سازمان اکثریت و بحران سمت گیری
تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com
وقتی که سلطنت طلبان هم به طمع می افتند!
درحالی که هنوزمرکب مصوبات کنگره دهم سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)خشک نشده چالش حول سیاست های ائتلافی وسمت گیری بسوی یکی ازدوقطب اصلی بحران هسته ای درمیان این سازمان بالاگرفته است.گرچه این گونه چالش ها درمیان این جریان تازگی نداشته و بهمین دلیل مشکل نه درنفس وجود آن ها،بلکه بیش ازآن در وجود همزمان دو جهت گیری متفاوت و اگربتوان گفت "متضادی"است که هنوزنتوانسته به چربش قاطع یک گرایش منجرشود.وهمین مسأله است که خودویژگی بحران کنونی را تشکیل داده و لاجرم موجب به صدا درآمدن همزمان دونغمه ناهم خوان شده است.گردآوردن و همزیست کردن طیف های رنگارنگ ومتنوع با تاکتیک و استراتژی متفاوت درزیریک سقف را،الحق بایدهنربدیعی بحساب آوردکه درنزدهرکس نمی توان یافت. هم چون یک بازارمکاره که درآن هرمشتری با ورودبه آن می تواندکالای باب طبع خود را بیابد،می توان همه نوع کالا را دراین بازارمسقف پیداکرد.از"سوسیالیسمی"که خودرا مارکسیسم لنینیسم ازنوع اصیل و برآمده از داخل ومدافع صدای سوم-هم علیه رژیم و هم امپریالیسم- می داند و پیش نویس هائی را به کنگره ارائه می دهد تاکسانی که خود را سوسیال دمکرات می نامند و درانتهای این طیف شانه به شانه نئولییرال ها می سایند.از استحاله طلبان خفته ونیمه خفته(ویا شاید بتوان گفت چرت پاره کرده ازبرخورد با بادسردی که ازروند دوقطبی شدن بحران هسته ای حول خطرتحریم و جنگ وزیدن گرفته و درامتدادپاتک های اصلاح طلبان داخل کشور) وکسانی که هم چنان براین باورند که جمهوری اسلامی دارای ظرفیت های پرنشده اصلاحی برای فرا رفتن بسوی یک نظام متعادل واصلاح شده جمهوری دموکراتیک است،تا جمهوری خواهان اصیل تری که بتدریج متقاعد شده اند باید بساطشان را درجای دیگری پهن کنند.ازمدافعان عریان نزدیکی سریع به سلطنت طلبان،تا طرفداران شرمگین تری که به نوع کم شتاب تری ازاین گونه همکاری ها باوردارند.ازآن ها که نمازبه سوی قبله امپریالیسم را بی هیچ آذرمی با صدای بلند می خوانند تا کسانی باگستره وسیع،که تمایل دارند راز ونیازشان را با صدای ملایم تری ترنم کنند.
بهتراست که به تصویرکشیدن این تابلوی بدیع،هزاررنگ ودارای هزارنکته باریک ترازمو را به دست نقاشان چیره دست بسپاریم وبگذریم.
سرکردگان این جریان با بادی به غبغب تشکیل این بازارمکاره را با درهم ریختن قواعد حاکم بر عملکرد فعالیت حزبی وتشکل های سیاسی با ظرفی بنام جامعه با طبقات و باورهای گوناگون و منازعات و جنگ های طبقاتی و اجتماعی بی پایان ویکسان انگاشتن این دو،آن را شاهکار بدیع ونمونه بی مثالی از تحقق جامعه چندصدائی ومبتنی بریک دموکراسی اعتلایافته می پندارند.آن ها هرعنوانی که باین یافته بی بدیل خود بدهند،بااینکارخود تنها نشان می دهندکه درتحلیل نهائی،این مرزهای سوسیالیسم و سرمایه داری،و ارتجاع و ترقی خواهی است که دربنیان های اندیشه اشان، بهم ریخته است.وگرنه، بدون درنظرگرفتن چنین پیش فرضی چگونه خواهیم توانست،ازچنین الگوی همه رنگ به دفاع برخیزیم؟
ازبازارمکاره سخن گفتیم، اما ازرونق این بازار وارباب رجوع آن چه خبر؟!.بی شک چنین بازارمکاره ای نمی تواند بی مشتری بماند:داریوش همایون ازسرکردگان شناخته شده یکی ازنحله های سلطنت طلب درآستانه برگزاری کنگره،تابوشکنی کرده و پیام گرم و امیدوارنه خود را بدرقه راه آنان می کند.اشتباه است اگرفکرکنیم که وی و سلطنت طلبان فقط برای بدست آوردن طعمه ای دراندازه حامیان خود دربین این جریان به پروازدرآمده اند.برعکس آن ها بیش ازآن،درچهره فدائیان اکثریت یک"چپ" متحد سلطنت را جستجومی کنندتا برای آذین کردن ویترین کم رونق خود بکارگیرند.برای جلوه گری بیشتر درداخل و البته به طریق اولی درنزد اربابان امپریالیست نیازمبرمی باین کالای رنگین هست.تلاش های قبلی آنان با وجود جذب عناصر منفردی چون کامبیزروستا و حتا عناصری ازاعضای قدیمی اکثریت چندان کارگر نیفتاد.شایدبرخی ازفدائیان اکثریت دربرابر این سؤال غافگیر شوند،که چطور،ماکه زمانی از مبارزه قاطع علیه سلطنت شروع کرده بودیم اکنون به نقطه ای رسیده ایم که سلطنت طلبان هم به طمع ما نشسته اند؟!.
البته وصول به این نقطه بی مقدمه وهم چون رعدی درآسمان بی ابر نبوده ومحصول گام های طی شده درطی سال های اخیراست:صرفنطرازنقد نیم بند به عملکرد دوران اتحاد و همکاری با رژیم جمهوری اسلامی که نتوانست راه را برگذاربه جریانی مستقل ورزمنده با مشخصه آزادیخواهی،ضدامپریالیستی وضد سرمایه داری،ودرامتداد تکامل یابنده اندیشه های اولیه بنیان گذاران رزمنده این جریان بگشاید،گام های بعدی دراین سال های اخیر درجریان رفراندوم*1 و قراردادن نام شماری ازعناصرشناخته شده خود درکنارنام چهره های سرشناس ِ سلطنت طلب و سپس حضورعده ای ازاعضای آن در نشست های برلین و لندن و ... و سرانجام حضوردرسمیناری درآلمان و آن سخنان معروف داریوش همایون درمورد ستایش ازاین سازمان برداشته شدونیزتشکیل بلوک ائتلافی با کسانی که آشکارا گاری خود را به ارابه جنگی(و غیرجنگی) امپریالیسم بسته اند. نکته جالب دراین موارد سکوت وفقدان عکس العمل رسمی مسئولان این سازمان (والبته این چیزی ازمسئولیت بدنه آن نمی کاهد) به این گونه پیام هاست.یا شاید که خود این سکوت "سرشارازپیام هاست" ونیازی به پیام اضافی نبوده است!
علاوه براین،مدتهاست که یک فرمول طلائی ائتلاف،که بتواند این طیف های گوناگون را بهم پیونددهد تدوین شده است که مطابق آن به موازات تلاش برای اتحاد جمهوری خواهان،راهبردهمکاری با اصلاح طلبان و سلطنت طلبان نیز، تحت پوشش همکاری حول حقوق بشربرسمیت شناخته شده است. وحالا هم گرایشی ازهمین نحله خطرمقابله با جنگ را بجای آن که عاملی برای پیوند با جنبش های ضدجنگ و ضدامپریالستی وتقویت آن بداند،آن را فرصتی برای وصلت با سلطنت طلبان می داند.(البته درصورتی که هم چون سهراب مبشری مدافع نزدیکی به آن ها باشی و گرنه با اصلاح طلبان اگرکه چون فرخ نگهدار باشی).
ازغش کننده گان به سوی قبله گاه سلطنت و امپریالیسم سخن گفتیم وازسلطنت طلبانی که ازمشاهده طعمه ای لذیذ بزاق دهانشان سخت به ترشح افتاده است. اما از غش کرده گان بسوی قبله جمهوری اسلامی چه خبر؟ لازم است که اندکی هم به فعل وانفعالات "لابی" آن در این جماعت اشاره شود.فرخ نگهدار یکی ازعناصرشاخص این طیف قبل ازشرکت درگنگره پیشاپیش با شرکت دردوسمینارمتعلق به اصلاح طلبان درخارج ازکشور (آمریکا) بقدرکافی خود را دوپینک کرده بود وقاعدتا بایستی باحضوری سرشار ازامیددرکنگره شرکت کرده باشد. پیش ازورود به کنگره او بعنوان یکی ازسخنرانان و مقاله نویسان دعوت شده به سمیناری با هدف بررسی وضعیت حال و آینده اصلاحات باحضور عناصری چون فاطمه حقیقت جو و هوشنگ امیر احمدی ومسعود بهنود و.... و چهارتن ازاصلاح طلبان داخل کشور به سخنرانی وتشریح مانیفست اصلاح طلبی خود پرداخت( "مانیفست" اتیکت تازه ای است که او روی همان کالای بنجل خود چسبانده است).دیگرسخنرانان نیز چون او به تشریح رساله های خود پرداختند.وجه مشترک همه این سخنرانان ورساله های آن ها،همانطورکه مسعود بهنود روایتگرآن است،درراستای باوربه امکان و زمینه های مثبت تحولات اصلاح طلبانه درنظام جمهوری اسلامی بود والبته می توان حدس زد که دولت آمریکا هم ،بعنوان برگی ازبرگ ها، گوشه چشمی به تحرک این بخش ازاصلاح طلبان مدرن و برون گرا داشته ودارد.نوری درافق،هرچند فعلادوردست، این جریانات را بسوی هم می کشد.
اگردرمیان سلطنت طلبان عنصرشاخصی چون داریوش همایون نقش کارگردانی را بعهده دارد،درمورد اصلاح طلبان عنصرشاخص و فعالی چون مسعودبهنود ایفاگر نقش ِ رروی صحنه است والبته نه فقط او.وی که درخارج نشسته و مطالب روزانه خود را در روزنامه ها و سایت های جناح موردنظرش درداخل کشور انتشارمی دهد،به مثابه یکی ازعناصر پشت جبهه اصلاح طلبانی که حالا به زیرچتررفسنجانی خزیده اند،عمل می کند.
شایداکنون اکثراعضاء اکثریت به وجود این دوطیف درمیان خود اذعان داشته باشند. وشایدهم اکثرآن ها درخیال خود،جایگاه خویش را بیرون ازاین هردوگرایش به شمارآورند وبرهمین اساس خود را طیف سومی پندارند که تا این لحظه دراین نوشته چندان مورد عنایت قرارنگرفته است. آری این واقعیت دارد و بهمین دلیل بدون درنظرگرفتن آن، تصویرکنونی ازاین جریان نیمه تمام خواهد ماند:
درکناردوطیف متمایزفوق،یک طیف گسترده میانی وباصطلاح خاکستری وجود دارد که البته علیرغم همه لفاظی های خود،ازخود هویت مستقلی ندارد وبسته به آن که بادازکدام سو بوزد-ازشرق یا ازعرب- وتوازن نیرو بکدام سمت بچرخد،می تواندبا این یا آن همراه گردد.والبته حالا که بادبیشترازسوی غرب(امپریالیسم) می ورزد،بخواهی نخواهی بیشتر روی بدین سو. واکنش اعتراضی به نخستین اعلامیه شورای مرکزی جدید درباره هشداربه خطر جنگ نشان می دهدکه اولا هردوطیف رفتارهمدیگر را سخت تحت نظردارند.ثانیا موضع حاکم دراین مجموعه رنگین نسبت به بحران بین حکومت ایران و دولت های بزرگ غرب وآن چه که بنام بحران هسته ای خوانده می شود،نه صدای سوم که بیشتربه صدای دوم نزدیک است. درنزدصدای سوم بحران دارای دوقطب مولداست.هردوقطب بحران ازموضع ارتجاعی و ضددمکراسی وتصاحب حاکمیت مردم،وهرکدام بشیوه خود برکوره بحران می دمند. وبهمین دلیل تنها بایک مبارزه توأمان علیه هردو قطب ارتجاع می توان جلوی بروزفاجعه جنگ ویا تحریم را گرفت ودرهمان حال زیرپای جمهوری اسلامی را خالی کرد. بدون مبارزه همزمان درسطح داخلی و جهانی علیه علیه هردو قطب ارتجاع،فقط می توان کفه یکی ازدوطرف ارتجاع را بسود یا بضرر آن دیگری سنگین یا سبک کرد. بهمین دلیل این زمین،زمین بازی متعلق به مدافعان دمکراسی وطرفداران صدای آزادی وبرابری،صدای مستقل مردم،نه به رژیم و نه به امپریالیسم،نیست. بافروکاستن بحران دوقطبی به یک بحران تک قطبی ازموضع مستقل و مردمی خارج شده و بسوی یکی ازدوقطب ارتجاع می غلطیم.هم اعلامیه شورای مرکزی وهم منتقد آن(سهراب مبشری)هردو دراین ارزیابی توافق دارند،که مسئولیت بحران کنونی را جمهوری اسلامی بطوریکجانبه بعهده دارد.این که امپریالیسم آمریکا باتهدید دیگرکشورها، موجب گسترش تروریسم و انگیزه اشاعه سلاح های هسته ای می گردد،ابدا درنزداعلامیه نویسان و نقد کنندگان آن واجد اهمیت نیست. کنه اعتراض منتقدما به اعلامیه آنست که چرا همین یک سویه نگری با غلظت وصراحت بیشتری مطرح نشده است. باین ترتیب نقدا آمپریالیسم آمریکا واستراتژی جنگ طلبانه واولتراامپریالیستی محافظه کاران نقشی دراین آتش افروزی هاندارند واگربمب های هسته ای رقیق شده و لیزری و خوشه ای آن ها،خانه و کاشانه مردم وهست ونیست کشورهای همسایه را به توبره می کشد،فقط صدام ها و طالبان ها مقصرند. واگر هم اکنون ناوگان های مهیب این ابرقدرت با قدرت تخریبی پی پایان خود دراطراف کشورما جولان می دهند واگر همان فاجعه عراق و افغانستان فردادرکشورما اتقاق بیفتد،مسبب آن نه عمل کرد توأمان سیاست های ارتجاعی هردوسوی بحران بلکه فقط ازجانب جمهوری اسلامی است.آیا دولت آمریکا که باشهروندان خود دراین زمینه مشکل دارد، با چنین "اپوزیسیون" تطهیرکننده تجاوز،مشکلی دارد؟برای آن که ماهیت مواضع التقاطی و متناقض بخش خاکستری روشن تر شود،خوبست آنها را دربرابریک سؤال ساده،آما آزاردهنده قرارداد:نظر وپیام شما نسبت به جنبش های صلح وضدجنگ صدها هزارنفری در آمریکا،که درآن بوش را جنایتکارجنگی می خوانند و خواهان محاکمه و یا توقف جنون جنگ طلبی های وی،هم در عراق و هم درموردایران هستند چیست؟ پیام "صدای سوم" به آنها این است که به شعارمرگ بربوش مرگ براستبداد وجنگ طلبی جمهوری اسلامی راهم بیافزائید. و با متوقف کردن سوداهای جنگ طلبانه هردوقطب،به مقابله با خطرجنگ برخیزید.این صدا به آنهامی گوید که مردم ایران برای سرنگونی ارتجاع ولایت فقیه به تانک های آمریکائی و پناه بردن به قیم دیگری نیاز ندارند. ولی شما اگربه تحلیل خود از تنها منشأ بحران پای بندید، باید بناگزیر دربرابرجنبش صلح و جنبش ضدجنگ و آماج آن قراربگیرید.پس تحلیل این بخش خاکستری ازمنشأ بحران تحلیل صدای سوم ازبحران نیست. این تحلیل اگربخواهد به یافته های خود عمل کند،باید درکنارارتجاعی ترین و هارترین جناح های امپریالیستی قرارگیرد و بهمان اندازه ازجنبش های ضد جنگ وضدامپریالیستی فاصله بگیرد.
هدف اصلی این نوشته البته پرداختن به ماهیت صدائی که درشرایط کنونی ازحلقوم سازمان اکثریت وشرکاء ائتلافی اش بیرون می آیدنیست.بلکه غرض یافتن پاسخی به این پرسش است که براستی چگونه حاملان این گرایش های رنگارنگ،با استراتژی و تاکتیک های گوناگون می توانند درکنارهم همزیستی کنند؟ اگر عامل ویا عوامل چسبنده وقوام دهنده یک سازمان سیاسی ارزش ها واهداف بنیادی مشترک وبرنامه و تاکتیک و استراتژی برآمده ازآن نیست،پس چیست؟ وخلاصه آن که این سقف برچه پایه ای بناشده است؟. به گمان من سه عامل دراین ماجرابیش از دیگرعوامل دخیلند :
دردرجه اول وجود همین طیف گسترده خاکستری و"سانتر"مسلکی است که وظیفه اش تنظیم شتاب جهت گیری درانطباق با شتاب باد است. باین ترتیب می توان ازدامنه شکاف بین دوقطب افراطی کاست و برامکان همزیستی آن ها افزود.
عامل دوم وجود منافع مشترکی درمیان همه طیف ها دربهره گرفتن ازعنوان و میراث "فدائی" است. تصور برآن است که آن هنوز سرقفلی ارزشمندی بشمارمی رود.و تا زمانی که ستون دیگری برای برپانگهداشتن این خیمه یافت نشده،باید هم چنان آن را گرامی داشت. تصادفی نیست که این جریان درحالی که امروزبیش ازهرزمانی ازاندیشه های بنیان گذاران انقلابی خود تهی شده است،برگزاری کنگره خویش را با تقویم 19بهمن و گرامیداشت آن میزان می کند.امثال فرخ نگهدارها بخوبی می دانند که اگرهرآینه بخواهند تمامی بندها و پیوندهای خویش را بااین جریان بگسلند،آنگاه دیگرکسی برای آن ها تره خورد نخواهد کرد. ودیگرخبری ازدعوت به مصاحبه ها وسمینارها و میهمانی ها نخواهد بود.آنها سرنوشت کسانی را که بصورت انفرادی به ارودی حریف پیوستند دربرابرخود دارند. والبته متقابلا بهمین اندازه هم طیف خاکستری ازآوازه گری ومطرح شدن نام فدائی توسط این گونه چهره های شناخته شده،برای ارضای روح فدائی گری خویش، خرسند می گردد. چنان که مشاهده می کنید دراین معنا عنصردلبستگی به پسوند"فدائی"بعنوان پوسته ای ویا اگربگوئیم ملاطی برای چسبندگی بین طیف های گوناگون عمل می کند که الزاما ربطی به این یا آن سیاست رفرمیستی ندارد.بلکه به مثابه یک سرقفلی ومیرات تاریخی هدفی برای خود محسوب می شود،که هنوزهم دربازار خریداردارد و لاجرم تولید منفعت می کند.بهمین دلیل تا اطلاع ثانوی هرچقدر که این جریان ازنظرمحتوا و مضمون دستخوش دگردیسی و چرخش براست شود، وتازمانی که برروی یک پایه استوارومنسجم قرارنگیرد،به عنصرفدائی به عنوان دیرکی برای برپاداشتن این سراپرده برفراز نحله های رنگارنگ خود،نیازمنداست.
وبالأخره عامل سوم را باید در بالیدن جنبش چپ و رادیکالیسمی دانست،که خود بازتابی است ازتحولات اعماق وجابجائی مواد مذاب منازعات سنگین طبقاتی،که درکنار یک استبداد تاریک اندیش ازچاشنی نیرومندی برای منفجرشدن برخورداراست.درچنین شرایطی است که این سازمان با توجه به آوازه گذشته و رویکرد اجتناب ناپذیر جوانان وزحمتکشان به مطالبات و اشکال رادیکال ترمبارزه،برای آنکه بتواندخود را برروی آب شناورنگهدارد،لازم می بیند که هم چنان ازنام ومیراث فدائی بهره گیرد. البته این نوشته براین نظرنیست که طیف سه گانه فوق همه نیروهای این جریان رادربرمی گیرد ومدعی نیست که بجزسه طیف مورد اشاره، مطلقا افراد و یا جریان های دیگری که می توانندبازتاب دهنده منافع مردم و زحمتکشان باشند درمیان صفوف این سازمان و یا حامیان آن وجود ندارند ویانمی توانند بوجود بیایند.اما تازمانی که چنین صدائی به عیان شنیده نشود و سخنگویان مستقل خود را بوجود نیاورد و حضورملموس خود را نشان ندهد،نمی توان به عنوان عامل تأثیرگذارازآن سخن به میان آورد.
*******
گرچه همانطورکه اشاره شد دست بکاران این جریان تلاش دارند تا با افتخارتمام همزیستی طیف های رنگین با سمت گیر های متفاوت را،به عنوان یک الگوی مناسب جا بزنند و حول آن هلهه راه بیاندازند.اما قرائنی وجوددارد که نشان دهنده آن است که ماه عسل این همزیستی تاریخی با دشواری های تازه ای مواجه می گردد.چرا که نقش آفرینی بخش خاکستری ارتباط مستقیمی با شرایط عینی و شتاب تحولات آن دارد.باندازه ای که بحران دربالادوقطبی شود و طرفین آن دربرابریکدیگرموضوع تخاصم آمیز بخود بگیرند،بهمان نسبت ضرورت موضع گیری شفاف تر برجسته می شود. وبدیهی است که پاسخ به چنین ضرورتی با طبیعت رنگ خاکستری که تمایل به میانگین گرفتن و تیره کردن صحنه دارد، درتعارض قرارمی گیرد.بهمین دلیل تؤسعه اجتناب ناپذیر فضای دوقطبی خودبخود ازقدرت مانور این جریان می کاهد.چنان که ازیکسو جمهوری اسلامی تلاش می کند تا بیش ازپیش نیروهای همسو با خود را درمیان "اپوزیسیون" فعال کند و ازسوی دیگر دولت های امپریالیستی-بویژه دولت آمریکا بعنوان مدعی درجه اول تصاحب حاکمیت مردم-تلاش می کنند که بساط آلترناتیو رنگین خود را پهن کنند. بی تردید حرکت برروی چنین طناب لغزانی به ممارست و چوب موازنه حساس تری نیازدارد که بیرون ازعهده خاکستری نشینان است.
2007-02-24-06-12-85
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com
*1-به عنوان مثال دربحبوبه تب پروژه رفراندوم که بسیاری را دانسته و ندانسته درکنار سلطنت طلبان وطراحان مؤسسه اینترپرایز قراداده بود،سازمان اکثریت و بسیاری ازکادرهای سرشناس این جریان به سودای سواری گرفتن ازاین موج به تکاپو افتادند.درآن هنگام هنوزتوهم ایجاد دموکراسی درعراق توسط قشون آمریکا وجود داشت و هنوزبعضی سرمقاله ها و مقاله های نشریه "کار"نیم نگاهی به دست آوردهای تجربه افغانستان و عراق داشتند.درنقد این توهم وسمت گیری این جریان، نویسنده این سطور چندین مطلب را درمورد پروژه رفراندوم و ازجمله درنقد سیاست های سازمان اکثریت به نگارش درآورد.یکی ازآن ها مقاله ای بود با عنوان "کرمشترک".درپاسخ به این مسأله یکی ازکادرهای قدیمی اکثریت، حسن جعفری- مطلبی نوشت تحت عنوان "سازمان و اتهام همکاری با سلطنت طلبان"که درآن مدعی شدکه تقی روزبه اتهام سنگینی را به سازمان ما واردکرده است.درآن نوشته من به نقد همکاری این جریان با پروژه "رفراندوم" که اکنون بخوبی پرده ازروی آن بکنارافتاده است،پرداخته بودم وبخصوص ازیک روند نزدیکی صحبت کرده بودم که درجریان است و اگربا آن مقابله نشود، محقق خواهد شد.البته نمی توان منکرشدکه شکست پروژه رفراندوم،باتلاق جنگ عراق و فرجام ناکام "دموکراسی"وارداتی،وتحولات جنبش دانشجوئی و کارگری و روشنفکری درجامعه ما وشایدهم مقاومت بخشی ازبدنه این سازمان،ازشتاب وریتم آن نزدیک شدن ها کاست.اما بهیچ وجه آن را ازبین نبرد. چنان که درطی این مدت،هم تداوم این تماس ها ازسوی بخشی ازاعضای این سازمان وهم تداوم همکاری وسیاست ائتلافی سازمان با نیروهائی که به تهاجم بوش به ایران دخیل بسته بودند،و اکنون پیام های داریوش همایون،و زمزمه هائی که این روزهادرضرورت"مرزشکنی" دردرون این جریان شنیده می شود،جملگی مؤید همان سمت گیری است. بی شک مقابله باجنگ و مبارزه گسترده برای صلح نیازمند شکستن حصارهای فرقه ای و تقویت جنبش های صلح وعلیه جنگ باهمه توان است.اما نه آن که به این بهانه وتحت پوشش آن بخواهیم با حمل کالای قاچاق،راه همکاری با سلطنت طلبان ویا با اصلاح طلبان حکومتی را که هرکدام به نوعی ازهیزم بیاران آتش جنگ هستند،بگشائیم. والبته این هم نشانه ای دیگری است درعدول ازمرزهای صدای سوم توسط این جریان.می توانیددربخش دیدگاه های نشریه وسایت کاراکثریت این مقاله را تحت عنوان "سازمان واتهام همکاری با سلطنت طلبان" مشاهده کنید. هم چنین می توانید درهمین سایت نوشته سهراب مبشری با عنوان "ضرورت مرزشکنی برای صلح" را ملاحظه کنید.
تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com
وقتی که سلطنت طلبان هم به طمع می افتند!
درحالی که هنوزمرکب مصوبات کنگره دهم سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)خشک نشده چالش حول سیاست های ائتلافی وسمت گیری بسوی یکی ازدوقطب اصلی بحران هسته ای درمیان این سازمان بالاگرفته است.گرچه این گونه چالش ها درمیان این جریان تازگی نداشته و بهمین دلیل مشکل نه درنفس وجود آن ها،بلکه بیش ازآن در وجود همزمان دو جهت گیری متفاوت و اگربتوان گفت "متضادی"است که هنوزنتوانسته به چربش قاطع یک گرایش منجرشود.وهمین مسأله است که خودویژگی بحران کنونی را تشکیل داده و لاجرم موجب به صدا درآمدن همزمان دونغمه ناهم خوان شده است.گردآوردن و همزیست کردن طیف های رنگارنگ ومتنوع با تاکتیک و استراتژی متفاوت درزیریک سقف را،الحق بایدهنربدیعی بحساب آوردکه درنزدهرکس نمی توان یافت. هم چون یک بازارمکاره که درآن هرمشتری با ورودبه آن می تواندکالای باب طبع خود را بیابد،می توان همه نوع کالا را دراین بازارمسقف پیداکرد.از"سوسیالیسمی"که خودرا مارکسیسم لنینیسم ازنوع اصیل و برآمده از داخل ومدافع صدای سوم-هم علیه رژیم و هم امپریالیسم- می داند و پیش نویس هائی را به کنگره ارائه می دهد تاکسانی که خود را سوسیال دمکرات می نامند و درانتهای این طیف شانه به شانه نئولییرال ها می سایند.از استحاله طلبان خفته ونیمه خفته(ویا شاید بتوان گفت چرت پاره کرده ازبرخورد با بادسردی که ازروند دوقطبی شدن بحران هسته ای حول خطرتحریم و جنگ وزیدن گرفته و درامتدادپاتک های اصلاح طلبان داخل کشور) وکسانی که هم چنان براین باورند که جمهوری اسلامی دارای ظرفیت های پرنشده اصلاحی برای فرا رفتن بسوی یک نظام متعادل واصلاح شده جمهوری دموکراتیک است،تا جمهوری خواهان اصیل تری که بتدریج متقاعد شده اند باید بساطشان را درجای دیگری پهن کنند.ازمدافعان عریان نزدیکی سریع به سلطنت طلبان،تا طرفداران شرمگین تری که به نوع کم شتاب تری ازاین گونه همکاری ها باوردارند.ازآن ها که نمازبه سوی قبله امپریالیسم را بی هیچ آذرمی با صدای بلند می خوانند تا کسانی باگستره وسیع،که تمایل دارند راز ونیازشان را با صدای ملایم تری ترنم کنند.
بهتراست که به تصویرکشیدن این تابلوی بدیع،هزاررنگ ودارای هزارنکته باریک ترازمو را به دست نقاشان چیره دست بسپاریم وبگذریم.
سرکردگان این جریان با بادی به غبغب تشکیل این بازارمکاره را با درهم ریختن قواعد حاکم بر عملکرد فعالیت حزبی وتشکل های سیاسی با ظرفی بنام جامعه با طبقات و باورهای گوناگون و منازعات و جنگ های طبقاتی و اجتماعی بی پایان ویکسان انگاشتن این دو،آن را شاهکار بدیع ونمونه بی مثالی از تحقق جامعه چندصدائی ومبتنی بریک دموکراسی اعتلایافته می پندارند.آن ها هرعنوانی که باین یافته بی بدیل خود بدهند،بااینکارخود تنها نشان می دهندکه درتحلیل نهائی،این مرزهای سوسیالیسم و سرمایه داری،و ارتجاع و ترقی خواهی است که دربنیان های اندیشه اشان، بهم ریخته است.وگرنه، بدون درنظرگرفتن چنین پیش فرضی چگونه خواهیم توانست،ازچنین الگوی همه رنگ به دفاع برخیزیم؟
ازبازارمکاره سخن گفتیم، اما ازرونق این بازار وارباب رجوع آن چه خبر؟!.بی شک چنین بازارمکاره ای نمی تواند بی مشتری بماند:داریوش همایون ازسرکردگان شناخته شده یکی ازنحله های سلطنت طلب درآستانه برگزاری کنگره،تابوشکنی کرده و پیام گرم و امیدوارنه خود را بدرقه راه آنان می کند.اشتباه است اگرفکرکنیم که وی و سلطنت طلبان فقط برای بدست آوردن طعمه ای دراندازه حامیان خود دربین این جریان به پروازدرآمده اند.برعکس آن ها بیش ازآن،درچهره فدائیان اکثریت یک"چپ" متحد سلطنت را جستجومی کنندتا برای آذین کردن ویترین کم رونق خود بکارگیرند.برای جلوه گری بیشتر درداخل و البته به طریق اولی درنزد اربابان امپریالیست نیازمبرمی باین کالای رنگین هست.تلاش های قبلی آنان با وجود جذب عناصر منفردی چون کامبیزروستا و حتا عناصری ازاعضای قدیمی اکثریت چندان کارگر نیفتاد.شایدبرخی ازفدائیان اکثریت دربرابر این سؤال غافگیر شوند،که چطور،ماکه زمانی از مبارزه قاطع علیه سلطنت شروع کرده بودیم اکنون به نقطه ای رسیده ایم که سلطنت طلبان هم به طمع ما نشسته اند؟!.
البته وصول به این نقطه بی مقدمه وهم چون رعدی درآسمان بی ابر نبوده ومحصول گام های طی شده درطی سال های اخیراست:صرفنطرازنقد نیم بند به عملکرد دوران اتحاد و همکاری با رژیم جمهوری اسلامی که نتوانست راه را برگذاربه جریانی مستقل ورزمنده با مشخصه آزادیخواهی،ضدامپریالیستی وضد سرمایه داری،ودرامتداد تکامل یابنده اندیشه های اولیه بنیان گذاران رزمنده این جریان بگشاید،گام های بعدی دراین سال های اخیر درجریان رفراندوم*1 و قراردادن نام شماری ازعناصرشناخته شده خود درکنارنام چهره های سرشناس ِ سلطنت طلب و سپس حضورعده ای ازاعضای آن در نشست های برلین و لندن و ... و سرانجام حضوردرسمیناری درآلمان و آن سخنان معروف داریوش همایون درمورد ستایش ازاین سازمان برداشته شدونیزتشکیل بلوک ائتلافی با کسانی که آشکارا گاری خود را به ارابه جنگی(و غیرجنگی) امپریالیسم بسته اند. نکته جالب دراین موارد سکوت وفقدان عکس العمل رسمی مسئولان این سازمان (والبته این چیزی ازمسئولیت بدنه آن نمی کاهد) به این گونه پیام هاست.یا شاید که خود این سکوت "سرشارازپیام هاست" ونیازی به پیام اضافی نبوده است!
علاوه براین،مدتهاست که یک فرمول طلائی ائتلاف،که بتواند این طیف های گوناگون را بهم پیونددهد تدوین شده است که مطابق آن به موازات تلاش برای اتحاد جمهوری خواهان،راهبردهمکاری با اصلاح طلبان و سلطنت طلبان نیز، تحت پوشش همکاری حول حقوق بشربرسمیت شناخته شده است. وحالا هم گرایشی ازهمین نحله خطرمقابله با جنگ را بجای آن که عاملی برای پیوند با جنبش های ضدجنگ و ضدامپریالستی وتقویت آن بداند،آن را فرصتی برای وصلت با سلطنت طلبان می داند.(البته درصورتی که هم چون سهراب مبشری مدافع نزدیکی به آن ها باشی و گرنه با اصلاح طلبان اگرکه چون فرخ نگهدار باشی).
ازغش کننده گان به سوی قبله گاه سلطنت و امپریالیسم سخن گفتیم وازسلطنت طلبانی که ازمشاهده طعمه ای لذیذ بزاق دهانشان سخت به ترشح افتاده است. اما از غش کرده گان بسوی قبله جمهوری اسلامی چه خبر؟ لازم است که اندکی هم به فعل وانفعالات "لابی" آن در این جماعت اشاره شود.فرخ نگهدار یکی ازعناصرشاخص این طیف قبل ازشرکت درگنگره پیشاپیش با شرکت دردوسمینارمتعلق به اصلاح طلبان درخارج ازکشور (آمریکا) بقدرکافی خود را دوپینک کرده بود وقاعدتا بایستی باحضوری سرشار ازامیددرکنگره شرکت کرده باشد. پیش ازورود به کنگره او بعنوان یکی ازسخنرانان و مقاله نویسان دعوت شده به سمیناری با هدف بررسی وضعیت حال و آینده اصلاحات باحضور عناصری چون فاطمه حقیقت جو و هوشنگ امیر احمدی ومسعود بهنود و.... و چهارتن ازاصلاح طلبان داخل کشور به سخنرانی وتشریح مانیفست اصلاح طلبی خود پرداخت( "مانیفست" اتیکت تازه ای است که او روی همان کالای بنجل خود چسبانده است).دیگرسخنرانان نیز چون او به تشریح رساله های خود پرداختند.وجه مشترک همه این سخنرانان ورساله های آن ها،همانطورکه مسعود بهنود روایتگرآن است،درراستای باوربه امکان و زمینه های مثبت تحولات اصلاح طلبانه درنظام جمهوری اسلامی بود والبته می توان حدس زد که دولت آمریکا هم ،بعنوان برگی ازبرگ ها، گوشه چشمی به تحرک این بخش ازاصلاح طلبان مدرن و برون گرا داشته ودارد.نوری درافق،هرچند فعلادوردست، این جریانات را بسوی هم می کشد.
اگردرمیان سلطنت طلبان عنصرشاخصی چون داریوش همایون نقش کارگردانی را بعهده دارد،درمورد اصلاح طلبان عنصرشاخص و فعالی چون مسعودبهنود ایفاگر نقش ِ رروی صحنه است والبته نه فقط او.وی که درخارج نشسته و مطالب روزانه خود را در روزنامه ها و سایت های جناح موردنظرش درداخل کشور انتشارمی دهد،به مثابه یکی ازعناصر پشت جبهه اصلاح طلبانی که حالا به زیرچتررفسنجانی خزیده اند،عمل می کند.
شایداکنون اکثراعضاء اکثریت به وجود این دوطیف درمیان خود اذعان داشته باشند. وشایدهم اکثرآن ها درخیال خود،جایگاه خویش را بیرون ازاین هردوگرایش به شمارآورند وبرهمین اساس خود را طیف سومی پندارند که تا این لحظه دراین نوشته چندان مورد عنایت قرارنگرفته است. آری این واقعیت دارد و بهمین دلیل بدون درنظرگرفتن آن، تصویرکنونی ازاین جریان نیمه تمام خواهد ماند:
درکناردوطیف متمایزفوق،یک طیف گسترده میانی وباصطلاح خاکستری وجود دارد که البته علیرغم همه لفاظی های خود،ازخود هویت مستقلی ندارد وبسته به آن که بادازکدام سو بوزد-ازشرق یا ازعرب- وتوازن نیرو بکدام سمت بچرخد،می تواندبا این یا آن همراه گردد.والبته حالا که بادبیشترازسوی غرب(امپریالیسم) می ورزد،بخواهی نخواهی بیشتر روی بدین سو. واکنش اعتراضی به نخستین اعلامیه شورای مرکزی جدید درباره هشداربه خطر جنگ نشان می دهدکه اولا هردوطیف رفتارهمدیگر را سخت تحت نظردارند.ثانیا موضع حاکم دراین مجموعه رنگین نسبت به بحران بین حکومت ایران و دولت های بزرگ غرب وآن چه که بنام بحران هسته ای خوانده می شود،نه صدای سوم که بیشتربه صدای دوم نزدیک است. درنزدصدای سوم بحران دارای دوقطب مولداست.هردوقطب بحران ازموضع ارتجاعی و ضددمکراسی وتصاحب حاکمیت مردم،وهرکدام بشیوه خود برکوره بحران می دمند. وبهمین دلیل تنها بایک مبارزه توأمان علیه هردو قطب ارتجاع می توان جلوی بروزفاجعه جنگ ویا تحریم را گرفت ودرهمان حال زیرپای جمهوری اسلامی را خالی کرد. بدون مبارزه همزمان درسطح داخلی و جهانی علیه علیه هردو قطب ارتجاع،فقط می توان کفه یکی ازدوطرف ارتجاع را بسود یا بضرر آن دیگری سنگین یا سبک کرد. بهمین دلیل این زمین،زمین بازی متعلق به مدافعان دمکراسی وطرفداران صدای آزادی وبرابری،صدای مستقل مردم،نه به رژیم و نه به امپریالیسم،نیست. بافروکاستن بحران دوقطبی به یک بحران تک قطبی ازموضع مستقل و مردمی خارج شده و بسوی یکی ازدوقطب ارتجاع می غلطیم.هم اعلامیه شورای مرکزی وهم منتقد آن(سهراب مبشری)هردو دراین ارزیابی توافق دارند،که مسئولیت بحران کنونی را جمهوری اسلامی بطوریکجانبه بعهده دارد.این که امپریالیسم آمریکا باتهدید دیگرکشورها، موجب گسترش تروریسم و انگیزه اشاعه سلاح های هسته ای می گردد،ابدا درنزداعلامیه نویسان و نقد کنندگان آن واجد اهمیت نیست. کنه اعتراض منتقدما به اعلامیه آنست که چرا همین یک سویه نگری با غلظت وصراحت بیشتری مطرح نشده است. باین ترتیب نقدا آمپریالیسم آمریکا واستراتژی جنگ طلبانه واولتراامپریالیستی محافظه کاران نقشی دراین آتش افروزی هاندارند واگربمب های هسته ای رقیق شده و لیزری و خوشه ای آن ها،خانه و کاشانه مردم وهست ونیست کشورهای همسایه را به توبره می کشد،فقط صدام ها و طالبان ها مقصرند. واگر هم اکنون ناوگان های مهیب این ابرقدرت با قدرت تخریبی پی پایان خود دراطراف کشورما جولان می دهند واگر همان فاجعه عراق و افغانستان فردادرکشورما اتقاق بیفتد،مسبب آن نه عمل کرد توأمان سیاست های ارتجاعی هردوسوی بحران بلکه فقط ازجانب جمهوری اسلامی است.آیا دولت آمریکا که باشهروندان خود دراین زمینه مشکل دارد، با چنین "اپوزیسیون" تطهیرکننده تجاوز،مشکلی دارد؟برای آن که ماهیت مواضع التقاطی و متناقض بخش خاکستری روشن تر شود،خوبست آنها را دربرابریک سؤال ساده،آما آزاردهنده قرارداد:نظر وپیام شما نسبت به جنبش های صلح وضدجنگ صدها هزارنفری در آمریکا،که درآن بوش را جنایتکارجنگی می خوانند و خواهان محاکمه و یا توقف جنون جنگ طلبی های وی،هم در عراق و هم درموردایران هستند چیست؟ پیام "صدای سوم" به آنها این است که به شعارمرگ بربوش مرگ براستبداد وجنگ طلبی جمهوری اسلامی راهم بیافزائید. و با متوقف کردن سوداهای جنگ طلبانه هردوقطب،به مقابله با خطرجنگ برخیزید.این صدا به آنهامی گوید که مردم ایران برای سرنگونی ارتجاع ولایت فقیه به تانک های آمریکائی و پناه بردن به قیم دیگری نیاز ندارند. ولی شما اگربه تحلیل خود از تنها منشأ بحران پای بندید، باید بناگزیر دربرابرجنبش صلح و جنبش ضدجنگ و آماج آن قراربگیرید.پس تحلیل این بخش خاکستری ازمنشأ بحران تحلیل صدای سوم ازبحران نیست. این تحلیل اگربخواهد به یافته های خود عمل کند،باید درکنارارتجاعی ترین و هارترین جناح های امپریالیستی قرارگیرد و بهمان اندازه ازجنبش های ضد جنگ وضدامپریالیستی فاصله بگیرد.
هدف اصلی این نوشته البته پرداختن به ماهیت صدائی که درشرایط کنونی ازحلقوم سازمان اکثریت وشرکاء ائتلافی اش بیرون می آیدنیست.بلکه غرض یافتن پاسخی به این پرسش است که براستی چگونه حاملان این گرایش های رنگارنگ،با استراتژی و تاکتیک های گوناگون می توانند درکنارهم همزیستی کنند؟ اگر عامل ویا عوامل چسبنده وقوام دهنده یک سازمان سیاسی ارزش ها واهداف بنیادی مشترک وبرنامه و تاکتیک و استراتژی برآمده ازآن نیست،پس چیست؟ وخلاصه آن که این سقف برچه پایه ای بناشده است؟. به گمان من سه عامل دراین ماجرابیش از دیگرعوامل دخیلند :
دردرجه اول وجود همین طیف گسترده خاکستری و"سانتر"مسلکی است که وظیفه اش تنظیم شتاب جهت گیری درانطباق با شتاب باد است. باین ترتیب می توان ازدامنه شکاف بین دوقطب افراطی کاست و برامکان همزیستی آن ها افزود.
عامل دوم وجود منافع مشترکی درمیان همه طیف ها دربهره گرفتن ازعنوان و میراث "فدائی" است. تصور برآن است که آن هنوز سرقفلی ارزشمندی بشمارمی رود.و تا زمانی که ستون دیگری برای برپانگهداشتن این خیمه یافت نشده،باید هم چنان آن را گرامی داشت. تصادفی نیست که این جریان درحالی که امروزبیش ازهرزمانی ازاندیشه های بنیان گذاران انقلابی خود تهی شده است،برگزاری کنگره خویش را با تقویم 19بهمن و گرامیداشت آن میزان می کند.امثال فرخ نگهدارها بخوبی می دانند که اگرهرآینه بخواهند تمامی بندها و پیوندهای خویش را بااین جریان بگسلند،آنگاه دیگرکسی برای آن ها تره خورد نخواهد کرد. ودیگرخبری ازدعوت به مصاحبه ها وسمینارها و میهمانی ها نخواهد بود.آنها سرنوشت کسانی را که بصورت انفرادی به ارودی حریف پیوستند دربرابرخود دارند. والبته متقابلا بهمین اندازه هم طیف خاکستری ازآوازه گری ومطرح شدن نام فدائی توسط این گونه چهره های شناخته شده،برای ارضای روح فدائی گری خویش، خرسند می گردد. چنان که مشاهده می کنید دراین معنا عنصردلبستگی به پسوند"فدائی"بعنوان پوسته ای ویا اگربگوئیم ملاطی برای چسبندگی بین طیف های گوناگون عمل می کند که الزاما ربطی به این یا آن سیاست رفرمیستی ندارد.بلکه به مثابه یک سرقفلی ومیرات تاریخی هدفی برای خود محسوب می شود،که هنوزهم دربازار خریداردارد و لاجرم تولید منفعت می کند.بهمین دلیل تا اطلاع ثانوی هرچقدر که این جریان ازنظرمحتوا و مضمون دستخوش دگردیسی و چرخش براست شود، وتازمانی که برروی یک پایه استوارومنسجم قرارنگیرد،به عنصرفدائی به عنوان دیرکی برای برپاداشتن این سراپرده برفراز نحله های رنگارنگ خود،نیازمنداست.
وبالأخره عامل سوم را باید در بالیدن جنبش چپ و رادیکالیسمی دانست،که خود بازتابی است ازتحولات اعماق وجابجائی مواد مذاب منازعات سنگین طبقاتی،که درکنار یک استبداد تاریک اندیش ازچاشنی نیرومندی برای منفجرشدن برخورداراست.درچنین شرایطی است که این سازمان با توجه به آوازه گذشته و رویکرد اجتناب ناپذیر جوانان وزحمتکشان به مطالبات و اشکال رادیکال ترمبارزه،برای آنکه بتواندخود را برروی آب شناورنگهدارد،لازم می بیند که هم چنان ازنام ومیراث فدائی بهره گیرد. البته این نوشته براین نظرنیست که طیف سه گانه فوق همه نیروهای این جریان رادربرمی گیرد ومدعی نیست که بجزسه طیف مورد اشاره، مطلقا افراد و یا جریان های دیگری که می توانندبازتاب دهنده منافع مردم و زحمتکشان باشند درمیان صفوف این سازمان و یا حامیان آن وجود ندارند ویانمی توانند بوجود بیایند.اما تازمانی که چنین صدائی به عیان شنیده نشود و سخنگویان مستقل خود را بوجود نیاورد و حضورملموس خود را نشان ندهد،نمی توان به عنوان عامل تأثیرگذارازآن سخن به میان آورد.
*******
گرچه همانطورکه اشاره شد دست بکاران این جریان تلاش دارند تا با افتخارتمام همزیستی طیف های رنگین با سمت گیر های متفاوت را،به عنوان یک الگوی مناسب جا بزنند و حول آن هلهه راه بیاندازند.اما قرائنی وجوددارد که نشان دهنده آن است که ماه عسل این همزیستی تاریخی با دشواری های تازه ای مواجه می گردد.چرا که نقش آفرینی بخش خاکستری ارتباط مستقیمی با شرایط عینی و شتاب تحولات آن دارد.باندازه ای که بحران دربالادوقطبی شود و طرفین آن دربرابریکدیگرموضوع تخاصم آمیز بخود بگیرند،بهمان نسبت ضرورت موضع گیری شفاف تر برجسته می شود. وبدیهی است که پاسخ به چنین ضرورتی با طبیعت رنگ خاکستری که تمایل به میانگین گرفتن و تیره کردن صحنه دارد، درتعارض قرارمی گیرد.بهمین دلیل تؤسعه اجتناب ناپذیر فضای دوقطبی خودبخود ازقدرت مانور این جریان می کاهد.چنان که ازیکسو جمهوری اسلامی تلاش می کند تا بیش ازپیش نیروهای همسو با خود را درمیان "اپوزیسیون" فعال کند و ازسوی دیگر دولت های امپریالیستی-بویژه دولت آمریکا بعنوان مدعی درجه اول تصاحب حاکمیت مردم-تلاش می کنند که بساط آلترناتیو رنگین خود را پهن کنند. بی تردید حرکت برروی چنین طناب لغزانی به ممارست و چوب موازنه حساس تری نیازدارد که بیرون ازعهده خاکستری نشینان است.
2007-02-24-06-12-85
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com
*1-به عنوان مثال دربحبوبه تب پروژه رفراندوم که بسیاری را دانسته و ندانسته درکنار سلطنت طلبان وطراحان مؤسسه اینترپرایز قراداده بود،سازمان اکثریت و بسیاری ازکادرهای سرشناس این جریان به سودای سواری گرفتن ازاین موج به تکاپو افتادند.درآن هنگام هنوزتوهم ایجاد دموکراسی درعراق توسط قشون آمریکا وجود داشت و هنوزبعضی سرمقاله ها و مقاله های نشریه "کار"نیم نگاهی به دست آوردهای تجربه افغانستان و عراق داشتند.درنقد این توهم وسمت گیری این جریان، نویسنده این سطور چندین مطلب را درمورد پروژه رفراندوم و ازجمله درنقد سیاست های سازمان اکثریت به نگارش درآورد.یکی ازآن ها مقاله ای بود با عنوان "کرمشترک".درپاسخ به این مسأله یکی ازکادرهای قدیمی اکثریت، حسن جعفری- مطلبی نوشت تحت عنوان "سازمان و اتهام همکاری با سلطنت طلبان"که درآن مدعی شدکه تقی روزبه اتهام سنگینی را به سازمان ما واردکرده است.درآن نوشته من به نقد همکاری این جریان با پروژه "رفراندوم" که اکنون بخوبی پرده ازروی آن بکنارافتاده است،پرداخته بودم وبخصوص ازیک روند نزدیکی صحبت کرده بودم که درجریان است و اگربا آن مقابله نشود، محقق خواهد شد.البته نمی توان منکرشدکه شکست پروژه رفراندوم،باتلاق جنگ عراق و فرجام ناکام "دموکراسی"وارداتی،وتحولات جنبش دانشجوئی و کارگری و روشنفکری درجامعه ما وشایدهم مقاومت بخشی ازبدنه این سازمان،ازشتاب وریتم آن نزدیک شدن ها کاست.اما بهیچ وجه آن را ازبین نبرد. چنان که درطی این مدت،هم تداوم این تماس ها ازسوی بخشی ازاعضای این سازمان وهم تداوم همکاری وسیاست ائتلافی سازمان با نیروهائی که به تهاجم بوش به ایران دخیل بسته بودند،و اکنون پیام های داریوش همایون،و زمزمه هائی که این روزهادرضرورت"مرزشکنی" دردرون این جریان شنیده می شود،جملگی مؤید همان سمت گیری است. بی شک مقابله باجنگ و مبارزه گسترده برای صلح نیازمند شکستن حصارهای فرقه ای و تقویت جنبش های صلح وعلیه جنگ باهمه توان است.اما نه آن که به این بهانه وتحت پوشش آن بخواهیم با حمل کالای قاچاق،راه همکاری با سلطنت طلبان ویا با اصلاح طلبان حکومتی را که هرکدام به نوعی ازهیزم بیاران آتش جنگ هستند،بگشائیم. والبته این هم نشانه ای دیگری است درعدول ازمرزهای صدای سوم توسط این جریان.می توانیددربخش دیدگاه های نشریه وسایت کاراکثریت این مقاله را تحت عنوان "سازمان واتهام همکاری با سلطنت طلبان" مشاهده کنید. هم چنین می توانید درهمین سایت نوشته سهراب مبشری با عنوان "ضرورت مرزشکنی برای صلح" را ملاحظه کنید.
اصل مقاله آقای حسن جعفری بشرح زیراست:
سازمان و اتهام همکاری با سلطنت طلبان!حسن جعفری
تقی روزبه اتهام سنگينی را به سازمان وارد کردند، اتهام همکاری با سلطنت طلبان. اما متاسفانه بخودشان هيچ زحمتی ندادند که اين اتهام را ثابت کنند و حتی اندک تلاشی هم در اين زمينه بعمل نياوردند. معلوم نيست ايشان از کدام سند سازمانی و کدام اقدام، چنين سياستی را نتيجه گرفتند؟تاکنون درباره چگونگي شکل گيري و راه اندازي فراخوان ملي رفراندوم مطالب و مقالات زيادي از جانب موافقان و مخالفان آن در نشريات و سايت ها آمده است. آقاي تقي روزبه يکي از مخالفان رفراندوم، در مقاله اي با نام ? كر مشترك ? كه در سايت هاي ?عصر نو ? و ? صداي ما ? درج شد، به بررسي و نقد فراخوان رفراندم و عملكرد و اظهارات افراد و نيروهاي پشتيبان اين حركت پرداخته اند. ايشان مقاله خود را اينگونه آغاز نموده اند كه :? بالأخره پس از مدتي سکوت، چهرههائي که هريک بفراخور خود نقشي در کارگرداني و سازماندهي رفراندوم در خارج کشور در همکاري با يکديگر داشتند، آقايان محسنسازگارا، رضاپهلوي، حسين باقرزاده ويکي از اعضاي هئيت سياسي- اجرائي اکثريت (آقاي علي مختاري) بطور همزمان به روي صحنه آمده و مطالب و پيامهائي را درمورد رفراندوم و سئوالات و ابهامات ايجاد شده حول آن ابرازکردند. گرچه اين اظهارات هرکدام بطور جداگانه مطرح شدند، اما داراي جهتگيري و تمهاي مشترکي بودند. ازسوي ديگر اظهار نظرهاي فوق حاوي نکات تازه اي نبودند،اما تأکيدي بودند بر درستي شماري از ادعاها و انتقادهاي اصلي اپوزيسيون چپ و جمهوريخواهان دمکرات نسبت به ماهيت، هدفها و عملکرد آنها. علاوه بر گفتهها، ناگفتههائيهم وجود داشت که درحد خود مهم هستند ? .اين سئوال مطرح است که ايشان با کدام دلايل و شواهد و مهمتر از آن با کدام وجدان سياسي، رفيق علي مختاري را در کنار سازگارا، رضاپهلوي و حسين باقرزاده قرار داده اند؟ شايد به اين عادت ناصواب که به ميل خود و بي هيچ احساس مسؤليتي، ابتدا چهره دلخواه خود را به حريف سياسي دادن و بعد پرداختن به نقد و يا خراب کردن او . از آنجا که در اين مقاله نه به مواضع و عملکرد وي، بلکه فقط به مصاحبه ايشان با نشريه کار استناد شده تا همکاري ايشان با آقايان سازگارا، رضا پهلوي و باقرزاده، در "کارگرداني و سازماندهي رفراندم در خارج از کشور" نتيجه گيري شود، خواننده مقاله رادپي ميگيرد تا شايد از دلايل نويسنده مقاله در اثبات اين ادعا آگاهي يابد. در مقاله بعد از شرح مفصلي از نقش آقايان سازگارا، رضا پهلوي و باقرزاده در جريان شکل گيري اين حرکت، به نقش "چهره چهارم" پرداخته شده و آمده است که : " اما ازحق نبايد گذشت که دراين ميان وضعيت سازمان اکثريت ازهمه رقت انگيزتربود. اين سازمان که هم چون کبوتر دو برجه آشيانهاي درميان جمهوريخواهان و آشيانهاي درميان حاميان ائتلاف با سلطنتطلبان داشت، و شرمگين ازافشاء شدن نشستها و توافقات پشت پرده اش با آن ديگران، تلاش براستي نافرجامي را بعمل آورد که ازطريق توضيحات سست ومتناقض با سياستهائي که عملا مشغول پيشبرد آن است، مخالفت سازمان خود با ائتلاف بين جمهوريخواهان و سلطنت طلبان را که باموج انتقاد روبه تزايدي مواجه شده، اعلام دارد و اين ائتلاف را که عملا صورت گرفته است رفع و رجوع کند. براستي تاکي ميتوان سردر برف فروبرد و در شرايطي که خود صادرکنندگان فراخوان و کارگردانان اصلي آن چون محسن سارگارا و يا کساني چون رضاپهلوي از اتحاد"جمهوريخواهان" و سلطنت طلبان به مثابه امري صورت گرفته سخن به ميان ميآورند، از نگاه به واقعيتها و از بيان آنها گريخت و به سياست انجام بده و نامش نبر متوسل شد؟"ايشان در پاراکراف فوق اتهام سنگيني را به سازمان وارد کردند، اما متاسفانه بخودشان هيچ زحمتي ندادند که اين اتهام را ثابت کنند و حتي اندک تلاشي هم در اين زمينه بعمل نياوردند. معلوم نيست ايشان از کدام سند سازماني و کدام اقدام ما چنين سياستي را نتيجه گرفتند ؟ ايشان در ادامه مطلب تا بآخر به نقد مصاحبه آقاي سازگارا، گفته هاي آقاي رضا پهلوي و اظهارات آقاي باقرزاده مي پردازند، اما گويا فراموش مي کنند که متهم چهارمي را هم در ابتداي مقاله خود نام برده اند. آيا متهم چهارم خود بخود متهم است و نيازي به اثبات نيست ؟ بي شک آقاي روزبه مي توانند در اسناد سازماني ما، بويژه اسناد مصوبه کنگره چهارم سازمان، با مواضع ما نسبت به جريانات مختلف سلطنت طلبان آشنا شوند، اما اگرمبناي حکم صادره شان اقدامات برخي از اعضاي سازمان ما در جريان فراخوان رفراندم هست، لازم است توجه ايشان را باين نکته جلب کنيم که سازمان ما سالهاست در روابط دروني خود از آنچه که به قواعد لنيني زندگي حزبي معروف بود و ما هم بدان پايبند بوديم فاصله گرفته و اکنون ضوابط ديگري در روابط سازماني ما جاري مي باشد. بعنوان مثال اعضاي سازمان ما امروز ديگر موظف نيستند هميشه و همه جا از مصوبات سياسي سازمان دفاع کنند و مروج آن باشند، بلکه مختارند هرجا که اين مصوبات مورد قبول شان نبود نظرات شخصي خود را بنويسند و يا بيان کنند، مگر آنکه از طرف سازمان ماموريت پذيرفته و يا آنکه خود اعلام کنند که نظرات سازمان را بيان مي دارند. بدين دليل استناد به اقدامات، اظهارات و نوشته هاي اعضاي سازمان بعنوان نظرات سازمان و نتيجه گيري از آنها جهت قضاوت روي سازمان نمي تواند واجد اعتبار باشد. ترديدي نيست که اعضاي سازمان نيز بايد به رعايت اين قواعد بپردازند تا در اين رابطه هيچ توهمي پيش نيايد. بعنوان مثال چندي پيش، در جريان يک اقدام مشترک که نام سازمان در کنار نام سلطنت طلبان قرار گرفت، هيات رئيسه سازمان طبق اطلاعيه اي خاطر نشان ساخت که ما ?در مرحله کنوني اتحاد وسيع جمهوريخواهان سکولار و دمکرات و تقويت نقش آن درجنبش دمکراتيک ميهنمان را مهمترين وظيفه خود ميدانيم ? ...و? نظرات رسمي سازمان توسط ارگانهاي رسمي آن بيان گشته و لذا بيانات رفقاي ما که تصريح نمايندگي ارگاني را نداشته باشند نظرات شخصي آنها محسوب ميگردد? . من نيز معتقدم كه رفقاي سازماني ما در حركت هاي بيروني از ذكر عنوان سازماني خود تا زماني كه ارگان مربوطه در آن حركت مشخص تصميمي اتخاذ نكرده است خودداري كنند، چراكه مي تواند اين توهم را بوجود آورد كه ايشان به نمايندگي از ارگان ياد شده در اين حركت شركت كرده اند در حاليكه چه بسا ارگان مزبور از آن بي خبر هم بوده باشد. به همين دليل من عمل آندسته از رفقائي كه با ذكر عضويت خود در هيات سياسي ـ اجرائي، شوراي مركزي و يا بعنوان عضو سازمان پاي بيانيه فراخوان امضا گذاشته اند را درست نميدانم ، چراكه نه كنگره سازمان، نه شوراي مركزي و نه حتي هيات سياسي ـ اجرائي تاكنون تصميمي در مورد امضاي فراخوان نگرفته اند . بارديگر نوشته آقاي روزبه را پي ميگيريم .آقاي روزبه در قسمتي تحت عنوان ?ناگفته ها? نوشته اند: ? گرچه خود اين پيامها و هم زماني و کرمشترک آنها، به روشني خبرازهماهنگي و رايزني قبلي اين جريانات با يکديگر مي داد،اما طفره رفتن از پاسخ به سؤالات مطرح شده از جانب افکارعمومي، يعني چه ازسوي کساني که فراخوان را امضاء کردهاند و چه آنهائي که امضاء نکردهاند، خود بهمان اندازه گفتهها روشنگرانه بود. باين ترتيب انبوه سئوالات و ابهامات مطرح شده درمورد نقش اين جريانات در تنظيم فراخوان، دامنه وکم وکيف و زمان شروع همکاري بين مدعيان جمهوريخواهي با سلطنت طلبان....... ،همگي بيپاسخ ماندند? و اضافه كرده اند ?بي ترديد اين رازداري سنگين ازسه جهت مهم است. نخست آن که نشانميدهد دامنه اين همکاري و ميزان اطلاعات درز پيداکرده آن چنان است که آنها قادر به تکذيب آننيستند. در حالي که طبيعي بود اگرشايعاتي چنين گسترده نادرست ميبود، و اگر ريگي در کفش کسي ست،تکذيب ميشد. دوم آن که اعتراف به آن را درشرايط کنوني و پيش ازآن که باصطلاح شرايط ذهني فراهم شده باشد،آسيب پذيرميدانند. و سوم آن که قرار است اين نوع همکاريها، بشيوه حرکت با چراغ خاموش،هم چنان ادامه پيداکند.?صادقانه بايد بگويم كه من خود متاسفانه تا کنون هيچ خبر يا گزارش رسمي از ميزان شرکت و همکاري برخي از اعضاي شوراي مرکزي سازمان در جريان فراخوان اخير رفراندم با مشروطه طلبان در جايي نديده ام و فقط شاهد اخبار غيررسمي و شايعاتي بوده ام که بي شک مبناي قضاوت بسياري از جمله آقاي روزبه نسبت به سازمان ما شده است . بهمين دليل مصرانه از شوراي مركزي سازمان فدائيان خلق ايران (اكثريت) خواستارم كه در اين زمينه گزارش دهد و جريان امررا باطلاع اعضاي سازمان و عموم برساند تا هركسي از ظن خود مسائلي را به سازمان منتسب نكند.
سازمان و اتهام همکاری با سلطنت طلبان!حسن جعفری
تقی روزبه اتهام سنگينی را به سازمان وارد کردند، اتهام همکاری با سلطنت طلبان. اما متاسفانه بخودشان هيچ زحمتی ندادند که اين اتهام را ثابت کنند و حتی اندک تلاشی هم در اين زمينه بعمل نياوردند. معلوم نيست ايشان از کدام سند سازمانی و کدام اقدام، چنين سياستی را نتيجه گرفتند؟تاکنون درباره چگونگي شکل گيري و راه اندازي فراخوان ملي رفراندوم مطالب و مقالات زيادي از جانب موافقان و مخالفان آن در نشريات و سايت ها آمده است. آقاي تقي روزبه يکي از مخالفان رفراندوم، در مقاله اي با نام ? كر مشترك ? كه در سايت هاي ?عصر نو ? و ? صداي ما ? درج شد، به بررسي و نقد فراخوان رفراندم و عملكرد و اظهارات افراد و نيروهاي پشتيبان اين حركت پرداخته اند. ايشان مقاله خود را اينگونه آغاز نموده اند كه :? بالأخره پس از مدتي سکوت، چهرههائي که هريک بفراخور خود نقشي در کارگرداني و سازماندهي رفراندوم در خارج کشور در همکاري با يکديگر داشتند، آقايان محسنسازگارا، رضاپهلوي، حسين باقرزاده ويکي از اعضاي هئيت سياسي- اجرائي اکثريت (آقاي علي مختاري) بطور همزمان به روي صحنه آمده و مطالب و پيامهائي را درمورد رفراندوم و سئوالات و ابهامات ايجاد شده حول آن ابرازکردند. گرچه اين اظهارات هرکدام بطور جداگانه مطرح شدند، اما داراي جهتگيري و تمهاي مشترکي بودند. ازسوي ديگر اظهار نظرهاي فوق حاوي نکات تازه اي نبودند،اما تأکيدي بودند بر درستي شماري از ادعاها و انتقادهاي اصلي اپوزيسيون چپ و جمهوريخواهان دمکرات نسبت به ماهيت، هدفها و عملکرد آنها. علاوه بر گفتهها، ناگفتههائيهم وجود داشت که درحد خود مهم هستند ? .اين سئوال مطرح است که ايشان با کدام دلايل و شواهد و مهمتر از آن با کدام وجدان سياسي، رفيق علي مختاري را در کنار سازگارا، رضاپهلوي و حسين باقرزاده قرار داده اند؟ شايد به اين عادت ناصواب که به ميل خود و بي هيچ احساس مسؤليتي، ابتدا چهره دلخواه خود را به حريف سياسي دادن و بعد پرداختن به نقد و يا خراب کردن او . از آنجا که در اين مقاله نه به مواضع و عملکرد وي، بلکه فقط به مصاحبه ايشان با نشريه کار استناد شده تا همکاري ايشان با آقايان سازگارا، رضا پهلوي و باقرزاده، در "کارگرداني و سازماندهي رفراندم در خارج از کشور" نتيجه گيري شود، خواننده مقاله رادپي ميگيرد تا شايد از دلايل نويسنده مقاله در اثبات اين ادعا آگاهي يابد. در مقاله بعد از شرح مفصلي از نقش آقايان سازگارا، رضا پهلوي و باقرزاده در جريان شکل گيري اين حرکت، به نقش "چهره چهارم" پرداخته شده و آمده است که : " اما ازحق نبايد گذشت که دراين ميان وضعيت سازمان اکثريت ازهمه رقت انگيزتربود. اين سازمان که هم چون کبوتر دو برجه آشيانهاي درميان جمهوريخواهان و آشيانهاي درميان حاميان ائتلاف با سلطنتطلبان داشت، و شرمگين ازافشاء شدن نشستها و توافقات پشت پرده اش با آن ديگران، تلاش براستي نافرجامي را بعمل آورد که ازطريق توضيحات سست ومتناقض با سياستهائي که عملا مشغول پيشبرد آن است، مخالفت سازمان خود با ائتلاف بين جمهوريخواهان و سلطنت طلبان را که باموج انتقاد روبه تزايدي مواجه شده، اعلام دارد و اين ائتلاف را که عملا صورت گرفته است رفع و رجوع کند. براستي تاکي ميتوان سردر برف فروبرد و در شرايطي که خود صادرکنندگان فراخوان و کارگردانان اصلي آن چون محسن سارگارا و يا کساني چون رضاپهلوي از اتحاد"جمهوريخواهان" و سلطنت طلبان به مثابه امري صورت گرفته سخن به ميان ميآورند، از نگاه به واقعيتها و از بيان آنها گريخت و به سياست انجام بده و نامش نبر متوسل شد؟"ايشان در پاراکراف فوق اتهام سنگيني را به سازمان وارد کردند، اما متاسفانه بخودشان هيچ زحمتي ندادند که اين اتهام را ثابت کنند و حتي اندک تلاشي هم در اين زمينه بعمل نياوردند. معلوم نيست ايشان از کدام سند سازماني و کدام اقدام ما چنين سياستي را نتيجه گرفتند ؟ ايشان در ادامه مطلب تا بآخر به نقد مصاحبه آقاي سازگارا، گفته هاي آقاي رضا پهلوي و اظهارات آقاي باقرزاده مي پردازند، اما گويا فراموش مي کنند که متهم چهارمي را هم در ابتداي مقاله خود نام برده اند. آيا متهم چهارم خود بخود متهم است و نيازي به اثبات نيست ؟ بي شک آقاي روزبه مي توانند در اسناد سازماني ما، بويژه اسناد مصوبه کنگره چهارم سازمان، با مواضع ما نسبت به جريانات مختلف سلطنت طلبان آشنا شوند، اما اگرمبناي حکم صادره شان اقدامات برخي از اعضاي سازمان ما در جريان فراخوان رفراندم هست، لازم است توجه ايشان را باين نکته جلب کنيم که سازمان ما سالهاست در روابط دروني خود از آنچه که به قواعد لنيني زندگي حزبي معروف بود و ما هم بدان پايبند بوديم فاصله گرفته و اکنون ضوابط ديگري در روابط سازماني ما جاري مي باشد. بعنوان مثال اعضاي سازمان ما امروز ديگر موظف نيستند هميشه و همه جا از مصوبات سياسي سازمان دفاع کنند و مروج آن باشند، بلکه مختارند هرجا که اين مصوبات مورد قبول شان نبود نظرات شخصي خود را بنويسند و يا بيان کنند، مگر آنکه از طرف سازمان ماموريت پذيرفته و يا آنکه خود اعلام کنند که نظرات سازمان را بيان مي دارند. بدين دليل استناد به اقدامات، اظهارات و نوشته هاي اعضاي سازمان بعنوان نظرات سازمان و نتيجه گيري از آنها جهت قضاوت روي سازمان نمي تواند واجد اعتبار باشد. ترديدي نيست که اعضاي سازمان نيز بايد به رعايت اين قواعد بپردازند تا در اين رابطه هيچ توهمي پيش نيايد. بعنوان مثال چندي پيش، در جريان يک اقدام مشترک که نام سازمان در کنار نام سلطنت طلبان قرار گرفت، هيات رئيسه سازمان طبق اطلاعيه اي خاطر نشان ساخت که ما ?در مرحله کنوني اتحاد وسيع جمهوريخواهان سکولار و دمکرات و تقويت نقش آن درجنبش دمکراتيک ميهنمان را مهمترين وظيفه خود ميدانيم ? ...و? نظرات رسمي سازمان توسط ارگانهاي رسمي آن بيان گشته و لذا بيانات رفقاي ما که تصريح نمايندگي ارگاني را نداشته باشند نظرات شخصي آنها محسوب ميگردد? . من نيز معتقدم كه رفقاي سازماني ما در حركت هاي بيروني از ذكر عنوان سازماني خود تا زماني كه ارگان مربوطه در آن حركت مشخص تصميمي اتخاذ نكرده است خودداري كنند، چراكه مي تواند اين توهم را بوجود آورد كه ايشان به نمايندگي از ارگان ياد شده در اين حركت شركت كرده اند در حاليكه چه بسا ارگان مزبور از آن بي خبر هم بوده باشد. به همين دليل من عمل آندسته از رفقائي كه با ذكر عضويت خود در هيات سياسي ـ اجرائي، شوراي مركزي و يا بعنوان عضو سازمان پاي بيانيه فراخوان امضا گذاشته اند را درست نميدانم ، چراكه نه كنگره سازمان، نه شوراي مركزي و نه حتي هيات سياسي ـ اجرائي تاكنون تصميمي در مورد امضاي فراخوان نگرفته اند . بارديگر نوشته آقاي روزبه را پي ميگيريم .آقاي روزبه در قسمتي تحت عنوان ?ناگفته ها? نوشته اند: ? گرچه خود اين پيامها و هم زماني و کرمشترک آنها، به روشني خبرازهماهنگي و رايزني قبلي اين جريانات با يکديگر مي داد،اما طفره رفتن از پاسخ به سؤالات مطرح شده از جانب افکارعمومي، يعني چه ازسوي کساني که فراخوان را امضاء کردهاند و چه آنهائي که امضاء نکردهاند، خود بهمان اندازه گفتهها روشنگرانه بود. باين ترتيب انبوه سئوالات و ابهامات مطرح شده درمورد نقش اين جريانات در تنظيم فراخوان، دامنه وکم وکيف و زمان شروع همکاري بين مدعيان جمهوريخواهي با سلطنت طلبان....... ،همگي بيپاسخ ماندند? و اضافه كرده اند ?بي ترديد اين رازداري سنگين ازسه جهت مهم است. نخست آن که نشانميدهد دامنه اين همکاري و ميزان اطلاعات درز پيداکرده آن چنان است که آنها قادر به تکذيب آننيستند. در حالي که طبيعي بود اگرشايعاتي چنين گسترده نادرست ميبود، و اگر ريگي در کفش کسي ست،تکذيب ميشد. دوم آن که اعتراف به آن را درشرايط کنوني و پيش ازآن که باصطلاح شرايط ذهني فراهم شده باشد،آسيب پذيرميدانند. و سوم آن که قرار است اين نوع همکاريها، بشيوه حرکت با چراغ خاموش،هم چنان ادامه پيداکند.?صادقانه بايد بگويم كه من خود متاسفانه تا کنون هيچ خبر يا گزارش رسمي از ميزان شرکت و همکاري برخي از اعضاي شوراي مرکزي سازمان در جريان فراخوان اخير رفراندم با مشروطه طلبان در جايي نديده ام و فقط شاهد اخبار غيررسمي و شايعاتي بوده ام که بي شک مبناي قضاوت بسياري از جمله آقاي روزبه نسبت به سازمان ما شده است . بهمين دليل مصرانه از شوراي مركزي سازمان فدائيان خلق ايران (اكثريت) خواستارم كه در اين زمينه گزارش دهد و جريان امررا باطلاع اعضاي سازمان و عموم برساند تا هركسي از ظن خود مسائلي را به سازمان منتسب نكند.