Sunday, August 21, 2022

ترور سلمان رشد، سروش و نقدفرج سرکوهی

 ترور سلمان رشدی، سروش و نقدفرج سرکوهی

اگر مبنا را موضع گیری قراردهیم و از حواشی و یا عملکرد خودسروش در گذشته و...دورشویم، سروش به عنوان یک روشنفکردینی در اینجا صراحتا هم قتل کسروی هم فتوای خمینی را محکوم می کند. این احساس او را هم که مثل خیلی از مسلمان ها هم نمی توان نادیده گرفت، که از رویکردسلمان رشدی به پیغمبر احساسن توهین کرده اند. به آن ها نمی توان گفت که چرا چنین احساسی دارید؟ توهین هم بطورکلی مجازنیست و مطابق همین قواعدجهان امروز اگر در دادگاه صالحه اثبات شود جرم محسوب می شود. بنابراین اگر کسی می خواهد به سروش اتتقاد کند باید در اساس ثابت کند که این نوشته مشمول توهین و جرم نیست که البته نیاز به نقد مشخص به شکل مستند و با فاکت دارد و نه ردیف کردن الفاظ کلی حقوقی و فاقدمصداق مشخص. آن گاه می توان با استناد به آن شاخص ها ارزیابی سروش را مخدوش دانست یا ندانست. اما اگر می خواهیم نقدخود را صرفا به اصل آزادی بیان بدون قید وشرط ارجاع دهیم، به  وادی انتزاعی نظر و تئوری، آن گاه با وضعیت پیچیده و پارادکسی مواجه می شویم که مستلزم دقت بیشتری است. چرا که آن حق مطلق و کلی وقتی پایش را به روی زمین یعنی یک جامعه متکثر و دارای علایق و باورهای گوناگون از همه نوع با چگالی های متفاوت بگذارد، در تئوری و نظر مشکلی ندارد و قابل دفاع هم است اما در عمل مثل بسیاری از پدیده های اجتماعی به طوراجتناب ناپذیر مشروط و مقید می شود و این یعنی که در واقعیت مشخص وانضمامی مساله را نمی توانیم صرفا انتزاعی و یک وجهی به بینیم . مثلا نمی توانیم تحت آزادی بیان آتش زدن قران توسط کسروی یا حامیان وی را تایید کنیم، چرا که امکان همزیستی مسالمت آمیز یک جامعه متکثر با چگالی های مختلف را تهدید می کند و با بهم زدن آن خودمسیر حرکت و رشدجامعه به سمت آزادی مطلق اندیشه و بیان را مسدود می سازد. یعنی اقدام معطوف به نتیجه را از قلم می اندازد. بخصوص که حساسیت سخن در مورد افراددارای مناصب مهم و دارای نقش حساس مهم می شود و حتی در دموکراتیک ترین کشورها هم  به صرف خطای سخن مثلا یک رئیس جمهورـ که شاید نظرشخصی  اش باشد، در سخن گیر می دهند. بنابراین مساله از لحاظ نظری به این شکل در می آید که چگونه رفتارکنیم که جامعه متکثر و دارای چگالی های گوناگون از عقاید و باورها و نحوه زیست و غیره صرفنظر از درجه درست و نادرست بودنشان، کل شرایط را به سمت گشایش به آزادی هرچه بیشتر و کامل تر بگشاید و نه مسدودکننده. بنظرم اگر آزادی بی قید وشرط بیان را در دوساحت انتزاعی و در واقعیت انضمامی جامعه با چگالی ها مختلف و حتی بعضا متضاد در نظر نگیریم و این که چگونه بشر توانسته و می تواند در این تونل نیمه تاریک تاریخ کوره راهی به سوی آزادی مطلق اندیشه و بیان بگشاید این پارادوکس بین نظر و عمل حل نخواهدشد. هنر آگاهی معطوف به نتیجه ماباید پیداکردن نقطه های اپتییم با گشودن فضاهای مدارا و بردباری و فرایندی بازتر باشد. ما نباید دردام هیچ کدام از این دوساحت جداشده نظر و عمل بیفیم ضمن آن که اصول راهنمایمان همان حرکت و تحقق اصل آزادی بی قید وشرط اندیشه و بیان و تقویت همزیستی صلح آمیز جانورانی بنام انسان باشد که به شکل میلیونی در کنارهم می لولند. و همواره در نظر بگیریم که وقتی پای خشونت و کاهش همبستگی و عقلانیت به میان بیاید بازنده اصلی آن همان رهائی و آزادی و از جمله آزادی حق و بیان بی قید و شرط خواهد بود. 

No comments: