Sunday, May 13, 2007

بدنبال پاسخ من به مقاله آقای نیکوخراسانی تحت عنوان "پاسخی به یک انتقاد ازپیام همیستگی طبقاتی مهمترین پیام روزجهانی طبقه کارگر"ایشان مطلبی درنقد آن نوشته به امیل من ارسال کرده اند که مطلب ایشان و پاسخ مرا به آن تحت عنوان"بازهم دراهمیت مقابله با گسیختگی طبقاتی" درزیرملاحظه می فرمائید.


نقد مختصر ی در مورد تجدید نظر در مفاهیم بنیانی مارکسیستی
( در رابطه با مقاله ای از آقای تقی روزبه )
نیکو خراسانی

آقای تقی روزبه مقاله ای را تحت عنوان"همبستگی طبقاتی مهمترین پیام روز کارگر" منتشرکرده بودند که از جمله در سایت روشنگری منعکس شده بود و من در قسمت اظهار نظر پائین مقاله انتقاد خود را از محتوای آن نوشته بودم و ایشان در پاسخ به این انتقاد، مقاله ای را تحت عنوان ( پاسخی به یک انتقاد از مقاله" همبستگی طبقاتی مهمترین پیام جهانی کارگر" ) نوشته اند که در سایت روشنگری قرار دارد.
نوشته حاضر در واقع در رابطه با مسائل مطرح شده دراین مقاله نوشته شده .
هر دو مقاله در وبلاگ آقای تقی روزبه قرار دارد.
http://taghi-roozbeh.blogspot.com/
آقای تقی روزبه
تفاوت دیدگاه مارکسیست لنینیستها (یا بقول شما تمامیت خواه ها وخطی ها و غیر دمکراتها و سنتی ها ) با شما واحتمالا جریان متبوعتان ( به عنوان غیر تمامیت خواه و غیر خطی ودمکرات و نوگرایان ) در رابطه با مقولات ایدئولوژی، حزب ،دولت و سوسیالیسم و دیکتاتوری پرولتاریا و... در واقع بدلیل نداشتن درک واحدی از مفاهیم بنیانی است .
تجدید نظر در مفاهیم مارکسیستی لنینیستی با ادعای سنتی بودن و خطی بودن آن ونفی دست آوردهای تئوری وپراتیک جنبش کارگری و کمونیستی جهانی و تاریخ صد ساله جنبش کارگری وکمونیستی ایران در واقع آنچیزی است که شما را به منصور حکمت شبیه می کند.
برای روشن شدن موضوع ، این دو درک متفاوت را در رابطه با برخی مفاهیم بنیانی با هم مقایسه میکنیم.
تعریف کار:
کار عملی است که محصول آن ارزش مصرف دارد. کار دارای سه شرط اصلی است:
- -نیروی کارگر
- -مواد اولیه
- - وسایل کار
- -بنابراین هر فعالیتی کار نیست . خوردن ، خوابیدن ،رابطه جنسی داشتن ، شطرنج بازی کردن کار محسوب نمی شود.
- -هر محصولی که دارای ارزش مصرف است الزاما" دارای ارزش مبادله نیست. مثل پختن غذا در خانه یا دوخت ودوز ، گلدوزی ، منجوق دوزی خانگی یا کاشتن سبزی خوردن درباغچه خانه ، هر چند تولیدی صورت گرفته و ارزش مصرف دارد ولی دارای ارزش مبادله نیست.
- -محصول هر کاری، کالا نیست. بلکه کالا محصولی است که به وجود آمده تا در بازار مبادله شود. بنابراین هر کالائی می باید هم ارزش مصرف داشته باشد و هم ارزش مبادله .
- - کار عامل شکل گیری و رشد نوع انسان از نظر فیزیولوژیکی و تعالی مادی و معنوی است.
- - کار فی نفسه دارای بار ارزشی مثبت است و جوهره انسان و عامل تکامل اوست.
- -کار سرچشمه آبادی و ترقی و رشد جامعه و مایه خوشبختی و سعادت انسان و موثرترین عاملی است که انسان را به این مرحله از مدنیت و علوم و تکنولوژی رسانده است.

تعریف طبقه
طبقه به گروه های بزرگی از افراد اطلاق می گردد که برحسب جای خود در سیستم تولید اجتماعی دوران تاریخی معین ، بر حسب مناسبات خود با وسایل تولید، بر حسب نقش خود در سازمان اجتماعی کار و بنابراین بر حسب طرق دریافت و میزان آن سهمی که از ثروت اجتماعی در اختیار دارند ، از یکدیگر متمایزند.
- -طبقه یک مقوله اجتماعی تاریخی است . در آغاز ، در دوران کمون اولیه وجود نداشت و در دوران کمونیسم نیز از بین خواهد رفت.
- -تمایز طبقات بر اساس جا ومقام آنها در تولید اجتماعی مشخص میشود.
- -چگونگی رابطه طبقات با وسایل تولید مهمترین عامل تعیین کننده جای این طبقات در تولید اجتماعی است.
- -هر یک از فرماسیونهای اجتماعی منقسم به طبقات دارای ساخت طبقات ویژه خویش است
- جامعه بردگی- بردگان و برده دار
- جامعه فئودالی- اربابان و رعایا
- جامعه سرمایه داری- پرولتاریا و بورژوازی
- در هر یک از این دوران ها علاوه بر طبقات اساسی نامبرده طبقات غیر عمده دیگر وجود دارند. اینها با طبقات جدید در حال زایش ،تکامل وبا طبقات در حال زوال دستخوش قشربندی و تجزیه می شوند.
- با درنظر گرفتن مقهوم علمی طبقه وتعریفی که از آن نمودیم استفاده از اصطلاحاتی نظیر طبقه روشنفکران طبقه کازمندان طبقه زنان طبقه جوانان و طبقه روحانی و غیره صحیح نیست. زیرا هر یک از این دستجات وگروه ها ، قشر یا صنف یا گروه صنفی یا جنسی معینی را نشان میدهند. مثلا" زنان و جوانان و روشنفکران میتوانند وابسته به طبقه پرولتاریا یا سرمایه دار و یا اقشار میانی جامعه باشند و طبعا" منافع طبقاتیشان در تضاد وتقابل بایکدیگر باشد.
تعریف پرولتاریا
این اصطلاح در امپراطوری رم باستان به فقرا و زحمتگشان اطلاق میشده و در زمان ما هر چند در برخی اصطلاحات پرولتاریا به معنای اعم طبقه کاریگر استعمال میشود ولی مفهوم خاص ودقیق این واژه مربوط به جامعه سرمایه داری است و به طبقه کارگر صنعتی مزدبگیر فاقد وسایل تولید که نیروی کار خود را به صاحبان وسائل تولید یعنی سرمایه داران میفروشند گفته میشود.
پرولتاریا که همراه باسایر زحمتکشان، مولد همه نعمات مادی است در جریان تولید علاوه بر ارزش نیروی کار خود ارزش اضافی نیز تولید میکند که از طرف کار فرما به شکل سود تصاحب میشود.
از نظر تاریخی طبقه پرولتاریا ( کارگران صنعتی ) هم زمان با زایش شیوه تولیدی سرمایه داری یعنی در مرحله تلاشی فئودالیسم شکل گرفته است. پرولتاریا یکی از دو طبقه اساسی فرماسیون اجتماعی اقتصادی سرمایه داری است و طبقه اساسی دیگر این صورتبندی بورژوازی است.
مبارزه طبقه پرولتاریا علیه سرمایه داری در سه بعد سیاسی، اقتصادی وایدئولوژیک است واین مبارزه حتی" در مرحله گذار سوسیالیستی و حاکمیت دیکتاتوری پرولتاریا تا محو کامل طبقات ادامه دارد.
بنابراین طبق تعریف فوق همه مزد و حقوق بگیران یا استثمار شوندگان پرولتر نیستند ونمی توانند باشند. چون در جامعه بردگی و دوران شکوفائی فئودالیسم نیز مزدبگیران و یا استثمار
شوندگان بوده اند.
تعریف لومپن پرولتاریا
از نظر لغوی معنای لومپن پرولتاریا ژنده پوش است ولی مفهوم دقیق علمی آن یعنی قشرهای وازده و طبقه خود را از دست داده است که در جوامع سرمایه داری اغلب در شهرهای بزرگ زندگی می گنند و دچار تباهی وفاقد وابستگی طبقاتی شده اند، بدون شغل و حرفه ای خاص بدون کار مفید برای جامعه بسر می برند واحتمالا" به هر کار ناشایست و ضد انسانی تن در می دهند. دزدان ، چاقوکشان حرفه ای ، اوباش ، ولگردان ، روسپیان وجنایتکاران باجگیر و نظایر اینها از این جمله اند. آنها فاقد علائق ایدئولوژیک مشترک وهمبستگی طبقاتی با زحمتکشان هستند. قاتلین سیاسی وآدم کشانی که به خاطر پول حاضرند هر فعال سیاسی - اجتماعی مترقی را سر به نیست کنند از میان آنها برگزیده میشوند و گانگستر یسم سیاسی از آن ها بهره برداری می کند.
-متحدین طبقه پرولتاریا
تمام زحمتکشان شهر و روستا که محصول کارشان برای بقاء ، ادامه و رشد و تعاملی مادی و معنوی جامعه ضروری و مفید است متحدین طبیعی طبقه ء پرولتاریا هستند.
حال بر این اساس تعاریف و توضیحات فوق، نقطه نظرات آقای تقی روزبه را بررسی می کنیم.
از نظر ایشان " پرولتاریا یعنی همه مزد و حقوق بگیران که برا ی ادامه زندگی خود نیروی کارشان را بفروشند". طبق این تعریف از طرفی تمامی نیروهای انتظامی و سپاه و ارتش و وزارت اطلاعات و قوه قضائیه و شکنجه گران و چماقداران وماموران حراست و خلاصه همهء دستگاه سرکوبگر وحامی رژیم سرمایه داری بدلیل مزد و حقوق بگیر بودن جزء طبقه پرولتاریا هستند و از طرف دیگر چون مزد و حقوق بگیران در دوران برده داری هم بوده اند. بنابر این پرولتاریا از بدو پیدایش طبقات و دولت وجود داشته و محصول دوران زوال فئودالیسم و شکل گیری سرمایه داری نیست.
آقای تقی روزبه در تعریف طبقه پرولتاریا می گویند:
" طبقه مقوله ای بسیار پویا بوده ...اگر در زمان مارکس کارگران صنعتی اکثریت پرولتاریا را تشکیل میدادند. امروز به موازات بخش های خدماتی با کمیت گسترده و همچنان رو به گسترش کارگران خدماتی و بر همین اساس تغییر اهمیت بخش های مختلف طبقه همراه می گردد."
بر خلاف نظر فوق در زمان مارکس و انگلس و لنین هم زحمتکشان شهر و روستا نسبت به طبقه پرولتاریا ( کارگران صنعتی ) اکثریت داشتند. اساسا مسئله کمیت مطرح نیست بلکه چگونگی رابطه با وسایل تولید و جا و مقام در تولید اجتماعی مطرح است. زحمتکشان بخش خدمات همواره حتی در دوران بردگی و فئودالی هم و جود داشته اند و محصول دوران زوال فئودالیسم و شکل گیری سرمایه داری نیستند.
تاکید بر موقعیت پرولتاریا ( کارگران صنعتی ) به عنوان پیگیرترین طبقه انقلابی در جامعه سرمایه داری از این نظر است که ارتباط این طبقه با پیشرفته ترین شکل تولید صنایع ماشینی
( در زمان ما با سیستم های پیچیده الکترونیکی و کامپیوتری ) و تولید بزرگ صنعتی که دائما رشد و تکامل می یابد ( که خود خصلت تولید سرمایه داری است ) شرایط مساعد را برای آموزش و اتحاد و تشکل پرولتاریا فراهم می کند و امکان این طبقه را برای سازمان دادن اقدامات آگاهانه توده ای از هر طبقه دیگر بیشتر می سازد. مبارزه پرولتاریا علیه بورژوازی قانون تکامل جامعه سرمایه داری است . پرولتاریا برای نبرد علیه سرمایه داری باید همه زحمتکشان شهر و روستا را بطرف خود جلب کرده و رهبری نماید.
استثمار پرولتاریا از جانب بورژوازی باعث تضاد آشتی ناپذیر منافع طبقاتی آنها و مبارزه طبقاتی آنهاست. در جریان این مبارزه بتدریج با منافع اساسی خود آگاه شده و درک اجتماعیش رشد می یابد و به تدریج از اشکال مبارزه و درجات عالی تر تشکل استفاده می کند و بالاخره این مبارزه علیه همه سیستم سرمایه داری و به منظور استقرار سوسیالیسم متوجه می گردد.
آقای تقی روزبه در تعریف لومپن پرولتاریا می گویند : " نیروئی که هنوز جذب مناسبات کالائی سرمایه دارانه نشده اند... از قضا در بر پا کردن انقلاب بهمن نقش مهمی داشتند و بعد از این هم خواهند داشت . وجود و نقششان در انقلاب و به عنوان متحدین کارگران شاغل ، مستلزم فاصله گرفتن هر چه بیشتر از درک مبتنی بر خلوص طبقه و ارزشی کردن آن است . "
بنا به تعریف و توضیحات فوق چون آقای تقی روزبه و جریان متبوعشان از درک مبتنی بر خلوص طبقه پرولتاریا فاصله گرفته اند ، لومپن پرولتاریا یعنی ( دزدان و ولگردان و چاقو کشان و روسپیان و جنایتکاران حرفه ای و گانگستر های سیاسی ) را نه تنها متحدین پرولتاریا می دانند بلکه از نقش ویژه شان در انقلاب یاد می کنند. ولی واقعیت اینستکه این قشر همواره و در همه جهان عمدتا وسیله ای در دست ارتجاع سرمایه داری بوده است. از جمله در کشور خودمان در کودتای 28 مرداد با پول سازمان جاسوسی آمریکا از عده ای چاقوکش و ارازل و فواحش استفاده شد و قبل از انقلاب توسط ساواک دستجات چماقدار جاوید شاه گو در شهرهای مختلف سازمان یافت و همچنین در قبل و بعد از انقلاب تا به امروز ارتجاع مذهبی بازار و سپس ارتجاع حاکم سرمایه دار گروه های چماقدار فالانژ و باندهای ترور را از میان آنها علیه نیروهای انقلابی کمونیست و دمکرات و علیه کارگران و زنان مترقی و دانشجویان آزادیخواه سازمان دادند که از نمونه های معروف آن در زمان انقلاب در تهران گروه زهرا خانم و دار و دسته سیاه جامگان و گروه شیت در کرمانشاه بود.
آقای تقی روزبه می گویند: " کارگر بودن ، فی نفسه و در ماهیت خود ، نه ارزش که ضد ارزش بوده و چیزی جز بردگی نوین انسان نیست. "
برخلاف نظر ایشان اگر کار را عامل انسان شدن انسان و تمایز آن از حیوانات و عامل تمامی نعمات مادی و معنوی جامعه انسانی بدانیم ، آن وقت ارزش و فضیلت زحمتکشان و رنجبران را ، ارزش و فضیلت کار و تلاش و مبارزه بردگان و دهقانان و کارگران را ، این سازندگان واقعی تاریخ تکامل جامعه انسانی را درک می کنیم و طفیلی بودن و بیکاره بودن و انگل و پارازیت بودن را ضد ارزش می دانیم . پرولتاریا بعنوان تولید کننده همه نعمات مادی جهان برخلاف نظر شما فی نفسه ارزش است. چیزی که فی نفسه ضد ارزش است بهره کشی است چیزی که ضد ارزش است برده دار و برده داری ، فئو دال و فئو دالیسم و سرمایه دار و سرمایه داری است .
آقای تقی روزبه که خود را چپ دمکرات غیر تمامیت خواه و غیر خطی و غیر سنتی و نواندیش می دانند ، چکیده درکشان از طبقه پرولتاریا و متحدین آن در انقلاب آتی چنین است:
((همه مزد و حقوق بگیران ، از جمله فواحش پرولتر هستند، البته کارگر بودن فی نفسه و در ماهیت خود ضد ارزش است و لومپن پرولتاریا متحدین طبقه کارگر در انقلاب سوسیالیستی هستند.))
آقای روزبه
انصافا ، صادقانه و صمیمانه کلاه خود را قاضی کنید و پاسخ دهید این است مفهوم غنا بخشیدن و درک خلاق داشتن از مارکسیسم؟
*****

بازهم دراهمیت مقابله با گسیختگی طبقاتی!
در نوشته قبلی خود پرسیده بودم که باچنین تقلیلی درمفهوم طبقه -والبته نه در انکاراهمیت کارگران مولددرمیان کل مزدوحقوق بگیران-پس تکلیف ادعای اصلی همه کمونیست ها درهمه منابع اصلی،مبنی بروجود عینی اکثریت پرولتری که معنای حاکمیت اکثریت عظیم طبقه کارگر درجامعه سرمایه داری را بیان می کند چه می شود؟درپاسخ ایشان صورت مساله را پاک کرده واساسا منکرآن شده ومدعی است مهم اصالت کیفیت است ونه کمیت!. واگراین تزهرآینه با تزدولت ایدئولوژیک هم ترکیب شود، چه خود بدانند و چه ندانند، تحت عنوان دفاع ازدیکتاتوری اقلیت براکثریت ومشروعیت یک دولت ایدئولوژیک،شالوده تئوری ولایت پایه ریزی می شود که این البته هیچ ربطی با نظریه بنیان گذاران سوسیالیسم ندارد.برداشت ایشان ازطبقه درعین حال یک درک اخلاقی و منزه طلبانه است که درنوشته اخیرشان با ستایش ازکار،بی توجه به اینکه درجامعه سرمایه داری،با خصلت مزدورانه خودحکم نوعی بردگی نوین را دارد،به ستایش کلی ازآن وتلویحا نظام بردگی نوین پرداخته اند.تناقضات وپی آمدهای چنین نظریاتی پایان ناپذیراست ومن هم فکرنمی کنم که با بیرون کشیدن تعاریف گردوخاک خورده سالیان گذشته ازکشوها ومجادله حول آنها،که همگی سالیان سال با آن ها شستشوی مغزی شده ایم بتوانیم گره ای ازمشکلات مشخص ما بگشائیم. آنقدرازاین گونه تعاریف به روایت های مختلف درگنجینه مدعیان حمایت از مارکس می توان یافت که هرکس می تواند با آویختن به آنها برای خود حقانیتی بجوید. کما این که من ازتعریف انگلس درپانویس مانیفست کمونیست مثال می آوردم وبازهم ازاین نوع مثال ها می توانم بیاورم و شما هم می توانید روایات موردنظرخود را ازمنابع موردنظرخود ردیف کنید که ازقضا درفرهنگ بجا مانده از تجربه شکست خورده سوسیالیسم اردوگاهی کم هم نیستند..پس مسأله اصلی آویختن به این یا آن روایت هم چون قرائت وتفسیر کتب مقدس نیست. مساله اصلی سرسبزی خود زندگی ونفس گرم جنبش های هم اکنون موجودطبقاتی-اجتماعی است وبابقول مارکس هر گام عملی جنبش بهترازیک دوجین برنامه اهمیت دارد.که انسان ها را نهایتا باهرکلیشه ای که درکله خود دارند، چه بخواهند وچه نخواهند دربرابرحقایق بزرگ غافگیرمی سازد وحتا "آیه های مقدس" وفهم مقدیسین ازاین آیات را دستخوش دگرگونی می کند.اکنون خوشبختانه درفرازی ازتحولات جامعه قرارداریم که بسیاری ازاین پیش فرض های کلیشه ای به منازعه طلبیده شده و آرام آرام دارند دربرابرچشمانمان ذوب می شوند.
مساله اصلی آن است که جداازکلیشه های مقدس خودمان وجدازاینکه طبقه را درذهن خویش چه تعریف بکنیم و چه نکنیم،آیا مدافع پیوند و همبستگی مبارزاتی مزدوحقوق بگیران اعم ازمعلمان وکارگران صنعتی و خدماتی و بیکاران وشاغلین کارخانگی و.... به مثابه مزدودحقوق بگیرانی که دربرابربورژوازی و حاکمیت استبدادی مدافع آن دارای منافع مشترک هستند،هستیم یانه؟ یا آن که هم چنان براین نظریم که مرغ یک پاداشته و پرولتاریا فقط کارگران صنعتی را تشکیل داده وبقیه ازجنس بورژوازی هستند؟.خوشبختانه جامعه جوان وپردینامیک ما ونسل چپ جدید امروز منتظرابرازنظر من و شما نمی ماندو وراه خودش را طی می کند.
همانطورکه رویدادهای جامعه نشان میدهد،علیرغم کلیشه ها،جوانه های امیدبخش فرایند پیونداین جنبش هابا یکدیگربعنوان بخشهای گوناگون مزدوحقوق بگیران،اعم ازکارگران صنعتی وخدماتی نظیرمعلمان وحمل ونقل،پرستاران وبیکاران و... مشهود است که حاکی ازروندشکل گیری آگاهی آنها به منافع مشترکشان به عنوان مزدوحقوق بگیر است.مثلا نگاهی به اطلاعیه کارگران شرکت واحد ودیگرتشکل های وفعالین کارگری وارزیابی آنها از خدمات معلمان بعنوان بخشی ازکارگران-کارگران خدماتی- ونیزتصویرروبه جلوی خود معلمان ازجایگاه خویش و... وفراگیرشدن شعارهائی چون کارگر،معلم،دانشجو اتحاد اتحاد، همگی خبرازتلاش های این جنبش ها وفعالین آنها برای غلبه بر گسست های موجود و دیرینه میدهد.بنابراین نباید چندان نگران نفوذ تخریبی کلیشه ها درشکوفائی این روند شد. والبته مبارزه نظری هم اساسا نه درلابلای منازعات واژگان کلیشه ای، بلکه درمتن مبارزه طبقاتی زنده وهم اکنون موجوددرجریان است. وبه تدریج صف آنها که درجهت تقویت صفوف همبستگی طبقاتی ومنافع عمومی مزدوحقوق بگیران تلاش می کنند با آنها که جزتشتت وشقه شقه کردن صفوف طبقاتی هنری ندارند متمایزو متمایزترخواهد شد.
****
دراینجا جادارد که دوکلمه هم درمورد نظر آقای عیسی صفا که در دوجا* ابرازکرده اند بنویسم که پس ازگذشت 27سال ازعملکردفاجعه آمیزیک دولت ایدئولوژیک ازنوع مذهی تازه فیلشان یاد دفاع ازدولت های ایدئولوژیک البته ازنوع موردنظر خودشان افتاده است. بازهم باید اضافه کرد که خوشبختانه جامعه ما وجهان امتحان دولت های ایدئولوژیک اعم ازمذهبی و غیرمذهبی را پس داده وبرای بسیاری روشن شده است که دولت های ایدئولوژیک با هرایسم وپسوندی چیزی جزحاکمیت استبدادی وبورژوازئی، آن هم از نوع منحط ترین آن نخواهد بود. جالب است که این مساله درشرایطی اتفاق می افتد که اصل جدائی دین ودولت بطوراخص ودولت وهرایدئولوژی بطوراعم به مفاد مطالبه ای و برنامه ای هرمدعی دمکرات تبدیل شده است.بااین همه جای تعجب دارد که ایشان دفاع ازاین بدیهیات وموازین اولیه دموکراتیک را-که بدون آن سوسیالیست بودن پیش کش،حتاازدموکرات بودن هم نمی توان سخنی به میان آورد- متهم به پیروی از مد روز توسط من و یاراه کارگر-که از27سال پیش علیه آن درمبارزه است وآن را دربرنامه خود گنجانده است، ویا دیرزمانی است که به ترویج و تبلیغ معنا واهمیت مقوله مزدوحقوق بگیران ودرک جامع ازمقوله طبقه کارگر پرداخته است، می نماید.البته درپشت این نوع مجادلات علاوه برجان سختی دگم های کلیشه ای نباید دکان داری را هم ازیاد برد.مثلا ایشان که خیلی نگران مدروزشدن امثال من و راه کارگر هستند، معلوم نیست که چراخودشان زودترازهمه به پیروی از"مدروز"- یعنی شکوفائی فروم های اجتماعی-بسرعت بفکرایجاد یک فروم دست ساز وتحت کنترل، درهمکاری با شماری ازعناصر"شورای مقاومت ملی" افتادند؟.البته پاسخ به این گونه سؤالات را جزبا درنظرگرفتن قواعد موج سواری وشگردهای موج سواران نمی توان دریافت.وگرنه هرگز به رازبهره برداری ازاین فروم ها ضمن داشتن بیگانگی کامل با جان مایه آنها وجنبش های نوین اجتماعی وتخطئه کردن پیام های آنها،که یکی ازآنها نفی دولت ایدئولوژیک وایسم های آنچنانی است پی نخواهیم برد.البته درهمین جااضافه کنم که صرفنظرازتلاش های معطوف به دست ساخت کردن فروم،درعین حال تلاش های ایشان وهمکارانش را درانعکاس فعالیت های این جنبش ها مفید ومثبت تلقی می کنم.
*-ایشان درپانویس مقاله من ونقد آن درسایت روشنگری، دردفاع ازدولت ایدئولوژیک(ازجمله مارکسیسم لنیسم) من وراه کارگر را متهم به تبعیت ازتحولات مدروز کرده است. 2007-05- 14-02-86
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com - Taghi_roozbeh@yahoo.com
***
درادامه دیالوگ فوق دو یادداشت زیرنیزمبادله گردید،که درادامه بحث مربوط به معنا واهمیت همبستگی طبقاتی وروشنی انداختن به آشفتگی های موجود دراین باره درمیان پاره ای ازنیروهای چپ مفیداست.
***
در رابطه با نظر آقای تقی روزبه که در ذیل این مقاله آمده است: آقای تقی روزبه - هدف نقد من به مقاله شما تدقیق مفاهیم بنیانی مارکسیستی بود و نه آنطور که شما مدعی شده اید " تقلیل در مفهوم طبقه " - شما می گوئید : " پس تکلیف ادعای اصلی همه کمونیستها در همه منابع اصلی ، مبنی بر وجود عینی اکثریت پرولتری که معنای حاکمیت اکثریت طبقه کارگر در جامعه سرمایه داری را بیان می کند چه میشود ؟" همچنانکه در مقاله فوق آمده است ، زحمتکشان شهر و روستا به عنوان متحدین طبیعی پرولتاریا محسوب میشوند. در واقع این تنها پرولتاریا نیست که در نابودی استثمار ذینفع است. طبقات و بخش های دیگر زحمتکشان در جامعه سرمایه داری که از تسلط استثمارگران رنج می برند ، طبقات و اقشاری که منافع حیاتی شان با منافع پرولتاریا انطباق دارد نظیر کشاورزان و پیشه وران و کسبه و زحمتکشان بخشهای خدماتی و روشنفکران ( پزشکان و مهندسین و معلمین و هنرمندان و کارمندان و غیره ) نیز وجود دارند . این اقشار اجتماعی قادر نیستند که به تنهائی خود را از ستم برهانند لیکن بعنوان متحدین پرولتاریا در پیکار دشوار علیه سرمایه داری ذینفع هستند. به همین دلیل است که مارکس و انگلس می گویند : " جنبش پرولتری جنبش مستقل یک اکثریت عظیم بسود اکثریت عظیم است . " بنابراین بحث بر سر ضرورت همبستگی هر چه گسترده تر صفوف طبقه پرولتاریا ( کارگران صنعتی ) با اقشار زحمتکش شهر و روستا و در پیوند قرار گرفتن مبارزات آنها نیست . بلکه بحث بر سر تدقیق مفهوم طبقه پرولتاریا ( کارگران صنعتی ) و ضرورت رهبری این طبقه در نبرد علیه بهره کشی سرمایه داری است. شما نمی توانید تحت عنوان نو گرائی و برخورد دمکراتیک با این مفهوم علمی با گنجاندن اقشار و طبقات غیر پرولتری در مفهوم پرولتاریا ، رسالت تاریخی طبقه پرولتاریا را مثلا به معلمان و پرستاران و دانشجویان تفویض کنید. - شما می گوئید :" خوشبختانه جامعه جوان و پر دینامیک ما و نسل چپ جدید امروز منتظر ابراز نظر من و شما نمی ماند و راه خودش را طی می کند. " تقدیس جنبش خود به خودی و غیر سازمان یافته و اظهار خوشبختی کردن از چنین وضعیتی شایسته یک مارکسیست نیست. وظیفه کمونیستها مسلح کردن پرولتاریا به سلاح مارکسیسم لنینیسم و سازماندهی مبارزات سیاسی-اجتماعی آنها و سایر زحمتکشان و اقشار و طبقات آزادیخواه و عدالت پژوه جامعه است.

*****
آقای خراسانی پاسخ آخری شما تناقضات نظرتان رابیشتروبیشترمی کند. شما ازیکسو اززبان مارکس وبدرستی ازجنبش پرولتری به مثابه یک جنبش مستقل یک اکثریت عظیم بسود اکثریت عظیم صحبت می کنید.ازطرف دیگرازرسالت یک اقلیت کوچک پرولترصنعتی که روزبروز هم کمترمی شوند،ونیزازمتحدین گسترده غیرپرولتری اش صحبت می کنید؟ آیا هیچ به این تناقض عظیم که صرفا ازبرداشت شما ناشی می شود فکرکرده اید؟ گفتن این که سایرمزدوحقوق بگیران متحدین طبیعی پرولتریاهستند دردی را دوانمی کند وتناقضات وسوالات جدیدتری را مطرح میسازد.مساله برسراین است که ماهیت طبقاتی این متحدین اگرپرولتری نیست چیست ؟ ودراین صورت چگونه مارکس ازماهیت پرولتری این جنبش اکثریت سخن یه میان می آورد؟! ضمنا این درک که یک گروه کوچک وقلیت بتواند به مثابه موتورکوچک موتوربزرگ را بحرکت درآورد نه با اصل خودرهانی و رهائی بخش سوسیالیسم خوانائی دارد ونه اصلاشدنی است.این نظرپایه حزب ورهبرپیشتاز وبیگانه با سوسیالیسم رهائی بخش را تشکیل میدهد.این نظرتجربه شد و شکست خورد.درهرحال امیدوارم که کسانی که به مارکسسیم به مثابه ایسم جامد آویخته اند درپرتوتجربیات وسرنوشت سوسیالیسم سده گذشته و تحولات جهانی بخود بیایند. وگرنه باردیگرباید آزموده را بیازموئیم
.

No comments: