Sunday, May 13, 2007

بدنبال پاسخ من به مقاله آقای نیکوخراسانی تحت عنوان "پاسخی به یک انتقاد ازپیام همیستگی طبقاتی مهمترین پیام روزجهانی طبقه کارگر"ایشان مطلبی درنقد آن نوشته به امیل من ارسال کرده اند که مطلب ایشان و پاسخ مرا به آن تحت عنوان"بازهم دراهمیت مقابله با گسیختگی طبقاتی" درزیرملاحظه می فرمائید.


نقد مختصر ی در مورد تجدید نظر در مفاهیم بنیانی مارکسیستی
( در رابطه با مقاله ای از آقای تقی روزبه )
نیکو خراسانی

آقای تقی روزبه مقاله ای را تحت عنوان"همبستگی طبقاتی مهمترین پیام روز کارگر" منتشرکرده بودند که از جمله در سایت روشنگری منعکس شده بود و من در قسمت اظهار نظر پائین مقاله انتقاد خود را از محتوای آن نوشته بودم و ایشان در پاسخ به این انتقاد، مقاله ای را تحت عنوان ( پاسخی به یک انتقاد از مقاله" همبستگی طبقاتی مهمترین پیام جهانی کارگر" ) نوشته اند که در سایت روشنگری قرار دارد.
نوشته حاضر در واقع در رابطه با مسائل مطرح شده دراین مقاله نوشته شده .
هر دو مقاله در وبلاگ آقای تقی روزبه قرار دارد.
http://taghi-roozbeh.blogspot.com/
آقای تقی روزبه
تفاوت دیدگاه مارکسیست لنینیستها (یا بقول شما تمامیت خواه ها وخطی ها و غیر دمکراتها و سنتی ها ) با شما واحتمالا جریان متبوعتان ( به عنوان غیر تمامیت خواه و غیر خطی ودمکرات و نوگرایان ) در رابطه با مقولات ایدئولوژی، حزب ،دولت و سوسیالیسم و دیکتاتوری پرولتاریا و... در واقع بدلیل نداشتن درک واحدی از مفاهیم بنیانی است .
تجدید نظر در مفاهیم مارکسیستی لنینیستی با ادعای سنتی بودن و خطی بودن آن ونفی دست آوردهای تئوری وپراتیک جنبش کارگری و کمونیستی جهانی و تاریخ صد ساله جنبش کارگری وکمونیستی ایران در واقع آنچیزی است که شما را به منصور حکمت شبیه می کند.
برای روشن شدن موضوع ، این دو درک متفاوت را در رابطه با برخی مفاهیم بنیانی با هم مقایسه میکنیم.
تعریف کار:
کار عملی است که محصول آن ارزش مصرف دارد. کار دارای سه شرط اصلی است:
- -نیروی کارگر
- -مواد اولیه
- - وسایل کار
- -بنابراین هر فعالیتی کار نیست . خوردن ، خوابیدن ،رابطه جنسی داشتن ، شطرنج بازی کردن کار محسوب نمی شود.
- -هر محصولی که دارای ارزش مصرف است الزاما" دارای ارزش مبادله نیست. مثل پختن غذا در خانه یا دوخت ودوز ، گلدوزی ، منجوق دوزی خانگی یا کاشتن سبزی خوردن درباغچه خانه ، هر چند تولیدی صورت گرفته و ارزش مصرف دارد ولی دارای ارزش مبادله نیست.
- -محصول هر کاری، کالا نیست. بلکه کالا محصولی است که به وجود آمده تا در بازار مبادله شود. بنابراین هر کالائی می باید هم ارزش مصرف داشته باشد و هم ارزش مبادله .
- - کار عامل شکل گیری و رشد نوع انسان از نظر فیزیولوژیکی و تعالی مادی و معنوی است.
- - کار فی نفسه دارای بار ارزشی مثبت است و جوهره انسان و عامل تکامل اوست.
- -کار سرچشمه آبادی و ترقی و رشد جامعه و مایه خوشبختی و سعادت انسان و موثرترین عاملی است که انسان را به این مرحله از مدنیت و علوم و تکنولوژی رسانده است.

تعریف طبقه
طبقه به گروه های بزرگی از افراد اطلاق می گردد که برحسب جای خود در سیستم تولید اجتماعی دوران تاریخی معین ، بر حسب مناسبات خود با وسایل تولید، بر حسب نقش خود در سازمان اجتماعی کار و بنابراین بر حسب طرق دریافت و میزان آن سهمی که از ثروت اجتماعی در اختیار دارند ، از یکدیگر متمایزند.
- -طبقه یک مقوله اجتماعی تاریخی است . در آغاز ، در دوران کمون اولیه وجود نداشت و در دوران کمونیسم نیز از بین خواهد رفت.
- -تمایز طبقات بر اساس جا ومقام آنها در تولید اجتماعی مشخص میشود.
- -چگونگی رابطه طبقات با وسایل تولید مهمترین عامل تعیین کننده جای این طبقات در تولید اجتماعی است.
- -هر یک از فرماسیونهای اجتماعی منقسم به طبقات دارای ساخت طبقات ویژه خویش است
- جامعه بردگی- بردگان و برده دار
- جامعه فئودالی- اربابان و رعایا
- جامعه سرمایه داری- پرولتاریا و بورژوازی
- در هر یک از این دوران ها علاوه بر طبقات اساسی نامبرده طبقات غیر عمده دیگر وجود دارند. اینها با طبقات جدید در حال زایش ،تکامل وبا طبقات در حال زوال دستخوش قشربندی و تجزیه می شوند.
- با درنظر گرفتن مقهوم علمی طبقه وتعریفی که از آن نمودیم استفاده از اصطلاحاتی نظیر طبقه روشنفکران طبقه کازمندان طبقه زنان طبقه جوانان و طبقه روحانی و غیره صحیح نیست. زیرا هر یک از این دستجات وگروه ها ، قشر یا صنف یا گروه صنفی یا جنسی معینی را نشان میدهند. مثلا" زنان و جوانان و روشنفکران میتوانند وابسته به طبقه پرولتاریا یا سرمایه دار و یا اقشار میانی جامعه باشند و طبعا" منافع طبقاتیشان در تضاد وتقابل بایکدیگر باشد.
تعریف پرولتاریا
این اصطلاح در امپراطوری رم باستان به فقرا و زحمتگشان اطلاق میشده و در زمان ما هر چند در برخی اصطلاحات پرولتاریا به معنای اعم طبقه کاریگر استعمال میشود ولی مفهوم خاص ودقیق این واژه مربوط به جامعه سرمایه داری است و به طبقه کارگر صنعتی مزدبگیر فاقد وسایل تولید که نیروی کار خود را به صاحبان وسائل تولید یعنی سرمایه داران میفروشند گفته میشود.
پرولتاریا که همراه باسایر زحمتکشان، مولد همه نعمات مادی است در جریان تولید علاوه بر ارزش نیروی کار خود ارزش اضافی نیز تولید میکند که از طرف کار فرما به شکل سود تصاحب میشود.
از نظر تاریخی طبقه پرولتاریا ( کارگران صنعتی ) هم زمان با زایش شیوه تولیدی سرمایه داری یعنی در مرحله تلاشی فئودالیسم شکل گرفته است. پرولتاریا یکی از دو طبقه اساسی فرماسیون اجتماعی اقتصادی سرمایه داری است و طبقه اساسی دیگر این صورتبندی بورژوازی است.
مبارزه طبقه پرولتاریا علیه سرمایه داری در سه بعد سیاسی، اقتصادی وایدئولوژیک است واین مبارزه حتی" در مرحله گذار سوسیالیستی و حاکمیت دیکتاتوری پرولتاریا تا محو کامل طبقات ادامه دارد.
بنابراین طبق تعریف فوق همه مزد و حقوق بگیران یا استثمار شوندگان پرولتر نیستند ونمی توانند باشند. چون در جامعه بردگی و دوران شکوفائی فئودالیسم نیز مزدبگیران و یا استثمار
شوندگان بوده اند.
تعریف لومپن پرولتاریا
از نظر لغوی معنای لومپن پرولتاریا ژنده پوش است ولی مفهوم دقیق علمی آن یعنی قشرهای وازده و طبقه خود را از دست داده است که در جوامع سرمایه داری اغلب در شهرهای بزرگ زندگی می گنند و دچار تباهی وفاقد وابستگی طبقاتی شده اند، بدون شغل و حرفه ای خاص بدون کار مفید برای جامعه بسر می برند واحتمالا" به هر کار ناشایست و ضد انسانی تن در می دهند. دزدان ، چاقوکشان حرفه ای ، اوباش ، ولگردان ، روسپیان وجنایتکاران باجگیر و نظایر اینها از این جمله اند. آنها فاقد علائق ایدئولوژیک مشترک وهمبستگی طبقاتی با زحمتکشان هستند. قاتلین سیاسی وآدم کشانی که به خاطر پول حاضرند هر فعال سیاسی - اجتماعی مترقی را سر به نیست کنند از میان آنها برگزیده میشوند و گانگستر یسم سیاسی از آن ها بهره برداری می کند.
-متحدین طبقه پرولتاریا
تمام زحمتکشان شهر و روستا که محصول کارشان برای بقاء ، ادامه و رشد و تعاملی مادی و معنوی جامعه ضروری و مفید است متحدین طبیعی طبقه ء پرولتاریا هستند.
حال بر این اساس تعاریف و توضیحات فوق، نقطه نظرات آقای تقی روزبه را بررسی می کنیم.
از نظر ایشان " پرولتاریا یعنی همه مزد و حقوق بگیران که برا ی ادامه زندگی خود نیروی کارشان را بفروشند". طبق این تعریف از طرفی تمامی نیروهای انتظامی و سپاه و ارتش و وزارت اطلاعات و قوه قضائیه و شکنجه گران و چماقداران وماموران حراست و خلاصه همهء دستگاه سرکوبگر وحامی رژیم سرمایه داری بدلیل مزد و حقوق بگیر بودن جزء طبقه پرولتاریا هستند و از طرف دیگر چون مزد و حقوق بگیران در دوران برده داری هم بوده اند. بنابر این پرولتاریا از بدو پیدایش طبقات و دولت وجود داشته و محصول دوران زوال فئودالیسم و شکل گیری سرمایه داری نیست.
آقای تقی روزبه در تعریف طبقه پرولتاریا می گویند:
" طبقه مقوله ای بسیار پویا بوده ...اگر در زمان مارکس کارگران صنعتی اکثریت پرولتاریا را تشکیل میدادند. امروز به موازات بخش های خدماتی با کمیت گسترده و همچنان رو به گسترش کارگران خدماتی و بر همین اساس تغییر اهمیت بخش های مختلف طبقه همراه می گردد."
بر خلاف نظر فوق در زمان مارکس و انگلس و لنین هم زحمتکشان شهر و روستا نسبت به طبقه پرولتاریا ( کارگران صنعتی ) اکثریت داشتند. اساسا مسئله کمیت مطرح نیست بلکه چگونگی رابطه با وسایل تولید و جا و مقام در تولید اجتماعی مطرح است. زحمتکشان بخش خدمات همواره حتی در دوران بردگی و فئودالی هم و جود داشته اند و محصول دوران زوال فئودالیسم و شکل گیری سرمایه داری نیستند.
تاکید بر موقعیت پرولتاریا ( کارگران صنعتی ) به عنوان پیگیرترین طبقه انقلابی در جامعه سرمایه داری از این نظر است که ارتباط این طبقه با پیشرفته ترین شکل تولید صنایع ماشینی
( در زمان ما با سیستم های پیچیده الکترونیکی و کامپیوتری ) و تولید بزرگ صنعتی که دائما رشد و تکامل می یابد ( که خود خصلت تولید سرمایه داری است ) شرایط مساعد را برای آموزش و اتحاد و تشکل پرولتاریا فراهم می کند و امکان این طبقه را برای سازمان دادن اقدامات آگاهانه توده ای از هر طبقه دیگر بیشتر می سازد. مبارزه پرولتاریا علیه بورژوازی قانون تکامل جامعه سرمایه داری است . پرولتاریا برای نبرد علیه سرمایه داری باید همه زحمتکشان شهر و روستا را بطرف خود جلب کرده و رهبری نماید.
استثمار پرولتاریا از جانب بورژوازی باعث تضاد آشتی ناپذیر منافع طبقاتی آنها و مبارزه طبقاتی آنهاست. در جریان این مبارزه بتدریج با منافع اساسی خود آگاه شده و درک اجتماعیش رشد می یابد و به تدریج از اشکال مبارزه و درجات عالی تر تشکل استفاده می کند و بالاخره این مبارزه علیه همه سیستم سرمایه داری و به منظور استقرار سوسیالیسم متوجه می گردد.
آقای تقی روزبه در تعریف لومپن پرولتاریا می گویند : " نیروئی که هنوز جذب مناسبات کالائی سرمایه دارانه نشده اند... از قضا در بر پا کردن انقلاب بهمن نقش مهمی داشتند و بعد از این هم خواهند داشت . وجود و نقششان در انقلاب و به عنوان متحدین کارگران شاغل ، مستلزم فاصله گرفتن هر چه بیشتر از درک مبتنی بر خلوص طبقه و ارزشی کردن آن است . "
بنا به تعریف و توضیحات فوق چون آقای تقی روزبه و جریان متبوعشان از درک مبتنی بر خلوص طبقه پرولتاریا فاصله گرفته اند ، لومپن پرولتاریا یعنی ( دزدان و ولگردان و چاقو کشان و روسپیان و جنایتکاران حرفه ای و گانگستر های سیاسی ) را نه تنها متحدین پرولتاریا می دانند بلکه از نقش ویژه شان در انقلاب یاد می کنند. ولی واقعیت اینستکه این قشر همواره و در همه جهان عمدتا وسیله ای در دست ارتجاع سرمایه داری بوده است. از جمله در کشور خودمان در کودتای 28 مرداد با پول سازمان جاسوسی آمریکا از عده ای چاقوکش و ارازل و فواحش استفاده شد و قبل از انقلاب توسط ساواک دستجات چماقدار جاوید شاه گو در شهرهای مختلف سازمان یافت و همچنین در قبل و بعد از انقلاب تا به امروز ارتجاع مذهبی بازار و سپس ارتجاع حاکم سرمایه دار گروه های چماقدار فالانژ و باندهای ترور را از میان آنها علیه نیروهای انقلابی کمونیست و دمکرات و علیه کارگران و زنان مترقی و دانشجویان آزادیخواه سازمان دادند که از نمونه های معروف آن در زمان انقلاب در تهران گروه زهرا خانم و دار و دسته سیاه جامگان و گروه شیت در کرمانشاه بود.
آقای تقی روزبه می گویند: " کارگر بودن ، فی نفسه و در ماهیت خود ، نه ارزش که ضد ارزش بوده و چیزی جز بردگی نوین انسان نیست. "
برخلاف نظر ایشان اگر کار را عامل انسان شدن انسان و تمایز آن از حیوانات و عامل تمامی نعمات مادی و معنوی جامعه انسانی بدانیم ، آن وقت ارزش و فضیلت زحمتکشان و رنجبران را ، ارزش و فضیلت کار و تلاش و مبارزه بردگان و دهقانان و کارگران را ، این سازندگان واقعی تاریخ تکامل جامعه انسانی را درک می کنیم و طفیلی بودن و بیکاره بودن و انگل و پارازیت بودن را ضد ارزش می دانیم . پرولتاریا بعنوان تولید کننده همه نعمات مادی جهان برخلاف نظر شما فی نفسه ارزش است. چیزی که فی نفسه ضد ارزش است بهره کشی است چیزی که ضد ارزش است برده دار و برده داری ، فئو دال و فئو دالیسم و سرمایه دار و سرمایه داری است .
آقای تقی روزبه که خود را چپ دمکرات غیر تمامیت خواه و غیر خطی و غیر سنتی و نواندیش می دانند ، چکیده درکشان از طبقه پرولتاریا و متحدین آن در انقلاب آتی چنین است:
((همه مزد و حقوق بگیران ، از جمله فواحش پرولتر هستند، البته کارگر بودن فی نفسه و در ماهیت خود ضد ارزش است و لومپن پرولتاریا متحدین طبقه کارگر در انقلاب سوسیالیستی هستند.))
آقای روزبه
انصافا ، صادقانه و صمیمانه کلاه خود را قاضی کنید و پاسخ دهید این است مفهوم غنا بخشیدن و درک خلاق داشتن از مارکسیسم؟
*****

بازهم دراهمیت مقابله با گسیختگی طبقاتی!
در نوشته قبلی خود پرسیده بودم که باچنین تقلیلی درمفهوم طبقه -والبته نه در انکاراهمیت کارگران مولددرمیان کل مزدوحقوق بگیران-پس تکلیف ادعای اصلی همه کمونیست ها درهمه منابع اصلی،مبنی بروجود عینی اکثریت پرولتری که معنای حاکمیت اکثریت عظیم طبقه کارگر درجامعه سرمایه داری را بیان می کند چه می شود؟درپاسخ ایشان صورت مساله را پاک کرده واساسا منکرآن شده ومدعی است مهم اصالت کیفیت است ونه کمیت!. واگراین تزهرآینه با تزدولت ایدئولوژیک هم ترکیب شود، چه خود بدانند و چه ندانند، تحت عنوان دفاع ازدیکتاتوری اقلیت براکثریت ومشروعیت یک دولت ایدئولوژیک،شالوده تئوری ولایت پایه ریزی می شود که این البته هیچ ربطی با نظریه بنیان گذاران سوسیالیسم ندارد.برداشت ایشان ازطبقه درعین حال یک درک اخلاقی و منزه طلبانه است که درنوشته اخیرشان با ستایش ازکار،بی توجه به اینکه درجامعه سرمایه داری،با خصلت مزدورانه خودحکم نوعی بردگی نوین را دارد،به ستایش کلی ازآن وتلویحا نظام بردگی نوین پرداخته اند.تناقضات وپی آمدهای چنین نظریاتی پایان ناپذیراست ومن هم فکرنمی کنم که با بیرون کشیدن تعاریف گردوخاک خورده سالیان گذشته ازکشوها ومجادله حول آنها،که همگی سالیان سال با آن ها شستشوی مغزی شده ایم بتوانیم گره ای ازمشکلات مشخص ما بگشائیم. آنقدرازاین گونه تعاریف به روایت های مختلف درگنجینه مدعیان حمایت از مارکس می توان یافت که هرکس می تواند با آویختن به آنها برای خود حقانیتی بجوید. کما این که من ازتعریف انگلس درپانویس مانیفست کمونیست مثال می آوردم وبازهم ازاین نوع مثال ها می توانم بیاورم و شما هم می توانید روایات موردنظرخود را ازمنابع موردنظرخود ردیف کنید که ازقضا درفرهنگ بجا مانده از تجربه شکست خورده سوسیالیسم اردوگاهی کم هم نیستند..پس مسأله اصلی آویختن به این یا آن روایت هم چون قرائت وتفسیر کتب مقدس نیست. مساله اصلی سرسبزی خود زندگی ونفس گرم جنبش های هم اکنون موجودطبقاتی-اجتماعی است وبابقول مارکس هر گام عملی جنبش بهترازیک دوجین برنامه اهمیت دارد.که انسان ها را نهایتا باهرکلیشه ای که درکله خود دارند، چه بخواهند وچه نخواهند دربرابرحقایق بزرگ غافگیرمی سازد وحتا "آیه های مقدس" وفهم مقدیسین ازاین آیات را دستخوش دگرگونی می کند.اکنون خوشبختانه درفرازی ازتحولات جامعه قرارداریم که بسیاری ازاین پیش فرض های کلیشه ای به منازعه طلبیده شده و آرام آرام دارند دربرابرچشمانمان ذوب می شوند.
مساله اصلی آن است که جداازکلیشه های مقدس خودمان وجدازاینکه طبقه را درذهن خویش چه تعریف بکنیم و چه نکنیم،آیا مدافع پیوند و همبستگی مبارزاتی مزدوحقوق بگیران اعم ازمعلمان وکارگران صنعتی و خدماتی و بیکاران وشاغلین کارخانگی و.... به مثابه مزدودحقوق بگیرانی که دربرابربورژوازی و حاکمیت استبدادی مدافع آن دارای منافع مشترک هستند،هستیم یانه؟ یا آن که هم چنان براین نظریم که مرغ یک پاداشته و پرولتاریا فقط کارگران صنعتی را تشکیل داده وبقیه ازجنس بورژوازی هستند؟.خوشبختانه جامعه جوان وپردینامیک ما ونسل چپ جدید امروز منتظرابرازنظر من و شما نمی ماندو وراه خودش را طی می کند.
همانطورکه رویدادهای جامعه نشان میدهد،علیرغم کلیشه ها،جوانه های امیدبخش فرایند پیونداین جنبش هابا یکدیگربعنوان بخشهای گوناگون مزدوحقوق بگیران،اعم ازکارگران صنعتی وخدماتی نظیرمعلمان وحمل ونقل،پرستاران وبیکاران و... مشهود است که حاکی ازروندشکل گیری آگاهی آنها به منافع مشترکشان به عنوان مزدوحقوق بگیر است.مثلا نگاهی به اطلاعیه کارگران شرکت واحد ودیگرتشکل های وفعالین کارگری وارزیابی آنها از خدمات معلمان بعنوان بخشی ازکارگران-کارگران خدماتی- ونیزتصویرروبه جلوی خود معلمان ازجایگاه خویش و... وفراگیرشدن شعارهائی چون کارگر،معلم،دانشجو اتحاد اتحاد، همگی خبرازتلاش های این جنبش ها وفعالین آنها برای غلبه بر گسست های موجود و دیرینه میدهد.بنابراین نباید چندان نگران نفوذ تخریبی کلیشه ها درشکوفائی این روند شد. والبته مبارزه نظری هم اساسا نه درلابلای منازعات واژگان کلیشه ای، بلکه درمتن مبارزه طبقاتی زنده وهم اکنون موجوددرجریان است. وبه تدریج صف آنها که درجهت تقویت صفوف همبستگی طبقاتی ومنافع عمومی مزدوحقوق بگیران تلاش می کنند با آنها که جزتشتت وشقه شقه کردن صفوف طبقاتی هنری ندارند متمایزو متمایزترخواهد شد.
****
دراینجا جادارد که دوکلمه هم درمورد نظر آقای عیسی صفا که در دوجا* ابرازکرده اند بنویسم که پس ازگذشت 27سال ازعملکردفاجعه آمیزیک دولت ایدئولوژیک ازنوع مذهی تازه فیلشان یاد دفاع ازدولت های ایدئولوژیک البته ازنوع موردنظر خودشان افتاده است. بازهم باید اضافه کرد که خوشبختانه جامعه ما وجهان امتحان دولت های ایدئولوژیک اعم ازمذهبی و غیرمذهبی را پس داده وبرای بسیاری روشن شده است که دولت های ایدئولوژیک با هرایسم وپسوندی چیزی جزحاکمیت استبدادی وبورژوازئی، آن هم از نوع منحط ترین آن نخواهد بود. جالب است که این مساله درشرایطی اتفاق می افتد که اصل جدائی دین ودولت بطوراخص ودولت وهرایدئولوژی بطوراعم به مفاد مطالبه ای و برنامه ای هرمدعی دمکرات تبدیل شده است.بااین همه جای تعجب دارد که ایشان دفاع ازاین بدیهیات وموازین اولیه دموکراتیک را-که بدون آن سوسیالیست بودن پیش کش،حتاازدموکرات بودن هم نمی توان سخنی به میان آورد- متهم به پیروی از مد روز توسط من و یاراه کارگر-که از27سال پیش علیه آن درمبارزه است وآن را دربرنامه خود گنجانده است، ویا دیرزمانی است که به ترویج و تبلیغ معنا واهمیت مقوله مزدوحقوق بگیران ودرک جامع ازمقوله طبقه کارگر پرداخته است، می نماید.البته درپشت این نوع مجادلات علاوه برجان سختی دگم های کلیشه ای نباید دکان داری را هم ازیاد برد.مثلا ایشان که خیلی نگران مدروزشدن امثال من و راه کارگر هستند، معلوم نیست که چراخودشان زودترازهمه به پیروی از"مدروز"- یعنی شکوفائی فروم های اجتماعی-بسرعت بفکرایجاد یک فروم دست ساز وتحت کنترل، درهمکاری با شماری ازعناصر"شورای مقاومت ملی" افتادند؟.البته پاسخ به این گونه سؤالات را جزبا درنظرگرفتن قواعد موج سواری وشگردهای موج سواران نمی توان دریافت.وگرنه هرگز به رازبهره برداری ازاین فروم ها ضمن داشتن بیگانگی کامل با جان مایه آنها وجنبش های نوین اجتماعی وتخطئه کردن پیام های آنها،که یکی ازآنها نفی دولت ایدئولوژیک وایسم های آنچنانی است پی نخواهیم برد.البته درهمین جااضافه کنم که صرفنظرازتلاش های معطوف به دست ساخت کردن فروم،درعین حال تلاش های ایشان وهمکارانش را درانعکاس فعالیت های این جنبش ها مفید ومثبت تلقی می کنم.
*-ایشان درپانویس مقاله من ونقد آن درسایت روشنگری، دردفاع ازدولت ایدئولوژیک(ازجمله مارکسیسم لنیسم) من وراه کارگر را متهم به تبعیت ازتحولات مدروز کرده است. 2007-05- 14-02-86
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com - Taghi_roozbeh@yahoo.com
***
درادامه دیالوگ فوق دو یادداشت زیرنیزمبادله گردید،که درادامه بحث مربوط به معنا واهمیت همبستگی طبقاتی وروشنی انداختن به آشفتگی های موجود دراین باره درمیان پاره ای ازنیروهای چپ مفیداست.
***
در رابطه با نظر آقای تقی روزبه که در ذیل این مقاله آمده است: آقای تقی روزبه - هدف نقد من به مقاله شما تدقیق مفاهیم بنیانی مارکسیستی بود و نه آنطور که شما مدعی شده اید " تقلیل در مفهوم طبقه " - شما می گوئید : " پس تکلیف ادعای اصلی همه کمونیستها در همه منابع اصلی ، مبنی بر وجود عینی اکثریت پرولتری که معنای حاکمیت اکثریت طبقه کارگر در جامعه سرمایه داری را بیان می کند چه میشود ؟" همچنانکه در مقاله فوق آمده است ، زحمتکشان شهر و روستا به عنوان متحدین طبیعی پرولتاریا محسوب میشوند. در واقع این تنها پرولتاریا نیست که در نابودی استثمار ذینفع است. طبقات و بخش های دیگر زحمتکشان در جامعه سرمایه داری که از تسلط استثمارگران رنج می برند ، طبقات و اقشاری که منافع حیاتی شان با منافع پرولتاریا انطباق دارد نظیر کشاورزان و پیشه وران و کسبه و زحمتکشان بخشهای خدماتی و روشنفکران ( پزشکان و مهندسین و معلمین و هنرمندان و کارمندان و غیره ) نیز وجود دارند . این اقشار اجتماعی قادر نیستند که به تنهائی خود را از ستم برهانند لیکن بعنوان متحدین پرولتاریا در پیکار دشوار علیه سرمایه داری ذینفع هستند. به همین دلیل است که مارکس و انگلس می گویند : " جنبش پرولتری جنبش مستقل یک اکثریت عظیم بسود اکثریت عظیم است . " بنابراین بحث بر سر ضرورت همبستگی هر چه گسترده تر صفوف طبقه پرولتاریا ( کارگران صنعتی ) با اقشار زحمتکش شهر و روستا و در پیوند قرار گرفتن مبارزات آنها نیست . بلکه بحث بر سر تدقیق مفهوم طبقه پرولتاریا ( کارگران صنعتی ) و ضرورت رهبری این طبقه در نبرد علیه بهره کشی سرمایه داری است. شما نمی توانید تحت عنوان نو گرائی و برخورد دمکراتیک با این مفهوم علمی با گنجاندن اقشار و طبقات غیر پرولتری در مفهوم پرولتاریا ، رسالت تاریخی طبقه پرولتاریا را مثلا به معلمان و پرستاران و دانشجویان تفویض کنید. - شما می گوئید :" خوشبختانه جامعه جوان و پر دینامیک ما و نسل چپ جدید امروز منتظر ابراز نظر من و شما نمی ماند و راه خودش را طی می کند. " تقدیس جنبش خود به خودی و غیر سازمان یافته و اظهار خوشبختی کردن از چنین وضعیتی شایسته یک مارکسیست نیست. وظیفه کمونیستها مسلح کردن پرولتاریا به سلاح مارکسیسم لنینیسم و سازماندهی مبارزات سیاسی-اجتماعی آنها و سایر زحمتکشان و اقشار و طبقات آزادیخواه و عدالت پژوه جامعه است.

*****
آقای خراسانی پاسخ آخری شما تناقضات نظرتان رابیشتروبیشترمی کند. شما ازیکسو اززبان مارکس وبدرستی ازجنبش پرولتری به مثابه یک جنبش مستقل یک اکثریت عظیم بسود اکثریت عظیم صحبت می کنید.ازطرف دیگرازرسالت یک اقلیت کوچک پرولترصنعتی که روزبروز هم کمترمی شوند،ونیزازمتحدین گسترده غیرپرولتری اش صحبت می کنید؟ آیا هیچ به این تناقض عظیم که صرفا ازبرداشت شما ناشی می شود فکرکرده اید؟ گفتن این که سایرمزدوحقوق بگیران متحدین طبیعی پرولتریاهستند دردی را دوانمی کند وتناقضات وسوالات جدیدتری را مطرح میسازد.مساله برسراین است که ماهیت طبقاتی این متحدین اگرپرولتری نیست چیست ؟ ودراین صورت چگونه مارکس ازماهیت پرولتری این جنبش اکثریت سخن یه میان می آورد؟! ضمنا این درک که یک گروه کوچک وقلیت بتواند به مثابه موتورکوچک موتوربزرگ را بحرکت درآورد نه با اصل خودرهانی و رهائی بخش سوسیالیسم خوانائی دارد ونه اصلاشدنی است.این نظرپایه حزب ورهبرپیشتاز وبیگانه با سوسیالیسم رهائی بخش را تشکیل میدهد.این نظرتجربه شد و شکست خورد.درهرحال امیدوارم که کسانی که به مارکسسیم به مثابه ایسم جامد آویخته اند درپرتوتجربیات وسرنوشت سوسیالیسم سده گذشته و تحولات جهانی بخود بیایند. وگرنه باردیگرباید آزموده را بیازموئیم
.

Monday, May 07, 2007


پاسخی به یک انتقاد ازمقاله "هم بستگی طبقاتی مهمترين پيام روزجهانی کارگر"
تقی روزبه
Taghi_roozbeh@yahoo.com


دریاداشتی توسط آقای نیکوخراسانی- که شخصا افتخارآشنائی با ایشان را ندارم- برپانوشته من درسایت روشنگری درج گردید که حاوی انتقاداتی به آن نوشته بود. برای آنکه هم بانتقادات ایشان پاسخی بدهم وهم درعین حال به شفاف شدن اصل مطلب کمکی کرده باشم،لازم دیدم که ملاحظات خود را ولوبطور فشرده درمورد انتقادات به عمل آورده بنویسم .چرا که براین تصورم با فعال شدن جنبش های اجتماعی –طبقاتی وبخش های گوناگون مزدوحقوق بگیران،هم چون معلمان وپرستاران و..زنان و دانشجویان و... درکنارکارگران صنعتی ویا بیکاران...واهمیت بی بدیل مقوله اتحاد طبقاتی،تلاش برای شفاف کردن هرچه بیشترمفهوم طبقه ومبارزه طبقاتی برای تقویت صفوف جنبش های اجتماعی وطبقاتی ازاهمیت زیادی برخورداراست. درزیر انتقاد ایشان به مقاله مزبور و پاسخ به آن را ملاحظه می کنید:
نام: نیکو خراسانی
ای-میل: nikokhorasani@yahoo.se
23:51
آقای تقی روزبه بسیار جای تاسف است که فردی ادعای مارکسیست بودن داشته باشد و درکی بغایت اشتباه از مفاهیم پایه ای داشته و تلاش داشته باشد این درک غلط را ترویج هم بنماید. واژه های سیاسی مارکسیستی دارای مفاهیمی مشخص و علمی هستند که هر کسی بنا به میل و علاقه خود و به قصد دمکراتیزه کردن آن نمی تواند در این مفاهیم علمی تجدید نظر کرده یا در واقع آن را تحریف نماید. پرولتاریا(porltariat) به طبقه کارگر مزد بگیر فاقد وسایل تولیدی می گویند که مجبور است نیروی کار خود را به صاحبان وسایل تولید یعنی سرمایه داران به فروشند. این نیروی کار فروخته شده علاوه بر ارزش خود ارزش اضافی نیز تولید می کند که توسط کارفرما به شکل سود تصاحب میشود. ویژگی کار پرولتاریا در واقع همین تولید ارزش اضافی است . حال ممکن است بفرمائید در تعریف غیر تمامیت خواه و دمکراتیک شما از طبقه کارگر چطور فاحشه ها تولید ارزش اضافه میکنند؟ طبق تعریف دمکراتیک شما تمامی لومپن پرولتاریا از جمله توزیع کنندگان مواد مخدر و چاقو کشان حرفه ای و اعضاء باندهای مافیائی و روسپیان و دزدان که در ازای ارائه خدمات مزد دریافت می کنند جزء طبقه کارگرند . واقعا که مرحبا ! از این همه درایت علمی و تاجی که به سر طبقه کارگر زده اید . طبقه کارگر تا دوستانی مثل شما و منصور حکمت متوفی دارد احتیاجی به دشمن ندارد. علامت تساوی گذاشتن بین طبقه کارگر که تولید کننده تمام نعمات مادی است، خلاق است و بالنده و انقلابی و سازنده سوسیالیسم با لومپن پرولتاریا که انگل و پارازیت و آلت دست و نیروی ذخیره و بلقوه سرمایه داران و ارتجاع می باشند، به چه معناست؟ و اما مسئله دیگر ماهیت طبقاتی داشتن دولت در جامعه سوسیالیستی است،که ظاهرا شما منکر آن هستید.

بادرود و تشکراز نوشته آقای نیکو خراسانی درباره مطلب این جانب. واما نکاتی درباره ملاحظات ایشان:
الف-انگلس که خود بهمراه مارکس ازتدوین کنندگان مانیفست کمونیست بود درتوضیح برچاپ انگلیسی مانیفست درسال 1888 درذیل معنای پرولتارچنین می نویسد:
"منظورازبورژوازی،طبفه سرمایه داران معاصراست که مالک وسائل تولید اجتماعی اند وازکاردستمزدی بهره برداری می کنند.منظورازپرولتاریا، طبقه کارگران مزدبگیرمعاصراست که چون ازخودشان وسائل تولیدی ندارند،پس ناچارند نیروی کارشان را بفروشند تابتوانند زندگی کنند.
چنانکه درتوضیح انگلس وتعریف فوق ملاحظه می کنید درنزدانگلس کسانی که ناچارند نیروی کارخود را بفروشند تا بتوانند زندگی کنند پرولتاریا محسوب می شوند.چنانکه مشهوداست دراین تعریف بهیچوجه کارمولد (وکارگرصنعتی)،به عنوان تعریف انحصاری طبقه کارگرنیامده است. برعکس درتعریف انگلس مفاهیم مزدبگیر ومعنای زندگی کردن ازطریق فروش نیروی کار آشکارا مفهوم عام تری ازآنچه که نویسنده درتعریف محدود کارگروطبقه به سوسیالیسم و بنیان گذاران آن نسبت می دهد،وجود دارد. تأکید اصلی درتعریف کارگر،صرفنظرازاشکال خود ویژه ای که بخودمی گیرد استثمارازطریق کاردستمزدی وفروش نیروی کاربرای گذران زندگی است.
ب-طبقه دارای مفهوم ومعانی پیچیده ای است که درآثارمارکس و بسیاری ازمارکسیست ها بحث ها و تفاسیرگوناگونی نسبت به آن ارائه شده است.وبه آن آسانی وبداهتی که یادداشت نویس مدعی است نیست. درآثارمارکس ازکارگرمولد وغیرمولد وازطبقات اصلی وفرعی سخن آمده،وازمصرف مولد وغیرمولد.همانطور که ازبورژوازی مولد و غیرمولد و طبقه اصلی بورژوازی و طبقات فرعی آن سخن به میان آمده است.مثلا بانک داران و بازرگانان و رباخوران و ... بسیاری لایه ها وجود دارند که ازطریق سرمایه غیرمولد و بطور غیرمستقیم سهمی ازارزش افزوده کارگرمولد را بخود تخصیص میدهند و سرمایه های کلانی هم بدست می آورند(ولو آنکه آن را سرمایه غیرصنعتی و غیرمولد بنامیم). واین البته مانع از آن نمی شود که به آنها سرمایه دارنگوئیم وازنقش آنها درنظام سرمایه داری غافل شویم.نقشی که ازقضا با گسترش خصلت انگلی سرمایه داری هرچه بیشترخصلت تعیین کنندگی پیداکرده و روبه افزوده شدن هم هست. همانطورکه درمیان صفوف پرولتاریا نیزکارگرانی هستند که مستقیما تولید مادی ندارنداما ازطریق ارائه خدمات و فروش نیروی کارشان زندگی می کنند وکمیت ونقش اینان هم روبگسترش بوده وهست.درآثارمارکس ازکارگرغیرمولد بارها سخن به میان آمده است*بعنوان مثال اواز کسی که ترانه های خود را برای گذران زندگی خود می فروشد به عنوان کارگر(غیرمولد)یادکرده است(وهمین جا هم باید اشاره کنم که این اصطلاع غیرمولد به معنای غیرارزشی بودن این گونه فعالیت ها و بطورکلی کارهای خدماتی نیست بلکه صرفا برای درک تمایزات وتأکید برویژگی های نیروهای تولیدی و به مثابه ابزار تحلیلی طبقه درجامعه سرمایه داری مورد استفاده قرارگرفته است).چه کسی است که مثلا امروز ازاهمیت صنعت حمل و نقل،و مثلا از خدمات کارگران شرکت واحد بی خبرباشد؟. ویا ازاهمیت آموزش معلمان درنسل جوان وبازتولید نیروهای تولیدی ویا ازنقش مادران وزنان خانه داردررابطه بابازتولید نیروی کار و...
نکته مهم آنست که فرماسیون سرمایه داری علاوه برداشتن وجه اقتصادمولد، دارای وجوه گسترده دیگری ازاقتصاد و نیزبخش های سیاسی و فرهنگی هست که نقش بسیارمهمی درتأمین شرایط وجودی و بقاء کلیت نظام وبازتولید نیروهای مولده به معنای اخص آن برعهده دارد. و ازهمین لحاظ دارندگان ویاکارگزاران این بخش ها، ازطریق اختصاص سهمی ازارزش افزوده تولیدکنندگان مستقیم بخود،بخشی ازطبقه بورژوازی راتشکیل میدهند.همانطورکه درمیان مزدوحقوق بگیران وطبقه کارگرهم بخش ها و لایه هائی وجود دارند که با ارائه خدماتی ازطریق فروش نیروی کاردارای اشتراک منافع بنیادی با کارگران درمعنای اخص و پرولتری هستند.ازاین رو تقلیل وانحصار معنای طبقه به محدوده تنگ وناقص تولیدکنندگان مستقیم مادی ربطی به مارکس وانگلس ندارد و البته آن ها خودبکرات نسبت به تحلیل های خطی و بی ارتباط با تحولات جهان عینی درنسبت دادن چنین نظراتی به آن ها هشدارداده بودند.
ج-نکته دیگرآن که طبقه مقوله ای بسیارپویا بوده ودرشرایط متحول ومتغیرساختاری در نظام سرمایه داری دارای خود ویژگی ها و ترکیب های متفاوتی ازعناصرتشکیل دهنده آن است. اگردرزمان مارکس کارگران صنعتی اکثریت پرولتاریا را تشکیل میدادند-وبطورطبیعی تمرکزمارکس برروی آنها واهمیت بی بدیل آن ها بود- امروز به موازات رشد بخش های خدماتی، با کمیت گسترده وهم چنان روبگسترش کارگران خدماتی وبرهمین اساس تغییر اهمیت بخش های مختلف طبقه همراه می گردد. اگرچنین پویائی دررابطه با ساختارو تحولات طبقه درنظرگرفته نشود نه فقط ازمارکسیسم به مثابه علم چیزی باقی نمی ماند، حتا ازادعای جنبش پرولتری به مثابه جنبش اکثریت عظیم جامعه-که همه حقانیت نظام سوسیالیسم بر شالوده چنین واقعیتی استواراست- چه میماند؟ خوشبختانه نه خود مارکس چنین محدودیتی را درتعاریف خود گنجانده است و نه خود را بی نیاز ازتحیل مشخص درشرایط مشخص و درانطباق با تحولات تاریخی دانسته است.گرچه همواره خیل عظیمی وجود داشته و دارند که خواسته اند بریافته ها و اندیشه های وی رنگ وبوی ایدئولوژیک ومذهب گونه وجاودانگی بدهند.
د- نوشته این دوست محترم نشان میدهد که علیرغم ادعای داشتن برخورد علمی با مفهوم طبقه اما درعمل با آن بصورت ارزشی ولاجرم غیرعلمی برخورد می کند. ایشان بجای آنکه علیه نظام سرمایه داری برآشوبند که با کالائی کردن همه چیزدرجهان،حتا سکس واسثتمارجنسی ، آن را دقیقا به یک کالای پرمنفعت برای سرمایه اندوزی تبدیل کرده است ازسخن این جانب که استثمارجنسی زنان تن فروش را،به مثابه نوعی ازکارمزدوری وفروشندگان نیروی کار برای گذران زندگی ولاجرم به عنوان پدیده ادغام شده درمناسبات سرمایه داری درآورده است برمی آشوبد که گویا توهین به پرولتاریا شده است!چرا که دامنه خلوص پرولتاریای مورد نظرایشان را بهم میریزد.من نمی دانم که اگرایشان میدانست که ازقضا خود بنیان گذاران سوسیالیسم هم چنین تصوری ازاین لایه اجتماعی داشتند،آیاایمانش به بادمیرفت یا نه!؟. درهرحال خوشبختانه چنین تصوری درمورد این لایه ازهمان زمان درنزد بنیان گذاران سوسیالیسم علمی وشخص مارکس وجود داشته است.درمورد لمپن پرولتاریا نیزمسأله اصلی موردتأکید،برجایگاه آنان به مثابه نیروئی است که هنوز جذب مناسبات کالائی سرمایه دارانه نشده اند وبهمین دلیل درمسیرتحول خود می توانند هم بخشا به صفوف پرولتاریا جذب شوند و هم به مثابه چماقی علیه آنها توسط سرمایه بکارگرفته شوند. اما درشرایط حاکمیت بدون چون وچرای سرمایه داری وروند کالائی شدن همه مناسبات اجتماعی، توجه به اهمیت این نوع لایه های گسترده،که رژیم سرمایه داری ضمن خلع یدازآن ها ازنظام کهن،قادرنیست آن ها رادرسیستم خود به مثابه کارگرشاغل جذبشان کند( فراترازنیروی کارذخیره، به صورت اضافه جمعیت نسبی وکلان)، دارای اهمیت زیادی هستند.این ها ازقضا دربرپاکردن انقلاب بهمن نقش مهمی داشتند و بعدازاین هم خواهند داشت.که وجودونقششان درانقلاب و به عنوان متحدین کارگران شاغل، مستلزم فاصله گرفتن هرچه بیشتر ازدرک مبتنی برخلوص طبقه و ارزشی کردن آن است. متورم شدن صفوف ارتش ذخیره کار وپدیده اضافه جمعیت نسبی که پدیده جهانی هم هست و سرمایه داری حتا قادرنیست امتیاز بردگی کار را به آنان تفویض کند، نارسائی درک سنتی وخلوص گرایانه ازطبقه رابیش ازپیش به چالش می طلبد. بخصوص درجامعه ای که مقوله بیکاران ابعاد عظیمی را تشکیل میدهد،دفاع ازچنین خلوص عقب مانده ای-شمول کارگران تنها به کسانی که بطورمستقیم ارزش اضافی مادی تولید می کنندو نیزاطلاق سرمایه داربه کسانی که بطورمستقیم ارزش اضافی را به خود تخصیص می دهند- درعمل به نوعی دفاع ازاشرافیت طبقه کارگر که تنها دربرگیرنده بخش معینی ازمزدوحقوق بگیران است منجرمی شود.ایده ای که با تکیه برآن حتا نمی توان تحولات سرمایه داری درقرن گذشته را تبیین کرد.
صرفنظرازمحدودیت نگرش ایشان که بهیچوجه نه با نظرخود بنیان گذاران سوسیالیسم ونه با تحولات تاریخ جامعه سرمایه داری انطباق دارد،ضعف مهم دیگردراین نگرش،نگاه ارزشی داشتن به پرولتاریا و طبقه کارگراست. واین نگاه همان نکته اصلی درنقد یادداشت ایشان است. نگاهی که واقعیت وجودی طبقه را با مفاهیم ارزشی وپیشداوری های خود مخلوط می کند.دراین نگاه ،انگارنه انگارکه کارگربودن،فی نفسه ودرماهیت خود، نه ارزش که ضدارزش بوده و چیزی جزبردگی نوین انسانی نیست .و بهمین دلیل داعیه اصلی سوسیالیسم هم چیزی جزمبارزه علیه این بردگی نوین وارزش گذاری های بورژوائی نیست.اگرایشان ازاین منظربه مسأله می نگریستند هرگزتا این حد ازقلمدادکردن زنان تن فروشی، بدلیل کالاشدن سکس و گذران زندگی ازاین طریق، بعنوان بخشی ازطبقه بزرگ مزدو حقوق بگیرانی که ازلایه های گوناگونی تشکیل می شود، تا این حد برآشفته نمی شدند. ودرضمن طرح آن را نه به معنای تأیید پدیده ضدانسانی تن فروشی والوده شدن خلوص طبقه، بلکه به معنای اعلام جنگ با این نوع بردگی جنسی به حساب می آوردند.
ه-درپایان آقای خراسانی دریک خط اضافه کرده اند که گویا من-تقی روزبه- منکرماهیت طبقاتی دولت درجامعه سوسیالیستی شده ام.دراین رابطه هم اشاره کوتاهی لازم است.
اساسا ترکیب مقوله دولت وجامعه سوسیالیستی که بنابه تعریف دولت اکثریت اسثمارشده ومتبنی برخودحکومتی است،درذات خود یک مقوله متضاد و پارادوکسیکال بشمارمی رود. چراکه دولت درنزد مارکس ومارکسیست ها محصول منازعه طبقاتی است ودرعین حال ابزاربقاء آن.جامعه سوسیالیستی با برافکندن نظام طبقاتی،به مقوله دولت به مثابه نیروی حاکم برجامعه وبیگانه با سوسیالیسم وبااصل خودحکومتی، بطورکامل پایان می دهد.بنابراین مبارزه سوسیالیستی درعین حال مبارزه برای پژمرده کردن دولت و میراندن کامل آن هم هست.بدیهی است که این کاریک شبه نمی تواند صورت پذیرد اما حهت گیری بدان سمت، روندی است جاری درهرلحظه. فضیلت ساختن ازوجود شری به نام دولت دردوره های ناگزیر انتقالی که ضرورتامی بایست درجهت پژمردگی وتضعیف مداوم باشد ونه درراستای تقویت آن، ربطی به سوسیالیسم ندارد وتیرخلاصی است بدان. پدیده ای که نقض آن توسط تجربه مدعی سوسیالیسم درقرن گذشته یکی ازبارزترین جلوه های انحرافی آن تلقی می شود.بنابراین سوسیالیسم حاکمیت یک طبقه برطبقه دیگرنیست بلکه حذف جامعه طبقاتی و نظام کارمزدی وتمرکزقدرت درسازمانی بنام دولت وبرفرازسرمردم،که خودحکومتی تنها آلترناتیومتصورآن است. بنابراین ازوجود دولت متعلق به اکثریت استثمارشونده در دوره های انتقالی و با سمت گیری به حذف دولت وضرورت نفی خود، نباید فضیلتی درجهت بی محتوا کردن سوسیالیسم ساخت. نباید فراموش کرد که نفی یک پدیده را هرگزنمی توان با تقویت متضاد آن آشتی داد ودرعین حال دم ازسوسیالیسم زد. اصل خودرهائی و آزادکردن ظرفیت های طبقه کارگر دراین راستا اصلی است که ازهمین امروز-حتا دردل نظام سرمایه داری-باید برای آن مبارزه کرد.دردولت های انتقالی به اندازه ای که قدرت به کارگران ومردم واگذارمی شود، وبهمان اندازه که نظام مزدبگیری حذف می شود، دولت پژمرده و پژمرده ترمی شود.
******
ایشان درقسمتی دیگرازنامه خویش می نویسند که طبقه کارگر با داشتن دوستانی مثل من ومنصور حکمت احتیاجی به دشمن ندارد!
این بخش ازیادداشت و قضاوت آن نشان میدهد که اولا تا چه حد نویسیده یادداشت به دریافت های شخصی خویش ازسوسیالیسم که بگمان من هیچ ربطی هم به مارکس و انگلس ندارد،خصلت ایدئولوژیک،ابطال ناپذیرو مطلق میدهد و ثانیا- صرفنظرازاین که کدام نظر درست و نادرست باشد- ایجاد ترادف وتشابه بین نظرات من با نظرات کسی که نمی توان هیچ قرابتی بین آنها یافت ،نشان میدهد که متأسفانه ایشان-بازهم صرفنظرازاین که خود چه نظری داشته باشند- ازکنه آن چه که من گفته ام هیچ دریافتی نداشته اند.واین را می توان از یکسان پنداشتن وهمسان کردن دودرک متفاوت از"سوسیالیسم" دریافت. درکی ازمعنای سوسیالیسم که مبتنی برخودرهانی ودمکراسی مستقیم کارگران و مبارزه با کیش رهبری و نفی سلطه سازمانی برطبقه ودولت است،با نظری که برانگاره های متضادی چون حزب پیشتازوتصرف قدرت بدست آن وکیش رهبری و...استواراست. روشن است که باهیچ نخی نمی توان آن ها را به یکدیگر دوخت. برعکس اگرانصافا دراین میان بتوان قرابتی یافت، همانا قرابتی است که می توان میان درک هائی که علیرغم تفاوتشان از آبشخور مشترکی تغذیه می کنند، پیداکرد:درکی ناب گرایانه ومحدود نگرویکدست ازطبقه.لایه بسیارمحدودو کم شماری ازطبقه که قراراست به نمایندگی ازطبقه کارگرحاکمیت خود را برجامعه وبنام سوسیالیسم حاکم گرداند.والبته درگام های بعدی با تبعات اجتناب ناپذیرش نظیرتنزل این "طبقه تقلیل یافته"،به حاکمیت حزب و سازمان و نهایتا رهبرانی که قراراست، این روح هگلی(دولت مقتدربه مثابه روح ملت) وتمامیت خواهانه ازمفهوم طبقه را نمایندگی کنند. دربرابردرکی از طبقه درمعنای گسترده وپلورالیستی اش که دربرگیرنده همه مزدوحقوق بگیرانی است که برای ادامه زندگی خود نیروی کارشان را بفروش می رسانند وبرآنند تا به برای نخستین باربه اصل خودحکومتی توسط اکثریت عظیم جنبش پرولتری درجامعه سرمایه داری جامعه عمل به پوشانند.تحقق چنین هدفی البته نمی تواند ازدرک طبقه به معنای وسیع و گسترده ومتکثراز پرولترهای زحمتکشی که به تعریف انگلس چون ازخودشان وسائل تولیدی ندارند،پس ناچارند نیروی کارشان را بفروشند تابتوانند زندگی کنند، جداناپذیراست.والبته بدیهی است، تعریفی که خود دربسترتحولات ساختاری سرمایه داری محکوم به تغییروتدقیق مداوم است.
درحالی که درک نخست-خواسته و ناخواسته- می تواند شالوده یک استبداد نوین به اسم سوسیالیسم را بهمراه داشته باشد،درک دوم تلاش دارد که ازدایره تجربه شکست خورده و ناکام والبته درعین حال گران بهای جنبش سوسیالیستی عبورکند.درحالی که اولی تنها برجایگزینی بخشی ازطبقه وسازماندهی آن بجای کل طبقه پای می فشارد وباین اعتبارازضرورت مبرم اتحاد طبقاتی فاصله می گیرد،دومی بر وظیفه اتحاد طبقاتی صفوف پلورالیستی طبقه گسترده مزدوحقوق بگیران را دربرابرخود قرارمی دهد.
2007-05-07
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/
*-درمورد طبقه ووجود درک های گوناگون درباره آن درمیان مارکسیست ها،می توانیدبه کتاب مارکس و طبقات چاپ نشربیدار،وازجمله مقاله " طیقات درتئوری مارکس"مراجعه کنید
.

Wednesday, May 02, 2007

اول ماه مه -11-اردیبهشت روزجهانی کارگری بر همه کارگران وزحمتکشان و برهمه مبارزان راه آزادی و برابری اجتماعی درسرتاسرجهان مبارک باد!
هم بستگی طبقاتی مهمترین پیام روزجهانی کارگر!
تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com

اگربخواهیم درعبارتی موجزوفشرده پیام اصلی ماه مه را ازمیان همه آنچه که تاکنون درمورد روزکارگربیان شده برگیریم، آن عبارت فشرده ای که بیشترین تجانس ماهوی بااین روزخجسته را داشته باشد، چیزی جزهمبستگی طبقاتی نخواهدبود.
گرچه درنزدطرفداران سوسیالیسم، طبقه ومبارزه طبقاتی مفهوم اصلی وپایه ای برای تحیل اساسی ترین روندهای تاریخ بشری بطوراعم و جامعه سرمایه داری بطوراخص بشمارمی رود،اما نباید فراموش کنیم که جداازقلمرو نظری که با مقولات تجریدی وتعمیم یافته سروکاردارند،درعرصه واقعیت ها و هستی اجتماعی، طبقه یک مقوله نسبی ودرحال شدن درزمان و مکان است، که به موازات عوامل پیش برنده و قوام دهنده آن، درعین حال آکنده از عوامل گسست ها وتخلخل هاست.بطوریکه پابپای عوامل قوام دهنده وهمگرا،می توان شاهد عوامل واگراودورکننده بود ،که واقعیت عینی طبقه درهرلحظه محصول برآیند کشاکش آنها بوده و باندازه ای که حاصل آن بسود عوامل قوام دهنده باشد،بهمان نسبت طبقه تعین یافته و نقش آفرین خواهد بود. ودرست بهمین دلیل یاری برای قوام بخشیدن به عینیت طبقه ازدیربازهمواره بزرگترین دغدغه کمونیست ها را تشکیل می داده است. وظیفه ای که پیشبردآن جزازطریق مقابله باعوامل گسست طبقه ازیکسو ودفاع ازمنافع عمومی و مشترک کلیه زحمتکشان ازدیگرسو ناممکن است.باین دلیل هیچ جیزباندازه تقلیل این وظیفه بنیادی به تلاشی فرقه ای دردفاع ازاین یا آن رسته کارگری واین یا آن منافع جزئی واین یا آن گرایش فرعی که حاصلی جزتکه پاره کردن طبقه کارگر-یعنی همان کاری که بورژوازی باهمه نیروی خودبطورمستقیم درحال آنجام آنست ندارد.بهمین دلیل اگرمبارزه برای اتحاد طبقاتی ودست یابی به آگاهی نسبت به منافع مشترکِ آحاد طبقه وتقویت همبستگی طبقاتی رامهمترین کارکرد کمونیست ها بدانیم،هر اقدامی درمغایرت با آن را باید دورشدن ازآن بداینم.البته بورژوازی به مثابه طبقه حاکم و تصاحب کننده ارزش اضافی ِ تولیدکنندگان جامعه،هیچ وقت درهویت بخشیدن خود به مثابه طبقه حاکم کم وکسری نداشته است واگرچنین نبود هرگزنمی توانست سکان هدایت جامعه را به دست گیرد. با این وجود بورژوازی فقط به اتحاد طبقاتی بورژواها متکی نیست بلکه علاوه برآن،موقعیت استوارخویش را مدیون گسست ها و تشتت های همه جانبه وفراگیردرمیان همه استثمارشوندگان نیزهست. پس اگر کمونیست ها اساسا کارکردشان دررابطه با تقویت اتحاد طبقاتی تعریف می شود،خلاف آن را باید راه برده شدن توسط بورژوازی دانست که باتمامی قوا درکار اخلال درروند اتخاد طبقاتی مزدوحقوق بگیران است واین یعنی همان فروغلطیدن به وادی فرقه وسکتی که مارکس وانگلس درمانیفست کمونیست سخت آن را مورد انتقاد قراردادند.
ازهمین رو نظرباهمیت اتحاد طبقاتی و تأکید ویژه برآن درروزجهانی کارگر، شناخت این گسست ها ومقابله با آن ها به مثابه شاخص های واقعی یک فعالیت حقیقتا سوسیالیستی ازاهمیت زیادی برخورداراست.
نگاهی به مبارزه طبقه کارگردرایران نشان می دهد که طبقه کارگربا گسست های بسیارمتعددد وگوناگونی مواجه است:گسست میان واحدهای گوناگون ومنفردکه هرکدام فقط درجستجوی منافع بسیارخود ویژه اشان بوده و برای مطالبات اخص واحد خودمبارزه و تلاش می کنند،گسست میان کارگران صنعتی وکارکنان بخش خدماتی، کارگران خانه گی،بیکاران، ونیزتقسیم کارگران باهدف تشدید استثمار ودستمزد به زن و مرد و یا به ملیت های گوناگون وبه مذاهب گوناگون والبته درسطح جهان به ملت های گوناگون،همه وهمه عوامل مهمی هستند که مانع شکل گیری یک هویت نیرومند ومشترک طبقاتی دربرابربورژوازی است.
بی تردید دامنه گسست هائی که مانع بالیدن کارگران به طبقه به معنای واقعی، باعبوراز"طبقه درخود" به آن چه "طبقه برای خود"نامیده می شود، متعدد و بیشمارهستند و پرداختن تفصیلی به همه آن ها بیرون ازحوصله این نوشته است. دراین جا به مناسبت ماه مه، صرفا اشاره فهرست واری خواهم داشت به شماری از مهمترین این گسست ها که امروزه چالش با آن ها جهت ِ معنا و عینیت بخشیدن به واقعیت طبقاتی داری اهمیت است:
الف-قبل ازهرچیزباید ازدرک های سنتی و آشفته ای که طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیران وبخشهای بسیارگسترده ومتنوع آن را تنها به بخش وقشرمعینی ازطبقه تقلیل می دهند فاصله گرفت.کارگران صنعتی وتولیدی،،انبوه کسانی که به کارخانگی(جه درقالب کارخانگی به معنای اخص که عموما توسط زنان صورت می گیرد و چه بصورت خانه های تبدیل شده به کارگاه های واقعی که عموما بااستثمارشدیدنیروی کار زنان وکودکان ...همراه است) ، وکارکنان بخش های بسیار گسترده وبسیارمتنوع خدماتی(هم چون معلمان،پرستاران، وکارمندان ...)وانبوه کارگرانی که دارای شغل موقت هستند و نیزانبوه بیکارانی که درجستجوی کارمی باشند وحتا انبوه کسانی که برای گذران زندگی خود راهی جزتن فروشی نیافته اند و....، همه و همه لایه ها و بخشهائی ازیک طبقه بزرگ واسثمارشونده را تشکیل می دهند.دریک کلام کلیه نیروهائی که ازطریق فروش نیروی کارخود اعم یدی و فکری وازطریق دریافت مزدوحقوق خود گذران می کنند ویا درتلاش برای فروش نیروی کارخود هستند،جملگی مشمول این مفهوم کلیدی وپایه ای هستند. تلاش برای همبستگی همه این قشرهای زحمتکش حول منافع مشترکشان به مثابه یک طبقه،نه فقط به فرایند شکل گیری طبقه معنامی بخشد، بلکه هم چنین تلاش بورژوازی برای کتمان واقعیتِ اکثریت عظیم استثمارشونده وهم سرنوشت درجامعه تحت حاکمیت اقلیت سرمایه دار را برملا می کند.واقعیتی که بورژوازی با بکارگیری انواع طرفندها،ازجمله نام گذاری های کاذب و پرطمطراقی (نظیرطبقه متوسط بربرخی ازآن ها...) به تکه تکه کردن آن ها پرداخته و مانع ازبهم پیوستن بخش های گوناگون آن به مثابه یک کلیت متکثر می شود. بنابراین رازگشائی ازمفهوم و واقعیت هزارتکه شده طبقه یک شرط ضروری برای نفش آفرینی واقعی طبقه است.
ب-علاوه برآن باید به نقش مخرب ودیرپای مذهب وملیت وتبعیض جنسی و... به مثابه عوامل بازدارنده و نیرومند درتکوین وانسجام طبقه اشاره کرد که ازسوی طبقات حاکمه و بورژوازی برای ممانعت ازشفاف شدن واقعیت تقسیم جامعه به طبقات متخاصم ازطریق شقه شقه کردن صفوف طبقاتی زحمتکشان بکارگرفته می شود.معنای مقابله با این عوامل شقاق البته نه به معنای انکارو نفی مکانیکی این پدیده های ریشه دار ودیرپا-رویکردی که متعلق به گفتمان تمامیت خواهانه وغیردموکراتیک است وربطی به سوسیالیسم رهائی بخش و مبتنی برآزادی افراد انسان ندارد-بلکه به معنای مقابله با قرارگرفتن آن ها دربرابرهویت ومنافع مشترک طبقاتی است.بی شک،خانواده ومذهب و ملیت ها و... باید پژمرده شده ونهایتا به موزه تاریخ سپرده شوند.اما این روند تنها می تواند براساس اراده آزاد انسان ها و براساس تغییرشرایط هستی کارگران وزحمتکشان وهمه بشریت ،وتوسط خود آنان صورت گیرد.تلاش اصلی آن است که همه این ها درگام نخست و کلیدی ازجایگاه کاذب و مخرب کنونی، تقسیم کارگران به مسلمان و غیرمسلمان و کردو فارس و ایرانی و افغانی و... به جایگاه طبیعی وبایسته خود به مثابه،تمایزات و گرایشات درون گروهی ودرون فردی تنزل پیداکند،تا بهمان اندازه عامل بنیادی وقوام بخش ِ طبقه یعنی وقوف به منافع مشترک دربرابر استثمار نظام سرمایه داری بتواند به جایگاه واقعی و بلامنازع خود عروج کند. بی گمان تحقق چنین فرایندی خود گام مهمی خواهد بود درمسیر پژمرده ساختن آن ها و گسستن بشر از این بند ناف های اسارت آور ِ "پیش تاریخ خود".
ج-وقتی ازعوامل گسست و بازدارنده درمیان طبقه ومقابله با آن ها سخن به میان می آوریم تنها داریم ازتحقق یک کلیت متکثر- وحدت درکثرتی که بدون هم وجود خارجی نخواهند داشت-سخن می گوئیم.درکی که شالوده درک دموکراتیک ازطبقه را تشکیل می دهد. وگرنه به درون پرتگاهی سقوط خواهیم کرد که یک سویش مطلق کردن تکثرهای بدون کلیت است که منجربه انکارواقعیت سترگ طبقه،یعنی آن چه که بورژوازی باهمه توان خود بدان مشغول است می شود، و سوی دیگرش آن چنان وحدت ناب و یکدستی که نفی کننده خصلت پلورالیستی طبقه و فردیت آزاد انسان.بنابراین نباید هرتنوع وگوناگونی را دربرابرتأکید برنقش قاطع هویت مشترک طبقاتی ودرمعنای منفی وگسست آفرین آن تعبیرکرد.برعکس تأکید براشتراکات پایه ای درمیان صفوف افراد متعلق به یک طبقه به معنای انکار انواع تبعیض های خود ویژه ونامشروع ومبارزه برای رفع آن ها درسطوح و لایه های گوناگون طبقه، نبوده ونیست. اساسا طبقه را بصورت یک عامل یکدست وخالص تصورکردن درکی نادرست وحتا خطرناک بوده ومنجربه نوعی تمامیت گرائی وبرخورد غیردموکراتیک ولاجرم دورشدن ازاین اصل اساسی و راهبردی سوسیالیسم که درآن وجود فردانسان آزاد شرط اصلی جامعه آزاد تلقی می شود،می گردد. بهمین دلیل درنظرگرفتن اصل تنوع و پلورالیسم درجنبش های طبقاتی،به مثابه شالوده یک درک واقعا دمکراتیک ازطبقه نقش مهمی دارد که بدون آن هرگزنخواهیم توانست طبقه به مفهوم واقعی وخودرهان را سازمان دهیم.بنابراین باردیگرباید تأکید کرد آنچه که دراین میان اساسی است نه نفی مکانیکی این گونه تمایزات، بلکه مقابله با قرارگرفتن آن ها به عنوان عامل شقاق درطبقه و دربرابروجه اشتراک وعنصرپایه ای وقوام دهنده آن است.
علاوه براین وقتی ازتعمیم تبعیض و ستم درجامع طبقاتی به ستم های ملی،مذهبی وجنسی و. ونهادینه شدن آن درقالب فرهنگ ها وسنت ها وساختارها و.... سخن به میان می آوریم، نباید فراموش کنیم که موتوراصلی مبارزه علیه این گونه ستم های خودویژه را،مبارزه بلاواسطه خود نیروهای تحت این گونه ستم تشکیل می دهد. وبنابراین هیچ چیزدرمقابله وبه پایان بردن ستم جنسی،ملی ومذهبی و نیزهرنوع ستم خود ویژه ومضاعف دیگر..همانند متشکل شدن خود نیروهای تحت آن گونه ستم ها،مؤثروتضمین کننده نیست. البته بی تردید درتحیل نهائی ستم طبقاتی مادرهمه این ستم ها ومنشاء اصلی همه تبعیض های دیگراست.اما تقلیل رابطه آن ها به یک رابطه خطی و مستقیم وبرخورد مکانیکی با آن سخت گمراه کننده بوده و ازجهان پیچیده واین واقعیت که هرتبعیض خود ویژه به معنای وجود منافع خودویژه برای کسان دیگری است، فاصله می گیرد.پس اولا نفی ستم طبقاتی به معنای واقعی خود،حاصل جمع نهائی همه انواع این نوع مبارزات درعرصه ها و درجویبارهای گوناگون و بهم پیوستن آن ها به یکدیگر خواهد بود و ثانیا به معنای آنست که ازنظرکمونیستها، مبارزه علیه هرنوع ستم خودویژه وهم اکنون موجود نباید،برای درمحاق بردن وغیرشفاف کردن ستم طبقاتی، به مثابه شکاف اصلی جامعه طبقاتی وموتورپیش برنده مبارزه طبقاتی درهمه وجوه گوناگون آن باشد.بنابراین انواع مبارزه علیه انواع ستم های خود ویژه و تبعیض های مضاعف وجود دارندو باید هم وجود داشته باشند ودرهمان حال به نحوی صورت گیرند که همزمان درپیوند با مبارزه طبقاتی و درراستای گشایش آن ومحو ستم طبقاتی و درجهت نفی هرگونه تقسیم انسان ها براساس تبعیضات ملی،مذهبی،جنسی وطبقاتی باشند.
د-وقتی ازاهمیت طبقه وحاکمیت طبقاتی سخن می گوئیم،بدیهی است که غرض ستایش ازنظام طبقاتی و دفاع از تقسیم انسان ها به طبقات نیست.بلکه هدف دقیقا نفی این نوع شکاف های موجود ومبارزه همه جانبه علیه نظامی است که جامعه و انسان را براساس طبقه واستثمارشوندو اسثثمارکننده تقسیم می کند. بنابراین معنا وگوهر مبارزه طبقاتی مبارزه علیه دوشقه شدگی انسان توسط بورژوازی(و نظامات طبقاتی کهن) باهدف قراردادن انسان درجایگاه واقعی وانسانی خوداست. بهمین دلیل تصدیق واقعیت طبقه درعین حال درحکم تصدیق بردگی وبربریت نوین ونفرت انگیزی است که باید به عنوان پایان تاریخ طبقاتی وپیش تاریخ بشری به موزه تاریخ سپرده شود. بهمین دلیل وقتی ازحاکمیت طبقاتی زحمتکشان سخن به میان می آید این حاکمیت نه حاکمیت انسانی برانسان دیگر،که کپیه دیگری ازانسان وجامعه تقلیل یافته به طبقات وحاکمیت طبقاتی است،بلکه فقط به معنای قراردادن مبنای جامعه براساس انسان وخود حکومتی آن است و نه جابجائی قدرت از طبقه ای به طبقه دیگر.مبارزه طبقاتی و مقوله طبقاتی متعلق به جامعه سرمایه داری است وسوسیالیسم دقیقا آلترناتیوی است برای پایان دادن به آن وبه دوشقه شدگی انسان.والبته دراین میان دوران گذاردارای خود ویژه گی هائی است که درهرحال گوهراصلی آن را مبارزه برای نفی تقسیم انسان به طبقات و خودحکومتی تشکیل می دهد.
ه-وقتی از خودحکومتی کارگران و زحمتکشان سخن به میان می آید نباید فراموش کنیم که این حاکمیت ازنوع کیفیتا متفاوتی بوده ودارای اختلاف ماهوی باحاکمیت های طبقاتی است. متعلق به همه انسان های آزادو برابروبه معنای حاکمیت واقعی ومستقیم تمامی افرادطبقه ودرعبارتی دقیق ترهمه احادانسانی است. تقلیل ومسخ خود حکومتی به اندیشه ای ازطراز حاکمیت های طبقاتی وسپردن سکان اداره جامعه به نخبگان ورهبران و اداره کنندگان برگزیده،جزبیگانگی محض با هسته اصلی اندیشه رهائی بخش سوسیالیسم وبنیان گذاران آن نیست. وبهمین دلیل تحقق خود حکومتی نیازمند سازوکارهای کیفیتا متفاوتی با سازوکارهای نظام های طبقاتی است. نظیردموکراسی مستقیم و مشارکتی و آن گونه نهادها و سازمان ها و سازماندهی است که درانطباق با این هدف رهائی بخش باشد .هیچ چیزباسوسیالیسم بیگانه ترازاین نیست که این حاکمیت را به حاکمیت احزاب وپیشروان وحاکمیت یک ایدئولوژی تقلیل دهیم.تمرکزقدرت دربالا وبیرون ازدستان تک تک کارگران و زحمتکشان وببرون ازبدنه آن ها هرگزنمی تواند قرابتی با اندیشه رهائی بخش "خود حکومتی" زحمتکشان داشته باشد.هرگزنباید ازیادببریم که انباشت قدرت دربیرون ازمردم ودربوروکراسی ونهادها و تشکیلات بیرون ازکنترل آن ها، همزادانباشت ارزش اضافی دردستان بورژوازی وبازتولید جامعه طبقاتی است.
***
بی شک مسائل گرهی و پراهمیت دیگری ،نظیر توجه به مطالبات هم اکنون موجود کارگران به مثابه مبنای پیشروی برای فراتررفتن ازوضعیت موجود بسمت وضعیت مطلوب، یعنی درجهت فعلیت بخشیدن به طبقه درمعنای وسیع و همه جانبه اش،ونیزاهمیت داشتن نگاه جنبشی به مبارزه طبقاتی و ازمنظرفعلیت بخشیدن به ظرفیت های بالقوه خودرهان این جنبش ها،وتأکید براهمیت همبستگی بین المللی کارگران-که نمونه اخراج کارگران زحمتکش افغانی توسط رژیم ولزوم همبستگی کارگران ایرانی با آن ها،تنها یکی ازجلوه های بارز آن است- وجود دارند که پرداختن به آن ها خارج ازحوصله این نوشته است.
درهرحال وقتی به اهمیت روزجهانی کارگرمی اندیشیم و به هم بستگی طبقاتی به عنوان مهمترین پیام راهبردی آن، لازم است که بیش ازهرزمانی درتحلیل ها و نقدهای مشخص به شکاف ها وگسست های مهمی که مانع شکوفائی همبستگی می شوند،وبه مؤلفه های اصلی که به موجودیت همه جانبه طبقه واقعیت می بخشند خیره شویم.بی گمان دراین بازبینی نقش نیروهای چپ واین که آیا آن ها بعنوان عنصر قوام دهنده و تقویت کننده فرایند همبستگی طبقاتی ظاهرمی شوند یابه مثابه چرخ پنچم و شکاف افکن،ازاهمیت زیادی برخورداراست. درهرحال شاخص اصلی درارزیابی عملکرد چپ، کارکردش دررابطه با مؤلفه های اصلی همبستگی است.بدیهی است که دراین میان چپ اگرنتواند بطورکامل ازاقلیم مألوفِ ایدئولوژیک-فرقه ای خود بیرون بیاید و به یک چپ رزمنده ومعطوف به جنبشهای طبقاتی-اجتماعی باهدف تبدیل شدن به بخشی ارگانیگ و فعال از این جنبش ها متحول نشود،بیش ازآن که یارشاطرباشد بارخاطر خواهدبود. بااین همه لازم است اشاره کنم که خوشبختانه درسال گذشته شاهد گام های امیدبخشی دراین راستا،ازسوی شمارقابل توجهی از فعالین و محافل چپ بودیم.گواین که هنوزبخش هائی هم درنقش چرخ پنجم عمل می کنند.
دست آوردهای سال گذشته را به سکوئی برای شتاب بخشیدن به حضورنیرومندیک چپ رزمنده و معطوف به جنبش های اجتماعی و طبقاتی، تبدیل کنیم. مبارزات روبگسترش جنبش مزدوحقوق بیگران و وخامت بیش ازپیش بحران حاکم بر جامعه به حضورفعال چنین چپی نیازمبرم دارد.
2007-05-01-86-02-11
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com


Wednesday, April 25, 2007

وقتی که رژیم پادگان را با دانشگاه عوضی میگیرد!

تقی روزبه
Taghi_roozbeh@yahoo.com

دریک هفته اخیر حکومت اسلامی درپیش برد سیاست پادگانی کردن دانشگاه ها،که می توان آن را ضدانقلاب فرهنگی دوم به شیوه ای جدید نامید،با دوبرآمد برجسته ازمقاومت دانشجویان روبروشد که درهردوی آن ها ناچارگردید درمقابل حرکت قاطع و شکوهمند جنبش دانشجوئی که بدرجاتی ازحمایت و همدردی دانشجویان سایر دانشگاهها، بخصوص حمایت دانشجویان مدافع آزادی و برابری برخورداربودند،عقب نشینی کند. دررابطه با دانشگاه مازندران ناچارگردید دانشجویان ربوده شده را بسرعت آزادکند-گرچه هنوزمبارزه برای حصول به سایرمطالبات ادامه دارد- ودرمورددانشگاه شیرازهم "منشور اخلاقی" خود راپس گرفته وبا اکثرمطالبات دانشجویان موافقت نماید. گرچه یکی ازمهم ترین ویژگی حکومت اسلامی بیگانگی کامل آن با حکومت قانون است وبهمین دلیل، نمی توان انتظارداشت که این گونه دستاوردها بخودی خود خصلت پایدارو تثبیت شده ای داشته باشند ودرست تر آن است که آن ها را یک موفقیت نسبی وبه عنوان پیروزی دریک نبرد بدانیم که جنبش دانشجوئی درمسیرمبارزه طولانی خود بدان نائل شده است.بااین همه نفس آزادی سریع ربوده شد گان درمازندران و بخصوص پس گرفتن "منشوراخلاقی"در شیرازنشان داد که حتا یک گرازوحشی را (گرازی که باافتخاراعلام می دارد فاقد دنده وترمزاست) می توان واداربه عقب نشینی کرد.بی شک برآمدهای فوق و عقب نشینی رژیم دربرابردانشجویان را باید دست آوردمهم،ولومقطعی،برای جنبش دانشجوئی بطوراخص و سایرجنبش های اجتماعی و طبقاتی بطوراعم بشمارآورد. چرا که به عقب راندن دشمن مشترک وسراسری همه جنبش های اجتماعی و طبقاتی ولو آن که دریک نقطه ازیک جبهه گسترده باشد،تأثیرمثبتی درتقویت روحیه سایرجنبشها و تضعیف روحیه حامیان رژیم برجای می نهد. همانطورکه خود جنبش دانشجوئی نیزبه نوبه خود ازمبارزه سایرجنبش ها متأثرشده و به تقویت روحیه و تحکیم مواضع خود پرداخته است. نگاهی به شعارهای دانشجویان شیراز به خوبی هم گوهرِمشترک آن با جنبش مطالباتی معلمان وسایراقشارزحمتکش را به نمایش می گذارد و هم نشان می دهد که تاچه اندازه این جنبش ها به طورمتقابل برروی یک دیگرتأثیرمی گذارند.این تأثیرات را دربرخی تاکتیک ها و مطالبات مشترک آن ها نظیر خواست عذرخواهی و استعفاء ویا بهره گیری از اشکال جنبشی وتأکید برنقش آفرینی مجامع عمومی مشاهده کرد.درعین حال طرح این گونه مطالبات ونیزدرخواست افزایش حقوق توسط معلمان، درمقایسه با مطالباتی هم چون دریافت حقوق های معوقه توسط شماری از کارگران کارخانجات و.. نشان می دهد که بخش هائی از جنبش های طبقاتی و اجتماعی دارند به تدریج ازحالت صرف دفاعی درمی آیند. البته طبیعی است که بروزچنین روندی تدریجی بوده ودرگام های نخست با حمل رگه هائی ازعنصرتعرض همراه است که درانطباق باتوازن قوای مرحله انتقالی کنونی ونیزمتناسب با توازن قوای مشخص در هربخش معین است. به موازات بهم خوردن کیفی موازنه قوای کنونی وجه تعرضی مطالبات ومبارزه می تواند باشتاب بیشتری بروجه دفاعی آن به چربد.علاوه براین،حتماشماهم مثل من متوجه شباهت وقرابت شعارهای دانشجویان شیرازهم چون «دانشجو مي‌‏ميرد،ذلت نمي‌‏پذيرد», «مدعي عدالت، خجالت خجالت»،«صادقي حيا كن، دانشگاه رو رها كن», «رييس بي‌‏لياقت، استعفا، استعفا»، باشعارهائی چون معلم می میرد،ذلت نمی پذیرد،وزیربی لیاقت استعفا استعفا و ...شده اید که نشان می دهد تاچه حد جنبش های اجتماعی ما صرفنظرازخودویژگی هایشان،درگوهر خود دارای مطالبات مشترک وتأثیرپذیر وتأثیرگذاربرهم هستند.و این البته باتوجه به آن که رژیم جمهوری اسلامی بعنوان دشمن مشترک همه آن ها،همزمان سیاست های راهبردی یکسانی را دربرابر آن ها،نظیر سرکوب تشکل ها ونهادهای مستقل،سرکوب مطالبات صنفی وایجاد فضای تک صدائی، سرکوب زندگی عرفی وتبعیض جنسی درپهنه جامعه، دیکته کردن سوداهای یک دولت ایدئولوژیک-مذهبی و....به عمل می آورد چندان عجیب هم نیست. بخصوص درمورد دانشجویان و معلمان باید اشتراک کلی آنها دروابسبته بودن به محیط های فرهنگی و آموزشی را نیز به آن اضافه کرد. که معنای سرکوب ایدئولوژیک وفرهنگی یک حکومت تمامیت گرای مذهبی را برای آن ها ملموس ترمی کند.
مهم ترین عامل برپائی این مقاومت و موفقیت نسبی دانشجویان را باید قبل ازهرچیزدرسه نکته اصلی وکلیدی زیرجستجوکرد:
نخست، درطرح مطالبات مشخص وفراگیر، وقاطعیت درپیگیری آن ها
دوم،درحضورفعال،جنبشی و گسترده بدنه دانشجوئی که مستلزم اتحاد عمل همه گرایشات و گریزازهژمونی طلبی این یا آن گرایش برکل حرکت است.که دریک کلام ناظربر برگسترش هرچه بیشترپایه توده ای مقاومت درجنبش دانشجوئی است.
سوم ابراز همبستگی توسط سایردانشجویان که رژیم را نگران گسترش دامنه اعتراض به سایردانشگاهها نمود.
ترکیب عناصرسه گانه فوق است که دردانشگاه شیراز رژیم را واداربه مذاکره حول مطالبات دانشجوئی می کند. و درهمان حال حضورفعال ِ بدنه و مجامع عمومی درصحنه وبعنوان قدرت پشتیبان،می تواند ضامن عقب نشینی رژیم دربرابردانشجویان گردد و فراترازآن تداومش تضمین کننده اجرای وعده های آن شود.وگرنه باشناختی که ازماهیت رژیم داریم مذاکره به تنهائی جزبا هدف ایجاد تشتت وکمین کردن برای یورش بعدی حاصلی نخواهد داشت
دانشجویان شیراز که درپی درهم شکستن جعبه آینه منشوررژیم عملا کنترل دانشگاه وخروج و ورود به آن را دردست خود گرفته اند و با تشکیل میتینگ ها ومجامع عمومی گسترده و چندهزارنفری و باکشاندن رئیس دانشگاه برای پاسخ گوئی به این مجامع و باگرفتن جلوی هرگونه لفاظی و طفره روی او، نهایتا رژیم ومقامات دانشگاه را واداربه عقب نشینی واعلام موافقت با خواست های خودکردند. وباین ترتیب آن ها نمونه درخشانی ازکاربرد تاکتیک های فوق را به نمایش گذاشتند.آنان هم چنین با شناخت ماهیت رژیم ودست اندرکاران آن،بدون آن که یک لحظه فریبِ وعده و وعیدهای وی را بخورند یک مهلت سه هفته ای را برای مشاهده عملکرد مقامات دانشگاهی ورژیم وبررسی آن درمجمع عمومی دانشجویان تعیین کردند.براین اساس تنها درصورتی که عملکردو گزارش رئیس دانشگاه به مجمع عمومی دانشجویان مثبت ارزیابی شود، دانشجویان به حرکات اعتراضی خود پایان خواهند داد.
ازسوی دیگر نگاهی به بیانیه های دانشجویان دانشکده های دانشگاه مازندران نیزبه نوبه خود گوشه ای ازروند بلوغ یابی وآگاهی امیدوارکننده جنبش دانشجوئی را به نمایش می گذارد.نگاهی به فرازهائی ازاین بیانیه ها نشان میدهد که دفاع ازخواست های مشخص دانشجوئی،بهمراه دفاع ازمطالبات سایرزحمتکشان ونیزمطالبات اجتماعی جنبش زنان ودرک اهمیت همبستگی بین المللی ومخالفت باهرگونه جنگ افروزی و تحریم اقتصادی درآن بخوبی مشهوداست. چنان که درجائی می خوانیم: حرف ما همان است که دانشجويان دانشگاههاى ايران در ۱۶ آذر روز دانشجو زدند! زنان و مردان در اجتماعات و قطعنامه هاى هشت مارس زدند! کارگران در تظاهرات ها و اعتصابهايشان زدند! ما انسانيم! هويتمان جهانى و انسانى است!
دانشجویان بابلسرنیز با اعلام اتمام حجت به صاحبان قدرت ،با مخاطب قراردادن آزادیخواهان جهان ازآنها می خواهند:
* خواهان آزادى فورى همکلاسيهاى ما در دانشگاه بابلسر و آزادى همه دانشجويان دستگير شده شويد!
* خواهان پرداخت حقوق معوقه کارگران و برسميت شناسى حق تشکل و اعتراض و اعتصاب و قرارداد دسته جمعى آنها شويد!
* خواهان آزادى فعالين حقوق زن و برسميت شناسى آزادى پوشش و حقوق برابر زنان و مردان شويد!
* خواهان حق زندگى ايمن٬ حقوق سياسى و اجتماعى٬ حرمت و رفاه ما شويد!
* خواهان پايان دادن به تحريم اقتصادى٬ نفى جنگ و تروريسم٬ و حمايت از مردم در ايران شويد!
ما دنيائى عارى از جنگ و نفرت و بمب و فقر و اختناق و بيحرمتى انسانها را آرزو داريم! ما به همبستگى انسانى ارج ميگذاريم! همبستگى انسانى مرز نميشناسد!
******
یکی ازمشخصات وضعیت کنونی جنبش مبارزاتی کاسته شدن ازفاصله زمانی خیزش های جداگانه هرکدام ازآنها ازیکدیگرو نزدیک شدن زمان اعتراضات وگاهی همزمانی آنها با یکدیگراست. بی شک وقوع چنین پدیده ای انعکاسی است ازازروند تکوین مطالبات مشترک وآگاهی به رنج ها ودردهای مشترک ازیکسو وواکنشی به گشودن یک جبهه سراسری وهمزمان ازسوی رژیم علیه بخش های مختلف زحمتکشان،زنان وروشنفکران ازسوی دیگر.هم چنین بلوغ چنین روندی است که بسترعینی وذهنی مناسب را برای گسترش هماهنگی و همبستگی میان جنبش های مختلف فراهم می سازد و .واگر درنظربگیریم که یکی ازعوامل اصلی قدرت رژیم درجدائی و پراکندگی و عملکرد جداگانه هرکدام ازاین جنبش بوده است آنگاه به اهمیت تکوین همبستگی و وشتاب دادن به آن بیشترپی خواهیم برد. بی تردید دراین میان جنبش های دانشجوئی بنا به گواهی تجربه، بالقوه دارای پتانسیل و امکان ایفاء نقش مهمی درتقویت وتخمیراین همبستگی ها می تواند داشته باشد.والبته ایفای چنین نقشی ازسوی جنبش دانشجوئی مستلزم پیش شرط هائی است که تحقق آن مستلزم بکارگیری راهبردهائی است که می توانیم آن ها را بطورفشرده درشش محورزیرجمع بندی کنیم:
1-نخستین راهبرد، ضرورت رساترشدن هرچه بیشترصدا و گفتمان رادیکال و متعلق به چپ معطوف به جنبش های اجتماعی وطبقاتی ومدافعان آزادی و برابری است.بدیهی است که این صدا بدون مصاف نظری و سیاسی باسایر گفتمان های حاکم و متعلق به جامعه طبقاتی چه لیبرال ها وچه مدافعان نظام سیاسی حاکم قادرنخواهد بودکه صدای خود رامتمایزو فراگیرکند. گرچه شفاف کردن هرچه بیشتر این گفتمان و متبلورساختن آن درصفوف مستقل خود،یکی ازشروط تعیین کننده تحقق ظرفیت های بالقوه جنبش دانشجوئی(ونیزانجام وظایف فرادانشجوئی) است،اما خطاست هرآینه که به تنهائی این صدا واین گفتمان را معادل جنبش دانشجوئی تلقی کنیم:
2-جنبش دانشجوئی بزرگترو فراترازآن است که بتوان آن را درقالب این یا آن گرایش جای داد.
بنابراین مطابق راهبرددوم، بهمان اندازه اهمیت محورنخست یعنی حضورمستقل این صدا، مهم است که صدای خود را معادل کل جنبش دانشجوئی نداند و خود راتنها بخشی ازآن بشمارآورد.نباید فراموش کنیم که برسمیت شناختن پلورالیسم وچندگونگی یکی ازمهمترین مشخصات این گونه جنبش هاست.والبته نیازی به گفتن ندارد که جمع کردن این دومهم بایکدیگر،یعنی درنظرگرفتن جنبش به مثابه کلیتی متکثر و درچهارچوب آن به تقویت گفتمان رهائی بخش ورادیکال پرداختن،بلوغی را می طلبد که ضرورت شفاف ساختن گفتمان رادیکال را نه فقط به حربه ای برای تکه پاره کردن جنبش ها تبدیل نکند،بلکه برعکس آنرا درجهت تقویت توانمندی کلیت جنبش متکثرورادیکالیزه کردن گام به گام آن دربستر تجربه خودِ جنبش بکارگیرد. روشن است که دست یافتن به چنین بلوغی تاچه حد درگرو جنگیدن با گرایشات سکتاریستی، هژمونی طلبانه،کیش رهبری وبا آن هائی است که شب وروزشان درجستجوی تعبیه سرو"سازمان" (هم نهاد وهم تئوری) برای جنبش،جهت هدایت وکنترل آن می گذرد.نباید فراموش کنیم که گفتمان کیش رهبری وتمامیت خواهانه با تن پوش های بسیارمتنوع ورنگارنگی ازجمله با تن پوش عاریتی "چپ" به ابرازوجود می پردازد که لازم است درهرشکل ولباسی افشاء و منزوی گردد.
3-بی شک یک جنبش بالقوه میلیونی را نمی توان بدون خواستهای مشخص و ملموس و فراگیراعم ازصنفی و سیاسی قابل تصوردانست.بنابراین هرگونه بی توجهی به این گونه مطالبات به معنای نایده گرفتن عواملِ پا گرفتن ومبنای وجودی جنبش است.بدیهی است که مطالبات فقط صنفی نیستند،بلکه عموما خصلت صنفی- سیاسی دارند. بویژه درجامعه ما، بدلیل وجود یک رژیم تمامیت گراوایدئوژیک-مذهبی،که مداخله دائمی آن درکوچکترین بایدها ونباید های زندگی مردم،یکی ازمشخصه های اصلی آن است، پیوند تنگاتنکی بین عرصه های سیاس و صنفی وجود دارد.ولی وجوداین رابطه نزدیک نباید منجربه نقض قانونمندی فوق گردد.درواقع وجود چنان رابطه های تنگاتنگی بین مطالبات صنفی و سیاسی، تنها راه فراروی ازیکی به دیگری و ازطریق تعمیق خواستهای بیواسطه وجاری فراهم می کند و نه انکار و دست کم گرفتن آنها را.
4-پای بندی به موازین ساختارهای جنبشی و حرکت جنبشی به مثابه راهبردچهارم. بی گمان درنظرگرفتن چندگونگی درچهارچوب مختصات اصلی جنبش،یعنی خصائل ضد استبدادی، برابری خواهانه وضدامپریالیستی جنبش دانشجوئی،وتوجه مطالبات پایه ای و مشترک قاطبه دانشجویان ازشروط لازمِ نگرش جنبشی است ولی نه هنوز کافی. هرآینه اگراین گفتمان درقالب ساختارها وعملکرد جنبشی کانالیزه نشود بیم آن می رود که ازمسیربالنده اش خارج شود.یعنی بایددراشکالی جریان یابد که بتواند بیشترین تعداد دانشجویان را بطورمستقیم درمبارزه برای اهداف خود درگیرساخته و درتصمیم گیری ها مشارکت دهد.بکارگیری چنین شیوه ای مستلزم آنست که همواره تأکید اصلی بروجودحداقل ساختارهرمی ومبتنی برنمایندگی دربالا وبرحداکثرمشارکت درپائین صورت گیرد. رویکردی که خود را درتأکید هرچه بیشتربرنقش مجامع عمومی درتصمیم گیری ها و تصمیم سازی ها و درگفتگو و اقناع و بسیج دانشجویان براین بستر،درساختارهای افقی و دریک کلام بکارگیری وتقویت دمکراسی مستقیم و مشارکتی نشان می دهد.گزاف نخواهد بود اگربگوئیم که گسترش دامنه جنبش خود بنیاد وخود رهان دانشجوئی، باید تمرین های معطوف به عمل اجتماعی براساس ساختارهای فراسلسه مراتبی خود را ازهمین امروز شروع کند.
5-جنبش دانشجوئی بنابه جایگاه طبیعی خود عموما دارای دورویکرد همزمان والبته مکمل هم هست.یکی معطوف به مطالبات وجنبش اخص دانشجوئی و دیگری آمیزش با سایرجنبش های اجتماعی وطبقاتی وتقویت آگاهی و مبارزات و همبستگی آن ها.وبهمین دلیل جداازمختصات خود ویژه ای که نیازمند تاکتیک ها و استراتژی اخص است،درعین حال بخش مهمی ازجنبش های عمومی را تشکیل می دهد که بهمین اعتبار همراه با سایرجنبش ها،درون کشتی بزرگتری قراردارد که نهایتا سرنوشتش با سرنوشت این کشتی پیوند خورده است.ازهمین رو ضرورت داشتن استراتژی کلان و گره زدن مبارزات خود با مبارزات سراسری ضرورتی گریزناپذیراست.نکته اصلی آنست که این دوعرصه استقلال نسبی خود را داشته و بهیچ وجه دربرابرهمدیگرقرارندارند ونباید آنها رادرتقابل با یکدیگرقرارداد. درحقیقت تکامل و تقویت این هردوعرصه لازم و ملزوم یکدیگرند. بدیهی است که یک جنبش دانشجوئی دارای نفوذ توده ای درمیان دانشجویان،خواهد توانست حول مطالبات مشترک وکلان، مشارکت فعال ترومؤثرتری با سایرجنبش های اجتماعی و مبارزات عمومی آن ها به عمل آورد تا هنگامی که خود یک جنبش ضعیف و پراکنده باشد.بنابراین راهبردبرپائی جنبش ِ جنبش ها،نیازمند یک جنبش دانشجوئی نیرومندو توده ای است.جنبشی که قادراست بااستفاده ازمطالبات مشترک وحلقات متداخل خود نقش مثبت و کارسازی را درمبارزه علیه ستم سیاسی-مذهبی،جنسی،
ملی وطبقاتی و رهائی اجتماعی(سوسیالیسم) به عمل آورد.
6-ضرورت داشتن نگاه جهانی و پیوند با جنبش های جهانی ضدسرمایه داری دردنیائی که سرنوشت آحاد ساکنین آن روزبروز با یکدیگربیشترگره می خورد ودرهمان حال زحمتکشان همه کشورها،با دشمنان واحد ومتحدی روبرومی شوند که با کنترل همه اهرم های جهانی،فقرو تبعیض وتباهی را درهرنقطه جهان جاری می سازند،به تنهائی وبه صرف یک استراتژی بومی و معطوف به مرزهای ملی نمی توان به مقابله با چنین فلاکتی بپاخواست.ازاین رو یک استراتژی واقعی و کارآمد نمی تواند بدون وجه منطقه ای و جهانی قابل تصورباشد.درهمین رابطه ضرورت همبستگی و پیوند متقابل باجنبش های مترقی بین المللی ازیکسو ومشارکت درمبارزه علیه امپریالیسم ونظام حاکم برجهان وتهدیدات آن ازسوی دیگر،یکی ازمولفه های مهم جنبش های نوین است.وپاسخ به این نیازازسوی جنبش دانشجوئی ازاهمیت زیادی برخورداراست. 2007-04-25-05-02-86
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

Thursday, April 19, 2007

برگزاری اعتصاب سراسری معلمان به مثابه یک دستاوردمهم وگامی بجلو!
تقی روزبه
Taghi_roozbeh@yahoo.com

جنبش معلمان همانطورکه درفراخوان شورای هماهنگی کانون های صنفی معلمان ازپیش اعلام شده بود وعلیرغم همه تلاش های بازدارنده رژیم توانست اعتصاب گسترده وسراسری خود را در روزهای 26و27 فروردین برگزارکند:یک رویداد مهم وپرمعنا دربسط مبارزات طبقه بزرگ استثمارشونده برای آزادی وبرابری.
اعلام پیشاپیش یک حرکت اعتراضی وسپس برگزاری آن دربرابر یک حکومت مستبد وتمامیت گرائی چون جمهوری اسلامی که کوچکترین اقدام مستقل ازخود را برنمی تابد،حائزاهمیت بوده و حاوی چندین نکته است:
نخست آن که این کارتنها ازعهده جنبش هائی برمی آید که اولا تاحدی سازمان یافته باشند وثانیا پایگاه توده ای گسترده ونیرومندی داشته باشند. رژیم براین گمان بود که با انداختن حرکات معلمان به دست اندازایام تعطیلات طولانی نوروزی وازسرگذراندن زمان تصویب بودجه ودستگیری عده ای ازفعالین وسخنگویان معلمان،آن ها را دربرابرکارانجام شده ای قرارداده ونهایتا ازتب وتاب می ندازد. اما عزم جامعه معلمان برای پیگیری مطالبات خود آنقدر نیرومند بودکه بتواند ازاین دست اندازها بگذرد.گرچه اعلام پیشاپیش جدول اقدامات اعتراضی درعین این که فرصت بسیج افکارعمومی وبرگزاری یک حرکت بزرگ را فراهم می سازد اما درهمان حال به دشمن نیزاین مجال را می دهد که غافلگیرنشده و با بسیج همه امکانات وتدابیرخود به فلج کردن و تدارک لازم برای سرکوب آن به پردازد. والحق رژیم نیزهمانطورکه انتطارش می رفت،همه توانائی خود رابرای ممانعت ازبرگزاری اعتصاب توسط کارکنان بخشی که خود آن را امرزیربنائی واستراتژیک می داند بکارگرفت.اما چنان که دیدیم ناکام ماند. مبادرت به صدور احضاریه ها وحتا دستگیری ها وبازداشت های گوناگون درنقاط مختلف کشور،ازجمله بازداشت علی اکبرباغانی یکی ازفعالین و سازماندهندگان اصلی،درسرکلاس درس و جلوی چشم دانش آموزان و بدون نیازبه هم آهنگ کردن آن با مسئولین مدرسه و باهدف ایجاد رعب،استفاده گسترده ازتهدید به اخراج معلمان ازشغل ازطریق صدوربخش نامه به مدیران مدارس،ممنوع کردن تحصن درمدارس،استفاده ازحربه باصطلاح تطمیع نظیرتوزیع بن کالا،اعمال سانسورگسترده جهت ممانعت ازبازتاب حرکت معلمان،وانتشاراخباردروغین واغفال کننده درمورد منتفی شدن اعتصاب وعادی بودن وضعیت مدارس کشور،هم چنین تلاش برای ایجاد تصورنادرست دربین مردم و اولیاء دانش آموزان درمورد باصطلاح زیاده خواهی معلمان و.... جملگی بخشی ازترفندهای رژیم برای بیرون کشیدن چاشنی این اعتصاب سراسری بود که به ناکامی انجامید. چنان که شاهدبودیم حرکت معلمان درروزهای موردنظروطبق برنامه تعیین شده برگزارگردید که باید آن را براستی یک موفقیت بزرگ برای این جنبش بطوراخص و جنبش زحمتکشان ایران بطوراعم بشمارآورد وبدین خاطربه آنان تبریک گفت .تجربه الهام بخشی که باخواروخفیف کردن اقتدار رژیم ازیکسو وتقویت روحیه همبستگی و خود باوری به توان خویش ازسوی دیگر،جنبش معلمان را یک گام بزرگ به جلو سوق داد.براساس گزارش های انتشاریافته-که هنوزبازتاب دهنده همه واقعیت ها نیست- علیرغم تهدیدات گسترده رژیم،این حرکت دربسیاری ازنقاطی که این جنبش دارای تشکیلات بود(ازمیان بیش از30 تشکلی که درشورای هماهنگی گردهم آمده اند)توانست دربیش ازده استان کشورازجمله تهران ،همدان ،اصفهان ،مرکزی، خراسان، آذربایجان ،زنجان، قزوین،کردستان،کرمان و..) و ده ها شهرستان کوچک و بزرگ،اعتراض همبسته و پرشورخود را درشمارقابل توجهی ازمدارس کشور به نمایش بگذارد. وبادرهم شکستن توطئه سکوت و سانسوررژیم اعم ازمطبوعات ورادیو وتلویزیون،خبربرگزاری اعتصاب خود را درسطح گسترده ای مطرح سازد. تاکتیک آنها دربکارگیری شیوه های ابتکاری اعتراض برای درهم شکستن تؤطئه سکوت،استفاده فعال ازاینترنت ورسانه ها و تلفن ها ی همراه،صدوراطلاعیه های به موقع، وبکارگیری ده ها ابتکاردیگرازعوامل تضمین کننده این موفقیت بود.
درپاره ای مناطق مثل خمینی شهرشدت همبستگی معلمان به حدی بود که رژیم را ناچارساخت تادستگیرشد گان را که برای زهرچشم گرفتن صورت گرفته بود آزادکند. معلمان با گل و شادباش به استقبال پرشور آزادشدگان پرداختند.درپاره ای نقاط مثل اسلام شهردامنه تهدید ازحد متعارف بالاترفته ووزارت آموزش وپرورش حکم معلق کردن کلیه معلمان متحصن راصادرکرد.بااین همه تلاش های مذبوحانه رژیم درممانعت ازاین حرکت بزرگ وسپس انکارآن با شکست بزرگی مواجه شد و جنبش مزدوحقوق بگیران،پیروزی بزرگی رادرکارنامه خویش ثبت کرد.بی شک وقتی از موفقیت سخن می گوئیم،این پیروزی امری نسبی بوده ودراینجا مقصودمان بیشترناظربرنفس برگزاری آن درکشوری است که داشتن تشکل مستقل وبرگزاری اعتصاب بسختی ممنوع است،آنهم دربرابر دولتی که باهمه اقتدارخود عزمش رابرای ممانعت ازآن بکارگرفته بود.علاوه براین برای زحمتکشان و کارگران، اعتصاب ها همواره مهم ترین مکتب آموزش وتربیت بشماررفته وهراعتصاب باندازه ده ها کتاب و سالها تجربه درشرایط عادی دربرگیرنده درسهای آموزنده می باشد.دراین میان اعتصابات بزرگ، درسها و دست آوردهای بزرگ تری را بهمراه دارد که اهمیت آنها حتا ازکسب مطالبات مشخص وبیواسطه فراترمی رود.ازجمله مهمترین آن ها،کشف ووقوف مزدوحقوق بگیران به قدرت جمعی خود ازیکسو و مشاهده آسیب پذیری رژیم ازسوی دیگراست. تحت چنین شرایطی است که معلمان فرصت می یابند تاتشکل های موجودو مستقل خود را بیشترتثبیت کنند و باعبورازاین آموزن زمینه گسترش آن را درشهرها و استانهائی که هنوز شکل نگرفته اند،فراهم آورند.آن ها هم چنین بیش ازپیش ازرژیم وجناح های آن فاصله گرفته وبا زدودن بقایای هرگونه توهم به وعده و وعیده های آن،بردرجه قاطعیت و رزمندگی خویش بیافزایند.نه فقط موجی تازه ازمعلمانی راکه تادیروزفعال نبودند به صفوف خویش وارد می کنند،بلکه دربرابرسایربخش های زحمتکشان نیزبه مثابه الگوئی مثبت تأثیرگذار می گردند.آن ها هم چنین درمتن چنین کشاکشی، بیش ازپیش برجایگاه خود درجامعه وکشف متحدین طبیعی خویش نائل آمده وضرورت واهمیت همبستگی با اقشارهم منافع و همسو با خود را درمی یابند.تاکتیک ها و شعارها،پرورش کادرها و ومبلغین وسازمانگران خود را صیقل داده و صفوف خویش را فشرده ترمی سازند.هم چنین دراین روند خواست های کوچک و اصلاحی به تدریج جای خود را به خواست های ژرف ترو کلان تر می دهند و قاطبه معلمان به گره خوردگی بین خواستهای مشخص وهم اکنون خود با مطالبات کلان بهترپی می برند.درهرحال مهمترین دست آورداعتصاب،کشف قدرت جمعی واهمیت استفاده ازآن به مثابه یک ابزارکارآ درمبارزه برای مطالبات خوداست.می توان ادعا کرد نحوه برخوردرژیم باآن برای خاموش کردن حرکت معلمان و یادانشجویان ویازنان،نظیردستگیری های گسترده-که حتا عموما قادرنیست آنها را بطورطولانی دربازداشت نگهدارد و بشیوه بعضا گانگسترمأبانه وظاهرشدن دولت درجلد آدم ربائی،خود به عنوان عاملی موجب تقویت وجه توده ای وافزایش روحیه و جسارت عمل شده وبه مثابه عنصر تخمیرکننده برای شکل گیری پدیده همبتسگی طبقاتی واجتماعی عمل می کند.آن چه را که دارد اتفاق می افتد می توان هم چون گرده افشانی درفصل بهاربرای رسیدن میوه ها بشمارآورد.این نخستین بارنیست که ارتجاع دشمنانش را درکندن گورخود یاری می دهد.
نگاهی به بخشی ازآخرین اطلاعیه کانون صنفی معلمان اردبیل پس ازپایان اعتصاب،جائی که اعتصاب معلمان فراگیروگسترده بود،بخوبی رگه های ارتقاء مطالبات وتقویت عزم مبارزه برای پیشروی را نشان می دهد:
ملت شريف ايران بدانند و آگاه باشند كه آموزش و پرورش ايران بيش از دو دهه است كه بشدت سياست زده شده و دستان ناپاك سياستمداران منفعت جو و فرصت طلب در تمامي عزل و نصب ها مشاهده و مسير حركت تعليم و تربيت ما منحرف شده و بطور حتم محصول چنين فضاي چيزي خواهد بود كه نه خواست ماست و نه خواست ملت ما . اينان معلمان را افرادي بيچاره و بدبخت مي دانند كه فقط در مسايل از قبيل شركت در انتخاب و راي دادن موثر هستند و براي پر كردن صف ........... .
سياست مداران خود خواه هرگز به منزلت جايگاه معلمان ايمان نداشته و بارها با وعده وعيد هاي سرخرمن از اين قشر صادق و نجيب بهره برداري سياسي نموده و بعد از رسيدن به مقصد رهايشان نموده اند ولي ديگر تاريخ مصرف اين بازي ها بسر آمده و اين بار معلمان هستند كه تصميم گرفته اند تا سرنوشت كشور خود را خود رقم زنند و اجازه ندهند تا سياست بازان در درون وزارت آموزش و پرورش و با عزل ونصب حزبي و مرامي سرنوشت يك ميليون معلم و 17 ميليون دانش آموز و به تبع آن كل جامعه را در دست گيرند
تشكيل اتحاديه صنفي تحت عنوان كانون صنفي معلمان حق مسلم فرهنگيان بوده كه سه دهه به تاخير افتاده است ولي فرهنگيان بايد از چنين پايگاهي براي دفاع از حقوق صنفي خود حمايت كرده و با عضويت تمامي فرهنگيان چنين تشكلي قدرت و قوت گيرد . تا دير نشده معلمان شهرستاني براي ايجاد شعبه كانون صنفي معلمان اقدام و معلماني كه از چنين نعمتي برخودار هستند هر چه سريعتر عضو اين تشكل صنفي شوند . كانون نطقه اتصال و مركز همفكري و استقامت ما خواهد بود . با عضويت خود و تشويق ديگر همكاران تلاشگران صنفي خود را ياري نماييم و باعث دلگرمي و مقاومت آنان گرديم. تا چنين نكنيم دردهاي مشترك ما درمان نخواهد شد .
همراه شو اي عزيز
تنها نمان به درد
كاين درد مشترك
جدا ، جدا درمان نمي شود

چنانکه ملاحظه می کنید دراین اطلاعیه که پس ازبرگزاری اعتصاب سراسری منتشرشد، فروریزی بقایای توهم به همه جناح های حکومت وبه وعده و وعیدهای آنها،ضرورت رقم زدن سرنوشت کشوربدست خود، حق تشکل های مستقل ودرک اهمیت آن ها،بهره گیری ازفرصت بوجود آمده برای گسترش آن ها به نقاطی که درآنجا هنوز شکل نگرفته اند،اهمیت پیوستن دردهای فردی و پراکنده به یکدیگرو...بخوبی مشهوداست.
ازسوی دیگرنفس وقوع چنین حرکتی درشرایط ارعاب واعلام پیشاپیش زمان و چگونگی برگزاری آن،برای دیگرزحمتکشان این فرصت را فرهم می سازد که همبستگی خود را با ابرازحمایت ازآن به نمایش بگذارند.نمونه بیانیه زیرکه پس از میتینگ معلمان درمقابل مجلس ویورش رژیم به آن صادره شد،بخوبی شکوفه زدن این گونه جوانه های همبستگی را به نمایش می گذارد:
روز 23 اسفند ماه تجمع معلمان در مقابل مجلس شورای اسلامی مورد تهاجم نیروهای انتظامی و امنیتی قرار گرفت و طی آن، بسیاری از معلمان بشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته و جمع کثیری نیز بازداشت شدند.خواست اصلی معلمان اجرای نظام هماهنگ پرداختها و برخورداری از یک زندگی انسانی و شرافتمندانه است. این خواست و تجمع برای دستیابی به آن، حق مسلم معلمان است. اما در این جامعه، به جای پاسخگویی به خواست های معلمان و تلاش برای فراهم کردن یک زندگی انسانی برای آنان، با باتوم به جان این شریف ترین انسانهای جامعه می افتند و در روزهای پایانی سال صدها تن از آنان را بازداشت و روانه زندان میکنند.این برخورد وحشیانه به مربیان فرزندان ما و آموزش دهندگان امروز و فردای جامعه، اهانتی عریان به شان و حرمت همه آحاد مردم است و بی تردید عاملین و آمرین چنین سیاستهایی، بیش از پیش مورد انزجار و تنفر مردم قرار خواهند گرفت.
ما با محکوم کردن حمله به معلمین و بازداشت آنها، خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط معلمان بازداشت شده هستیم و مصرانه بر محاکمه ی دست اندرکاران حمله به معلمین و بازداشت آنها تاکید کرده و بدینوسیله بار دیگر حمایت قاطعانه خود را از خواست های بر حق معلمان اعلام میداریم.
هیئت مؤسس اتحادیه سراسری کارگران اخراجی و بیکار
جمعی از کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
کارگران اخراجی و تعلیقی نساجی کردستان
کارگران کارخانه نساجی شاهو
کارگران اخراجی کارخانه الومین
کارگران اخراجی پرریس
انجمن صنفی کارگران برق و فلزکار کرمانشاه
کارگران گرداننده سایت شورا
منبع:وبلاگ علیه وضعیت موجود

********
هم اکنون معلمان درپی برگزاری یک اعتصاب موفقیت آمیزو پرشکوه،باروحیه ای قوی تر آماده پیگیری مطالبات شفاف خود هم چون اجرای لایحه مدیریت خدمات کشوری،عزل وزیرآموزش و پرورش،آزادی معلمان دربند وعذرخواهی دولت ازمعلمان بدلیل ضرب وشتم 23 اسفند،هستند.آنها هم چنین گام های بعدی حرکت خود را پیشاپیش اعلام داشته اند.بدیهی است در شرایطی که آن ها زیربیشترین فشارها قراردارند، همبستگی با آنان ودفاع قاطع ازمطالبات بحق اشان دارای اهمیت زیادی است.بی شک رژیم درپی ناکامی خود هم چون مارزخم خورده وخشمگین درپی نیش زدن وبکارگرفتن انواع ترفندها برای درهم شکستن آن است. دوابزاراصلی رژیم برای ازپاانداختن جنبش تشدید سرکوب و تهدیدمستقیم ازیکسو و تلاش برای ایجاد تفرقه وتشتت درصفوف معلمان ازسوی دیگراست(ازجمله این ترفندهای می توان به تلاش های انحرافی نمایندگان مجلس برای بدست گرفتن شعاراستعفای وزیرآموزش وپرورش باهدف کندکردن برندگی این شعاراشاره کرد).بدیهی است که خنثا کردن این ترفندها ازسوی همه معلمان آگاه وفعال ونیز فعالین سایرجنبش های طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیرونیزسایرجنبشهای اجتماعی دارای اهمیت است. بسیارمهم است که معلمان بتوانندبیش ازپیش حمایت اولیاء دانش آموزان و همراهی دانش آموزان ونیزحمایت سایراقشارزحمتکشان را نسبت به حقانیت مطالبات خود بدست آورند وبدانند که تنها راه مقابله بارژیم ودست یابی به مطالبات ازطریق گسترش هرچه بیشتر پایه توده ای مقاومت ،قاطعیت درپیگیری مطالبات و جلب همبستگی سایراقشاراست.
دوپیشنهادی که دربرخی وبلاگ های معلمان ودرلابلای برخی نوشته های آنان دیده می شود مبنی برشرکت خانواده های معلمان درتحصن بعدی ونیزبرگزاری مراسم مشترک کارگران ومعلمان به مناسبت اول ماه مه بخوبی هم نیاز و هم وجود زمینه های مناسب برای گسترش هم بستگی و پایه توده ای جنبش را نشان می دهد.
شعارمعلم ،کارگر،دانشجو و....اتحاد اتحاد، مهمترین شعاری است که دربرابرجنبش زحمتکشان قراردارد. با درپیش بودن 11 اردیبهشت،روزجهانی کارگر و نیز 12 اردیبهشت روزمعلم،ونیزبا توجه به اقدامات اعتراضی آتی وبرنامه ریزی شده معلمان، روزهای مهمی را درپیش روداریم. همه توان خویش را برای اعتلاء همبستگی زحمتکشان و دفاع ازمبارزات معلمان بکارگیریم.
2007-04-18-19-01-86
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

Sunday, April 01, 2007

سال 86 را چگونه آغاز کرده وبه پایان می بریم؟

تقی روزبه
Taghi_roozbeh@yahoo.com

سال جدید وفضای آغشته به بوی باروت!
برطبق ضرب المثل معروفِ سالی که نکوست ازبهارش پیداست،سال "بدشگون"هم ازبهارش پیداست.برهمین قیاس است که سال جدید ازهمان روزهای نخست -حتا بدون آن که مجال سپری کردن بی دغدغه چندروز تعطیلات عید را به شهروندان بدهد- با چهره ای دژم وعبوس کرده وچه عجولانه نشان دادتاچه اندازه "نکو"است!.شروعی با چالش هائی سنگین. گوئی که زخم های انباشته شده طی 28 سال گذشته طاقت ازدست داده وباگذشتن ازمرحله دردهای خموشانه،یکجا قصد سربازکردن دارند. دیگردودکردن اسپند هم قادرنیست حتا اندکی ازبدیمنی آن بکاهد.سالی که ازهمان لحظات نخستین خود به همه خاطرنشان می سازد که انداممان-اندامی بوسعت جامعه- آبستن عفونتی مزمن ودردی جانکاه است که یک لحظه آراممان نه خواهد گذاشت.آلامی که نه ازجنس باصطلاح نزول بلایای طبیعی(و یا آسمانی)،بلکه ازقضا مطلقا ازجنس آفات زمینی اند وازآن گونه که صددرصد با نقش و عملکرد اجتماعی و سیاسی قدرت های حاکم برسرنوشتمان وبانحوه مواجهه امان با خدایان ِ نکبت، گره خورده است.اگرازجنبه قدرگرائی نهفته دراین ضرب المثل بگذریم وتقدیرتاریخ را حاصل عملکرد بازیگران اجتماعی وتصادم منافع طبقاتی آنان بدانیم،تقدیرنکبت را بایدقبل ازهرچیز محصول صف آرائی خصمانه دوقطب مولد بحران ومولدجنگ وفلاکت بدانیم که درغیاب حضورفعال قطب اجتماعی سوم-قطب جنبش های مطالباتی-اجتماعی-سیاسی رهائی بخش،فرصت یافته اند که این چنین به گریبانمان چنگ بیافکنند.وچنین است که سیکل معیوب بحران بطوریک جانبه میدان دارشده وباعبورازمراحل کمی و جنینی خود،بندها یکی پس ازدیگری پاره می شوند وعقربه به نقطه قرمزنزدیک ترمی شود.شتاب تصاعدی بحران،که نیروی محرکه خود را ازتشدید فشارهای زمان بندی شده باهدف گشودن راه عقب نشینی رژیم ورساندن پشت او به خاک ازیکسو و با برانگیختن عکس العمل های متقابل ازجانب اومی گیرد،هرگونه پیش بینی دقیق مسیرتکوین بحران را ناممکن ساخته است.بکارگیری تاکتیک چماق وهویج یابهتراست بگوئیم تنیدن تاربدست وپای طعمه و آنگاه به سراغ آن رفتن تا با تکان دادن دست وپایش خود را درتارهای بیشتری گرفتارکند وتداوم این سیکل تا لحظه ازرمق افتادن حریف،فضای آغشته به بوی باروتی را به وجود آورده است که هرگونه جرقه پراکنی های موردی می توانددامنه بحران را ازکنترل طرفین خارج ساخته و آن را واردفازجدید و تباه کننده ای بکند. فضا مملوازردوبدل شدن چنین جرقه هائی است.
درچنین شرایطی است که سرویس های اطلاعاتی روسیه اخباری را گزارش می دهند که از آرایش تهاجمی و بی سابقه نیروهای آمریکا درمنطقه خلیج فارس اززمان حمله به عراق بدینسو،حکایت می کنند.آرایشی که برطبق همین گزارش ها، ازطریق مانورهای نظامی،آماج های فرضی خود درایران را بمباران کرده ونشان گرآن است که به مرحله آمادگی رسیده اند.گوئی که هنوز فضای آغشته به بوی باروت بقدرکافی اشباع نشده، درواکنشی متقابل رژیم ایران نیزمانورنطامی تازه ای را درهمین منطقه شروع می کند.علاوه برآن دستگیری ملوانان انگلیسی-که خاطره اشغال سفارت آمریکارا برمی انگیزاند- خشم دولت انگلستان را به اوج تازه ای می رساند تا حدی که تلویحا دولت ایران را به اقدامات تنبیهی متقابل تهدید کرده وبا تعلیق مناسبات اقتصادی و سیاسی و ازتصویب گذراندن خواست خود در شورای امنیت سازمان ملل وحتا بنابه ادعای رژیم حمله به کنسولگری ایران دربصره، بحران را به نقطه جوش خود نزدیک ترمی کند.درمبادله جرقه ها حتا به وقایع رخ داده هم بسنده نمی شود، خبر(شایعه)شلیک موشکی ازسوی رژیم ایران بسوی ناوگان دریائی آمریکا،قیمت نفت را برای لحظاتی دربازارعصبی ونگران بشدت بالامی برد.بطوری که برخی صاحب نظران،انتشاراین خبردروغین درمیان کشاکش های فوق را به مثابه تست بازارنفت وافکارعمومی نسبت به یک حمله واقعی تلقی می کنند. دامنه گسترش بحران تا آن جا بالامی رود که یک ژنرال روسی حتا مدعی تاریخ حمله،تعدادهدف ها وآماج های مورد تهاجم دراوائل آوریل می شود.درکناراین گزارش ها، انتشارنظریاتی چون نظربرژینسکی این استراتژیست کهنه کارآمریکائی مبنی براینکه دولت بوش درجهت آماده کردن افکارعمومی مردم جهان برای حمله به ایران گام برمی دارد،برخطیربودن اوضاع وآغشتگی آن به بوی باروت صحه می گذارد.مساله فقط درسطح اعلام ارزیابی سرویس های خبری و اطلاعاتی نمانده وازآن فراترمی رود.چنان که وزارت خارجه روسیه باصدوراطلاعیه ای،به دولت آمریکا نسبت به شروع جنگ جدیددرموردایران ومنطقه هشدارمی دهد. همزمان سران دودولت روسیه و چین که نگران سوء استفاده دولت آمریکا ازقطعنامه های شورای امنیت برای انجام اقدام نظامی هستند لازم می بینند که درنشست مشترکی تصریح کنند که این قطعنامه اجازه چنین کاری را به کسی نمی دهد. دولت آمریکا نیزبه نوبه خود بیکارنه نشسته و باهدف تشدید دامنه تحریم ایران که درتداوم خود،اختلال وازکارانداختن تولید و فروش نفت( وحتا واردات بنزین)،یعنی قلب طپنده اقتصاد ایران را نشانه گرفته است، روسیه وچین را بدلیل انجام معلامات نظامی و بستن قراردادهای نفتی با رژیم تهران به تحریم وافزایش فشاربه آن ها تهدید می کند.اروپا که به عنوان دلال واسط واعمال کننده فشارهای دیپلماسی دربحران هسته ای عمل می کند،عملا وارد مسیرلغزنده وگشاینده بحران روبه تصاعدی شده که ناچاراست به تدریج ابتکارعمل را به دست دولت آمریکا بسپارد.کاربه آنجاکشیده که کاخ سفید به بهانه خطرموشک های بالیستیک ایران وکره شمالی،نه فقط بدنبال استقرارموشک وایستگاه های جاسوسی دربخش اروپای شرقی ودرمناطق نزدیک به مرزهای روسیه برآمده است ،بلکه باتشدید فضای جنگ سردجدید،فشارهای تازه ای را برای تحت الحمایه قراردادن اتحادیه اروپا(وهم چنین ژاپن) بکارگرفته است.نکته درخورتوجه آنست که دولت آمریکا این سیاست را ازِقبل سیاست تشدید بحران وبدون تمایل وتوافق سران دول اروپائی پی میگیرد.بطوری که حتا خانم مرکل هم باهمه محافظه کاری خود، زبان به شکوه وانتقاد نسبت به واشنگتن گشوده وآن را شروع دوباره برای جنگ سردنامیده است.
آن چه که به تشدید تخاصم وتنش بین دولت آمریکا و ایران درسال جدید بعد ودامنه بیشتری می دهد،همانا موضع حزب دموکرات آمریکا بعنوان حزب رقیب و مدعی کسب قدرت دردوره ریاست جمهوری آینده است که از هم اکنون اکثریت نمایندگان مجلس وسنای امریکا را بدست آورده است. این حزب که برخلاف مواضع خوددرموردعراق که خواهان خروج زمان بندی شده دولت آمریکا ازآن وبستن دست وبال جرج بوش برای گسترش دامنه جنگ است، درمورد ایران آشکارا سیاست دیگری راپیگیری می کند. براساس همین سیاست، اخیرا ازدرخواست خود مبنی بر پس گرفتن اختیارات جنگی بوش که بهنگام جنگ عراق ازسوی کنگره آمریکا به وی داده شده بود،عقب نشست. این عقب نشینی نه فقط بدلیل مناسبات وپیوندهای دیرینه این حزب با لابی های نیرومنداسرائیل صورت گرفته ،بلکه هم چنین باین دلیل که سلب چنین اختیاری موجب تقویت مواضع رژیم ایران وتقویت این احساس که گوئی گزینه نظامی دربحران کنونی جائی ندارد،صورت گرفت. حزب مزبور هم چنین با تهیه قطعنامه هائی جهت تشدید فشاربه شرکاء تجاری خود در روسیه و چین وپاره ای ازشرکت های اروپائی باهدف فشاربیشتربه رژیم ایران راپیگیری می کند.وهمین سیاست یک بام ودوهوا درمورد ایران وعراق، پاره ای ازتحلیل گران اوضاع سیاسی را به این نتیجه رسانده است که حزب دموکرات به عنوان مدعی آینده کسب قدرت در کاخ سفید،درعین بهره برداری حداکثر ازشکست بوش درعراق،درهمان حال درمورد ایران-که خاطرات تلخی چون تسخیرسفارت و شکست کارتر دربرابرریگان را باخود همراه دارد- به نوعی با دولت بوش همراه شده وبرآن است که درطی باقی مانده دوران ریاست جمهوری وی درجهت حل این بحران واجتناب ازسرریزشدن آن به دولت آینده، نهایت همکاری را با وی درجهت حل آن تا قبل ازپایان ریاست جمهوری وی بعمل آورد.براساس همین ارزیابی ها، دمکرات ها درصورت به بن بست رسیدن راه حل های دیپلماتیک دراساس با تاکتیک بمباران سنگین هوائی بدون واردکردن نیروی زمینی-استراتژی ی که درزمان کلینتون، خود دموکرات ها مبتکرآن بودند ودرهمان زمان درپاره ای ازنقاط بحرانی جهان نظیر یوگسلاوی هم بکارگرفته شد،موافق هستند.باین ترتیب حزب دمکرات بادنبال کردن سیاست هم به نعل وهم به میخ درموردایران،عملا برکوره جنگ وتشدید تحریم می دمد.واین درحالی است که نومحافظه کاران نیزبه نوبه خوددراین رویکرد راه گریزی برای فرارازبحران عراق و پوشاندن دامنه شکست ودفاع ازحیثیت سیاسی خود می جویند.
روی دیگرسکه بحران هسته ای را جمهوری اسلامی تشکیل می دهد که به نوبه خود با اتخاذ سیاست ارتجاعی وتحریک آمیزدست یابی به انرژی هسته ای وهمراه کردن آن بااقدامات وشعارهای حساسیت برانگیزدیگر،بهترین دست آویزها را برای نومحافظه کاران جهت کانونی کردن بحران حول ایران و خروج نومحافظه کاران ازگرداب کنونی فراهم می سازد.براین اساس سران رژیم استراتژی معینی را دنبال میکنند که برپایه ارزیایی های زیرنهفته است:
الف- براین پایه که ماهیت تهدیدات کنونی اساسا جنگ روانی بوده ودارای جنبه های ایذائی محدود است.عدم توانائی دولت های غربی دربرافروختن جنگ جدید،وناتوانی اشان در تعمیق فشارهای اقتصادی به حوزه های کلیدی اقتصادی،روند روبافزایش شکاف های داخلی دول رقیب وبیرون آمدن جهان ازمدار تک قطبی وگسترش تنش های درونی وداخلی آمریکا، اساس ارزیابی رژیم را ازوضعیت کنونی و توازن قوا تشکیل می دهد.
ب-براین اساس تصوررژیم برآن است که با تحمل هزینه هائی نه چندان سنگین ونابودکننده قادربه تحمیل حق دست یابی به انرژی هسته ای وهموارکردن راه ورود خودبه باشگاه هسته ای می گردد. که باتکیه برآن می تواند ازموضع قدرت به چانه زنی بادول غربی پرداخته و هم چون سپر حفاظتی و تضمین کننده برای تداوم موجودیتش وبعنوان یک قدرت منطقه ای ازآن سود جوید.
برهمین پایه است که رژیم وخامنه ای سال جدید را سال انسجام ملی و اسلامی نام می نهند. محورنخست برای ممانعت از باصطلاح سوءاستفاده دشمن، درواقع برآن است تا حنبش های اجتماعی و ملی ومطالباتی وآزادیخواهانه مردم را تحت عنوان حفظ وحدت ملی مورد فشاربیشتری قراردهد. ومحوردوم،انسجام اسلامی،نیزخثنا کردن یکی دیگرازتاکتیکهای مهم دولت آمریکا را که ناظربر تشکیل وتقویت بلوکی ازکشورهای اسلامی وعرب منطقه ای برای مهاررژیم ایران وهمراهی با سیاست های غرب دررابطه باایران است، دربرابرخود قرارداده است.
باین ترتیب حاکم کردن فضائی که درآن پیگیری مطالبات ازسوی جنبش های زحمتکشان بعنوان همسوئی با دشمن تلقی گرددو طرح هرگونه انتقادبه سیاست های حاکم به معنای تضعیف جبهه اسلام وبه مثابه امری دشمن شاد کن به شماررود، دوهدف عمده پیام های خامنه ای درسال جدید را تشکیل می دهد.
*****
رژیم با ارزیابی نادرست ازتوانائی ها وناتوانائی های خود و دشمنانش،درریگزار بی انتهائی بسوی سراب هسته ای ودست یابی به حبل المتین نجات بخش روان است والبته دراین میان با گروگان گرفتن سرنوشت کشورومیلیونها انسان زحمتکش ساکن آن، این آن ها هستند که باید هرلحظه تاوان سنگین جاه طلبی های رژیم را بپردازند.
بی شک سرپیچی ازهمراهی با رژیم درچنین برهوتی، تنها راه برون رفت ازفرورفتن به قعرشن زارهای آن است.تنها فعال شدن وبه میان آمدن صدای سوم وصدای زندگی وآزادی است که با گفتن نه قاطع به هردوقطب ویرانگر این بحران می تواند برتؤطئه مشترک دشمنان خود فائق آید.نباید حتا یک لحظه فراموش کنیم که دوقطبی شدن هرچه بیشتربحران،آن چه که هردوطرف بحران باهمه توان خود بدان مشغولند، معنائی جزتشدید فلاکت وتشدید سرکوب وآزادی ندارد.ملاخورشدن لایحه پرداخت های هم آهنگ معلمان درروزهای پایانی سال گذشته وبیرون آمدن رژیم ازنظارت ویژه کمیسیون حقوق بشرسازمان ملل متحد، تنها دونمونه تیپیک است که ازبرکت کانونی شدن بحران حول محورهسته ای-تااین درجه بسهولت- صورت گرفته است.
یی شک گشودن جبهه گسترده مبارزه برای دست یابی به حقوق مسلم جنبش های مزدوحقوق بگیران،علیه آپارتاید جنسی و برای آزادی وحق تعیین سرنوشت خود،پاسخ عملی قاطعی است به هر دوقطب بحران.هم به قطبی که خواست خودرا بعنوان حق مسلم ملی به مردم نسبت می دهد وهم علیه قدرت های امپریالیستی که مبارزه مردم برای نفی قیمومیت ولایت فقها را فرصتی برای اعمال قیمومیت خود برمردم ایران و منطقه به حساب می آورند ودرهمان حال منطقه وجهان را به سوی پرتگاه جدیدی سوق می دهند.
دراین رابطه بویژه برنیروهای رادیکال وچپ است که باطرح شعارجداناپذیری مبارزه با امپریالیسم ازمبارزه برای آزادی وعلیه استبداد واز مبارزه برای مطالبات مردم وعلیه سیاست های اقتصادی نئولیبرالیزم، هم طرفندهای رژیم را بی اثرکنند وهم محتوای ادعاها وشعارهای دولت های امپریالیستی ومدافعین آنها را رسواسازند.
2007-04-02—13.01.86
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

Tuesday, March 20, 2007

نوروزتان مبارگ!
به مناسبت حضوراحمدی نژاد درشورای امنیت سازمان ملل
مارادونا را ول کنید، غضنفر را بچسبید!
تقی روزبه
Taghi_roozbeh@yahoo.com

درآستانه تصویب قطعنامه جدید علیه ایران وطلوع سال نوایرانی،احمدی نژاد وحامیانش به هوس حضوردرشورای امنیت سازمان ملل افتاده اندتا فیل جدیدی را هواکنند.دولت های غربی هم با شنیدن خبر حضور"غضنفرخان" درتیم جمهوری اسلامی،گل ازگلشان شکفته و به گشودن بیشتردروازه ایران امیدوارترشده اند.دراین حرکت نمایشی چند نکته طنزآمیز،یا اگر دقیقتر بگوئیم طنر-فاجعه وجود دارد که بهرحال اشاره ای به آن ها برای تغییرذائقه بوقت تحول در احوال طبیعت وفراررسیدن سال نو بی مسما نیست.
معمولامغایرت بین واقعیت ها وادعاها، و جان سختی پدیده هائی که دورانشان باتمام رسیده است، آبشخورطنز را تشکیل میدهد. وباین اعتبارریشخند طنز، درنزد ماایرانیان همواره حربه ای بوده است برای گلاویزشدن با واقعیت های وارونه،باطل کردن ادعای بی زمانگی وبی کرانگی قدرتمداران، شلیک به حقایق مسخ شده ومصادره گشته، ودریک کلام بهم آمدن این دوگانگی ها. بااین تعریف و باین اعتبار، اصل موجودیت جمهوری اسلامی یک طنزتاریخ وتاریخی محسوب می شود که یک دم از ریشخند مردم درامان نیست.علاوه برآن دولت احمدی نژاد به نوبه خود طنزی است درطنز.او کوتوله سیاسی مرتجعی است با ادعاها و گزافه گوئی هائی که باحتمال زیاد درهمین عمرسیاسی محدود خود،اگر طنزهائی را که علیه او کوک شده است دریک کفه وخود وی را درکفه دیگری قراردهند، سنگینی کفه نخست او را بهواپرتاب خواهدکرد!. چه باک!مردم ما عادت دارند قبل ازبخدمت رسیدن دیکتاتورها درعمل، ابتدا درجهان ِ طنزبه خدمت او برسند. کوک کردن طنزعلیه این کوتوله فاشیست مسلک وبهواپرتاب کردن اوهم جزئی ازهمین نبرداست.چرا که اوطنزتاریخی جمهوری اسلامی را بهترازهرکسی نمایندگی می کند:
کمی حدویکسال ونیم پیش باهیاهوی بسیارو با شعارنان و مبارزه با فساد، وارد بازی درنمایشنامه انتخابات شد( واردش کردند).اما درهمین فاصله کوتاه برهمگان معلوم شدکه با شیادی سروکاردارند که آمده است هم نان را آجرکند و هم آزادی را زنجیر.همین آگاهی به معنای پایان دولت مستعجل او بود.پائیزبرگ ریزان او خیلی زود فرارسید.ازاین پس هرچقدرجان سختی می کند تنها برمیزان طنزبودن خویش می افزاید. سقوط آزاد سهم هواداران اودرانتخابات شوراهای اسلامی شهروروستا به حدود 3 درصدرآراء شرکت کنند گان دراین بالماسکه،بیشتر شتاب سقوط شهاب های آسمانی به زمین وسنگینه شدن آن ها را می ماند.درفرازی دیگر این "طنزفشرده" تاریخ بالشکری ازبسیجیان ودانشجویان تزویری آمده بود به دانشگاه امیرکبیر،تا به مناسب 16 آذر برخ عالم بکشد که بله ما هم دردانشگاه ودرمیان دانشجویان دارای پایگاهیم.اما چنان که افتاد ودیدیم،دانشجویان بلائی به سرش آوردند که صدای" بی معرفت ها،بی معرفت ها"ی اودرمیان فریاد مرگ براستبداد و آتش کشیدن تصاویرش گم شد!.بطوری که تنها ازطریق لب خوانی می شد سخنان پرخاشگرانه وی را بازخوانی کرد.او فراموش کرده بود که چگونه خاتمی با آن باصطلاح وجیه الملگی مورد ادعایش، درهمان سال های نخست ریاست خود،پس ازحضورخود خواسته دریک دمونستراسیون 16 آذر،پشت دستش را داغ کرده بود که دیگرهرگزدراین گونه میتینگ ها-که جای میهمانان ناخوانده نیست- شرکت نکند. احمدی نژاد می خواست همین نمایش را درمیان کارگران"ایران خود رو" هم به روی صحنه بیاورد که با اخطارهای کارگران ناچارشد برنامه افتتاح وفیلم برداری را دزدانه وبدورازچشم آن ها انجام دهد. درنمایشی دیگربرآن شد که با تشکیل جلسات کابینه دراستان های دیگرآن را باصطلاح به میان مردم برده وباتشکیل کابینه بیست میلیونی ورسیدگی به خواست های مردم درمحل، به تبعیض درتوزیع امکانات درسطح کشور پایان دهد. القصه! حاصل این نمایش ِ روحوضی آن شدکه به گفته خودشان بیش از5.5میلیون نامه،هرکدام شامل سیاهه ای ازمطالبات، ازسوی مردم به دفترریاست جمهوری واصل ودرآنجا تلمبارگردید. اگراین نامه ها را روی هم به چینند،بلندی آن کوس رقابت را ازبسیاری ازقله های نام آورایران خوهد ربود.طول لیست مطالبات هم اگرکنارهم چیده شود،شاید به درازای پهنای کشوربشود!. آری اگرنبوغی دراین کوتوله تاریخ بتوان سراغ کرد،همان بارزکردن شکاف بنیادین بین حاکمیت و مردم است.تا آنجا که فردی چون حداد عادل،این کارگزاراندکی عاقل تربیت رهبری درمجلس را هم نگران شعله ورشدن تقاضاهای غیرقابل برآورد ساخته است. این کوتوله تاریخ درعرض کمترازیک سال صندوق ذخایر ارزی را درشرایطی که ازبرکت افزایش بهای نفت، با بیشترین درآمدهای ارزی کل تاریخ ایران مواجه شده بودخالی کرد،بدون آن که یک شاهی ازآن بر"سرسفره مردم" برده شود.باپرگوئی های تهدیدآمیز، پرخاشگرانه، خالی ازمحتوا ودرعین حال پرهزینه که تنها خاصیتشان نجات نئوکان ها ازمخصمه وهموارساختن دولت آمریکا برای ایجاد اجماع جهانی علیه ایران بود.بی تردید او بهترین فرصت های طلائی را برای نئوکان ها جهلت کنترل بحران وبرقراری تعادل نسبی درکل جهان فراهم ساخته است. ادعای ورود ایران به جهان ابرقدرت ها،به درون باشگاه هسته ای ودست یابی به موشک های بالیستیک وبه عرضه فضا،علم کردن خاورمیانه اسلامی دربرابرخاورمیانه بزرگ،تشکیل کنفرانس هولوکاست وانکارنسل کشی درجنگ جهانی دوم و...تنها بخشی ازاین نوع ادعاهای دهن پرکن و"دشمن شادکن" بود که دستاویزهای لازم رابه بهانه مقابله با خطرموشک های بالیستیک ایران،برای دولت آمریکا جهت هوس اعاده دوران جنگ سرد واستقرارموشک ها وایستگاه های جاسوسی درقاره کهن و درمرزهای شرقی ونزدیک به روسیه ودرحقیقت تلاش برای تحت الحمایه کردن مجدد اروپا فراهم ساخته است.ازدیگردست آوردهای درخشان او هموارکردن تمرکزنظامی فوق العاد ناوگان دولت آمریکا با موشک ها ومواد هسته ای نشانه گیری شده به سمت ایران دراطراف مرزهای کشور است. درهرحال،دامنه این گونه شاهکارها به درجه ای بود که به سرعت بعنوان فورواردی ماهر درگل زنی ونائل شدن به مقام غضنفرخانی، یعنی مهارت درشلیک به دروازه خودی اشتهارتمام یافت. کار بجائی رسید که بخشی از"عقلاء" نظام بفکرآن افتادند که پوزبندی بردهانش بزنند.روزنامه جمهوری اسلامی دریک مقاله پرسروصدا خواهان سکوت و عدم مداخله وی دربحران هسته ای شد.
بااین همه غضنفرخان ما هم چنان ادعا داردکه توپ ها دقیقا یکی ازپس ازدیگری به تورحریف اصابت می کنند وآنرا سوراخ سوراخ می کنند!. درآخرین چشمه ازاین گونه توهم های مالیخولیائی، "احساس"مأموریتی جدید جهت شلیک توپ به تورحریف درشورای امنیت باو دست داده است.وحالا اودراین روزها سخت مشغول تمرین و گرم کردن خود است تااین باربا پوشیدن پوستین وارونه مصدق گل جدیدی را روانه دروازه کند. کدام دروازه؟! خدامی داند!.
البته نفس مقایسه ملی کردن وبیرون کشیدن منابع نفتی مصادره شده ایران ازحلقوم کمپانی های امپریالیستی با حق ساختن بمب هسته ای جهت ورودبه باشگاه وحوشان ،خود به قدرکافی مضحک بودن این قرینه سازی تاریخی را برملامی کند.
اگرمصدق باهنرخویش توانست با تکیه ودفاع ازیک حق ملی-منابع نفتی-وبیرون کشیدن کنترل آن ازچنگ قدرت ها و کارتل های امپریالیستی،صفوف مردم را درپشت این خواست مردمی فشرده کند، وافکارعمومی جهانیان را بسوی این خواست جلب کند و برشکاف بین قدرتهای استعماری بیافزاید،ودرشرایط محاصره اقتصادی، بابسیج امکانات موجود علیرغم قطع شدن صدورنفت وتوقف درآمدنفتی،باگسترش صدورکالای غیرنفتی ،کشور، برای نخستین باربه موازنه مثبت درصادرات وواردات نائل آید، برعکس هنرغضفرخان ما این است که می تواند مردم را سرکوب ومتفرق کند،افکارعممی جهان را علیه خود برانگیزاند،قدرت های بزرگ را متحد نماید وراه تصویب قاطعانه قطعنامه سوم را هموارترکند ومیزان واردات وتوازن منفی را به رقم نجومی برساند،و ذخایرودرآمدهدهای ارزی بی سابقه متعلق به مردم را بباد دهد.اگرمصدق برای استیفای یک حق تضیع شده وببرون کشیدن سفره های سرشارنفتی کشورازچنگال اختاپوس هامی کوشید، درعوض این دلقک، برای تصاحب آن نداشته ای می جنگد وکشوررا به لب پرتگاهی می برد،که هنوزتااین لحظه حتا یک راکتورش وجود خارجی ندارد و آن راکتوری هم که قراربود سوختش ازخارج –روسیه تأمین شود- فعلا وتااطلاع ثانوی به محاق تعطیل افتاده است.وتازه اگرباحتمال قریب به صفر،اووحامیانش بتوانند درجنگ حول خرس شکارنشده پیروزهم بشوند واگرپس ازپیروزی خیالی هم به سرنوشت کره شمالی دچارنشوند که پس ازانفجارهسته ای بلافاصله قراردادپیاده کردن تأسیسات هسته ای خود را امضاء کر،جزگشودن درب جهنم کاردیگری انجام نمی دهند.درحالی که مصدق جهانی را علیه کمپانی های نفتی ودولت های امپریالیتسی حامی آن ها بر آشفت،این یکی جهان را علیه خویش متحد می کند.پس نه فقط مطالباتش با مردم ومنافع آنان کوچکترین قرابتی ندارد وهیچ عنصری ازنمایندگی مطالبات مردمی درآن دیده نمی شود، بلکه او مشخصا صدای ارتجاعی ترین و انگل ترین بخش حاکمیت و تمنای قدرت بدستان مرتجع جامعه ما را برای دست یابی به اکسیرحیات،برای دوام حاکمیت پریشان احوالشان نمایندگی می کند.
وباین ترتیب دراوج مالیخولیا وپریشان فکری،با قرینه سازی حماسه ملی شدن صنایع نفت با ملی کردن انرژی نداشته هسته ای، له له زنان درسودای دست یابی به اکسیر توحش و بربریت وکشاندن همه امکانات بسوی آنچه که سراب هسته ای خوانده ای می شود ولاجرم دمیدن به نفیرجنگ وتحریم، سفر رئیس جمهوری را شاهدیم که درخیال خودعازم بزرگترین مأموریت تاریخی است وبهمین منظوردارد اسب خود را زین ویراق می کند وسپرونیزه اش را جلای تازه ای می بخشد.طنزتاریخ درآنست که تاخت این سوارکاربسوی میدان رزم،حتانفس را درمیان شماروسیعی ازحکومتیان نیز حبس کرده است. آن ها نگران آن هستندکه مبادا حضوروی درشورای امنیت وسخنانش درآنجا نه فقط گره ای ازکارنگشاید،بلکه موجب تسهیل تصویب قطعنامه وتشدید فشارها گردد !وقتی ازلاریجانی که مسئول هدایت تیم هسته ای ایران وعضوشورای امنیت عالی است می پرسند که اهداف این مسافرت چیست،اواظهاربی اطلاعی می کند وبطورتلویحی مخالفت خود را با آن بیان می دارد.که البته با شماتت تند معاون رئیس جمهوری مواجه می شود.شماری ازنمایندگان مجلس برآنند که اگرایشان نروند سنگین ترند و پیامشان آن است که ازتوبماخیری نیست شرمرسان!.حتا افتضاح کارتا آنجا بالا کشیده، که آدم فوق محافظه کاری چون دبیرکل مؤتلفه اظهارامیدواری می کند که رئیس جمهوردراین سفرخود تجدید نظرکرده وازانجام آن کوتاه بیاید.همه می ترسند ونفسشان را درسینه حبس کرده اند که سرسال نو ولحظه تصویب قطعنامه، نکنداو طبق معمول، با ژستِ هدف گرفتن دروازه حریف،توپ را محکم به دروازه خودی نکوبد!
آشکاراست که غضفرخان ما اکنون به نقطه ضعف جمهوی اسلامی تبدیل شده است.درحالی که درعرصه مأموریت های بین المللی خودآشکاراعملکردش منفی است،اما هنوزمأموریتش درجبهه داخل یعنی سرکوب کامل جنبش های اجتماعی و نهادهای مدنی بسرنیامده ودراین حوزه تاریخ مصرفش به پایان نرسیده است.دولت های غربی هم دروجود او فرصت مهمی را برای افزایش فشاربه رژیم،تشدید شکاف های آن، وتقویت اجماع جهانی مغتنم شمرده ومی شمرند.جمهوری اسلامی هم چون دوره جنگ عراق و جدال های پیش ازپذیرش قطعنامه 598،دربرابرقطعنامه 1737 مربوط به بحران هسته ای،دستخوش چالش های درونی است.ازدهان ولایتی آمادگی برای پذیرش یک قطعنامه 598 هسته ای بیرون پرید. سال جدید باچالش های سنگینی حول بحران هسته ای درسطح درون حکومتی وافزایش فشارهای بین المللی شروع می شود.
********
درآستانه تحویل سال نو،برایتان بهارمطبوعی آرزومی کنم. وتوصیه ام هم این است که برای داشتن دمی آسایش، بجای به تماشا نشستن فوتبال ومشاهده هنرنمائی های غنضفرخان، چشمانتان را به آنسوی ابرهای سیاه،آن جا که آسمان شفاف تراست وابرهای سیاه تکه تکه شده ودرحال فرارند، بدوزید. بلاازجانتان دور!

2007-03-20-29-12-85
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com


Friday, March 16, 2007

معلمان را تنها نگذاریم و به پشتیبانی فعال ازآنان برخیزیم!


تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com
جنبش معلمان دربرابرآزمونی بزرگ!
بالأخره رژیم با بکارگیری تاکتیک وقت گذرانی و انجام مذاکرات بی حاصل،روزچهارشنبه ،یورش بزرگ خود را به مکان تجمع معلمان ودستگیری گسترده آن ها به عمل آورد.تهران مرکزثقل اعتراض و تهاجم گسرده رژیم بود.اماهمزمان در شهرستان ها نیزاعتراضاتی صورت گرفت که دربرخی نقاط با دستگیری معلمان همراه بوده است.درتهران رژیم برای این مقصود خود،بابیش ازچندهزارنفرازانواع رنگارنگ نیروهای سرکوب منطقه بهارستان را قرق کرده وبرای دستگیری و انتقال معلمان به سوی زندان بیش ازصداتوبوس تدارک دیده بود.کسی ازتعداد دقیق دستگیرشدگان خبر ندارد وخودرژیم هم طبق معمول دراین گونه موارد خفه خون می گیرد.میزان بازداشت شدگان درتهران بیش از1000 نفرتخمین زده می شود(گواین که با صداتوبوس خیلی بیش ازاین ها می شود دستگیروجابجا کرد).البته شمارزیادی ازآن ها پس ازبازجوئی اولیه وگرفتن امضاء وتعهد برای حضوردردادستانی و برخی بطور موقت آزاد شده اند.بااین همه تخمین زده می شودکه هنوزصدها نفردربازداشت بسرمی برند هدف کوتاه مدت رژیم آن است که با دستگیری گسترده هم سازمانگران وهم توده های فعال وحاضردرصحنه مبارزه، صفوف معلمان را درهم ریخته وبا انداختن آن به دست اندازهای تعطیلات ایام عید وتعطیل بودن همه رسانه ها وازتصویب گذراندن بودجه مطابق میل خود،جنبش معلمان را ازتب و تاب بیاندازد. ودرهمین راستا وباهدف ازکارانداختن حربه اعتصاب مدارس، خود،آنها را زودترازموعدمقررتعطیل کرده است.علاوه براین رژیم دارای هدف های درازمدت تری هم هست که معطوف به فلج کردن این جنبش و ازحرکت انداختن آن است.استفاده از تاکتیک دستگیری های گسترده و توده ای وسپس آزادکردن تدریجی آن ها،درست بهمان گونه که درمورد کارگران شرکت واحد بکارگرفته شد،باهمین منظورصورت می گیرد.هدف اصلی ازکارانداختن پویائی و تداوم جنبش ازطریق افکندن بذر تردیدو ترس و رعب درمیان صفوف معلمان، نگهداشتن شمشیراحضار ودادگاه وزندان واخراج و... برفرازسرآن ها، وهم چنین دست چین کردن فعالین و سازمان دهندگان اصلی وسپس اعمال فشارهای بیشتربه آنان نظیرنگهداشتن طولانی تر درزندان وحتی اخراج ازکارو... است.البته اتخاذ سرکوب توده ای،دارای هزینه ها و عواقب گسترده ای است که حتی دولت های استبدادی تامادامیکه کفگیرعوامفریبی و وعده و وعیدشان به ته دیگ نخورده است تلاش می کنند که ازتوسل به آن اجتناب کنند.اما درمورد جمهوری اسلامی که مدت هاست کفگیرش به ته دیگ خورده ودرحالی که خود را دربرابر جنبش هائی می بیند که مصمم،هوشیار و پیگیرپای برزمین می کوبند،ورود به این مرحله ازفازسرکوب ورویاروئی اجتناب ناپذیرشده است.یکی ازپی آمدهای این مرحله ،تغییرترکیب زندان ازروشنفکران ودانشجویان صرف به حضورتوده ها وفعالین اقشار زحمتکش است. درچنین مواردی زندان ها همانگونه که بند 209 زندان اوین اکنون شاهد آن است،تبدیل به میعادگاهی می شود برای دیدار وتلاقی دسته دسته فعالین وتوده های دستگیرشده اعم ازکارگران و معلمان و دانشجویان وروشنفکران مرد ویا زنان کارگرو معلم ودانشجو وروشنفکرباهمدیگر.یکی ازنتایج این نوع تجربه توده ای زندان ها، ریختن ترس زحمتکشان اززندان ولاجرم کند شدن ونهایتا ازکارافتادن یکی ازحربه های مهم سلطه استبداداست.تجربه ای که که درنتیجه آن،ترس ازسرکوب وخود سرکوب زایل شده واین حربه خاصیت مترسک بودن وبازدارندگی اش را ازدست می دهد.هم چنان که یکی ازنتایج دیگر آن وقوف هرچه بیشتر به منافع مشترک دربرابردشمن مشترک و تحکیم همبستگی فی مابین آن هاست. تجربه هم چنین نشان داده است که این جنبش ها با عبورازاین آزمون وحفظ روحیه مبارزه جوئی ودرصورتی که بتوانند تشکل ها وآرایش نیروی خود را بااین مرحله از سرکوب انطباق دهند، صرفنطرازافت وخیزهای مقطعی،شکست ناپذیرمی شوند و این حکومت های استبدادی هستند که بابه نمایش گذاشتن پوشالی بودن اقتدارخود،نهایتا ناچاربه عقب نشینی و هزیمت خواهند شد.
یورش رژیم به معلمان که باخشونت و ضرب وشتم آن ها همراه بود نشان می دهد که تضاد وشکاف موجود بین استبدادمطلقه وولایت فقیه با مردم وزحمتکشان به اوج تازه ای رسیده است. تضادی که دریک سویش رژیم نه فقط بعنوان کارفرمای برزگ دربرابرزحمتکشان قراردارد،بلکه درهمانحال مستقیما تصدی سرکوب وبرگزاری دادگاه و زندان را یک جا بعهده دارد. برخوردهای اخیررژیم با معلمان ازجهانی عمق انحطاطی را که دچارش شده دربرابرمردم به نمایش گذاشت.نگاهی به سه واکنش رژیم دربرخورد اخیرخود بامعلمان میزان این انحطاط را به نمایش می گذارد.انحطاطی که ازجهاتی مثال زدنی وقابل ثبت درتاریخ است:
نمونه نخست،قراردادن مزدودوران وزارت اطلاعات و سپاه و ثاراله درهیئت مذاکره،بجای نمایندگان مجلس وهئیت رئیسه و وزارت آموزش و پرورش که قبلا حولش توافق حاصل شده بود. این کارمعنائی جز توهین به معملمان و بستن شمشیرازرو نیست. وحاکی ازاین است که وضعیت رژیم به آن جا رسیده که بقاء خود را درتکیه صرف برسرنیزه و ایجاد رعب می بیند. با افتادن پرده ازچهره این مزدوران براستی و به نحو خیره کننده ای ماهیت چندش آورآن ها درمعرض دیدهمگان قرارگرفت.
دومین نشانه انحطاط ،سخنان وزیرآموزش و پرورش رژیم است درانکار خبرضرب و شتم ودستگیری معلمان. آنهم درشرایطی که رژیم دردرون خود حالت فوق العاده اعلام داشته وبه تصمیم گیری های اظطراری پرداخته و متعاقب آن، باقرق کردن مکان تجمع معلمان ودستگیری صدها معلم به آن انعکاس جهانی داده است. فراترازآن حتی اگروزیردروزارتخانه خود درخواب خرگوشی هم فرورفته بود،سروصدای تجمع دیگری ازمعلمان اعتراضی دربرابراین وزارتخانه و سپس هجوم گسترده پلیس یه این تجمع نمی توانست او را ازخواب خرگوشی نپراند.درچنین شرایطی است که این وزیرمزدور ولایت،که بحق برکنارکردن وی یکی ازمطالبات معلمان را تشکیل می دهد،اعلام می دارد خبری ازدستگیری معلمان ندارد!.این گونه خود را به کری و کوری زدن اما، نشانه دیگری است ازمیزان انحطاطی که نظام اسلامی دچارش شده است. واقعیت آن است که این گونه واکنش های بیانگرآن است که رژیمِ کرو کورو برآشفته ازاوضاعی است که دربرابرش قرارگرفته،و درآن مردم بجای تمکین به صغیربودن خودربرابرولایت سفیهان به تمردبرخاسته اند.نباید فراموش کنیم که ثقل سامعه و کروکورشدن رژیم های استبدادی مرحله ای ازکهولت وبیماری اوج یابنده این گونه نظام ها است که با اختلال و ازکارآفتادن مکانیسم های انطباقی سیستم،نهایتا مسیرفروپاشی آن ها هموارمی شود.
سومین نشانه برجسته ازانحطاط نظام اسلامی آن بود که نمایندگان مجلس دراوج گفتگو و سردواندن معلمان،با حقه بازی چندش آوری، درخواست های شورای نگهبان را تصویب کرده و اصل لایحه خدمات مدیریت را حذف کردندو اعلام کردند که خرِ ما ازکرگی دم نداشت و لایحه بی لایحه! وباین ترتیب اوج عوامفریبی و شیادی دولت نهم را که باشعار ووعده نان وعدالت وارد صحنه شده بود به نمایش گذاشت. ویک باردیگربه عریانی نشان دادکه وظیفه ورسالت اخص این دولت سرکوب همزمان آزادی و نان است ودوره وعده ووعیده ها و مانوربین نان وآزادی بروی رژیم بسته شده است. بدیهی است که رسیدن به این نقطه،علیرغم قدرت نمائی ظاهری،درکنه خود به معنی افزایش شکنندگی رژیم است.
ازسوی دیگرعملکرد رژیم درمذاکره وسرانجام یورش به معلمان نشان دهنده آن است که معلمان،هم چون دیگرزحمتکشان مستقیما بادشمنی درقامت یک دولت باهمه امکانات گسترده مالی و نظامی و سیاسی روبرویند. ازهمین رو برای پیروزی درچنین نبردنابرابری معلمان وهرقشراجتماعی دیگردیریازود ضرورتا درخواهند یافت که برای پیشبرد مطالبات خود و دست یابی به آن ها،راهی جزتقویت همبستگی متقابل باسایراقشاراجتماعی و گسترش دامنه جبهه مقاومت،ولاجرم سنگین ترکردن کفه توازن نیرو بسود خود ندارند.بی شک کشف منافع مشترک وضرورت نبردمشترک برای آن،که بناگزیر دربسترتجربه وآزمون خطای موجود صورت می گیرد،مهمترین جهش درارتقاء مبارزه زحمتکشان خواهد بود که وصول به آن توازن قوای موجود را به شکل رادیکالی بسود زحمتکشان بهم خواهد زد.
روشن است که هیچ کس بهترازخود معلمان با توجه به تجربیات گرانبها و اشراف آن ها به صحنه عمل، نخواهندتوانست تاکتیک ها وسیاست های مناسب را برگزیند. والبته چنین امری تنها می تواند برپایه دست آوردهای مبارزات آن ها صورت گیرد. تجربیات تاکنونی آن ها روشن ساخته است که راه پیشروی تنها می تواند باتکیه بردست آوردهای تاکنونی و برموازین زیرمیسرشود:
الف-فقدان هرگونه توهم به هیچ کدام ازجناح های رژیم وجلوگیری وخنثی کردن هرگونه رخنه ونفوذ جناح ها درصفوف معلمان.
ب-ترکیب همزمان حرکت جنبشی بدنه با تشکل و سازماندهی. والبته انطباق آن ها باتشدیدشرایط سرکوب.بدون ترکیب همزمان ایندو،هیچ تشکلی به تنهائی دربرابرجمهوری اسلامی قادربه مقاومت نخواهدبود.
ج-نه فقط جنبش معلمان برای به عقب راندن یورش رژیم،باید بتواند پایگاه توده ای خود را درمیان قشرپرشمار معلمان و خانواده های آن ها فراگیرکند،بلکه همزمان باید بتواند ازابزارهای مبارزه خود یعنی مدرسه و اعتصاب درمقیاس سراسری سودجوید.بی شک جلب حمایت و همبستگی دانش آموزان و خانواده های آن هادرتقویت مبارزت معلمان بسیارمهم است که تحقق آن مستلزم توجه به دونکته مهم دراین رابطه است: لازم است معلمان با تشریح عواقب فشارهای رژیم به معلمان و به حوزه فرهنگی برای دانش آموزان و خانواده های آن ها واین که اگربا این فشارها مقابله نشود، چه نقش مخربی را درسقوط سطح آموزش فرزندان آنهابجای خواهد گذاشت،به کارتوضیحی لازم وآگاهگرانه بپردازندو دوم آنکه جلب همبستگی دانش آموزان مستلزم آن است که به آنان نه همچون سیاهی لشکروابزار مطیعی که گویا دراختیارآنها ست وبهنگام نیاز می تواندمورد استفاده قرارگیرد، نگریسته شود. بلکه برعکس باید به آنان به عنوان نوجوانان وجوانانی که دارای شعوروآگاهی و شخصیت و دارای نیازها و مطالبات معین وازجمله ظرفیت متشکل شدن درنهادهای مستقل و قادربه مبارزه برای مطالبات خودهستند،نگاه شود.و تشریح این حقیقت که چرا آن ها بهمراه معلمان در بهبود کیفیت آموزش ذینفع هستندوچرا معلمان وآنان متحدطبیعی یکدیگر بشمارمی روند ودارای مبارزه و منافع مشترک هستند.
د- وبالأخره باید به تقویت همبستگی متقابل جنبش معلمان باجنش کارگران ودانشجویان و زنان همت گماشت. بدون یک مبارزه همبسته بین اقشاری که رژیم تفوق و برتری خود رامدیون پراکندگی آنها و توان سرکوب تک تک آن هاست، هیچ کدام ازجنبش های به تنهائی نخواهند توانست به مطالبات خود دست یابند.ولو آن که این مطالبات ازجنس صفی و غیرسیاسی باشد.ولو آنکه حتا درمواردی رژیم عقب نشینی های مقطعی به عمل آورد.
متأسفانه درکازاراخیرمعلمان،دامنه این همبستگی ازهردوسوچندان رضایت بخش نبود.بعنوان مثال می توان پرسید چرا کارگران شرکت واحد و سایرفعالین وبخش ها وتشکل های کارگری یا زنان و یا روشنفکران-بجزدانشجویان درسطحی محدود- آنچنان که لازم است چه بصورت صدور اطلاعیه و چه بصورت سایراقدامات،حمایت مشهودی ازمعلمان به عمل نیاوردند؟درحالی که می دانیم تأثیراین گونه همبستگی ها درچنین لحظات حساسی درتقویت روحیه معلمان تاچه اندازه مهم است. همانطورکه خود معلمان نیز کمتربه اهمیت کسب این گونه هم بستگی پرداختند.
هم اکنون معلمان درجلوی مجلس برای آزادی معلمان زندانی وبویژه مسئولین و سازماندن دهندگانی که هدف اصلی رژیم ازسرکوب را تشکیل می دهند، اعلام تجمع اعتراضی کرده اند.همه زحمتکشان و آزادیخواهان باید این مبارزه را بخشی ازمبارزه خود بشمارآورند و به حمایت وپشتیبانی فعال ازآن برخیزند.معلمان بویژه درایام فترت مطبوعات وتعطیلات نوروزی سخت به حمایت و پشتیبانی همه جانبه وازجمله پوشش خبری وسیع نیازدارند. آن ها را تنها نگذاریم
2007-03-17-26-12-85
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com