آذرخشی برسینه آسمان!
تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com
نگاهی به جنبش دروجه رهائی بخش خود!
اکنون حدود یک هفته است که جنبش ضددیکتاتوری،باخواست مشخص ابطال نتایج انتخاباتِ دست کاری شده،حضورپررنگ وتوده ای خود را درتظاهرات پی درپی و علیرغم غیرقانونی اعلام شدن آن ها و درمقابل نگاه های شگفت زده مردم جهان، به نمایش گذاشته است:فوران یک نافرمانی اجتماعی گسترده وپرشورازسوی مردمی که سالیان سال است سرکوب وتحقیر واستثمارمی شوند.آنها اما اکنون برای تأمین حق تعیین سرنوشت خویش به حرکت درآمده اند. این نافرمانی عظیم وپرشکوه درشرایطی صورت می گیرد که مقامات رژیم،اعم ازخامنه ای،فرمانداروفرمانده نیروهای انتظامی وبهمراه صداوسیماضمن تهدید دائمی تظاهرکنندگان به سرکوب بی مهابا ازخود دربرابرپی آمدهای آن سلب مسؤلیت کرده ورسما قانون چماق را جایگزین چماق قانون کرده اند. تجمعات وراه پیمائی ها درشرایطی صورت گرفته است که ازقبل اخباروشایعات گسترده ای مبنی بر اجازه تیراندازی توسط نیروهای سرکوب درمیان مردم وسیعا منتشرشده است.و درواقع درهمان اولین تظاهرات میلیونی پس ازتقلب انتخاباتی ،رژیم برای آنکه نشان دهد دراین تهدید خود جدی است وباکسی سرشوخی ندارد، بقصد پراکندن ترس وبالابردن هزینه اعتراضات وبرای آنکه مردم احساس پیروزی واعتمادبه نفس نکنند،درپایان راه پیمائی باشقاوتی بی مانندو فاشیستی عده ای را عامدانه به قصد کشتن به رگباربست!وباین ترتیب جنبش مسالمت آمیزمردم درهمان گام های اولیه با خون خود غسل تعمید یافت.آیا این جنایت ازجهاتی هفده شهریور انقلاب نوین مردم ایران بود؟ بهتراست به جای پیش گوئی پاسخ قطعی به این سؤال را به سیررویدادها و تحولات آتی بسپاریم.اما آنچه که اکنون می توان گفت آن است که ارتکاب به این جنایت وجنایت کوی دانشگاه وسایردانشگاه های کشور و نیزدیگرجنایتهائی روزانه ای که برای حاکم کردن جو رعب وترس صورت می گیرد،نه فقط موجب وقفه درحرکت جنبش نشده بلکه موجب اوج گیری وتداوم آن گردیده ومردم با خشم وجسارت واعتمادبه نفس بیشتری به خروش درآمده اند(لازم به یادآوری است که نوشته حاضرقبل ازاولتماتوم روزجمعه خامنه ای و جنایت دیروزنگاشته شده است).بی شک بیرون آمدن ازجو رکودمبارزاتی سالیان دراز،وگام نهادن در وادی نبردهای سهگین ودرمقیاس کلان با رژیم ددمنشی هم چون جمهوری اسلامی که درآن رسما ولی فقیه خویشتن راصاحب جان رعایای صغیرمی پندارد،مستلزم یک دگرگونی عظیم درکنش وروحیه مردم است: پایان دادن به روحیه تمکین وتسلیم به قلدری،به درد ورنج کشیدن درخلوت خود،و کشف معجزه نیروی جمعی وهمبستگی.مردم درمی یابند که اگردرد ورنجشان را باهم تقسیم کنند واگرمقاومت وانزجارفردی خویش را باهم همکاسه نمایند، واگردستهای خود رابا یکدیگر گره بزنند،نیروی شگرف دگرگون کننده ای برای برون رفت ازگرداب نکبت وفلاکتی که به آن گرفتارآمده اند،آزادمی شود.شعارنترسید،نه لرزید ماهمه باهم هستیم، چیزی جزبروزوظهور اکسیرحیات بخش همبستگی درمقابل چشمان ما نیست.واگردرنظربگیریم که مترسک تاوقتی رعب انگیزاست که کسی پی به مترسک بودنش نبرده باشد،پس وای به وقتی که مردم به پوشالی بودن اقتدار رژیم بی به برند.آنگاه است که عرش کبریائی استبداد شروع به لرزیدن میکند وسردمداران جمهوری اسلامی باید سوره اذا زلزله الارض زلزالها... را بخوانند!.رویدادها چنان شتاب می گیرند که گاهی انسان ناخود آگاه ازخود می پرسد آیا براستی آنچه که دربرابر چشمان حیرت زده اش می گذرد،رستاخیزی است درجهانِ وهم یا درجهان واقعیت؟.گرچه دیگرفرصتی برای این گونه خیال بافی ها واگرومگرها باقی نمانده و یک باردیگرسوت حرکت قطارانقلاب-باهمه پیچ وخم ها و افت وخیزها وتوقف های مقطعی اجتناب ناپذیرش- به صدا درآمده است.مردم می گویند چون فریادبرمی آوریم وچون به حرکت درآمده ایم پس هستیم وگرنه درحکم هیچ وپوچیم وخس وخاشاک محسوبمان می کنند! آنها روزها باتسخیرخیابانها وشبها با تسخیربام ها وکوچه ها وبهم دوختن رزم روزانه بارزم شبانه این تحول شگرف خود را به چهارگوشه عالم رله می کنند. وباین ترتیب درشرایطی که حامعه ایران با شتاب زیادی درحال سقوط به ورطه انحطاط ونفی ارزش های اجتماعی،غلبه تنگ نظری ها وخرده بینی ها،وبیگانگی روزافزون با تعاون و همبستگی انسانی بودوهرکس بی اعتنا به رنج ودرد هم نوع خویش وبه تنهائی تلاش می کردتا گلیم خویش را دررقابت بادیگران ازآب بیرون بکشد؛آری! درشرایطی چنین غیرانسانی که استبداد سرمایه ومذهب برجامعه مستولی ساخته بودو درهنگامی که افق بیش ازهرزمانی دیگر تیروتار بنظرمی رسید،ناگهان آذرخشی درآسمان جهید و خطی روشن درپهنه تاریک آن نمودارگشت. پرتوی خیره کننده برمسیرپرسنگلاخ پیشاروافکنده شد. گوئی آن اسطوره آرش واری که دراندرون تک تک مردم رنج کشیده سکنی گزیده بود وخموشانه،ناگهان جانی تازه یافت وبه یک واقعیت زنده وفرارونده تبدیل شد!. شاید هیچ عبارتی زیباتروحماسی ترازاین شعارتظاهرکننده گان 25 خردادکه مخاطب آن مستقیما احمدی نژاد رئیس جمهورنظرکرده ولی فقیه بود،حکایت این فرایند بیداری و این خودباوری و "برای خود شدن" را به نمایش نگذارد:
آن خس وخاشاک توئی،پست ترازخاک توئی،شورمنم نورمنم،عاشق رنجورمنم،زورتویی کورتویی،هاله نورتویی،دلیربی باک منم،مالک این خاک منم!
آری!بیان توصیفی زیبائی است ازجنبش توسط خود جنبش.وبدین سان درمتن یک کنش درخشان وانسانی شگفت انگیز شاهد ارجاع عشق،نفرت اززوروسلطه، بینائی،بی باکی،ضدهاله نوربودن وخویشتن را مالک خودو خاک انگاشتن؛ به سرمنشأء اصلی خودهستیم.جنبشی که همچون اولین نسیم بهاری بشارت دهنده باروری وزایش وزیبائی ورنگارنگی است.جنبشی که پا به میدان نهاده است تابگوید همه آن عناصررهائی وآزادگی را که درطی این سالهای نکبت وفلاکت توسط مذهب وسرمایه بزورازاوستانده اندوبیگانه باوی برای به بندکشیدنش بکارمی گیرند، متعلق به خود اوست وهمه آن نکبت وفلاکتی را که باوتحمیل کرده اند ازآن دشمنان اوست.بی تردید این یک لحظه رهائی بخش است درنفی انکارشدگی وانکارکننده گان وفرایافتی است برای وحدت مجدد خود باآنچه که ازوی به تاراج برده بودند.
جنبش به مثابه یک ناسازه!
بااین وجود اشتباه است اگر که جنبش را یک پدیده یک دست،سازه و وذاتا خالی ازخطاوتناقض بیانگاریم.برعکس یک جنبش بیش ازهرچیزیک ناسازه است و آمیزه ای است از نقاظ ضعف وقوت وازتوانائی ها و ناتوانی ها ،عناصررهائی بخش و اسارت آور،تاریکی وروشنائی،گذشته وآینده،سلطه وضدسلطه ،آگاهی وتوهم و...جنبش درلحظه تولد اساسا فریادی است علیه وضعیت موجود وباهمه نارسائی های که وضعیت موجود با خود به همراه دارد و آن را باهزاران رشته پیدا وناپیدای متصل کننده به نظام موجود در هرلحظه تولید و بازتولید می کند. ودرمتن این فریاد است که جنبش می تواند هم خود را بیافریند وزنجیرهای انقیاد را یکی پس ازدیگری پاره کند وهم درهمان حال می تواند زنجیرهای تازه ای را به دست وپای خود به بندد. گرایش ها وروندهای گوناگون وبا درجات گوناگون ازقوت وضعف وجود دارند که فرادستی هیچ کدام ازآنها بخودی خود و ازقبل مقدرنیست واین عنصرآگاهی وچگونگی سازمان یابی وشیوه مبارزه ازهم اکنون است که برزمینه مستعد و بالقوه رهائی بخش جنبش به مثابه فریادی علیه ستم وتبعیض، درآفرینش آن ودرغلبه این یا آن نقش اساسی خواهد داشت. به محض آنکه جنبشی اعلام می کند "من هستم" تمامی اهرم ها وسازوکارهای گوناگون سرکوب برای سترون ساختن آن و حفاظت ازسیستم موجود به کارمی افتند.نه فقط ازجانب دشمن قرارگرفته در مقابل جنبش وباصطلاح ازطریق سرکوب سخت افزاری بلکه هم چنین ازدرون وازطریق سرکوب باصطلاح نرم افزاری.آری تسخیرازدرون به موازات سرکوب ازبیرون ازمهمترین علل ناکامی جنبش های گذشته بوده ولاجرم مقابله با آن مستلزم هوشیاری بیشتری است.البته همانطورکه اشاره شد ناسازه بودن یک جنبش نوپا باتوجه به آنکه ازدل وضعیت موجود وبرعلیه تبه کاران حاکم بیرون می آید امرعجیبی نیست.مهم آن است که جنبش با تکیه برنقاط قوت خویش بتواند خویشتن را ازورطه نقاط ضعف بیرون بکشد.جنبش وقتی به بیراهه می رود که درفرایندی بیگانه سازبا با منشأ حیات بخش خود قرارگیرد وخویشتن را که منبع زاینده تغییر،آزادی وعدالت اجتماعی،مالک خودو خاک بودن، ضدسلطه وزوربودن است، به دیگران تفویض نماید.بی تردید تفویض داوطلبانه گوهراصیل خویش-خودفرمانی وخود بنیادبودن وخلاقیت خویشتن- به نیروئی بیرون ازخود و سربه فرمان شدن،مهمترین خطری است که هرجنبش نوپا را تهدیدمی کند. دراین مورد بخصوص بازخوانی تجربه انقلاب بهمن بسیارآموزنده است.مطایق این تجربه مردم دراوج اقتدار وقدرت نمائی خود دربرابرماشین عظیم سرکوب شاه وحامیان جهانی اش،همزمان تصویر خمینی را درماه جستجومی کردند ووقتی هم او را درکنارخویش وبردوش خویش یافتند، یکدل ویک جان، هرآنچه را که دستاورد خودشان بود به کرامات وهاله نور منتسب کردند.وباین ترتیب دراوج پیروزی تخم فاجعه اسارت بعدی، یعنی تسلط ولایت فقیه برخود، بدست خودمردم کاشته شد. ازاین رواین بارباید سخت به هوش باشیم که درمقابله برای بزیرکشیدن خدایگان ویک"هاله نور"، خدایگان وهاله نورجدیدی را جایگزین آن نکنیم. همین تجربه درابعاد کوچکتری دردوم خرداد 76 هم تکرارشد. هنگامی که مردم باواریزکردن اعتمادخود به خاتمی به مثابه بخشی ازحاکمیت ووابسته به جناح دیگر،فرصت بدست آمده را ازدست دادند. بنابراین نهادنِ درستِ خشت های نخست درمرحله تکوین اولیه جنبش ازاهمیت زیادی برخوداراست.وگرنه مجددا گرفتار همان دورباطلی خواهیم شد که ازمشروطیت تاکنون بر مبارزه ضداستبدادی رفته است وموجب ببادرفتن آن همه مبارزه وفداکاری شده است.اکنون که یکب باردیگربپاخاسته ایم برای زنده نگهداشتن امید مان به تغییرات ژرف ، لازم است که ازتکرار تجربه های منفی گذشته اجتناب ورزیم.
یکی ازدرسهای این تجربه که به گمان من مهم ترین آن نیزهست،اجتناب ازتکراروحدت کلمه وتلاش برای تقویت وتثبیت خصلت پلورالیستی جنبش است:
بسوی یک جنبش پلورالیستی!
پلورالیستی ماندن جنبش ازاهمیت بی مانندی برای تضمین خصلت دموکراتیک آن برخورداراست.درواقع جنبش به مثابه تجلی حضوراقشارگوناگونی ازکارگران وزحمتکشان وکارمندان ومعلمان وپرستاران،شاغلین و بیکاران،زنان وجوانان واقلیت های قومی وملی ومذهبی وهنرمندان و....همواره دارای تنوع ورنگارنگی درمطالبات معیشتی وسیاسی وفرهنگی و.. است.ازهمین رو درواقعیت عینی-صرفنظرازدرجه بالقوه گی وبالفعلی آن- به مثابه جنبشی ازجنبش های اجتماعی گوناگون وجود داشته و وحدت درکثرت ورنگارنگی درعین اشتراکات ازبارزترین مشخصات آن است.بااین وجود همواره درجامعه استبداد زده ویکدست زمینه مساعدی وجود دارد که مبارزان علیه استبداد وفلاکت، درفضای بسته ومتمایل به دوقطبی مبارزه دچار آفت یکدستی وحدت کلام وشعارو صف بندی شوندکه برای دموکراسی هم چون سم خطرناکی محسوب میشود.این تصورکه گویا قدرت وموفقیت ازیکرنگی ویکدستی(یده واحده) و یک صدائی، ولاجرم خاموش کردن تنوع مطالبات زائیده میشود،تصوری است نادرست که موجب سترون شدن جنبش وتهی شدن آن ازدرون ولاجرم بازتولید همان تبعیضاتی می شود که برعلیه آن به قیام برخاسته است. اگرکه تکثرووجود جنبشهای اجتماعی گوناکون یک واقعیت عینی وبرآمده ازخودجنبش است،بنابراین یک جنبش بالغ ودموکراتیک باید بتواند بازتاب دهنده همه آن تنوع ها،هم چون ستم طبقاتی،ستم جنسی وملی ومذهی و....- باشد.بی شک تأکید براشتراکات ومطالبات عام وفراگیربرای تحکیم صفوف متحد ویک پارچه جنبش دارای اهمیت انکارناپذیری است،امامساله نه برسرتضعیف آن بلکه درنظرگرفتن خصلت پلورالیستی همین شعارهای عام ومشترک است.چرا که یک شعارومطالبه فراگیروعام برای کارگران ومعلمان وزنان وجوانان و... دارای معانی و خود ویژگی های متفاوتی است که درکنارهم به یک شعارعام ومشترک معنای واقعی می دهند وبهمین دلیل یک شعارفراگیروعام باید بتواندازیکسو تبلورآنها باشد وازسوی دیگردرمیان اقشارگوناگون ترجمان وبازتاب دهنده منافع متفاوت وخودویژه آنها یعنی پیوند ارگانیک بین عام وخاص باشد. وگرنه شعارعام تبدیل به ابزاری برای منجمدکردن این مطالبات وسلب معنای واقعی وملموس شعارعام می گردد.والبته باید اضافه کرد به ابزار سرکوب برای گرایش فرادست ومتعلق به طبقه حاکم. بی تردید یک جنبش متکثروهمبسته یک شبه شکل نمی گیرد،اما نهادن درست خشت اول بهنگام تولد ودرگام های نخستین وقبل ازآنکه گرایشات بیگانه با جنبش مجال سیطره برجنبش را پیداکند دارای اهمیت زیادی است.مهم است بدانیم که چنین چیزی نه فقط موجب تضعیف وپراکندگی دامنه جنبش ورزمندگی آن نمی شود بلکه برعکس موجب تقویت صفوف آن وتمرین منش دموکراتیک ازهم اکنون می گردد ومانع بازتولید استبدادآتی. وحدت کلمه افسونی است که طبقات حاکمه ازآن برای کنترل جنبش وکسب هژمونی خود سودمی جویند.هم چنین نباید فراموش کردکه رژیم ازطریق جناحهای رقیب ورقابت های درونی آنها و شخصیت های خود پرورده اش درمیان صفوف جنبش نفوذ دارد.علاوه براین طبقه حاکمه ازطریق رسوخ دیرپای باورها وعادات وفرهنگ ها، ودرونی ساختن آنها درتک تک افراد آن حضورونفوذ دارد.ازهمین روما غالبا بدون آنکه خود بدانیم ، گاهی درخاموش ساختن پلورالیسم جنبش بدست خودمان ودرتفویض گوهراصیل خود به دشمنان خویش مشارکت می کنیم.
برای نمونه بهتراست نگاهی به جنبش کنونی ازمنظرآسیپ پذیری فوق داشته باشیم: دومشخصه مهم جنبش هم اکنون موجود را می توان دردوشعارمی جنگم،می میرم، رأی مو پس می گیرم(بعنوان یک شعارمشخصی که جنبش حول آن شکل گرفت) و مرگ بردیکتاتورمشاهده کرد. دوشعاری که فی نفسه مترقی بوده ومی تواند مبین رزمندگی باشد وهست. بااین وجودرویکردی وجوددارد و برآنست تاشعارنخست –پس گرفتن رأی را-به سازش با همین حکومت تنزل دهدو شعاردوم یعنی مرگ بردیکتاتوررا یا مسکوت بگذارد و یا آن رابه یک شعارکلی وبی یال و اشکمِ مبارزه قدرت یک جناح علیه جناح دیگرتنزل دهد. وحال آنکه می دانیم مبارزه علیه دیکتاتوری برای اقشارگوناگون اجتماعی دارای خود ویژگی ها ومعانی گوناگونی است.مثلا برای زنان ستم استبدادحاکم دارای بارمضاعفی است که الزاما برای مردان چنین نیست.وهمین طوراست برای بیکاران درمقایسه با شاغلین و... . بنابراین اگرقرارباشد این نوع خودویژگی ها و مثلا مطالبات اخص زنان به عنوان نیمی ازجامعه، تااطلاع ثانوی معلق شودوشاهد تحلیل رفتن مطالبات وصف مستقل زنان درجنبش عمومی باشیم، چه تضمینی وجود دارد که آپارتاید جنسی برزنان تداوم پیدانکند؟.بنابراین طرح مطالبات زنان درصفوف جنبش ازهم اکنون وتبدیل آنها به خواست مشترک وفراگیرهمه گان،قبل ازهمه توسط خود صفوف متحد زنان دارای اهمیت پایه ای است. همانطورکه مطالبات جنبش کارگری ومطالبات سایرجنبش ها نیزدارای اهمیت پایه ای است.بنابراین اولین ومهمترین درسی که از بازخوانی تجربه انقلاب بهمن و هم چنین تجربه دوم خرداد سال 76 حاصل می شود همانا تأکید بر تکثردرعین اتحاد حول اشتراکات درصفوف جنبش ازهمین امروزاست.فردابسیاردیراست وپیش برد این وظیفه بسیارمهم با گسترش فرهنگ دموکراتیک ازیکسو وحضور جنبش های اجتماعی گوناگون با رنگ وبوی خود درمتن جنبش عمومی وحک کردن این تنوع ازهم اکنون برپیشانی جنبش میسرمی گردد وامری است مربوط به تک تک شرکت کنندگان درجنبش .مبارزه علیه استبداد اگربا مبارزه علیه مظاهرآن دردرون خود جنبش همراه نگردد،واگربا عبور شعارهای عام ازمنشورمنافع به حق اقشارولایه های گوناگون پلورالیستی نشود،تضمینی برای بازتولید استبداد وآنچه که علیه آن مبارزه می کنیم وجود نخواهد داشت.دربهترین حالت فقط موفق به تعویض شکل استبداد وجایگزینی آن با شکل دیگری ازاستبداد خواهیم شد.آری جبنش باید درکناراشتراکات پایه ای خود رنگین کمانی ازهمه رنگ ها باشد وباسیطره یک رنگ برخود مقابله کند.البته نیازی به گفتن ندارد که تلاش برای برطرف ساختن آسیب پذیری فوق درمغایرت با بهره گیری اصولی ازتضادهای درونی رژیم وامکاناتی که از ِقبل آن می توان بدست آوردندارد. هم چنین لازم به اشاره است که نقاط آسیب پذیرجنبش فقط به مورد فوق خلاصه نمی شود وامیدوارم که درفرصت های بعدی به ابعاددیگری ازآن به پردازم.
2009-06-2-30-03-88
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/
تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com
نگاهی به جنبش دروجه رهائی بخش خود!
اکنون حدود یک هفته است که جنبش ضددیکتاتوری،باخواست مشخص ابطال نتایج انتخاباتِ دست کاری شده،حضورپررنگ وتوده ای خود را درتظاهرات پی درپی و علیرغم غیرقانونی اعلام شدن آن ها و درمقابل نگاه های شگفت زده مردم جهان، به نمایش گذاشته است:فوران یک نافرمانی اجتماعی گسترده وپرشورازسوی مردمی که سالیان سال است سرکوب وتحقیر واستثمارمی شوند.آنها اما اکنون برای تأمین حق تعیین سرنوشت خویش به حرکت درآمده اند. این نافرمانی عظیم وپرشکوه درشرایطی صورت می گیرد که مقامات رژیم،اعم ازخامنه ای،فرمانداروفرمانده نیروهای انتظامی وبهمراه صداوسیماضمن تهدید دائمی تظاهرکنندگان به سرکوب بی مهابا ازخود دربرابرپی آمدهای آن سلب مسؤلیت کرده ورسما قانون چماق را جایگزین چماق قانون کرده اند. تجمعات وراه پیمائی ها درشرایطی صورت گرفته است که ازقبل اخباروشایعات گسترده ای مبنی بر اجازه تیراندازی توسط نیروهای سرکوب درمیان مردم وسیعا منتشرشده است.و درواقع درهمان اولین تظاهرات میلیونی پس ازتقلب انتخاباتی ،رژیم برای آنکه نشان دهد دراین تهدید خود جدی است وباکسی سرشوخی ندارد، بقصد پراکندن ترس وبالابردن هزینه اعتراضات وبرای آنکه مردم احساس پیروزی واعتمادبه نفس نکنند،درپایان راه پیمائی باشقاوتی بی مانندو فاشیستی عده ای را عامدانه به قصد کشتن به رگباربست!وباین ترتیب جنبش مسالمت آمیزمردم درهمان گام های اولیه با خون خود غسل تعمید یافت.آیا این جنایت ازجهاتی هفده شهریور انقلاب نوین مردم ایران بود؟ بهتراست به جای پیش گوئی پاسخ قطعی به این سؤال را به سیررویدادها و تحولات آتی بسپاریم.اما آنچه که اکنون می توان گفت آن است که ارتکاب به این جنایت وجنایت کوی دانشگاه وسایردانشگاه های کشور و نیزدیگرجنایتهائی روزانه ای که برای حاکم کردن جو رعب وترس صورت می گیرد،نه فقط موجب وقفه درحرکت جنبش نشده بلکه موجب اوج گیری وتداوم آن گردیده ومردم با خشم وجسارت واعتمادبه نفس بیشتری به خروش درآمده اند(لازم به یادآوری است که نوشته حاضرقبل ازاولتماتوم روزجمعه خامنه ای و جنایت دیروزنگاشته شده است).بی شک بیرون آمدن ازجو رکودمبارزاتی سالیان دراز،وگام نهادن در وادی نبردهای سهگین ودرمقیاس کلان با رژیم ددمنشی هم چون جمهوری اسلامی که درآن رسما ولی فقیه خویشتن راصاحب جان رعایای صغیرمی پندارد،مستلزم یک دگرگونی عظیم درکنش وروحیه مردم است: پایان دادن به روحیه تمکین وتسلیم به قلدری،به درد ورنج کشیدن درخلوت خود،و کشف معجزه نیروی جمعی وهمبستگی.مردم درمی یابند که اگردرد ورنجشان را باهم تقسیم کنند واگرمقاومت وانزجارفردی خویش را باهم همکاسه نمایند، واگردستهای خود رابا یکدیگر گره بزنند،نیروی شگرف دگرگون کننده ای برای برون رفت ازگرداب نکبت وفلاکتی که به آن گرفتارآمده اند،آزادمی شود.شعارنترسید،نه لرزید ماهمه باهم هستیم، چیزی جزبروزوظهور اکسیرحیات بخش همبستگی درمقابل چشمان ما نیست.واگردرنظربگیریم که مترسک تاوقتی رعب انگیزاست که کسی پی به مترسک بودنش نبرده باشد،پس وای به وقتی که مردم به پوشالی بودن اقتدار رژیم بی به برند.آنگاه است که عرش کبریائی استبداد شروع به لرزیدن میکند وسردمداران جمهوری اسلامی باید سوره اذا زلزله الارض زلزالها... را بخوانند!.رویدادها چنان شتاب می گیرند که گاهی انسان ناخود آگاه ازخود می پرسد آیا براستی آنچه که دربرابر چشمان حیرت زده اش می گذرد،رستاخیزی است درجهانِ وهم یا درجهان واقعیت؟.گرچه دیگرفرصتی برای این گونه خیال بافی ها واگرومگرها باقی نمانده و یک باردیگرسوت حرکت قطارانقلاب-باهمه پیچ وخم ها و افت وخیزها وتوقف های مقطعی اجتناب ناپذیرش- به صدا درآمده است.مردم می گویند چون فریادبرمی آوریم وچون به حرکت درآمده ایم پس هستیم وگرنه درحکم هیچ وپوچیم وخس وخاشاک محسوبمان می کنند! آنها روزها باتسخیرخیابانها وشبها با تسخیربام ها وکوچه ها وبهم دوختن رزم روزانه بارزم شبانه این تحول شگرف خود را به چهارگوشه عالم رله می کنند. وباین ترتیب درشرایطی که حامعه ایران با شتاب زیادی درحال سقوط به ورطه انحطاط ونفی ارزش های اجتماعی،غلبه تنگ نظری ها وخرده بینی ها،وبیگانگی روزافزون با تعاون و همبستگی انسانی بودوهرکس بی اعتنا به رنج ودرد هم نوع خویش وبه تنهائی تلاش می کردتا گلیم خویش را دررقابت بادیگران ازآب بیرون بکشد؛آری! درشرایطی چنین غیرانسانی که استبداد سرمایه ومذهب برجامعه مستولی ساخته بودو درهنگامی که افق بیش ازهرزمانی دیگر تیروتار بنظرمی رسید،ناگهان آذرخشی درآسمان جهید و خطی روشن درپهنه تاریک آن نمودارگشت. پرتوی خیره کننده برمسیرپرسنگلاخ پیشاروافکنده شد. گوئی آن اسطوره آرش واری که دراندرون تک تک مردم رنج کشیده سکنی گزیده بود وخموشانه،ناگهان جانی تازه یافت وبه یک واقعیت زنده وفرارونده تبدیل شد!. شاید هیچ عبارتی زیباتروحماسی ترازاین شعارتظاهرکننده گان 25 خردادکه مخاطب آن مستقیما احمدی نژاد رئیس جمهورنظرکرده ولی فقیه بود،حکایت این فرایند بیداری و این خودباوری و "برای خود شدن" را به نمایش نگذارد:
آن خس وخاشاک توئی،پست ترازخاک توئی،شورمنم نورمنم،عاشق رنجورمنم،زورتویی کورتویی،هاله نورتویی،دلیربی باک منم،مالک این خاک منم!
آری!بیان توصیفی زیبائی است ازجنبش توسط خود جنبش.وبدین سان درمتن یک کنش درخشان وانسانی شگفت انگیز شاهد ارجاع عشق،نفرت اززوروسلطه، بینائی،بی باکی،ضدهاله نوربودن وخویشتن را مالک خودو خاک انگاشتن؛ به سرمنشأء اصلی خودهستیم.جنبشی که همچون اولین نسیم بهاری بشارت دهنده باروری وزایش وزیبائی ورنگارنگی است.جنبشی که پا به میدان نهاده است تابگوید همه آن عناصررهائی وآزادگی را که درطی این سالهای نکبت وفلاکت توسط مذهب وسرمایه بزورازاوستانده اندوبیگانه باوی برای به بندکشیدنش بکارمی گیرند، متعلق به خود اوست وهمه آن نکبت وفلاکتی را که باوتحمیل کرده اند ازآن دشمنان اوست.بی تردید این یک لحظه رهائی بخش است درنفی انکارشدگی وانکارکننده گان وفرایافتی است برای وحدت مجدد خود باآنچه که ازوی به تاراج برده بودند.
جنبش به مثابه یک ناسازه!
بااین وجود اشتباه است اگر که جنبش را یک پدیده یک دست،سازه و وذاتا خالی ازخطاوتناقض بیانگاریم.برعکس یک جنبش بیش ازهرچیزیک ناسازه است و آمیزه ای است از نقاظ ضعف وقوت وازتوانائی ها و ناتوانی ها ،عناصررهائی بخش و اسارت آور،تاریکی وروشنائی،گذشته وآینده،سلطه وضدسلطه ،آگاهی وتوهم و...جنبش درلحظه تولد اساسا فریادی است علیه وضعیت موجود وباهمه نارسائی های که وضعیت موجود با خود به همراه دارد و آن را باهزاران رشته پیدا وناپیدای متصل کننده به نظام موجود در هرلحظه تولید و بازتولید می کند. ودرمتن این فریاد است که جنبش می تواند هم خود را بیافریند وزنجیرهای انقیاد را یکی پس ازدیگری پاره کند وهم درهمان حال می تواند زنجیرهای تازه ای را به دست وپای خود به بندد. گرایش ها وروندهای گوناگون وبا درجات گوناگون ازقوت وضعف وجود دارند که فرادستی هیچ کدام ازآنها بخودی خود و ازقبل مقدرنیست واین عنصرآگاهی وچگونگی سازمان یابی وشیوه مبارزه ازهم اکنون است که برزمینه مستعد و بالقوه رهائی بخش جنبش به مثابه فریادی علیه ستم وتبعیض، درآفرینش آن ودرغلبه این یا آن نقش اساسی خواهد داشت. به محض آنکه جنبشی اعلام می کند "من هستم" تمامی اهرم ها وسازوکارهای گوناگون سرکوب برای سترون ساختن آن و حفاظت ازسیستم موجود به کارمی افتند.نه فقط ازجانب دشمن قرارگرفته در مقابل جنبش وباصطلاح ازطریق سرکوب سخت افزاری بلکه هم چنین ازدرون وازطریق سرکوب باصطلاح نرم افزاری.آری تسخیرازدرون به موازات سرکوب ازبیرون ازمهمترین علل ناکامی جنبش های گذشته بوده ولاجرم مقابله با آن مستلزم هوشیاری بیشتری است.البته همانطورکه اشاره شد ناسازه بودن یک جنبش نوپا باتوجه به آنکه ازدل وضعیت موجود وبرعلیه تبه کاران حاکم بیرون می آید امرعجیبی نیست.مهم آن است که جنبش با تکیه برنقاط قوت خویش بتواند خویشتن را ازورطه نقاط ضعف بیرون بکشد.جنبش وقتی به بیراهه می رود که درفرایندی بیگانه سازبا با منشأ حیات بخش خود قرارگیرد وخویشتن را که منبع زاینده تغییر،آزادی وعدالت اجتماعی،مالک خودو خاک بودن، ضدسلطه وزوربودن است، به دیگران تفویض نماید.بی تردید تفویض داوطلبانه گوهراصیل خویش-خودفرمانی وخود بنیادبودن وخلاقیت خویشتن- به نیروئی بیرون ازخود و سربه فرمان شدن،مهمترین خطری است که هرجنبش نوپا را تهدیدمی کند. دراین مورد بخصوص بازخوانی تجربه انقلاب بهمن بسیارآموزنده است.مطایق این تجربه مردم دراوج اقتدار وقدرت نمائی خود دربرابرماشین عظیم سرکوب شاه وحامیان جهانی اش،همزمان تصویر خمینی را درماه جستجومی کردند ووقتی هم او را درکنارخویش وبردوش خویش یافتند، یکدل ویک جان، هرآنچه را که دستاورد خودشان بود به کرامات وهاله نور منتسب کردند.وباین ترتیب دراوج پیروزی تخم فاجعه اسارت بعدی، یعنی تسلط ولایت فقیه برخود، بدست خودمردم کاشته شد. ازاین رواین بارباید سخت به هوش باشیم که درمقابله برای بزیرکشیدن خدایگان ویک"هاله نور"، خدایگان وهاله نورجدیدی را جایگزین آن نکنیم. همین تجربه درابعاد کوچکتری دردوم خرداد 76 هم تکرارشد. هنگامی که مردم باواریزکردن اعتمادخود به خاتمی به مثابه بخشی ازحاکمیت ووابسته به جناح دیگر،فرصت بدست آمده را ازدست دادند. بنابراین نهادنِ درستِ خشت های نخست درمرحله تکوین اولیه جنبش ازاهمیت زیادی برخوداراست.وگرنه مجددا گرفتار همان دورباطلی خواهیم شد که ازمشروطیت تاکنون بر مبارزه ضداستبدادی رفته است وموجب ببادرفتن آن همه مبارزه وفداکاری شده است.اکنون که یکب باردیگربپاخاسته ایم برای زنده نگهداشتن امید مان به تغییرات ژرف ، لازم است که ازتکرار تجربه های منفی گذشته اجتناب ورزیم.
یکی ازدرسهای این تجربه که به گمان من مهم ترین آن نیزهست،اجتناب ازتکراروحدت کلمه وتلاش برای تقویت وتثبیت خصلت پلورالیستی جنبش است:
بسوی یک جنبش پلورالیستی!
پلورالیستی ماندن جنبش ازاهمیت بی مانندی برای تضمین خصلت دموکراتیک آن برخورداراست.درواقع جنبش به مثابه تجلی حضوراقشارگوناگونی ازکارگران وزحمتکشان وکارمندان ومعلمان وپرستاران،شاغلین و بیکاران،زنان وجوانان واقلیت های قومی وملی ومذهبی وهنرمندان و....همواره دارای تنوع ورنگارنگی درمطالبات معیشتی وسیاسی وفرهنگی و.. است.ازهمین رو درواقعیت عینی-صرفنظرازدرجه بالقوه گی وبالفعلی آن- به مثابه جنبشی ازجنبش های اجتماعی گوناگون وجود داشته و وحدت درکثرت ورنگارنگی درعین اشتراکات ازبارزترین مشخصات آن است.بااین وجود همواره درجامعه استبداد زده ویکدست زمینه مساعدی وجود دارد که مبارزان علیه استبداد وفلاکت، درفضای بسته ومتمایل به دوقطبی مبارزه دچار آفت یکدستی وحدت کلام وشعارو صف بندی شوندکه برای دموکراسی هم چون سم خطرناکی محسوب میشود.این تصورکه گویا قدرت وموفقیت ازیکرنگی ویکدستی(یده واحده) و یک صدائی، ولاجرم خاموش کردن تنوع مطالبات زائیده میشود،تصوری است نادرست که موجب سترون شدن جنبش وتهی شدن آن ازدرون ولاجرم بازتولید همان تبعیضاتی می شود که برعلیه آن به قیام برخاسته است. اگرکه تکثرووجود جنبشهای اجتماعی گوناکون یک واقعیت عینی وبرآمده ازخودجنبش است،بنابراین یک جنبش بالغ ودموکراتیک باید بتواند بازتاب دهنده همه آن تنوع ها،هم چون ستم طبقاتی،ستم جنسی وملی ومذهی و....- باشد.بی شک تأکید براشتراکات ومطالبات عام وفراگیربرای تحکیم صفوف متحد ویک پارچه جنبش دارای اهمیت انکارناپذیری است،امامساله نه برسرتضعیف آن بلکه درنظرگرفتن خصلت پلورالیستی همین شعارهای عام ومشترک است.چرا که یک شعارومطالبه فراگیروعام برای کارگران ومعلمان وزنان وجوانان و... دارای معانی و خود ویژگی های متفاوتی است که درکنارهم به یک شعارعام ومشترک معنای واقعی می دهند وبهمین دلیل یک شعارفراگیروعام باید بتواندازیکسو تبلورآنها باشد وازسوی دیگردرمیان اقشارگوناگون ترجمان وبازتاب دهنده منافع متفاوت وخودویژه آنها یعنی پیوند ارگانیک بین عام وخاص باشد. وگرنه شعارعام تبدیل به ابزاری برای منجمدکردن این مطالبات وسلب معنای واقعی وملموس شعارعام می گردد.والبته باید اضافه کرد به ابزار سرکوب برای گرایش فرادست ومتعلق به طبقه حاکم. بی تردید یک جنبش متکثروهمبسته یک شبه شکل نمی گیرد،اما نهادن درست خشت اول بهنگام تولد ودرگام های نخستین وقبل ازآنکه گرایشات بیگانه با جنبش مجال سیطره برجنبش را پیداکند دارای اهمیت زیادی است.مهم است بدانیم که چنین چیزی نه فقط موجب تضعیف وپراکندگی دامنه جنبش ورزمندگی آن نمی شود بلکه برعکس موجب تقویت صفوف آن وتمرین منش دموکراتیک ازهم اکنون می گردد ومانع بازتولید استبدادآتی. وحدت کلمه افسونی است که طبقات حاکمه ازآن برای کنترل جنبش وکسب هژمونی خود سودمی جویند.هم چنین نباید فراموش کردکه رژیم ازطریق جناحهای رقیب ورقابت های درونی آنها و شخصیت های خود پرورده اش درمیان صفوف جنبش نفوذ دارد.علاوه براین طبقه حاکمه ازطریق رسوخ دیرپای باورها وعادات وفرهنگ ها، ودرونی ساختن آنها درتک تک افراد آن حضورونفوذ دارد.ازهمین روما غالبا بدون آنکه خود بدانیم ، گاهی درخاموش ساختن پلورالیسم جنبش بدست خودمان ودرتفویض گوهراصیل خود به دشمنان خویش مشارکت می کنیم.
برای نمونه بهتراست نگاهی به جنبش کنونی ازمنظرآسیپ پذیری فوق داشته باشیم: دومشخصه مهم جنبش هم اکنون موجود را می توان دردوشعارمی جنگم،می میرم، رأی مو پس می گیرم(بعنوان یک شعارمشخصی که جنبش حول آن شکل گرفت) و مرگ بردیکتاتورمشاهده کرد. دوشعاری که فی نفسه مترقی بوده ومی تواند مبین رزمندگی باشد وهست. بااین وجودرویکردی وجوددارد و برآنست تاشعارنخست –پس گرفتن رأی را-به سازش با همین حکومت تنزل دهدو شعاردوم یعنی مرگ بردیکتاتوررا یا مسکوت بگذارد و یا آن رابه یک شعارکلی وبی یال و اشکمِ مبارزه قدرت یک جناح علیه جناح دیگرتنزل دهد. وحال آنکه می دانیم مبارزه علیه دیکتاتوری برای اقشارگوناگون اجتماعی دارای خود ویژگی ها ومعانی گوناگونی است.مثلا برای زنان ستم استبدادحاکم دارای بارمضاعفی است که الزاما برای مردان چنین نیست.وهمین طوراست برای بیکاران درمقایسه با شاغلین و... . بنابراین اگرقرارباشد این نوع خودویژگی ها و مثلا مطالبات اخص زنان به عنوان نیمی ازجامعه، تااطلاع ثانوی معلق شودوشاهد تحلیل رفتن مطالبات وصف مستقل زنان درجنبش عمومی باشیم، چه تضمینی وجود دارد که آپارتاید جنسی برزنان تداوم پیدانکند؟.بنابراین طرح مطالبات زنان درصفوف جنبش ازهم اکنون وتبدیل آنها به خواست مشترک وفراگیرهمه گان،قبل ازهمه توسط خود صفوف متحد زنان دارای اهمیت پایه ای است. همانطورکه مطالبات جنبش کارگری ومطالبات سایرجنبش ها نیزدارای اهمیت پایه ای است.بنابراین اولین ومهمترین درسی که از بازخوانی تجربه انقلاب بهمن و هم چنین تجربه دوم خرداد سال 76 حاصل می شود همانا تأکید بر تکثردرعین اتحاد حول اشتراکات درصفوف جنبش ازهمین امروزاست.فردابسیاردیراست وپیش برد این وظیفه بسیارمهم با گسترش فرهنگ دموکراتیک ازیکسو وحضور جنبش های اجتماعی گوناگون با رنگ وبوی خود درمتن جنبش عمومی وحک کردن این تنوع ازهم اکنون برپیشانی جنبش میسرمی گردد وامری است مربوط به تک تک شرکت کنندگان درجنبش .مبارزه علیه استبداد اگربا مبارزه علیه مظاهرآن دردرون خود جنبش همراه نگردد،واگربا عبور شعارهای عام ازمنشورمنافع به حق اقشارولایه های گوناگون پلورالیستی نشود،تضمینی برای بازتولید استبداد وآنچه که علیه آن مبارزه می کنیم وجود نخواهد داشت.دربهترین حالت فقط موفق به تعویض شکل استبداد وجایگزینی آن با شکل دیگری ازاستبداد خواهیم شد.آری جبنش باید درکناراشتراکات پایه ای خود رنگین کمانی ازهمه رنگ ها باشد وباسیطره یک رنگ برخود مقابله کند.البته نیازی به گفتن ندارد که تلاش برای برطرف ساختن آسیب پذیری فوق درمغایرت با بهره گیری اصولی ازتضادهای درونی رژیم وامکاناتی که از ِقبل آن می توان بدست آوردندارد. هم چنین لازم به اشاره است که نقاط آسیب پذیرجنبش فقط به مورد فوق خلاصه نمی شود وامیدوارم که درفرصت های بعدی به ابعاددیگری ازآن به پردازم.
2009-06-2-30-03-88
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/