Sunday, November 06, 2022

انقلاب مرکب و انضمامی به چه معناست!

 انقلاب مرکب و انضمامی به چه معناست!

در نقدی کوتاه به یک مقاله*

مطلب جالب و مفیدی است و اما چندنکته: گرچه آن چه که جریان دارد خیزشی است که از جهاتی، به لحاظ وجه اجتماعی و ضداقتدارگرایانه‌اش به جنبش مه ۶۸ فرانسه طعنه می زند و انقلابی است که مبارزه و درهم شکستن مناسبات پدرسالارانه و اقتدارگرایانه را در حین حرکتش محقق می‌کند. اما در شرایط ایران یک تفاوت کیفی با آن وجود دارد و آن استبداد و صلبیت قدرت است. از این رو، اینکه بخواهیم به صرف داشتن چنان ویژگی آن را در برابر وجه سیاسی انقلاب که خود در جامعه مشخص ما به یک ضرورت عاجل تبدیل شده است و مساله بودن و نبودن است قراردهیم، و این که گویا پذیرش چنین امری توسط جنبش زنان و جوانان مستلزم عدول از مبارزه علیه  اقتدارگرائی در کلیت خود و اشکال گوناگون آن است و لاجرم تقلیل آن به نوع معینی از اقتدارگرائی پدرسارانه ومذهبی، و این استنباط که گویا پایداری بر ویژگی ضداقتدارگرایانه مانع همقدمی و همراهی بخش های دیگر جامعه خواهد بود؛ بنظر می رسد استتناج و امری چندان مسجل نباشد و واقعیت های صحنه مبارزاتی وانکشاف آن نیر، چنین ادعائی را موردتایید قرارنمی دهد: 

نخست این پیشفرض که این جنبش واجدپتانسیل علیه هر نوع اقتدارگرائی است خودامرمسجلی نیست و بنظر می رسد قدری خوشببیانه باشد و ما هنوز به آن درجه از بلوغ نرسیده ایم و جنبش هنوزنتوانسته مطالبات مشخص خود و نظریه پردازان خود را به منصه ظهوربرساند. یعنی خودتحقق آن نیازمند فراهم ساختن یک سری پیش شرط هاست. چیزی درحال شدن را می بینیم با خمیرمایه اولیه ضداقتدارگرائی و البته مثبت و در حال شدن و بالیدن، ولی یافتن ظرفیت ضدیت با همه انواع اقتدارگرائی اگرهم امکان پذیرباشد، که در طی یک فرایندپیچیده و تدریچی حاصل خواهد شد. چنان‌ که حتی خودنویسنده وقتی به طرح برخی آسیب پذیری ها (مثل بکارگیری ناسراهای مردسالارانه و یا گنجاندن شعارمردمیهن آزادی و ...) می پردازد به نابسنده بودن ظرفیت های موجودآن اشاره دارد. البته مراد نه شعارهمه باهم که ضرورت پیونداین جنبش با جنبش معلمان و کارگران و تهیدستان و بخش های تحت ستم ملی وغیره برای رسیدن به هدف خوداست که دراین رابطه ایجادترکیبی متعادل از مبارزه ضدهژمونیک درون صفوف جنبش علیه اشکال دیگر اقتدارگرايی به موازات پیشبرد مشترک مبارزه علیه اقتدارگرائی مسلط  ناممکن نیست. و گرنه هم خوداین جنبش و هم کلیت جنیش در یک دایره بسته به تله می افتد.

دوم، آن که این جننش را باید در بستر و کانتکسی که درمتن آن پا به عرصه وجودگذاشته و آن را تاکنون حفاظت و حمایت کرده است دید: یعنی کل التهاب و انباشتگی بحران جامعه که مدت‌هاست آن را در گیرخودکرده است و موجب ورودبه فازبحران انقلابی و موج‌های انقلابی پی در پی از سال ۹۶ بدین سو شده است که این خیزش اخیر درمیانه راه و ادامه آن ها سربلندکرده است و از قضا در گامی فراتر از گذشته موجب هم پیوندی بیشتری بین صفوف و جنبش های گوناگون چون معلمان وکارگران و انشجویان و دانش آموزان و بخش هایی چون جوامع تبعیض ستم ملی و دیگرتبعیض ها و یا بقول نویسنده بخش های طردشده گشته است. بنابراین در عمل یک همبستگی وسیعی تری درقیاس با موج های قبلی به وساطت همین جنبش به وجودآمده است. هم‌چنین نمی توان کل ارزیابی از وضعیت عمومی چنبش  انقلابی را صرفا به موج کنونی تقلیل داد و آن را نیز صرفا به نسل هشتاد و نودی ها گرچه به نقش درخشان آ‌ن‌ها تقلیل داد. این جنبش بطورکلی هم دارای پیشینه است، متکثراست و دارای سوژه ها و سوبژکتیویته های  گوناگون که پیشروی و بالیدن آن مستلزم همکاری و همبستگی متقابل آن‌ها و حتی تجمیع مطالبات پایه ای و باصطلاح اگزیستانسیال (وجودی) هرکدام است. گرچه زنان و جوانان به‌عنوان نیروی پیشران موج اخیر قراردارند اما درعین حال آن‌ها به عنوان بخش مهی از پیشتازان میدانی و گفتمانی از یک فرایندی هستند مرکب از خیزش های گوناگون با سوژه های گوناگون اجتماعی  دراستای حرکت به دوره پساحکومت اسلامی و تحقق انقلابی نوین. بنابراین آن را باید در کانتکس یک بحران عمومی و سراسری و حرکت های آن مدنظرقرارداد. درحالی که در فرانسه چنین بحران و تب و تاب سراسری با چنین  ابعاد و شدت و حدتی وجودنداشت و اساسا مسیراصلاحات اجتماعی بسته نبود که الزاما مستلزم درهم شکستن ساختارهای قدرت باشد. در حقیقت اینجا انقلابی درجریان دارد علیه سامانه بنیادگرائی  و اعلام پایان پارادایم اسلامی سیاسی که تن به اصلاح نداده و نمی دهد و سخت پدرسالارانه است. انقلابی علیه استبداد و اقتدارگرائی با با طعم زنانه و فمینیستی. اما پیش بردهرنوع اصلاح واقعی و پایدار و برگست ناپذیرمستلزم ایجادگسست در حاکمیت پدرسالارکنونی  است که تمامی مولفه های زندگی، اعم از اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و  اجتماعی و نسلی را با اعمال انواع تبعیض ها موردفشار و تهدید قرارداده است. بنابراین  در  ایران ما بطورهمزمان با یک انقلاب مرکب و انضمامی یعنی هم دارای وجه اجتماعی و یک انقلاب مولکولی مثل مه ۶۸ در تغییر مناسبات اقتدارگرایانه درون جامعه که فی الحال هم جریان دارد مواجهیم، وهم علیه نظام سیاسی و برافکندن آن که با تمام وجود از آن پاسداری می‌کند سروکار داریم. نظامی که بر برخلاف فرانسه قادر به هضم وتغییر یا تعدیل این مناسبات اقتدارگرایانه نیست. بنابراین در مجموع مبارزه علیه مناسبات اقتدارگرایانه و انقلاب سیاسی و گذر به نظامی جایگزین که با نفی نظام الهیات سیاسی و مطلقه و درهم شکستن تمرکزقدرت در مزکز، زمینه تسطیح مناسبات قدرت را به سودجامعه ایران و بخش های مختف آن در نواحی کشور فراهم کند. درحقیقت نه از منظر نگاه عام و انتزاعی بلکه به شکل مشخص،  مبارزات اقتدارگرایانه برای پیشروی خود با درهم شکستن بافت قدرت سیاسی، ملازمه و همسوئی دارد تا بدان طریق مسیرتعمیق و ثبیت خود و انقلاب اجتماعی را که یک شبه روی نخواهد داد هموارگردد. البته به شرطی که جنبش های اجتماعی برای پیشبرداهداف خویش در صحنه باقی به‌مانند و قدرت را همواره زیرفشارقراربدهند و انقلاب هم بتواند از انواع چالش های پیشارو عبورکند. خلاصه کلام ‌آن که انقلاب اجتماعی برای تثبیت و پیشروی خویش ناگزیراست با انقلاب سیاسی علیه نظام تمامیت خواهانه همراه شود و عملا هم در چنین مسیری  درحرکت است. البته این که این مهم صورت بگیرد یا شکست بخورد بحث دیگری است. چنین همسوئی به معنای آن است که تحقق چنین انقلابی الزاما به معنی دست کشیدن از انقلاب اجتماعی و کوتاه آمدن از خواست های ضداقتدارگرائی اش نخواهد بود چرا که خودبرافکندن یک نظام سراسراقتدارگرا و حافظ وضع موجود پیش نیازآن و در جهت تعمیق آن خواهدبود. به بیان دیگر ما در کل با  انباشت مطالبات و سوژه های مختلف آن مواجهیم و نه نقش آفرینی یک سوژه. و چنین روندی البته با حفظ خصلت جنبشی و فشار از بیرون حتی به سیستم جایگزین و نه سودای مشارکت در قدرت سیاسی می تواند پیش برود و از افتادن به دایره باطل خفه کردن خود با توقف در اقتدارگرائی پدرسالارانه کنونی (ـبا پرهیز از ایجادیک گسست در قدرت با یک انقلاب سیاسی) و یا افتادن به دام قدرت های اقتدارگرای نوظهورپساانقلاب عبورکند.   

*- جنبشِ «زن، زندگی، آزادی» − از همدلی به همگامی و تعمیق

https://www.radiozamaneh.info/739916

No comments: