Tuesday, June 18, 2024

بحران خالص سازی و به صحنه‌‌آمدن اصلاح طلبان در سیمای تحریم شکنان و کنشگری مرزی

 بحران خالص سازی و به صحنه‌‌آمدن اصلاح طلبان در سیمای تحریم شکنان و کنشگری مرزی!

     آیا لقمه خالص سازی در گلوی خامنه‌ای گیر کرده است؟ و این‌که چرا آب و نان اصلاح طلبان در گروایفاء نقش در هم شکستن دوقطبی جامعه است. مهندسی انتخابات از طریق دو طرح پلن آ و بی.

گاهی وقوع یک حادثه ناگهانی و غیرمترقبه با ایرادضربه به‌وضعیت می‌تواند بحران ‌ها و گسست‌های جاری در زیرپوست آن را به‌صحنه بیاورد و اذهان عمومی و ناظران و تحلیل‌گران را به سمت ویژگی‌ وضعیت و شکنندگی و پی آمدهای‌ آن و فرصت‌ها و تهدیدهای موجود در آن جلب کند. مرگ ناگهانی رئیسی، کسی که خامنه‌ای او را هم‌چون رئیس جمهور«تراز» و بی‌زاویه و مطیع و پرکار برکشیده بود، با خلأ ولوموقتا بالفعلی مواجه شد که به‌معنی گسستی در حکمرانی اقتدارگرایانه و آمرانه محسوب می‌شود. از آن‌جا که هرخلأی اگر به‌سرعت پرنشود در شرایط وجودانواع بحران‌ها، که حکومت اسلامی را در محاصره خود قرارداده است، توسط عوامل‌»غیرخودی» پرخواهد شد، ازهمین رو رهبرنظام از همان وهله نخست به سرعت روی صحنه آمد که بگوید

 که اولا اتفاق‌مهمی نیفتاده است و این واقعه هیچ خللی در مسیر اقتدارنظام ایجادنکرده و نمی‌کند و ثانیا با اتلاق عنوان «شهید گونه» و سپس شهیداصیل از او هم چون قاسم سلیمانی یک قدیس و الگو برای منصب ریاست جمهوری بسازد و برهمین بستر ُکدهای رئیس جمهورجانشین را با واژگانی چون پرکار و داشتن اعتقاد به انقلاب اسلامی و به‌عمق مقاومت راهبردی  در منطقه توصیف کند. او حتی برآن شد که از بسیج «حماسی» حامیان‌ و ادعای بدرقه چندمیلیون‌ و «قاسم وار»، دوپینگ سیاسی کند و در همین رابطه از برگزاری انتخابات «حماسی» به‌عنوان مکمل آن بدرقه حماسی، فرصتی بیافریند تا دشمنان و مخالفان نتوانند از وضعیت به‌وجود‌آمده سوء استفاده کنند. با این وجود نحوه چینش کاندیداهای عبورکرده از «دباغخانه شورای نگهبان»، و از جمله یک نامزدموردتأییداصلاح‌طلبان نشان‌داد که بغرنج پرکردن خلآ به‌آن سادگی‌ها هم نبوده است. بطوری که در صحنه انتخاباتی «یک روزنه» ولو کوچک برای «روزنه گشایان» منظور شده است. بنظر می‌رسد که با حضور یکی از کاندیداهای موردنظر اصلاح طلبان، با وضعیت غیرمترقبه‌ای مواجه شده باشیم. با پدیده‌ای چون ۵+۱ مرکب از ۵ گزینه «خودی» و یک گزینه«غیرخودی» که‌ به‌نوعی بیانگرتبصره‌ای یا حتی گسستی در مسیر«خالص‌سازی» باشیم. باین ترتیب ظاهرا یک «غیرخودی» توانسته‌است از تورشورای نگهبان عبور کند و حال‌آن که کارگزارانی کارکشته و سر بفرمان هم چون لاریجانی که قصد«ارتفاع گرفتن» داشت و جهانگیری که خود را رابط بین رهبری و اصلاح طلبان فرض‌ می‌کرد ذبح شدند و متحیر و نالان از این ظلم بزرگ!. گوئی‌که با نوعی از مهندسی انتخابات مواجه شده باشیم که اندکی با مهندسی انتخابات سال ۱۴۰۰ و دیگر انتخابات متفاوت باشد. البته بحث و گفتگو و چالش پیرامون اهداف و یا ابعاد و چشم‌انداز آن داغ و محل منازعه است.

در پی گشوده شدن چنین روزنه‌ای، به‌مصداق از تو یک اشارت از ما به سردویدن، طیف‌های گوناگون جماعت به‌حاشیه رانده شده از ساختارقدرت، سر از پا نشناخته به سرعت مشغول برپاکردن ستادهای انتخاباتی و بهره‌گیری از این «روزنه» به‌عنوان مقدم‌ترین وظیفه خود شدند. در حقیقت بکارگیری «سلاح تحریم‌ انتخاباتی» ‌علیه کلیت سیستم توسط شهروندان در آخرین موردی که دوماه پیش صورت گرفت و در تهران رکوردتاریخی ۹۳ درصدی برجای گذاشت که به‌معنی زدن مهرباطله بر پیشانی رژیم بود، سوژه اصلی بحران موجوداست. دامنه دوقطبی جامعه و حاکمیت به اندازه‌ای ژرف شده که حتی اصلاح‌طلبان و شخص خاتمی هم ترجیح دادند که ناپرهیزی کرده و برای یک بارهم شده در نمایش انتخاباتی حاکمیت شرکت نکنند. اما هم او و حامیانش در همین فاصله دوماهه با دریافت زیگنالی و لو کم رمق از طرف مقابل و بی‌توجه به نقشی که برای آن‌ها درمهندسی انتخابات در نظرگرفته‌شده بود و اهداف حاکمیت یک معلق کامل زده و با تقلیل نقش خود در شکل و شمایل «تحریم شکنان» واردکنشگری سیاسی و انتخاباتی شدند. این واقعیت دارد که بخاطرچسبندگی‌شان به‌سیستم، حضورسیاسی و سرمایه اجتماعی آن‌‌ها در گرو تحریم شکنی و به‌اصطلاح خودشان فعال کردن آراء خاموش و خاکستری است. چنان‌که فی‌المثل عباس‌عبدی از سینه‌چاکان پرنفس همین جماعت، می گوید ما باید این یخ‌عدم شرکت را آب کنیم و بساط بی‌کفایتی و دروغگوئی در کشور را بر چینیم!. باین‌سان، در واقع حاکمیت درهمان گام اول به یکی از هدف‌های اصلی خود یعنی کوک کردن این حضرات برای درهم شکستن دوقطبی موجود و صلابت تحریم کمرشکن جامعه نائل می‌‌گردد. اما جالب‌است که چنین چرخش‌ گیج کننده بدون حتی یک ارزیابی مسنجم و سنجیده از وضعیت، همراه با آشفتگی و صرفا به‌شکل فوران یک میل سرکوب شده حضور در سیستم، همراه بوده است. یک نمونه‌ از این نوع گیج‌سری را می توان مثلا در رویکرداحمدزید آبادی یکی از تحلیل‌گران نزدیک به همین طیف نسبت به‌چرخش اوضاع داخلی دید وقتی می گوید: باید کشف کنیم که علت پذیرش پزشکیان توسط حاکمیت چیست؟. اگر که برای رونق انتخابات صورت گرفته باشد آینده خوبی نخواهد داشت ولی اگر برای پذیرش تغییراتی باشد مثبت است. چنان که پیداست او در درک از انگیزه رژیم و تبیین آن آچمزشده است. عباس‌عبدی یکی از همین کنشگران مرزی و قلم‌بدست، بدون ارائه یک تحلیل بسنده و قابل تأمل از وضعیت، به‌شکل پیش‌فرض در همان لحظه دریافت‌خبر مبنی برعبور پزشکیان از دباغخانه شورای نگهبان، سر از پا نشناخته و با فوران ناخودآگاه نهفته‌اش به‌گونه مضحکی از همان لحظه نخست و قبل از هرگونه پیمایش و نظر سنجی، پیشاپیش پیروزی ۶۰ درصدی پزشکیان را در دوراول پیش‌گوئی کرد!. او فقط آرزوی سرکوب شده خود را بروز می‌دهد، بدون‌ آن‌که حتی یک لحظه به‌این بیاندیشد که با فرض محقق شدن‌آن، خوب، حالاچه؟ ‌و این‌که نقشه رژیم چه بوده و ‌تجربه‌های گذشته و نقش‌دولت موسوم به‌پنهان در فلج کردن دولت‌های زاویه دار و ...  چه‌می‌شوند. اما او مدعی برچیدن بساط دروغ و دولت‌بی‌کفایت هم می‌شود!. و بر اساس همین پیشگوئی قاطع، فراخوان مشارکت وسیع داده و انرژی خو را تماما مصروف آن می‌کند. البته بر او حرجی نیست، که گفته‌اند اگر در دیده مجنون نشینی، به‌غیر از خوبی لیلی‌نبینی!. گوئی که حاکمیت پس از این همه سال‌های سرکوب برهنه و بیرحمانه و اعمال‌خشونت علیه زنان و جوانان و فعالین و کارگران و معلمان و دانشجویان وعموم شهروندان....  و نیز حذف یک به‌یک رقبا از ساختارقدرت، عابد و زاهد شده و هوس تفویض سهمی از قدرت به رقبای محذوف به‌سرش زده است. علوی‌تبار از نظریه پردازان همین جماعت می‌گوید هر تغییری ولو جزئی در یک سیستم متعارض و پویا،‌ می تواند بازتولیدبخش‌های دیگر نظام را دچار اختلال کند و فرصتی برای تقویت «جمهوری» فراهم سازد که نباید آن‌را از دست داد!. معلوم است که او هم پیشاپیش به‌همان سمت هک شده در ناخودآگاهش غش کرده و چشمانش را به چندین دهه تجربه بسته است. بگذریم از این‌ که اتلاق پسوند‌جمهوری به نظام ولایت فقیه و سودای تقویت آن از همان ابتدا یک امرموهوم، ناسازه، تن پوش و نامی بی‌مسما بوده است.

در چنین شرایطی درک از مقام تحولات لحظه و تبیین واقعی از جوانب گوناگون و پیچیده تحولات و رویدادها و از آن‌چه در زیرپوست آن‌ها جاری است، برای اجتناب از افتادن به دام‌چاله‌های مکررا تجربه شده واجداهمیت است. در حقیقت جانمایه اصلی رویکرد‌ روزنه ‌گشایان درهم شکستن صفوف گسترده تحریم کمرشکن مردم و بازسای سرمایه اجتماعی متلاشی شده خود و سودای کسب مجدد آن« شکوه» از دست‌رفته است. چنان که به‌عنوان مثال تیتراول روزنامه اعتماد پس از اعلام اسامی نامزدهای انتخاباتی توسط شورای نگهبان، در راه‌بودن «دوم خردداددوم» بود!. در حقیقت حاکمیت با انداختن طعمه‌ای‌، آن‌ها را برای شکستن «قهرمردم از نظام» که البته چنین تحریم فراجناحی با هدف گرفتن کلیت سیستم را نمی توان به قهر و آشتی مردم ربط و تقلیل داد،‌ به‌میدان‌ آورده‌است. سودای رژیم هم در چنین وانفسائی بهبودی در بحران مشروعیت ببادرفته، آن‌ در شرایط انباشت بحران‌ها، از طریق احضار و بسیج این حضرات و انداختن‌ آن‌ها بجان مردم و جوانان  و زنان برای شکستن «قهر»آن‌ها با نظام است. نیازی به گفتن ندارد که همین حاکمیت بنا برطینت خود، پس از سپری شدن تاریخ مصرف، آن‌ها را دوباره به‌همان کنج حرمان وعزلت گذشته بازخواهد گرداند. 

نگاهی به مجموعه اظهارات و نوشته‌های جماعت «تحریم شکن» نشان می‌دهد که مهم‌ترین گزاره و استدلال چوبین آن‌ها برای توجیه شرکت در این بازارمکاره و حقه‌بازی سیاسی، این ادعاست که گویا نتیجه خروجی قهر از صندوق و به طریق اولی اعتراضات خیابانی و نافرمانی اجتماعی حاصلش همین وضعیت وخامت آمیزکنونی است که به تقویت سلطه اقلیت حاکم و تاخت و تاز آن‌‌ها و مصائب موجود منجر شده است. همین استدلال در بیانیه‌های « راهگشايی کنیم» روزنه‌گشایان هم آمده است. اما درنگی بر همین گزاره و استدلال مشعشع، نشان دهنده پای‌جوبین آن‌است: اولا اگر وضعیت امروز را از دیروز و پیوستارتاریخی خود نگسلیم و دچار آلزایمر سیاسی (فراموش کاری ) نشویم، حکومت اسلامی همواره از همان بدو تولد خود از طریق طواف و بازی با صندوق و مهندسی آن و معادل کردن معنای واقعی انتخاب و ملزومات آن با صندوق، وضعیت موجود را رقم زده است.  به‌وساطت همان «صندوق» و با جلب مشارکت آن‌ها از یک سو و به موازات آن حدف و تصیفه‌اشان هرموقع که تاریخ مصرفشان تمام شده و موی دماغشان شده‌اند، از سوی دیگر. و ثانیا مهم‌ترین عاملی که رژیم را وادارکرده است که مانورنیم بندکنونی را انجام دهد، و عقل از حضرات ‌به‌رباید، از قضا همان تحریم گسترده و کمرشکنی است که جامعه و کنشگران آن در بستریک مقاومت چندوجهی و با عبور از کلیت نظام به آن شکل داده اند، که رژیم وادارساخته است که با توسل به یک «نرمش تاکتیکی» نه فقط با انداختن همین طعمه کوچک این حضرت را از پزعدم مشارکت به مشارکت فعال بکشاند، بلکه‌آن‌ها را با سماجت و دریدگی‌خاصی به‌جان تحریم کنندگان بیاندازد تا بلکه از این طریق بتواند اندکی خون، به پیکرنهیف و مشروعیت به‌بادرفته‌اش تزریق کند. در واقع اگر همین تحریم گسترده و فشارانبوه بحران‌ها موجب این نرمش تاکتیکی شده و از ِقبل آن ناچارشده تا بفکر گرم کردن تنورانتخابات با احضاراین حضرات بیفتد، آن‌ها در پاسخ به‌آن، در واقع با تلاش خود برای درهم شکستن صفوف تحریم، نشسته برسرشاخ‌ بُن می‌برند. چنین است محتوای واقعی کنشگری سیاسی آنان. آن‌ها به‌مثابه بخشی از پیکره نظام اسلامی و پیوندهای عمیق وجودی ‌خود با آن، قادر به درک این حقیقت نیستند که حکومت دینی مبتنی بر ولایت فقیه (ارتجاعی ترین روایت از مذهب) و هسته سخت قدرت مرتبط با آن، سوای تن‌پوش‌های کاذبی چون جمهوری و غیره، از همان بدوتولد به‌مثابه یک موجود و سیستمی نابهنگام و درون بود و فاقد قدرت تعامل و سوخت و ساز با جهان پیرامون خود، پا به عرصه حیات سیاسی معاصر نهاد  که برای بقاء خود تنها می توانست از طریق ستیز با «دشمن خارجی‌»از یکسو و بازنمائی جامعه از طریق بازتابانیدن آن در در دون خود و در قالب جناح‌ها، همراه با تصفیه مداوم و یک به یک آن‌ها، حیات ولو نهایتا میرنده خود را حفظ کند و در حقیقت به‌تعویق‌افکند. برای سیستمی بسته و دارای هویتی درون بود، آمیزش با محیط و یا میدان دادن به اصلاحات و غیره معنائی جز تن دادن به فراینداستحاله و مرگ و نابودی خویش نیست. به‌همین دلیل بحران آفرینی و زیست با بحران، بخشی جدانشدنی از سرشت حاکمیت بوده‌است که هیچگاه اصلاح پذیر نیستند مگر از طریق تولیدپادقدرت موازی در بیرون از سیستم و شکل گیری یک قطب مستقل و فراگیر که مقاومت و نقش آفرینی آن اینک، فرایند خالص سازی را دچار بحران کرده است که در سطوربعدی به آن بیشتر خواهیم پرداخت.

مقام دباغخانه!

در حکومت ولایت فقیه، دباغخانه مکان نصب «گیوتین» برای ذبح کاندیداهای زاویه دار و عبورنامزد‌های اصلی و شاخص در کنارتعدادی نامزده‌های پوششی و درجه دوم برای آذین بندی ویترین رقابت و داغ کردن معرکه به‌سودیک یا دو کاندیداصلی است. چنان که در این دوره از میان حدود بیش از ۸۰ کارگزاراسبق و سابق و کنونی به‌جز۶ نفر بقیه ذبح شدند که به خاطرخودفرمان و غیرپاسخگوبودن شورای نگهبان منجر به نارضایتی واعتراض هم شده است. در اصل نهادشورای‌نگهبان از بارزترین مصادیق استبدادمطلقه و بازتاب‌دهنده ماهیت قانون‌گریزآن است که در ذات خویش به‌هیچ قانونی پای‌بند نیست. این نهاد مصداق عینی ولایت مطلقه در کنترل انتخابات است که مطابق آن در هر شرایطی مصلحت بقاء نظام مقدم برهمه ملاحظات دیگراست. چنان‌که بگفته بنیان گذارنظام، حفظ‌ مصلحت نظام حتی مقدم بر فروع دین چون نماز و روزه و حج است. برهمین اساس است که جنتی ۹۸ ساله‌ که با ویلچر جابجا می‌شود پس از گذشت چندین دهه به‌دلیل‌ داشتن رانت اعتمادخامنه‌ای و القاء ثبات سیستم در این حوزه، هنوز هم  ولو به شکل نمادین سرمنصبی گیوتین شورای نگهبان را با خود یدک‌ می‌کشد. در همین جا لازم است قبل از پرداختن به جنبه‌های دیگری از مهندسی انتخابات، به‌وجه دیگری از عملکرد و قلع و قمع شورای نگهبان یعنی مواجهه با زنان و حذف کامل داوطلبان زن در دوره‌های مختلف از جمله در همین دوره داشته‌باشیم. در اصل در ایران تحت سیطره ولایت مطلقه فقیه، نیمی از جامعه اساسا از حق انتخاب‌شدن به مثابه رئیس جمهور محروم هستند و دهها سال است که حول واژه رجال سیاسی به‌عنوان معیارگزینش‌ مانور می‌دهند. این نیمه جامعه به‌اضافه جوامع گوناگون‌غیرشیعی که آن‌ها نیز رسما از حق نامزدشدن برای کسب مقام ریاست جمهوری محرومند، ‌بیانگروجودیک آپارتاید‌سیاسی گسترده‌ مبتنی بر جنسیت و عقیده و مذهب است که مجموعا اکثریت بزرگی از جامعه را تشکیل‌‌ می‌دهند که از دست یابی به این پست (و البته برخی پست‌های مهم دیگر) محرومند (گرچه در موردشیعیان‌هم مشروط به‌داشتن اعتقادبه نظام و التزام به ولایت فقیه هست ). و به‌همین دلیل هم در ادبیات سیاسی‌شان همواره و بدون شرم از شاخص «رجال سیاسی » و «مردان پاستور» سخن می‌‌گویند. گرچه قاطبه زنان با علم به وجودهمین دیواربلندآپارتاید، عموما حتی زحمت اسم نویسی در آزمون شرکت در مصداق «رجل سیاسی» بودن را به‌خود نمی‌دهند. تنها به‌خاطرهمین یک دلیل هم باشد، آپارتایدجنسی- سیاسی، انتخابات در این نظام نکبت و تبعیض از همان اوان پیدایش|، نام بی‌مسمائی بوده است  که همین  اصلاح‌طلبان حکومتی چندین دهه با فریب مردم آن‌ها را به امید آب به سوی سراب برده‌اند.

نرمش تاکتیکی در چینش ۵+۱

 آرایش ۵+۱ رژیم در وهله نخست از وجوددو پلن آ و بی حکایت دارد. پلن آ، طرح اصلی است که شامل طیفی از اصول گرایان وفادار به نظام فقاهتی و رهبری، از پایداری‌ها (مدعیان اصول‌گرائی خالص)، نواصول گرایان و اصول‌گرایان سنتی هستند. این که رژیم حاضرشده است هرسه این گرایش‌ها را در «رقابت انتخاباتی» و وزن کشی آن مشارکت دهد در جای خود به‌معنی در نظرگرفتن نوعی ملاحظه در فرایندیکدست سازی است. روشن است که هدف هسته مرکزی قدرت از این نوع مهندسی انتخاباتی در شرایط کنونی، در وهله نخست بیرون کشیدن یکی از اصول گرایان باصطلاح اصلح (نظرکرده سیستم) بسته به نتیجه وزن کشی (میزان رأی‌آوری) و توان قدرت اجماع سازی آن است. گرچه خط راهنما و ترجیح کلی‌ کسی است که بیش از همه ادامه دهنده دولت رئیسی باشد، اما بنظر می‌رسد در شرایط حاضر با توجه به‌غافلگیری ناشی از سقوط و وضعیت انباشت بحران‌ها، کسی نامزدنهائی این جریان گردد که واجدهردو شرط فوق باشد تا بتواند بیشترین بسیج پایه‌خودی و نیز لایه‌های موسوم به‌خاکستری را هم داشته باشد. چنین شخصی «اصلح»، اگر درکشاکش رقابت ها نسوزد، احتمالا قالیباف باشد به شرط آن‌که آراء در نظرسنجی‌ها نسبت به‌بقیه رقبا بالا تر باشد. از سوی دیگر رژیم با وقوف به‌مجموعه‌ای از بحران‌های متراکم و متزاید با از دست دادن رئیس جمهور«معیار»، که افتخار می کرد برخلاف دولت‌های قبلی زاویه دار با رهبری، کاراین دولت‌ اجراء کردن فرمایشات رهبر است، ناگزیرشده است با به‌میان آوردن پلن بی برای خروج از گرداب های هائل و نفس گیر دست به‌ریسک «نرمش تاکتیکی»محتاطانه‌‌‌‌ای بزند. تا با ایجادیک فضای دوقطبی بین کاندیداصلی طرح آ و تک‌کاندید طرح بی از اردوی حریف، بجای رقابت درونی اصول‌گرایان مشارکت پایه‌های اجتماعی خود را حول یک رقیب غیرخودی فعال ومتحد سازد و هم معضل کنارکشیدن (کنارگذاشتن) وغلبیرکردن خودی‌ها بسود یک نفراصلی را تسهیل کند. هدف آن است که از رهگذر این دو طرح مکمل از تداوم سیرنزولی و پرشتاب افت مشارکت‌ در چندسال اخیر که به‌نقطه‌های خطرخیزی نزدیک می شود جلوگیری کند.‌ بخصوص که این بار در رقابت ریاست جمهوری از انگیزه‌ مشارکت افزائی ناشی از انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا بهره‌مند نیست. با این‌همه گرچه خامنه‌ای و معاون سیاسی سپاه از مشارکت به عنوان اولویت اول سخن‌ می‌ گویند اما نباید گمان کرد که رژیم خواهان داغ‌کردن بیش از اندازه تنورانتخابات است. افزایش آراء در محدوه‌ای و تاحدی مفیداست که هم حدنصاب‌های منفی و روبه سقوط سه سال اخیر را پشت سربگذارد و کم و بیش به‌حدود ۵۰درصد برسد و هم مانع رأی آوری رقیب و پلن بی گردد. خلاصه آن‌که داغی تنور نباید چنان باشد که پلن آ را به‌سوزاند. رژیم به این افزایش آرا برای تقویت اعتمادبه نفس حامیانش و جلوگیری از فروپاشی پایگاه‌اجتماعی‌اش‌ و گرفتن پزانتخابات رقابتی، و از قضا به تزریق توان در خود این‌که مسیر وتوان پیش‌بردراهبردخالص سازی را ادامه‌دهد، و نیز به تاب آوری در برابرفشارهای منطقه‌ای و جهانی نیازدارد. کل ریتم و چگونگی پیش‌برد انتخابات و از جمله مناظره‌ها هم براساس چنین رویکردی تنظیم شده است. حاکمیت حتی حاضرنشده است در حین برگزاری انتخابات اندکی از فشاربر پدال سرکوب بکاهد. چنان‌که بر فشار و بگیر و به‌‌بندها‌ اعم از زنان بخاطر پوشش و فعالان و کنشگران و رصدشبکه‌های اجتماعی حتی افزوده‌است. تنها صدها نفر به‌دلیل آن‌‌که در شبکه‌های مجازی شوخی و مزاحی با رئیسی «قدیس» کرده اند و چیزکی نوشته‌ یا گفته‌اند، دستگیر یا تهدید به‌بازداشت شده اند تا درس‌عبرتی باشد برای‌جامعه‌ای که پیرامون مرگ رئیس‌جمهورمعیار و بیلان او متلک کوک می‌کنند. با این همه در جامعه تحت سرکوب سنگین و حرکت‌های زیرپوستی و با گرایش‌های گوناگون، بخصوص در مورد بخش‌های بینابینی و خاکستری نمی‌توان با قطعیت صحبت کرد و حدنصاب قطعی در نظرگفت. برای اصلاح طلبان نرخ مشارکت ۵۵ تا ۶۰ درصد نقطه‌ ابتیممی است که شانس پیروزی نامزدآن‌ها وجوددارد و به‌همین دلیل برای آن‌ها بالا بردن حدنصاب مشارکت، مساله مرگ و زندگی است.

به‌سوی «دوم‌خرداد»تازه یا بازگشتی کمیک؟

آیا آن‌گونه که برخی روزنامه‌های وابسته به این جریان تیتر زده اند و آب از لب‌ولوچه‌هایشان راه افتاده است، «دوم خرداددومی» در کاراست یا آن‌که بنا به یک ضرب‌المثل از دور بوی کباب می آید و از نزدیک بوی داغ کردن خر؟!.

حتی‌ اگر بفرض بازگشتی هم در کارباشد، بازگشتی خواهد بود کاریکاتورگونه، کم‌رمق و مهم تر از آن با محتوائی واپسگرایانه‌تر، که در تطابق با کنشگری مرزی در باریکه‌ بین اصلاح طلبی و اصول‌گرایی، که در آن هرگونه تعینی رنگ می‌بازد و در تناظر با انحاط کلی نظام. آن‌ها به‌صحنه فراخوانده شده‌اند تا به‌عنوان خادمین و تحریم‌شکنان «یخ قهرمردم» را بشکنند و در خدمت دوپینگ سیاسی خامنه‌ای بحران زده قراربگیرند. سه گزینه این جریان مدعی اصلاح طلبی برای انتخابات فی‌الواقع همگی عاریتی و بدلی بودند که تعلق خاطرخاصی به این جریان نداشتند. برعکس این قاطبه اصلاح طلبان و مشخصا دوم‌خردادی‌ها هستند که با رقیق کردن ادعاهای خود به کنشگری مرزی با حاکمیت متوسل شده‌اند. اگر در نظر بگیریم که مثلا اسحاق جهانگیری ۸ سال معاون اول روحانی بوده است که بیشترین خشم عمومی جامعه و آسیب به اصلاح طلبان در همین دوره واردشد و یا مسعودپزشکیان که خود را به‌عنوان اصول گرای اصلاح طلب و فراجناحی که رهبری را قبول دارد توصیف می‌کند، آن‌گاه معلوم می ‌شود که این جبهه‌‌ اصلاح طلبان وابسته به خاتمی هست که با بازی در بساط راست ترین گرایشات این طیف خود و مصادره تاکتیک «روزنه گشایان» وارد این بازی شده‌اند. به‌هواکردن این گونه‌حباب‌های سیاسی پس از خیزش زن زندگی آزادی بی سابقه نیست ولی این بار نه در صفوف «اپوزیسیون» بلکه در میان پوزیسیون و با رخصت حاکمیت رخ‌می‌دهد که جملگی هواکردن این حباب‌ها در مقابله با خیزش زن زندگی آزادی صورت می‌گیرند. چنان‌که نامزداین جریان در همان اولین گفتگوی نیم‌ساعته خود با صدا و سیما با تکرار‌ الزام به پیشبرداهداف و برنامه‌های موردتأییدرهبرنظام، یا در دانشگاه تهران تمام  تلاشش آن بود که نشان دهد قصدهیچ گونه ایجادتنش با رهبری نظام و مراکز اصلی قدرت و عبور از محدوده اختیارات محدود مقام ریاست‌‌جمهوری را ندارد و حتی در گفتگوهای خود با ارجاع مکرر و کراهت آور به نهج‌البلاغه و متون مذهبی، گوی سبقت را از دیگرکاندیدهای خالص‌گرایان برباید که از قضا سعی می‌کنند در این مناظرات چندان با رنگ و بوی مذهبی همیشگی خود  ظاهرنشوند. گرچه هم او به‌تدریج زیرفشارانتقادها و جوسیاسی جامعه و به‌هدف رأی‌آوری و به میدان کشیدن آراء‌خاموش ناگزیرشده است تا رویکردآشتی‌جویانه و نرم خود را مقداری تغییرداده و  با رویکردهای انتقادی درهم آمیزد.

با این‌همه، از هم اکنون ماشین تخریب علیه او بکارافتاده است و برخی رسانه‌های جناح راست و متعلق به سپاه به او تاخته‌اند و یا مداح معروف حامی جبهه پایداری و پاجوش‌ها او را به‌دلیل سیاهی نامیدن طرح نور دیوانه خطاب کرده است یا چنان که امام جمعه شیراز، عبور پزشکیان از مذبح شورای نگهبان را به مثابه ورودیک قطعه عایق‌ (نارسانا) در جریان انتقال الکتریسته اتلاق کرده است که نمی‌تواند نورامامت و ولایت و امام عصر را به مردم برساند!

اما نباید فراموش کرد که گزینش او توسط شورای نگهبان پس از اعلام حمایت جبهه اصلاح طلبان و همراه با حذف کسانی چون لاریجانی‌ها صورت‌گرفته است که نشان‌‌می‌دهد گزینش‌وی، که سابقه مردودشدن درگذشته را هم دارد، هدفمند‌بوده و بیانگررویکردخاصی در مقطع کنونی است. می توان گفت حتی اگر نتوانند کاندید«اصلح» پلن آ یعنی یکی از اصول گرایان را از جعبه مارگیری خود بیرون بکشند، ولی تاحدی که به‌حاکمیت و نقشه و توان او برمی گردد همزمان با منظورکردن پلن بی، به‌عنوان شرط لازم برای گرم‌کردن تنورانتخاباتی، اما مطمئن شده‌اند که خواهند توانست او را مدیریت کرده و در صورت مزاحمت و موی دماغ‌شدن هم  به‌راحتی خواهند توانست او را فلج کرده و از حیزانتفاع ساقط کنند.

با کنشگری در مرز‌اصلاح طلبی و اصول‌گرائی، می توان گفت که هوا چنان گرگ و میش است که معلوم نیست کاندید برگزیده شده ولو با انگ اصلاح‌طلبی، اسب تروای کدام جریان بوده و یا به‌اسب تروای کدام جریان تبدیل بشود: اسب  تروای حاکمان برای شبیخون زدن به اردوی حریف و پراکندن صفوف جامعه و تحریم‌ کنندگان. با برعکس توهم شبیخون اصلاح طلبان به درون حاکمیتی که گمان می‌رود در وضعیت نابسامان و استیصال قرارگرفته‌است. البته این فرضیه هم می‌تواند مطرح‌باشد که حاکمان با باورکردن و جدی گرفتن رجزخوانی‌ها و تبلیغات گسترده خود پیرامون تشییع «حماسی» رئیسی و بسیچ میلیونی، آن‌هم پس از یک تحریم حماسی ۹۳درصدی در تهران، دستخوش اعتمادبه نفس کاذبی شده باشند و برآن اساس، تن به «نرمش تاکتیکی» داده باشند، با این تصور، همانطور که خامنه ای برزبان آورد آن «حماسه» را می‌توان به «حماسه» انتخاباتی و مکمل تبدیل کرد.

بحران در رویکردخالص سازی و محدوده‌های آن

بحران کنونی و مربوط به انتخابات از پارادوکس نهفته در خالص سازی و فعال شدن جوانب متضادآن نشأت می‌گیرد. هسته مرکزی و غیرانتخابی حاکمیت ( به مثابه یک سیستم درون بودخودبنیاد و ناتوان از تعامل با جهان پیرامونی) برای حفظ خود و اجتناب از خطراستحاله، به‌سیاست خالص‌سازی متوسل شده است که به‌معنی حذف تدریجی و یک به یک رقبای مؤتلف و جریان‌های به‌اصطلاح‌زاویه دار در طی مسیری طولانی و پر پیچ وخم بوده است. این هسته غیرانتخابی و خودبنیاد ناگزیر بوده است از یک سو برای جلوگیری از شکل گیری یک قطب مستقل از خود با بازنمائی جامعه در خود از آن جلوگیری کند. یعنی به فرایندی تن‌بدهد که موجب گسترش شکاف‌‌ها و تنش‌های درونی آن می‌شده است. و از سوی دیگر با سنگ‌اندازی و تصفیه و برون افکنی پیوسته مؤتلقان، خلوص و عزم صفوف خود را ولو به‌بهای کوچک تر و باریک ترشدن مداوم پیکره خویش، یکدست و قابل حکومت کردن بکند. اما حکمرانی با چنین شیوه‌ای شمشیردو دمی است که دَم دوم آن در حکم خود زنی و خودانتحاری است، که همین روند در تداوم خود اکنون با دیواره‌های بن‌بست و خطوط قرمزآن مواجه‌ شده است که تقلیل پایگاه اجتماعی به‌اقلیتی کوچک و شکننده و انتخاباتی که در آن پیوسته مهرابطال برپیشانی رژیم حک می‌شود و خطر درهم پاشیدن و شکندگی در برابربحران‌های داخلی و منطقه ای و جهانی از پی‌آمدهای آن است. از همین رو سرنوشت محتوم چنین حکمرانی، کم کردن مداوم وزن و بی رمق‌تر‌شدن و کم تابی ناشی از این خودزنی است که بیم آن‌می‌رود که چه بسا در مواجهه با یکی از طوفا‌ن‌های پیشارو نتواند تعادل خود را حفظ کند. بنظر می رسد که با مرگ رئیسی احساس چنین خطری بیش از پیش خود را نمایان کرده  باشد و آژیرخطرناشی از این نوع یکدست سازی پرشتاب و حرکت مستقیم وبی وقفه با این دست فرمان به‌صدا در آمده باشد. با این همه‌رژیم، به‌اقتضای سیاست وجودی این پارادایم، تا زمانی که نیرو و رمقی و نفسی دارد از هدف خالص سازی دست نشسته و نخواهد شست و حتی باید گفت که هدف از این نوع‌ »نرمش‌تاکتیکی» با بروزسستی در آن، اعاده توان پیشبردآن است. چرا که  سرشت و بقاء‌آن‌ به مثابه یک سیستم درون بود و خودبنیاد و تأسیس یک نظام الهی جهانی که وظیفه امحاء اسرائیل در منطقه (دوپینگ سیاسی با مسأله فلسطین درمنطقه و جهان و به‌عنوان حلقه‌ای از گسترش تمدن اسلامی ) رسالت احیاء‌امت اسلامی و آماده سازی جهان برای ظهورامام عصر را برعهده دارد که تحق‌آن منوط به تداوم همین پویه خالص‌سازی و لاجرم خودزنی است تازمانی که «علی ماند و حوضش». سوای گزینه اصلی سرنگونی که در انتظاراوست، طبیعی است که او حتی تا آن‌جا که در توان‌دارد تن به‌استحاله‌هم ندهد. اما تراژدی او قبل از «فتح‌قله» همچون سرنوشت سیزیف و «خودزنی»‌ هم‌چون خشم خدایان، آن‌است که توان همین خالص‌سازی خود را نیز از دست می‌دهد. اما این به‌آن معنی نیست که در کوتاه مدت و در فواصل و در میانه حرکت، نتوان مانور نداد و از کاهش سرعت وشتاب آن برای نفس تازه کردن استفاده نکردو در راستای این هدف که «گام دوم» خطوط آن را ترسیم کرده است می توان گاهی هم مکث کرد و حرکت را اندکی کندترکرد و َکمکی سوخت‌گیری‌کرد و حرکت به‌مقصد را بعضا به‌شکل سینوسی طی کرد. ازهمین رو به‌فرمان‌غریزه صیانت نفس هم شده، حاکمان ناگزیرند در میانه‌های پر پیچ و خم این گذاربغرنج و پردست انداز دست یابی به سراب دولت یکدست، در ایستگاه‌های واسط توقفی موقت کنند و خونی به‌پیکرنهیف خود پمپاژنمایند. و اکنون یکی از همان لحظه‌های وقفه و نفس تازه کردن است که خامنه‌ای و اتاق فکراو بر آن شده‌اند که اندکی تجدیدقواکرده و عزم خویش را برای پیمودن مسیری که او از‌ آن با سه‌راهبرددولت اسلامی و انقلابی، جامعه اسلامی و تمدن اسلامی نام می‌برد جزم‌کنند. یا آن‌که آیا جنبش مقاومت و نافرمانی‌های اجتماعی اکثریت بزرگ مردم ایران با تداوم و پی‌گرفتن سه راهبرد تحریم گسترده کلیت سیستم، گسترش دامنه اعتصابات و اعتراضات مطالباتی تا به سرمنزل اعتصاب سراسری، و خیزش‌های خیابانی و دست آوردهای تاکنونی آن‌ها، ‌خواهند توانست تهدیدات رژیم و نرمش تاکتیکی و اغواگرانه آن را شکست داده و به فرصتی برای ورودبه فازجدیدی از مبارزه سرنوشت‌سازخود تبدیل کنند؟.

                                                                                تقی روزبه     ۱۸. ۰۶. ۲۰۲۵                            

                              

No comments: