Sunday, January 29, 2023

نقدی به «دو مهم‌ترین خطری که رستاخیز زن زندگی آزادی را تهدید می کند»

 نقدی به «دو مهم‌ترین خطری که رستاخیز زن زندگی آزادی را تهدید می کند»

آقای غیبی در مقاله ای*۱ که نگاشته‌اند براین نظرند که دومهم‌ترین خطری که جنبش زن زندگی را تهدید می‌کنند، نخست شعارهای مرگ و لعنت بر ... هست و دیگری تبلیغات و کارزاردو گروه چپ و راست افراطی.

۱- آیا ایشان دارند رؤیاها و آرزوهای خود را تحریر می‌کنند و درس اخلاق می‌دهند یا دارند تحلیلی از واقعیت یک خیزش هم اکنون موجود و جاری در صحنه اجتماعی و آن‌چه که بنام زن زندگی آزادی درجریان است ارائه می‌دهند؟. نکند شعارهای مرگ برخامنه ای و مرگ بردیکتاتور و... توسط نوارها پخش می شوند! که البته این شعار به‌معنی اراده معطوف به تغییر و برافکندن نظام حاکم است و نه بدارکشیدن این و آن. با نگرش ایشان عملا مقاومت بلاموضوع می‌شود. اگر چنین باشد قبل از دیگران این خودایشان خواهند بود که خیزش کنونی زن زندگی و آزادی را تخطئه می کنند!. 

۲- آن چه را که خودخیزشگران خیابان و دانشگاه و ... انقلاب نامیده‌اند، و انقلاب به معنی درهم شکستن مناسبات قدرت اقتدارگرایانه حاکم برجامعه است. چنین انقلابی در یک کشورعمیقا استبدادزده و با وجودیک سامانه قدرت سرکوبگر و بدون قابلیت اصلاح، یک انقلاب توأمانِ هم اجتماعی است علیه مناسبات قدرت اقتدارگرایانه و از جمله رستاخیزفرهنگی است که از این زاویه به انقلاب مه ۶۸ فرانسه طعنه می زند و هم دارای سویه سیاسی از جمله سرنگونی و درهم شکستن سامنه قدرت و  سیستمی از مناسبات قدرت که به لحاظ جنبه های تخریبی و ویرانگرانه‌اش از سوی قاطبه جامعه به مرحله تحمل‌ناپذیر خود رسیده است که با فرض تداوم آن آینده ای برای نسل‌های نوین و مردم ایران وجودنخواهد داشت. معادله هم خیلی ساده است: انقلاب عموما وقتی شروع می|‌شود که هزینه های بقاء یک سیستم و خطرات آن بر هزینه‌های خیزش و درهم شکستن سلطه حاکمان توسط اکثریت بزرگ شهروندان جامعه چربش پیداکند. حق انقلاب کردن زمانی که حاکمان همه قراردادها را درهم ریزند و به حقوق مردم تن‌ندهند، خود رکنی است از حقوق بشر. تاکید ریزش البته خوب است اما آن‌را نباید در برابرسرنگونی قراردارد. برعکس باید آن را با امر درهم شکستن سامانه قدرت متصلب ترکیب کرد تا هردو کارآیندشوند. و البته تاحدممکن حرکت به شیوه مبارزه مسالمت آمیز و اعمال نافرمانی مدنی بهترین گزینه است، اما آن نمی تواند نافی ملحوظ داشتن حق دفاع مشروع هر جامعه از خود در برابرتعرض حاکمان نافرمان و متخطی و متجاوز از  قرارداداجتماعی و حقوق بدیهی عامه جامعه، ولی نه دامن زدن به کیش و کازارخشونت بلکه با هدف دفع خشونت و از قضا تقویت خشونت پرهیزی و ریشه‌های آن باشد . از درس‌های هرانقلاب موفق آن است که صفوف دشمن را تاحدامکان تجزیه کند و تاحدممکن صفوف انقلاب را حول خواست های بنیادی خویش بسط و گسترش دهد که به معنی تأکید آن بر اهمیت وجه ریزش است.

۳- نویسنده به درستی بر انگاره نادرست معادل شمردن دموکراسی با صندوق رای تأکید می کند، اما در  تشریح آن بجای آن‌که بر مصداق واقعی آن یعنی همان وکالت گیری و پلاتفرم قاطبه این جریان در صحنه واقعی تمرکز کند لازم دیده است که برای احتراز از این صراحت، جریان چپی را اختراع کند که گویا زن زندگی آزادی را ضدانقلابی می‌داند! چنین چپی اگر هم وجودداشته باشد قاعدتا باید خیلی کوچک و نامرئی و حاشیه ای باشد که  رؤیت آن به چشمان مسلحی نیاز دارد. چرا که اساسا لااقل بخش مهمی از چپ ها چه درداخل و چه در خارج و یا کارگران نفتی و هفت تپه و معلمان و... که با طرح مطالبات رادیکالی چون کالاسازی آموزش و نفی استثمار  و دفاع از نهادهای شورا و نظایرآن و و بروظیفه دولت مبنی برگسترش وجه خدمات اجتماعی و...  برای  تعمیق دموکراسی و تأسیس یک دموکراسی مشارکتی در حقیقت پایگاه‌های گسترده چپ اجتماعی را تشکیل می‌دهند. امروزه بخش مهمی از صفوف چپ را چپ اجتماعی، چپی که مدافع تقویت توان جامعه در برابردولت و قدرت دولتی است، و مشروط کردن آن به خواست‌های جامعه تشکیل می‌دهد و نه آن چپ کلیشه شده و سنتی دوستدارتصرف قدرت دولتی به. آن ها ـچپ اجتماعی- جملگی از جنبش زن زندگی آزادی ولو آن که هرکسی و جریانی  درک  و تاکیدات خود از معنای زندگی را داشته باشد، حمایت می‌کنند و در این خیزش مشارکت دارند و از آن حمایت فعال می‌کنند. بنابراین وجدان دفاع از دمکراسی می‌طلبد که قبل از همه نیروهای واقعا متعرضی را که بدنبال سوداهائی چون «گوادلوپ دوم » باهدف در«چارچوب» قراردادن خیزش و بازگشت گذشته استبدادموروثی و وکالت گیری حتی برفراز صندوق و از نوع دیجیتالی در فضای غیرشفاف و هیاهو محور و در سودای سواربرموج انقلاب و تحریف آن هستند موردافشاء قراردهد. البته این به معنی آن نیست که دیگرجریان‌ها هم به نوبه خود اعم از چپ و میانه و...  نیز مصون از انتقاد باشن. برعکس می توان و باید آن‌ها را نیز درحدی که واقعا وجود دارند و بفرض علیه بازپس گیری زندگی از چنگ زندگی خواران هستند موردنقد قرارداد. ولی هرچیز به اندازه نقش واقعی آن. بجای رجعت به یک کلیت تاریخی گنگ و پیش انگاشته بهتراست تاریخ واقعی و اکنونی را که جریان دارد ترسیم کنیم و البته اشاره به خطاها و درس‌های گذشته هم به جای خود نیکوست.

*- رستاخیز زن زندگی آزادی را دریابیم!

https://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/105934/

 

No comments: