Tuesday, March 25, 2025

وقتی نظریه بدام افتاده و از زندگی جدا می گردد!

 وقتی نظریه به‌دام افتاده و از زندگی جدا می گردد!

هابرماس از نظریه اخلاق گفتمان تا سرسپردگی به گفتمان نظامی!

زمانی که سلاح نقد جایگزین نقد سلاح می شود و بجای زبان اقناع، سلاح‌ها سخن می‌گویند!

الف- یورگن هابرماس، فیلسوف و جامعه‌شناس مشهور آلمانی در یادداشتی که برای روزنامه "زوددویچه سایتونگ" با اشاره به پدیدار شدن یک "گسست تاریخی" در جهان امروز، خواستار افزایش توان نظامی اروپا شده است. نا گفته نماند که سران اروپا در راستای گرایش براست، خود از مدت‌ها قبل از این موضع گیری، با توجه رویکردترامپ، مسیرتقویت نظامی مستقل را در پیش گرفته بودند و همه کوشش خود را برای هموارکردن مسیر افزایش فوق‌العاده بودجه‌های نظامی (از جمله با تغییرقانون حدنصاب کسربودجه نسبت به تولیدناخالص داخلی) و طبعا کاهش بودجه‌های اجتماعی و زیست محیطی و... و گسترش چتر حفاظت هسته ای مشترک و مستقل اروپا، باسودای شکل دادن به قطب ایالات متحده اروپای دارای بازوی نظامی نیرومند بکارگرفته بودند. و بنابراین این توصیه وی می‌تواند تنها درجهت تشویق و تقویت مشروعیت این تصمیم و چه بسا کندکردن زبان منتقدین نظامی‌گری و کاهش وظایف و خدمات اجتماعی دولت باشد.

هابرماس با اشاره به بروزشکاف در غرب، هم‌چنین نسبت به ظهورقدرت رهبری هرچه اقتدارگرایانه‌تر در ایالات متحده هشدار داده است. در این مورد هم باید گفت که گرایش اقتدارگرایانه در کل نظام سرمایه داری درحال نضج گیری است و صرفا متعلق به آمریکا نیست گرچه نقش آمریکا در بعدجهانی دادن به آن قابل توجه است. در اروپا نیز به درجاتی همان سیاست‌های ضدمهاجرتی و گرایش های راست کیشانه در حال تقویت است.

هابرماس با اشاره به این که "توانایی‌های نظامی، پیش از هر چیز، نوعی دفاع وجودی از اتحادیه اروپاست"، می‌افزاید: «کشورهای عضو اتحادیه اروپا باید نیروهای نظامی خود را تقویت و یکپارچه کنند، زیرا در غیر این صورت در جهانی که از نظر ژئوپلیتیک در حال تحول و فروپاشی است، دیگر از نظر سیاسی به حساب نخواهند آمد. اتحادیه اروپا "تنها در صورتی می‌تواند استقلال ژئوپلیتیک به دست آورد که از توانایی اقدام جمعی، به‌ویژه در مورد به‌کارگیری زورنظامی برخوردارباشد و این امر می‌تواند حاکمیت ملی آلمان را تحت تاثیرقراردهد. در مورد آلمان باید گفت که با توجه به وزنه اقتصادی آن در اتحادیه اروپا، طبعا بیشترین حجم هزینه‌های نظامی برعهده آن می افتد. چنان که در یک اقدام غیرمترقبه طبق توافق دوحزبی (سوسیال دمکرات‌ها و دموکرات /سوسیال‌مسیحی‌ها ) و همراهی برخی نیروهای اقماری و همسو، با کسب دوسوم آراء در پارلمان، عملا بدون نیازبه تغییر قانون اساسی، چه د رمورد تغییر شاخص کسر بودجه و چه امکان تخصیص نجومی و ارتقاء ارقام بودجه نظامی به نیم تریلیون دلار شاهد یک نقطه عطف کیفی پس از جنگ دوم هستیم. که مطابق آن، این کشور وارد رقابت‌ های بزرگ میلیتاریستی در ابعادی جدید می شود که البته پی آمدهای اجتناب ناپذیر خود در تغییرجهت گیری‌های تاکنونی را در پی خواهد داشت.

ب- عدول هابرماس از محتوای اخلاق گفتمان که بر پذیرش دیگری و تعامل و رفتار به دور از خشونت و حل مسائل از طریق گفتگو بناشده بود، پیش‌تر در مورد رویکردش نسبت به جنگ غزه * و موجه سازی خشونت دولت اسرائیل با وجود نقض آشکاراصل تناسب مجازات و نسل کشی و کودک کشی و موارددیگر برهمه گان آشکار شده بود. حتی انتقادهای صدها فیلسوف نسبت به مواضع او، و یا حتی مشهودشدن ابعادخشونت بی‌کران نسبت به غیرنظامی‌ها و بیمارستان‌ها و ارقام نجومی کشته‌ها و زخمی‌ها و یا محاصره غزه برای جلوگیری از دریافت موادغذائی و بهداشتی و آب و سوخت و یا نادیده گرفتن هشدار ها و انتقادهای مکررنهادهای بین‌المللی نسبت به‌ارتکاب جنایت‌های جنگی و علیه بشریت و نسل کشی هم نتوانست تزلزلی در رویکردش ایجادکند. یکی از دلایل توجیهی او اصرارش براین باور بوده است که هم نسلان او، به دلیل آن فجایع تاریخی نازی‌ها، نمی توانند و گویا حق ندارند که از عملکرد و رفتاراسرائیلی‌ها انتقادکنند. و حال آن‌که از قضا وفاداری به آن آموزه‌ها، مستلزم مخالفت قاطع با هرگونه جنایتی از آن دست و از جمله حذف و تصفیه یک گروه و یک جماعت و یک ملت و... توسط هر گروه و یا دولت و ملت دیگر در هرزمان و در هرشکل است. آیا فیلسوف واضع نظریه اخلاق گفتمان این دو گانگی مشهود و عریان را نمی بیند؟!. و اساسا چگونه به چنین نقطه ای رسیده است؟. آیا خشت اول را کج گذاشته است یا به تعبیری او از خودش و نظریه‌اش فاصله گرفته است؟! باین ترتیب هرچه که باشد تا آن جا که به جنگ غزه و اسرائیل مربوط است، برای او مساله فلسطین و خشونت صرفا از ۷ اکتبر شروع می شود و اصولی چون حقوق بشر و احترام به قوانین جنگی و یا اصل تناسب واکنش‌ و نسل‌کشی و غیره بلاموضوع است.
ج- و اینک در گامی تازه و بزرگ به‌عقب، او بیش از پیش از نظریه اخلاق گفتمانی خویش عدول کرده و بقولی یک باردیگر علیه خود ونظریه‌اش، در صحنه سیاسی‌ ظاهر می شود. وی بجای دفاع از صلح و تکیه و تقویت جنبش ‌ها و فشار از پائین به دولت‌ها، خود به جرگه تیزکنندگان تیغ می‌پیوندد. در خط سیرعملی و فکری او ابتدا اروپا محوری جایگزین جامعه جهانی و جنبش‌های طبقاتی و اجتماعی از پائین می گردد. و در فرایندشکل‌گیری اتحادیه اروپا، نگاه به بالا و اتحاددولت‌ها، جایگزین اتحاداز پائین می شود و در حقیقت این دولت‌های بر فراز جوامع اروپایی هستند که مرکز ثقل اخلاق گفتمان بشمار می آیند. بطوری که اینک با تأییدوروددولت‌ها و اتحادیه-همان دولت‌ها و اتحادیه‌ای که بزعم وی تبلور نظریه اخلاق گفتمان محسوب می شوند- به عرصه های نظامی‌گری و توصیه او به‌تصویب بودجه‌های کلان جنگی، شاهدیک چرخش بزرگ به‌راست هستیم. باین ترتیب مسیر«جهنم» را پایانی نیست و تجانس‌ و هم‌ذات سازی بین نظریه «اخلاق‌گفتمان» و «اتحادیه اروپا» به مثابه پیوندروح و جسم و پیکربندی نظریه با اتحادیه و به مثابه محمل پیش‌بردآن با جدا شدن از «زندگی» بیش از پیش فاجعه آفرین می‌‌شود و او را تا مقام یک «فیلسوف دولتی» برمی کشد.
این عبارت مشهورگوته، درموردچگونگی بدام افتادن «نظریه»، تامل برانگیز است: دوست من، تئوری خاکستری است، اما درخت جاودان زندگی سبزاست!
*- هابرماس، جنگ‌غزه و رویکرد تناقض‌آمیز
هابرماس، جنگ‌غزه و رویکرد تناقض‌آمیز
azadi-b.com
هابرماس، جنگ‌غزه و رویکرد تناقض‌آمیز
هابرماس، جنگ‌غزه و رویکرد تناقض‌آمیز در تقی روزبه آبان ۲۵, ۱۴۰۲ هابرماس، جنگ‌غزه و رویکردتناقض‌آمیز* نخست، وقتی بطورکلی اصول را از چگونگی پیشبرد و تحقق آن جدامی ک....
Gefällt mir
Kommentieren
Senden

No comments: