناگزیراست که هم چنان به تحکیم صفوف همبسته خود دربرابراستبداد و برای عقب راندن آن بپردازد.مثلا نصب دوربین های جاسوسی برای کنترل دانشجویان دردانشگاه ها، چپ وغیرچپ نمی شناسد و همه آزادیخواهان و مبارزان ضداستبدادی را به یکسان مورد فشار و تهدید قرارمی دهد. بنابراین برای ایجاد محیط امن وسالم برای فعالیت وبرای آنکه بتوانیم نفس بکشیم، وبرای تأمین وحفظ حریم امن دانشگاه،لازم است که با اتکاء به نیروی جمعی امان، به جنگ دوربین های جاسوسی برویم وبا اتکاء به آن دانشگاه ها را ازجرثومه ها و نهادهای رنگارنگ رژیم پاکسازی کنیم. یا همانطور که دربرگزاری مراسم 16 آذردانشگاه تهران شاهدبودیم گشت های امنیتی رژیم تبه کار،با زبرپاگذاشتن کامل حرمت دانشگاه،مست ازباده قدرت،حتا باایجاد گشت های داخل دانشگاهی ودستگیری ودست بندزدن به دانشجویان به آدم ربائی وبگیروبه بند پرداختند. آیا برای مبارزه با چنین تبه کارانی بجزروی آوری به نیروی همبسته دانشجوئی می توان عامل بازدارنده دیگری سراغ گرفت؟ وهمین طوراست درمورد تأمین فضای لازم برای انتشار نشریات و ایجاد تشکل ها و تحقق خواست های صنفی ومبارزه علیه تبعیض جنسی و…. که بدون یک جنبش ومقاومت توده ای وسراسری دانشجوئی دست یابی به آنها ناممکن است. بدیهی است که با داشتن چنین گستره ای افق دید ما صرفا به برپاکردن چند پرچم و پلاکارد توسط این یا آن طیف معین،تحت هرشرایطی و بهرقیمتی محدود نمی شود.بلکه لارم است که روزدانشجو را تبدیل به صفوف همبسته دانشجوئی وحضورپرشکوه آنان کنیم.وبیش ازآن این قدرت جمعی رامعطوف به مبارزه مداوم علیه اختناق و رنج هرروزه ای بکنیم، که بردانشجویان اعمال می شود.یعنی تکیه به آن نیروی مقاومت توده ای بالقوه سراسری وتعیین کننده ای که تنها نیروی آلترناتیو دربرابر فشارهای سهمگین رژیم درمحیط های دانشجوئی بشمارمی رود.که البته پذیرش آن الزامات و مسئولیت پذیری بیشتری دربرابرجنبش را ازسوی همه گرایشات بویژه گرایش های مدعی چپ و سوسیالیسم می طلبد.
بنابراین می توانیم مطمئن باشیم که تقویت صفوف جنبش دانشجوئی یا شقه شقه کردن آن شاخص مهم وراستینی است برای سنجش میزان وفاداری به پیام اصلی 16 آذروجنبش دانشجوئی و ارزیابی ازمیزان مسؤلیت شناسی هرفرد وهرگرایشی ازهرطیف دانشجوئی.بخصوص باید تأکید کرد درنزدنیروهای چپ و سوسیالیستی دفاع ازمنافع و مطالبات عمومی جنبش وقرارندادن مطالبات و منافع اخص خود دربرابرآن، همواره ازاهمیت اصولی برخورداراست.
آیا برگزاری 16 آذر امسال بویژه درتهران و ازسوی دانشجویان چپ ورادیکال نشانی ازچنین بلوغی با خودداشت؟.میدانیم که برخلاف سال گذشته، امسال، برگزاری آکسیون های دانشجوئی وازجمله مراسم 16 با انشقاق جنبش دانشجوئی وطیف بندی های راست وچپ ازیکسو وانشقاق صفوف گرایشات چپ ورقابت های درونی آن برای کسب فرادستی برجنبش دانشجوئی ازسوی دیگرهمراه شد. بطوری که حتا موازین بدیهی و اولیه نظیر توافق حول تعیین زمان ونحوه برگزاری این مراسم ازسوی قاطبه نیروهای چپ، تحت الشعاع چنین اختلافاتی قرارگرفت.بی شک دروجه نخست شکاف نقش جریانات متمایل به لیبرال ها و اصلاح طلبان درداخل دانشگاه برجسته بود.اما درشرایطی که بدنه دانشجوئی وطیف گسترده ای ازآن هنوز قادرنبود دربرابر منازعات درحال شتاب، قضاوت و موضع روشنی داشته وبه عنوان عامل فشارمؤثردرپس زدن فرقه گرائی عمل کند،نحوه موضع گیری نیروهای چپ نیز در دامن زدن جدائی زودرس فوق وسرگردانی وانفعال بدنه دانشجوئی بی تأثیرنبود. درحالی که نیروهای چپ اگرسنجیده ترعمل می کردند می توانستند با تکیه به فشاربدنه، نیروهای راست را برسردوراهی عقب نشینی ازادعاها وتوقعات نابجای خود ویا منزوی شدن هرچه بیشتردرنزد بدنه سوق دهند.بدترازآن،نیروهای چپ دردرون خود نیزبا عمده کردن رقابت ها واختلافات ،قادرنشدند برای برگزاری یک 16 آذرمشترک باحضورهمه نیروهای مدافع و یا متمایل به چپ دریک صف همبسته عمل کنند. بی شک نتیجه این گونه عملکرد،آنهم در شرایطی چنین حساسی نه فقط می تواند به برآمد جنبش دانشجوئی که درنخستین گام های خود قراردارد، آسیب بزند و بدنه را دربرابراین گونه رقابت ها بی تفاوت ومنفعل کند،بلکه می تواندبراعتبارنیروهای چپ درمیان دانشجویان لطمه وارد کرده وبرروند بالندگی و گرد آوری نیروازجانب آنان آسیب های جبران ناپذیری وارد کند.بی شک برگزاری 16 آذرازسوی نیروهای چپ،آنهم درفضائی چنین دشوار وسنگین،علیرغم همه کاستی ها و خطاها، قابل ستایش وخاطره ای بیادماندنی است.اما نباید فراموش کنیم که اولادامنه آن دردانشگاه تهران باتوجه تعداد دانشجویان وسابقه برگزاری این نوع مراسم چندان زیادنبود و جالب است درشهرستانها باتوجه نقش کمترفرقه گرائی ها و رقابت های درونی درمقایسه با تهران ازابعادنسبی بیشترو دامنه باشکوهتری برخورداربود وثانیا دقیقا بهمین دلیل نمی تواند الگوی مناسبی برای برگزاری 16 آذرو برپائی جنبش دانشجوئی باشد. درحقیقت 16 آذربیش ازآنکه درخدمت ابرازوجود جنبش دانشجوئی باشد،بیش ازآن درخدمت اعلام موجودیت این یا آن طیف قرارگرفت. وهمانطورکه درسطورزیرین اشاره خواهیم کردامری که تنها یکی ازمولفه های بلوغ جنبش دانشجوئی بشمارمی رود.ازاین رو خطاست اگرکه ارزیابی مان ازمیزان موفقیت آمیزبودن برگزاری 16 آذرامسال را صرفا با آنچه که اتفاق افتاد، توضیح دهیم. روشن است،صرفنظرازاین که رانده شدن به این نقطه چقدراجتناب پذیربودیا نه،معیار اصلی درارزیابی ازاین رویداد را میزان تقویت و بالندگی جنبش دانشجوئی با مجموعه مولفه های تشکیل دهنده خود،تعیین می کند. وبرهمین اساس است که می توان گفت،عروج ونزول ویاسودوزیان این یا آن طیف واین یا آن گروه واین یا آن بخش جنبش دانشجوئی هرگزنمی تواند جایگزین برگزاری مراسم 16 آذرتوسط خود جنبش دانشجوئی باحضور بدنه وحضورحتی الامکان همه طیف های متعلق به آن والبته با نقش آفرینی هرچه بیشترجنبش چپ درآن بشود.بگذاریم که روز 16 آذرهم چنان به مثابه نماد وتجسم جنبش رزمنده و چندگونه جنبش دانشجوئی باقی بماند.بگذاریم که نیروهای چپ وسوسیالیست با برخوردنقادانه ازتجربه وعملکرد امسال ودرس های برگرفته ازآن نقش شایسته خویش را در برگزاری هرچه باشکوهترآتی آن ومهمترازآن درتقویت صفوف جنبش دانشجوئی به مثابه یک جنبش متکثر ومیلیونی بکارگیرند
مؤلفه های بلوغ، و بحران بلوغ
واقعیت آن است که جنبش دانشجوئی اکنون باچندین چالش همزمان بشرح زیرمواجه هست که پاسخ مناسب وهمزمان به همه آنهاست که درجه بلوغ وخود آگاهی آن رابه نمایش می گذارد ونشان می دهد که تاچه حد به جنبشی "برای خود "تبدیل شده است:
الف- طیف بندی های خود رابسرانجام برساند.مهم آنست که این طیف بندی ها روی موازین و اختلافات واقعی وبنیادامتفاوت بنانهاده شود ونه به صورت زودرس برروی خرده اختلافات وخرده گرایشات.مهم آنست که درکنارآن دریابیم که هیچ طیفی باهرادعا وگستره وباهراهمیت وهردرجه حقانیتی که برای خود قائل است،به تنهائی معادل جنبش دانشجوئی نیست ونمی تواند باشد. ودرنتیجه ازقلمدادکردن خود به مثابه سخنگو ویانماینده کلیت جنبش،تاچه رسد بنام آن عملکردن، بایداجتناب ورزید.
ب-به موازات روند فوق وعلیرغم آن، درمبارزه علیه استبداد ومقابله باپادگانی کردن دانشگاه وجامعه،باید بیشترین نیروی متحد بدنه دانشجوئی را به میدان مبارزه کشاند. بی شک چنین هدفی جزبا تکیه برمطالبات فراگیردانشجوئی و انجام اتحاد عمل ها و اقدامات مشترک طیف های گوناگون دانشجوئی-حتا اگرشده بصورت ائتلاف ها وهمکاری های موردی حول اشتراکات و مهمترین مطالبات، ناممکن است.
ج-تقویت هرچه بیشتر پیوند وهمبستگی متقابل جنبش دانشجوئی با سایرجنبش های اجتماعی و طبقاتی. درست است که محیط های دانشگاهی درنهایت بازتاب دهنده قطب بندی ها وصف آرائی ها طبقاتی وسیاسی اصلی درجامعه است.اما آن ها درقالب پدیده ای به نام دانشجو( با داشتن خودویژه گی هائی برخاسته ازفاکتورهای متعدد-ازجمله خاستگاه طبقاتی، چشم انداز صعود طبقاتی وامکان بکارگمارده شدن با حقوق های مکفی وبالا توسط بورژوازی که تازه تبدیل به مزدوحقوق بگیررسمی می شود،عنصر آگاهی درحال تحول ناشی ازپویش قشر دانشجووسیالیت متعلق به آن و...) عبورمی کند،آنهم بصورت یک روند و درحال شدن.ازاینروبرخورد مکانیکی وخطی باآن وتقسیم بندی زودرس ونارس دانشجویان براین اساس، به منزله نادیده گرفتن قانونمندی انکشاف این پدیده پویا ومتحول بوده و تاوان سنگینی خواهد داشت. علاوه براین درجامعه تحت سلطه فراگیرمناسبات سرمایه داری،که همه چیزرا به کالاوقابل خریدن به وسیله پول کرده است،ونکبت های افزوده شده به مثابه جبرغیراقتصادی توسط یک نظام سیاسی تاریک اندیش، نامتعارف وبشدت انگل به مبارزه طبقاتی، ونیزبسط دامنه ومفهوم اسثتمارومبارزه طبقاتی که بسی فراترازقرن گذشته خصلت جهانشمول و تعمیم یافته پیداکرده ومبارزه علیه نظامی که انسان ها را به برده مزدورویا حتا بدترازآن به برده گرسنه و فاقد حق کاروتأمین نیازهای اولیه زندگی محکوم می کند، مثل همه جای جامعه، درسطح دانشگاه ها هم، بشدت جاری است.رهاکردن این عرصه زنده وپویا که قاطبه دانشجویان هرروز درمحیط زیست و تحصیل خود با آن دست بگریبانند ،و جستجوی جنگل ِ مبارزه طبقاتی ازپشت درختان،سخت اغفال کننده است. وانگهی چه لیبرالها خوششان بیاید و چه نیاید،درجامعه سرمایه داری مبارزه علیه حاکمیت استبدادی درعین حال مبارزه علیه مناسبات تولیدی واجتماعی ی که این استبداد وظیفه حراست ازآن را بعهده دارد نیزهست. ودراین رابطه مهم است که فعالین جنبش دانشجوئی بدانند که اولا این جنبش به مثابه یک جنبش اجتماعی مهم و تأثیرگذار،خود دارای اصالت نسبی بوده وباین اعتبارنمی توان ونباید آن را به زیرمجموعه وزائده هیچ جنبش دیگری تبدیل کرد. ثانیا،وازقضا، ازموضع ومنظر یک جنبش متکی برمطالبات مشخص و سازمان یابی مستقل ودارای ظرفیت بالای فراروی،می تواند بیشترین پیوند وهمبستگی وتأثیرگزاری و تأثیرپذیری با سایرجبنش های اجتماعی و طبقاتی،و بویژه جنبش طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیران را داشته باشد وازقبل ِ آن،سهم شایسته ای درتولید وبازتولید کادرهای رزمنده وفعال سایرجنبش های اجتماعی وطبقاتی بعهده بگیرد.بدیهی است که دراین میان بخش چپ جنبش دانشجوئی می تواند پیوندهای عمیق ترواخص تری را باجنبش های کارگری ودیگرجنبش ها برقرارکند.خوشبختانه اکنون مطرح شدن شعار دانشجو، کارگر،معلم پیوندتان مبارک، ویا شعارجنبش دانشجوئی،متحد جنبش کارگری وجنبش زنان ...نشان ازجوانه زدن آگاهی درمیان دانشجویان نسبت به این ضرورت است.
د-درچهارچوب مولفه های فوق بی شک مبارزه نظری،سیاسی وعملی درمیان طیف های گوناگون دانشجوئی جریان داشته ونشان دهنده تپش نبض جامعه در"جامعه" کوچک تر وفشرده تر شده دانشجوئی است.درهمین رابطه مبارزه نظری،سیاسی و عملی نیروهای چپ وسوسیالیستی علیه طیف نیروهای راست وعلیه عقبه های لیبرال ها ازهمه نوع آن درمیان دانشجویان وعلیه سیاست های تباه کننده نئولیبرالی، ومنزوی ساختن آنها جاری است که نیاز به تقویت آن هم هست.روشن است که لیبرال ها ومدافعان آن ها دردانشگاه هامی کوشند که بابدست گرفتن هژمونی جنبش دانشجوئی آن را بسوی باتلاق روانه کرده وازآن مثابه ابزاری درخدمت اصلاح نظام استبدادی - طبقاتی حاکم ودرخدمت چانه زنی خود برای مشارکت درقدرت سودجویند.مهم آنست که جناح چپ جنبش دانشجوئی بتواند آنها را درمیدان مبارزه عملی ودرمیان بدنه دانشجوئی،با اتکاء به تجربه خود آن هامنزوی کندو نه آنکه احیانا با برخوردهای سکتاریستی خود را ازبدنه دانشجوئی جداکند.
همانطورکه اشاره شد محیط دانشجوئی درواقع خود ماکتی ازیک جامعه زنده وپویاست که ساختارعمده آن را قشرها وگرایشات گوناگون برآمده ازخاستگاه کارگری وسایرلایه های فرودست ونیزدختران دانشجوئی که باتمام وجودخوداحساس ستم مضاعف حاکم برجامعه را با خود بدرون دانشگاه ها می آورند،ودانشجویانی که متعلق به جنبش های قومی –ملی ومالامال از رنج های ناشی ازستم مضاعفی هستند که برآنها روامی شود، وبالأخره قاطبه دانشجویانی که همه روزه درمعرض انواع فشارهای سیاسی و صنفی وفرهنگی وروانی و...قراردارند،تشکیل می دهد.بی تردید سازماندهی این جامعه میلیونی را تنها می توان با درنظرگرفتن آن به مثابه یک جنبش متکثروگسترده شده درسرتاسرکشور به انجام رساند.موفقیت دراین امربی شک تمرین وتجربه خوبی خواهد بود،برای فراگیری منش دموکراتیک و برای نقش آفرینی وحضورمؤثرتراین جنبش وعناصرآن درمتن جامعه ودرمیدانی بس فراختر.
ه-نیروهای چپ وسوسیالیستی ازهرطیفی، تنها بربسترمولفه های فوق است که می توانند شکوفا شده وبه نقش آفرینی دربیشترین سطح ممکنه بپردازند.چپ ها باید بدانند مقابله با هژمونی طلبی گرایشات راست نه ازموضوع هژمونی طلبی متقابل ورقابت برسرآن،بلکه ازمنظرنگاه یک سوسیالیست به جنبش به مثابه یک جنبش دارای ظرفیت خودرهان وبدورازنگاه ابزاری می گذرد. مانباید فراموش کنیم که هژمونی طبیعی و نه تحمیلی تنها و تنها بربسترسازمان یابی مستقل بدنه بروی مطالبات خود،درنظرگرفتن وجوه پلورالیستی جنبش ورادیکالیزه شده آن برپایه تجربیات خود وبالاخره ومهم ترازهمه با دفاع ازمنافع ومطالبات عمومی آن قابل حصول است. درچنین بستری است که چپ قادرمی شود نیروهای نئولیبرال را به بهترین وجهی منزوی کند بدون آنکه بدنه را چند پاره ومنفعل نماید وقادراست که دربرابررژیم بیشترین نیروی مقاومت-مقاومت توه ای دانشجویان را- به میدان بیاورد بدون آنکه به گرایشات راست باج بدهد،و یا با سازماندهی مبارزات سراسری دانشجوئی به عنوان راهبرد اصلی-به شعاردانشگاهِ رها ازسیطره رژیم وباید و نبایدهای آن جامه عمل بپوشاند ودرهمان حال به مثابه متحد جنبش کارگری و زنان وسایرجنبش های اجتماعی بیشترین پیوند وهمبستگی سازنده و متقابل با آنها را داشته باشد.
بانگاهی به رویدادهای یکسال اخیرهم چنین مشهوداست که نیروهای چپ نیزبه نوبه خود دستخوش تشتت،طیف بندی همراه با گرایشات گوناگون هستند که هنوزهم برای دیگرانی که ناظربرآن هستند، کنه اختلافات و مبنای واقعی این طیف بندی ها واینکه این دسته بندی ها و مجادلات ناشی ازآن-تاحد جدائی وجدال های تند و ناسالم- تا چه اندازه اصولی ودارای منطق قابل قبول هستند وچقدرناشی ازفرقه گرائی وادعاهای اثبات نشده، که حتا مانع ازهمکاری سازنده فی مابین آنها می شود،بهیچ وجه مفهوم وقابل درک نیست.درهرحال حل این معضل یعنی شفاف ساختن اختلافات واقعی واینکه تاچه حداصولی ودارای مابازاء واقعی هستند، تنها ازطریق گشودن بحث ها و دیالوگ سازنده وبدورازاتهام زنی های رایج ودرطول زمان حل شدنی است. بی شک وجود صرف اختلافات نمی توانند مانع همبستگی وهمکاری هرچه فشرده تر نیروهای چپ دربرابرگرایشات راست وبورژوائی دردرون جنبش دانشجوئی وبطریق اولی دربرابرحاکمیت وتوجیه کننده رقابت های ناسالم وبرتری جویانه درمیان آنها باشد. آنچه که مسلم است،کمونیست ها قبل ازهرچیزبا دفاع ازاتحاد طبقاتی صفوف وبخش های مختلف طبقه بزرگ مزدوحقوق و بگیر متمایزمی شوند. دفاع ازشقه شقه شدن وگسیختگی،تحت هرعنوان و توجیهی باتعریف وظیفه اصلی کمونیست ها درتقابل قراردارد.منشأ منازعات ورقابت هائی که منجربه شقه شقه شدن می شود، معمولا ازآنجا برمی خیزد،که طیف ودسته ای خود را حامل حقیقت مطلق ونماینده مطلق طبقه،ودرحقیقت جایگزین آن می پندارد،بدون آنکه واقعا چنین نمایندگی به وی تفویض شده باشد،وبرای کسب سرکردگی وبدست آوردن قدرت، به حذف رقیبان ومخالفان خودمی پردازد.وازآنجا که خود را جایگزین طبقه و حامل حقیقت مطلق می داند، مبارزه خود وفرقه خود برای کسب قدرت را به مثابه مبارزه طبقه کارگرعلیه بورژوازی عنوان می کند.وبااین کارخود البته نه فقط شقه شقه کردن جنبش را جایگزین اتحاد طبقاتی آزاد و آگاهانه می کند،بلکه دانسته ونادانسته ازهم اکنون به مصادره قدرت ازکف جنبش مبادرت کرده ودرحقیقت به مسخ ماهیت رهائی بخش جنبش های طبقاتی واجتماعی پردازد وتاآن جا که می تواند ازسمت گیری جنبش بسوی یک جنبش خودرهان ممانعت به عمل آورده وآن را به سوی جنبش به مثابه سیاهی لشکرسوق می دهد. وهمانطورکه ملاحظه می کنید ازهم اکنون تمرین خوبی را برای جایگزینی حزب خود بجای اعمال حاکمیت طبقه و جنبش برخود(خودحکومتی)،ویابهتراست بگوئیم اعمال قدرت فرقه خود برطبقه، وبازتولید یک دولت ایدئولوژیک تحت عنوان حاکمیت کارگران به عمل می آورد.ودرست بهمین دلیل تأکیدمی کنیم که بایدهوشیارباشیم که خشت اول را ازهم اکنون کج نگذاریم واجازه ندهیم که کج بگذارند.ضرورت این حساسیت بویژه وقتی که بنام کمونیسم و سوسیالیسم وطبقه کارگرسخن گفته می شود دوچندان می شود.نظربه پی آمدها و زیان های چنین رویکردی، درسطورزیربازهم به نقد مشخص تر چنین گرایشاتی دربستربرگزاری 16 آذر خواهیم پرداخت.
*****

مقایسه مولفه های فوق به عنوان شاخصه های ِ معرف بلوغ جنبش، با آنچه که درعمل صورت گرفته و می گیرد،نشان دهنده فاصله آن تا مرحله بلوغ یابی است. به عنوان مثال دادن شعارهائی چون 16 آذرسرخ،16آذرسوسیالیستی و یا کمونیستی،ایجادیک تشکل سراسری چپ دانشجوئی وحتا دادن شعارهائی چون ازهرکس باندازه توانش و بهرکس به اندازه نیازش! که دراندیشه مارکس هم متعلق به مرحله پیش رفته جامعه کمونیستی است، به مثابه خصلت عمومی 16آذرو کل جنبش دانشجوئی ونه صرفا عقایدو باورهای گرایشات بخش چپ آن، نشان دهنده آن است که این چپ هنوزدرمرحله شیدائی "یافتم یافتم" وهم ذات پنداری جهان وهمه دیگران با خود قراردارد واندرخم تفکیک سطوح گوناگون فعالیت های حزبی وقواعد فعالیت های توده ای آشفته وسرگردان است.غافل ازآن که هیچ چیزباندازه ایدئولوژیک ومکتبی کردن جبنش آن را میان تهی(سیاهی لشکر) و دچارشقه شقه شدن نمی کند.درواقع جنبش به معنای واقعی خود درتقابل وتضاد با چنین رویکردی قرارمی گیرد و کاربرداین گونه شعارها درتوصیف جنبش، نشان ازبیگانگی این نوع فعالین با قواعد مسلم و اولیه حاکم برجنبش ها است. نه فقط درخدمت تکه پاره کردن جنبش که بنابه تعریف ازپیوندگرایشات گوناگون متبلورمی شود، بلکه درصورت سیطره یافتن برجنبش بسترمناسبی می شود برای پرکشیدن دولت مستبدو ایدئولوژیک نوین،صرفنظرازنوع برچسب آن.نباید فراموش کنیم که دولت ایدئولوژیک- مذهبی ونظام تبه کارولایت فقیه ازآسمان به زمین نیامد بلکه اززمین به آسمان عروج کرد.همانطور که تجربه شکست خورده بلوک شرق وتأسیس دولت ایدئولوژیک-حزبی درآن دیاروبنام سوسیالیسم نیزبرهمین پایه موجودیت یافت.وازقضا چنین پدیده ای درآغازتکوین خودبرپایه نیت خیرو عمیقاانقلابی شکل گرفت که نتیجه اش ازدرون تهی شدن وبربادرفتن بزرگترین دست آورد طبقه کارگردرقرن بیستم بود.
طبقات وتمایزات صفوف طبقاتی قبل ازهرچیزبرمبنای تعاریف مشخص وعینی برخاسته ازمناسبات تولیدومبارزات طبقاتی برخاسته ازآن وازطریق طرح منافع ومطالبات مشخص و ملموس ازهم متمایزمی شوند و نه برمنبای توصیفات تجریدی و ایدئولوژیک ومبتنی برباورها. وبرهمین اساس جنبش ها را تنها برپایه مطالبات عینی و فراگیرآن می توان سازمان داد ونه برمبنای ایدئولوژی و تصورات تجریدی.ازاین رو لازم است بدانیم که با ایدئولوژیک کردن مقوله جنبش و درواقع دوختن لباس آن درقدوقامت واندام کوچک این یا آن گرایش،واین یا آن فرقه،فرقی نمی کند که کدام فرقه باشد و چقدرسرخ باشد - آگاهانه و ناآگاهانه –درحکم واردکردن آسیب به روند قوام یابی آن بدست خودمان است. وحتم بدانیم که درپشت چنین عملکردی،محصولی جزپراکنده کردن جنبش وایجاد کشتزارمناسبی برای سربرآوردن انواع واقسام باندها،که مشغله اشان چیزی جز رقابت برای تصاحب باصطلاح هژمونی جنبش وسودای دست یابی به قدرت ازطریق سوارشدن بر دوش جنبش وتوده ها نیست، درو نخواهیم کرد. آری! برای به میدان آمدن یک جنبش حقیقتا مستقل و ایستاده برپای خود،خود رهان ومتکی برمطالبات واقعی خویش،خود سازمان یافته وقادربه اعمال قدرت طبقاتی-توده ای بدست خودو برای خود، و برای ممانعت ازسربرکشیدن یک دولت ایدئولوژیک ولو بارنگ وبوی دیگرو ازنوع متفاوت با آنچه که اکنون نکبت آن را باپوست وگوشت خود تجربه می کنیم، بایدازهم اکنون خشت اول رادرست و باوسواس تمام برزمین نهیم. واین تمرین را ازهمین امروز درمحیط های دانشجوئی شروع کنیم.
بی شک نسل گذشته چپ دریاری دادن به نسل جدید و انتقال تجربه های منفی ومثبت گذشته ودرپیمودن راه صعب و دشوارنسل کنونی وبهره گیری بهینه ازفرصت های حساسی که بشدت هم فرارهستند، دارای وظایفی است.ماباید به جای دمیدن برناموزونی ها ودامن زدن به حرکت های شعاری و مقطعی و فیل هواکردن های بدون افق،به بلوغ یابی جنبش دانشجوئی درپیمودن حرکت چند وجهی وپیچیده خود یاری رسان باشیم . باید ازبرخورد ابزاری با جنبش دانشجوئی ومبالغه یک جانبه درموردآن پرهیزکنیم. باید به مثابه یک کمونیست بیش ازهرچیز به منافع کلان وعمومی جنبش والزامات و پیش شرط های پاگرفتن آن بیاندیشیم وازتجربه های شکست خورده گذشته و نیزسرنوشت کسانی که با جنبش دانشجوئی برخورد ابزاری کردند درس بگیریم. توجه به این وظیفه بویژه وقتی برجسته می شودکه درنقد برگزاری مراسم 16 آذرامسال متوجه نقیصه مهمی می شویم که حرکت یک بعدی و اساسا معطوف به اعلام حضورجداگانه گرایشات (ازجمله رقابت وکشمکش درمیان نیروهای متعلق به طیف چپ ) وغفلت ازمولفه های دیگرِمعرف بلوغ دانشجوئی ازمشخصه اصلی آن است.نقد خود را بااین امید و با این وظیفه سترگ قرارگرفته دربرابرخودمان به پایان می برم، که ضمن حفظ نقطه مثبت کنونی وبرطرف کردن نقاط ضعف آن،الگوئی پاسخ گوومناسب درانطباق با نیازهای یک جنبش متکثروبالقوه میلیونی فراهم سازیم. بی شک با نگاهی به گامهای مثبت تاکنون برداشته شده توسط جنبش دانشجوئی وبویژه آن دسته ازفعالین آگاه ومسؤلی که متعلق به طیف چپ هستند،می توان امیدواربود که این جنبش قادرخواهد شد با درنظرگرفتن همه عوامل دخیل در تکوین انقلابی جنبش دانشجوئی،برچالش های پیشاروی خود فائق آید.
*********
مقابله بایورش سازمان یافته و هدفمند رژیم اسلامی به جنبش دانشجوئی-امری که ازپیش معلوم بود و اکنون شروع شده است-دووظیفه اساسی ومکمل هم را دربرابرما قرارمی دهد:
نخست عدم غفلت ازاهمیت بنیادی ترکیب پیوند مبارزه فعالین با جنبش بدنه وضرورت هم پوشانی آندو،یعنی مسلح شدن فعالین به آتش بار زرادخانه ده ها و صدها هزارنفری مبارزات جاری ومشخص هم اکنون موجود به عنوان نقطه عزیمت وتلاش برای فرارفتن ازآنها بسوی اهداف و مطالبات کلان وبسوی عرض اندام یک جنبش متکثرو سراسری دانشجوئی وکوشا در تعمیق پیوندهای متقابل با سایر جنبش های اجتماعی و طبقاتی.
ودیگر،دامن زدن به ابرازهمبستگی فعال با دانشجویان زندانی و تحت فشارقرارگرفته وحمایت فعال و همه جانبه ومداوم ازآن ازسوی جنبش دانشجوئی دردانشگاه ها و همه مراکزدانشجوئی، ونیزازسوی سایرجنبش های اجتماعی،وهمه نیروها ونهادها وسازمان های آزادیخواه ورادیکال درسطح داخلی و بین المللی،باهدف فوری برای آزادی دانشجویان دستگیرشده.
بی شک دراین میان اپوزیسیون مترقی خارج ازکشورمی تواند با اقدامات و تلاش های همه جانبه خود سهم شایسته ای را دربازتاب دادن صدای اعتراض دانشجویان وافشاءجنایت های رژیم واعمال فشاربه آن،وجلب همبستگی بین المللی بعهده داشته باشد.تأثیرچنین اقدامات فراگیری به رژیم درکاستن ازدامنه فشارآن، و تقویت روحیه مبارزان ورزمندگان داخل کشوروزندانیان برکسی پوشیده نیست. خوشبتختانه چنین تلاش هائی شروع شده وباید با آهنگ بیشتروپردامنه تری تارهائی عزیزان زندانی ادامه یابد.
2007-12-07-1386-09-16http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/


Sunday, November 11, 2007

جنبش دانشجوئی و بحران بلوغ!
تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com

چالش های بوجود آمده در جنبش دانشجوئی ازجمله مواضع تحکیم وحدت وانجمن اسلامی دانشگاه پلی تکنیک درمورد نیروهای چپ ونیزچالش های موجود درمیان نیروها وگرایشات متعلق به چپ-بحث هائی را درمیان دانشجویان وفعالین دانشجوئی بویژه فعالین چپ و حامیان آنها درداخل وخارج برانگیخته است که پرداختن به آن با توجه به جایگاه جنبش دانشجوئی حائزاهمیت است.بی شک اظهارنظرونقد مواضع ارتجاعی بیانیه هائی نظیربیانیه اخیر انجمن اسلامی دانشجویان پلی تکنیک که چه زود نشان دادندبهیچ وجه شایستگی نمایندگی سنت درخشان مبارزات دانشجویان این دانشگاه را ندارند درجای خود لازم است.اما قصد اصلی این نوشته طرح پاره ای از چالش های پیش روی جنبش دانشجوئی و ضرورت کانونی کردن تلاشی است که لازم است جنبش دانشجوئی برای عبورازاین مرحله بحرانی و هموارساختن گام های بعدی خود بردارد.
یکی ازآخرین مقالاتی که درپی تشدید اختلافات و چالش های اخیردربرخی سایت های اپوزیسیون درج شده متعلق به یکی ازفعالین چپ -کیوان امیر الیاسی-است که تحت عنوان دردفاع ازتشکل های مستقل دانشجوئی،به نگارش درآمده است.
نوشته مزبورحاوی نکاتی درباره جنبش دانشجوئی وبرخی معضلات آن است.هم درمورد ملاحظات عمومی چون تأکید برخصلت واهمیت جنبشی بودن وضرورت سراسری کردن مبارزات وسازماندهی دانشجویان، وهم بخصوص حول گسست بین فعالین وبدنه دانشجوئی.مقاله درمورد سیاست سرکوب گام به بگام وسیستماتیک رژیم و ویژگی ها وپی آمدهای آن نیزنگاه دقیقی دارد وبطورکلی به خواننده دریافتن تصویرروشن تری ازشرایط حکم برجنبش دانشجوئی وبرخی مشخصات ومشکلاتی که جنبش دانشجوئی با آن مواجه است،کمک می کند.
بااین همه درنوشته مزبوردونکته ابهام آمیزوجود دارد که نیازمند مکث بیشتری است:نخست ارزیابی آن ازوضعیت کنونی جنبش دانشجوئی است که نظربه اهمیتی که یک ارزیابی درست ازجنبش دانشجوئی وچالش های پیشاروی آن دراین برهه زمانی دارد،باید با دقت بیشتری به آن پرداخته شود ودرهمین رابطه چگونگی فائق آمدن براین چالش ها مورد بحث وگفتگوی هرچه وسیع تردرمیان قاطبه دانشجویان وسایرفعالین قراربگیرد. دومین نکته نظرنویسنده مقاله درمورد ضرورت برپائی یک تشکل سراسری دانشجوئی است.دراین رابطه نیزسه نکته ابهام آمیزدیده میشود:درحالی که نوشته درهمان آغازتأکید دارد که "اینک بخوبی میدانیم که حاکمیت هیچ درجه ای ازتشکل یابی دانشجویان راتحمل نمی کندوحتی انجمن های اسلامی را به تعطیل می کشاند"،معلوم نیست که شعاریک تشکل مستقل وسراسری بعنوان"تنها راه برون رفت ازوضعیت فعلی را"،چگونه تحمل خواهد کرد؟دومین نکته آنست که باتوجه به گرایشات مختلف درمیان دانشجویان وچالش های موجود، چگونه ممکن است همه آنان را درزیرچتریک سازمان سراسری قرارداد؟وسومین نکته هم اینست که رابطه یک تشکل سراسری و تأکید برخصلت جنبشی بودن آن را که نویسنده خود مدافع آن است، چگونه خواهیم توانست با هم جمع کنیم؟بی شک کسی پاسخ حاضروآماده وکامل وجامع به این سؤالات درآستین خود ندارد.پاسخ نهائی آنها را آزمون وپراتیک دانشجویان وخردجمعی برخاسته ازآن خواهد داد.بااین همه هرتلاشی ازسوی هرفعال دانشجوئی وغیردانشجوئی را باید بخشی ازهمین تلاش عمومی جهت حل معضلات پیشاروی جنبش دانست و آن را مغتنم شمرد.*1
جنبش دانشجوئی درموقعیت افول یا درکشاکش بحران بلوغ؟!:
درمورداین ارزیابی مقاله که جنبش دانشجوئی درزیرسرکوب سیستماتیک درمسیروموقعیت افول قراردارد واعتماد به نفس خود را ازدست داده است چه می توان گفت؟.بی شک نوسانات و افت وخیزهای مقطعی درجنبش نوپائی که درزیرانواع سرکوب ها قراردارد، ومشاهده یأس وانفعال واقعیت داشته وامری غیرطبیعی نیست.اما این تصویر راباید تنها نیمه ای ازواقعیت بشمارآورد.نیمه دیگرتصویرواقعیت را می توان اگراندکی اررویدادهای جاری فاصله بگیریم وازنقطه دورتربه آنها بنگریم مشاهده کرد.دراینصورت معلوم می شود که چنین افت وخیزهائی به تنهائی نمی توانند بیان کننده خصلت پایدار جنبش ومنعکس کننده سیرنزولی ویاصعودی آن باشند.بهمین دلیل برای دریافت خصلت پایدارتر جنبش که بی تردید دراتخاذ سیاست ها و تاکتیک ها نقش مهمی دارد، باید درجستجوی شاخص های مهم ترومعتبرتری بود.بادرنظرگرفتن چنین شاخص هائی می توان ادعا کردجنبش دانشجوئی بیش ازآنکه دربحران افول گرفتارآمده باشد،گرفتاربحران بلوغ و معضلات ناشی ازرشد وتکوین ناموزون خویش است.اکنون این جنبش درگیردریک حرکت چند وجهی ومرکب است که شامل خودیابی وایجاد تشکل های مستقل ازسوی گرایشات گوناگون، تلاش برای تأمین صفوف همبسته دانشجوئی دردفاع ازدموکراسی و ومقابله یایورش استبداد حاکم به دانشگاه ها وجامعه، مبارزه نظری-سیاسی با حامیان دانشجوئی لیبرال ها ولیبرال –مذهبی ها(وعلیه سیاست های نئولییرالیستی ویا توهم پراکنی آنها درموردسیاست های جنگ طلبانه امپریالیست ها)ومقابله با سیطره هژمونی آنان براین جنبش، وبالأخره حرکت بسوی پیوندمتقابل با جنبش های اجتماعی-طبقاتی و مطالبات کلان اجتماعی است.باین ترتیب جنبش دانشجوئی درسطح بدنه ونه البته تشکل های رسمی کنونی،بویژه ازسوی گرایش چپ این جنبش دریک زمان درگیرلااقل یک مبارزه چندوجهی است،آنهم تحت شرایط سرکوب سنگین وبقول مقاله سیستماتیک.درهمه وجوه فوق ما با درجات معینی ازپیشرفت-والبته نه الزاما درحد رضایت بخش وموردنیاز- مواجه هستیم.یعنی هم درحوزه بازیابی و حرکت بسوی تشکل های مستقل، بویژه ازسوی جریان های چپ، وهم به موازات آن دامن زدن به اتحاد عمل و تلاش برای تقویت صفوف همبسته دانشجویان درمقابله باتهاجمات استبدادبی امان، هم گسترش دامنه مبارزه نظری-سیاسی با لیبرال ها ازهرقماش، وسرانجام عطف توجه روزافزون به ضرورت ابرازهمبستگی و پیوند متقابل با سایرجنبش های اجتماعی-طبقاتی. ضمن آنکه می پذیریم که این تحولات هنوز درمراحل آغازین خود قرارداشته و با چالش های روزافزون ونفس گیری مواجه است.با استناد به چنین شاخصه هائی است که می توان ادعا کردجنبش دانشجوئی بیش ازآنکه دچارانفعال شده باشددرگیربحران بلوغ ونوعی سردرگمی است.اعلام موجودیت جریانات چپ دردانشگاه های گوناگون ونیز نفس برگزاری تجمعات دانشجوئی اخیرامیرکبیر( پلی تکنیک)،یاعلامه و یا دانشگاه تهران بهنگام حضور احمدی نژاد، ونگاهی به مشخصات این تجمعات،بخصوص ابراز همبستگی وحمایت مشهود دانشجویان دانشگاه های گوناگون ازهمدیگرو اززندانیان و شعارهای مرگ بردیکتاتورو... درکناربه نمایش درآمدن چندگونگی جنبش دانشجوئی،نشان می دهد که این جنبش علیرغم تشدید سرکوب وجوبگیروببند-صرفنظرازافت وخیزهای مقطعی-تسلیم نشده وروح مقاومت وسرکشی وهمبستگی آن درمجموع درحال اعتلا است. اگرشکل گیری تدریجی وسراسری پدیده همبستگی دانشجویان دربرابرتعرض استبدادحاکم را،بعنوان مبنائی که تکوینش می تواند موجب عقب راندن رژیم ازمواضع کنونی ودرهم شکستن اقتدار حاکمیت وفضای رعب وترس دردرون دانشگاه ها گردددرنظربگیریم،آنگاه به این نتیجه می رسیم که درکنارمشکلات عظیم واحیانا برخی ناامیدی های مقطعی،شاهد فروزش اخگری دردل تاریکی ها هستیم که باید سخت ازآن حراست کرد.گرچه این را هم باید افزود که بدلیل تشدید تنش های فی مابین درون دانشجوئی-که البته وقوعشان باین شکل وباین شدت مقدرنبوده ونیست-آن ها هم اکنون درگیرودارمنازعات ناشی ازچالش های برآمده ازآزمون گام های اولیه خود هستند واین چالش هااگرکه به نحودرستی مهارودرمسیربالندگی جنبش کانالیزه نشوند،می توانند برروند همبستگی وشکوفائی آن آسیب واردکنند.مساله مهم یافتن نقطه اپتیمم وترکیب موزون مؤلفه های فوق است. بطوری که هیچکدام ازآنها قربانی رشد یک جانبه مولفه دیگرنگردد ودرهمان حال جنبش نیزدرکلیت خود ازنفس نیفتد وبتواند ازخطردرجا زدن وبدترازآن شقه شقه شدن درامان بماند.می توان بسهولت گرفتارنگرش های لحظه ای وکوتاه مدت شد و به طوریک جانبه به سمت وسوی یکی ازاین مولفه ها درغلطید وبرآنتاگونیستی کردن زودرس مناسبات این وجوه دامن زد.اما می دانیم که وجود یک جنبش ودفاع ازمنافع عمومی آن وپایه های قوام یابندگی آن،ارزشمندترازیک دوجین برنامه وشعاروادعا است. درواقع بیش ازهمه، این گرایشات بورژوائی وبطوراخص جریانات دانشجوئی تحکیم وحدت و زائده های آن هستند که درپی ارسال زیگنال های رهبران خط دهنده-شامل ملی-مذهبی ها وکسانی چون یزدی ها وسحابی ها،لیبرال های غیرمذهبی واصلاح طلبان دولتی-که با نزدیک شدن فصل "انتخابات"، بوی کباب به مشامشان خورده است-تلاش می کنند که جنبش دانشجوئی را شقه شقه کرده و آنرا تحت کنترل خودبگیرند. عقبه های دانشجوئی این جریانات باسقوط مجدد درسراشیب انحطاط همانطورکه بیانیه اخیر انجمن اسلامی دانشگاه پلی تکنیک نمونه بارز آن بود، باخودی وغیرخودی کردن جنبش دانشجوئی وسنگ اندازی دربرابربرآمدآن،باردیگر-واین بارالبته درفازکمیک واحمقانه اش- به دنباله اصلاح طلبان وابزارچانه زنی آن ها با ارتجاع حاکم برای گرفتن سهمی ازقدرت تبدیل می شوند. وبرعکس این نیروهای چپ و سوسیالیست هستند که وظیفه دفاع قاطع وپیگیرازجنبش و تقویت آن را که با پیشبردهمزمان ومتوازن مؤلفه های ذکرشده دربالاگره خورده،بردوش دارند. همانطورکه مقاله فوق بدرستی مورد تأکید قرارمی دهد،پیشروی جنبش باتوجه به انباشت مطالبات نهفته درآن، موجب پشت سرگذاشتن سریع لیبرال ها و اصلاح طلبان وعقبه های آن دردانشگاه ها ولاجرم هراس آنها شده و خواهد شد.وبهمین دلیل آنان نگران پاگرفتن جنبش های مستقل وخودبنیاد وخالی شدن زیرپایشان هستند.ودقیقا بهمین خاطرنیروهای چپ که بطورراهبردی خواهان پاگرفتن چنین جنبش هائی وپیوند با بدنه آن هستند،بجای تازاندن ناموزن ویک جانبه هرکدام از وجوه ذکرشده، باید مبارزه عملی و افشاگری ها و مجادلات نظری-سیاسی خود را متناسب با درجه تکوین جنبش که چندگونگی وپلورالیستی بودن ازمشخصات بارزآن است، به نحوی و به شکلی پیش ببرند که حاصلش منزوی شدن هرچه بیشتراصلاح طلبان و لیبرال ها وعقبه آنها دردانشگاه ها، وتقویت دامنه جنبش وفشرده شدن صفوف چپ باشد.نیروهای چپ یک لحظه نباید فراموش کنند که حیات وشکوفائی آنها به شکوفاتی این جنبش ها گره خورده وآنها باید تبدیل به سخنگویان ومدافعان راستین،طبیعی وپیگیر و مخمری برای تقویت نقش آفرینی این جنبش ها بشوند.تنها با تکیه به اهرم بدنه جنبش است که می توان ازمیان گرداب های کنونی راهی به جلوگشود وبرهمین بسترگرایشاتی را که خواهان پراکندگی جنبش دانشجوئی وشقه شقه کردن وبردن آن به مسلخ حامیان ارتجاع حاکم هستند،به بهترین وجهی منزوی کرد.آن ها را که ادعای دروغین مبارزه علیه استبداد رادارند بیش ازقلمروصرف ایدئولوژی واقلیم نظری،می توان درصحنه عمل اجتماعی،آنجا که نبض مبارزات سیاسی-طبقاتی می طپد،بی اثرکرد.
روشن است که حل یک معادله چند مجهولی تحت شرایط سرکوب کارآسانی نیست وبلوغ وپختگی ویژه ای را ازما سوسیالیست ها طلب می کند که باید آن را نیزدرمتن همین تجربیات و آزمون و خطا بدست آوریم. بهمین دلیل لازم است که بکوشیم وبسیارهم بکوشیم که درمیان کشاکش های موجودازگوهردرحال شکل گیری همبستگی دانشجویان حول مطالبات دموکراتیک و فراگیردانشجوئی-مثلا آزادی دانشجویان زندانی- مانند مردمک چشم حفاظت کنیم، واجازه ندهیم که اقدامات معطوف به عمل اجتماعی فراگیر، تحت الشعاع اختلافات معطوف به حوزه نظری (بدون آنکه دراصل ضرورت این مجادلات نظری وسیاسی تردیدی روابداریم)قراربگیرد.نباید ازیاد ببریم که هژمونی طبیعی واصولی چپ ها با دفاع ازمنافع عمومی جنبش ازجمله تقویت صفوف متحد دانشجوئی دربرابراستبداد وبعنوان بستری برای فراتررفتن ازآن،دفاع ازخصلت پلورالیستی وچندگونگی وتکیه هرچه بیشتر بربدنه دانشجوئی حاصل شدنی است ونه هم چون گرایشات بورژوائی(وگرایشات فرقه گرایان) که تلاش برای مصادره رهبری جنبش وکنترل جنبش ازبالا وهمگون سازی و همه باهم ازمشخصات آن ها بشمارمی رود. علاوه براین،ماچپ ها در نشان دادن عکس العمل ومقابله با تلاش های هژمونی طلبانه لیبرال ها برجنبش نباید متقابلا ازموضع هژمونی طلبانه وارد منازعه با آنها بشویم.ورود باین عرصه وبازی دراین زمین درخور نیروهای سوسیالیست که به دموکراسی ازپائین و به توان رهائی توده های زحمتکش اززنجیرهای طبقاتی توسط خود وبدست خود باوردارند،نیست.آلترناتیوما دربرابرهژمونی طلبی آنها،فعال کردن بدنه،وتقویت آگاهی وتوان مداخله گری وخود سازمان یابی آنهاست.درعین آنکه خوب می دانیم که نقش فعالین چپ وعناصرآگاه وتجمعات آنها تاچه حد می توانند درپیشبرداین هدف موثرومهم باشند.
درهرحال جنبش دانشجوئی به نوبه خود بعنوان بخشی ازمبارزات جامعه ما درمرحله انتقالی ومسائل ناشی ازآن وازجمله فشارسنگین سرکوب وچالش های دوران بلوغ قراردارد.عبارت بحران بلوغ، هم نشان دهنده رشد واعتلاء است وهم بیانگرچالش های سنگینی که جنبش ما با آن مواجه است. درروی صحنه هم عوامل مقوم وجود دارند وهم عوامل تهدید کننده .قضاوت حول این که، کدام برکدام پیروزخواهد شد را باید به آینده بسپاریم .
ضرورت تشکل یابی وچگونگی آن
بی شک داشتن صف (یااگرواقع بین باشیم بهتراست بگوئیم صفوف همسووهمگرا) وتشکل های مستقل همیشه وهمواره امری اصولی ومورد تأکید سوسیالیست هابوده واکنون نیزضرورتی عاجل است.اما نوع تشکل وسازمان یابی درنزد سوسیالیست ها و چپ های معطوف به جنبش های اجتماعی-طبقاتی وغیرفرقه گرا عموما به به یک عامل اصلی و دوعامل فرعی ولی مهم مشروط می شوند. یکی به اصل خودرهانی وحضورهرچه گسترده تروآگاهانه تربدنه که درتمایزکیفی با نگاه بورژوائی وارزش های جاافتاده جامعه طبقاتی به آن، نیازمند نگاهی دیگربه نقش واهمیت تشکل هاست.باین دلیل آنها مدافع تشکل های طرازنوین،بدوراز تاروپودسلسه مراتب بوروکراتیک و مبتنی برتقسیم وظایف نهادینه شده که خود برگرفته ازامتیازات وشکاف های جامعه طبقاتی هستند، می باشند. آن ها خواهان فاصله گرفتن ازآن نوع سازماندهی ها هستند که اساسا برای تصاحب قدرت،قدرت جداشده ازتوده ها ونشستن به جای آنها وتصمیم گیری به نیابت ازآنها،ابداع شده اند.درنزدسوسیالیست های مدافع خودرهانی ومدافع دموکراسی مستقیم و مشارکتی،این نوع تشکل یابی ها و سازماندهی ها نه هدفی درخود بلکه دقیقا دررابطه با اصل خودسازمان یابی وخودگردانی توده ها تعریف می شوند ومعنا واهمیت پیدامی کنند.پس درسازمان های جنبشی ومعطوف به آن سرازپیکرجدانیست وچنین جدائی تقدیس وستایش نمی شود، وبدنه واعمال اراده و ابتکارات آن نقش تعیین کننده دارد. وهمین ویژگی است که آن ها را ازسازماندهی های نوع هرمی ودارای سلسه مراتب متمایزمی کند.عامل دومی که به سهم خوداشکال سازماندهی را مشروط می کند میزان سرکوب وشدت آن است.دراین رابطه این توازن نیرو وشدت سرکوب است که میزان علنی یا مخفی بودن ویادرجه تمرکزوعدم تمرکز را معین می کند. علاوه براین وجود گرایشات گوناگون اعم ازچپ وغیرچپ ومیزان اختلافات فی مابین آنها نیز بعنوان عامل سوم برچگونگی سازمان یابی اثرگذاراست. به گمان من درشرایط وجود گرایشات واختلافات گوناکون وازجمله درمیان چپ ها، گرچه حد ومیزان جدائی ها شاید تناسبی بااختلافات واقعی نداشته باشد،برای تأمین همگرائی واقدام سراسری مابه تشکلی از تشکل ها وبه تجمعی از تجمعات و به شبکه ای ازشبکه ها،شامل شبکه های گوناگون دانشجوئی ازمحافل و هسته های دانشجوئی وتشکل های گوناگون فرهنگی،صنفی وسیاسی و گرایشات گوناگون و حتاسراسری نیازداریم،که باتکیه براشتراکات موجود و تلاش برای تقویت آن درمتن پراتیک مبارزاتی می توانند به اقدامات فراگیرمبادرت کنند. این نوع سازماندهی مبتنی برشبکه ها،صرفنظرازتقویت جنبه توده ای وجنبشی بودن آن،میزان آسیب پذیری جنبش دربرابرتهاجم استبداد رانیزکاهش می دهد.معمولا دربینش های کهن-بااقتباس ازجامعه طبقاتی- برای ایجاد هماهنگی وتأمین اتحاد عمل سراسری،تشکیل یک فرماندهی مرکزی وساختارسلسه مراتبی برای اجرای فرامین آن، تنها راه یاآسان ترین راه برای ایجاد هماهنگی ووحدت عمل شناخته می شود.اما درسازماندهی شبکه ای ومبتنی بر مداخله فعال بدنه ونیروهای اعماق، سازوکارهای متناسب دیگری مورد نیازبوده و مورداستفاده قرارمی گیرد. دراین رابطه بهره گیری ازتجربه های نوین و تکنیک های نوین ارتباطی برای اتصال افقی این این شبکه ها دارای اهمیت روزافزون است.ابزارهائی نظیرارتباطات اینترنتی،اس.ام.اس،نشریات الکترونیکی که فعالین و هسته ها ومحافل دانشجوئی می توانند آنرا ازکامپیوترها پیاده وتکثیرکنند،تشکیل مجامع عمومی برای تصمیم گیری وتنظیم راهبردهای عمومی درمحل تحصیل وکار،تشکیل تریبون های بحث درصحن دانشگاه ها وبرقراری فروم های گفتگو وازجمله بکارگیری تجربه گل گشت ها .... در بیرون ازدانشگاه ها وبالاخره استفاده موثرترازنشریات مشترک و رسانه های خارج وامکانات اپوزیسیون ترقی خواه ...ازجمله ابزارها ومکانیزم هائی هستند که درسازماندهی شبکه ای برای ایجاد خطوط ارتباطی سراسری و اقدامات سراسری و تأمین هماهنگی بکارگرفته می شوند. که اگرقرارباشد همه اینها ازجانب یک سازمان وفرماندهی مرکزی وسراسری-وبه شکل هرمی-هدایت و سازماندهی شوند،بی گمان دربرابریورش استبداد بی امان وهار بسرعت آسیب پذیرخواهند بود. هم چنین ناگفته نماند که به موازات آن ها،ما به گشوده شدن مباحثات سیاسی-نظری برای تدوین سیاست ها وراهبردهای عمومی-که یکی ازعناصرکلیدی تأمین هم آهنگی درسازماندهی شبکه ای محسوب می شود- ونیزروشن کردن میزان واقعی وحدت ها و اختلافات،برای رسیدن به سطوح بالاتری ازهمگرائی واتحاد عمل نیازداریم.
وقتی ازیک سازمان سراسری مستقل برای جنبش دانشجوئی سخن به میان می آوریم،باید درنظربگیریم که چه ما خوشمان بیاید وچه نیاید با واقعیتی بنام جنبش متکثردانشجوئی مواجهیم که صرفنطرازعامل سرکوب، هم چنین بدلیل دامنه اختلافات موجود که پاره ای جنبه استراتژیک هم دارند،مشکل بتوان آنها را دریک تشکل سراسری گردآورد.قاعدتا چنین جنبشی باید با تنوع تشکل ها همراه باشد. ضمن آنکه باید توجه کنیم که درجنبش دانشجوئی ما، مبارزه صنفی وسیاسی بشدت درهم تنیده هستندو به دشواری می توان خواست های صنفی وسیاسی را کاملاازهم متمایزکردوازدانشجویان خواست که فارغ ازمطالبات سیاسی دریک تشکل صنفی خالص و سراسری، برای پیشبردمطالبات صنفی خود متشکل شوند ومبارزات سیاسی خود را درتشکل های اخص خود پیگیری کنند.بدیهی است همانگونه که قبلااشاره شد، پذیرش تشکل های مستقل دانشجویان ِدارای گرایشات گوناگون،نافی همکاری آن ها حول مطالبات مشخص ومشترک دربرابرتعرضات استبداد وحتی یافتن اشکال مناسبی ازسازماندهی چتر وهماهنگ کننده برای تسهیل این نوع همکاری ها نیست ونباید باشد.بدیهی است که این نوع سازماندهی رامی توان درعمل وبدورازفرمال های رایج ورسمی که عموما متعلق به شرایط بازهستند، بوجود آورد.
اما اگرمنظورازسازمان سراسری فقط ناظربرچپ هاست،بازهم ما با چند مشکل مواجه می شویم.نخست آنکه دراین صورت نباید آن را با سازماندهی جنبش دانشجوئی بطورکلی درهم بیامیزیم.میدانیم که جنبش دانشجوئی معادل چپ ها-هرچند که چپ ها بخش بسیارمهمی ازآن باشند- نیست وجنبش امرفراگیرتری است وقانون بندی های خود را دارد.دوم آنکه لااقل درشرایط کنونی همه گرایشات چپ را باشعاروبشکل اراده گرایانه نمی توانیم دریک سازمان واحد که بناگزیردروجه غالب حامل یک گرایش معین نیز خواهد بود،قرارداد. چنین چیزی اگر بفرض درکوتاه مدت هم شدنی باشد،دوام نیاورده و به سرعت دچارانشقاق وتکه پاره شدن خواهد شد.(هم تجربه سه دهه گذشته و هم تجربه های کنونی همین واقعیت را تأیید می کنند). سوم آنکه چنین تجمعی بنا به ماهیت خود اساسا خصلت سیاسی پیداکرده ونخواهد توانست اززیرضرب جمهوری اسلامی که حتا یک تشکل صنفی سراسری را نیزبرنمی تابد، درامان باشد(بگذریم ازاین که دراین صورت ایجاد تشکل صنفی با بافت خالص نیروهای چپ،خود یک پارادوکس محسوب می شود) .پس اگرمساله برسرتشکل سراسری نیروها ومحافل چپ دردانشگاه ها است،باید بدقت ازخلط آن با تشکل سراسری دانشجوئی اجتناب کنیم.البته جریانات چپ می توانند به مثابه فراکسیونی ازیک تشکل سراسری و بخش مهم وحتا اگرشایستگی داشتند بخش تعیین کننده ای ازآن باشند واین هیچ ایرادی ندارد.اما ربطی به یکسان انگاشتن یک تشکل سراسری دانشجوئی با تشکل سراسری چپ دانشجوئی ندارد.اغتشاش ودرهم آمیختن مززهای هویتی ایندو، می تواندزمینه وبسترمناسبی برای شکل گیری روحیه هژمونی طلبی، تمامیت خواهی وانکارخصلت پلورالیستی ونقض موازین دموکراتیک درجنبش گردد.ازاین رو رعایت قواعد هرکدام ازآنها باید اکیدامورد توجه فعالین وبویژه فعالین چپ باشد. *2
جنبش وسازمان
بسیارمهم است که بدانیم درشرایط سرکوب بی امان وپراکندگی نیروهای چپ، ایجاد تشکل های مستقل سراسری،چگونگی وادامه کاری آن نسبت مستقیمی دارد با میزان درآمیخته شدن آن باجنبش بدنه ازیکسوومیزان عروج این جنبش ها به صحنه مبارزه ازسوی دیگر.وگرنه با عریان شدن دربرابردشمن قهاروسرکوب گر،باخطر طعمه سرکوب شدن وجدائی ازتوده دانشجو مواجه خواهیم شد. ماباید خود را ازپارادوکس ودورباطل اول ایجاد تشکل فراگیرو سپس سازمان دادن جنبش،یا ابتدا جنبش وسپس تشکل دورکنیم.باید همواره رابطه نسبی و تکوینی این دو را بایکدیگر را درنظربگیریم. ازسوئی نمی توانیم بگوئیم بایددست روی دست گذاشت و منتظرظهورجنبش بود.چرا که نمی توان ونباید نقش نیروها وفعالین آگاه را دردامن زدن به مبارزات جاری وهم اکنون موجود، درتقویت وقوام بخشیدن به یک جنبش نادیده گرفت. پس غرض نه نادیده گرفتن اهمیت عناصرآگاه وحتا کم بها دادن به اهمیت ضرورت تشکل یابی نسبی واولیه آنهاست که بی شک برای دامن زدن به حرکت و تشویق به فراتررفتن لازمند. بلکه منظوردرنظرگرفتن رابطه متقابل این دوبه مثابه شرط لازم برای تکوین و بلوغ یکدیگر است.غرض آن است که چپ معطوف به پیوند های اجتماعی-طبقاتی –برخلاف چپ ایدئولوژیک-فرقه ای که درغیاب پیوند باجنبش های اجتماعی برای خود موجودیت وهویت کمونیستی قائل است-تنها می تواند با خود آگاهی به قواعد وموازین تکوین متقابل خود وجنبش،آگاهانه درجهت فراهم کردن شرایط تکامل خویش گام بردارد.این چپ به میزانی که درجنبش ها-آنهم نه جنبش به مثابه سیاهی لشکرو مهارزده شده-که به مثابه یک جنبش خود رهان و دارای ظرفیت فراروی وقادربه تمرد علیه هرگونه چفت وبست نظم جامعه طبقاتی وعلیه هرگونه انقیاد و رسوبات آن، تعریف می شود. گوهرفعالیت کمونیست ها همه جا یکسان است.اما درهرمحیط ودرمیان هرقشری اززحمتکشان ونیروهای اجتماعی دارای تعینات و خودویژگی هائی است که بدون توجه به آن قادرنخواهد بودبه حرکت های جنبشی واعتلاء آن دامن بزند. به یک بیان،چپ فقط باقرارگرفتن درزیستگاه طبیعی خود ودرفرایند تبدیل کردن خود به بخشی رزمنده وفعال ازجنبش های اجتماعی وطبقاتی-ودراینجا جنبش دانشجوئی- می تواند به نقش واقعی خود نائل گردد.به یک بیان وسیع تر،این چپ نمی خواهد بکسی به پیوندد ویا کسی را بخود ملحق کند.چرا که مبارزه طبقاتی وپی آمدهای آن، درنظام فراگیرسرمایه داری که همه عرصه های گوناگون جامعه را قرق کرده وبه تسخیرخویشتن درآورده، دروجود او ودرمحیط زندگی او هم- ودراین جادانشگاه ها ومحیط های تحصیلی- نیززبانه می کشد.اونیزماهیت بغایت انگلی نظام سرمایه داری وفرایند بی رحمانه بیگانه سازی انسان با محصول کار وقدرت وخلاقیتش را دراین نظام،با گوشت وپوست خود-که به برکت آگاهی تقویت هم شود- درک می کند.کاری که او می کند، مبارزه علیه گسست ها و پراکندگی بخش های مختلف جنبش طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیران برای تأمین اتحاد طبقاتی، وتقویت آگاهی وصفوف استثمارشوندگان ومبارزه برای فرارفتن ازوضعیت نکبت بارکنونی باهدف نفی نظام مزدوری است.پیوند متقابل جنبش دانشجوئی باسایرجنبش های اجتماعی وطبقاتی نیز اساسا ازاین منظرمطرح است.*3
خلاصه کنیم:
چگونه می توانیم بر چالش های جنبش دانشجوئی فائق آئیم؟:
1-هم اکنون جنبش دانشجوئی درگیروداربحران بلوغ،باچالش های مهمی وازجمله سرکوب سیستماتیک مواجه است. پیشروی بعدی جنبش دانشجوئی بسوی فتح قله های تازه وخارج کردن خود اززیرسرکوب و سازماندهی حرکات سراسری نیازمند حل وعبوراز چالش های این مرحله است. این چالش ها را می توان ازطریق اتحادهرچه گسترده صفوف دانشجویان علیه استبداد،منزوی ساختن لیبرالیسم وسیاست های نئولیبرالی وعقبه های آن درمیان دانشجویان،ایجاد تشکل های سراسری با درنظرگرفتن واقعیت پلورالیستی وشکاف های موجوددرآن، تقویت صفوف چپ بدون آنکه آن را دربرابر وظیفه گسترش صفوف جنبش قرارداد،تقویت نقش بدنه ودامنه حضورآن ونیزپیوند هرچه بیشتر فعالین بابدنه،وتقویت همبستگی متقابل جنبش دانشجوئی و سایرجنبش های اجتماعی و طبقاتی، ازبین برد.
2- وقتی ازتشکل های سراسری سخن به میان می آید،مرادازآن بیش ازآنکه ایجاد یک سازمان واحد وسراسری با الگوی سنتی باشد،پیوستگی وهماهنگی مجموعه ای ازتشکل ها ومحافل وگرایشات گوناگون وهسته های دانشجوئی است که بااستفاده ازخطوط ارتباطی نوین بشکل شبکه ای سازمان می یابند:تشکل های سراسری مبتنی برالگوی شبکه ای. بی شک جریانات چپ بدون آنکه خود راهم ارز ومعادل این جنبش بدانند، بادرنظرگرفتن اشتراکات خود می توانند با فشرده کردن صفوفشان،درهماهنگ سازی،تقویت آگاهی وگشودن افق های تازه و روشن کردن سیاست های راهبردی جنش دانشجوئی وحرکت بسمت وسوی اقدامات سراسری نقش مهمی را ایفاء کنند.
3-جریان های چپ دانشجوئی باید سریعا باکنترل چالش های درونی خود،و بابرسمیت شناختن واقعیت پلورالیستی خویش و برسمیت شناختن حق تشکل یابی برای هرگرایش وپرهیزازهژمونی طلبی،ازیکسو براساس اشتراکات موجود،مبادرت به همکاری هرچه بیشتربا یکدیگربه نمایند(مثلا درمقابله با خنثی کردن سرکوب که قبل ازهرچیزمستلزم مادیت بخشیدن به همبستگی دانشجوئی است ویادربرگزاری هرچه باشکوه ترمراسم 16 آذر)، وازسوی دیگربرای حل وفصل اختلافات ویا روشن کردن دامنه آنها،مبادرت به مباحثات رفیقانه وگشودن بولتن های بحث نمایند.درمهارتنش های درونی می توان به نقش نیروها وعناصر مسئول نسبت به منافع عمومی جنبش و نیزنقش بدنه درکنترل این تنش ها امید بست وهرگزاجازه ندادکه جریان ها و افرادی که عادت دارند فقط منافع خود وفرقه خود را دنبال می کنند وآن را برمنافع جنبش ترجیح می دهند، فرصت اختلال وکارشکنی درمسیرتکوین جنبش را بدست آورند.
2007-11-12-86-08-21
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/


*1-لازم به تأکید است که این نوشته به قصد نقد مقاله فوق که (می توانید آن را درسایت سلام دمکرات بخوانید) ودربرابرآن به نگارش درنیامده است.چرا که ضمن تأیید وهم سوئی با بسیاری ازنکات مطرح شده درآن و تلاش برای ابهام زدائی ازبرخی نکات دیگر،به نقد وطرح جبنه های دیگری ازمسائل پیشاروی جنبش دانشجوئی پرداخته وپیشنهاداتی نیز برای عبورازچالش هائی که درگیرآن است ارائه می کند.
*2-دربرخی ازنوشته ها ومجادلات نه فقط اغتشاش دربهم ریختن مرزهای جنبش دانشجوئی بطورعام وتشکل سراسری دانشجویان چپ دیده می شود،بلکه فراترازآن اغتشاش دربهم ریختن مرزهای تشکیل یک حزب "کمونیستی وپیشتاز" بایک تشکل چپ دانشجوئی هم مشهوداست.بی تردید چنین اغتشاشی نه فقط معایب و اشکالات ذکرشد دربالارا بهمراه دارد بلکه علاوه برآن پی آمدهای ناشی ازبهم ریختن مرزیک تشکل دانشجوئی چپ با یک حزب را نیزبه آن اضافه می کند.گرایشی که بخواهد تشکل دانشجوئی را به مثابه سکوئی برای ایجاد حزب قراردهد،خواسته وناخواسته به هردوعرصه دانشجوئی و حزبی ضربه وارد خواهد کرد. بگذریم ازاین که نگا ه هائی چنین محدود به تشکیل حزب،وبدون توجه به فاکتورهای پایه ای آن،حاصلی بهترازسرنوشت حزب سازی های چنددهه اخیرنخواهدداشت.
*3-باتوجه به بافت وخاستگاه اجتماعی اکثریت بزرگی از دانشجویان وبا درنظرگرفتن میزان امکان صعودطبقاتی آتی آنها درنظام سرمایه داری، آنهم سرمایه داری گرفتار دربحران عمیق ،والبته با دوری گزیدن ازتعاریف تنگ ویک جانبه طبقه کارگر،وبالاخره با توجه به میزان آگاهی این دانشجویان به جایگاه واقعی خود درمناسبات اجتماعی جامعه ازیکسوو، با توجه به واقعیت سلطه فراگیر نظام سرمایه دارای برهمه عرصه های اجتماعی وکالائی کردن آنها(حتی اندام وحتی کلیه وقرنیه چشم و...) معلوم می شود که مبارزه علیه مناسبات طبقاتی درخود دانشگاه هاو مراکزدانشجوئی-آنجا که نظام بورژوازی به بازتولید نیروی کارمتخصص می پردازد- نیز جاری است و باین اعتباراکثریت بزرگی ازدانشجویان-صرفنظرازآگاهی وعدم آگاهی خود- بالقوه وبالفعل جزوصفوف طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیران قرارمی گیرند.بدیهی است که چنین نگاهی باتعاریف سنتی ورایج که مقوله دانشجویان را صرفا جزاقشارباصطلاح دموکراتیک وبینابینی ومعلق درزمین وآسمان وبه نوعی بورژوائی (وخرده بورژوائی) قرارمی دهد وپیوند با طبقه کارگر را صرفا بشکل مکانیکی ودرپیوستن به "طبقه کارگر" دربیرون ازفضای دانشگاه ها و محیط های تحصیلی، توسط کسانی که خود را ازتاروپودبورژوازی رهانیده اند جستجومی کند؛متفاوت است.این نگاه وزن مبارزه ضدسرمایه داری در جنبش دانشجوئی را بالقوه وبالفعل نیرومند می داند و دامن زدن به آن را نیزبخش مهمی ازوظایف دانشجوئی وبخشی ازپیوند با سایر جنبش های طبقاتی درمعنای تلاش برای تأمین اتحاد طبقاتی و مبارزه با گسست های آن. ازهمین رومی توان گفت که بخش بزرگی ازدانشجویان وقتی خود را به مثابه دانشجو سازمان می دهند،باوجود داشتن خود ویژگی هائی بنام دانشجو،اما درواقع دارند خودرا–چه بالقوه وچه بالفعل-بعنوان بخشی ازصفوف مزدوحقوق بگیران تحت ستم واستثمارطبقاتی سازمان می دهند.
البته این بحث دیگری است که این واقعیت اولا مثل روند نضج هر مبارزه طبقاتی ازخواست ها و مطالبات بیواسط و خودویژه-ودراینجا دانشجوئی- شروع می شوند وبه تدریج فراترمی روند ودرنتیجه توجه به مسیراعتلاء آن ازسوی فعالین دارای اهمیت است وثانیا تأکید بربخش بزرگی ازدانشجویان به معنای همه دانشجویان نیست ودرنتیجه به معنای بهم ریختن قواعد عمومی ناظربرجنبش دانشجوئی نمی تواند باشد.

Sunday, November 04, 2007

بحران هسته ای وتشدید تهدید های نظامی
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه

پرونده بحران هسته ای ایران بعنوان یکی ازبغرنجترین وپیچیده ترین پرونده های قرن، آکنده ازسناریوها وطرح های گوناگون وآمیزه ای ازوجوه گوناگون علنی،مخفی یا سیاسی واقتصادی و نظامی وجنگ روانی است . بطوری که پایان هرسناریو مبنای شروع سناریوی تازه ای ازسوی بازیگران آن-بویژه ازسوی دولت آمریکا- است. یکی ازعوامل پیچیدگی آن باین برمی گردد که گرچه ازنظرشکل، این بحران درقالب سیاست های هسته ای جمهوری اسلامی کانونی شده است اما درهمان حال ازنظر محتوا واجد خصلت بین المللی است وبهمین دلیل با رقابت ها وقطب بندی ها و منافع گوناگون جهانی گره خورده است. عامل دیگرعنصرفراافکنی درآن است. بعنوان مثال بحرانی که دولت آمریکا درپی جنگ عراق وافغانستان دچارآن شده است،درکانونی کردن بحران حول موضوع هسته ای ایران وسرشکن کردن آن راه مفری می جوید. یکی دیگرازعلل پیچیدگی آن، منازعات ونبردقدرتی است که دردرون ساختارجمهوری اسلامی حول آن وجود دارد.دستگیری حسین موسویان، مسافرت حسن روحانی برای مذاکره با اروپائی ها که درپی مداخله جناح دیگروحملات شدید شخص احمدی نژاد ناچارشد که دیدارهای خود را نیمه تمام رهاکرده وبداخل کشور بازگردد، واستعفاء یا بهتراست بگوئیم برکناری لاریجانی ازتیم هسته ای وهشدارها و سخنان رفسنجانی ازجلوه های بارزآن است.به عنوان مثال تعویض نابهنگام لاریجانی که درحکم تقویت کفه احمدی نژادبود موجب سرگشتگی و خشم دول غربی و تیم مذاکره کننده گردید.
دراینجا به طورفشرده به یکی ازآخرین سناریوهائی که با کارگردانی دولت آمریکا تنظیم واجراگردید اشاره می کنیم که درعین حال گویای مسیری است که این پرونده قرن طی می کند. سناریوی که به زنجیره ای ازفعل وانفعالات ظاهرا جدا ازهم معنا وجهت خاصی می دهد:
چندروزپیش لاروف وزیرامورخارجه روسیه برای دومین باردرکمترازیک ماه برای یک دیدارغیرمنتظره واردتهران شد. این دیداردرپی دیدارقبلی پوتین وخودوی ودرآستانه برگزاری نشست 5 +1 و پیشنهاد معامله بزرگ آمریکا به روسیه صورت گرفت.گرچه همانندمورد مشابه قبلی مفاد مذاکرات و احیاناتوافقات صورت گرفته پنهان نگهداشته شد، اما برناظرین سیاسی پوشیده نبود که این دیدارغیرمنتظره، قبل ازهرچیز برای آگاهی از پاسخ رژیم به پیشنهاد پوتین وتنظیم واکنش روسیه درقبال پیشنهاد آمریکا درمورد سپردفاعی واتخاذموضع نهائی دراجلاس پیش روی 5+ 1 بود.
چنان که می دانیم پس ازبازگشت پوتین ازایران،آمریکا معامله بزرگی برسرایران به روسیه رامطرح کرد. این پیشنهاد، قابل بحث دانستن استقرارسپرموشکی دراروپای شرقی وبطورضمنی عقب نشینی مشروط آمریکا ازآن بود. استقرارسیستمی که دولت روسیه به کرات مخالفت شدید خود را با آن اعلام داشته و آن را درحکم شروع جنگ سرد و حتی فراترازآن مشابه بحران موشکی کارائیب که خطر شروع جنگ سوم را دربرداشت،عنوان کرد. این عقب نشینی البته مشروط شده بودبه همراهی روسیه درصدور قطعنامه سوم تحریم ها وافزایش فشاربه دولت جمهوری اسلامی.
سناریوی جدید طراحی شده بوسیله آمریکا چه اهدافی را دنبال می کرد ودرپاسخ به چیزی بود؟
این سناریو چندین هدف را دنبال می کرد. اما قبل ازهرچیز پاسخی بود به بحران بوجود آمده درتلاش های باصطلاح دیپلماتیک ناظربرتحریم ها و پروژه فشارتشدید شونده ازطریق اجماع جهانی وکانال شورای امنیت به رژیم ایران.چنانکه میدانیم این پروژه عملاازفروردین ماه تا کنون دچاردست اندازشده و مطابق هدف های برنامه ریزی شده و زمان بندی مورد نظرآمریکاپیش نرفته است.ازچالش های دیگر این پروژه،تقویت نیروی گریزازمرکزدرهسته اولیه شش کشوربزرگ یعنی روسیه وچین ، وافزایش تردید درآلمان ازسوی دیگربود.یکی دیگرازعوامل تشدید کننده تنش ها،اعلام آمادگی جمهوری اسلامی برای برطرف ساختن ابهامات آژانس ازبرنامه های هسته ای خود در دودهه اخیربود. این سیاست باعث شد که آژانس با ادعای نفی جنبه نظامی این برنامه ها واعلام این که ایران لااقل برای چندسال خطرفوری نیست، وبا استناد به الگوی کاربرددیپلماسی درمورد کره شمالی خواهان دادن فرصت به دیپلماسی ومذاکره دربرابرتهدیدات نظامی شد. باین ترتیب آژانس عملا با سیاست های دولت آمریکا ومتحدین آن به چالش برخاست.درمقابل آن دولت آمریکا رسما ادعا کرد که ایران بطورقاطع قصد ساختن بمب اتمی رادارد وفرانسه اعلام کرد که اطلاعاتی ازتلاش های جمهوری اسلامی دارد که برخلاف گزارش آژانس وادعای البرادعی است. آنها مدعی شدند که البرادعی و مسئولین آژانس فریب جمهوری اسلامی را خورده اند. گرچه چنین توافقاتی می توانست و می تواند راهی برای حل مسالمت آمیزبحران بگشاید،اماازآنجا که دولت آمریکا به دنبال اهداف دیگری بوده، تلاش های آژانس برای عادی سازی پرونده هسته ای ایران، او را ناخشنود ساخته است. و بهمین دلیل یکی ازهدف های دمیدن برآتش تهدیدات نظامی توسط دولت آمریکا فائق آمدن برچالشی بوده است که گزارشات و اظهارنظرات البرادعی دربرابرش گشوده است.
بی شک بازیگراصلی صحنه هسته ای آمریکا وبوش است.وکلید موج جدید دمیدن برکوره بحران هسته ای ازمدتی قبل با افزودن بار گفتمان جنگی و شبه جنگی ازسوی وی ومتحدجدیدش فرانسه شروع شد: اعلام جنگ باایران درعراق و طرح هولوکاست هسته ای درکنارفاشیسم اسلامی وتوصیف احمدی نژاد به هیتلرکوچک برآن بود که تصویری مشابه جنگ دوم وآلمان هیتلری را دراذهان عمومی بوجود بیاورد.درچنین بستری و دراوج آن بوش دریک واکنش شبه جنون آمیزاعلام کرد که تلاش هسته ای ایران موجب شعله ورشدن جنگ جهانی سوم خواهد شد.تهدید فوق به نوبه خود ازسوی سایرسردمداران آمریکا نظیررایس که ایران را بزرگترین چالش امنیت آمریکا درمنطقه نامید ویاازسوی سخنگوی کاخ سفید که اعلام کرد قطعا ایران درحال ساختن بمب اتمی است همراه گردید.همانطورکه مشابه آن اززبان مسؤلین دولت فرانسه نظیریا بمب اتمی یا بمباران وتأکید براین که ایران مهمترین خطربرای امنیت و صلح جهانی است بیان گردید.
باین ترتیب جنگ افروزان جهانی، یک گام مهم و حساس را درجهت کانونی کردن خطررژیم ایران برای صلح جهانی درافکارعمومی که فی الواقع پیش شرط دست یابی به مجوزحمله نظامی براساس منشورسازمان ملل بشمارمی رود برداشته اند.
آمریکا هم چنین اعلام داشت که منتظرتصمیمات شورای امنیت نمی ماند و اقدامات یک جانبه -بیرون ازسازمان ملل توسط خود و 5+1 را باهدف افزایش تشدید فشاربایران دردستورکارخودقرارمی دهد که منجربه اتخاذ تحریم های تازه اقتصادی وقراردادن نام سپاه درلیست تروریستی-یعنی درلیستی که آمریکا خود را درحال جنگ با آن می داند- گردید.دولت آمریکا هم چنین تلاش کرد که ازطریق فرانسه دولت های اروپا را نیز قبل ازارائه گزارش آژانس به اعمال تحریم یک جانبه بکشاند که عملا با مخالفت اکثرکشورهای اروپا(بویژه ایتالیا،اطریش و اسپانیا) ازیکسو و نیزروسیه وچین ازسوی دیگر به هدف خود نرسید و معلوم شد که چالش های شکل گرفته در درون اجماع جهانی بیش ازآن است که به این سطح ازفشارها تن دهد.آنها ترجیح دادند که گزارش آژانس را درنیمه نوامبرشنیده و سپس تصمیم بگیرند.
اکنون بهتر می توانیم به معانی و هدف های مشخص افزایش کفه تهدیدات نظامی که پوتین آن را چرخاندن تیع بدست دیوانه ای تشبیه کرد،هم چنان که پیش ازاو البرادعی نیزتهدید کنندگان را به دیوانگان تشبیه کرده بود،به پردازیم:
الف-اوج این فریادجنون جنگ ،پس ازمسافرت پراهمیت و پرسروصدای پوتین به ایران صورت گرفت.می دانیم که دودولت ایران وروسیه در گفتگوهای خوددرحقیقت وارد بازی های بزرگ شده و ازخط قرمزهای ژاندارم جهان ونظم تحت کنترل وی فراتررفته بودند:
ازیکسو جمهوری اسلامی قرارداشت که باسپردن سیاست دیرپای نه شرقی،نه غربی خود به بایگانی اعلام می کرد که آماده عقداتحاد استراتژیک با روسیه به عنوان متحد طبیعی خود است و با توافقاتی بقول هردوطرف بی حدومرز درهمه زمینه ها.روشن است که چنین رویکردی متضمن معلامات صدها میلیاردی وورد آسان روسیه به عرصه های تاکنون ممنوعه ای چون فعالیت در میادین نفتی ایران،درکنارپیمان های نظامی و رسمیت دادن به عضویت درپیمان شانگهای ودریافت همه نوع تسلیحاتی دفاعی است. آیا تحقق آرزوی پطرکیبر دراتصال دریای خزربه آب های گرم خلیج فارس ومیادین نفتی بی کران دوسوی دریا به واقعیت می پیوست؟ آیا رؤیای خاورمیانه بزرگ که آمریکا بخاطردست یافتن به چنان گنجی برایش جنگ راه انداخته بود باین آسانی دستخوش کابوس می شد؟درداستانهای اساطیری آمده است که برروی هرگنجی اژدهائی خفته است.آیا آمریکا با شروع جنگ خود درخاورمیانه اژدهای خفته برروی این گنج رابیدارکرده است؟
روشن است که برقراری چنین اتحاداستراتژیکی بین روسیه وایران،صرفنظرازاین که درایران چه نوع حکومتی برسرکارباشد،عدول ازخط قرمزهای آمریکا و" منافع ملی" آن محسوب می شود.
پس فریاد جنگ سوم جهانی وتهدیدبه آن بیهوده نبود که ازحلقوم بوش بیرون پرید. گرچه سخنگوی او برای کاستن ازابعاد وخیم این سخن-که ازجمله موجب صعود موشک وارقیمت نفت می گردید- ودرخود آمریکا موجب نگرانی دموکراتها و فعالین ضد جنگ گردید، تلاش کرد که اندکی ازذمختی آن بکاهد و بگوید آن راباید ازجنس لفاظی ها وسخنان کنایه آمیز بوش به حساب آورد! وسخن گوی دولت آمریکا هم وقتی می خواهد گزارشات مربوط به خطرحمله عنقریب را تکذیب کند، تنها عبارت در"آستانه حمله" راتکذیب می کند ونه اصل حمله را.گواینکه اعلام این نوع تکذیب ها ازسوی نیروی مهاجم،بدلیل آنکه فی الواقع اگرچنین قصدی هم درکارباشد هیچ فرماندهی ازپیش زمان حمله را اعلام نمی کند،فاقداعتبار است..
ب-هدف دوم راباید درتهدید البرادعی جهت دادن گزارشی باب میل واشنگتن وهموارکننده مقاصد وی درشورای امنیت بشمارآورد.تردیدی نیست که هیچ وقت اوتااین اندازه زیرفشارهای علنی و غیرعلنی نبوده است.آمریکا و فرانسه رسما ازاوخواسته اند که وارد عرصه های سیاسی نشده و به وظایف صرفا فنی و مورد نظرآنها بسنده کند.والبته دولت آمریکا ازهم اکنون اعلام داشته است که گزارش البرادعی اگر مثبت هم باشد تأثیری درتصمیمات شورای امنیت وروند روبه تشدید تحریم ها نخواهد داشت.
ج-سویه سوم این تهدیدات را باید متوجه جمهوری اسلامی دانست:
درحقیقت واکنشی دربرابریکدست شدن تیم هسته ای بدنبال برکناری لاریجانی و قطع یاتضعیف ریل تماس موازی روحانی-رفسنجانی-خاتمی دانست.ونیزبا هدف تشدید تضادها و شکاف های درونی رژیم ایران واین که نباید خط قرمزهای ژئواستراتژیک آمریکا درمنطقه ودراطراف روسیه را نادیده بگیرد.وبالاخره تأثیرگذاری بردورتازه مذاکراتی که قراراست بزودی حول امنیت عراق برگزارگردد.
******
سناریوئی که خطوط اصلی آن دربالا آمد،برای آنکه نشان داده شود که فقط لفاظی نیست با دونمایش دیگرهمراه گردید:
-اعلام این که براساس نظرسنجی گالوپ افکارداخل آمریکا به سمت مواففت با بمباران مراکزهسته ای ایران تغییرجهت داده است. براساس یکی ازاین نظرسنجی ها 52% پرسش شوندگان موافق حمله هستند و برپایه نظرسنجی دیگر35%پرسش شوندگان به ترتیب ایران، 19%چین و10%وکره شمالی و 9%عراق را؛ بزرگترین خطربرای صلح جهانی دانسته اند.
نئوکان ها ونیزدولت اسرائیل به تلاش گسترده ای برای جلب نظرکشورهائی مثل آلمان و روسیه وچین به سوی سیاست های مورد نظرخود به کارگرفته اند. اسرائیل بویژه با استفاده از نفوذ خود درآمریکا، نقش مهمی را دردمیدن برتنوربحران به عمل می آورد. آن ها بابهره گرفتن از چالش هائی که گزینه موسوم به دیپلماسی دچارش شده آن را شکست خورده وبه پایان رسیده عنوان کرده وبرهمین اساس برمطرح کردن گزینه نظامی وفعالیت های جنگ طلبانه خویش افزوده اند. باین ترتیب براساس نظرسنجی ها، معلوم می شود که آنها توانسته اند بدرجاتی برافکارعمومی مردم آمریکا تأثیرگذاشته و ایران را بجای عراق که اکنون درمقام چهارم قرارگرفته، درمقام نخست تهدید کننده صلح جهانی قراردهند. البته نباید فراموش کردکه اقدامات وسخنان تحریک آمیزجناح حاکم واحمدی نژاد،بعنوان قطب دیگربحران هسته ای، کمک شایانی به موفقیت نئوکان ها درکانونی کردن تهدید صلح جهانی توسط ایران به عمل آورده است.درهمین جا باید اضافه کنم که اقدامات ومواضع ارتجاعی سردمداران جمهوری اسلامی نیزنیازمند بررسی است که خارج ازحوصله این نوشته بوده و درنوشته ای جداگانه موردبررسی قرارخواهد گرفت.
-روانه کردن ناودریائی ازسوی انگلیس به سوی خلیج فارس، واعلام مانورنظامی نیروی دریائی آمریکا درآبهای خلیج فارس.
د- وبالأخره باید به هدف اثرگذاری وایجاد فضای تمکین درمیان برگزارگنندگان نشست 5+1 اشاره کرد که پس ازتأخیرها وناکامی های قبلی، آخرین نشست آن درروزهای اخیر برگزارگردید. این نشست که برای آمریکا جهت جلب موافقت دوکشورروسیه وچین درتهیه قطعنامه مشترک سوم وبه تصویب رساندن آن درشورای امنیت دارای اهمیت زیادبود، عملا با ناکامی مواجه شد.چرا که تصمیم نهائی این نشست آن شد که باید متنظرنتیجه گزارش البرادعی درماه نوامبربود و آنگاه تصمیم گرفت. آمریکا کارشکنی این دوکشوررا مورد انتقاد قرارداده است. باین ترتیب علیرغم تهدیدها وتلاش های آمریکا،وبکارگیری سیاست به مرگ بگیرتا به تب راضی شوند،گردونه دیپلماسی هنوز هم نتوانسته مطابق میل آمریکا بحرکت درآید. اکنون نوک فشاربه به عنوان آخرین خوان این سناریو،همانطور که اشاره شد،روی تأثیرگذاری برگزارش البرادعی است. آیا او گزارش خود را با روح آنچه که دراظهارنظری های اخیرخود گفته است تنظیم خواهد کرد ویا تحت فشارهای سنگین موجود، همانند دفعات پیشین گزارشی دوپهلو وهموارکننده برای تحریم کنندگان و جنگ طلبان؟
2007-11-05-14-08-86
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/


Monday, October 29, 2007

نگاهی به یک حرکت دانشجوئی موفق وچالش های پیشاروی آن

تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com
برگزاری تریبون آزاد دوشنبه گذشته در دانشگاه پلی تکنیک برای آزادی سه دانشجوی زندانی را می توان بدلیل داشتن برخی ویژگی ها یک حرکت موفق والگوی مثبتی از اتحاد عمل طیف های گوناگون دانشجوئی بشمارآورد.دراین جا به شماری ازمهمترین مولفه های این الگوکه نقش اساسی درموفقیت این حرکت داشت اشاره می کنیم :
نقاط قوت:
الف-اهمیت طرح یک(یا چند) خواست مشخص وفراگیروبسیج کننده اعم ازمطالبات صنفی ویا سیاسی .دراین حرکت مشخص البته خواست آزادی سه دانشجوی زندانی این دانشگاه بعنوان خواست کانونی برجسته بود.خواستی که علیرغم رنگ وبوی دانشجوئی، درعین حال یک خواست سیاسی هم محسوب می شود. بنابراین برای شکل گیری یک آکسیون کمابیش توده ای طرح سوژه های بسیج کننده بعنوان یک شرط لازم برای موفقیت دارای اهمیت است.
ب-شرکت طیف های گوناگونان دانشجوئی بهمراه انبوهی از دانشجویانی که به هیچ کدام ازطیف های شناخته شده نظیرسوسیالیست ها ونیروهای چپ،لیبرال ها وانجمن اسلامی وازجمله طرفداران طیف تحکیم وحدت وابسته نبودند.چنین طیفی علیرغم داشتن اختلافات سیاسی وایدئولوژیکی اما توانستند حول خواست مشترک فوق به اقدام مشترک دربرابراستبدادحاکم مبادرت کنند.
بنابراین همکاری طیف های شناخته شده دانشجوئی درراستای مبارزه با استبدادوعلیه سرکوب درکنارحضورنسبی بدنه دانشجوئی را باید ازویژ گی های آن بشمارآورد.هم چنان که قید نسبی بودن این حضورحاکی ازآن است که هنوز دامنه آن-درمقایسه با کمیت دانشجوئی و پتانسیل موجود درآن -رضایت بخش نیست و باید تلاش های بیشتری برای تقویت آن درگام های بعدی صورت گیرد.
ج-مشخصه دیگراین حرکت آن بود که درکنارمطالبات مشترک و فراگیر، حضورطیف های گوناگون،بویژه نیروهای چپ با شعارها و پرچم های مستقل خودمشهود بود. حضورفوق اگربه شیوه اصولی ومتناسب صورت گیرد و نخواهد کل حرکت را تحت هژمونی خود عنوان کند واجازه ندهد که تنش های برخاسته ازآن اصل تداوم حرکت را تحت الشعاع خودقراربدهد،بسیارمثبت بوده و راه مناسبی است برای پیوند حرکت های مشخص با راهبردهای عمومی مثل ،آزادی وبرابری ،نان،سوسیالیسم،علیه جنگ وجنگ طلبی و....ونیزمطالبات دیگری چون آزادی همه زندانیان سیاسی ویا ضرورت پیوند جنبش دانشجوئی با جنبش کارگری و زنان و معلمان و ... . دریک کلام تبلوری بودازیک جنبش متکثروچندگونه وبدورازافسون همه باهم.
د-ازدیگرمشخصات این حرکت حضورسازمان یافته دانشجویان چندین دانشگاه مهم دیگرنظیردانشگاه تهران،علامه و خواجه نصیر و...برای مشارکت دراعتراض واعلام همبستگی با آن بود.حرکتی که صرفنظرازمحدودیت ها ویاشکل مشخص خود،بعنوان نمونه ای ازهمبستگی سازمان یافته وجلوه ای از هم آهنگی دانشگاه ها، درگام های بعدی می تواندبه سطح بیشتری ازدانشگاه ها و مؤسسات دانشجوئی چه درتهران وچه درسطح سایرشهرها واستانها تعمیم داده شود.به مشخصات مزبور می توانیم تلاش برای جلب اساتید و همبستگی بین دانشجویان واساتید را نیزبیافزائیم.
این که چنین حرکتی درجو سرکوب حاکم برفضای جامعه ودانشگاه وعلیرغم کنترل شدید درون وبیرون دانشگاه-که تاضرب وشتم دانشجویان ودرگیری با آنها هم جلورفت-شکل گرفت و با شعارهای کوبنده ای چون مرگ براستبداد همراه شد،نمایانگرگوشه ای ازپتانسیل اعتراضی دانشجوئی است که اگردرسطح دانشگاه ها سراسری شود،می تواند تأثیرمهمی درمقابله با فضای رعب و سرکوب برجای نهد. هم چنین می توان ازانبوه شعارها وپلاکاردها وبیانیه ها و سخنرانی ها فهمید که درکنارمشخصات فوق،شاهد مطرح شدن برخی مطالبات دانشجوئی فراگیروپایه ای هم چون طرح تشکل های مستقل دانشجوئی،انحلال نهادهای سرکوب دانشجوئی وابسته به رژیم، نظیر بسیج ودفاتررهبری و ....هستیم. اهمیت طرح این گونه شعارها و مطالبات ازآنجاست که رژیم درفضای دانشگاهی دراقلیت محض قراردارد،باین دلیل ونیزگستردگی حجم دانشجوئی کشور،این فضا می تواند با برآمدجنبش دانشجوئی و حضورگسترده بدنه ومجامع دانشجوئی،کنترل فضای دانشگاه ها را تاحدود زیادی ازچنگ رژیم خارج کند.بطوری که نتواند به آسانی درآنجا تردد کند،نتواند بطوررسمی شعبه های نهاد های گوناگون سرکوب خود را مستقرنماید.نتواند دوربین های کنترل خود رانصب کند،نتواند آپارتایدجنسی وبایدها ونبایدهای مافوق ارتجاعی خود را به دانشجویان دیکته نماید.هم چنان که می تواند با تشکیل شبکه های حمایت ازاعتراضات سایرجنبش های اجتماعی وطبقاتی پیوندهای عمقی وعملی محکمی با آنها برقرارکند. دانشگاه فشرده وماکت کوچکی ازجامعه است، سرکوب سیاسی ومذهبی و جنسی وملی و...ومبارزه علیه آنها درآن بازتاب دارد،هم چنانکه شکاف های طبقاتی جامعه درآن بازتاب دارد.بنابراین جنبش دانشجوئی می تواند با تکیه برحلقه های متداخل خود با جنبش زنان وکارگران و ملت های تحت ستم و...وبطورکلی با جامعه پیوندهای مناسبی برقرارکند.
چالش ها:
درکنارنقاط قوت وظرفیت های بالقوه ای که دربالاشمرده شد،اما درحرکت فوق ودرپی آن شاهد سربرکشیدن برخی چالش ها نیزبودیم. وجود این نوع منازعات وچالش ها البته غیرطبیعی نیست اما بشرط آنکه بتواند درچهارچوب هدف ها واولویت بندی های راهبردی جنبش دانشجوئی قراربگیردودامنه آن ازکنترل خارج نشود:
وقتی ازاهمیت جنبش دانشجوئی و اقدامات معطوف به قوام گرفتن آن سخن به میان می آید(مساله ای که بدلیل پراکندکی وضعف مبارزات کنونی دانشجوئی ازیکسوووسعت تعرض وسرکوب رژیم ازسوی دیگر،ازاهمیت زیادی برخورداراست. و بدرستی دراطلاعیه های نیروهای چپ نیزمورد توجه قرارگرفته است)،باید توجه داشت که هیچ طیفی وجریانی به تنهائی معادل جنبش نیست ونمی تواند باشد.گرچه بخشی ازآن است و بسهم خود تأثیرگذار. بنابراین ادعای تقویت ویادفاع از شعار جنبش دانشجوئی الزاماتی داردکه پذیرش پلورالیسم و طیف بندی های گوناگون ازعناصر اصلی آن است. ازدیگرالزامات آن این است که هیچ گروهی نمی تواند-ونباید هم باو اجازه دادشود-که رهبری آن را مصادره کند وهژمونی آن را بخود منتسب نماید. نباید فراموش کرد که هیچ عاملی چون انکارخصلت چندگونگی گرایشات موجود ومصادره رهبری جنبش نمی تواند مانع پاگرفتن جنبش ویا ازنفس انداختن آن گردد.درحقیقت نخستین آفت این کار، گریزاجتناب ناپذیربدنه ازصحنه عمل اجتماعی ومخدوش کردن اصل جنبشی مقاومت وفرایندتکوین آن است.دومین آفت را باید زائده سازی جنبش ها وکنترل آن توسط کنترل کنندگان دانست که جنبش را ازمسیر خودبنیاد وخودرهان دورمی سازدونیزآفت های دیگری که ذکرش ازحوصله این نوشته خارج است.
چنان که درجریان برگزاری این آکسیون اعتراضی و پس ازآن شاهدیم،درنخستین گام ودرحالی که هنوزچیزی نه بداراست ونه ببار، شاهد اوج گیری منازعه برای کسب به اصطلاح هژمونی انحصاری حرکت هستیم . چنان که درهمین رابطه با تهاجم و ادعاهای تحکیم وحدتی ها مواجهیم که گویا خود را پدرخوانده جنبش دانشجوئی دانسته وبرآنند تا حرکت را بسود خود مصادره کنند.وبهمین دلیل آنها عملا قواعدمسلم حرکت جنبشی ازجمله پذیرش حضورمتکثر وپلورالیستی دانشجوئی را نقض کرده وازهم اکنون با تمرین انحصارطلبی ویکه تازی،از حضورمستقل سایرگرایشات وبرافراشته شدن مستقل پلاکاردها وشعارهای مستقل آنها برآشفته می شوند. شعارآنها این است که یا زیرپرچم "ما" باشید یا بیرون از"ما" خودتان جداگانه عمل کنید. وروشن است که درپیش گرفتن چنین سلوکی جلوه بارزی ازهژمونی طلبی و انحصارگرائی است که البته آن سوی سکه اش تکه تکه کردن جنبش دانشجوئی است. درهمین جا لازم به تأکید است که نیروهای چپ و سوسیالیست نباید به دام رقابت با آزمون هژمونی طلبی این گونه جریانات بیفتند. چون که هژمونی طلبی برای شکل گیری اعتراضات بزرگ وسراسری حکم سم را دارد.بنابراین مبارزه علیه هژمونی طلبی نیروهای راست وتحکیم وحدتی ها ازسوی چپ ها نباید ونمی تواند ازموضوع هژمونی طلبی متقابل ومنازعه برسرآن صورت گیرد. اگرچنین شود، گرفتار دعوا برسرلحاف ملا خواهیم شد که فقط به دردپراکنده سازی می خورد تابرانگیختن اعتماد درصفوف دانشجوئی.درواقع اگربخواهیم با تسامح ازاصطلاح هژمونی طبیعی سوسیالیست ها ونه البته هژمونی طلبی سخن به میان آوریم،قبل ازهرچیزباید از دفاع وحفاظت ازمولفه های اصلی قوام دهنده یک جنبش ودفاع ازمنافع عمومی سخن به میان آوریم که بسترحصول طبیعی هژمونی توسط سوسیالیست ها را تشکیل می دهد. درچنین بستری است که خواست های مشخص بعنوان شرط حیاتی و نقطه آغازیک حرکت برای به میدان کشیدن بدنه هرچه بیشتری ازدانشجویان وبعنوان بستری مناسب برای پیشبرد آماج های استراتژیک مشروط به توافق حول پیش فرض ها وموازین اخص هیچ کدام ازگرایشات نمی شود. ضمن آنکه با پذیرش اختلافات وخصلت تکثرجنبش دانشجوئی وادامه مبارزه نظری-سیاسی درکناراتحادعمل، جنببش می تواند برپایه تجربه زنده خود و کسب آگاهی های بیشتر گام به گام نیرومندتر ورادیکال ترشود.واگردراین مبارزه نیروهای سوسیالیست وچپ ازمنافع عمومی جنبش ونیرومند شدن آن دفاع قاطع بکنند(وظیفه ای که بنابه ماهیت اهداف ومطالباتشان شایستگی آن را دارند) واگر خود را به خواست های حقیروسهم خواهی های متداول جریانات راست و مدافع بورژوازی و یا فرقه گرایان تنزل ندهند،درچنین صورتی، شکل گیری وقوام جنبش های اجتماعی فی نفسه به معنای ریشه دواندن جنبش چپ ومواضع آن ها هم هست. تنها درچنین بستری وبرپایه چنین برخوردی است که نیروهای راست ناگزیرمی شوند یا تن به ایزوله شدن خود بدهندو یا آن که به قواعد حرکت جنبشی تمکین نمایند.
سیاست راهبردی چپ ها برای پاگرفتن وتقویت جنبش های اجتماعی وطبقاتی گسترده و داشتن پیوند ارگانیک و متقابل با آنها مستلزم آنست که هیچ وقت حرکت وعملکرد معطوف به جنبش های اجتماعی را به سطح هژمونی طلبی مبتذل و رایج بورژواها وفرقه ها گرایان تنزل ندهند و برهمین پایه مبارزات نظری وافشاگرانه آنها درصحنه عمل سیاسی که بسیارهم لازم است-مثلا درمورد لیبرال ها - بجای مبارزات تجریدی و غیرقابل فهم برای توده دانشجویان، باید عمدتا درارتباط با مسائل مشخص سیاسی-طبقاتی ومبتنی بر تجربه زنده توده های دانشجو وتعمیق آن براین بستر باشد.
درانتهای این نوشته هم چنین لازم است به یک نکته دیگرنیزاشاره کنم:پذیرش پلورالیسم وگرایشات گوناگون درجنبش ضداستبدادی واتحادعمل حول خواست های مشخص،درعین حال به معنی پذیرش تشکل های گوناگون نیزهست. بنابراین شعارایجادیک تشکل سراسری دانشجوئی-که بعضا ازسوی نیروهای چپ هم شنیده می شود- اگربه معنی نفی تشکل های دیگرباشد البته نادرست است.ازجنبه عملی هم همانطور که واقعیت ها نشان می دهد،درمیان جنبش دانشجوئی گرایشات وطیف های گوناگونی ازجمله لیبرال ها-اعم ازمذهبی ولائیک- ونیروهای چپ که آنها هم به نوبه خود دارای گرایشات متعددی هستند،وجود دارند که نمی توان آن را درقالب یک تشکل سراسری دانشجوئی گنجاند.بدیهی است که درچنین شرایطی با چنین اختلافاتی ایجاد یک تشکل مستقل اگرناظربه جمع شدن این گرایشات زیر چتریک تشکل واحد باشد یا غیرعملی است و یا درصورت امکان منجربه سازش غیراصولی می گردد.واگرناظربرهژمونی یک گرایش برگرایشات دیگرباشد نیزهم نادرست است و هم غیرعملی ودرحکم حذف برخی گرایشات دیگر ازسوی برخی گرایشات دیگراست.
بنابراین شیوه درست واصولی همانا طرح شعار تشکل های مستقل دانشجوئی(درانطباق با گرایشات اصلی) ازیکسو،وهمکاری وائتلاف ولاجرم هماهنگی هرچه بیشتر این تشکل ها حول مطالبات مشخص ومشترک ازدیگرسواست.بدیهی است که دامنه این همکاری را اشتراکات واقعی با تأکید برنقش وحضوربدنه دانشجوئی وعمل برپایه آن تعیین می کند واگرفرض را برتحمیل بررژیم بگذاریم،می تواند دربهترین حالت به نوعی کنفدراسیون دانشجوئی تبدیل شود. ولی نباید فراموش کنیم که درشرایط استبداد حاکم برایران اولااین حضورفعال و گسترده جنبش ها وبدنه دانشجوئی است که امکان شکل گیری وتداوم تشکل های سراسری ومستقل را فراهم می کند وبنابراین درنظرگرفتن رابطه متقابل این دو دارای اهمیت حیاتی است. بخصوص وقتی هنوزبدنه جنبشی ضعیف باشد،تأکید بک جانبه بروجه دیگرمی تواند مخل پاگرفتن متوازن هردووجه و آسیب زدن به هردوی آن گردد. و ثانیا درمرحله کنونی فرایند جنبش دانشجوئی هنوزدرمرحله تشکل یابی گرایشات گوناگون ازیکسوو همکاری آنهابا یکدیگرازسوی دیگر قراردارد.درهرحال تأکید برنقش ومشارکت فعال بدنه دانشجوئی علاوه برعوامل پایه ای دیگر،هم چنین بخاطرآن است که وجود سنگین وزن آن بعنوان قاعده هرم می تواند نیروی گزیزازمرکزوهژمونی طلبانه این یا آن گرایش را مهاربزند.
البته درمورد تشکل سراسری ِهرکدام ازگرایشات مشخص-بویژه درموردجریان چپ- ایده وشعارایجاد یک تشکل سراسری دانشجوئی چپ بعنوان یکی ازتشکل های مستقل دانشگاهی،علیرغم آنکه بطورکلی اصولی و درست وبسیارهم ضروری است،اما ناگزیراست برای موفق شدن درعمل دو واقعیت زیر را درنظربگیرد:نخست همان عنصرسرکوب را واین که بدون یک جنبش قوی و نیرومند که ازتشکل وابسته به خود دربرابریورش رژیم دفاع موثربکند چنین تشکل سراسری اگرزودرس باشد ومراحل لازم را طی نکرده باشد نخواهد توانست دوام بیاورد ونخواهد توانست توده ای بشود وثانیا با توجه به دامنه اختلافات وگرایشات موجود درمیان آن، بدون دست یابی به بلوغی که منازعه حول دست یابی وحدت ایدئولوژی -نظری –سیاسی راشرط تشکیل چنین تشکلی قرارندهد ودرعین حال ازیک منش دموکراتیک موردنیاز کاروفعالیت جمعی برخوردارنباشد،ناممکن است.درهرحال مسیرسازمان یابی ورسیدن به چنین تشکل سراسری نیزبی نیازازپذیرش واقعیت پلورالیستی آن نیست وقبل ازهرچیزاز پائین به بالا وباگسترش هماهنگی وهمکاری فشرده گرایشات گوناگون دانشجویان چپ وسازمان یابی برمنبای واقعیت پلورالیستی آن می گذرد. ضمن آنکه باید تأکید کرد که حضورمستقل ومنسجم طیف نیروی چپ درسطح دانشگاه ها برای رادیکالیزه کردن جنبش دانشجوئی و تقویت پیوند آن با سایرجنبش های اجتماعی و طبقاتی انقلابی دارای اهمیت حیاتی است. اما درشرایط سرکوب واستبداد بی امان باید آن را بطورعملی ونه الزاما بصورت رسمی ویا تماما علنی برپاکرد.باید بیش ازغرق شدن درشکل پردازی وساختارگرائی به کارکرد عملی آن توجه کرد وفرم آن را بدورازالگوبرداری به نحوی فراهم کرد که درانطباق با شرایط سرکوب بوده و قابل دوام باشد. درهرحال میزان پیشرفت درآن بستگی به میزان پیشرفت جنبش پایه دارد وگرنه درگسست رابطه اش با آن خطر طعمه سرکوب شدن جدی بوده ومی تواند ضربات جبران ناپذیری به نیروهای چپ وارد سازد.بهمین دلیل است که می توان نتیجه گرفت که برپائی تشکل های مستقل سراسری درگروعطف نیروهای چپ و سوسیالیست به تقویت جنبش های پایه درسطح دانشگاه ها وپیش بردآن به موازات ودرتناسب با چثه مند شدن این جنبش ها است ونه برعکس.
2007-10-29-86-08-07
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/

Friday, October 26, 2007

چند نکته پیرامون استعفاء علی لاریجانی ودیدارپوتین وخامنه ای
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه
استعفاءنابهنگام وغیرطبیعی درپست های حساس همیشه می تواند بحث انگیزباشد. اگراین استعفاء درزمان نامناسب وشرایط حساسی،هم چون شرایط کنونی،حتااگربشکل خاموشانه هم صورت گیرد-و فردمستعفی بهردلیلی لام ازکام برنگیرد،ولو آن که بخواهند آن را با لعاب دروغ وتزویر،هم چون تمایل وتصمیم شخصی بیارایند،بحث انگیزترمی شود.استعفاء لاریجانی دقیقا بدلیل داشتن خصایص فوق یعنی مهره ای مهم ازمهره های قدرت بودن ووقوع آن دربدترین شرایط زمانی ممکنه وسکوت سنگین رژیم درمورد علل واقعی آن،ماهیتاسوژه ای است بحث انگیز وحالاحالاها کاویده خواهد شد تا دریافت های روشن وقانع کننده ای ازآن چه که نبردقدرت و وشکاف حول سیاست های هسته ای در ساختارهرم قدرتِ حکومت اسلامی نامیده می شود،بدست آید*1.درجوامع استبدادی که سانسوروخود سانسوری فراگیریکی ازرموزاصلی حفظ قدرت انگاشته می شود ودرآن زبان نه وسیله بیان حقایق بلکه برای پوشاندن آن است،بررسی وبازبینی دقیق این گونه گدازه ها و مواد پرتاب شده ازدرون نظام به روی صحنه علنی برای پی بردن به چند وچون تحولاتی که درلایه های پنهانی واصلی حلقه قدرت می گذرد، همواره دارای اهمیت بوده و بعنوان یکی ازمنابع گمانه زنی ها وارزیابی ها ازسوی جریانات گوناگون وذینفع مورد بهره برداری قرارمی گیرد. بی شک این کنجکاوی درنزد قدرت های بزرگ که چالش با جمهوری اسلامی را چالش قرن وآبستن برافروختن جنگ سوم جهانی عنوان می کنند بیش ازدیگران مشهوداست.برای آن ها یافتن پاسخ به سوالاتی هم چون ماهیت وشدت واقعی اختلافات وچگونگی موازنه قوا درمیان باندها و جناح های حکومتی جهت تدقیق سیاستها واقدامات عملی اشان دربرابر جمهوری اسلامی ازاهمیت زیادی برخورداراست. بدیهی است که صرفنظرازگمانه زنی ها، پی بردن به دلایل مشخص وقطعی استعفای لاریجانی نیازمند اطلاعات مشخص وقابل استنادی است که درشرایط کنونی البته وجود ندارند وجزحلقه فشرده ای ازاصحات قدرت ازآن بی اطلاعند. بااین وجود این فقط یک جنبه ازمسائل پیرامون برکناری، یابه کلامی محترمانه تراستعفاء می باشد. درواقع رویداد فوق دارای جنبه های دیگری است که اهمیت پرداختن به آن ها ومقابله با آن ها کمترازجنبه فوق نیست.این نوشته هم ازهمین منظربه بررسی این استعفاء ونتایج مترتب برآن پرداخته است:
1-بی خبرنگهداشتن مطلق مردم ازمهم ترین مسائلی که سرنوشت آن ها را رقم می زند.
چرا وتاکی باید مردم ایران درمورد سیاست های هسته ای وکم وکیف منازعاتی که حول پیشبرد آن دردرون رژیم جریان دارد و با سرنوشت اشان گره خورده است تا این درجه بیگانه ونامحرم محسوب شوند؟مسئول پیش برد یکی ازبزرگترین پرونده های بحرانی قرن که ازیکسو بهانه شروع جنگ سرد وتعبیه سیستم موشکی آمریکا دراروپا را پوشش می دهد،وفراترازآن تهدید به جنگ سوم را تغذیه می کند وشورای امنیت وکشورهای دارنده حق وتو را بخودمشغول کرده، 27 کشوراتحادیه اروپا را به مثابه مذاکره کننده دربرابرخود دارد،مهم ترین دلمشغولی سال های اخیر آژانس هسته ای را تشکیل می دهد، پای فعال روسیه را نیزبه دلیل خصلت بین الملی خود به صحنه اصلی کشاکش هسته ای کشانده وکشورهای منطقه نیزازاثرات ویگرانه این بحران درامان نمانده اند،استعفاء می دهد وخبرآن نیز با ریشتر8 درسطح جهان بازتاب پیدامی کند،اما کوچک ترین کلامی ازدلایل واقعی آن توسط رژیم درباره این مهم ترین مساله مربوط به امنیت مردم ایران و جهان ابراز نمی شود.
بی شک باید قبل ازهرچیزعلت آن را درانحطاط کامل وخودمختاری مطلق رژیمی جستجوکرد که درآن سنت ریشه دار استبدادآسیائی، با ماهیت سرمایه دارانه وتاریک اندیشی مذهبی –که مردمان درحد رعایای صغیرِ ولی فقیه دارای ارزش اند-درآن یک جا گرد آمده اند.ترکیب سه عنصری که معجونی بنام جمهوری اسلامی را بوجود آورده اند. درهرحال دهن کجی رژیم به سرنوشت مردم وپایمال کردن حق بدیهی واولیه آنها در اطلاع یافتن ازواقعیت ها و تصمیمات مهم وسرنوشت سازی که درپشت پرده جریان دارد،یک باردیگرخود رابه عریان ترین وجهی درطی روزهای اخیر به نمایش گذاشت.ازجمله:
-طبق اطلاعیه بیت رهبری واظهارات شخص لاریجانی معلوم شده است که پوتین ضمن دادن هشدار،حامل پیشنهادی پیرامون بحران هسته ای بوده است. اطلاعیه دفتر خامنه ای با اشاره صریح به آن اعلام می کند که حول این پیشنهاد تأمل خواهیم کرد. قاعدتا دولت های غربی ازخطوط اصلی پیشنهاد پوتین*2-که نمایندگانشان قبل ازدیدارپوتین ازایران ملاقات های فشرده ای با وی داشتند- مطلع هستند.حال باید پرسید چرامردم ایران نباید بدانند که محتوای این هشداروپیشنهاد که تااین حد مورد بحث و گمان زنی ها است،چیست؟ ودرپاسخ به آن قراراست چه تصمیمی گرفته شود؟درهرحال مساله بی خبر نگهداشتن مردم درمساله بحران هسته ای یکی ازوجوه مهم نقض آشکارحقوق دموکراتیک مردم است. بعنوان مثال بهنگام تغییرپست فرماندهی سپاه،صفوی فرمانده سابق سپاه ومشاور کنونی خامنه ای،درگفتگوی خود ضمن اظهارنگرانی ازحمله نظامی آمریکا ودادن هشداربه رژیم،درهمان حال تأکید داشت که برای اجتناب ازتنش نبایداین گونه اخباروارزیابی ها به بدنه جامعه منتقل شود.واین یعنی این که رژیم آشکارا وآگاهانه دارد مردم را بسوی باتلاق هوکناک تحریم وجنگ می کشد،بدون آن که به آنها بگوید به کجامی رویم. درمورد ماجرای دیدارپوتین ویا استعفاء لاریجانی شاهدیم که اخیرا شورای عالی امنیت ملی طی اطلاعیه ای به همه مطبوعات و دولمتردان رژیم اخطارکرده که وارد این صحبت ها درملأ عام نشوند. بی شک برکناری مسئول پیشبردپرونده هسته ای که نمایندگی ولی فقیه و شورای عالی امینت ملی را یک جا بردوش می کشید،آنهم درحساسترین لحظات ودرگرماگرم تشدید بحران ودرآستانه تشکیل یک نشست مهم وازقبل سازمان داده شده با اروپا ونزدیک بودن زمان گزارش آژانس و خطرصدورقطعنامه چهارم درشورای امنیت، ودندان قروچه های آمریکا و...قبل ازهرچیزبه معنای به نمایش گذاشتن ضعف رژیم وتقویت عدم اعتماد و کاستن ازقدرت چانه زنی محسوب می شود. تاجائی که عناصربسیارمحافظه کاری هم چون ولایتی هم به زبان آمده و آن را نادرست ومغایرمنافع ملی ارزیابی می کند و ابطحی که بازتاب دهنده محافل روحانی نزدیک به خاتمی است آنرا اقدامی خطرناک می نامد. بی شک باید جنگ قدرت ودامنه اختلافات بدرجه ای شدت یافته باشد که یک دولت ناگزیر شود بدست خود چنین تاوانی را درچنین لحظاتی خطیر برخود تحمیل کند.بااین همه شاهدیم که سخن گوی دولت دریک دروغ وقیحانه تلاش می کند که دلیل آن را مسائل شخصی عنوان کند که با واکنش خود لاریجانی مواجه می شود وسپس دراقدامی دیگر شخص احمدی نژاد تلاش می کند با رفع و رجوع کردن توضیح قبلی دولت، آن را با استعفاء های متعدد قبلی توجیه کند،که خود عذری بدترازگناه است.همه جوردروغ وآسمان وریسمان بهم بافته می شود،تا یک کلمه ناقابل درمورد خود موضوع واقعی اختلاف گفته نشود. آیا بهترازاین می توان عمق انحطاط یک رژیم ومیزان نامحرم بودن مردم را درمورد پرونده ای تابدین حد حساس ودخیل درسرنوشتش ، به نمایش گذاشت؟
2-دومین پیامد این کناره گیری را-علیرغم همه تلاش های مذبوحانه رژیم برای پنهان نگهداشتن آن- باید هم برملاء کننده دروغ رژیم درمورد ادعای هم زبانی و یکدستی همه دست اندرکاران نظام درمورد سیاست هسته ای دانست، و هم برملاء کننده شدت اختلافات و میزان شکنندگی این همزبانی، که تاحد استعفاء درحساسترین شرایط زمانی پیش رفته است..باین ترتیب معلوم می شود که بکارگیری ترفندهائی چون نشان دادن همزبانی به بهانه تأمین اقتدارنظام دربرابردشمنان، دیگرکارکردخود را ازدست داده است .درحقیقت یک باردیگربه وضوع روشن گردیدکه رژیم آن گونه که وانمود می کند، نه یک صخره یک پارچه بلکه هم چون بشقابی چینی وبهم آمده ازچهل تکه بست شده به یکدیگر است. که می تواند درگذرطوفان حوادث، بندبندش ازهم بگسلد.اظهارنگرانی وزبان به انتقاد گشودن عناصررام وگوش بفرمانی هم چون توکلی و ولایتی،محمد هاشمی و یا مفسر اردوی محافظه کاران-امیرمحبی- ... درکناراستفعاءحاکی ازانباشت نارضایتی دردرون طبقه حاکمه کنونی نسبت به سیاست های هسته ای است. بویژه اگردرنظربگیریم که لاریجانی فردی ازجرگه اصول گرایان و خودی ها محسوب شده ومی شود و نمایندگی خامنه ای و دبیری شورای امنیت ملی را یک جا برعهده داشته و درانتخابات ریاست جمهوری هم یکی ازکاندیداهای مورد حمایت بیت رهبری بوده ، ودرزمان منصوب شدن به مسئولیت تیم هسته ای نیزسخت منتقد سیاست های هسته ای اصلاح طلبان بوده و باگفتارمعروف درغلطان دادیم وآب نبات گرفتیم مسئولیت تیم هسته ی را بعهده گرفت، آن گاه معلومی شود که دامنه منازعات تا کجا وتاکدام حلقه قدرت پیشرفت کرده است. وهمین مسأله ما را به سومین نکته پیرامون وضعیت رژیم جمهوری اسلامی درشرایط کنونی سوق می دهد:
3-تلاش رژیم برای یکدستی و تأمین اقتدار جهت مقابله با بحران های داخلی وبین المللی، ازطریق حذف و شقه شقه کردن خود وباریک ترکردن نوک هرم قدرت می گذرد. امری که البته ازدید قدرت های بزرگ پنهان نمانده وبه نوبه خود موجب افزایش فشارها وتهدیدهای آنها می شود. همانطورکه درطی همین چندروز اخیرمی توان آن رابه وضوح دربرخورد تحقیرآمیزاروپا با نماینده جدید*3 رژیم ودرتصمیمات دولت آمریکا دربرقراری دورجدید فشارها وازجمله قراردادن سریع سپاه درلیست هسته ای ودرتهدیدات بوش ورایس درمورد خطرجنگ جهانی و عنوان کردن جمهوری اسلامی به عنوان بزرگترین تهدید برای امنیت آمریکا مشاهده کرد. دولت آمریکا هم چنین مانورهائی را جهت چانه زنی بادولت روسیه حول تأخیرویا مشارکت در استقرارسپرموشکی دراروپای شرقی باهدف معامله حول تشدید فشاربه ایران مطرح ساخته است. همانطورکه ازسوی دیگر شاهد سخنان تند وتحریک آمیزجدید احمدی نژاد هستیم که تلاشی است برای پوشاندن ضعف قدرت چانه زنی دولت دولت درپی تعویض مسؤل تیم هسته ای.
پرسیدنی است که براستی تاکی وباتکیه برکدام عقل سلیم می توان نوک هرم قدرت را هردم تراشید وباریکتر و باریکترکرد و انتظارداشت آن را پایدارانه برروی نوک باریکش نگهداشت؟ پس دراین صورت تکلیف اصل بدیهی حفظ تعادل نسبی وکمابیش پایدارتوسط دولت های حاکم چه می شود؟ وآیا این رفتاری نیست که هم اکنون جمهوری اسلامی با خود وبا طبقه سیاسی حاکم به عمل می آورد؟ بی شک چنین است و آن چه که باو جرئت وامکان طی کردن این مسیرجنون آمیزرا می دهد، قبل ازهرچیزتکیه بردواهرم سرکوب و درآمدهای هنگفت نفتی است. امری که البته نمی تواند جایگزین عناصراصلی وحیاتی مؤلفه های مربوط به بقاء یک رژیم بشود.وهمین واقعیت ما را به این نتیجه می رساند که مدعی شویم،دامنه بحران های درونی رژیم درکناردامنه شکاف آن با مردم ونیزتنش های بین المللی آنچنان است که رژیم را به وضعیتی رانده که با دست شستن ازاندیشیدن به هرگونه مولفه های پایدار بقاء به مولفه های لحظه ای وروزمره بقاء بیاندیشد.که یکی ازمظاهرآن تأمین یک دستی دربرابردشمنان خودازطریق خود زنی وحذف نیروهای درونی خوداست. توسل به این شیوه برای تأمین فرجه بقاء، درکنارگسترش درجه ناپایداری و شکنندگی رژیم البته درعین حال دارای عوارض وپی آمدهای مهمی است که ،تشدید سرکوب ومیلیتاریزه شدن اوضاع وتشدید مداخله قدرت های بزرگ ازجمله آنهاست.که لازم است همه آنها دراستراتژی سرنگونی ازسوی اپوزیسیون درنظرگرفته شوند.




*1-ازآنچه که جسته وگریخته دراین زمینه انتشاریافته می توان دلیل عمده را بقرارزیردانست:
ازدیرباز تفاوت هائی بین رویکرداو واحمدی نژاد دربرخوردبا بحران هسته ای گاه بیگاه دیده می شد. این تفاوت ها درگذشته حول سخنان تحریک آمیزومساله سازاحمدی نژاد درمورد هلوکاست، ماجرای دستگیری ملوانان انگلیسی، وخبرهای خوش هسته ای و.. خود رانشان میداد و لاریجانی سعی می کرد که درمذاکرات وگفتگوهای خود ازدامنه تأثیرات منفی آنها بکاهد.درموارددیگری شاهد تکذیب ویا اتخاذموضع علنی مغایربا مواضع اعلام شده لاریجانی پس ازمذاکرات وی با اوروپا و آژانس بودیم .نظیرهمین پیشنهاد پوتین که ابتداتوسط لاریجانی اعلام شد و سپس توسط احمدی نژاد تکذیب گردید ویا طرح مواضع مغایربا آنچه لاریجانی درگفتگوها طولانی واحیانا برخی توافقات خود با سولانا مطرح می کرد.بعنوان نمونه دریک مورد درحالی که لاریجانی به نحوی مساله تعلیق درحین مذاکرات را،نه بعنوان پیش شرط،بلکه به عنوان موضوع قابل بحث درحین مذاکرات اعلام کرد، بلافاصله احمدی نژاد اعلام کرد که حتا یک دقیقه هم غنی سازی رامتوقف نخواهیم کرد. قرائنی دردست است که درشرایطی که توافق های اولیه و یا باصطلاح رشته های بافته شده لاریجانی باین صورت پنبه می شد،حول رفع این دوگانگی ها بارها درپشت درهای بسته درمیان سردمداران رژیم برای حل این معضل گفتگو به عمل آمد و حتا احمدی نژاد(لابد طبق توصیه ای که بوی شده بود) برای مدتی تلاش کرد که تاحدی درمجامع علنی ازسخنان تحریک آمیزویاطرح مخالفت های علنی بالاریجانی برای حفظ موقعیت او درمیان مذاکره کنندگان پرهیزکند.اما ازآنجا که مساله برسردونوع رویکرد، بویژه درمورد آینده برمی گشت،دولت احمدی نژاد تلاش وافری داشت که تیم هسته ای را یکدست کند. .واین درادامه سیاستی است که درهمه سطوح صورت گرفته و یا درحال صورت گرفتن است،به مثابه بخشی ازسیاست آمادگی برای مقابله با شرایط و وضعیت فوق العاده جنگی یا شبه جنگی. سیاست لاریجانی باصطلاح بردبردبود که متضمن دادن و گرفتن امتیازات وبا تأکید برمذاکره بود.اوتلاش داشت که اروپارا ازآمریکا دورکند و پرونده هسته ای را مجددا به کانال آژانس برگرداند. وبراین اساس برآن بود که می توان روی تایم اوت-پیشنهادالبرادعی-که توقف غنی سازی را دراشل کنونی دربرابرتعلیق قطعنامه شورای امنیت را مطرح می کرد،بحث وگفتگوکرد. درحالی که احمدی نژاد باهرنوع وهرسطحی ازتعلیق مخالف بود ه واساسا پرونده هسته ای را خاتمه یافته تلقی می کرد. یعنی همان حرکت با قطاربدون ترمز. درهرحال باتوجه به چالش های سنگینی که درعرصه های بحران هسته ای درپیش است، یا باید تماما تن به سیاست های دولت می داد و یا ناچاربودکه بسود یک دست کردن تیم مذاکرات کناره گیری کند ورانندگی قطاربی ترمزرا براننده مناسب دیگری می داد. والبته دراین میان اگررهبری که اونمایندگی اش را نیزبعهده داشت،ازاو حمایت می کردبی شک ناچارنمی شد که چنین آسان ودرسکوت صحنه را بسود احمدی نژاد ترک کند.ونیزاگراحمدی نژاد حمایت رهبری را درپشت خود نداشت،نمی توانست چنین جسورانه ویک دنده درمورد مساله ای این چنین حساس وپرپیچ و خم به هوس سوارشدن به قطاربی ترمزو یکدست کردن تیم هسته ای بسود خود بیافتد.
*-2درمورد پیشنهاد پوتین حدس وگمان های متعددی بصورت گسترده مطرح می شود.که ازآن میان فرضیه زیربیش ازهمه نزدیک به واقعیت می رسد:
سیاست تعلیق دربرابرتعلیق تا مذاکرات به نتیجه روشن برسد(همان سیاست تایم اوت البرادعی).ضمن آنکه برای رفع نگرانی جمهوری اسلامی و البته درانطباق با منافع استراتژیک روسیه اعلام می شود که روسیه حاضراست به جمهوری اسلامی تضمین امنیتی داده ونیازهای دفاعی اش را بطورکامل برآورده سازد.
بی تردید این سیاست برخلاف آنچه که برخا درمطبوعات شایع می شود،موردپذیرش دولت آمریکا نیست و آمریکا هرگزحاضرنیست که کشوری مهم واستراتژیک چون ایران را رسما تحت کنترل وتحت الحمایه دولت روسیه به بیند.درواقع تهدید به جنگ سوم درمورد ایران تااندازه زیادی دولت روسیه را نیزمخاطب خود داشت که مبادا ازخط قرمزهای مورد نظرژاندارم جهان عبورکند. این سیاست(که گوشه ای ازآن دربیانیه وتوافقات دریای خزرهم مشهوداست) هم چنین مخالفت های وسیعی را درخود جمهوری اسلامی برانگیخته است که آن را درحکم ترکمن چای جدیدی وخطری درحد آن عنوان کرده اند.
درموردهشدارپوتین اوبه شخص خامنه ای اعلام داشته است که دول غربی وجامعه جهانی مخالف دست یابی دولت جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای و ادامه غنی سازی بوده ودرصورت تداوم آن خطر تحریم های گتسرده ترو تهدیدات نظامی منتفی نیست.
*3-براستی نوع استعفاء وبعد شرکت لاریجانی درنشست مذاکره با اروپا که درایتالیابرگزارشد، منظره مضحکی را درانظارجهانیان بوجود آورد:واکنش منفی اروپا به استقبال از رئیس جدید و تعویض لاریجانی آن چنان بود که رژیم مجبورشد مسول مستعفی را همراه او روانه مذاکره کرده وفراترازآن ریاست جلسه را نیز باو محول کند با بلکه آب ها ازآسیاب بیفتد.گزارش ها حاکی است که مسول جدید سخنی دراین دیدارها برزبان نرانده است. درهرحال ارزیابی همه طرف ها ازیکدست شدن تیم هسته ای منفی بوده وبرهمین مبنا بلافاصله براقدامات سختگیرانه خود افزودند.
2007-10-26-04.08.86
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/




.