مذاکرات رم و وزش بادهای موافق و مخالف!
اگرچه بهطورکلی عدم قطیت بر روندها و اوضاع منطقه و جهان حاکماست، و ترامپ هم هنرمذاکره را در رونکردن و غیرقابل پیشبینی نشاندادن نقشه و تصمیم نهائی خود میداند. در چنین شرایطی رانداول مذاکره در پی ارسال زیگنال مثبت ترامپ با نوشتن نامهای خطاب به شخص خامنه ای وپاسخ مثبت وی به مذاکره زیرسایه، دوگانه بمب یا مذاکره کلید زده شد. چنانکه تقارن این مذاکره نه فقط با تهدیدهای زبانی که با تدارک و آماده باش و تمرکزگسترده نیروها و تجهیزات عظیم نظامی آمریکا در منطقه (و حتی حملههای گسترده به یمن) همراه شد. نشست نخست در مسقط اساسا با هدف برآورداولیه هر دو طرف، بهویژه آمریکا پیرامون درجه جدی و غیرجدی نبودن مذاکره صورت گرفت. بنظر می آید با توجه به واکنشها، ارزیابی اولیه هردو طرف به نحومحتاطانهای مثبت بود. تا آنجا که به ترامپ بهعنوان طرف برتر و تعیین کننده مذاکره مربوط میشود، معلوم شد که هدف اصلی او در گام نخست، روشن کردن این مساله بود که آیا اساسا حکومت اسلامی- در بالاترین هرم قدرت- علاقه ای به گزینه مذاکره واقعی ( ونه وقت تلف کردن) و حل و فصل سریع بحران دارد یا نه؟ نشست مسقط سونداژی بود برای محک زدن همین مسأله از طرف نماینده ویژه ترامپ. اعلام غیرمترقبه شروع مذاکرات با ایران توسط ترامپ در جریان دیدار با نتانیاهو و علیرغم میل و رویکرد او، مبین همین ارزیابی بود. در پی آن بنظر میرسد که محوراصلی نشست رم روشن کردن چارچوبی برای ادامه مذاکره و مسائل سیاسی و فنی مرتبط با آن باشد. ناگفته نماند که دلایل عمده توافق ضمنی و اولیه پیرامون شروع مذاکره بر پایههایی استوار بوده است که مهمترین آن ها عبارت بوده اند از: اولا نماینده ترامپ بطورضمنی خط قرمزرژیم ایران یعنی حفظ اصل غنی سازی در درجه خلوص پائین و کاهش فشارحداکثری را پذیرفته است و ثانیا آنها را به طورتنگاتنگ با چالشهای دیگری چون موشک و نفوذمنطقه ای رژیمایران گره نزدهاست. و متقابلا هم حکومت ایران به عقب نشینی از غنی سازی سطح بالا و راستی آزمائی همه جانبه روی مساعد نشان داده است. گرچه هنوز اطلاع مشخصی پیرامون یکی از خواست های مهم ایران که همانا تضمین آمریکا در موردپای بندی به تعهدات خویش و این که آیا آن اساسا مطرح شده یا نه و نیز چگونگی مواجهه با معضل ماشههسته ای نداریم.
نکات
مطرح شده پیششرط های لازم و اولیه برای شکلگیری یک مذاکره معطوف به نتیجه است و
قضاوت قطعی در موردآنها و مسیرکلی، مستلزم اطلاع کافی از کم و کیف آنها و بررسی
و رصدکردن کرذنشان در هر گام و مرحله مذاکره است که پیشاپیش قابل ارزیابی قطعی
نیستند. اما سوای بسترمذاکرات و چالشهای عملی آن، داشتن یک ارزیابی کلی نیز از
چگونگی فضا و اتمسفرحاکم بر بحران منطقه اعم از سویههای مثبت یا منفی برای نتیجه
خروجی مذاکرات واجداهمیت است. در این عرصه میتوان از شماری عوامل مثبت و منفی همزمان
به عنوان فرصت ها و تهدیدها و یا رانههای مثبت و منفی بهعنوان مقوم و مشوق
مذاکره یا مخرب و مانع آن نام برد. که بسته به نقش آفرینی و تفوق هرکدام از آنها،
خروجی مذاکرات میتواند متفاوت باشد.
وقتی از مذاکره سخن میگوئیم نباید فراموش کرد که داریم از یک مذاکره فشرده در یک بازه زمانی محدود و چندماهه سخن میگوئیم که سرحدهای خود را داشته و با سررسید نقطه عطف پایان تحریمهای جهانی و یا بازگشت اتوماتیک آنها از طریق فعال سازی ماشه معکوس حداقل توسط یکی ازکشورهای عضومذاکرات برجام مرتبط است که می تواند به آسانی به بازگشت تحریمهای بینالمللی و قرارگرفتن ایران در ذیل فصل هفتم منشورسازمان ملل منجرگردد. علاوه برآن، مأموریت تنظیم و ارائه یک گزارش جامع از همه مسائل پادمانی و تعهدات برجامی توسط دبیرکل شورای حکام در پیش است که مفادآن پیرامون تأیید یا عدم تأیید صلح آمیز بودن فعالیتهای هسته ای دولت ایران خواهد بود. و این در شرایطی است که تنش با اروپا و آژانس نیز در بدترین وضعیت خود قراردارد. [ ناگفته نماند که فی الواقع تعبیه این ماشه توسط قدرت های بزرگ در موافقتنامه برجام را به لحاظ نقض حاکمیتی و استقلال کشور از جهاتی میتوان با قراردادننگین ترکمنچای مقایسه کرد که متجاوز از بیست سال است که انواع تحریمها و فشارهای مالی و سیاسی و نظامی را بر مردم تحمیل کرده است ]. فاکتوردیگراین محدوده زمانی را حدت و شدت بحرانهای منطقهای و سرریزشدن آنها تشکیل میدهد. و بالأخره باید به دستورکارزمان بندی شده ترامپ و صدور فرامین او و نیز فشارها و ضربالعجلهای دولت نتانیاهو برای زدن سرمار قبل از آن که فرصت طلایی بوجودآمده از دست برود اشاره کرد. از همینرو ریتم سرعت مذاکرات و حل و فصل مسائل مرتبط با آن را باید در همین محدوده زمانی ( حدودا چندماهه تا مهرماه )، تنظیم و حل و فصل کرد.
کلا در
این ماجرا نباید فراموش کرد که تا آنجا که بهدولت راست و جنگ طلب اسرائیل
مربوط می شود، دو رسالت تاریخی سرکوب کامل فلسطین و نیروهای مخالف خود در اطراف
مرزهایش و نیز نابودی و یا ایرادضربات کارساز به تأسیسات هسته ای ایران ولو با
هدف تضعیف توان و بهتأخیرافکندن برنامههاش، برای خود قائل است که چه با حمایت
رسمی و یا ضمنی و یا حتی مخالفت نکردن ایالات متحده با آنها، باید بهپیشبرده
شود. بنابراین حتی بدون مشارکت و حمایت مستقیم و محسوس و آشکارامریکا از حمله (البته
بدون شق مخالفت با آن) دولت اسرائیل با
اعتمادبه نفسی که رأسا بدست آورده است خود آماده پیشبردآن است. گرچه بطورقطع وبه
شکل پیشفرض می داند است که سوای کمکهای تسلیحاتی و ا طلاعاتی دولتآمریکا و حتی
چه بسا برخی دولتهای مهم اروپائی تحت، آنها تحت هرشرایطی در عرصه مقابله با حمله
به اسرائیل و دفاع از آن، همانطور که در
مواردقبلی عمل کردند، مشارکت خواهند کرد.
با توجه
بهعنصر بیثباتی و عدم قطعیت حاکم برجهان و منطقه و رویکردهای ترامپ، بطورکلی
انتظاردست یابی به توافقهای پایدار و با ثبات و درازمدت در شرایط کنونی غیرواقع
بینانه است. اگرچه حتی برجام هم نتوانست در زمان خود علیرغم توافق وجودیک توافق
بلندمدت بر روی کاغذ در عمل متحقق شود. اما اکنون وضعیت بهمراتب بی ثبات ترشده
است و بهمین دلیل خصلت کلی توافقها اساسا با ناپایداری و بی ثباتی و چه بسا توافقهای
محدود و موردی مشخص میشوند. از همین رو در موردمذاکره موجود که در محدوده زمانی معینی باید پیشبرده شود، ضرورتا
باید در راستای همان پایه های اولیه توافق، تن به توافقهای مرحلهای و مشخص و
محدود و سریع داد. گرچه حتی برداشتن همین گامهای عملی و مشخص نیز هرکدام حتما با
موانع و چالشهائی مواجه خواهند شد که با توجه به عدمقطعیت و بی ثباتی کلی اوضاع
و دامنه بحرانها و وجودبازیگران مختلف با منافع متفاوت، امرغیرمنتظرهای نیستند و غلبه این یا آن وجه و این یا آن بازیگر
می تواند کل معامله و بازی را بهم بزند یا نزند. بهمین دلیل مسیرمذاکره حتی اگر
موفق هم بشود در عمل با چالشها ریسکهای متعددی مواجه است که آن را شکننده میکند.
مهمترین
فاکتورهای فرصت آفرین برای یک مذاکره منجر به نتیجه مشخص و محدود عبارتند از:
دولت
آمریکا و ترامپ در شرایط کنونی بطورهمزمان حداقل با چهار بحران بزرگ و چالشبرانگیز
دست و پنجه نرم می کند: جنگ
اوکراین و روسیه، جنگ غزه ( و در ارتباط با آن جنگ آمریکا در یمن)، بحران هسته ای
ایران و بالأخره بحران تعرفهها و جنگ تجاری در مقیاس جهانی. بحرانهایی که برخلاف
وعدههای ترامپ به مردم آمریکا برای تمرکز بر مشکلات داخلی و بیرون کشیدن آمریکا
از جنگها و چالشهای جهانی همراه بوده است [شکافی که اکنون در تیم اصلی کاخ سفید
حول این مذاکره پیداشده است بازتاب همین مسأله یعنی شکاف بین حامیان «جنبشگاما» و
معطوف بهداخل، اعاده کسب و کار و رونق صنایع داخل آمریکا، و نئوکانهای معطوف به
بسط نفوذ و سیطره آمریکا در جهان، و البته همچنین فشار و نقش مهم لابیهای
اسرائیل، بطوری که معاون ترامپ، مدیرکل اطلاعاتآمریکا، مسئول دبیرخانه کارکنان
کاخ سفید، و شخص ویتکاف که همزمان مسئولیت پیشبرد سهعرصه اصلی از این چهارچالش را با دورزدن وزارتخانههای مربوط
پیگیری میکند، و گفته میشودحتی وزیردفاع آمریکا که با توجه به تمرکزعظیم نظامی
در منطقه نگران شعله ورشدن جنگ و درگیرشدن آمریکا در منطقه است، متعلق به همین
جریان مدافع مذاکره هستند و در برابرآنها وزیرامورخارجه و مشاورامنیتی ترامپ
قراردارند که البته شامل حمایت لابی نیرومند اسرائیل در ساختارقدرت آمریکا نیز می
شوند. نباید فراموش کرد که تجربه های بزرگ تاریخی نشان داده اند که همواره ورودبه
یک جنگ، بسیار آسان تر از خروج از آن است. واقعیت آن است که برخلاف وعدهها و
شعارهای ترامپ در حل فوری این بحرانها، بحران اوکراین بهمراتب پیچیده تر از
تصوراولیه و ساده انگارانه او و مشاورانش بوده و تلاشهای تا کنون او و نمایندهاش
برای حل سریع بحران اوکراین، علیرغم تمرکز بالا حول آن و انجام مذاکرات متعدد،
تاکنون به نتیجه نرسیده است و اخیرا شاهدیم که حتی آمریکا تهدید بهخروج از
مذاکرات آتش بس و برقراری صلح کرده است!.
در موردبحران
غزه نیز بههمین ترتیب معلوم شده که ادعاهای توخالیش برای پایان جنگ نیز عملا با
شکست تلاشهای نماینده ویژه او مواجه شده است و حتی اکنون پای آمریکا به درگیری با
کشوریمن و بمباران مداوم آن (که حامل پیام هشدار بهرژیم ایران هم هست ) کشانده
شده است. در مورد بحران تعرفهها که عملا نوعی جنگ تجاری-سیاسی با جهان اعم از
دوست و دشمن محسوب می شود، با واکنش رقبا و طوفان سقوط سهام و نیز عکسالعمل منفی
بازارهای سرمایه و سرمایه داران و سقوط محبوبیت ترامپ در داخل و خطرتورم و رکود و
هشداربانک مرکزی آمریکا، کلا با چالشهای بزرگی مواجه شده است که وی را ناگزیر
ساخته که دست بهعقب نشینیهای ولو نسبی برای آرام کردن بازارمالی و سهام و شروع
مذاکراتی تازه برای توافقات تازه بزند. پاسخ او به نارضایتی داخلی و سرمایه داران
نگران این است که این پیآمدهای منفی در کوتاه مدت است تحمل کنید که به رونق بزرگی خواهیم رسید.
در چنین
بستری از انباشت چالشها و مقابله با آنهاست که ترامپ به سراغ مواجهه با بحران
هسته ای ایران هم رفته است که البته قابل به تاخیرانداختن هم نبود. آنهم با
بحرانی در منطقه آتش فشانی خاورمیانه و دارای پیشینه تجربه های تلخ و جنگهای
ناکام دولتهای پیشین آمریکا که از قضا همواره موردانتقادسخت ترامپ هم بوده اند.
ضمن آن که می دانیم مدتهاست که راهبرد استراتژیک و کلی ایالات متحده و هردو حزب
بزرگ آمریکا، بجای تمرکز اصلی در غرب آسیا، به تمرکز بر شرق آسیا (چین به عنوان
رقیب اصلی ) چرخیده است.
شعارترامپ
در مواجهه با این بحرانها برقراری صلح از موضع قدرت بودهاست که مطابق تجربه
وعملکرد ترامپ باید معجونی از بکارگیرینمایش قدرت و فرودمشت آهنین و اعمال
فشارحداکثری در عین مذاکره باشد، که سپس با نوعی عقب نشینی بهدنبال کسب امتیازات
و یافتن نقطه توافق جدید بوده است (فلسفه هنرمذاکره در نزدترامپ).
درمورد
ایران و بحران هستهای بنظر می رسد ترامپ اساسا تمایلی به گشودن یک جبهه جدیدحنگ
در مواجهه با حکومت ایران و در منطقه خاورمیانه نداشته باشد. البته روی دیگر این
سکه را وضعیت ضعیف و متزلزل و شکست های استراتژیک رژیم در منطقه و بحران بازدارندگی
حاکمیت ایران در کنارانباشت بحرانهای دیگر تشکیل میدهد. برکسی پوشیده نیست که در
نتیجه آنها در حال حاضر حکومت ایران در بدترین وضعیت بحرانی خویش در طی دوره
حیاتش قرارگرفته است. و همین مسآله نه فقط موجب تشویق دشمنانش به تهاجم و زدن ضربه می شود، بلکه باعث شده است که حاکمان
علیرغم صدورحکم منع مذاکره با ترامپ و آمریکا، حاضر بشوند گزینه مذاکره را مجددا
بیازمایند. بخصوص که می دانیم برای سردمداران نظام کنارآمدن با فردی مثل ترامپ که
مطلقا دغدغه حقوق بشر و سرکوب و دموکراسی و این نوعکالاهای «لوکس» را ندارد،
علیرغم برخی دشواریها و ناقلقیها، چه بسا آسان تر از کنارآمدن با دموکراتها و
اروپائی ها باشد. و این مسأله با توجه به آن که حاکمان اساسا نگران خیزشهای داخلی
هستند و خطر اصلی را نهایتا ناشی از داخل می دانند، سبب شده که خامنهای خود را
آماده نوشیدن جام زهرتازها ی برای عقب نشینی و یافتن راهی برای خروج از چنبره
بحرانهای سترگ و در هم تنیده کنونی با هدف حفظ خود و نظام و بقاء زوال یابنده آن
کند.
گرچه
باید گفت که اساسا خروج کامل از بحران، فاقدچشم انداز است. از جمله بهدلیل آن که
خروج از بحرانی چون هسته ای اگر بفرض هم صورت گیرد، از آنجا که شامل یک توافق
جامع حول مجموعه چالش ها و تنشها و تنظیم مناسبات با قدرتهای غربی نیست، حتی نمیتواند
مسأله تحریم و یا تهدیدنظامی را که مهم ترین انگیزههای رژیم برای مذاکره هستند
را حل کند. و بههمین دلیل هم حاکمیت بیش از حل آنها بهدنبال تخفیف آنهاست. چرا که می دانیم دولت آمریکا و اروپائی ها چنان که تا کنون هم
بکارگرفته اند، می توانند اهرم تحریم را ، علیرغم احتمال یا امکان موافقت های موردی،
همچنان در حوزه های دیگرتنشها بکارگیرند. همچنین حل ماشه هسته ای مستلزم جلب
رضایت اروپائیها وسازش با آنها نیز هست که هنوز نشانه ای از جلب رضایت آنها
دیده نمیشود. حتی با فرض موفقیت محدودمذاکره، خطرتهدیدحمله دولت اسرائیل و حمایت
دولت آمریکا از آن، چه درحوزه حمله وچه دفاع بویژه در برابرحملات موشکی و متقابل
ایران همچنان به قوت خودباقی است.
اجرائی
شدن شرط تضمین پایبندی دولت آمریکا نیز بسیار دشوار است. مجموعه این عوامل،
علیرغم خوشبینیهای کوتاه مدتی که درکوتاه مدت نفس مذاکره بوجود میآورد و مثلا
بازاربورس ایران را سبز میکند و موجب افت ارزش دلار و و وقفه در سقوط شتابان ارزش
پول ملی می شوند، اما بیشتر کوتاه مدت هستند و حتی اگر توافقی هم صورت گیرد، بدلیل
نیم بند و محدود و شکننده بودنش و نیز ژرفای بحرانهای عدیده موجود، قادر به گشودن
واقعی گرههای بحران نیست.
از همین
رو درچنین فضای ملتهب با ویژگی عدم قطعیت و آکنده از انواع بحرانها و افت و
خیرهای آنها، سنگربندی و آرایش بهروزشهروندان و جنبشها و فعالین و کنشگران برای
مواجهه با جوانب گوناگون این چالشها و نقش آفرینی لازم در تناسب با بحرانهای
پیشارو در کنارحمایت فعال کنشگران و شهروندان خارج از کشور و جلب حمایت تشکلها و
نیروهای ترقیخواه جهان و نهادهای بینالمللی مدافع حقوق شهروندان جهان، اهمیت
زیادی دارد که در این فرصت مجال پرداختن به آنها نیست. مهم آن است که درشرایط بحران و عدم قطعیت تحولات با توجه به
فرصتها و تهدیدهای بالقوه وبالعفل موجود، جنبشها و کنشگران و فعالین آن می
توانند به تناسب نقشآفرینی خود فرصتها را فعلیت بخشیده و تهدیدها را دفع یا
تضعیف و زایل سازند.
تقی
روزبه ۲۰۲۵.۰۴.۱۶
No comments:
Post a Comment