!پیام های این شعله های سرکش
ییاندیشیم
به نیروی نهفته در واژگان "بیکاری وبی اعتنائی"!. دیروز صبح اتفاق
افتاد. دربرابرمجلس شورای اسلامی! یک انسان مچاله شده ازفقروبیکاری،
پس ازمدتها این دروآن درزدن وپناه بردن به نمایندگان مجلس، برای فرار
ازرنج و نکبت آوارشده برخویش راهی جزآتش زدن به اندام نازنین خودنیافت.شاید
دیگرروی برگشتن به خانه ودیدن نگاه منتظر وهراسان فرزندان و همسرش را نداشت
وشاید هم ... .هرچه که بود او دیگربه نقطه بی بازگشتی رسیده بود. دیگر
زندگی وشرایط حاکم براو قادربه ادامه همزیستی با همدیگرنبودند.درد
جان کندن تدریجی امان او را بریده بود.آری اواززمره لعنت شدگان ومطرودین
جامعه بود.ازخیل آنانی که میلیونها نفرشان باهمان وضع کمابیش
مشابه درخیابانها ودخمه ها ولابلای شکاف های دایما درحال ژرفش جامعه تحت سلطه سرمایه-اسلام محکوم به جان کندن هستند وآنها که
باگذرهرروز به لبه پرتگاه هولناکی بنام ورطه فقرمطلق نزدیک
ونزدیک ترمی شوند. آن خیل "بی
سروپایانی"که ازشدت
گستردگی، تبه کاران حاکم می کوشند حتی با حذف مفهوم ومقوله خط
فقرمطلق و عدم اعلام رقم واقعی اشان،وجودشان را انکارکرده وپاک به فراموشی بسپارند:حذف صورت مساله فقرتوسط رژیم
مولدفقر؛ مقدمه حذف فیزیکی
آنهاست وآتش زدن به خود یکی از
پی آمدها وجلوه ها آن است. با این
همه گویا درجهان امروز ودرعصررسانه ها حتی یک طردشده "بی مقدار"هم می تواند لرزه
براندام رژیم ودشمنان طبقاتی خود بیافکند: واکنش ها دیدنی است؛ نخست آن سربازآموخته شده ای که درچندقدمی اوایستاده
وگوئی که وظیفه نگهبانی
ازمجلس دربرابرطردشدگان را حتی
بهنگام مواجه با یک انسان آتش گرفته،فراموش نمی کند. یک
روبات تربیت شده برای حفاظت ازسیستم دربرابرخطرشهروندان. دو دیگر،آن
تذکرآئین نامه ای رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس که بلافاصله دراعتراض به
نحوه درج این خبردررسانه ها آنها را ببادانتقادگرفت،که چرا با جانبازشیمیائی نامیدن ویا درج بی تفاوتی مجلس به
خواستهای وی، این چنین
موجب وهن مجلس ومقامات ونظام
شده اند. ودرادامه آن این لاریجانی رئیس مجلس اسلامی است که
بروی صحنه می آید ومی گوید که مطابق استعلام ازمنابع نظام،فرد
مزبورنه فقط جانبازنبوده وسابقه جبهه هم نداشته که زندان رفته ومعتادهم بوده است! وبرای آنکه هیچ حرف وحدیث دیگری باقی
نماند،عدم تعادل
روانی را هم به پرونده قطوروی
ضمیمه می کند!. گیرم که همه این پرونده سازی های رایج
وشناخته شده درست وعین واقعیت باشند،اما آنچه که نمی تواند درمغزاین"کارگزارفرهیخته"نظام
بگنجدآنست که گوئی جانبازبودن ونبودن
ویااعتیادداشتن ونداشتن،که حتی
درصورت صحت آنها جزبرگی برجرائم رژیم نمی افزاید،می
تواند ذره ای ازاوج فاجعه بکاهد ورنگی باشد برای پوشیده داشتن این ننگ.به هرصورت،توجیهات کارگزارفرهیخته نظام آنچنان
زشت وبدورازرعایت "ظرافت" های معمول بود،که حتا نماینده ای
ازهمان جناح حاکم هم نتوانست تحمل
کند.به میان
خبرنگاران رفت واعلام داشت که شخصا"ازبرخورد رئیس مجلس به این فرد بسیار ناراحت شدم.اگرمقامات اجرائی به وظیفه خود عمل
میکردند کارباین
جا نمی رسید. اینکه او یک انسان
جان بازباشد ویامعمولی فرقی نمی کند.نباید ازتریبون مجلس
این چنین با حیثیت افراد وخانواده آنها بازی کرد.این فرد با اقدام خودمی
خواست پیامی را به مجلس ومسئولان اجرائی بدهد".جالب است که دراین میان ازنمایندگان باصطلاح اصلاح طلب مجلس که ظاهرا
خود را مخالف سیاست های فلاکت آفرین اقتصادی دولت هم
میدانند،هیچ بخاری برنخاست والبته
جزاین هم انتظاری نبود.آنها را
چه کار به دغدغه نفرین شدگان! مگرآنها
دردوردان 8 ساله خود نشان
ندادند که چیزی جز دغدغه شکم سیران راندارند. براستی پیام شعله های آتش چه بود؟! غیراز رقص شعله هائی که
ازهرکران پیداست وآن خاکستربجامانده ازپیکرش،اونامه ای هم ازخودبجاگذاشته
است که درآن علت اقدام خود را بیکاری وبی اعتنائی به سرنوشت خویش عنوان
کرده است.بیکاری وبی اعتنائی!این دوواژه ای که اگرجان پیداکنند ومبارزه با آن ها به کنش مطالباتی وفراگیرهمه بیکاران
وآن انبوه درشرف
پیوستن به لشکرعظیم طردشدن
تبدیل گردد،می تواند شعله آتش را نه بجان خود-همان جان
های شیفته ای که مدتی پیش ترنمایش اعتراضی وتراژیک مشابهی را درمقابل
مقرریاست جمهوری برپاکردند- که به جان نظام حاکم بیافکند.