Monday, March 03, 2014

!نیروی رانش و نسل جوان

نیروی رانش و نسل جوان

الف- نیروی رانش و نسل جدید. برنامه صفحه آخرصدای آمریکا درگفتگوئی با دوتن مورخ و روزنامه نگار درباره کودتای سوم اسفندرضاخان و با نقش آفرینی محللی چون سیدضیاء، گزارشی دارد* که در آن به صراحت  به نقش انگلستان دربرپائی این کودتا و تأسیس خاندان سلطنتی پهلوی اشاره دارد.
این یکی از رخدادهای مهم تاریخی در طی قرن گذشته است که  نشان می دهد چرا خواست استقلال و مبارزه علیه استبداد به یکی از مهمترین خواست های چندین دهه مردم ایران تبدیل شده است. البته اشاره به این واقعه حرف تازه ای نیست و تنها بیان گوشه ای از اسنادتاریخی و روایت های مستند مربوط به چگونگی سرکارآمدن خاندان پهلوی است. موارد مهم دیگری چون کودتای 28 مرداد هم وجود دارند که حالا چندسالی است که زمامداران آمریکا به نوعی  رسما به آن اعتراف و بطورضمنی و البته دیپلماتیک از آن پوزش خواهی می کنند. با این همه پخش چنین گزارشی برای نسل جوانی که بدنبال یافتن حقیقت ماجراست، بویژه برای کسانی که نمی خواهند قضاوت و کنششان صرفا تحت تأثیرنیروی رانش از وضعیت و واکنش به آن قرارگیرد و علاقمند به  بررسی همه وجوه واقعیت هستند، در جای خود واجداهمیت است.
نیروی رانش چیست؟
آن نیرو ئی است  که سبب عکس العمل یک جانبه علیه وضعیت نامطوب حاکم برخود و جامعه می شود.  صاحب چنین رویکردی چندان  شائق به بررسی زمینه های ووقوع یک رخداد و و نیزبه پی آمدهای آن رخداد نیست و در برخورد با پدیده  پیچیده و چندوجهی چون انسان و جامعه  نگاه یک بعدی و تک علتی دارد. لاجرم قادرنیست در بررسی رخداد ها و  خروج از وضعیت نامطلوب همه جبنه های دخیل در تحول را درنظربگیرد. بطورمشخص قادرنیست تدارک لازم را برای دست یابی به دمکراسی  و برابری که از خواست های انقلاب نیمه تمام مشروطیت و نیزانقلاب بهمن  بود، صورت دهد.
این رویکرد نه فقط درنسل زمان شاه در مبارزه علیه نظام سلطنتی وجود داشت بلکه هم چنین در نسل کنونی درعکس العمل به آن چه صورت گرفته  نیزحاکم است و این یعنی این که هنوزهم  ما متأسفانه  در یک دورو تسلسل باطل واکنشی گرفتاریم. که البته بدون بیرون آمدن از این این دورو تسلسل، روشن است که هنوز آمادگی لازم  را برای برون رفت از وضعیت و حرکت سنجیده به سوی اهداف عالیه خود  یعنی دموکراسی استقلال و عدالت اجتماعی را پیدانکرده ایم.
حرکت تحت تأثیر نیروی رانش و گریز از ضعیت،  ویژگی عمده اش یک جانبه گری و لحظه را دیدن و سیاه و سفید  ویا  مطلق کردن صف دموکراسی و صف ارتجاع و دشمنان دموکراسی است.انقلاب بهمن که در اصل مبارزه ای بود برای آزادی و دموکراسی و استقلال و نیز رشد عادلانه و موزون اقتصادی و اجتماعی، بدلیل غلبه نیروی رانش یک جانبه برنسل انقلاب، به نقش نیروهای واپسگرا و دشمنان دمکراسی کمین کرده درصفوف انقلاب یعنی روحانیت و سایرنیروهای سنت گرائی که از منظرمنافع ارتجاعی و ضددمکراتیک خود درصفوف مردم جاخوش کرده بودند بی اعتناماندیم. و حال آنکه لازم بود که با ایجادمرزبندی های لازم توسط بخش های آگاه ترجامعه،  صفوف مردم  نسبت به  دستبرد و نفوذ گفتمان آنها  و بویژه عواقب کسب فرادستی آنها برجنبش هوشیارمی شدند. نسل کنونی هم به شکل دیگری ممکن است همین اشتباه را تحت تأثیر نیروی رانش علیه وضعیت مرتکب شود. البته در اینجا غرض نقد و انتقاد بر به  یک جانبگی این نیروی رانش است و نه خدشه واردکردن بر  اصل مبارزه علیه استبداد و ناعدالتی . برعکس فاصله گرفتن از طلسم نیروی رانش فرصت تازه ای بری مؤثرترکردن مبارزه علیه دشمنان دمکراسی و دست یابی به اهداف پایه ای فراهم می کند..
به گمان من اگر از این منظربه نقدانقلاب بهمن به نشینیم  نه فقط روی نقص و یک جانبگی مبارزه نسل پیشین علیه استبداد حاکم  و کم بهادادن آنها به افشاگری علیه تاریک اندیشی و مواضع مرتجعانه روحانیت جاخوش کرده در صفوف انقلاب تمرکزخواهیم داشت، بلکه درعین حال مبنائی برای پیشروی امروز خود با استفاده از تجربه و ناکامی نسل گذشته در وصول به اهداف خود پیداخواهیم کرد. اگر در انقلاب بهمن درمبارزه علیه  نظام سلطنت به عنوان دشمن  دمکراسی و حاکم برکشور، جدائی دین و دولت از حکومت را نیزبه عنوان شاخص مهم  دیگری از دموکراسی در نظر می گرفتیم و وسیعا درتبلیغ و ترویج آن و افشاء و منزوی کردن روحانیت و گفتمان اسلام سیاسی  توسط طیف گسترده بخش آگاه ترو مدرن تر و مترقی جامعه می کوشیدیم  دیگرخمینی  و اسلام یعنی  دشمنان قسم خورده دموکراسی نمی توانستند به این آسانی و زیرچتروحدت کلمه هژمونی یافته و اقتداریک جانبه کسب کند. اما یک جانبگی و جادوی نیروی رانش حاکم براذهان و عمل فعالین  اجازه نداد که دمکراسی با مؤلفه ها و مشخصه های اصلی و جامع خود مطرح بشوند. در نتیجه این رویکرد استبداد فقط در سیمای یک فرد (سلطنت)  و نوع خاصی ازنظام های استبدادی خلاصه شد و معنای وجودی پیدامی کرد و حال آنکه استبدادجان سخت فراگیرتر و جان سخت ترازآن بود. استبداد هم چون روحی است که در کالبدهای متعددی می تواند حلول کند. و تا مادامی که در اشکال متنوع خود و ریشه های مشترکش شناسائی نشود نتیجه هرتلاشی دربهترین حالت جابجاکردن چهره ها و نوع خاصی ازاستبداد خواهد بود و نه به گورسپردن اصل استبداد.
  صدای آمریکا وکودتای سوم اسفند:
http://ir.voanews.com/media/all/last_page/latest.html?z=1868

No comments: