Friday, January 11, 2008

پیرامون اختلافات گرایش های چپ و سوسیالیست
در میان فعالین دانشجوئی

آنچه درزیر می خوانید بر گرفته از میزگردی است برگزار شده توسط رادیو – تلویزیون برابری و با شرکت خانم پریسا نصر آبادی و آقای کیوان امیری از ایران و آقای تقی روزبه از اروپا که از روی نوار گفتگوی جداگانه ایشان پیاده شده است .
برابری: باتشکر از دوستان شرکت کننده در این میزگرد – خانم پریسا نصر آبادی ، آقای کیوان امیری و آقای تقی روزبه – که دعوت رادیو – تلویزیون برابری را پذیرفتند و در این میزگردکه بمناسبت 16 آذر برگزار می شود، شرکت کردند . نخست از خانم پریسا نصر آبادی می خواهیم که از موقعیت و وضعیت جنبش دانشجوئی در ایران و بخصوص نیروهای چپ و رادیکال یک ارزیابی داشته باشند .
این نیرو ها در محیط دانشگاههای ایران طی چند سال اخیر چه سیر تحولی را داشته اند و امروز چه نکاتی در سیر مبارزاتی این دوستان دانشجو برجسته است ؟ ممنون می شویم که شما با این موضوع بحث را آغاز کنید .
پریسا نصر آبادی : من خدمت شما و همه ی شنوندهای عزیز سلام عرض می کنم و امیدوارم که بحث خوبی را داشته باشم و در خدمتتان هستم . بخش اول صحبت ام را با مقدمه کوتاهی در باره ی چگونگی بازگشت چپ به دانشگاهها شروع کنم : در سال 81 تحصیلی بود که چپ مجدداً به دانشگاهها بازگشت . در واقع ما با حضور یک سری نشریات سرخ در دانشگاههای تهران ، مجدداً گفتمان چپ را طرح شده در دانشگاه وعلاقه مندی دانشجویان نسبت به آنرا دریافتیم . از میان اولین نشریات سرخ دانشجویان چپ در دانشگاه می توانم از نشریه " گون " نام ببرم که همزمان در دانشگاه تهران و پلی تکنیک انتشار پیدا می کرد . در واقع اولین نشریه ی سرخ دانشگاههای تهران بود که پرچم چپ را مجدداً در دانشگاهها بلند کرد و نشان داد که این گفتمان علیرغم دو دهه سرکوب شدیدی که صورت گرفته بود، بلحاظ اجتماعی مجدداً طرح می شود و ضرورت طرح خودش را نشان می دهد .
اولین نشریات چپ که بصورت پیاپی و بعد از " گون" و با سرعت بسیار و با فاصله ی کمی از همدیگر بتدریج انتشار پیدا کردند و بتدریج گستره وسیعی در عموم دانشگاههای تهران یپدا کردند، از همان ابتدا بنا را بر این گذاشتند .
که بر اساس اصول مارکسیسم و در واقع چپ ارتدکس کار خودشان را شروع کنند . یعنی سنگ بنای کارشان را بر این گذاشتنه بودند و ابداً قرابتی با قرائت های لیبرالی که از چپ و گرایش های مارکسیستی در دستگاههای آکادمیکی ارائه می شود و استفاده های سیاسی آنان ، نداشتند. اولین قطب بندی و پلورالیزاسیونی که در دانشگاهها شکل گرفت بر مبنای دو طیف بسیار وسیع چپ و لیبرال در دانشگاهها بود که در درون هر هرکدام از این طیف ها، محفل های گوناگونی زیست داشتند و به حیات خودشان ادامه می دادند. در واقع این پلورالیزاسیون چندان پلورالیزاسیون پالوده ای نبود و عملاً در این بین نیروهای واسط ومی شود گفت نیروهای سانتر قرار داشتند که تعیین تکلیف سیاسی شان نسبت به اینده ی سیاسی – اجتماعی ایران وافق سیاسی – اجتماعی شان و نسبت شان باجریانها و نیروها و خطوط سیاسی- اجتماعی ای که حاضر بودند، چندان واضح و روشن نبود. اما هر قدر که از حیات مجموعه ی جریانها و گروه های چپ در دانشگاه می گذشت ، این ضرورت خودش را بتدریج نشان داد که باید مجموعه ی نیروهای حاضر یک سری تعیین تکلیف با خودشان و با مجموعه ی نیروها و جریانات حاضر درجامعه داشته باشند تا ما بتوانیم یک قطب بندی و پلورالیزاسیون اصیلی را بر مبنای آنتا گونیسم طبقاتی شاهد باشیم .
بر این مبنا نیروهای رفرمیست و وابسته به جریانات سوسیال دموکراتی که در جامعه بعنوان خطوط سیاسی حاضر بودند و ما به ازاء خودشان را در دانشگاهها داشتند، بتدریج خودشان را نشان دادند و ماهیت آنها شفاف و روشن شد . استفاده های سیاسی ای هم از آنها می شد و تبلیغاتی هم که پیرامون شان می شد ، همچنین مشخص شد و تمایزی که این جریانات با جریانات رادیکال در بین نیروهای دانشجوئی داشتند، آشکار تر شد . حتی من می توانم قائل باین باشم که یک طیف بندی دانشگاهی هم بر مبنای این پلورالیزاسیونها صورت گرفت . و عملاً دانشگاههائی نظیر دانشگاه تهران و سپس پلی تکنیک و صنعتی شریف در مقابل جریانات رفرمیستی که در دانشگاههای دیگر و بطور خاص دانشگاه علامه بصورتی خیلی بارزتر از جاهای دیگر حضور داشتند ، بایستند.
عملاً محفل های گوناگونی که در جنبش دانشجوئی و بدنه چپ آن حضور داشتند در شرایطی قرار گرفتند که کم کم به این نتیجه رسیدند که باید یک پلورالیزاسیون اصیل شکل بگیرد . یعنی این بدنه چپ جنبش دانشجوئی صرفاً با توجه باینکه خودش را منتسب به چپ یا یک نوع سوسیالیستی که مشخصات آنرا چندان مشخص نمی کند، می داند، نمی تواند مبنائی باشد بر اینکه که نیروهایش را چپ یا سوسیالیست بدانیم و این مبنای اتحاد عملی برای ما باشد. از این جهت نیروهائی تحت عنوان چپ مدرن، چپ نو، چپ پسامدرن، پسا مارکسیسم و نو مارکسیسم که صرف نظر از گرایش های پاسیفیک شان ، ما می توانیم در بهترین حالت آنها را " لفت لیبرال" بدانیم و در واقع جناح چپ بورژوازی و لیبرالیسم ایرانی تلقی کنیم ، حضور یافتند. اینان نیروهائی بودند که توسط افراد و اصلاح طلبانی نظیر آقایان قوچانی، جلالی پور، علوی تبار، تاجیک و غیره حضور داشتند و روی آنها سکوت می شد و زون می شد و سعی در پرورش و حقنه آنها به جنبش دانشجوئی داشتند . سعی داشتند قرائت شان این باشد که چپی که امروز در دانشگاههای ما وجود دارد، این چپ هست . این کبریت بی خطر، این چپی که به راحتی می تواند همزیستی مسالمت آمیز باجریانات " دموکرات" و لیبرال در داخل دانشگاهها داشته باشد . و دائماً گفتند که این چپ مقصد ماست و بر متفکرین این اندیشه ها و نحله های فکری آنان در آکادمی ها زون کردند و برایشان تبلیغات گسترده کردند و سمینار ها برگزار کردند . البته برای ما کاملاً روشن بود که این چپ رفرمیست ، این چپ سوسیال دموکرات پروژه ی شکست خورده ایست که ما در چندین مرحله طومار آنرا در هم پیچیدیم که می گفتند آینده ای برای رشدمان جز در دامن بورژوازی و لیبرالیسم ایران متصور نیستیم . بنابراین پلورالیزاسیون اصیل که بر مبنای نیروهای رادیکال چپ شکل گرفت در یک طرف و در طرف دیگر نیرو های رفرمیست و سوسیال دموکرات منتسب به چپ و سایر نیروهای لیبرالی که علناً و بصورت بارز خودشان را جزو جنبش بورژوازی ایران می دانستند، صف بندی کردند . این صف بندی ایجاد شد و تا کنون هم ادامه دارد و هرگونه دعوا و مناقشه ای هم که تا این لحظه ادامه پیدا کرده ، کاملاً بر این مبناست . اگر احیاناً انشعابی ، بر هم خوردن جبهه ای و اتحادی صورت گرفته تا این لحظه بر این مبنا بوده چون ضرورت اش بر ما عیان و بارز شده است . از این جهت می توانیم بگویم که با توجه باینکه مساله محفل ایسم و سکتاریسم یک آفت جدی ایست که نه تنها بر جنبش کمونیستی که بر سایر جنبش های اجتماعی ما سایه افکنده، امٌا به زغم من جدال هائی که بین محفل های مختلف در جنبش دانشجوئی وجود دارد و این " کافیلیکس"ها و تصادم های مختلفی که وجود دارد ، چندان مساله حادی نیست آنطور که برخی بشدت از آن ابراز نگرانی می کنند ، چرا که من معتقد هستم مساله اساسی در این برهه برای ما این است که این تعارضات و تصادمات را بتوانیم در راستای آن پلورالیزاسیون اصیل کانالیزه کنیم . باین ترتیب ما می توانیم با یک جریان پالوده ی چپ مواجه باشیم که با توجه باینکه سطح جنبش ارتقاء پیدا کرده ، با توجه باینکه منافع طبقاتی و شکاف طبقاتی اساس تحلیل هایش شده است ، اساس بحث و موضع گیریهای سیاسی اش شده است و نگاهش به جنبش ها و صف بندیهای اجتماعی شده است ، و بنابراین حالا می تواند اتحاد عمل هائی صورت بگیرد که این چپ را از آن محفل ایسم روی گردان کند . یعنی بتدریج بجای اینکه بر مبنای یکسری مصالح و منافع گروهی و شخصی و سکتی بخواهد عمل کند ، حالا روی آنها پا بگذارد و بر اساس آن چیزی که مصالح و منفعت جنبش بر مبنای مصالح کارگر و مبارزه طبقاتی که سنگ بنای مبارزات اجتماعی ما تلقی می شود، گام بردارد و اتحاد عمل را در آن راستا شکل بدهد. ار این جهت محفل گرائیها و شاخه شاخه شدن ها، بهرحال یک عمری خواهد داشت و آن اتحاد اصیل بر مبنای آنتاگونیسم طبقاتی بزودی خودش را نشان خواهد داد و دیر یا زود شکل خواهد گرفت .
برابری: آقای امیری، این تقسیم بندی را که خانم نصر آبادی کردند، چقدر واقعی می دانید؟ آیا فکر نمی کنید که این تقسیم بندیها برای جنبش چپ دانشجوئی که امروزه شکل گرفته، خیلی زود رس باشد؟ و هنوز جنبشی که نتوانسته در پایگاه اجتماعی خودش گسترش پیدا کند، چقدر اینگونه تقسیم بندیها ومرزبندی ها و بخصوص در بین طیف چپ با همدیگر، پایه ی اصولی و واقعی دارد؟ و بعد از آن بتوانیم صحبت کنیم که چه کارهائی را می شود کرد که بحث ها را بشکل سالم و درستی پیش برد ؟ نظر شما در این مورد چیست ؟
کیوان امیری : من هم خدمت همه ی بیننده ها و شنونده های شما سلام عرض می کنم و خیلی خوشحالم که توانستم در این بحث شرکت کنم . نخست مقدمه ای در مورد جایگاه جنبش دانشجوئی بگویم: این جنبش برخلاف جنبش کارگری، جنبش زنان که بر اساس یک سری منافع ابژکتیو شکل می گیرند، بر مبنای مصلحت مشترکی که بر اساس دانشجو بودن تعریف می شود، شکل می گیرد. بنابراین جنبش دانشجوئی در همان قدم اوٌل بیک جنبش سیاسی تبدیل می شود که در کنار صف بندی طبقاتی و سیاسی که در جامعه وجود دارد، صف بندیهای سیاسی و طبقاتی خاصی هم در دانشگاه بوجود خواهد آمد . ممکن است .... در دانشگاه .... بین نیروهای سیاسی و طبقاتی با....... در خارج دانشگاه تفاوت داشته باشد . این در دانشگاه وجود دارد بدون اینکه پایه های سیاسی و طبقاتی در خارج دانشگاه داشته باشد.
بنابراین صف بندی نیروهای سیاسی در داخل دانشگاه یک صف بندی تصادفی یا محلی و محدود به جنبش دانشجوئی یک دانشگاه خاص نیست . در واقع از روی صف بندیهای سیاسی جنبش دانشجوئی ما می توانیم صف بندیهای سیاسی در سطح جامعه را تشخیص بدهیم . منتهی در هر شرایطی این صف بندیها یک سری از ویژگیهای مختص آن شرایط را باخودشان حمل می کنند . مثلاً در شرایط فعلی که بهردلیلی جنبش های اجتماعی در موقعیت اعتلاء قرار ندارند، مشخصاً سکتاریسم و همان چیزی که خانم نصر آبادی بعنوان محفل ایسم از آن نام بردند، توی این جنبش های اجتماعی وجود دارد و ما نمی توانیم بگوئیم که اختلاف نظرها و مرزبندیها تماماً بر اساس مرزبندیهای طبقاتی و سیاسی هستند. چرا که بدلیل اینکه جنبش دانشجوئی ما در حالت محفلی قرار دارد، بسیاری از این مرزبندیها در افق میان مدت کاملاً سیال می توانند باشند و می توانند تغییرکنند . منتهی مساله اساسی ای که وجود دارد پرداختن به صف بندیهای مشخصی است که فعلاً در سطح چپ دانشگاه وجود دارد. چپ دانشجوئی حتماً به خاطر دارد که در گذشته نه چندان دور، یک صف بندی اساسی بین نیروهای رادیکال و انقلابی در برابر نیروهائی که به نوعی مروج سوسیال دموکراسی در سطح دانشگاه بودند، وجود داشت . خوب این نیروها با یک پرچم خاصی به صحنه آمده بودند . پرچم هائی که حالا می تواند تحت عنوان وحدت نیروهای سکولار چپ و راست یا وحدت همه ی نیروهای دموکراسی خواه بالا برود و مطرح شود .
در واقع با این شعارها به صحنه آمده بودند، امٌا می شود گفت با توجه به اینکه مااعتقاد داریم که صف بندی نیروهای سیاسی در دانشگاه حول همان مساله اصلی تقابل سوسیالیسم و طبقه کارگر با بورژوازی و لیبرالیسم هست ، این شعار ها نمی توانند شعارهائی باشند که پلاتفرم مشخص و روشنی راجلوی جنبش دانشجوئی قرار بدهد. در واقع هر وحدت طلبی عوامانه ای می تواند باین منجر شود که یکی از این دو جریان را تبدیل به زائده ی جریان دیگر بکند.
طی یکساله گذشته و مشخصاً از مقطع 16 آذر 1385 به اینطرف که نیروهای چپ در دانشگاه حضور قاطع خودشان را در اکسیون روز دانشجو نشان دادند و نشان دادند که خیلی جدی تر از گذشته در دانشگاه در حال فعالیت هستند، ما به توضیح این مطلب پرداختیم که ما با یک تغییر فاز در دانشگاه مواجه هستیم . بیش از آن جنبش چپ دانشجوئی بدنبال این بود که احساس وجود کند امٌٍا الان به مرحله ای رسیده که چه باید کرد را باید جواب بدهد. ما در همان مقطع در نشریات دانشجوئی مطرح کردیم که ما امروز در مقابل سئوال چه باید کرد قرار گرفته ایم و به آن باید جواب بدهیم . در برابر این سئوال طیفی از دانشجویان چپ در دانشگاه تحت عنوان " چپ کارگری" اعلان موجودیت کردند و پاره ای از موضع گیریهای طیف دیگر را مورد انتقاد خودشان قرار داند . در واقع ما در اکسیونهای متفاوت می دیدیم که شعار وحدت جنبش دانشجوئی با جنبش زنان و جنبش کارگری مطرح می شد .
این شعار به مثابه یک شعار پوپولیستی که تمام جنبش های اجتماعی را در یک سطح قرار می دهد و آن افق سیاسی را که جنبش طبقه کارگر می تواند در برابر جنبش های دیگر قرار دهد و یک جهت گیری سیاسی برای تصرف قدرت سیاسی و حرکت کردن به سمت فرماسیون اقتصادی- اجتماعی سوسیالیسم را جلوی جامعه قرار بدهد، در نظر نمی گیرد و همه ی آنها راهم پایه می خواند . این مساله مورد نقد قرار گرفت و همینطور برخورد شعار گونه مورد نقد قرار گرفت که ما نمی توانیم به این شعارها بسنده کنیم اگر چه باید دانشگاه را تبدیل به ظرف کرد که در آن از مبارزات طبقه ی کارگر دفاع بشود امٌا باید گام های عملی در این رابطه برداشته شود. برای برداشتن گام های عملی در این راستا طیف چپ سعی کرد برنامه خاص خودشان راجلو ببرد و با فعال های کارگری ارتباط بگیرد. صندوقی را برای کمک به خانواده های کارگران زندانی در چند دانشگاه تهران باز کرد و در واقع با این شعار به صحنه آمد که ما باید باین سمت برویم که ارتباط هر چه بیشتر با جنبش کارگری بگیریم و محوریست جنبش کارگری را در مورد بحث اتحاد جنبش ها قائل باشیم .
خوب ، با واکنش های متفاوتی هم مواجه بودیم . از بین این واکنش ها می شود به واکنش هائی اشاره کرد که برگزاری صندوق کمک مالی برای کارگران زندانی در واقع گدائی کردن برای کارگرها نام گذاری می کردند . خوب ! این برخوردها ما را به اینجا می رساند که یک تفاوت بینشی بسیار عمیق بین درکی که بسیاری از فعالین دانشجوئی از طبقه کارگردارند و درکی که ما از طبقه کارگر داریم ، وجود دارد. می توانیم بگوئیم که پایه های بحث ها ی آنها راتقسیم بندی طبقاتی بر مبنای مثلاً توزیع در آمد تشکیل می دهد . یعنی آنها از طبقه کارگر فقط بمثابه فقیرترین طبقه جامعه درک داشتند و پتانسیل انقلابی طبقه کارگر را نمی توانستند درک کنند و این نشان می داد که تفاوت های عمیقی وجود دارد .
در مورد جنبش دانشجوئی هم همین تفاوت ها وجود داشت . وقتی بحث جنبش دانشجوئی و ارتباط اش با چپ بمیان کشیده می شود، خوب اولین جائی که ذهن سراغ آن می رود مکتب فرانکفورت و می 68 یا.... یا در مورد چپ ایران اولین جائی که ذهن مخاطب به سمت اش می رود،جنبش چریکی است . ولی فعالین چپ دانشجوئی ، فعالین کمونیست در داخل دانشگاه قصد اینرا دارند که جنبش خودشان را در داخل دانشگاه داشته باشند و مسائل را از دید طبقه کارگر نگاه کنند . یک مثال ساده می زنم :
ما الان با بحث خصوصی سازی در دانشگاه مواجه هستیم، خصوصی سازی خوابگاهها و دانشگاه . خوب مشخصاً طیف دانشجویان لیبرال نمی توانند با این امر مخالفت کنند، چرا که آنها در اتحادیه های کلان و در سطح جنبش های اجتماعی و در سطح جامعه موافق این خصوصی سازیها هستند. در مقابل این دانشجویان چپ هستند که می توانند با مطرح کردن آلترناتیو کنترل شورای دانشجویان و اساتید و کارکنان دانشگاه در برابر خصوصی سازی به صحنه بروند و مطالبات دانشجویان راکه از این خصوصی سازی ناراضی هستند، نمایندگی کنند.
ما معتقد هستیم که ساختار آموزش از کمیسیون آموزشی گرفته تا رابطه استاد و دانشجو در دانشگاه یک ساختار طبقاتی است . بر این رابطه یک ساختار طبقاتی حاکم است و کارکردی دارد که در تقسیم کار کلی در سطح جامعه متخصصینی را برای همین شیوه ی تولید سرمایه داری تربیت می کند. ولی خوب ما اعتقاد داشتیم که چپ باید باین سمت برود که چنین مطالباتی را نمی تواند صرفاً مطرح کند و قطعاً باید برود به سمت نمایندگی خواسته های صنفی و نه صرفاً مسائل سیاسی را مطرح کند. درمورد خصوصی سازی و ساختار آموزشی مثال اش را آوردم و باید باین سمت برود و در واقع افق کارگری اش کمک می کند که باین سمت برود .
من فکر می کنم که چنین تفاوت هائی وجود دارد بخصوص اینکه جنبش چپ .... طبقه کارگر را از پلاتفرم خودش متمایز می کند . می آید به سمت جنبش جوانان که خودشان اسمش را جنبش فرهنگی می گذارند و .... می بینیم که یک طیف در دانشگاه شعار اصلی 16 آذر را " نه به جنگ" می دانند . در واقع یک درک تمام خلقی از " نه به جنگ" گفتن دارند............ چند جمله نامفهوم – جمع بندی است که عمدتاً در بالا آمده –
امٌا تا موقعی که نیروی چپ دانشجوئی اجتماعی نشده و هنوز پایگاه اجتماعی دانشگاه چه از نظر کمیت و چه از نظر کیفیت بورژوازی است و جنبش های اجتماعی هم در مرحله افول و عقب نشینی هستند، یک مقدار از اختلاف ها و مرزبندیها تحت تاثیر سکتاریسم و محفل گرائی است . معتقدیم که همچنان جنبش چپ در فرم محفلی اش قرار دارد ولی البته ما افق را روشن می بینیم ، با ین دلیل که هر چه جلوتر می رویم مرزبندیها سیاسی تر می شود .
برابری: خیلی ممنون آقای کیوان امیری . حالا از آقای تقی روزبه نظرشان را می پرسیم . آقای روزبه شما صحبت دوستان دانشجو در ایران را شنیدید و از آنجائی که بطور فعال و جدی این بحث ها را دنبال می کنید ، می خواستیم نظر شما را در مورد تقسیم بندیهای گرایش های مختلفی که در بین فعالین چپ دانشجوئی صورت گرفته، بدانیم . رابطه اینها با پایگاه اجتماعی شان و خواسته ها و منافع جنبش دانشجوئی چگونه است ؟ بین این منافع ودیدگاههای سوسیالیستی و طبقاتی و منافع عمومی و مشترک دانشجوئی چه پیوندی است ؟ بهر حال می خواستیم نظر شما را در رابطه با این تقسیم بندیها و این گرایش های موجود در سطح فعالین چپ محیط دانشگاه بدانیم ؟
تقی روزبه : با سلام به بینندگان تلویزیون برابری و دوستان شرکت کننده در این گفتگو : بنظر من نکاتی راکه دوستان مطرح کردند بخشی از واقعیت های جنبش دانشجوئیست و قابل انکار نیست و این طیف بندیها در جای خودش هم مثبت است . تردیدی نیست که از این زاویه حرکت رو به رشدی وجود داشته و ما شاهد بلوغی هستیم . بخصوص برآمد و روی صحنه آمدن بیشتر نیروهای چپ و رادیکال و با طیف های گوناگونی که دارند . بهر حال کل این مجموعه حرکت مثبت و کاملاً قابل تحسین است . منتهی مراتب وقتیکه از یک جنبش صحبت می کنیم و این مقوله را درمقابل خودمان قرار می دهیم، در واقع از یک پدیده ای صحبت می کنم که قبل از هر چیز باید هر طیفی از معادل قرار دادن خودش باجنبش اجتناب کند . یعنی یک رابطه ی تکوینی ، یک رابطه ی نسبی با آن برقرار کند. وگرنه، بنظر من با جنبش برخورد یکجانبه و ابزاری می شود . جنبش دانشجوئی مثل هر جنبشی و بویژه بخاطر ویژگیهای خودش، بمراتب بیشتر، یک جنبش متکثر است .بالقوه وبالفعل دارای گرایش ها و طیف بندیهائی است. چون در جوامع استبدادی بخاطر اینکه بسترهای قانونی و دموکراتیک و مناسبی ندارد، این طیف بندیها به نوع خاصی شکل می گیرد و خیلی شفاف و روشن نیست و طبیعتاً بنحو ویژه ای خودش را نشان می دهد .
وقتی مطرح می کنیم جنبش، باید مولفه های اصلی اش را در نظر بگیریم و مخصوصا بعنوان چپ و کمونیست در عین حال که به تمام جوانب نگاه می کنیم ، به کل آن و منافع عمومی اش بمثابه قطب نمای اصلی باید توجه ویژه کرد. وگر نه همان می شود که بر سر خیلی از جنبش ها در تجربیات منفی گذشته آمده است . فکر می کنم که اگر نگاهی به همین روندها که در صحبت های دوستان بود و هرکدام بخشی ازجنبش دانشجوئی را به تفسیر کشیدند، بکنیم آنوقت چندین مولفه ی اساسی را در جنبش شاهد خواهیم بود . مولفه هائی که درحال وقوع هستند و بدون نگاه عمومی و فراگیر به اینها و رابطه شان، نخواهیم توانست جایگاه دقیق خود و آن خود آگاهی ای را که هر چپی و هر کمونیستی باید داشته باشد، در یابیم .و از آن منظر به جنبش دانشجوئی نگاه کنیم.درغیراینصورت طبیعتاً دچاریکجانبه گری خواهیم شد.
بنظر من یکی از چیزهای بسیار مشخصی که بعنوان یکی از تجلیات یک جنبش متکثر محسوب می شود،مساله ی خودیابی، تشکل یابی و طیف بندی گرایش های گوناگون درون جنبش دانشجوئیست .البته به این معنانیست که هر چه اتفاق افتاد بهترین است و طبیعتا خرده اختلاف ها و خرده طیف بندیها در آن هست. مستقل ازاین ضرورت که چنین چیزی باید هر چه بیشتر آگاهانه صورت بگیرد، وجود چنین روندی کاملاً محسوس است و قابل دفاع هم هست ، چون یکی از ویژگیهای جنبش مستقل بر مبنای نیازهای واقعی و راستین طی کردن این روند است .
بااین وجود یکی از بزرگترین نیازهای جنبش سراسری جامعه ی ما اینست که یک جنبش دانشجوئی بالغ و فراگیر و سراسری شکل بگیرد. که اکنون یک حلقه مفقوده بسیار مهمی است .
بخشی ازاین مساله بر می گردد بهمین طیف بندیها و وجه دیگرش واقعیت سیاسی و عینی موجود یعنی مساله یورش و فشارهای استبداد است که در برابرمان هست . همان واقعیتی که در شعارها، پلاکادرها و پوسترها بصورت" دانشگاه پادگان نیست " تجسم یافته است. والبته هدف سرکوب یک واقعیت بسیار مشخص یعنی ممانعت از برآمد جامعه و طرح مطالبات مستقل است. وباین ترتیب می خواهند که این حرکت متوقف بشود و دچار تشتت شده و از نفس بیافتد.
مساله ومولفه سوم،ضرورت نبرد علیه هژمونی نولیبرالها و تبعات و زائده های آنهاست در سطح جنبش دانشجوئی . دوستان هم بدان اشاره کردند و درست هم هست و قابل دفاع که سیاست های لیبرال ها منزوی بشوند.چرا که هژمونی وجهت دهی آنها بر جنبش دانشجوئی ازنقطه نظر نیروهای رادیکال ومنافع عمومی جنبش هدایت این جنبش بسوی باطلاق است .ازاینرو طبیعتاً باید زیر پای آنها خالی شود .
مساله یامولفه چهارم ضرورت پیوند متقابل جنبش دانشجوئی با سایرجنبش های اجتماعی و طبقاتیست. البته درهمه ی این عرصه ها شاهدیم که نطفه هائی ازبالندگی وحرکت جوددارد ولی هنوز کند هست و بقدر کافی تکوین پیدا نکرده است. وقتی از خود آگاهی صحبت می کنیم، واز بلوغ جنبش در تمامیت اش صحبت می کنیم، ضمن آنکه این مولفه هاوجود دارندو باید هم وجود داشته باشند،منتهی برقراری رابطه درست بین آنها و چگونکی پیشبرد همزمانشان مساله کلیدی و چالش اصلی هست. واقعیت اینست که درنگاهی به رابطه این مولفه ها باهم، متاسفانه- که البته چندان غیر طبیعی هم نیست –تشتت آمیز است، موزون نیست و بنظر من از بلوغ لازم برخوردار نیست. یعنی مثلا یک گرایشی بر یک وجه تأکید یک جانبه می کند و گرایش دیگر بر جانب دیگر و اینهادر مجموع با هم هماهنگ نمی شوند . در حالیکه کل بلوغ جنبش در پیوند متناسب این مولفه هاست. والبته در میان مولفه هائی که خدمتتان عرض کردم، مسلم است که یورش استبداد و مقابله با آن بستر اصلی پیشروی است . بخاطر اینکه همواره وضعیت مبنای حرکت به جلوست ودر دل آن ما فرا روی می کنیم وسعی می کنیم که جنبش را بلوغ بدهیم وکمک کنیم که جلو برود. خوب طبیعتاً اگر وضعیت کنونی را در نیابیم به هیچ وجه نخواهیم توانست حتی یک گام هم به جلو برداریم. آن جریانهائی که فقط با ایدئولوژی خودشان را تبیین کنند، بهیچ وجه مشکلی را که نیروهای چپ بیش از سه، چهار دهه است که با آن مواجه اند وقادرنیستند با جنبش ها پیوند بخورند،حل نخواهند کرد. صرف دادن شعار پیوند با جنبش ها به تنهائی کارسازنیست.چرا که دارای قانونمندیها و الزامات ومسائلی است که باید در نظر گرفته شوند. مساله اساسی اینست که بتوانیم دربستراصلی جوانب مختلف را با هم وموزون پیش ببریم . اگر بتوانیم اینکار را بکنیم اوج آگاهی و اوج بلوغ خواهد بود. نیروهای چپ و کمونیست بیش ازهرکسی موظفند بنا به جایگاه طبیعی خود که همانا دفاع از منافع عمومی جنبش است، نماینده پیوند این جوانب گوناکون باشند .بطوری که هیچکدام از این مولفه ها درمقابل آن دیگری قرارگرفته و نادیده گرفته شوند .
پس از نظرمن این نکته مساله ومشکل کنونی جنبش دانشجوئی ونیروهای چپ هست که اکنون با آزمون و خطا وبصورت ناموزون پیش میرود.در شرایط حساسی قرارداریم و اگر این مسائل خوب فهم نشود و آگاهانه پیش نرود، طبعاً با افت و خیزها و تلفات و فشارهای خیلی زیادی مواجه خواهیم شد.
برابری: خانم نصر آبادی شما صحبت دوستان را شنیدید. می خواستیم بدانیم که در رابطه با ایجاد یک جنبش سراسری دانشجوئی که بتواند در مقابل استبداد بایستد- در هر حال محفل های کوچک به تنهائی نمی توانند در مقابل استبداد هاری که در دانشگاهها عمل می کند بایستند- چه وظایفی پیش رو هست؟
شما فکر می کنید وظیفه همین نیروهای چپ و رادیکال در ایجاد یک جنبش سراسری چه هست؟ و این نکته ای هم که مطرح شد یعنی پیوند با سایر جنبش ها و اینکه جریاناتی که خودشان را چپ و سوسیالیست می دانند با جنبش های طبقاتی ایران چگونه باید این پیوند را بر قرار کنند که بتوانند هویت اصلی خودشان را در جامعه نشان بدهند ؟ نظرتان چیست ؟
نصر آبادی: عرض کنم خدمتتان که آنچه را که شما بعنوان جنبش سراسری دانشجوئی صحبت می کنید، در واقع جنبشی که از دل بحث شما بیرون می آید اینست که بر مبنای یک شعار امروز صرفاً اتحاد، عمل شود . یعنی تمام اختلافات و تمام افتراقات و تعلقات خاطر و خط بندی های سیاسی موجود گرایش هائی که وجود دارند و ندارند وافق های متفاوتی که برای آینده ی سیاسی- اجتماعی ایران متصور هستیم یا نیستیم، همه ی اینها را کنار بگذاریم بنفع یک اتحادی که می خواهد علیه شرایط اختناق و سرکوب و دیکتاتوری که شما از آن صحبت می کنید، بایستد. در حالیکه چنین اتحادی اساساً نمی تواند شکل بگیرد و این اولاً، ثانیاً اگر چنین چیزی شکل بگیرد ابداً نمی تواند به آن نتیجه ای که مورد نظر شماست برسد ، چرا که دائماً تمام این اختلافات و افتراقات درحوزه های مختلف سرباز می کند و مانع از آن اتحاد عملی که مد نظر شماست می شود . بنابراین اینکه اتحاد و دیگر هیچ ، چیزی نیست که بتواند پاسخگوی مشکلات باشد. ما باید اساساً به این پلورالیزاسیون و قطب بندی درجنبش دانشجوئی قائل باشیم . چون جنبش دانشجوئی اگر صرفاً بخواهد بر مصالح و منافع جنبشی خودش بعنوان یک قشر اجتماعی استوار باشد، صرفاً باید محدود باشد به .... دانشگاه و در حول یک سری مسائل صنفی و کاملاً دانشگاهی و نهایتاً .... دانشجویان بر اساس امکانات دانشگاهی خلاصه شود و از این جهت دست و پای جنبش دانشجوئی محدود خواهد شد . ( بسته خواهد شد ). امٌا جنبش دانشجوئی سنتاً چیز ایست که ورای مسائل صنفی و دانشگاهی . اگر به مسائل صنفی و درون دانشگاهی می پردازد که ما اینرا حول بحث تشکل های مستقل دانشجوئی خیلی رویش تاکید می کنیم ، برای این همت که این خواسته ها و مطالبات صنفی..... مبارزاتی است که در خدمت آن خواسته ها و مطالبات عمومی که در بطن جریانات اجتماعی و جنبش های اجتماعی وجود دارد . برای اینکه بتواند آنرا از لحاظ ... کاری یک نوعی پیوند به جنبش های اجتماعی دیگر بزند .... برای ما خیلی اهمیت فوق العاده ای دارد.
آن اتحادی که شما می گوئید ، بله ممکن است یک اتحادیه سراسری دانشجویان تشکیل بشود که صرفاً برای یک سری خواسته ها و مطالبات صرفاً دانشجوئی و صنفی خلاصه شود . اگر نه چنانچه بخواهد یک سری خواست ها و مطالبات را مطرح کند و بخواهد با یک سری شعارهای سیاسی پیش برود. هیچگونه امکانی برای چنان اتحادی که شما مد نظر دارید، وجود ندارد. مگر اینکه این اتحاد در بین یک سری نیروهای چپ که کاملاً در مسیر پیشرفت های جنبش پالوده شده اند، بوجود بیاید. در واقع بین آنهائی که با خودشان تعیین تکلیف سیاسی کرده اند و اولاً یک سری نیروهای رفورمیست در درون خودشان دارند و نیروهائی که به لحاظ افق سیاسی و اجتماعی با آنها تمایزات خیلی جدی دارند و نیروهائی که نیروهای اجتماعی خودشان را از میان جریانات دیگری گزین کرده اند ، غیر از آن چیزی که ما مد نظر داریم . صرفاً بر این اساس است که این اتحاد سراسری درجنبش دانشجوئی می تواند شکل بگیرد که کاملاً هم می تواند بدنه ای از دانشجویان را هم برای خودش داشته باشد و حول خودش سازمان بدهد. و کاملاً می تواند در عین حفظ اختلافاتش با جریانات لیبرال و سوسیال دموکرات که کاملاً متعلق هستند به جنبش لیبرالیسم و بورژوازی ایران، در جهت گسترش خودش و تقویت یک سری توانائی خودش .... و می تواند به این اتحاد برسد .
در مورد ارتباط جنبش دانشجوئی با سایر جنبش های اجتماعی ، بحثی بود که معتقد بودیم که سطح تحلیل ما نسبت به بحث جنبش های اجتماعی بر مبنای تحلیل های آکادمی های بورژوائی نیست که آن نگاهی که به جنبش های اجتماعی دارند و آن نگاه پلورالیزسی که قائل هستند در بین نیروهای حاضر در بین جنبش های اجتماعی، که اینها در یک سطح برابر نسبت بهم بسر می برند و یک همزیستی مسالمت آمیز می تواند گروه ها و جریانات مختلف را که هر کدام نماینده ی یک خط سیاسی خاصی هستند، به همدیگر نزدیک کند و با هم در این همزیستی مسالمت آمیز بسر ببرند. بزعم ما این چنین نیست و پروژه ی اجتماعی شدن چپ که در دستور کار هر کمونیستی باید قرار بگیرد، بحثی است که این مساله پلورالیزیسم و هم سطح بود همه ی جنبش ها با همدیگر و هم سطح بودن همه جریانات سیاسی حاضر درجنبش های مختلف را بر نمی تابد. مساله اصلی ما هژمونی چپ در بین جنبش های اجتماعی هست و اینکه جنبش کارگری در هر حال در یک سطح ارتقاء یافته تری نسبت به سایر جنبش ها بسر می برد . و ما در این شک نمی کنیم که در بین مجموعه جنبش های اجتماعی، پرچم سرخ سوسیالیست ها باید در صدر این جنبش ها قرار داشته باشد و افراشته شده باشد تا از این جهت این جنبش ها برای ما اهمیت استراتژیک پیدا کنند.
برابری: ممنون از شما خانم پریسا نصر آبادی و اجازه بدهید که بحث را با آقای کیوان امیری پی بگیریم . آقای امیری شما صحبت های خانم نصر آبادی را شنیدید و حالا سوال مشخص ما اینست که آیا نیروهای چپ و رادیکال در سازماندهی و ایجاد یک جنبش وسیع دانشجوئی که بتواند در مقابل استبداد بایستد، چه وظایف را دارند؟ و در رابطه با این اختلافات و گرایش هائی که وجود دارد . نحوه ی درست سازماندهی این بحث ها را فکر می کنید با چه روش هائی می شود پیش برد و این اختلافات را به نحو مطلوب تر و درست تر جهت داد و طبقه بندی کرد؟
کیوان امیری: در مورد شکل گیری یک جنبش سراسری برای مقابله با سرکوب جنبش دانشجوئی وشرایط استبدادی در جامعه ، من فکر میکنم باید دو نکته اصلی را توجه داشته باشیم : اول اینکه – در صحبت های دوستمان هم خانم نصر آبادی بود- یک چنین شعاری یا شعارهائی از قبیل سرنگونی طلبی ، بهیچ وجه نمی تواند پایه ای برای وحدت گرایش های چپ و سوسیالیستی در سطح جنبش دانشجوئی باشد . اما مساله دومی که من فکر می کنم باید به آن اشاره کرد اینست که متاسفانه طیف هائی از جنبش دانشجوئی- جنبش چپ دانشجوئی – علیرغم اینکه ممکن است ظاهر خیلی رادیکال و پرستیژ خیلی رادیکالی را برای خودشان تعریف کنند، شهامت ایستادگی در برابر سرکوب حاکمیت را ندارند، خودشان را پشت عناوین ضد امپریالیستی قایم می کنند و به نوعی تبدیل می شوند به چماقی برای حاکمیت برای در هم کوفتن گرایش هائی در سطح جنبش دانشجو ئیست . من فکر می خواهیم در سطح جنبش دانشجوئی باهژمونی لیبرالیسم مقابله کنیم، چاره ای جز این نداریم که پرچم دار اصلی مبارزه بااستبداد و شرایط استبدادی در سطح دانشگاه باشیم . ما نمی توانیم این سطح از مبارزه را به بهانه ی اینکه یک گرایش ممکن است کاملاً سوسیالیستی نباشد کنار بگذاریم و بعد برویم سراغ اینکه تمام انرژی خودمان را بگذاریم که ما فعالیت ضد امپریالیستی و ضد آمریکائی بکنیم .
در مورد جنبش سراسری که گفتید : من فکر می کنم در مرحله اول بایستی یک آسیب شناسی از سبک کار جنبش دانشجوئی و فعالین چپ این جنبش داشته باشیم . حقیقت اینست که امروز در سطح جنبش دانشجوئی متاسفانه فعالین چپ و راست هر دو از بدنه ی جنبش دانشجوئی و دانشجویان عادی جدا افتاده اند و پرت افتاده اند . مساله اصلی اینست که من فکر می کنم برای اینکه بخواهیم یک جنبش سراسری ایجاد کنیم، باید یک فکر اساسی به حال این جدا افتادگی و پرت افتادگی از بدنه ی جنبش دانشجوئی بکنیم .
مساله بعدی اینست که بسیاری از گرایش های جنبش دانشجوئی متاسفانه مبتلا به یک آفت بزرگ به اسم اکسیونیسم هستند. یعنی تمام نمانیدگی مطالبات دانشجویان را در برگزاری یک یا دو اکسیون اعتراضی در طول سال خلاصه می کنند. زمانیکه دانشجو مطالبه صنفی دارد، زمانیکه دانشجو مطالبه سیاسی دارد، صحنه را خالی کرده اند . حضور جدی در صحنه ندارند و فقط به صورت شرکت در یک مراسم آئینی که گویا قرار است حضور خودشان را در آن مراسم آئینی به رخ همدیگر بکشند، در روزهای خاصی توی دانشگاه جمع می شوند و شعارهایشان را می دهند و بدنه ی دانشگاه هم عمدتاً با حفظ فاصله از این فعالین ، آنها رانظاره می کند و بعد می رود تا سال دیگر. من فکر می کنم که در مرحله اول باید یک آسیب شناسی جدی از این سبک کار فعالی داشت .
مشخصاً می خواهم بگویم که در یکسال گذشته ما با سرکوب قدم به قدم جنبش دانشجوئی مواجه بودیم . در تمام عرصه ها از محدود شدن آزادی بیان و آزادی انتشار نشریات و آزادی تشکل های دانشجوئی تا بحث پوشش اجباری وفشارهای صنفی ای که وارد می شد واین اواخر هم نصب دوربین های مدار بسته در دانشگاهها ، این سرکوب دیده می شد.مرحله به مرحله ما دیدیم که سرکوب جدی تر شده و متاسفانه اعتراضات دانشجوئی در تمام این مقاطع ، محلی و محدود بود. مشخصاً آلترناتیوی که بسیاری از طیف های چپ دانشجوئی به آن اشاره کرده اند و برای فرا روی از این اعتراضات محلی و محدود، تشکل یابی بوده است . تشکل های مستقل دانشجوئی ، تشکل هائی که از تمامی جناح های حاکمیت مستقل هستند، تشکل هائی که به دنبال دخالت خارجی نمی گردند و به نیروی متحدانه ی جنبش دانشجوئی و اتحاد جنبش های اجتماعی اعتقاد دارند . امًا مساله اصلی اینست که این تشکل یابی چطور باید اتفاق بیافتد؟ نمی شود به حرف های کلی در مورد تشکل یابی بسنده کرد . اگر چه ممکن است امروز جنبش دانشجوئی و جنبش چپ دانشجوئی در مرحله ای باشد که باید در مورد ضرورت این تشکل یابی توضیح بدهد، امٌا باید در آینده ی نزدیک باین فکر بکند که این تشکل یابی چگونه ممکن است ؟
ما روش های مختلفی را همین امروز در سطح جنبش چپ دانشجوئی دیدیم . قدمهای اولیه برای تشکل یابی در بخشی از جنبش چپ دانشجوئی بر اساس دیدگاههای مشترک برداشته شده . در بخش دیگری از جنبش دانشجوئی قدمهای اولیه بر پایه ی محیط فعالیت مشترک برداشته شده ، یعنی مثلاً محیط یک دانشگاه . ما باید بصورت جدی باین فکر کنیم که چه راه حلی را برای تشکل یابی داریم! مساله عبارت از اینست بحث تشکل مستقل دانشجوئی مشخصاً گره می خورد بیک استراتژی کلان. یعنی مشخصاً گروه هائی که تحث عناوین مختلفی مثل رفراندوم ، انقلاب رنگی، یا مخملی و یا دموکراسی خواهی یا حمایت از حمله آمریکا و یا بحث هائی مثل دیده بانی جامعه مدنی. استراتژی کلان خودشان را برای جنبش دانشجوئی دارند، پای این تشکل یابی نمی آیند . چرا که گروه هائی که بحث دموکراسی را مطرح می کنند ، عملاً می خواهند جنبش دانشجوئی را بصورت زائده و بال دانشجوئی اصلاح طلبان دو خردادی در بیاورند . گروه هائی که از رفراندوم یا انقلاب های رنگی و مخملی دفاع می کنند و یا حمایت آشکار از حمله آمریکا دارند، می خواهندجنبش دانشجوئی را به سمتی ببرند که این دخالت خارجی در تعیین سرنوشت مردم ایران را تبلیغ کند. گروه هائی که بحث دوری از قدرت و دیده بانی جامعه مدنی را مطرح می کنند ، می خواهند با حفظ یک حالت تعلیق این تمایل را در خودشان ایجاد کنند که بین هر دو تای این استراتژی ها بند بازی کنند و هرجا که لازم شد یکی از ایندو را اتخاذ کنند.
خوب این بحث گره می خورد به این استراتژی کلان که در واقع همان اتحاد کلان جنبش دانشجوئی با جنبش های دیگر است .
امٌا درمورد طیف بندیهائی که گفتید : ما بارهااعلام کردیم که مشخصاً سابقه ی بخش عمده ای از چپ در ایران و درکشورهای دیگر، این بوده که از دیدگاههای فکری خودش در برابر فکر مجاور- فکر همسایه –دفاع کند و وارد پلمیک های طافت فرسا یا فکر چند نفره که احتمالاً تعداد اعضایش از انگشت های دست بیشتر نیست، بشود. ما فکر می کنیم که زمین اصلی بحث مواجه با سردمداران اصلی لیبرالیسم و سیاست های بورژوازی در ایران است . و بنابراین باید بصورت جدی وارد این بحث شد و تا الان هم کوشیده ایم که وارد شویم . بحث دیگری که مطرح شد این بحث بود که چطور می شود به سمت بلوغ هر چه بیشتر چپ دانشگاه و شکل دادن به مبارزات سراسری حرکت کرد؟
ببینید دو تا راه حل وجود دارد: یک راه حل اتحاد عمل گرایش ها هست . یکراه حل پیوند خوردن به بدنه ی جنبش دانشجوئی است . یعنی جذب بدنه ی جنبش دانشجوئی به گرایش های سوسیالیستی و کارگری. خوب ما با بحث اتحاد عمل شروع کردیم و متاسفانه از طرف تعدادی از گروه های چپ در دانشگاه این بحث رد شد و عملاً بحث اتحاد عمل بین گرایش ها را کنار گذاشتیم . امٌا ما فکر می کنیم که گرایش های سوسیالیستی و کارگری نیازی ندارند که سراغ گرایش های پرت افتاده و مهجور بروند و باید مستقیماً به بدنه ی جنبش دانشجوئی مراجعه کنند . و برای تشکل یابی مشخصاً تاکید می کنم که باید حرکت کرد به سمت اجتماعی شدن در دانشگاه ها نمی شود تجربه را تکرار کرد. تجربه ی چپی را که زمانی در خانه های تیمی اش محصور بود و از جنبش های اجتماعی پرت افتاده بود و امروز در محیط ایزوله خودش در یک دانشکده پرت افتاده است . گاهی آنقدر پرت می افتد و بحث هائی را مطرح می کند که آنقدر از مطالبات جنبش دانشجوئی دور است که بدنه جنبش دانشجوئی به آن می خندد.
برابری : خیلی ممنون آقای کیوان امیری و حالا بحث را با آقای تقی روزبه به پایان می بریم . آقای تقی روزبه شما صحبت های دوستان را شنیدید، می خواستیم ببینیم که بهر حال برای اینکه این گرایش های مختلف بتوانند با هم دیالوگ داشته باشند و یک روش سالمی را برای بحث پیش ببرند، نظر شما در این رابطه چیست ؟ در هر حال یک جنبش سراسری که بتواند در مقابل استبداد بایستد ،نیاز است چون خطر واقعی است و بطور مشخص هم عمل می کند. آیا واقعاً می شود بیک جنبش سراسری دست یافت؟ و نیرو های چپ و سوسیالیست در این رابطه بطور مشخص و با توجه به اختلافات و بینش هائی که ممکن است بین آنها باشد که کار یک جنبش سراسری را با مشکل مواجه کند، چکار می توانند بکنند؟
تقی روزبه : در صحبت قبلی گفتم که جنبش دارای مولفه هائیست . به مهم ترین چالش هائی هم که با آن مواجه است اشاره کردم : مساله طیف بندی، مساله مقابله با استبدادی که یورش آورده ، مساله مقابله با لیبرالهاو زائده هایشان و مساله پیوند با جنبش های طبقاتی واجتماعی. من نمیدانم که خانم پریسا چگونه اینرا بیک دستی و یک جانبه بودن تبدیل کردند و بعد هم مساله را بعنوان یک اتحاد سراسری و یک سازمان سراسری مطرح کردند . این مساله هیچ ربطی به آن ندارد، مگر اینکه ما این بینش را – که البته در چپ های قدیمی ما نیز وجود نداشت- که جنبش مقوله ایست چند وجهی، پلورالیستی و با گرایش های مختلف، نپذیریم.وجنبش را درتمام وجوهش نبینیم.که دراینصورت جنبش مثل توصیف آن فیلی خواهد شد که هر کس درتاریکی یک گوشه ای ویک قسمتی ازآن را لمس می کند وتصور می کند که درست توصیف می کند . البته با جنبش نمی شود اینطور برخورد کرد! بنظر من جنبش را باید با مولفه های واقعی اش دید، بدون آنکه آنها را در برابر هم قرار داد. درغیر اینصورت باین ورطه خواهیم افتاد که فرضاً طیف بندی خودمان را در مقابل سایر طیف بندی جنبش قرار دهیم .
اولین کلام" مانیفیست " اینست که کمونیستها هیچوقت منافع جنبش را در برابر منافع اخص خودشان قرار نمی دهند. می خواهم تأکیدکنم که یک جنبش چند وجهی و پلورالیستی بهیچ وجه آن چیزی نیست که ایشان تاکید می کردند.این یک نکته درموردملاحظات ایشان. دومین نکته اینکه آیا اصلاً ما می پذیریم که یک جنبش دانشجوئی وجود خارجی دارد یا اینکه فقط لفظاً استفاده می کنیم ؟ البته یک جنبش درحال تکوین ودرحال شدن ونه بالفعل وکامل.نقش نیروهای آگاه چپ در این تکوین چیست ؟ اگر اینرا نپذیریم ، بنظر من با همین منطق جنبش طبقه کارگرنیز– که حالا فرصت بحث آن نیست-عملاً زیر سئوال می رودند. وحاصل چنین درکی ازجنبش درحکم ایدئولوژیک کردن آن و تقلیل آن بیک گرایش ویا گروه چپ که بنظر من اصلاً ربطی به کمونیسم هم ندارد،می شود. بحث برسراتحاد نیست،بلکه آنست که قواعد عمومی جنش ها رعایت شود و زیر نرود!
در واقع دانشگاه یک جامعه مشخص و کوچک وفشرده ای از جامعه بزرگ است . مخصوصاً الان که دانشگاه ها ازنظرکمی گسترده است . پهناوریش، تعداد دانشجویان و گرایش های مختلف اش اینرا نشان می دهد. بسیار دانشجویانی داریم که خاستگاهشان ازمیان اقشارفقیر وفرودست جامعه است . علاوه براین درسطح دانشگاه ها همانطور که آقای کیوان گفتند،مسائلی چون خصوصی سازی، مثل فشارخوابگاه ها،سرکوب ها،آپارتاید جنسی و بسیاری مسائل مشابه مطرح است . بدیهی است آن چپ هائی که نتوانند در محیط های زیست وتحصیل خودشان برای حل این گونه مشکلات پاسخ شایسته بدهند، درسطح جامعه ودیگرجنبش ها نیزدچارمشکل خواهند شد. همانطور که آقای کیوان گفتند آنها باید بتوانند بدنه را حول خواسته های خودشان و پایه های مستقل خودشان، وسیعاً سازمان بدهند که البته چنین هدفی متفاوت از جذب آنها بسوی خودشان است. این چپ ها-چپ هائی که طیف بندی خود را دربرابرمنافع جنبش قرارمی دهند ، بین خودشان و بدنه فاصله می اندازند. شکافی که ایشان گفتند بین فعالین و بدنه وجود دارد چه معنائی دارد؟ یعنی اینکه برای موجودیت جنبش دانشجوئی به معنای واقعی و تکوین یافته خود لازم است که بدنه دانشجوئی وارد صحنه بشود .
برای اینکه اینکار صورت بگیرد الزاماتی دارد: مهم ترینش اینست که در هر جنبش – این مساله قانون عام است و در مورد طبقه کارگر هم حاکم است – باید از مسائل بی واسطه شرکت کنندگانش شروع کنیم . این مسائل می تواند صنفی باشد یا سیاسی باشد ولی مسائل فراگیریست که دانشجویان برایش روزمره مبارزه می کنند.که می توان افق ها را در دل آن گشود. و ما-طیف های چپ- با افق های خودمان سعی می کنیم با این پدیده پیوند بخوریم و ارتقایش بدهیم .
ضمناً لازم به اشاره است که مبارزه با استبداد فقط مبارزه برای دموکراسی نیست . جامعه ما یک جامعه سرمایه داریست و استبداد موجود نیز استبداد نظام سرمایه داری است البته با خود ویژگیهای خودش. وقتی مبارزه جلو می رود، می بینیم که مقابله با خصوصی سازی و ماهیت سیاست های اقتصادی و بسیاری مسائل دیگر مطرح می شوند. این استبداد طبقه بورژوازی دردوران سلطه مناسبات سرمایه داری است(یعنی بامناسبات هنوز تعمیم نیافته سرمایه داری) در دوران نیمه فئودال – نیمه مستعمره. خوب به این ترتیب است که در دل مبارزه با استبداد چپ ها باید بتوانند در راس این جریان قرار گیرند و آنجاست که راه خودشان را باز می کنند . گرچه طیف بندی بجای خودش دارای اهمیت است.اما وقتی سخن ازجنبش به میان می آید،موضوع پیوندطیف بندی ها ونقش بدنه است که به میان می آید ودیگرنمی توان باتکیه صرف به قلمرو ایدئولوژی پیش رفت. ودرست آن است که بربسترمطالبات موجود وفراگیرجنبش،طیف های گوناگون ازمنظرگرایشات خود، پیشنهادات خود درباره مسائل مشخص جنبش را،دربرابرتوده های دانشجو مطرح کنند.
بنابراین مساله اصلی اینست که اگر می پذیریم این مولفه ها وجود خارجی دارند،نباید اجازه دهیم که آنها در برابر هم قرار گیرند. یعنی باید طوری بر آنها تاکید کنیم که بیشترین نیروهائی که درآماج سرکوب قراردارند و همین الان می توانند درمقابل سرکوب وارد میدان بشوند، حذف نشوند. وما نباید اجازه بدهیم که وجوددیدگاه هها و ایدئولوژی های گوناگون آن را تکه تکه کنند . مهم ترین مساله ما این است که بتوانیم اینها را( درجهت منافع عمومی جنبش) و درراستاها وجهت هائی پیوند بدهیم که نیروهای رادیکال بتوانند پیشروی کنند و تکامل یابند.
سئوال دیگری که شماکردید در سطح دیگری یعنی درمیان خود نیروهای چپ مطرح است .اگر در سطح کلی طیف بندی لیبرالها و نیروهای چپ ودیگرگرایش مطرح اند اما در خود نیروهای چپ هم می بینیم که این طیف بندی و خود یابی ها وجود دارند. بنظر من این خود یابی ها دچار نقصان ها و افراط و تفریط ها هستند و هنوز بقدر کافی تکوین پیدا نکرده اند . ما نمی توانیم آن را بتازانیم یا بر مبنای محوریت این یا آن جریان در طیف چپ این مساله را قطب بندی مصنوعی بکینم . این نیروها اولاً در مقابل طیف های راست ودیگر گرایش هائی که در جنبش دانشجوئی وجود دارند، چون افق های مشترک و خواست های نزدیک تری و قرابت های بیشتری باهم دارند، باید بتوانند همکاریهای فشرده تری بکنند . مثلاً در همین 16 آذر و یا همان نمونه ی دفاع از کارگران و صندوق کمک که حرکت بسیارعالی ای بود، اینها باید بتوانند باهم همکاریهائی بکنند. البته هیچ فرمول جادوئی وجود ندارد و من فکر می کنم اینجا هم وجود نخواهد داشت جز اینکه اتحاد عمل روی هدف های مشخص مثل 16اذر و مسائل مشابه ای که پیش می آید و مباحثه و بحث ایدئولوژیک – نظری برای شفاف شدن را باهم بیامیزند.درغیراینصورت این خطر هست که خرده مرزبندیها و خرده طیف بندیها جای گرایش های واقعی را بگیرند و چپ را تجزیه کنند .
چپ ها می توانند باین ترتیب بعنوان یک جریان منجسم تردردل جنبش دانشجوئی بصورت یک فراکسیون نقش آفرینی کنند.امری که یک ضرورت مسلم است. دراین صورت می توانند یک مبارزه ضد استبدادی را که اگر هژمونی اش بدست لیبرالها یا گرایش ها سانتر بیافتد، آن را به بیراهه خواهند برد، درصورتی که چپ ها البته درپیوند بابدنه دانشجوئی قرارگیرند،درجهت درست به پیش ببرند.
من در اینجا باید به مسائل پیوند با جنبش ها هم اشاره ای بکنم: پیوند باجنبش ها جنبه های مختلف دارد: از یکطرف لازمه اش اینست که خود جنبش دانشجوئی خودش را روی مطالبات اش تحکیم کند. و بنظر من مطالبات جنبش دانشجوئی فقط صنفی نیست . صنفی یک پایه اش می باشد. جنبش دانشجوئی همانطور که شما هم در صحبت هایتان بود ، پیوند تنکاتنگی با مسائل سیاسی دارد . یک جنبش پیشرو و آگاه است و شرایط ویژه ای دارد که فقط در مطالبات صنفی نمی ماند.دارای آمیزه هائی است که بشدت مستعد جهش است . شعارها ی مرگ بر فلان ، شعارهای کارگری، برابری و آزادی و غیره، همه نشان می دهند که مطالبات دیگری هم درمیان دانشجویان هست. بنابراین جنبش دانشجوئی درواقع با همه ی اینها مطرح است . منتهی مراتب در عین حال نه بر مبنای ذهنیت این فعال یا این گرایش و آن گرایش، بلکه بر مبنای آن چیزی که در شرایط معین و ودرمقطع کنونی فراگیر هست . آن ها را باید مبنای پیشروی قرار دارد و چپ سعی کند که خودش را در دل آن شکل بدهد و سعی کند که به تشکل های سراسری برسد. البته با توجه به وجودگرایش های گوناگون بنظر من یک تشکل سراسری ممکن نیست، منتهی تشکل های گوناگون تاآنجا که وجوددارند می توانند(ضمن داشتن اختلافات خود) در مقابل استبداد باهم هماهنگی و همکاری وائتلاف بکنند وگرنه منزوی خواهند شد .بی شک دراینجا بدنه ی دانشجوئی نقش کلیدی داردو با اتکاء به آن می توان جریانهای راست را ازبالا(ودرسطح جنبش) منزوی کرد. چپ نباید از پائین ودربرابربدنه خودش را منزوی کند. بر عکس باید بتواند نیروی بدنه را در مقابل راست ها قرار بدهد.چون واقعیت های زندگی (ونیازها ومطالبات)می طلبند که جلوتر برویم واین آنها هستند که دربرابر آن سنگ اندازی می کنند وبهمین دلیل درمتن تداوم مبارزه منزوی خواهند شد .
بنابراین همه چیز بنظر من باین بر می گردد که ما بتوانیم مناسبات و روابط درست بین وجوه مولفه هائی که همزمان عمل می کنند وبلوغ جنبش دانشجوئی به آن گره خورده است را در نظر بگیریم . و ضمناً اینرا هم اضافه کنم که همانطور که گفتم دانشگاه خود جامعه کوچکی است و جنبش دانشجوئی فقط یک جنبش دموکراتیک ویا صنفی نیست ،وهمانطورکه خود رویدادها وتجربه نشان می دهد فراتر از اینهاست. واین به معنای آنست که جنبش دانشجوئی از یکطرف سعی می کند خودش را بعنوان یک جنبش ورادیکال شدن هرچه بیشتر در سطح بدنه خود تقویت کند وازسوی دیگر به مثابه یک جنبش با جنبش های دیگر رابطه برقرار کند .
ودراین میان مسلم است که چپ های درون جنبش دانشجوئی می توانند روابط خیلی ویژه تر و گسترده تری با جنبش های دیگر برقرار کنند. جنبش دانشجوئی باید بتواند در سطوح مختلف پیوند خود با سایر جنبش ها را تقویت کند. هیچ کدام از این سطوح را نباید در برابر هم قرار داد. یک سطح از پیوند عبارتست از پیوند جنبش دانشجوئی درکلیت خود با سایر جنبش های اجتماعی – طبقاتی و مخصوصاً کارگران و زحمتکشان، یک سطح دیگرش پیوندهای خود چپ ها هستند که می توانند روابط ویژه تر و گسترده تری بااین جنبش ها داشته باشند . هیچ کدام ازاین ها در برابر هم نیستند.
مهم اینست که درعین اجتناب ناپذیربودن طیف بندی ها،اجازه ندهیم چپ خرد و تکه پاره شود . منتهی خیلی فرق می کند که این طیف بندیها بجای آنکه روی مسائل مصنوعی و خرده اختلافات صورت بگیرند، آگاهانه(برپایه اختلافات پایه ای) باشند وبتوانند بدنه را تحت تأثیرقراربدهند(رادیکال کرده و بسوی جلو سوق دهند)، ویا اینکه زود رس باشند و یا در مقابل ضرورت اتحاد عمل دربرابراستبداد قرار بگیرند. اینکه دوستمان گفت که اتحاد عمل نکردند خیلی جای تاسف دارد و نشان دهنده ی نا بالغی است . اگر کسی درد استبداد داشته باشد،باید قاعدتا در مقابل استبداد همکاری کند وگرنه شاید درداستبدادندارد و شاید می خواهد با استبداد همراهی کند که آن بحث دیگریست. البته درد استبداد فقط درمیان دانشجویان وجود ندارد،درمیان کارگران هم وجود دارد که نیازبه همکاری را می طلبد.اگر کسی چنین نکند در واقع مسائل جنبش و درد عمومی آن را ندارد. جنین کسی مسائل دیگری چون،مسائل فکری و روشنفکری برایش مطرح هستندکه البته نفس طرح وداشتن چنین مسائلی درست است ولی باین صورت آنها پیش نخواهند رفت و فقط بصورت فرقه ای باقی خواهندماند.مهم اینست که اینها را در بستر جنبش جاری کنیم.
و ضمناً اینرا هم بگویم که جنبش دانشجوئی را نباید همانند جنگل از پشت درختان تماشا کرد . اگر گفتم جامعه ی کوچک بخاطر این بود که بدانیم همه ی مسائلی که در جامعه و در سطح کلان مطرح هستند دراین جا هم به نحوی مطرح اند. بنایراین اگر ما همین جا بتوانیم مناسباتمان را خوب تنظیم کنیم و خوب حرکت نمائیم، این خود تجربه ای بسیار عالیست برای اینکه بتوانیم وظیفه مان را در بیرون از جامعه ی دانشگاهی هم خوب انجام دهیم .ودراین جامعه کوچک وقتی جنبش دانشجوئی خودش را بمثابه یک جنبش شکل می دهد، در واقع دارد علیه استثمار، علیه خصوصی سازی، علیه فشارهائی که حاکمیت و نئو لیبرالیسم با اعمال سیاست هایش بر جامعه وارد می کند، وعلیه امپریالیسم و مداخله آن حرکت می کند وخود را شکل می دهد و در نهایت دارد سطحی از مبارزه ی طبقاتی را درمحیط اخص خود پیش می برد. ندیدن این واقعیت یعنی اینکه بخواهیم جنگل را از پشت درختان تماشاکنیم . یعنی باهمان دیدهای کلاسیک خیلی گذشته که درآن جامعه نه تا باین حد ازتکامل سرمایه داری رسیده بود و نه جنبش های اجتماعی تا این حد زیر فشار طبقات حاکمه قرار داشتند. الان دیگرآنطورنیست و وضعیت واقعاً دگرگون شده و دانشجو آینده ندارد و بنا بر آماررسمی سی درصد فارغ التحصیلان بیکارند.و تازه بورژوازی در دانشگاه به تربیت و باز تولید نیروی کارتخصصی (وعمدتا کارگرمتخصص) مشغول است(امری که مبارزه علیه آن را نیزباخود بهمراه دارد).
باتوجه به چنین ملاحظاتی ما باید توجه داشته باشیم که ظرفیت های کلانی درخود جنبش دانشجوئی که دارای بار طبقاتی هستند و یا پیدامی کنند، وجود دارد . نیازی نیست که حتما دانشجو خودش را در بیرون از دانشگاه به طبقه(کارگر) وصل کند تا رستگار شود. که این البته سر جای خودش خیلی عالیست ولی این نباید( مانع ازمشاهده این واقعیت بشود که خود اوهم درمحیط تحصیلی خویش با انواع واقسام ستم های طبقاتی نظیرمبارزه علیه خصوصی سازی دست بگریبان است) که می تواند خود را علیه آنها سازمان بدهد.
من امیدوارم که جنبش دانشجوئی ضمن حفظ اختلافاتش روی اشتراکاتش حرکت کند و و(فعالین آن) به تمامیت جنبش یک نگاه مسئولانه و آگاهانه تری داشته باشند .
برابری: ما امیداواریم که جنبش دانشجوئی بتواند با اتحاد صفوف خودش در مبارزه با استبداد قوی تر حرکت کند . در عین حال بتواند اختلافاتش را بشکل سالم تری در شکل بولتن های بحث و جلسات گفتگو مورد بررسی قرار دهد . در هر حال از دوستان شرکت کننده در این بحث با خانم پریسا نصر آباد ، آقای کیوان امیری و آقای تقی روزبه که دعوت رادیو تلویزیون برابری را پذیرفتند ،تشکر می کنیم .

Thursday, January 10, 2008

تأملی بر یک رویداد

حادثه اخیری که دردهانه خلیج فارس اتفاق افتادو بگفته مقامات آمریکائی نزدیک بود به تبادل آتش میان طرفین بیانجامد، وسپس واکنش های پی درپی و حادی که مقامات رسمی آمریکا ،ازبوش ورایس وگیتس وسخن گوی کاخ سفید تارسانه های آمریکا ازخودنشان دادندو دولت ایران را ازپی آمدهای خطرناک وبسیارجدی تکرارآن برحذرداشتند،نشان دهنده این واقعیت بود که علیرغم انتشارسندملی ارزیابی سازمان های جاسوسی آمریکا، تاچه حد منطقه وازجمله خلیج فارس هنوزهم می تواند هم چنان آبستن حوادث خطرناکی باشد. گواینکه هردوطرف منازعه باروایت های متفاوتی ازحادثه،ادعای طرف دیگر راتکذیب می کنند،وتااین لحظه هم برای ناظرین خارجی روشن نیست که براستی اصل واقعه به چه شکلی بوده است.اما دانستن اینکه محرک اولیه کدام طرف بوده است،ضمن این که درجای خوداهمیت دارد،اما توفیری دراصل قضیه،یعنی حساس وخطرناک بودن اوضاع منطقه بوجود نمی آورد.
آنچه که بیش ازهرچیزذهن هرناظری رابخودمشغول می کند،همانازمان وقوع این حادثه است که ازیکسو درآستانه مسافرت پرسروصدا وتبلیغاتی بوش به منطقه ای است که هدف اصلی آن ایجادمحوری ازاسرائیل وکشورهای عرب برای مهارایران وفروش بازهم بیشترتسلیحات نظامی ومیلیتاریزه کردن منطقه است .بدیهی است وقوع زمانی این حادثه بهترین فرصت ومستمسک را برای پیشبرد هدف های آمریکا و اسرائیل درمنطقه فراهم میکند. ازجانب دیگر این رویداد درست درآستانه مرحله اول انتخابات آمریکا وگزینش کاندیداهای حزبی صورت می گیرد که می تواند تأثیرمهمی دررویکرد مردم آمریکا نسبت به کاندیدها وبسود اقبال بیشتربسوی آنها که خواهان برخوردهای شدیدتروخشن تر درمواجهه با بحران ایران هستند، داشته باشد.علاوبراین باانتشارسندارزیابی آژانس های اطلاعاتی آمریکا،نئوکان های جنگ طلبی که درنزدافکارعمومی تحت فشاربیشتری قرارگرفته بودند،می توانند جان تازه ای بیابند.چنانکه فاکس نیوزبااستفاده ازاین حادثه وباطرح این که رژیم ایران خواهان درگیری محدود با آمریکا برای حمله به اسرائیل است،بلافاصله درخواست حمله نظامی به ایران را مطرح ساخته است.
ازنظرمنطقی ومحاسبه سودوزیان، روشن است که وقوع این حادثه تماما به ضررموقعیت رژیم ایران وبسود حریف و نیروهای جنگ طلب درمنطقه و بخصوص درآمریکا تمام می شود وباین لحاظ انجام آن درچنین شرایطی ازسوی رژیم ایران احمقانه ونسنجیده به نظرمیرسد. اماهم واکنش انفعالی اولیه مقامات رژیم وسپاه دراین مورد که به نوعی متضمن تصدیق ضمنی روایت حادثه اززبان طرف دیگربود،ونیزدرنظر گرفتن مواردی از عملکردهای همین رژیم درگذشته ویا نشأت گرفته ازجناح بندی ها وتضادهای درونی آن وبخصوص یکه تازی سپاه، وقوع اینگونه عملکردهای احمقانه وفاجعه آفرین را نمی تواند ازسوی وی بالکل منتفی کند.وازقضا وقتی رابرت گیتس وزیردفاع آمریکا خواهان این میشود که مقامات ایرانی مسئولیت آن را ازخودسلب کرده و به خودسری سپاه محول کنند ،انگشت برچنین واقعیتی نهاده وبدنبال بهره برداری ازهمین نوع شکاف هاست.
شاید جمع بین ایندوبه واقعیت نزدیک ترباشد:یعنی درآستانه مسافرت بوش که شعارمحوری آن طرد کامل رژیم ایران ازجامعه جهانی ومنطقه است به عنوان "قدرت نمائی"، بدرجاتی اقدام تحریک آمیزتوسط رژیم ایران صورت گرفته باشد(به تجربه دیده ایم که رژیم ایران در فراهم کردن دستاویزهای لازم مهارت فراوان دارد)، و هم بدرجاتی بزرگ کردن حادثه وآب وتاب دادن به آن توسط دولت آمریکا،برای بهره بردارهای همه جانبه ازآن. بخصوص روند تندترشدن تدریجی لحن و مواضع تهدید آمیز مقامات آمریکائی، نشان دهنده آن است که آنها درانتظارنزول چنین مائده آسمانی، آن را سریعا قاپیده ودرچهارگوشه جهان به جارزدن پرداخته اند.
شاید باین زودی ها ویاحتا هرگزروشن نشود که حقیقت حادثه چه بوده است، هم چنانکه دربسیاری مواردچنین شده است.مهم آنست که بحران آفرینان و جنگ طلبان ازهردوسو به مرادخود رسیده و به صیدمروارید پرداخته اند. 2008-01-10-20-10-86

Sunday, January 06, 2008

به مناسبت گذشت یکماه ازدستگیری دانشجویان ویک ماه مبارزه واعتراض
چگونه باید برشکاف موجود بین سرکوب و مقاومت فائق آئیم؟
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه
قبل ازورود به بحث اصلی وبعنوان مدخلی برای آن بی مناسبت ندیدم که آن را با اشاره به مطلبی انتقادی که درطی روزهای گذشته دربرخی سایت ها با عنوان "کنسرت گوگوش- ورودی100 دلار- تماشگر4000 نفر!، تظاهرات برای نجات جان جوانان - مجانی- شرکت کننده 200 نفر!" آغازکنم. نویسنده درجائی ازمقاله خود مطرح ساخته است که چرانباید صدها هزارنفربا شمع وگل بهمراه خانواده دانشجویان زندانی دربرابرزندان ویا مجلس حضورنداشته باشند؟ودرپایان نیزازنیروهای اپوزیسیون خواسته که لااقل درسایت های خود دم ازبرگزاری موفقیت آمیزو حماسی و... نزنند.
بی شک هم مبالغه کردن دستاوردها توسط اپوزیسیون واقعیت دارد وظاهرااین بیماری درمان پذیرهم نیست،وهم فقدان آن حمایت توده ای گسترده که نویسنده درحمایت ازدانشجویان زندانی شده توقعش را داشته است.ولی با این همه تصویرانتقادی که ایشان ازتعدادشرکت کننده گان درمورد دوتجمع همزمان استکهلم به عمل آورده وانتظار به میدان آمدن صدهاهزار نفر درحمایت ازدانشجویان زندانی دربرابرمجلس شورای اسلامی و یازندان اوین(که اگروجودداشت ما باشرایط بالکل متفاوتی ازتوازن نیروی انقلاب وضدانقلاب روبروبودیم)، بخودی خود انتظارنادرست و عبثی نیست و برآن نمی توان خرده گرفت.اما ایکاش بین واقعیت ها و آنچه که مطلوب هستند وباید باشند،شکاف وجودنمی داشت.ولی درجوامع بشری همواره واقعیت ها که نقطه آغازو مبنای عمل وپیشروی ما را تشکیل می دهند یک چیزهستند و انتظارات وآرزوها وآنچه که باید باشند وخود ازنیازها وروندهای مستتردرمتن واقعیت ها سرچشمه گرفته وبازتاب می یابند، چیزدیگری.وتلاقی این دو است که برخورد انتقادی با واقعیت هارابوجود می آورد.درحقیقت واقعیت های اجتماعی تنها با انتقادعملی –نظری ِانقلابی ورادیکال به آن است که قابلیت دگرگونه شدن پیدامی کنند و به اندیشه تغییر جهان وایجاددنیائی دیگر- دنیائی انسانی تر- معنا می دهند.تاآنجا که به نظام های اجتماعی برمی گردد،شکاف بین ایندورا تنها می توان با شکل گیری یک مقاومت توده ای آگاهانه ورهائی بخش پرکرد.ونقش اصلی بخش های آگاه تروفعال تری که بطوربالفعل قادربه تحمل واقعیت های غیرانسانی موجودنیستند، نیزتلاش برای فعلیت بخشیدن به ظرفیت های نهفتهِ رهائی بخش درتوده های وسیع رنج و کاردارد.وآنچه دراین میان مهم است این است که آنها باید همواره هشیارباشند که مبادا نقش خود راجایگزین نقش توده ها بکنند.
شاید نویسنده مقاله نیمه خالی لیوان را می بیند ومن نیمه پررا. ولی درواقعیت لیوان نه خالی ِ خالی است و نه پرِپر، بلکه نیم نیمه خالی ونیمه پر است.اگربا چنین نگاهی به مسأله فرایندشکل گیری وگسترش مقاومت برخورد بکنیم لازم می آید که درارزیابی خود از دوتجمع فوق دونکته را وارد کنیم:
نخست آنکه بطورمعمول فعالیت های هنری و فرهنگی و یا صنفی که رنگ وبوی آشکارسیاسی ندارند ویا کمتردارند بدلایل روشن وقابل فهمی، همواره توده های وسیع تری رابسوی خود جلب می کند.واقعیت فوق بخصوص درجامعه استبدادزده ما که هنوزدرمقیاس عمومی توازن نیروبسودجبهه انقلاب وعلیه جبهه ضدانقلاب بهم نخورده ، مصداق بیشتری دارد. وبهمین دلیل است که برای مدافعان جنبش های واقعا توده ای و قادربه رهائی بدست خود، کشف وتقویت وجوه گوناگون هنرمقاومت همواره ازاهمیت زیادی برخورداراست. که البته نمی توان انکارکردکه درنزدما چپ های مبارز، بهای لازم به هنر مقاومت، بعنوان بخش مکمل ولازمی ازمبارزات اجتماعی و آکسیون های جنبشی داده نمی شود.پرکردن شکاف بین هنرومقاومت توده ای وایجاد پیوند طبیعی وبدورازهرگونه نگاه ابزاری بین آنها نیزیکی ازوظایف پیشاروی فعالین جنبش را تشکیل میدهد.وچراباید ماهنوز ناتوان ازبرگزاری آکسیون های هنری بعنوان بخشی ازجنبش مقاومت باشیم؟.مگرما دراین زمینه ها کم هنرمندمردمی داریم؟بله یک چیزکم داریم وآنهم دلبستگی به الزامات وقواعد برپائی وتداوم آکسیون های جنبشی است.بدون گذشت وقربانی کردن منافع فرقه ای بسودجنبش بدون جمع کردن قطرات نیروهای پراکنده خود،همه این امکانات مردمی یابدون استفاده خواهد ماند و یا حتا بفرض استفاده فرقه ای، آن امکانات را خواهیم سوزاند.
دوم آنکه باوجود واقعیت شکاف بین دامنه سرکوب و دامنه مقاومت،اما نسبت آنها درحد مأیوس کننده ای که نویسنده به تصویرمی کشد نیست:اگربررسی اعتراضات درحمایت ازدانشجویان را بفرض دریک نقطه مثلا تظاهرات 200 نفره استکهلم درمقابل تجمع 4000نفره شرکت کننده گان درکنسرت گوگوش کانونی کنیم وبه مقایسه به نشینیم،بدیهی است که کفه ترازوبهمان صورتی که نویسنده تصویرکرده است بالاوپائین خواهد رفت. اما چراماباید –اگربخواهیم که به مقایسه بنشینیم- آن را دریک نقطه کانونی کنیم ونتایج احیانا یک جانبه بگیریم؟ بنظرمن این واقعیت دارد که هنوزدامنه اعتراضات درمورد دانشجویان زندانی، ضعیف و ناکافی است.اما بهیچ وجه ناچیزوحقیرنیست. چراکه اگرخوب نگاه بکنیم معلوم می شودکه میدان مقاومت شامل دهها و صدها عرصه کارزار درپهنه داخل وخارج کشور است. گرچه تک تک آنها هنوزناچیزوکوچک بنظرمی آیند، اما مجموعه آنها چی ؟مثلا مقاومت روزانه ومستمر خانواده ها و انعکاس آنها دررسانه ها،ازقبیل دیدارآنها با هئیت اروپائی،تجمع اعتراضی دربرابر دفترسازمان ملل ویا مجلس شورای اسلامی ویا کوبیدن بردرب زندان اوین جهت نشان دادن حضوراعتراضی خویش به دژخیمان وزندانبانان وازآن طریق به کل حاکمان و... ودرکنارآنهااعتراضات وبیانیه های پی درپی کمیته های دفاع از دانشجویان ونیزتشکیل کمیته ده نفره ازوکلاء آزادیخواه ونیزاعتراضات واعلامیه های دانشگاه های گوناگون دردانشگاهای مختلف،حمایت سایرفعالین اجتماعی نظیرتشکل ها ومبارزین کارگری وروشنفکران و... وحمایت های دهها دانشگاه دودانشکده وهزاران دانشجو، تظاهرات گوناگون درخارج کشور،جلب همبستگی وهمدردی ده ها کانون وتشکل دموکراتیک ودهها رسانه،حمایت های نهادهای معتبرمدافع حقوق بشروشماری ازشخصت های آزادیخواه و معتبرجهانی و دیگر نهادها وشخصیت های مترقی بین المللی. خلاصه آن که اگرمبنای مقایسه را ازمقایسه دریک نقطه فراترببریم وآن را درسی روزضرب بکنیم،بفرض آنکه بتوانیم آنها را به کمیت معین تقلیل بدهیم،آیا بازهم کفه بسود کنسرت مورد بحث تمام خواهدشد؟ من ترجیح میدهم که این دو را،یعنی یک حرکت هنری-تفریحی خالص با یک حرکت سیاسی را درکنارهم قرارندهم. واگرهم بفرض بخواهیم چنین کنیم ،ترجیح می دهم که این مقایسه را دریک نقطه به عمل نیاوریم و درمجموع خود انجام بدهیم. ودربرخورد با فرایندمقاومت هم نیمه پرلیوان را به بینیم وهم نیمه خالی آن را.چرا که اگر انتقادها وانتظارات بصورت یک جانبه مطرح نشوند ومنجربه نادیده گرفتن قسمت پرلیوان نگردند،آنگاه تأثیربیشتریبرجای خواهند نهاد.بااین همه محوراصلی این نوشته تمرکزحول چالش اصلی شکاف بین مقاومت ودامنه مقاومت است.
چگونه باید برشکاف موجود بین دامنه سرکوب و مقاومت فائق آئیم؟
دراشاره به چالش مهمی که دربرابرگسترش صفوف مقاومت توده ای وجود دارد،لازم است نقب کوتاهی به واقعیت تلخی که مبارزه ومقاومتِ هم اکنون موجود دربسترآن جریان داردبزنیم:رژیم-یعنی یک دولت قدرقدرت وهیولامنشانه ای که مقدرات اداری ومعیشتی همه مردم رایک جا درچنگ خود دارد- با افزایش سیستماتیک دامنه فشارو سرکوب، داردهرلحظه به توده های محروم و فعالین جنبش ها خاطرنشان می کند بدانید که هزینه های مبارزه ومقاومت تاچه حد بالاست وبا هراقدام شما بالاترهم می رود.این هزینه ها نه فقط زندان وشلاق ووثیقه های ده ها میلیون تومانی ومحروم کردن آنها ازنشریه وتشکل وازحق برگزاری هرگونه کمپین و... است، بلکه فراترازآن ودراوج سبعیتی که می تواند تنها ازسوی حکومتی تبه کار وخالی ازهرگونه احساس مسئولیت دربرابر شهروندانش سرچشمه بگیرد، انگشت روی هست ونیست زندگی فعالین مبارز نهاده و آنها را هرلحظه به ازدست دادن شغل ومعیشت وحق تحصیل و... تهدیدمی کند. چنان که هنوزکه هنوزاست داردگروه گروه معلمان را بدلیل شرکت دراعتراضات صنفی خودوبجرم طرح مطالبات اولیه خود، به انواع واقسام تنبیه ها واززندان تا تعلیق و تااخراج،که چیزی جزازدست دادن ممربخورونمیرزندگی کنونی اشان نیست محکوم می کند.همین مجازات را درمورد کارگران شرکت واحد هم شاهدبودیم و هستیم. بطوری که یک لحظه فعالین کارگری را آسوده بحال خودنمی گذارد.وحتا وقتی بهردلیل ناچارمی شودمثلا ابراهیم مددی را آزاد کند،پس ازچندروز دوباره او راحضارمی کند،تامبادا سایر کارگران روحیه گرفته وامربرآن ها مشتبه شود که گویا رژیم دست ازسرشان برداشته است. وضعیت خطیروبیمناک محمود صالحی –به جرم برگزاری مراسم مستقل ماه مه و بدلیل استمرارروح رزمندگی- نمونه گویای دیگری ازبرخورد جنایتکارانه رژیم با این گونه فعالین مبارز است.اوبا تن دادن به رسوائی عالمگیرناشی ازاین جنایت خود به تک تک کارگران پیام می دهدکه قبل ازآنکه به هوس مبارزه بیفتند ازسرنوشت محمود صالحی درس بگیرند. درمورد دانشجویان،علاوه بر آدم ربائی وزندان وضرب وشتم و....آنها را به تعلیق واخراج ازدانشگاه ها تهدید کرده و تلاش دارد که خانواده هایشان را به کنترل دانشجویان وادارد واگرتمکین نکنند، شروع به تهدید آنها نمایند.(نمونه فشاربه خانواده روزبه صف شکن و رژه رفتن لباس شخصی ها دربرابرمغازه دارفروشی آنها درشیرازیکی ازاین نمونه هاست).
اکنون یک ماه وچندروز ازیورش دستگاه های امنیتی رژیم به فعالین دانشجوئی چپ،که درآستانه برگزاری مراسم روزدانشجو صورت گرفت می گذرد.البته می دانیم که هدف رژیم بیش ازایجاد اختلال دربرگزاری روزدانشجوبود.هدف مهمتربی اثرساختن نقش دهها فعال دانشجوئی شناخته شده چپ و وارد آوردن ضربه کاری به توش وتوان جنبش دانشجوئی بود.چنین یورشی درعین حال و به یک معنا، به پایان رسیدن باصطلاح ماه عسل تحمل رژیم دربرابرفعالیت نیروهای نسل جدید چپ است.این نشان میدهد که چپ باسپری کردن دوران جنینی رشدخود به چنان وزنه ای درمیان دانشجویان تبدیل شده است که دیگرحضورووجودش برای رژیم بی اهمیت وبدون خطر نیست. با این همه،علیرغم سنگینی ضربه وارد آمده،شاهد بودیم که برگزاری مراسم روزدانشجو درپی یورش رژیم-چه دردانشگاه تهران و وچه در سایردانشگاه های کشور-ونیز تداوم مقاومت پس ازروزدانشجو دردانشگاه های گوناگون(ازجمله مقاومت قابل تحسین دانشجویان اصفهان دربرابرفشارهای حاکمیت)،نشان میدهد که خوشبختانه پتانسیل اعتراضی موجود درجنبش دانشجوئی فراترازآن است که با دستگیری ده ها دانشجوی ولوفعال و ارزنده،جنبش دانشجوئی ازنفس بیفتد ویاحتا دچاروقفه وگسست محسوسی بشود.
ضریب سراسری وجهانی مقاومت های موضعی
رژیم معمولا پس ازدستگیری فعالان جنبش ها،به چندماهی فضای آکنده ازرعب افکنی و هاله سکوت نیازدارد تا بتواند با فراغ خاطر،بااعمال فشاربه دستگیرشدگان و پرونده سازی، سناریوی های موردنظر خود را به مرحله عمل برساند. اما به تجربه دیده ایم که هرچه دامنه مقاومت برای آزادی زندانیان فراگیرتروگسترده ترباشد،خواب های رژیم آشفته ترشده و درانجام دستکم بخشی از سناریوهای خود ناکام می گردد.مورد دانشجویان دستگیرشده نیزخارج ازاین قاعده نیست. می توان وباید با تنگ کردن هرچه بیشترعرصه بررژیم وممانعت ازاینکه بتواند بافراغ خاطربه فشار وشکنجه دانشجویان بپردازد،سناریوهای رژیم را نقش برآب کرد. وباین ترتیب یک گام دیگراو را بسوی فرورفتن در باتلاق مقاومت توده ای کشاند.ظاهرارژیم چنین وانمودمی کندکه دربرابراین گونه فشارها بی خیال وبی تفاوت وهم چون سنگ خاراست.اما درواقع چنین نیست و درجهان امروز هیچ رژیمی نمی تواند نسبت به آنتنی شدن هرروزه مقاومت درپهنه داخلی وبین المللی بی تفاوت باشد.مقاومت باضافه بازتاب جهانی آن،امروزه براستی فضاهای تازه ای را برای گسترش مقاومت وممانعت ازدرهم شکستن شدنش فراهم ساخته است که تادیروزبرای جنبش ها باین سهولت قابل دسترسی نبود.وقتی ازپیداشدن فضاهای نوین وپردامنه مقاومت سخن به میان می آید،به معنی این است که دیگرحکومت های استبدادی هم چون دیروزقادرنیستند،مقاومت های درخشان دراین یا آن نقطه را،که همواره هم وجود داشته اند،بسهولت گذشته ودرهاله ای ازتوطئه سکوت درهم بشکنند.ابزارهای ارتباطی جهان امروز،درعین حال به قدرت همبستگی امکان نقش آفرینی داده وبه یک تعبیر،مشارکت ِ-گرچه ناهمطراز،ولی مکمل- درنبردهای موضعی ومحلی را فراهم ساخته است.درچنین فضائی هرمقاومت محلی وموضعی می تواند موجی از جلوه های گوناگون همبستگی را دراین یا آن گوشه کشورواین یا آن گوشه جهان بوجود آوردکه با گره خوردن آن ها به کانون مستقیم وموضعی مقاومت،به مقاومت محلی یک ضریب فرامحلی،سراسری و جهانی ودرنتیجه به مراتب تأثیزگذارترازقبل می دهد.وباین ترتیب هم جان تازه ای برمقاومت موضعی ومحلی دمیده می شودوهم امکان مشارکت ولوناهمطراز، ولی مکمل فراهم می گردد درپرتونتایج چنین پیوندی ازمقاومت موضعی وهمبستگی سراسری با آن است که مثلا دولت آمریکا ناچارمی شود پس ازرسوائی ناشی ازافشاء شکنجه هایش درعراق وزندان گوانتانامو،حجم تازه ای ازبحران اخلاقی را به بحران هژمونی خود بیافزاید.وحتا ناچارشود که برای کاستن ازدامنه ویرانگرش، اسناد آن رسوائی ها را برای همیشه نابودکند.یادرنمونه معروف ودرخشانی رزمندگان زاپاتیست ها با گشودن فضای همبستگی جهانی ازاین طریق،عملا حفاظت مؤثرتری ازمنطقه آزادشده وآرمان های خود دربرابردولت مکزیک و حامیان امپریالیستش فراهم کنند.درکشورما نیزتأثیربهره گیری ازاین فضاهای گشوده شده دردنیای کنونی-باوجود بهره برداری ناقص ازآن -مشهوداست.وگرچه جمهوری اسلامی وانمودمی کند که فی المثل نسبت به نمایش درآمدن عکس محمود صالحی برروی تخت و بسترمرگ وزندگی ودرحالی که به غل وزنجیربسته شده است، و یا از بازتاب هرروزه مقاومت پرشورخانواده های دانشجویان زندانی، بی خیال است،اما درواقعیت امرچنین نیست و درجهان امروز-با ظهورابرقدرت افکارعمومی وفشارروزافزون آن دردنیای بهم پیوسته کنونی-هیچ حکومتی نمی تواندبدرجاتی-بسته به دامنه فشارونوع ساختارومیزان وابستگی خود- نسبت به عواقب آن بی اعتناء باشد.نگاهی به عملکرد جمهوری اسلامی باهمه بی اعتنائی اش به فشارهای جهانی،وعلیرغم آنکه وانمودمی کند که باصطلاح ککش نمی گزد، خلاف آن را نشان می دهد.مثلا مگرهمین نظام نبود که درمقطع سال 67 با یک آره ویا نگفتن ودرجه بندی زندانیان برمنبای نوع ارتداد، حکم قتل هزاران زندانی سیاسی را صادر کرد.مقایسه آن وضعیت با حالا ودرحالی که رژیم اکنون به لحاظ ماهیت ومیزان انحطاط خود،حتاارتجاعی تروهارتروسرکوب کننده ترشده، اما ازبرکت دامنه مقاومت وبهره گیری ازفضاهای جدیدوتحمیل بسیاری از باید ها ونباید ها به رژیم بخوبی این تفاوت راشاهدیم. بعنوان مثال امروزه ما آشکارا شاهداعلام علنی کمونیست بودن توسط این یا آن مبارزچپ واین یا آن جریان، نه فقط دربیرون زندان بلکه حتی درخود زندان هستیم که درگذشته تحمل آن توسط رژیم کمترقابل تصوربود.باوجود آنکه بروزچنین پدیده ای برمبنای دستورات فقهی رژیم ازجنس مرتد بدخیم بشمارمی رود،اما رژیم دیگربسهولت گذشته قادرنیست مطابق مقررات و منویات پلید خود اعمال اقتدار کند. عین همین روند را درعرصه موسوم به جنبش زلف ها ومبارزه علیه حجاب تحمیلی رژیم شاهدیم،وقتی که فرمانده نیروهای انتطامی دردفاع ازپروژه امنیت اجتماعی و چهارفصل کردن مبارزه علیه بدحجابی اعتراف می کند که اگراین مبارزه نبود،امسال شاهد بی حجابی کامل درملاء عام بودیم!. وقتی رژیم مجبورمی شود،که فی المثل برخلاف آنچه که خود برنامه ریزی کرده وزودترازموعد معین وباعدول ازسیاست برخوردگزینشی خود با دانشجویان و با خانواده های آنها،به برخی تماس های تلفنی تن می دهد ویاناچارمی گردد که به خانواده ها وعده ملاقات با دانشجویان زندانی بدهد،درواقع شاهد عملکرد همین ضریب فرامحلی مقاومت هستیم.ویا زمانی که رژیم ناچارمی شودهمزمان بادستگیری شماری تازه ازدانشجویان برای کاستن ازدامنه فشاربخود و ممانعت ازخطرشعله ورشدن اعتراضات درسایر دانشگاه ها،درهمان زمان شماریگری را آزادکند ویا وقتی مجبورمی شودبا دادن وعده اعتراضات دانشجویان اصفهان را خاموش نماید و... جملگی واکنش هائی هستند برای کاستن ازفشارهای داخلی وبین المللی مقاومت صورت می گیرند.گواین که می دانیم با توجه به ماهیت رژیم ودامنه خطری که موجودیت اورا تهدید می کند،هیچ کدام این مانورها مانع از طراحی یورش های تازه علیه جنبش ازسوی ررژیم نشده و نخواهند شد.مساله موردنظرما هم نه آن،بلکه بهره گیری بهینه ازفضاهای جدید برای مقابله با تعرضات رژیم است.منظورجاانداختن این اندیشه است که درجهان امروزی هیچ مقاومت موضعی ومحلی محکوم به تنها ماندن نیست وتنها نخواهد ماند.واینکه چگونه فضاهای جدید امکان مشارکت وبروزهمبستگی هرکس را درهرگوشه ای ازجهان با این مقاومت های موضعی ومحلی فراهم ساخته است. هدف نشان دادن این واقعیت است که امروزه مقاومت وپیگیری شورانگیز خانواده های 20 دانشجوبهمراه بازتاب جهانی آن ومشارکت دیگران درهمبستگی وهمدردی با آن، می تواند فضای مقاومت جدید ولاجرم دست آوردهای جدیدی را بگشایدوبه یک مبارزه موضعی ومحدود ازجهاتی خصلت کمابیش سراسری وکیفیتا جدیدی بدهد.و این که بهره گیری ازفضاهای نوین ومشارکتِ ولوناهمطراز،ولی مکمل،درهرنبردموضعی می تواند به آن ضریب معینی برای بردسراسری پیداکردن، بدهد. واین که همین مساله تاچه حد درگشودن فضاهای جدید و بهم زدن توازن قدرت های تامتوازن موثرباشد.وبالاخره این که استفاده ازاین ضریب جهانی وبه درجاتی،چگونه هوشیارانه ازسوی جنبش های گوناگون کارگری و زنان و دانشجویان وجنبش ضداستبدادی وازجمله خانواده های دانشجویان زندانی موردبهره برداری قرارمی گیرد.
تاکتیک اصلی رژیم معطوف به آن است که هزینه مقاومت ومبارزه را افزایش بدهد،تا بزعم خود باایجاد هراس عمومی ازورود مردم به صحنه نهائی و سرنوشت سازمبارزه جلوگیری به عمل آورد.سوی دیگرسکه واقعیت آنست که جنبش مقاومت نیز دربستر ده ها و صدها و هزاران نوع ازاین مقاومت ها و نبردهاست- اگرکه ازنفس نیفتد- می تواند آبدیده شده و آمادگی و استحکام لازم برای تعرض نهائی را بدست آورد.هرمقاومتی به معنی کوبیدن پتکی برصخره جمهوری اسلامی است که سهم خود درا درخرد کردن نهائی آن دارد.واساسا "غول" رژیم جمهوری اسلامی راتنها می توان درزیررگبارانبوه مشت های بیشماربه گوشه رینگ راند وبی حس کرد وسرانجام با ضربه نهائی کارش را ساخت.آن چه را که رژیم بخیال خودتهاجم کارساز وفلج کننده به جنبش می پندارد،می تواند برخلاف هدف وی،خود به محرکی جهت توده ای کردن مقاومت و فرورفتن بیشتر درباتلاق مرگ بیانجامد. این فقط مردم نیستند که با افزایش هزینه مبارزه باید بهای آن را بپردازند، بلکه خود رژیم هم ناچاراست که با افزایش شکاف بین خود و مردم ودریافت مشت های تازه،تشدید شکاف های درونی و ریزش بقایای پایگاه توده ای اش و بالأخره تشدید فشارهای بین المللی تاوان بیشتری را بپردازد. بهره گیری ازفضاهای جدید واستفاده بهینه از ضریب سراسری وجهانی ِمقاومت های موضعی ومحلی بی شک درپرکردن شکاف بین واقعیت سرکوب ومقاومت موثراست، اما بدیهی است که به تنهائی قادربه پرکردن آن نیست. درواقع هیچ عاملی جزخود جنبش سراسری ومتکی برخود،نخواهد توانست خلاء فوق را پرنماید وآنچه هم که دراین بحث درمدنظراست همانا هموارساختن مسیربه میدان آمدن است. اگرتاکتیک اصلی رژیم درمقابله با خطر برآمد عمومی جنبش مقاومت،افزایش هزینه های مقاومت وقلع و قمع فعالین وپیشروان جنبش هاست،پس تامرحله برآمد عمومی وغیرقابل بازگشت جنبش به مرحله مقاومت توده ای وتعرض عمومی چه گونه باید عمل کرد؟:
جزترکیب موثردو راهبردشناخته شده زیر،بنظرنمی رسد راه میان بردیگری وجود داشته باشد:
الف-پیوند وهم پوشانی مبارزه فعالین با مبارزه بدنه،باهدف گسترش هرچه بیشتر قاعده جنبش و ارتقاء آن به نقطه جدید. ودرهمین رابطه باتوجه به تهاجم همزمان رژیم به همه حوزه های اجتماعی،هرنقطه موردتجاوزقرارگرفته ظرفیت تبدیل شدن به یک کانون کمابیش مقاومت را دارد. بابهره گیری ازفضای ضریب سراسری وجهانی می توان آن را برای رژیم پرهزینه کرد وبتدریج ازبهم پیوستن آنها به یکدیگرشرایط برآمدعمومی را فراهم کرد.
ب- تقسیم هزینه اجتماعی مبارزه ویابعبارتی دیگر همبستگی ،همبستگی وبازهم همبستگی.
دیده ایم که وقتی گاوبازی مورد هجوم غافگیرانه گاوخشمگین و نیرومندی قرارمی گیرد، ودرحالی که به زیردست وپای آن افتاده وگرفتارشاخ های سهمگین اش می شود،یاران دیگر گاوبازدربرابرگاوکف به دهان آورده ظاهرمی شوندتاباجلب توجه اوبسوی خود،جان همکارشان را نجات بدهند.تاکتیک شروع نبرد درنقطه دیگر،همیشه یکی ازمؤثرترین وشناخته شده ترین راه های کاستن ازفشارروی نقطه دیگری محسوب می شود.شروع همزمان نبردازنقاط دیگر برای ایجاد یک نبردبزرگ ِسراسری وجنبش جنبش ها،بی شک عالی ترین نوع همبستگی ونمایش قدرت جمعی بشمارمی رود.بااین وجود تارسیدن به این مرحله،سطوح گوناگون و متنوعی ازهمبستگی وهماهنگی وجود دارند که درمیدان مبارزات اجتماعی،به نوعی همان نقش حامیان گاوباز راایفاء می کنند.
اگررژیم مثلا کارگران را به دلیل مبارزه برای تشکل مستقل خود،به زندان و بیکاری واخراج تهدید می کند، وکارگران نیردرکشوری استبدادزده چون ما فاقد صندوق اعتصاب وانواع حمایت های جانبی برای مقابله با پی آمدهای منفی مبارزات خود وتأمین ادامه کاری آن هستند،چرا نباید صندوق اعتصاب ویاصندوق حمایت ازخانواده های زندانی و... ودیگرنهادهای همیاری توسط جامعه و مدافعین گسترده آزادی وبرابری اجتماعی، بوجود نیاید؟. تنها با سرشکن کردن هزینه های مبارزه و گسترش دامنه همبستگی است که می توان جرقه های مقاومت را تا تبدیل شدن به حریق کامل ازخاموش شدن درامان نگهداشت. 2008-01-06-86-10-16
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com


Friday, December 07, 2007

16 آذر وآزمون جنبش دانشجوئی
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه

دستگیری 30 فعال دانشجوئی را که جرمشان تدارک برگزاری 16 آذربود،باید گام تازه ای درسرکوب حنبش دانشجوئی ازسوی رژیم دانست.بی شک هدف رژیم فراترازفقط ممانعت ازبرگزاری 16 آذربود.بیش ازآن تلاشی است درچهارچوب برخورد با جنبش های اجتماعی وفلج کردن پیشروی آن ازطریق درهم کوبیدن شبکه فعالین این جنبش ها.دراصل رژیم با نگرانی ازمسیراعتلایابنده جنبش ها واحساس خطرازپیوند های روبه تعمیق ِ فعالین وبدنه جنبش ها که متضمن زایش وبرآمد مقاومت های توده ا ی سازمان یافته و آگاه است، با تنها ابزارباقی مانده برای بقاء خود، یعنی چماق سرکوب وارد میدان شده است.باچنین ارزیابی ازمسیربالنده جنبش های اجتماعی وطبقاتی است که رژیم جمهوری اسلامی مدت هاست که خطرعمده را اساسا داخلی یعنی سربازکردن جنبش های اعتراضی گسترده وغیرقابل کنترل می داند. وآنرا تا آن حد جدی و بیمناک کننده یافته که خامنه ای رسما طی دستورالعملی به فرمانده سپاه(والبته دراوج وقاحت قابل تصور ازسوی حتا یک حکومت استبدادی، آنهم درحالی که منازعات مربوط به بحران هسته ای گوش عالم را کرکرده است)، وظیفه اصلی وراهبردی سپاه را مقابله با شورشها وسرکوب اعتراضات توده ای عنوان کرده است. ودرهمین رابطه با ادغام سپاه و بسیج و فشرده کردن اهرم های اطلاعاتی وانواع نهاد های سرکوب وتلاش برای هرچه یک دست کردن حکومت پادگانی خود، خویشتن را برای مقابله با چنین خطرات محتملی آماده ساخته است.نکته مهم دراین سرکوب آن است که دریابیم،رژیم درحالت انتظار وحالت آماده باش نمانده، بلکه ازهم اکنون به مقابله باصطلاح پیشگیرانه پرداخته و آگاهانه وسنجیده سعی می کند که با به میدان کشیدن ستون فقرات جنبش ها به صحنه عریان مبارزه،وبا آماج قراردان آنها ومشغول کردنشان به اعتراضات ودرگیری های جداازحضوربدنه واحیانا زودرس وتبعات ناشی از آن، آنها را ازایفاء نقش اصلی وتعیین کننده خویش که هماناادغام تجربیات وتوانائی های خود با توانائی های بدنه اجتماعی وباهدف تقویت سازمان یافتگی و آگاهی آنهاست،بازدارد.تاکتیک فوق را رژیم بدرجاتی درمورد کارگران شرکت واحد،معلمان وبرخی اعتراضات مهم مزدوحقوق بگیران نیزبکارگرفت و اکنون برآن است که درمورد جنبش دانشجوئی نیزبکارگیرد.همچنان که تحت عنوان سرکوب اراذل و اوباش مشغول قلع و قمع کردن وزهرچشم گرفتن ازعناصرمحرک وانفجاری جنش های حاشیه تولید است.همانطورکه که بشکل دیگری سرکوب فوق را درمورد فعالین جنبش های ملی وقومی نیزادامه می دهد.
آنچه که می تواند به سرکوب نقشه مند وپیشگیرانه رژیم که ناظربرجداکردن مبارزات فعالین ازبدنه و سرکوب پیشرس و آسان آنها درغیاب به میدان آمدن اجتناب ناپذیر جنبش های توده ای یاری رساند،همانا اشتباه استراتژیک فعالین درافتادن به دام اغواگری های رژیم،اشتباه محاسبه در توازن نیرو،ودر تشخیص نادرست لحظه ورود به صحنه مبارزه علنی وکشانده شدن به آن،ازطریق اقدامات زودرس و قهرمانانه اما گسسته ازبستراصلی خود، علیه دشمن است.بی گمان تجربیات زیادی ازفرجام این گونه مبارزات قهرمانه اما کم بازده، چه قبل ازانقلاب وچه پس ازانقلاب جمهوری اسلامی وجود دارند که می توانند برای نسل جدید فعالین و پیشروان جنبش ها،که فی الواقع باید آن ها را عالی ترین محصول و سرمایه ارزنده جنبش ها بشمارآورد،وجود دارند که حاوی درس های گرانبهائی هستند. وقتی که راهبرد پیوند مبارزه فعالین با مبارزات بدنه وهم پوشانی آن هامطرح می شود،معمولا دورویکرد افراط وتفریط دربرابرمان قرارمی گیرد: رویکرد انفعالی ورویکرد به آب وآتش زدن توسط فعالین.بی تردید گزینه انفعال چیزی جز ترشی گرفتن فعالین وتبلیغ بی عملی ودرحقیقت بلاموضوع کردن نقش پراهمیت فعالین درتقویت وانکشاف مبارزه و جنبش نیست.هم چنانکه رویکرد دیگر،با نشاندن مبارزه خود وهم مسلکان خود، به جای مبارزات توده ای که جایگزین ناپذیراست، درعمل راه را برای سرکوب آسان هم فعالین و پیشروان و هم خود جنبش هموارمی کند.وحال آنکه روئین تن شدن جنبش وفعالین ازیکسو ونشانه گرفتن پاشنه آشیل رژیم برای ازپادرآوردنش ازسوی دیگر، باپیوند تنگاتنگ آندو گره خورده است.بدیهی است که دراین جا اصلا سخن برسرمبارزه بدون دستگیری و زندان و شکنجه وانواع ناملایمات دیگر نیست که بدیهی است بدون پرداختن چنین هزینه هائی پاگرفتن جنبش انقلابی و سرنگونی حکومتی هارووحشی هم چون جمهوری اسلامی قابل تصورنیست.بلکه بحث درپیوند و ضرورت گره خوردن مبارزات وجان فشانی های فعالین و بدنه باهم است تا اولادریزچتر حمایتی جنبش توده ای ضرب وشتم وانهدام فعالین به حداقل خودبرسد و ثانیا،درمتن حرکت جنبشی با دستگیری و حذف یک نفرعملاچندین نفر بازتولید شده و امرمحاصره رژیم دچارگسست نشود.و ثالثا جنبش با تلفیق خشم وآگاهی، لحظه ها وافق ها وسازمان یافتگی و روشنائی، ودرغیاب فعالین آگاه خود، دچارسیکل معیوب ناکامی های گذشته –ازاین استبداد به آن استبداد-نشود.درتجربه انقلاب بهمن که نشاندهنده اوج نابهنگامی و جدائی جنبش ازفعالین آگاه بود، شاهدبودیم که دربحبوحه فراشد انقلاب وحساسترین لحظه های عروج آن، درحالی که صدها و هزاران تن ارفعالین فداکار وصادق درزندان ها قرارداشتند، وبویژه درخلاء وجود فعالین چپ و رادیکال،این نیروهای روحانیت و نیروهای لیبرال و واپس گرا بودند که توانستند همچون میوه چینان فرصت طلب، باسهولت تمام کنترل جنبش ونبض آنرا دراختیارخود بگیرند.
*******
می دانیم که شعار"اتحاد، مبارزه ، پیروزی"،ازدیرباز یکی ارشعارهای راهبردی 16 آذروجنبش دانشجوئی دربرابراستبدادهای حاکم بوده است.گرچه درگذرزمان درک ما ازمبارزه واتحاد وپیروزی بسی تعمیق یافته و دیگرنه اتحاد را به معنای آن یکانگی و یکدستی گذشته و همه باهم می دانیم و نه نوع مبارزه ومعنای پیروزی را با افق های محدود گذشته می نگریم.بااین همه و صرفنظرازتحولاتی که دردرکمان نسبت به هر کدام ازاین مقولات رخ داده،اما شعارفوق هم چنان اهمیت خود راحفظ کرده است.چرا که درکناراختلافاتمان وچندگونه گیمان وطیف بندیمان،اما استبداد بی امان واختناق آور وسدکننده همچنان قدبرافراشته و با تمام توانش درحال تبدیل کردن دانشگاه ها به پادگان است.درچنین شرایطی جنبش دانشجوئی ناگزیراست که هم چنان به تحکیم صفوف همبسته خود دربرابراستبداد و برای عقب راندن آن بپردازد.مثلا نصب دوربین های جاسوسی برای کنترل دانشجویان دردانشگاه ها، چپ وغیرچپ نمی شناسد و همه آزادیخواهان و مبارزان ضداستبدادی را به یکسان مورد فشار و تهدید قرارمی دهد. بنابراین برای ایجاد محیط امن وسالم برای فعالیت وبرای آنکه بتوانیم نفس بکشیم، وبرای تأمین وحفظ حریم امن دانشگاه،لازم است که با اتکاء به نیروی جمعی امان، به جنگ دوربین های جاسوسی برویم وبا اتکاء به آن دانشگاه ها را ازجرثومه ها و نهادهای رنگارنگ رژیم پاکسازی کنیم. یا همانطور که دربرگزاری مراسم 16 آذردانشگاه تهران شاهدبودیم گشت های امنیتی رژیم تبه کار،با زبرپاگذاشتن کامل حرمت دانشگاه،مست ازباده قدرت،حتا باایجاد گشت های داخل دانشگاهی ودستگیری ودست بندزدن به دانشجویان به آدم ربائی وبگیروبه بند پرداختند. آیا برای مبارزه با چنین تبه کارانی بجزروی آوری به نیروی همبسته دانشجوئی می توان عامل بازدارنده دیگری سراغ گرفت؟ وهمین طوراست درمورد تأمین فضای لازم برای انتشار نشریات و ایجاد تشکل ها و تحقق خواست های صنفی ومبارزه علیه تبعیض جنسی و…. که بدون یک جنبش ومقاومت توده ای وسراسری دانشجوئی دست یابی به آنها ناممکن است. بدیهی است که با داشتن چنین گستره ای افق دید ما صرفا به برپاکردن چند پرچم و پلاکارد توسط این یا آن طیف معین،تحت هرشرایطی و بهرقیمتی محدود نمی شود.بلکه لارم است که روزدانشجو را تبدیل به صفوف همبسته دانشجوئی وحضورپرشکوه آنان کنیم.وبیش ازآن این قدرت جمعی رامعطوف به مبارزه مداوم علیه اختناق و رنج هرروزه ای بکنیم، که بردانشجویان اعمال می شود.یعنی تکیه به آن نیروی مقاومت توده ای بالقوه سراسری وتعیین کننده ای که تنها نیروی آلترناتیو دربرابر فشارهای سهمگین رژیم درمحیط های دانشجوئی بشمارمی رود.که البته پذیرش آن الزامات و مسئولیت پذیری بیشتری دربرابرجنبش را ازسوی همه گرایشات بویژه گرایش های مدعی چپ و سوسیالیسم می طلبد.
بنابراین می توانیم مطمئن باشیم که تقویت صفوف جنبش دانشجوئی یا شقه شقه کردن آن شاخص مهم وراستینی است برای سنجش میزان وفاداری به پیام اصلی 16 آذروجنبش دانشجوئی و ارزیابی ازمیزان مسؤلیت شناسی هرفرد وهرگرایشی ازهرطیف دانشجوئی.بخصوص باید تأکید کرد درنزدنیروهای چپ و سوسیالیستی دفاع ازمنافع و مطالبات عمومی جنبش وقرارندادن مطالبات و منافع اخص خود دربرابرآن، همواره ازاهمیت اصولی برخورداراست.
آیا برگزاری 16 آذر امسال بویژه درتهران و ازسوی دانشجویان چپ ورادیکال نشانی ازچنین بلوغی با خودداشت؟.میدانیم که برخلاف سال گذشته، امسال، برگزاری آکسیون های دانشجوئی وازجمله مراسم 16 با انشقاق جنبش دانشجوئی وطیف بندی های راست وچپ ازیکسو وانشقاق صفوف گرایشات چپ ورقابت های درونی آن برای کسب فرادستی برجنبش دانشجوئی ازسوی دیگرهمراه شد. بطوری که حتا موازین بدیهی و اولیه نظیر توافق حول تعیین زمان ونحوه برگزاری این مراسم ازسوی قاطبه نیروهای چپ، تحت الشعاع چنین اختلافاتی قرارگرفت.بی شک دروجه نخست شکاف نقش جریانات متمایل به لیبرال ها و اصلاح طلبان درداخل دانشگاه برجسته بود.اما درشرایطی که بدنه دانشجوئی وطیف گسترده ای ازآن هنوز قادرنبود دربرابر منازعات درحال شتاب، قضاوت و موضع روشنی داشته وبه عنوان عامل فشارمؤثردرپس زدن فرقه گرائی عمل کند،نحوه موضع گیری نیروهای چپ نیز در دامن زدن جدائی زودرس فوق وسرگردانی وانفعال بدنه دانشجوئی بی تأثیرنبود. درحالی که نیروهای چپ اگرسنجیده ترعمل می کردند می توانستند با تکیه به فشاربدنه، نیروهای راست را برسردوراهی عقب نشینی ازادعاها وتوقعات نابجای خود ویا منزوی شدن هرچه بیشتردرنزد بدنه سوق دهند.بدترازآن،نیروهای چپ دردرون خود نیزبا عمده کردن رقابت ها واختلافات ،قادرنشدند برای برگزاری یک 16 آذرمشترک باحضورهمه نیروهای مدافع و یا متمایل به چپ دریک صف همبسته عمل کنند. بی شک نتیجه این گونه عملکرد،آنهم در شرایطی چنین حساسی نه فقط می تواند به برآمد جنبش دانشجوئی که درنخستین گام های خود قراردارد، آسیب بزند و بدنه را دربرابراین گونه رقابت ها بی تفاوت ومنفعل کند،بلکه می تواندبراعتبارنیروهای چپ درمیان دانشجویان لطمه وارد کرده وبرروند بالندگی و گرد آوری نیروازجانب آنان آسیب های جبران ناپذیری وارد کند.بی شک برگزاری 16 آذرازسوی نیروهای چپ،آنهم درفضائی چنین دشوار وسنگین،علیرغم همه کاستی ها و خطاها، قابل ستایش وخاطره ای بیادماندنی است.اما نباید فراموش کنیم که اولادامنه آن دردانشگاه تهران باتوجه تعداد دانشجویان وسابقه برگزاری این نوع مراسم چندان زیادنبود و جالب است درشهرستانها باتوجه نقش کمترفرقه گرائی ها و رقابت های درونی درمقایسه با تهران ازابعادنسبی بیشترو دامنه باشکوهتری برخورداربود وثانیا دقیقا بهمین دلیل نمی تواند الگوی مناسبی برای برگزاری 16 آذرو برپائی جنبش دانشجوئی باشد. درحقیقت 16 آذربیش ازآنکه درخدمت ابرازوجود جنبش دانشجوئی باشد،بیش ازآن درخدمت اعلام موجودیت این یا آن طیف قرارگرفت. وهمانطورکه درسطورزیرین اشاره خواهیم کردامری که تنها یکی ازمولفه های بلوغ جنبش دانشجوئی بشمارمی رود.ازاین رو خطاست اگرکه ارزیابی مان ازمیزان موفقیت آمیزبودن برگزاری 16 آذرامسال را صرفا با آنچه که اتفاق افتاد، توضیح دهیم. روشن است،صرفنظرازاین که رانده شدن به این نقطه چقدراجتناب پذیربودیا نه،معیار اصلی درارزیابی ازاین رویداد را میزان تقویت و بالندگی جنبش دانشجوئی با مجموعه مولفه های تشکیل دهنده خود،تعیین می کند. وبرهمین اساس است که می توان گفت،عروج ونزول ویاسودوزیان این یا آن طیف واین یا آن گروه واین یا آن بخش جنبش دانشجوئی هرگزنمی تواند جایگزین برگزاری مراسم 16 آذرتوسط خود جنبش دانشجوئی باحضور بدنه وحضورحتی الامکان همه طیف های متعلق به آن والبته با نقش آفرینی هرچه بیشترجنبش چپ درآن بشود.بگذاریم که روز 16 آذرهم چنان به مثابه نماد وتجسم جنبش رزمنده و چندگونه جنبش دانشجوئی باقی بماند.بگذاریم که نیروهای چپ وسوسیالیست با برخوردنقادانه ازتجربه وعملکرد امسال ودرس های برگرفته ازآن نقش شایسته خویش را در برگزاری هرچه باشکوهترآتی آن ومهمترازآن درتقویت صفوف جنبش دانشجوئی به مثابه یک جنبش متکثر ومیلیونی بکارگیرند
مؤلفه های بلوغ، و بحران بلوغ
واقعیت آن است که جنبش دانشجوئی اکنون باچندین چالش همزمان بشرح زیرمواجه هست که پاسخ مناسب وهمزمان به همه آنهاست که درجه بلوغ وخود آگاهی آن رابه نمایش می گذارد ونشان می دهد که تاچه حد به جنبشی "برای خود "تبدیل شده است:
الف- طیف بندی های خود رابسرانجام برساند.مهم آنست که این طیف بندی ها روی موازین و اختلافات واقعی وبنیادامتفاوت بنانهاده شود ونه به صورت زودرس برروی خرده اختلافات وخرده گرایشات.مهم آنست که درکنارآن دریابیم که هیچ طیفی باهرادعا وگستره وباهراهمیت وهردرجه حقانیتی که برای خود قائل است،به تنهائی معادل جنبش دانشجوئی نیست ونمی تواند باشد. ودرنتیجه ازقلمدادکردن خود به مثابه سخنگو ویانماینده کلیت جنبش،تاچه رسد بنام آن عملکردن، بایداجتناب ورزید.
ب-به موازات روند فوق وعلیرغم آن، درمبارزه علیه استبداد ومقابله باپادگانی کردن دانشگاه وجامعه،باید بیشترین نیروی متحد بدنه دانشجوئی را به میدان مبارزه کشاند. بی شک چنین هدفی جزبا تکیه برمطالبات فراگیردانشجوئی و انجام اتحاد عمل ها و اقدامات مشترک طیف های گوناگون دانشجوئی-حتا اگرشده بصورت ائتلاف ها وهمکاری های موردی حول اشتراکات و مهمترین مطالبات، ناممکن است.
ج-تقویت هرچه بیشتر پیوند وهمبستگی متقابل جنبش دانشجوئی با سایرجنبش های اجتماعی و طبقاتی. درست است که محیط های دانشگاهی درنهایت بازتاب دهنده قطب بندی ها وصف آرائی ها طبقاتی وسیاسی اصلی درجامعه است.اما آن ها درقالب پدیده ای به نام دانشجو( با داشتن خودویژه گی هائی برخاسته ازفاکتورهای متعدد-ازجمله خاستگاه طبقاتی، چشم انداز صعود طبقاتی وامکان بکارگمارده شدن با حقوق های مکفی وبالا توسط بورژوازی که تازه تبدیل به مزدوحقوق بگیررسمی می شود،عنصر آگاهی درحال تحول ناشی ازپویش قشر دانشجووسیالیت متعلق به آن و...) عبورمی کند،آنهم بصورت یک روند و درحال شدن.ازاینروبرخورد مکانیکی وخطی باآن وتقسیم بندی زودرس ونارس دانشجویان براین اساس، به منزله نادیده گرفتن قانونمندی انکشاف این پدیده پویا ومتحول بوده و تاوان سنگینی خواهد داشت. علاوه براین درجامعه تحت سلطه فراگیرمناسبات سرمایه داری،که همه چیزرا به کالاوقابل خریدن به وسیله پول کرده است،ونکبت های افزوده شده به مثابه جبرغیراقتصادی توسط یک نظام سیاسی تاریک اندیش، نامتعارف وبشدت انگل به مبارزه طبقاتی، ونیزبسط دامنه ومفهوم اسثتمارومبارزه طبقاتی که بسی فراترازقرن گذشته خصلت جهانشمول و تعمیم یافته پیداکرده ومبارزه علیه نظامی که انسان ها را به برده مزدورویا حتا بدترازآن به برده گرسنه و فاقد حق کاروتأمین نیازهای اولیه زندگی محکوم می کند، مثل همه جای جامعه، درسطح دانشگاه ها هم، بشدت جاری است.رهاکردن این عرصه زنده وپویا که قاطبه دانشجویان هرروز درمحیط زیست و تحصیل خود با آن دست بگریبانند ،و جستجوی جنگل ِ مبارزه طبقاتی ازپشت درختان،سخت اغفال کننده است. وانگهی چه لیبرالها خوششان بیاید و چه نیاید،درجامعه سرمایه داری مبارزه علیه حاکمیت استبدادی درعین حال مبارزه علیه مناسبات تولیدی واجتماعی ی که این استبداد وظیفه حراست ازآن را بعهده دارد نیزهست. ودراین رابطه مهم است که فعالین جنبش دانشجوئی بدانند که اولا این جنبش به مثابه یک جنبش اجتماعی مهم و تأثیرگذار،خود دارای اصالت نسبی بوده وباین اعتبارنمی توان ونباید آن را به زیرمجموعه وزائده هیچ جنبش دیگری تبدیل کرد. ثانیا،وازقضا، ازموضع ومنظر یک جنبش متکی برمطالبات مشخص و سازمان یابی مستقل ودارای ظرفیت بالای فراروی،می تواند بیشترین پیوند وهمبستگی وتأثیرگزاری و تأثیرپذیری با سایرجبنش های اجتماعی و طبقاتی،و بویژه جنبش طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیران را داشته باشد وازقبل ِ آن،سهم شایسته ای درتولید وبازتولید کادرهای رزمنده وفعال سایرجنبش های اجتماعی وطبقاتی بعهده بگیرد.بدیهی است که دراین میان بخش چپ جنبش دانشجوئی می تواند پیوندهای عمیق ترواخص تری را باجنبش های کارگری ودیگرجنبش ها برقرارکند.خوشبختانه اکنون مطرح شدن شعار دانشجو، کارگر،معلم پیوندتان مبارک، ویا شعارجنبش دانشجوئی،متحد جنبش کارگری وجنبش زنان ...نشان ازجوانه زدن آگاهی درمیان دانشجویان نسبت به این ضرورت است.
د-درچهارچوب مولفه های فوق بی شک مبارزه نظری،سیاسی وعملی درمیان طیف های گوناگون دانشجوئی جریان داشته ونشان دهنده تپش نبض جامعه در"جامعه" کوچک تر وفشرده تر شده دانشجوئی است.درهمین رابطه مبارزه نظری،سیاسی و عملی نیروهای چپ وسوسیالیستی علیه طیف نیروهای راست وعلیه عقبه های لیبرال ها ازهمه نوع آن درمیان دانشجویان وعلیه سیاست های تباه کننده نئولیبرالی، ومنزوی ساختن آنها جاری است که نیاز به تقویت آن هم هست.روشن است که لیبرال ها ومدافعان آن ها دردانشگاه هامی کوشند که بابدست گرفتن هژمونی جنبش دانشجوئی آن را بسوی باتلاق روانه کرده وازآن مثابه ابزاری درخدمت اصلاح نظام استبدادی - طبقاتی حاکم ودرخدمت چانه زنی خود برای مشارکت درقدرت سودجویند.مهم آنست که جناح چپ جنبش دانشجوئی بتواند آنها را درمیدان مبارزه عملی ودرمیان بدنه دانشجوئی،با اتکاء به تجربه خود آن هامنزوی کندو نه آنکه احیانا با برخوردهای سکتاریستی خود را ازبدنه دانشجوئی جداکند.
همانطورکه اشاره شد محیط دانشجوئی درواقع خود ماکتی ازیک جامعه زنده وپویاست که ساختارعمده آن را قشرها وگرایشات گوناگون برآمده ازخاستگاه کارگری وسایرلایه های فرودست ونیزدختران دانشجوئی که باتمام وجودخوداحساس ستم مضاعف حاکم برجامعه را با خود بدرون دانشگاه ها می آورند،ودانشجویانی که متعلق به جنبش های قومی –ملی ومالامال از رنج های ناشی ازستم مضاعفی هستند که برآنها روامی شود، وبالأخره قاطبه دانشجویانی که همه روزه درمعرض انواع فشارهای سیاسی و صنفی وفرهنگی وروانی و...قراردارند،تشکیل می دهد.بی تردید سازماندهی این جامعه میلیونی را تنها می توان با درنظرگرفتن آن به مثابه یک جنبش متکثروگسترده شده درسرتاسرکشور به انجام رساند.موفقیت دراین امربی شک تمرین وتجربه خوبی خواهد بود،برای فراگیری منش دموکراتیک و برای نقش آفرینی وحضورمؤثرتراین جنبش وعناصرآن درمتن جامعه ودرمیدانی بس فراختر.
ه-نیروهای چپ وسوسیالیستی ازهرطیفی، تنها بربسترمولفه های فوق است که می توانند شکوفا شده وبه نقش آفرینی دربیشترین سطح ممکنه بپردازند.چپ ها باید بدانند مقابله با هژمونی طلبی گرایشات راست نه ازموضوع هژمونی طلبی متقابل ورقابت برسرآن،بلکه ازمنظرنگاه یک سوسیالیست به جنبش به مثابه یک جنبش دارای ظرفیت خودرهان وبدورازنگاه ابزاری می گذرد. مانباید فراموش کنیم که هژمونی طبیعی و نه تحمیلی تنها و تنها بربسترسازمان یابی مستقل بدنه بروی مطالبات خود،درنظرگرفتن وجوه پلورالیستی جنبش ورادیکالیزه شده آن برپایه تجربیات خود وبالاخره ومهم ترازهمه با دفاع ازمنافع ومطالبات عمومی آن قابل حصول است. درچنین بستری است که چپ قادرمی شود نیروهای نئولیبرال را به بهترین وجهی منزوی کند بدون آنکه بدنه را چند پاره ومنفعل نماید وقادراست که دربرابررژیم بیشترین نیروی مقاومت-مقاومت توه ای دانشجویان را- به میدان بیاورد بدون آنکه به گرایشات راست باج بدهد،و یا با سازماندهی مبارزات سراسری دانشجوئی به عنوان راهبرد اصلی-به شعاردانشگاهِ رها ازسیطره رژیم وباید و نبایدهای آن جامه عمل بپوشاند ودرهمان حال به مثابه متحد جنبش کارگری و زنان وسایرجنبش های اجتماعی بیشترین پیوند وهمبستگی سازنده و متقابل با آنها را داشته باشد.
بانگاهی به رویدادهای یکسال اخیرهم چنین مشهوداست که نیروهای چپ نیزبه نوبه خود دستخوش تشتت،طیف بندی همراه با گرایشات گوناگون هستند که هنوزهم برای دیگرانی که ناظربرآن هستند، کنه اختلافات و مبنای واقعی این طیف بندی ها واینکه این دسته بندی ها و مجادلات ناشی ازآن-تاحد جدائی وجدال های تند و ناسالم- تا چه اندازه اصولی ودارای منطق قابل قبول هستند وچقدرناشی ازفرقه گرائی وادعاهای اثبات نشده، که حتا مانع ازهمکاری سازنده فی مابین آنها می شود،بهیچ وجه مفهوم وقابل درک نیست.درهرحال حل این معضل یعنی شفاف ساختن اختلافات واقعی واینکه تاچه حداصولی ودارای مابازاء واقعی هستند، تنها ازطریق گشودن بحث ها و دیالوگ سازنده وبدورازاتهام زنی های رایج ودرطول زمان حل شدنی است. بی شک وجود صرف اختلافات نمی توانند مانع همبستگی وهمکاری هرچه فشرده تر نیروهای چپ دربرابرگرایشات راست وبورژوائی دردرون جنبش دانشجوئی وبطریق اولی دربرابرحاکمیت وتوجیه کننده رقابت های ناسالم وبرتری جویانه درمیان آنها باشد. آنچه که مسلم است،کمونیست ها قبل ازهرچیزبا دفاع ازاتحاد طبقاتی صفوف وبخش های مختلف طبقه بزرگ مزدوحقوق و بگیر متمایزمی شوند. دفاع ازشقه شقه شدن وگسیختگی،تحت هرعنوان و توجیهی باتعریف وظیفه اصلی کمونیست ها درتقابل قراردارد.منشأ منازعات ورقابت هائی که منجربه شقه شقه شدن می شود، معمولا ازآنجا برمی خیزد،که طیف ودسته ای خود را حامل حقیقت مطلق ونماینده مطلق طبقه،ودرحقیقت جایگزین آن می پندارد،بدون آنکه واقعا چنین نمایندگی به وی تفویض شده باشد،وبرای کسب سرکردگی وبدست آوردن قدرت، به حذف رقیبان ومخالفان خودمی پردازد.وازآنجا که خود را جایگزین طبقه و حامل حقیقت مطلق می داند، مبارزه خود وفرقه خود برای کسب قدرت را به مثابه مبارزه طبقه کارگرعلیه بورژوازی عنوان می کند.وبااین کارخود البته نه فقط شقه شقه کردن جنبش را جایگزین اتحاد طبقاتی آزاد و آگاهانه می کند،بلکه دانسته ونادانسته ازهم اکنون به مصادره قدرت ازکف جنبش مبادرت کرده ودرحقیقت به مسخ ماهیت رهائی بخش جنبش های طبقاتی واجتماعی پردازد وتاآن جا که می تواند ازسمت گیری جنبش بسوی یک جنبش خودرهان ممانعت به عمل آورده وآن را به سوی جنبش به مثابه سیاهی لشکرسوق می دهد. وهمانطورکه ملاحظه می کنید ازهم اکنون تمرین خوبی را برای جایگزینی حزب خود بجای اعمال حاکمیت طبقه و جنبش برخود(خودحکومتی)،ویابهتراست بگوئیم اعمال قدرت فرقه خود برطبقه، وبازتولید یک دولت ایدئولوژیک تحت عنوان حاکمیت کارگران به عمل می آورد.ودرست بهمین دلیل تأکیدمی کنیم که بایدهوشیارباشیم که خشت اول را ازهم اکنون کج نگذاریم واجازه ندهیم که کج بگذارند.ضرورت این حساسیت بویژه وقتی که بنام کمونیسم و سوسیالیسم وطبقه کارگرسخن گفته می شود دوچندان می شود.نظربه پی آمدها و زیان های چنین رویکردی، درسطورزیربازهم به نقد مشخص تر چنین گرایشاتی دربستربرگزاری 16 آذر خواهیم پرداخت.
*****

مقایسه مولفه های فوق به عنوان شاخصه های ِ معرف بلوغ جنبش، با آنچه که درعمل صورت گرفته و می گیرد،نشان دهنده فاصله آن تا مرحله بلوغ یابی است. به عنوان مثال دادن شعارهائی چون 16 آذرسرخ،16آذرسوسیالیستی و یا کمونیستی،ایجادیک تشکل سراسری چپ دانشجوئی وحتا دادن شعارهائی چون ازهرکس باندازه توانش و بهرکس به اندازه نیازش! که دراندیشه مارکس هم متعلق به مرحله پیش رفته جامعه کمونیستی است، به مثابه خصلت عمومی 16آذرو کل جنبش دانشجوئی ونه صرفا عقایدو باورهای گرایشات بخش چپ آن، نشان دهنده آن است که این چپ هنوزدرمرحله شیدائی "یافتم یافتم" وهم ذات پنداری جهان وهمه دیگران با خود قراردارد واندرخم تفکیک سطوح گوناگون فعالیت های حزبی وقواعد فعالیت های توده ای آشفته وسرگردان است.غافل ازآن که هیچ چیزباندازه ایدئولوژیک ومکتبی کردن جبنش آن را میان تهی(سیاهی لشکر) و دچارشقه شقه شدن نمی کند.درواقع جنبش به معنای واقعی خود درتقابل وتضاد با چنین رویکردی قرارمی گیرد و کاربرداین گونه شعارها درتوصیف جنبش، نشان ازبیگانگی این نوع فعالین با قواعد مسلم و اولیه حاکم برجنبش ها است. نه فقط درخدمت تکه پاره کردن جنبش که بنابه تعریف ازپیوندگرایشات گوناگون متبلورمی شود، بلکه درصورت سیطره یافتن برجنبش بسترمناسبی می شود برای پرکشیدن دولت مستبدو ایدئولوژیک نوین،صرفنظرازنوع برچسب آن.نباید فراموش کنیم که دولت ایدئولوژیک- مذهبی ونظام تبه کارولایت فقیه ازآسمان به زمین نیامد بلکه اززمین به آسمان عروج کرد.همانطور که تجربه شکست خورده بلوک شرق وتأسیس دولت ایدئولوژیک-حزبی درآن دیاروبنام سوسیالیسم نیزبرهمین پایه موجودیت یافت.وازقضا چنین پدیده ای درآغازتکوین خودبرپایه نیت خیرو عمیقاانقلابی شکل گرفت که نتیجه اش ازدرون تهی شدن وبربادرفتن بزرگترین دست آورد طبقه کارگردرقرن بیستم بود.
طبقات وتمایزات صفوف طبقاتی قبل ازهرچیزبرمبنای تعاریف مشخص وعینی برخاسته ازمناسبات تولیدومبارزات طبقاتی برخاسته ازآن وازطریق طرح منافع ومطالبات مشخص و ملموس ازهم متمایزمی شوند و نه برمنبای توصیفات تجریدی و ایدئولوژیک ومبتنی برباورها. وبرهمین اساس جنبش ها را تنها برپایه مطالبات عینی و فراگیرآن می توان سازمان داد ونه برمبنای ایدئولوژی و تصورات تجریدی.ازاین رو لازم است بدانیم که با ایدئولوژیک کردن مقوله جنبش و درواقع دوختن لباس آن درقدوقامت واندام کوچک این یا آن گرایش،واین یا آن فرقه،فرقی نمی کند که کدام فرقه باشد و چقدرسرخ باشد - آگاهانه و ناآگاهانه –درحکم واردکردن آسیب به روند قوام یابی آن بدست خودمان است. وحتم بدانیم که درپشت چنین عملکردی،محصولی جزپراکنده کردن جنبش وایجاد کشتزارمناسبی برای سربرآوردن انواع واقسام باندها،که مشغله اشان چیزی جز رقابت برای تصاحب باصطلاح هژمونی جنبش وسودای دست یابی به قدرت ازطریق سوارشدن بر دوش جنبش وتوده ها نیست، درو نخواهیم کرد. آری! برای به میدان آمدن یک جنبش حقیقتا مستقل و ایستاده برپای خود،خود رهان ومتکی برمطالبات واقعی خویش،خود سازمان یافته وقادربه اعمال قدرت طبقاتی-توده ای بدست خودو برای خود، و برای ممانعت ازسربرکشیدن یک دولت ایدئولوژیک ولو بارنگ وبوی دیگرو ازنوع متفاوت با آنچه که اکنون نکبت آن را باپوست وگوشت خود تجربه می کنیم، بایدازهم اکنون خشت اول رادرست و باوسواس تمام برزمین نهیم. واین تمرین را ازهمین امروز درمحیط های دانشجوئی شروع کنیم.
بی شک نسل گذشته چپ دریاری دادن به نسل جدید و انتقال تجربه های منفی ومثبت گذشته ودرپیمودن راه صعب و دشوارنسل کنونی وبهره گیری بهینه ازفرصت های حساسی که بشدت هم فرارهستند، دارای وظایفی است.ماباید به جای دمیدن برناموزونی ها ودامن زدن به حرکت های شعاری و مقطعی و فیل هواکردن های بدون افق،به بلوغ یابی جنبش دانشجوئی درپیمودن حرکت چند وجهی وپیچیده خود یاری رسان باشیم . باید ازبرخورد ابزاری با جنبش دانشجوئی ومبالغه یک جانبه درموردآن پرهیزکنیم. باید به مثابه یک کمونیست بیش ازهرچیز به منافع کلان وعمومی جنبش والزامات و پیش شرط های پاگرفتن آن بیاندیشیم وازتجربه های شکست خورده گذشته و نیزسرنوشت کسانی که با جنبش دانشجوئی برخورد ابزاری کردند درس بگیریم. توجه به این وظیفه بویژه وقتی برجسته می شودکه درنقد برگزاری مراسم 16 آذرامسال متوجه نقیصه مهمی می شویم که حرکت یک بعدی و اساسا معطوف به اعلام حضورجداگانه گرایشات (ازجمله رقابت وکشمکش درمیان نیروهای متعلق به طیف چپ ) وغفلت ازمولفه های دیگرِمعرف بلوغ دانشجوئی ازمشخصه اصلی آن است.نقد خود را بااین امید و با این وظیفه سترگ قرارگرفته دربرابرخودمان به پایان می برم، که ضمن حفظ نقطه مثبت کنونی وبرطرف کردن نقاط ضعف آن،الگوئی پاسخ گوومناسب درانطباق با نیازهای یک جنبش متکثروبالقوه میلیونی فراهم سازیم. بی شک با نگاهی به گامهای مثبت تاکنون برداشته شده توسط جنبش دانشجوئی وبویژه آن دسته ازفعالین آگاه ومسؤلی که متعلق به طیف چپ هستند،می توان امیدواربود که این جنبش قادرخواهد شد با درنظرگرفتن همه عوامل دخیل در تکوین انقلابی جنبش دانشجوئی،برچالش های پیشاروی خود فائق آید.
*********
مقابله بایورش سازمان یافته و هدفمند رژیم اسلامی به جنبش دانشجوئی-امری که ازپیش معلوم بود و اکنون شروع شده است-دووظیفه اساسی ومکمل هم را دربرابرما قرارمی دهد:
نخست عدم غفلت ازاهمیت بنیادی ترکیب پیوند مبارزه فعالین با جنبش بدنه وضرورت هم پوشانی آندو،یعنی مسلح شدن فعالین به آتش بار زرادخانه ده ها و صدها هزارنفری مبارزات جاری ومشخص هم اکنون موجود به عنوان نقطه عزیمت وتلاش برای فرارفتن ازآنها بسوی اهداف و مطالبات کلان وبسوی عرض اندام یک جنبش متکثرو سراسری دانشجوئی وکوشا در تعمیق پیوندهای متقابل با سایر جنبش های اجتماعی و طبقاتی.
ودیگر،دامن زدن به ابرازهمبستگی فعال با دانشجویان زندانی و تحت فشارقرارگرفته وحمایت فعال و همه جانبه ومداوم ازآن ازسوی جنبش دانشجوئی دردانشگاه ها و همه مراکزدانشجوئی، ونیزازسوی سایرجنبش های اجتماعی،وهمه نیروها ونهادها وسازمان های آزادیخواه ورادیکال درسطح داخلی و بین المللی،باهدف فوری برای آزادی دانشجویان دستگیرشده.
بی شک دراین میان اپوزیسیون مترقی خارج ازکشورمی تواند با اقدامات و تلاش های همه جانبه خود سهم شایسته ای را دربازتاب دادن صدای اعتراض دانشجویان وافشاءجنایت های رژیم واعمال فشاربه آن،وجلب همبستگی بین المللی بعهده داشته باشد.تأثیرچنین اقدامات فراگیری به رژیم درکاستن ازدامنه فشارآن، و تقویت روحیه مبارزان ورزمندگان داخل کشوروزندانیان برکسی پوشیده نیست. خوشبتختانه چنین تلاش هائی شروع شده وباید با آهنگ بیشتروپردامنه تری تارهائی عزیزان زندانی ادامه یابد.
2007-12-07-1386-09-16http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/


Sunday, November 11, 2007

جنبش دانشجوئی و بحران بلوغ!
تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com

چالش های بوجود آمده در جنبش دانشجوئی ازجمله مواضع تحکیم وحدت وانجمن اسلامی دانشگاه پلی تکنیک درمورد نیروهای چپ ونیزچالش های موجود درمیان نیروها وگرایشات متعلق به چپ-بحث هائی را درمیان دانشجویان وفعالین دانشجوئی بویژه فعالین چپ و حامیان آنها درداخل وخارج برانگیخته است که پرداختن به آن با توجه به جایگاه جنبش دانشجوئی حائزاهمیت است.بی شک اظهارنظرونقد مواضع ارتجاعی بیانیه هائی نظیربیانیه اخیر انجمن اسلامی دانشجویان پلی تکنیک که چه زود نشان دادندبهیچ وجه شایستگی نمایندگی سنت درخشان مبارزات دانشجویان این دانشگاه را ندارند درجای خود لازم است.اما قصد اصلی این نوشته طرح پاره ای از چالش های پیش روی جنبش دانشجوئی و ضرورت کانونی کردن تلاشی است که لازم است جنبش دانشجوئی برای عبورازاین مرحله بحرانی و هموارساختن گام های بعدی خود بردارد.
یکی ازآخرین مقالاتی که درپی تشدید اختلافات و چالش های اخیردربرخی سایت های اپوزیسیون درج شده متعلق به یکی ازفعالین چپ -کیوان امیر الیاسی-است که تحت عنوان دردفاع ازتشکل های مستقل دانشجوئی،به نگارش درآمده است.
نوشته مزبورحاوی نکاتی درباره جنبش دانشجوئی وبرخی معضلات آن است.هم درمورد ملاحظات عمومی چون تأکید برخصلت واهمیت جنبشی بودن وضرورت سراسری کردن مبارزات وسازماندهی دانشجویان، وهم بخصوص حول گسست بین فعالین وبدنه دانشجوئی.مقاله درمورد سیاست سرکوب گام به بگام وسیستماتیک رژیم و ویژگی ها وپی آمدهای آن نیزنگاه دقیقی دارد وبطورکلی به خواننده دریافتن تصویرروشن تری ازشرایط حکم برجنبش دانشجوئی وبرخی مشخصات ومشکلاتی که جنبش دانشجوئی با آن مواجه است،کمک می کند.
بااین همه درنوشته مزبوردونکته ابهام آمیزوجود دارد که نیازمند مکث بیشتری است:نخست ارزیابی آن ازوضعیت کنونی جنبش دانشجوئی است که نظربه اهمیتی که یک ارزیابی درست ازجنبش دانشجوئی وچالش های پیشاروی آن دراین برهه زمانی دارد،باید با دقت بیشتری به آن پرداخته شود ودرهمین رابطه چگونگی فائق آمدن براین چالش ها مورد بحث وگفتگوی هرچه وسیع تردرمیان قاطبه دانشجویان وسایرفعالین قراربگیرد. دومین نکته نظرنویسنده مقاله درمورد ضرورت برپائی یک تشکل سراسری دانشجوئی است.دراین رابطه نیزسه نکته ابهام آمیزدیده میشود:درحالی که نوشته درهمان آغازتأکید دارد که "اینک بخوبی میدانیم که حاکمیت هیچ درجه ای ازتشکل یابی دانشجویان راتحمل نمی کندوحتی انجمن های اسلامی را به تعطیل می کشاند"،معلوم نیست که شعاریک تشکل مستقل وسراسری بعنوان"تنها راه برون رفت ازوضعیت فعلی را"،چگونه تحمل خواهد کرد؟دومین نکته آنست که باتوجه به گرایشات مختلف درمیان دانشجویان وچالش های موجود، چگونه ممکن است همه آنان را درزیرچتریک سازمان سراسری قرارداد؟وسومین نکته هم اینست که رابطه یک تشکل سراسری و تأکید برخصلت جنبشی بودن آن را که نویسنده خود مدافع آن است، چگونه خواهیم توانست با هم جمع کنیم؟بی شک کسی پاسخ حاضروآماده وکامل وجامع به این سؤالات درآستین خود ندارد.پاسخ نهائی آنها را آزمون وپراتیک دانشجویان وخردجمعی برخاسته ازآن خواهد داد.بااین همه هرتلاشی ازسوی هرفعال دانشجوئی وغیردانشجوئی را باید بخشی ازهمین تلاش عمومی جهت حل معضلات پیشاروی جنبش دانست و آن را مغتنم شمرد.*1
جنبش دانشجوئی درموقعیت افول یا درکشاکش بحران بلوغ؟!:
درمورداین ارزیابی مقاله که جنبش دانشجوئی درزیرسرکوب سیستماتیک درمسیروموقعیت افول قراردارد واعتماد به نفس خود را ازدست داده است چه می توان گفت؟.بی شک نوسانات و افت وخیزهای مقطعی درجنبش نوپائی که درزیرانواع سرکوب ها قراردارد، ومشاهده یأس وانفعال واقعیت داشته وامری غیرطبیعی نیست.اما این تصویر راباید تنها نیمه ای ازواقعیت بشمارآورد.نیمه دیگرتصویرواقعیت را می توان اگراندکی اررویدادهای جاری فاصله بگیریم وازنقطه دورتربه آنها بنگریم مشاهده کرد.دراینصورت معلوم می شود که چنین افت وخیزهائی به تنهائی نمی توانند بیان کننده خصلت پایدار جنبش ومنعکس کننده سیرنزولی ویاصعودی آن باشند.بهمین دلیل برای دریافت خصلت پایدارتر جنبش که بی تردید دراتخاذ سیاست ها و تاکتیک ها نقش مهمی دارد، باید درجستجوی شاخص های مهم ترومعتبرتری بود.بادرنظرگرفتن چنین شاخص هائی می توان ادعا کردجنبش دانشجوئی بیش ازآنکه دربحران افول گرفتارآمده باشد،گرفتاربحران بلوغ و معضلات ناشی ازرشد وتکوین ناموزون خویش است.اکنون این جنبش درگیردریک حرکت چند وجهی ومرکب است که شامل خودیابی وایجاد تشکل های مستقل ازسوی گرایشات گوناگون، تلاش برای تأمین صفوف همبسته دانشجوئی دردفاع ازدموکراسی و ومقابله یایورش استبداد حاکم به دانشگاه ها وجامعه، مبارزه نظری-سیاسی با حامیان دانشجوئی لیبرال ها ولیبرال –مذهبی ها(وعلیه سیاست های نئولییرالیستی ویا توهم پراکنی آنها درموردسیاست های جنگ طلبانه امپریالیست ها)ومقابله با سیطره هژمونی آنان براین جنبش، وبالأخره حرکت بسوی پیوندمتقابل با جنبش های اجتماعی-طبقاتی و مطالبات کلان اجتماعی است.باین ترتیب جنبش دانشجوئی درسطح بدنه ونه البته تشکل های رسمی کنونی،بویژه ازسوی گرایش چپ این جنبش دریک زمان درگیرلااقل یک مبارزه چندوجهی است،آنهم تحت شرایط سرکوب سنگین وبقول مقاله سیستماتیک.درهمه وجوه فوق ما با درجات معینی ازپیشرفت-والبته نه الزاما درحد رضایت بخش وموردنیاز- مواجه هستیم.یعنی هم درحوزه بازیابی و حرکت بسوی تشکل های مستقل، بویژه ازسوی جریان های چپ، وهم به موازات آن دامن زدن به اتحاد عمل و تلاش برای تقویت صفوف همبسته دانشجویان درمقابله باتهاجمات استبدادبی امان، هم گسترش دامنه مبارزه نظری-سیاسی با لیبرال ها ازهرقماش، وسرانجام عطف توجه روزافزون به ضرورت ابرازهمبستگی و پیوند متقابل با سایرجنبش های اجتماعی-طبقاتی. ضمن آنکه می پذیریم که این تحولات هنوز درمراحل آغازین خود قرارداشته و با چالش های روزافزون ونفس گیری مواجه است.با استناد به چنین شاخصه هائی است که می توان ادعا کردجنبش دانشجوئی بیش ازآنکه دچارانفعال شده باشددرگیربحران بلوغ ونوعی سردرگمی است.اعلام موجودیت جریانات چپ دردانشگاه های گوناگون ونیز نفس برگزاری تجمعات دانشجوئی اخیرامیرکبیر( پلی تکنیک)،یاعلامه و یا دانشگاه تهران بهنگام حضور احمدی نژاد، ونگاهی به مشخصات این تجمعات،بخصوص ابراز همبستگی وحمایت مشهود دانشجویان دانشگاه های گوناگون ازهمدیگرو اززندانیان و شعارهای مرگ بردیکتاتورو... درکناربه نمایش درآمدن چندگونگی جنبش دانشجوئی،نشان می دهد که این جنبش علیرغم تشدید سرکوب وجوبگیروببند-صرفنظرازافت وخیزهای مقطعی-تسلیم نشده وروح مقاومت وسرکشی وهمبستگی آن درمجموع درحال اعتلا است. اگرشکل گیری تدریجی وسراسری پدیده همبستگی دانشجویان دربرابرتعرض استبدادحاکم را،بعنوان مبنائی که تکوینش می تواند موجب عقب راندن رژیم ازمواضع کنونی ودرهم شکستن اقتدار حاکمیت وفضای رعب وترس دردرون دانشگاه ها گردددرنظربگیریم،آنگاه به این نتیجه می رسیم که درکنارمشکلات عظیم واحیانا برخی ناامیدی های مقطعی،شاهد فروزش اخگری دردل تاریکی ها هستیم که باید سخت ازآن حراست کرد.گرچه این را هم باید افزود که بدلیل تشدید تنش های فی مابین درون دانشجوئی-که البته وقوعشان باین شکل وباین شدت مقدرنبوده ونیست-آن ها هم اکنون درگیرودارمنازعات ناشی ازچالش های برآمده ازآزمون گام های اولیه خود هستند واین چالش هااگرکه به نحودرستی مهارودرمسیربالندگی جنبش کانالیزه نشوند،می توانند برروند همبستگی وشکوفائی آن آسیب واردکنند.مساله مهم یافتن نقطه اپتیمم وترکیب موزون مؤلفه های فوق است. بطوری که هیچکدام ازآنها قربانی رشد یک جانبه مولفه دیگرنگردد ودرهمان حال جنبش نیزدرکلیت خود ازنفس نیفتد وبتواند ازخطردرجا زدن وبدترازآن شقه شقه شدن درامان بماند.می توان بسهولت گرفتارنگرش های لحظه ای وکوتاه مدت شد و به طوریک جانبه به سمت وسوی یکی ازاین مولفه ها درغلطید وبرآنتاگونیستی کردن زودرس مناسبات این وجوه دامن زد.اما می دانیم که وجود یک جنبش ودفاع ازمنافع عمومی آن وپایه های قوام یابندگی آن،ارزشمندترازیک دوجین برنامه وشعاروادعا است. درواقع بیش ازهمه، این گرایشات بورژوائی وبطوراخص جریانات دانشجوئی تحکیم وحدت و زائده های آن هستند که درپی ارسال زیگنال های رهبران خط دهنده-شامل ملی-مذهبی ها وکسانی چون یزدی ها وسحابی ها،لیبرال های غیرمذهبی واصلاح طلبان دولتی-که با نزدیک شدن فصل "انتخابات"، بوی کباب به مشامشان خورده است-تلاش می کنند که جنبش دانشجوئی را شقه شقه کرده و آنرا تحت کنترل خودبگیرند. عقبه های دانشجوئی این جریانات باسقوط مجدد درسراشیب انحطاط همانطورکه بیانیه اخیر انجمن اسلامی دانشگاه پلی تکنیک نمونه بارز آن بود، باخودی وغیرخودی کردن جنبش دانشجوئی وسنگ اندازی دربرابربرآمدآن،باردیگر-واین بارالبته درفازکمیک واحمقانه اش- به دنباله اصلاح طلبان وابزارچانه زنی آن ها با ارتجاع حاکم برای گرفتن سهمی ازقدرت تبدیل می شوند. وبرعکس این نیروهای چپ و سوسیالیست هستند که وظیفه دفاع قاطع وپیگیرازجنبش و تقویت آن را که با پیشبردهمزمان ومتوازن مؤلفه های ذکرشده دربالاگره خورده،بردوش دارند. همانطورکه مقاله فوق بدرستی مورد تأکید قرارمی دهد،پیشروی جنبش باتوجه به انباشت مطالبات نهفته درآن، موجب پشت سرگذاشتن سریع لیبرال ها و اصلاح طلبان وعقبه های آن دردانشگاه ها ولاجرم هراس آنها شده و خواهد شد.وبهمین دلیل آنان نگران پاگرفتن جنبش های مستقل وخودبنیاد وخالی شدن زیرپایشان هستند.ودقیقا بهمین خاطرنیروهای چپ که بطورراهبردی خواهان پاگرفتن چنین جنبش هائی وپیوند با بدنه آن هستند،بجای تازاندن ناموزن ویک جانبه هرکدام از وجوه ذکرشده، باید مبارزه عملی و افشاگری ها و مجادلات نظری-سیاسی خود را متناسب با درجه تکوین جنبش که چندگونگی وپلورالیستی بودن ازمشخصات بارزآن است، به نحوی و به شکلی پیش ببرند که حاصلش منزوی شدن هرچه بیشتراصلاح طلبان و لیبرال ها وعقبه آنها دردانشگاه ها، وتقویت دامنه جنبش وفشرده شدن صفوف چپ باشد.نیروهای چپ یک لحظه نباید فراموش کنند که حیات وشکوفائی آنها به شکوفاتی این جنبش ها گره خورده وآنها باید تبدیل به سخنگویان ومدافعان راستین،طبیعی وپیگیر و مخمری برای تقویت نقش آفرینی این جنبش ها بشوند.تنها با تکیه به اهرم بدنه جنبش است که می توان ازمیان گرداب های کنونی راهی به جلوگشود وبرهمین بسترگرایشاتی را که خواهان پراکندگی جنبش دانشجوئی وشقه شقه کردن وبردن آن به مسلخ حامیان ارتجاع حاکم هستند،به بهترین وجهی منزوی کرد.آن ها را که ادعای دروغین مبارزه علیه استبداد رادارند بیش ازقلمروصرف ایدئولوژی واقلیم نظری،می توان درصحنه عمل اجتماعی،آنجا که نبض مبارزات سیاسی-طبقاتی می طپد،بی اثرکرد.
روشن است که حل یک معادله چند مجهولی تحت شرایط سرکوب کارآسانی نیست وبلوغ وپختگی ویژه ای را ازما سوسیالیست ها طلب می کند که باید آن را نیزدرمتن همین تجربیات و آزمون و خطا بدست آوریم. بهمین دلیل لازم است که بکوشیم وبسیارهم بکوشیم که درمیان کشاکش های موجودازگوهردرحال شکل گیری همبستگی دانشجویان حول مطالبات دموکراتیک و فراگیردانشجوئی-مثلا آزادی دانشجویان زندانی- مانند مردمک چشم حفاظت کنیم، واجازه ندهیم که اقدامات معطوف به عمل اجتماعی فراگیر، تحت الشعاع اختلافات معطوف به حوزه نظری (بدون آنکه دراصل ضرورت این مجادلات نظری وسیاسی تردیدی روابداریم)قراربگیرد.نباید ازیاد ببریم که هژمونی طبیعی واصولی چپ ها با دفاع ازمنافع عمومی جنبش ازجمله تقویت صفوف متحد دانشجوئی دربرابراستبداد وبعنوان بستری برای فراتررفتن ازآن،دفاع ازخصلت پلورالیستی وچندگونگی وتکیه هرچه بیشتر بربدنه دانشجوئی حاصل شدنی است ونه هم چون گرایشات بورژوائی(وگرایشات فرقه گرایان) که تلاش برای مصادره رهبری جنبش وکنترل جنبش ازبالا وهمگون سازی و همه باهم ازمشخصات آن ها بشمارمی رود. علاوه براین،ماچپ ها در نشان دادن عکس العمل ومقابله با تلاش های هژمونی طلبانه لیبرال ها برجنبش نباید متقابلا ازموضع هژمونی طلبانه وارد منازعه با آنها بشویم.ورود باین عرصه وبازی دراین زمین درخور نیروهای سوسیالیست که به دموکراسی ازپائین و به توان رهائی توده های زحمتکش اززنجیرهای طبقاتی توسط خود وبدست خود باوردارند،نیست.آلترناتیوما دربرابرهژمونی طلبی آنها،فعال کردن بدنه،وتقویت آگاهی وتوان مداخله گری وخود سازمان یابی آنهاست.درعین آنکه خوب می دانیم که نقش فعالین چپ وعناصرآگاه وتجمعات آنها تاچه حد می توانند درپیشبرداین هدف موثرومهم باشند.
درهرحال جنبش دانشجوئی به نوبه خود بعنوان بخشی ازمبارزات جامعه ما درمرحله انتقالی ومسائل ناشی ازآن وازجمله فشارسنگین سرکوب وچالش های دوران بلوغ قراردارد.عبارت بحران بلوغ، هم نشان دهنده رشد واعتلاء است وهم بیانگرچالش های سنگینی که جنبش ما با آن مواجه است. درروی صحنه هم عوامل مقوم وجود دارند وهم عوامل تهدید کننده .قضاوت حول این که، کدام برکدام پیروزخواهد شد را باید به آینده بسپاریم .
ضرورت تشکل یابی وچگونگی آن
بی شک داشتن صف (یااگرواقع بین باشیم بهتراست بگوئیم صفوف همسووهمگرا) وتشکل های مستقل همیشه وهمواره امری اصولی ومورد تأکید سوسیالیست هابوده واکنون نیزضرورتی عاجل است.اما نوع تشکل وسازمان یابی درنزد سوسیالیست ها و چپ های معطوف به جنبش های اجتماعی-طبقاتی وغیرفرقه گرا عموما به به یک عامل اصلی و دوعامل فرعی ولی مهم مشروط می شوند. یکی به اصل خودرهانی وحضورهرچه گسترده تروآگاهانه تربدنه که درتمایزکیفی با نگاه بورژوائی وارزش های جاافتاده جامعه طبقاتی به آن، نیازمند نگاهی دیگربه نقش واهمیت تشکل هاست.باین دلیل آنها مدافع تشکل های طرازنوین،بدوراز تاروپودسلسه مراتب بوروکراتیک و مبتنی برتقسیم وظایف نهادینه شده که خود برگرفته ازامتیازات وشکاف های جامعه طبقاتی هستند، می باشند. آن ها خواهان فاصله گرفتن ازآن نوع سازماندهی ها هستند که اساسا برای تصاحب قدرت،قدرت جداشده ازتوده ها ونشستن به جای آنها وتصمیم گیری به نیابت ازآنها،ابداع شده اند.درنزدسوسیالیست های مدافع خودرهانی ومدافع دموکراسی مستقیم و مشارکتی،این نوع تشکل یابی ها و سازماندهی ها نه هدفی درخود بلکه دقیقا دررابطه با اصل خودسازمان یابی وخودگردانی توده ها تعریف می شوند ومعنا واهمیت پیدامی کنند.پس درسازمان های جنبشی ومعطوف به آن سرازپیکرجدانیست وچنین جدائی تقدیس وستایش نمی شود، وبدنه واعمال اراده و ابتکارات آن نقش تعیین کننده دارد. وهمین ویژگی است که آن ها را ازسازماندهی های نوع هرمی ودارای سلسه مراتب متمایزمی کند.عامل دومی که به سهم خوداشکال سازماندهی را مشروط می کند میزان سرکوب وشدت آن است.دراین رابطه این توازن نیرو وشدت سرکوب است که میزان علنی یا مخفی بودن ویادرجه تمرکزوعدم تمرکز را معین می کند. علاوه براین وجود گرایشات گوناگون اعم ازچپ وغیرچپ ومیزان اختلافات فی مابین آنها نیز بعنوان عامل سوم برچگونگی سازمان یابی اثرگذاراست. به گمان من درشرایط وجود گرایشات واختلافات گوناکون وازجمله درمیان چپ ها، گرچه حد ومیزان جدائی ها شاید تناسبی بااختلافات واقعی نداشته باشد،برای تأمین همگرائی واقدام سراسری مابه تشکلی از تشکل ها وبه تجمعی از تجمعات و به شبکه ای ازشبکه ها،شامل شبکه های گوناگون دانشجوئی ازمحافل و هسته های دانشجوئی وتشکل های گوناگون فرهنگی،صنفی وسیاسی و گرایشات گوناگون و حتاسراسری نیازداریم،که باتکیه براشتراکات موجود و تلاش برای تقویت آن درمتن پراتیک مبارزاتی می توانند به اقدامات فراگیرمبادرت کنند. این نوع سازماندهی مبتنی برشبکه ها،صرفنظرازتقویت جنبه توده ای وجنبشی بودن آن،میزان آسیب پذیری جنبش دربرابرتهاجم استبداد رانیزکاهش می دهد.معمولا دربینش های کهن-بااقتباس ازجامعه طبقاتی- برای ایجاد هماهنگی وتأمین اتحاد عمل سراسری،تشکیل یک فرماندهی مرکزی وساختارسلسه مراتبی برای اجرای فرامین آن، تنها راه یاآسان ترین راه برای ایجاد هماهنگی ووحدت عمل شناخته می شود.اما درسازماندهی شبکه ای ومبتنی بر مداخله فعال بدنه ونیروهای اعماق، سازوکارهای متناسب دیگری مورد نیازبوده و مورداستفاده قرارمی گیرد. دراین رابطه بهره گیری ازتجربه های نوین و تکنیک های نوین ارتباطی برای اتصال افقی این این شبکه ها دارای اهمیت روزافزون است.ابزارهائی نظیرارتباطات اینترنتی،اس.ام.اس،نشریات الکترونیکی که فعالین و هسته ها ومحافل دانشجوئی می توانند آنرا ازکامپیوترها پیاده وتکثیرکنند،تشکیل مجامع عمومی برای تصمیم گیری وتنظیم راهبردهای عمومی درمحل تحصیل وکار،تشکیل تریبون های بحث درصحن دانشگاه ها وبرقراری فروم های گفتگو وازجمله بکارگیری تجربه گل گشت ها .... در بیرون ازدانشگاه ها وبالاخره استفاده موثرترازنشریات مشترک و رسانه های خارج وامکانات اپوزیسیون ترقی خواه ...ازجمله ابزارها ومکانیزم هائی هستند که درسازماندهی شبکه ای برای ایجاد خطوط ارتباطی سراسری و اقدامات سراسری و تأمین هماهنگی بکارگرفته می شوند. که اگرقرارباشد همه اینها ازجانب یک سازمان وفرماندهی مرکزی وسراسری-وبه شکل هرمی-هدایت و سازماندهی شوند،بی گمان دربرابریورش استبداد بی امان وهار بسرعت آسیب پذیرخواهند بود. هم چنین ناگفته نماند که به موازات آن ها،ما به گشوده شدن مباحثات سیاسی-نظری برای تدوین سیاست ها وراهبردهای عمومی-که یکی ازعناصرکلیدی تأمین هم آهنگی درسازماندهی شبکه ای محسوب می شود- ونیزروشن کردن میزان واقعی وحدت ها و اختلافات،برای رسیدن به سطوح بالاتری ازهمگرائی واتحاد عمل نیازداریم.
وقتی ازیک سازمان سراسری مستقل برای جنبش دانشجوئی سخن به میان می آوریم،باید درنظربگیریم که چه ما خوشمان بیاید وچه نیاید با واقعیتی بنام جنبش متکثردانشجوئی مواجهیم که صرفنطرازعامل سرکوب، هم چنین بدلیل دامنه اختلافات موجود که پاره ای جنبه استراتژیک هم دارند،مشکل بتوان آنها را دریک تشکل سراسری گردآورد.قاعدتا چنین جنبشی باید با تنوع تشکل ها همراه باشد. ضمن آنکه باید توجه کنیم که درجنبش دانشجوئی ما، مبارزه صنفی وسیاسی بشدت درهم تنیده هستندو به دشواری می توان خواست های صنفی وسیاسی را کاملاازهم متمایزکردوازدانشجویان خواست که فارغ ازمطالبات سیاسی دریک تشکل صنفی خالص و سراسری، برای پیشبردمطالبات صنفی خود متشکل شوند ومبارزات سیاسی خود را درتشکل های اخص خود پیگیری کنند.بدیهی است همانگونه که قبلااشاره شد، پذیرش تشکل های مستقل دانشجویان ِدارای گرایشات گوناگون،نافی همکاری آن ها حول مطالبات مشخص ومشترک دربرابرتعرضات استبداد وحتی یافتن اشکال مناسبی ازسازماندهی چتر وهماهنگ کننده برای تسهیل این نوع همکاری ها نیست ونباید باشد.بدیهی است که این نوع سازماندهی رامی توان درعمل وبدورازفرمال های رایج ورسمی که عموما متعلق به شرایط بازهستند، بوجود آورد.
اما اگرمنظورازسازمان سراسری فقط ناظربرچپ هاست،بازهم ما با چند مشکل مواجه می شویم.نخست آنکه دراین صورت نباید آن را با سازماندهی جنبش دانشجوئی بطورکلی درهم بیامیزیم.میدانیم که جنبش دانشجوئی معادل چپ ها-هرچند که چپ ها بخش بسیارمهمی ازآن باشند- نیست وجنبش امرفراگیرتری است وقانون بندی های خود را دارد.دوم آنکه لااقل درشرایط کنونی همه گرایشات چپ را باشعاروبشکل اراده گرایانه نمی توانیم دریک سازمان واحد که بناگزیردروجه غالب حامل یک گرایش معین نیز خواهد بود،قرارداد. چنین چیزی اگر بفرض درکوتاه مدت هم شدنی باشد،دوام نیاورده و به سرعت دچارانشقاق وتکه پاره شدن خواهد شد.(هم تجربه سه دهه گذشته و هم تجربه های کنونی همین واقعیت را تأیید می کنند). سوم آنکه چنین تجمعی بنا به ماهیت خود اساسا خصلت سیاسی پیداکرده ونخواهد توانست اززیرضرب جمهوری اسلامی که حتا یک تشکل صنفی سراسری را نیزبرنمی تابد، درامان باشد(بگذریم ازاین که دراین صورت ایجاد تشکل صنفی با بافت خالص نیروهای چپ،خود یک پارادوکس محسوب می شود) .پس اگرمساله برسرتشکل سراسری نیروها ومحافل چپ دردانشگاه ها است،باید بدقت ازخلط آن با تشکل سراسری دانشجوئی اجتناب کنیم.البته جریانات چپ می توانند به مثابه فراکسیونی ازیک تشکل سراسری و بخش مهم وحتا اگرشایستگی داشتند بخش تعیین کننده ای ازآن باشند واین هیچ ایرادی ندارد.اما ربطی به یکسان انگاشتن یک تشکل سراسری دانشجوئی با تشکل سراسری چپ دانشجوئی ندارد.اغتشاش ودرهم آمیختن مززهای هویتی ایندو، می تواندزمینه وبسترمناسبی برای شکل گیری روحیه هژمونی طلبی، تمامیت خواهی وانکارخصلت پلورالیستی ونقض موازین دموکراتیک درجنبش گردد.ازاین رو رعایت قواعد هرکدام ازآنها باید اکیدامورد توجه فعالین وبویژه فعالین چپ باشد. *2
جنبش وسازمان
بسیارمهم است که بدانیم درشرایط سرکوب بی امان وپراکندگی نیروهای چپ، ایجاد تشکل های مستقل سراسری،چگونگی وادامه کاری آن نسبت مستقیمی دارد با میزان درآمیخته شدن آن باجنبش بدنه ازیکسوومیزان عروج این جنبش ها به صحنه مبارزه ازسوی دیگر.وگرنه با عریان شدن دربرابردشمن قهاروسرکوب گر،باخطر طعمه سرکوب شدن وجدائی ازتوده دانشجو مواجه خواهیم شد. ماباید خود را ازپارادوکس ودورباطل اول ایجاد تشکل فراگیرو سپس سازمان دادن جنبش،یا ابتدا جنبش وسپس تشکل دورکنیم.باید همواره رابطه نسبی و تکوینی این دو را بایکدیگر را درنظربگیریم. ازسوئی نمی توانیم بگوئیم بایددست روی دست گذاشت و منتظرظهورجنبش بود.چرا که نمی توان ونباید نقش نیروها وفعالین آگاه را دردامن زدن به مبارزات جاری وهم اکنون موجود، درتقویت وقوام بخشیدن به یک جنبش نادیده گرفت. پس غرض نه نادیده گرفتن اهمیت عناصرآگاه وحتا کم بها دادن به اهمیت ضرورت تشکل یابی نسبی واولیه آنهاست که بی شک برای دامن زدن به حرکت و تشویق به فراتررفتن لازمند. بلکه منظوردرنظرگرفتن رابطه متقابل این دوبه مثابه شرط لازم برای تکوین و بلوغ یکدیگر است.غرض آن است که چپ معطوف به پیوند های اجتماعی-طبقاتی –برخلاف چپ ایدئولوژیک-فرقه ای که درغیاب پیوند باجنبش های اجتماعی برای خود موجودیت وهویت کمونیستی قائل است-تنها می تواند با خود آگاهی به قواعد وموازین تکوین متقابل خود وجنبش،آگاهانه درجهت فراهم کردن شرایط تکامل خویش گام بردارد.این چپ به میزانی که درجنبش ها-آنهم نه جنبش به مثابه سیاهی لشکرو مهارزده شده-که به مثابه یک جنبش خود رهان و دارای ظرفیت فراروی وقادربه تمرد علیه هرگونه چفت وبست نظم جامعه طبقاتی وعلیه هرگونه انقیاد و رسوبات آن، تعریف می شود. گوهرفعالیت کمونیست ها همه جا یکسان است.اما درهرمحیط ودرمیان هرقشری اززحمتکشان ونیروهای اجتماعی دارای تعینات و خودویژگی هائی است که بدون توجه به آن قادرنخواهد بودبه حرکت های جنبشی واعتلاء آن دامن بزند. به یک بیان،چپ فقط باقرارگرفتن درزیستگاه طبیعی خود ودرفرایند تبدیل کردن خود به بخشی رزمنده وفعال ازجنبش های اجتماعی وطبقاتی-ودراینجا جنبش دانشجوئی- می تواند به نقش واقعی خود نائل گردد.به یک بیان وسیع تر،این چپ نمی خواهد بکسی به پیوندد ویا کسی را بخود ملحق کند.چرا که مبارزه طبقاتی وپی آمدهای آن، درنظام فراگیرسرمایه داری که همه عرصه های گوناگون جامعه را قرق کرده وبه تسخیرخویشتن درآورده، دروجود او ودرمحیط زندگی او هم- ودراین جادانشگاه ها ومحیط های تحصیلی- نیززبانه می کشد.اونیزماهیت بغایت انگلی نظام سرمایه داری وفرایند بی رحمانه بیگانه سازی انسان با محصول کار وقدرت وخلاقیتش را دراین نظام،با گوشت وپوست خود-که به برکت آگاهی تقویت هم شود- درک می کند.کاری که او می کند، مبارزه علیه گسست ها و پراکندگی بخش های مختلف جنبش طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیران برای تأمین اتحاد طبقاتی، وتقویت آگاهی وصفوف استثمارشوندگان ومبارزه برای فرارفتن ازوضعیت نکبت بارکنونی باهدف نفی نظام مزدوری است.پیوند متقابل جنبش دانشجوئی باسایرجنبش های اجتماعی وطبقاتی نیز اساسا ازاین منظرمطرح است.*3
خلاصه کنیم:
چگونه می توانیم بر چالش های جنبش دانشجوئی فائق آئیم؟:
1-هم اکنون جنبش دانشجوئی درگیروداربحران بلوغ،باچالش های مهمی وازجمله سرکوب سیستماتیک مواجه است. پیشروی بعدی جنبش دانشجوئی بسوی فتح قله های تازه وخارج کردن خود اززیرسرکوب و سازماندهی حرکات سراسری نیازمند حل وعبوراز چالش های این مرحله است. این چالش ها را می توان ازطریق اتحادهرچه گسترده صفوف دانشجویان علیه استبداد،منزوی ساختن لیبرالیسم وسیاست های نئولیبرالی وعقبه های آن درمیان دانشجویان،ایجاد تشکل های سراسری با درنظرگرفتن واقعیت پلورالیستی وشکاف های موجوددرآن، تقویت صفوف چپ بدون آنکه آن را دربرابر وظیفه گسترش صفوف جنبش قرارداد،تقویت نقش بدنه ودامنه حضورآن ونیزپیوند هرچه بیشتر فعالین بابدنه،وتقویت همبستگی متقابل جنبش دانشجوئی و سایرجنبش های اجتماعی و طبقاتی، ازبین برد.
2- وقتی ازتشکل های سراسری سخن به میان می آید،مرادازآن بیش ازآنکه ایجاد یک سازمان واحد وسراسری با الگوی سنتی باشد،پیوستگی وهماهنگی مجموعه ای ازتشکل ها ومحافل وگرایشات گوناگون وهسته های دانشجوئی است که بااستفاده ازخطوط ارتباطی نوین بشکل شبکه ای سازمان می یابند:تشکل های سراسری مبتنی برالگوی شبکه ای. بی شک جریانات چپ بدون آنکه خود راهم ارز ومعادل این جنبش بدانند، بادرنظرگرفتن اشتراکات خود می توانند با فشرده کردن صفوفشان،درهماهنگ سازی،تقویت آگاهی وگشودن افق های تازه و روشن کردن سیاست های راهبردی جنش دانشجوئی وحرکت بسمت وسوی اقدامات سراسری نقش مهمی را ایفاء کنند.
3-جریان های چپ دانشجوئی باید سریعا باکنترل چالش های درونی خود،و بابرسمیت شناختن واقعیت پلورالیستی خویش و برسمیت شناختن حق تشکل یابی برای هرگرایش وپرهیزازهژمونی طلبی،ازیکسو براساس اشتراکات موجود،مبادرت به همکاری هرچه بیشتربا یکدیگربه نمایند(مثلا درمقابله با خنثی کردن سرکوب که قبل ازهرچیزمستلزم مادیت بخشیدن به همبستگی دانشجوئی است ویادربرگزاری هرچه باشکوه ترمراسم 16 آذر)، وازسوی دیگربرای حل وفصل اختلافات ویا روشن کردن دامنه آنها،مبادرت به مباحثات رفیقانه وگشودن بولتن های بحث نمایند.درمهارتنش های درونی می توان به نقش نیروها وعناصر مسئول نسبت به منافع عمومی جنبش و نیزنقش بدنه درکنترل این تنش ها امید بست وهرگزاجازه ندادکه جریان ها و افرادی که عادت دارند فقط منافع خود وفرقه خود را دنبال می کنند وآن را برمنافع جنبش ترجیح می دهند، فرصت اختلال وکارشکنی درمسیرتکوین جنبش را بدست آورند.
2007-11-12-86-08-21
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/


*1-لازم به تأکید است که این نوشته به قصد نقد مقاله فوق که (می توانید آن را درسایت سلام دمکرات بخوانید) ودربرابرآن به نگارش درنیامده است.چرا که ضمن تأیید وهم سوئی با بسیاری ازنکات مطرح شده درآن و تلاش برای ابهام زدائی ازبرخی نکات دیگر،به نقد وطرح جبنه های دیگری ازمسائل پیشاروی جنبش دانشجوئی پرداخته وپیشنهاداتی نیز برای عبورازچالش هائی که درگیرآن است ارائه می کند.
*2-دربرخی ازنوشته ها ومجادلات نه فقط اغتشاش دربهم ریختن مرزهای جنبش دانشجوئی بطورعام وتشکل سراسری دانشجویان چپ دیده می شود،بلکه فراترازآن اغتشاش دربهم ریختن مرزهای تشکیل یک حزب "کمونیستی وپیشتاز" بایک تشکل چپ دانشجوئی هم مشهوداست.بی تردید چنین اغتشاشی نه فقط معایب و اشکالات ذکرشد دربالارا بهمراه دارد بلکه علاوه برآن پی آمدهای ناشی ازبهم ریختن مرزیک تشکل دانشجوئی چپ با یک حزب را نیزبه آن اضافه می کند.گرایشی که بخواهد تشکل دانشجوئی را به مثابه سکوئی برای ایجاد حزب قراردهد،خواسته وناخواسته به هردوعرصه دانشجوئی و حزبی ضربه وارد خواهد کرد. بگذریم ازاین که نگا ه هائی چنین محدود به تشکیل حزب،وبدون توجه به فاکتورهای پایه ای آن،حاصلی بهترازسرنوشت حزب سازی های چنددهه اخیرنخواهدداشت.
*3-باتوجه به بافت وخاستگاه اجتماعی اکثریت بزرگی از دانشجویان وبا درنظرگرفتن میزان امکان صعودطبقاتی آتی آنها درنظام سرمایه داری، آنهم سرمایه داری گرفتار دربحران عمیق ،والبته با دوری گزیدن ازتعاریف تنگ ویک جانبه طبقه کارگر،وبالاخره با توجه به میزان آگاهی این دانشجویان به جایگاه واقعی خود درمناسبات اجتماعی جامعه ازیکسوو، با توجه به واقعیت سلطه فراگیر نظام سرمایه دارای برهمه عرصه های اجتماعی وکالائی کردن آنها(حتی اندام وحتی کلیه وقرنیه چشم و...) معلوم می شود که مبارزه علیه مناسبات طبقاتی درخود دانشگاه هاو مراکزدانشجوئی-آنجا که نظام بورژوازی به بازتولید نیروی کارمتخصص می پردازد- نیز جاری است و باین اعتباراکثریت بزرگی ازدانشجویان-صرفنظرازآگاهی وعدم آگاهی خود- بالقوه وبالفعل جزوصفوف طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیران قرارمی گیرند.بدیهی است که چنین نگاهی باتعاریف سنتی ورایج که مقوله دانشجویان را صرفا جزاقشارباصطلاح دموکراتیک وبینابینی ومعلق درزمین وآسمان وبه نوعی بورژوائی (وخرده بورژوائی) قرارمی دهد وپیوند با طبقه کارگر را صرفا بشکل مکانیکی ودرپیوستن به "طبقه کارگر" دربیرون ازفضای دانشگاه ها و محیط های تحصیلی، توسط کسانی که خود را ازتاروپودبورژوازی رهانیده اند جستجومی کند؛متفاوت است.این نگاه وزن مبارزه ضدسرمایه داری در جنبش دانشجوئی را بالقوه وبالفعل نیرومند می داند و دامن زدن به آن را نیزبخش مهمی ازوظایف دانشجوئی وبخشی ازپیوند با سایر جنبش های طبقاتی درمعنای تلاش برای تأمین اتحاد طبقاتی و مبارزه با گسست های آن. ازهمین رومی توان گفت که بخش بزرگی ازدانشجویان وقتی خود را به مثابه دانشجو سازمان می دهند،باوجود داشتن خود ویژگی هائی بنام دانشجو،اما درواقع دارند خودرا–چه بالقوه وچه بالفعل-بعنوان بخشی ازصفوف مزدوحقوق بگیران تحت ستم واستثمارطبقاتی سازمان می دهند.
البته این بحث دیگری است که این واقعیت اولا مثل روند نضج هر مبارزه طبقاتی ازخواست ها و مطالبات بیواسط و خودویژه-ودراینجا دانشجوئی- شروع می شوند وبه تدریج فراترمی روند ودرنتیجه توجه به مسیراعتلاء آن ازسوی فعالین دارای اهمیت است وثانیا تأکید بربخش بزرگی ازدانشجویان به معنای همه دانشجویان نیست ودرنتیجه به معنای بهم ریختن قواعد عمومی ناظربرجنبش دانشجوئی نمی تواند باشد.

Sunday, November 04, 2007

بحران هسته ای وتشدید تهدید های نظامی
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه

پرونده بحران هسته ای ایران بعنوان یکی ازبغرنجترین وپیچیده ترین پرونده های قرن، آکنده ازسناریوها وطرح های گوناگون وآمیزه ای ازوجوه گوناگون علنی،مخفی یا سیاسی واقتصادی و نظامی وجنگ روانی است . بطوری که پایان هرسناریو مبنای شروع سناریوی تازه ای ازسوی بازیگران آن-بویژه ازسوی دولت آمریکا- است. یکی ازعوامل پیچیدگی آن باین برمی گردد که گرچه ازنظرشکل، این بحران درقالب سیاست های هسته ای جمهوری اسلامی کانونی شده است اما درهمان حال ازنظر محتوا واجد خصلت بین المللی است وبهمین دلیل با رقابت ها وقطب بندی ها و منافع گوناگون جهانی گره خورده است. عامل دیگرعنصرفراافکنی درآن است. بعنوان مثال بحرانی که دولت آمریکا درپی جنگ عراق وافغانستان دچارآن شده است،درکانونی کردن بحران حول موضوع هسته ای ایران وسرشکن کردن آن راه مفری می جوید. یکی دیگرازعلل پیچیدگی آن، منازعات ونبردقدرتی است که دردرون ساختارجمهوری اسلامی حول آن وجود دارد.دستگیری حسین موسویان، مسافرت حسن روحانی برای مذاکره با اروپائی ها که درپی مداخله جناح دیگروحملات شدید شخص احمدی نژاد ناچارشد که دیدارهای خود را نیمه تمام رهاکرده وبداخل کشور بازگردد، واستعفاء یا بهتراست بگوئیم برکناری لاریجانی ازتیم هسته ای وهشدارها و سخنان رفسنجانی ازجلوه های بارزآن است.به عنوان مثال تعویض نابهنگام لاریجانی که درحکم تقویت کفه احمدی نژادبود موجب سرگشتگی و خشم دول غربی و تیم مذاکره کننده گردید.
دراینجا به طورفشرده به یکی ازآخرین سناریوهائی که با کارگردانی دولت آمریکا تنظیم واجراگردید اشاره می کنیم که درعین حال گویای مسیری است که این پرونده قرن طی می کند. سناریوی که به زنجیره ای ازفعل وانفعالات ظاهرا جدا ازهم معنا وجهت خاصی می دهد:
چندروزپیش لاروف وزیرامورخارجه روسیه برای دومین باردرکمترازیک ماه برای یک دیدارغیرمنتظره واردتهران شد. این دیداردرپی دیدارقبلی پوتین وخودوی ودرآستانه برگزاری نشست 5 +1 و پیشنهاد معامله بزرگ آمریکا به روسیه صورت گرفت.گرچه همانندمورد مشابه قبلی مفاد مذاکرات و احیاناتوافقات صورت گرفته پنهان نگهداشته شد، اما برناظرین سیاسی پوشیده نبود که این دیدارغیرمنتظره، قبل ازهرچیز برای آگاهی از پاسخ رژیم به پیشنهاد پوتین وتنظیم واکنش روسیه درقبال پیشنهاد آمریکا درمورد سپردفاعی واتخاذموضع نهائی دراجلاس پیش روی 5+ 1 بود.
چنان که می دانیم پس ازبازگشت پوتین ازایران،آمریکا معامله بزرگی برسرایران به روسیه رامطرح کرد. این پیشنهاد، قابل بحث دانستن استقرارسپرموشکی دراروپای شرقی وبطورضمنی عقب نشینی مشروط آمریکا ازآن بود. استقرارسیستمی که دولت روسیه به کرات مخالفت شدید خود را با آن اعلام داشته و آن را درحکم شروع جنگ سرد و حتی فراترازآن مشابه بحران موشکی کارائیب که خطر شروع جنگ سوم را دربرداشت،عنوان کرد. این عقب نشینی البته مشروط شده بودبه همراهی روسیه درصدور قطعنامه سوم تحریم ها وافزایش فشاربه دولت جمهوری اسلامی.
سناریوی جدید طراحی شده بوسیله آمریکا چه اهدافی را دنبال می کرد ودرپاسخ به چیزی بود؟
این سناریو چندین هدف را دنبال می کرد. اما قبل ازهرچیز پاسخی بود به بحران بوجود آمده درتلاش های باصطلاح دیپلماتیک ناظربرتحریم ها و پروژه فشارتشدید شونده ازطریق اجماع جهانی وکانال شورای امنیت به رژیم ایران.چنانکه میدانیم این پروژه عملاازفروردین ماه تا کنون دچاردست اندازشده و مطابق هدف های برنامه ریزی شده و زمان بندی مورد نظرآمریکاپیش نرفته است.ازچالش های دیگر این پروژه،تقویت نیروی گریزازمرکزدرهسته اولیه شش کشوربزرگ یعنی روسیه وچین ، وافزایش تردید درآلمان ازسوی دیگربود.یکی دیگرازعوامل تشدید کننده تنش ها،اعلام آمادگی جمهوری اسلامی برای برطرف ساختن ابهامات آژانس ازبرنامه های هسته ای خود در دودهه اخیربود. این سیاست باعث شد که آژانس با ادعای نفی جنبه نظامی این برنامه ها واعلام این که ایران لااقل برای چندسال خطرفوری نیست، وبا استناد به الگوی کاربرددیپلماسی درمورد کره شمالی خواهان دادن فرصت به دیپلماسی ومذاکره دربرابرتهدیدات نظامی شد. باین ترتیب آژانس عملا با سیاست های دولت آمریکا ومتحدین آن به چالش برخاست.درمقابل آن دولت آمریکا رسما ادعا کرد که ایران بطورقاطع قصد ساختن بمب اتمی رادارد وفرانسه اعلام کرد که اطلاعاتی ازتلاش های جمهوری اسلامی دارد که برخلاف گزارش آژانس وادعای البرادعی است. آنها مدعی شدند که البرادعی و مسئولین آژانس فریب جمهوری اسلامی را خورده اند. گرچه چنین توافقاتی می توانست و می تواند راهی برای حل مسالمت آمیزبحران بگشاید،اماازآنجا که دولت آمریکا به دنبال اهداف دیگری بوده، تلاش های آژانس برای عادی سازی پرونده هسته ای ایران، او را ناخشنود ساخته است. و بهمین دلیل یکی ازهدف های دمیدن برآتش تهدیدات نظامی توسط دولت آمریکا فائق آمدن برچالشی بوده است که گزارشات و اظهارنظرات البرادعی دربرابرش گشوده است.
بی شک بازیگراصلی صحنه هسته ای آمریکا وبوش است.وکلید موج جدید دمیدن برکوره بحران هسته ای ازمدتی قبل با افزودن بار گفتمان جنگی و شبه جنگی ازسوی وی ومتحدجدیدش فرانسه شروع شد: اعلام جنگ باایران درعراق و طرح هولوکاست هسته ای درکنارفاشیسم اسلامی وتوصیف احمدی نژاد به هیتلرکوچک برآن بود که تصویری مشابه جنگ دوم وآلمان هیتلری را دراذهان عمومی بوجود بیاورد.درچنین بستری و دراوج آن بوش دریک واکنش شبه جنون آمیزاعلام کرد که تلاش هسته ای ایران موجب شعله ورشدن جنگ جهانی سوم خواهد شد.تهدید فوق به نوبه خود ازسوی سایرسردمداران آمریکا نظیررایس که ایران را بزرگترین چالش امنیت آمریکا درمنطقه نامید ویاازسوی سخنگوی کاخ سفید که اعلام کرد قطعا ایران درحال ساختن بمب اتمی است همراه گردید.همانطورکه مشابه آن اززبان مسؤلین دولت فرانسه نظیریا بمب اتمی یا بمباران وتأکید براین که ایران مهمترین خطربرای امنیت و صلح جهانی است بیان گردید.
باین ترتیب جنگ افروزان جهانی، یک گام مهم و حساس را درجهت کانونی کردن خطررژیم ایران برای صلح جهانی درافکارعمومی که فی الواقع پیش شرط دست یابی به مجوزحمله نظامی براساس منشورسازمان ملل بشمارمی رود برداشته اند.
آمریکا هم چنین اعلام داشت که منتظرتصمیمات شورای امنیت نمی ماند و اقدامات یک جانبه -بیرون ازسازمان ملل توسط خود و 5+1 را باهدف افزایش تشدید فشاربایران دردستورکارخودقرارمی دهد که منجربه اتخاذ تحریم های تازه اقتصادی وقراردادن نام سپاه درلیست تروریستی-یعنی درلیستی که آمریکا خود را درحال جنگ با آن می داند- گردید.دولت آمریکا هم چنین تلاش کرد که ازطریق فرانسه دولت های اروپا را نیز قبل ازارائه گزارش آژانس به اعمال تحریم یک جانبه بکشاند که عملا با مخالفت اکثرکشورهای اروپا(بویژه ایتالیا،اطریش و اسپانیا) ازیکسو و نیزروسیه وچین ازسوی دیگر به هدف خود نرسید و معلوم شد که چالش های شکل گرفته در درون اجماع جهانی بیش ازآن است که به این سطح ازفشارها تن دهد.آنها ترجیح دادند که گزارش آژانس را درنیمه نوامبرشنیده و سپس تصمیم بگیرند.
اکنون بهتر می توانیم به معانی و هدف های مشخص افزایش کفه تهدیدات نظامی که پوتین آن را چرخاندن تیع بدست دیوانه ای تشبیه کرد،هم چنان که پیش ازاو البرادعی نیزتهدید کنندگان را به دیوانگان تشبیه کرده بود،به پردازیم:
الف-اوج این فریادجنون جنگ ،پس ازمسافرت پراهمیت و پرسروصدای پوتین به ایران صورت گرفت.می دانیم که دودولت ایران وروسیه در گفتگوهای خوددرحقیقت وارد بازی های بزرگ شده و ازخط قرمزهای ژاندارم جهان ونظم تحت کنترل وی فراتررفته بودند:
ازیکسو جمهوری اسلامی قرارداشت که باسپردن سیاست دیرپای نه شرقی،نه غربی خود به بایگانی اعلام می کرد که آماده عقداتحاد استراتژیک با روسیه به عنوان متحد طبیعی خود است و با توافقاتی بقول هردوطرف بی حدومرز درهمه زمینه ها.روشن است که چنین رویکردی متضمن معلامات صدها میلیاردی وورد آسان روسیه به عرصه های تاکنون ممنوعه ای چون فعالیت در میادین نفتی ایران،درکنارپیمان های نظامی و رسمیت دادن به عضویت درپیمان شانگهای ودریافت همه نوع تسلیحاتی دفاعی است. آیا تحقق آرزوی پطرکیبر دراتصال دریای خزربه آب های گرم خلیج فارس ومیادین نفتی بی کران دوسوی دریا به واقعیت می پیوست؟ آیا رؤیای خاورمیانه بزرگ که آمریکا بخاطردست یافتن به چنان گنجی برایش جنگ راه انداخته بود باین آسانی دستخوش کابوس می شد؟درداستانهای اساطیری آمده است که برروی هرگنجی اژدهائی خفته است.آیا آمریکا با شروع جنگ خود درخاورمیانه اژدهای خفته برروی این گنج رابیدارکرده است؟
روشن است که برقراری چنین اتحاداستراتژیکی بین روسیه وایران،صرفنظرازاین که درایران چه نوع حکومتی برسرکارباشد،عدول ازخط قرمزهای آمریکا و" منافع ملی" آن محسوب می شود.
پس فریاد جنگ سوم جهانی وتهدیدبه آن بیهوده نبود که ازحلقوم بوش بیرون پرید. گرچه سخنگوی او برای کاستن ازابعاد وخیم این سخن-که ازجمله موجب صعود موشک وارقیمت نفت می گردید- ودرخود آمریکا موجب نگرانی دموکراتها و فعالین ضد جنگ گردید، تلاش کرد که اندکی ازذمختی آن بکاهد و بگوید آن راباید ازجنس لفاظی ها وسخنان کنایه آمیز بوش به حساب آورد! وسخن گوی دولت آمریکا هم وقتی می خواهد گزارشات مربوط به خطرحمله عنقریب را تکذیب کند، تنها عبارت در"آستانه حمله" راتکذیب می کند ونه اصل حمله را.گواینکه اعلام این نوع تکذیب ها ازسوی نیروی مهاجم،بدلیل آنکه فی الواقع اگرچنین قصدی هم درکارباشد هیچ فرماندهی ازپیش زمان حمله را اعلام نمی کند،فاقداعتبار است..
ب-هدف دوم راباید درتهدید البرادعی جهت دادن گزارشی باب میل واشنگتن وهموارکننده مقاصد وی درشورای امنیت بشمارآورد.تردیدی نیست که هیچ وقت اوتااین اندازه زیرفشارهای علنی و غیرعلنی نبوده است.آمریکا و فرانسه رسما ازاوخواسته اند که وارد عرصه های سیاسی نشده و به وظایف صرفا فنی و مورد نظرآنها بسنده کند.والبته دولت آمریکا ازهم اکنون اعلام داشته است که گزارش البرادعی اگر مثبت هم باشد تأثیری درتصمیمات شورای امنیت وروند روبه تشدید تحریم ها نخواهد داشت.
ج-سویه سوم این تهدیدات را باید متوجه جمهوری اسلامی دانست:
درحقیقت واکنشی دربرابریکدست شدن تیم هسته ای بدنبال برکناری لاریجانی و قطع یاتضعیف ریل تماس موازی روحانی-رفسنجانی-خاتمی دانست.ونیزبا هدف تشدید تضادها و شکاف های درونی رژیم ایران واین که نباید خط قرمزهای ژئواستراتژیک آمریکا درمنطقه ودراطراف روسیه را نادیده بگیرد.وبالاخره تأثیرگذاری بردورتازه مذاکراتی که قراراست بزودی حول امنیت عراق برگزارگردد.
******
سناریوئی که خطوط اصلی آن دربالا آمد،برای آنکه نشان داده شود که فقط لفاظی نیست با دونمایش دیگرهمراه گردید:
-اعلام این که براساس نظرسنجی گالوپ افکارداخل آمریکا به سمت مواففت با بمباران مراکزهسته ای ایران تغییرجهت داده است. براساس یکی ازاین نظرسنجی ها 52% پرسش شوندگان موافق حمله هستند و برپایه نظرسنجی دیگر35%پرسش شوندگان به ترتیب ایران، 19%چین و10%وکره شمالی و 9%عراق را؛ بزرگترین خطربرای صلح جهانی دانسته اند.
نئوکان ها ونیزدولت اسرائیل به تلاش گسترده ای برای جلب نظرکشورهائی مثل آلمان و روسیه وچین به سوی سیاست های مورد نظرخود به کارگرفته اند. اسرائیل بویژه با استفاده از نفوذ خود درآمریکا، نقش مهمی را دردمیدن برتنوربحران به عمل می آورد. آن ها بابهره گرفتن از چالش هائی که گزینه موسوم به دیپلماسی دچارش شده آن را شکست خورده وبه پایان رسیده عنوان کرده وبرهمین اساس برمطرح کردن گزینه نظامی وفعالیت های جنگ طلبانه خویش افزوده اند. باین ترتیب براساس نظرسنجی ها، معلوم می شود که آنها توانسته اند بدرجاتی برافکارعمومی مردم آمریکا تأثیرگذاشته و ایران را بجای عراق که اکنون درمقام چهارم قرارگرفته، درمقام نخست تهدید کننده صلح جهانی قراردهند. البته نباید فراموش کردکه اقدامات وسخنان تحریک آمیزجناح حاکم واحمدی نژاد،بعنوان قطب دیگربحران هسته ای، کمک شایانی به موفقیت نئوکان ها درکانونی کردن تهدید صلح جهانی توسط ایران به عمل آورده است.درهمین جا باید اضافه کنم که اقدامات ومواضع ارتجاعی سردمداران جمهوری اسلامی نیزنیازمند بررسی است که خارج ازحوصله این نوشته بوده و درنوشته ای جداگانه موردبررسی قرارخواهد گرفت.
-روانه کردن ناودریائی ازسوی انگلیس به سوی خلیج فارس، واعلام مانورنظامی نیروی دریائی آمریکا درآبهای خلیج فارس.
د- وبالأخره باید به هدف اثرگذاری وایجاد فضای تمکین درمیان برگزارگنندگان نشست 5+1 اشاره کرد که پس ازتأخیرها وناکامی های قبلی، آخرین نشست آن درروزهای اخیر برگزارگردید. این نشست که برای آمریکا جهت جلب موافقت دوکشورروسیه وچین درتهیه قطعنامه مشترک سوم وبه تصویب رساندن آن درشورای امنیت دارای اهمیت زیادبود، عملا با ناکامی مواجه شد.چرا که تصمیم نهائی این نشست آن شد که باید متنظرنتیجه گزارش البرادعی درماه نوامبربود و آنگاه تصمیم گرفت. آمریکا کارشکنی این دوکشوررا مورد انتقاد قرارداده است. باین ترتیب علیرغم تهدیدها وتلاش های آمریکا،وبکارگیری سیاست به مرگ بگیرتا به تب راضی شوند،گردونه دیپلماسی هنوز هم نتوانسته مطابق میل آمریکا بحرکت درآید. اکنون نوک فشاربه به عنوان آخرین خوان این سناریو،همانطور که اشاره شد،روی تأثیرگذاری برگزارش البرادعی است. آیا او گزارش خود را با روح آنچه که دراظهارنظری های اخیرخود گفته است تنظیم خواهد کرد ویا تحت فشارهای سنگین موجود، همانند دفعات پیشین گزارشی دوپهلو وهموارکننده برای تحریم کنندگان و جنگ طلبان؟
2007-11-05-14-08-86
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/