Sunday, January 26, 2014

پاسخی به یک سؤال

در پاسخ به یک سؤال پیرامون "حضورچالش برانگیز هنرمندان در سخنرانی روحانی"*

 تمام آنچه در باره هنرمندان گفتید در مورد کنشگران سیاسی وخط مشی های سیاسی هم صادق است. رابطه گرایش هایی که در پی تغییر ساختار هستند با گرایش هایی که در پی تغییرات در همین ساختار هستند یعنی طیف های گوناگون اصلاح طلبان و راه سبز چگونه باید باشد؟

درپاسخ به سؤال آقای حکمت:
فکرنمی کنم رابطه بین بخش رادیکال و بخش خاکستری در صفوف جنبش ضداستبدادی جامعه را بتوان به اصلاح طلبان و سبزها هم تسری داد. چرا که اولا دراین نوشته مواضع بخش خاکستری در دخیل بستن به قدرت موردنقد وانتقاداست و ثانیا این بخش همانطوری که دربند ب آمده غیروابسته به جناح های حاکمیت و مستقل است که درسایه تجربه و آزمون خود و نقد سازنده دارای ظرفیت فراروی از مبارزه خرنده به مستقیم است و البته درهمین رابطه از برخوردحذفی و سکتاریستی نسبت به آن انتقادشده است. این رویکرد کلا درچهارچوب مشی "اگرهدف منزوی ساختن هرچه بیشتررژیم و تحمیل مطالبات خود به آن و  وادارساختن آن به عقب نشینی و سرانجام سرنگونی آن از یکسو و در سویه مقابل گسترش صفوف جبهه مقاومت و ترمیم شکاف های درونی درعین تکثر و رنگارنگی آن است، آنگاه برخورد با عناصربینابینی و متزلزل را باید با در نظرداشت این جهت گیری عمومی تنظیم کرد".
آیا می توان پیشفرض های فوق را درمورداصلاح طلبان و سبزها هم صادق دانست؟
دراین جا سؤالی که مطرح می شود این است  که آیا اصلاح طلبان و سبزها و اعتدالی ها را می توان  بخشی از رویکرد خاکستری دانست و با آنها برخوردی همسان کرد؟ یعنی آنها را به سمت مبارزه مستقیم و ضدسیستم یعنی تغییرساختار کشاند؟ به گمان من اصلا! چراکه طیف خاکستری و بخش باصطلاح خاموش و یا خزنده، بالقوه بخشی از جبهه مقاومت است که یا بدلیل توازن قدرت و یا داشتن توهم و یا استیصال و امثال آن ترجیح می دهد که فعلا به حرکت خزند بسنده کند و البته با این پیشفرض که درشرایط مقتضی یعنی در تناسب با تغییرتوازن قوا و افزایش آگاهی و توانمندی خود در فرایند حرکت، واجدظرفیت فراتررفتن به سمت حرکت مستقیم باشد. همانطورکه درسال 88 شاهد همراهی بسیاری از آنها با مطالبات ساختارشکن هم بودیم. بهمین دلیل درمورد این بخش خاکستری در بندب مقاله گفته شده که این واقعیت دارد که  شرکت کنندگان درمراسم همه اشان از زمره عاصروابسته به دولت و جیره خوارآن نبودند بلکه تعدادقابل توجهی ازهنرمندان غیروابسته به دولت درمیان آنها وجودداشته اند.
و حال آنکه طیف موسوم به اصلاح طلبان حکومتی ولو آن که منتقد برخی سیاست های  نظام باشند و علیرغم آنکه مغضوب باندهای فرادست رقیب خود باشند، اما به درستی  خود را به عنوان بخشی از حلقات وابسته سیستم و مدافعان نظام تعریف و عمل می کنند و درونمایه تلاش و رویکرد آنها در کل معطوف به اصلاح نظام و نجات آن از گرداب های بحران است و ظرفیت فراروی در آنها وجود ندارد (همانطورکه تجربه طولانی عملکرد آنها این واقعیت را ثابت کرده است که آنها حتی در موقعیت قدرت نیز تغییری معنادار درساختارهای اصلی نظام بوجود نیاورده اند).
بنابراین تا آنجا که به شاکله اصلی اصلاح طلبان و سبزها و یا اعتدالی ها برمی گردد ( که کمابیش درصف واحدی عمل می کنند ونه البته مردمی که علیرغم داشتن هم پوشانی های مقطعی به دبنال مطالبات خود هستند و بناچارفراترمی روند)، آنها را باید بخشی از منظومه سحابی پر از تضادها و کشاکش حاکمیت بشمارآورد و مواضع و موقعیت آنها را در چهارچوب تحلیل این تضادها و فرصت هائی که از ِقبل آن بوجود می آید مورد بررسی و تحلیل قرار دارد و البته تا زمانی که جایگاه تثیبت شده ای در قدرت بدست ییاورند طبیعی است که در تاکتیک لبه تیزحمله روی کانون اصلی قدرت باشد و نه آنها.
 انصافا خوداصلاح طلبان و سبزها و اعتدالی ها اعم از خاتمی و موسوی و یا کروبی و رفسنجانی و حامیان سرشناس آنها هم جزاین نمی گویند (آنها خود را بخشی جدانشدنی از مام نظام و قرائتی از آن می دانند) و حتی از تندروی های ناخواسته خود در گذشته  هم  فاصله گرفته اند و این جناح حاکم است که برای آن ها شرط و شروط می گذارد. و البته هرموقع هم که بدلیل انباشت بحران، نظام و تداوم اقتدارآنها با چالشی مواجه می شوند و برای خروج از بحران و بازترمیم سیستم به نقش اصلاح طلبان نیازپیدا می کنند، حاضرندحتی حضورمحدود و کنترل شده آنها را درقدرت (البته با فرادستی بخش های راست تر) تحمل کنند. این نوع گردش قدرت بشیوه خاص جمهوری اسلامی است، و در نهایت بخشی از روندچرخه خروج از بحران های سنگینی است که هر ازچندی گرفتارش می شود و بدون داشتن چنین انعطاف هائی بعید بود که نظام جمهوری اسلامی تاکنون دوام می آورد.
البته این هم واقعیت دارد که علیرعم تفاوت ماهوی درمحتوای کنش بین این دو ( اصلاح طلبان موسوم به حکومتی و مطالبات مردم ناراضی)، طیف خاکستری گرچه بدلیل همین ویژگی ها خود با بخش های مغضوب حاکمیت حشرونشرهائی دارد و درزیرچترآنها سعی می کند که به برخی ازخواستهای ولوجزئی خود برسند اما هیچ گاه عقداخوت نبسته اند و می توانند باردیگرمثل 88 هرموقع که شرایط را مناسب بدانند، به حرکت های مستقیم و باصطلاح ساختارشکن هم متوسل شوند. آن چه که به بخش آگاه تر و رادیکال ترجامعه برمی گردد، استفاده از این فرصت های موقت و بازگشت پذیر برای روی پای خودایستادن و تقویت دامنه نفوذ و موقعیت خود سودجویند و مانورهای رژیم را به ضدخود تبدیل کنند.

*- بیژن حکمت:
با تحلیل شما در مجموع موافقم ولی چرا آنرا به سطح سیاسی گسترش نمی دهید؟ تمام انچه در باره هنرمندان گفتید در مورد کنشگران سیاسی وخط مشی های سیاسی هم صادق است. رابطه گرایش هایی که در پی تغییر ساختار هستند با گرایش هایی که در پی تغییرات در همین ساختار هستند یعنی طیف های گوناگون اصلاح طلبان و راه سبز چگونه باید باشد؟

No comments: