برای درهم شکستن یورش رژیم!
تقی روزبهTaghi_roozbeh@yahoo.com
درروزهای اخیر،درمیان دهها و صدها رویدادی که هرروزوهفته وماه بوقوع می پیوندد، شاهد دورویدادتکان دهنده یعنی قتل یک دانشجو بدست آدم کشان رژیم ودستگیری منصوراسانلوفعال سرشناس سندیکای کارگری هستیم .
این نوشته کوتاه برآن است تا ازخلال همین دورویداد نقبی به وضعیت عمومی جنبش ونقاط قوت و آسیب پذیرآن بزند.
-درآستانه 16 آذر،رژیم یک باردیگردست به جنایتی هولناک زد وبدست یکی ازمزدوران بسیجی خود درسبزواردانشجوی پسری را به بهانه صحبت با یک دختردانشجوی دیگر،به قتل رساند.یک نمود عریان ازماهیت وعملکردروزانه و تبه کارانه رژیم ودرکسوت یک ولی فقیه کوچک وتمام عیاری که درآن هرمزدوروابسته به دستگاه ولایت می توانددرهررده ای همزمان درنقش قاضی،دادستان ومجری ظاهر شود.البته مطابق معمول برای بیرون کشیدن خود از این گونه مخمصه ها،رژیم آن را بحساب اقدام خود سرانه ولی غیرقابل اجتناب یک بسیجی سرشارازغیرت مذهبی و بخشم آمده از توهین به مقدماست مذهبی خواهد گذاشت، تامبادا برای یک لحظه هم شده پاسداران و بسیجی های مزدورخود را دچاردلسردی و تردید نکند.اماهمانطورکه واکنش های سریع واولیه محافل وتشکل های دانشجوئی نشان می دهد،خوشبختانه حنای تزویروریای رژیم بی رنگ است واین گونه ترفندهادراین دیار، دیگرنمی تواندکسی را بفریبد.محکوم کردن رژیم و بطورمشخص نهاد سپاه پاسداران که به مأموریت ازدستگاه ولایت درصدداست تا دانشگاه ها را به پادگان های مطیع وگوش بفرمان خود تبدیل کند،نشان می دهد که افکارعمومی به خوبی به معنا ونقش این گونه"افراد ومحافل خودسر"پی برده است. وبطریق اولی به معنای وعده های مزورانه ای که معمولادرپی بروزاین گونه جنایت ها برای تشکیل هیئت های تحقیق داده می شود،وهدفی هم جزمشمول مرورزمان کردن فاجعه وعقیم ساختن واکنش های مؤثر اعتراضی را دنبال نمی کند.
-دستگیری مجدد اسانلو درفاصله کمی پس ازآزادی مشروط وی بدنبال یک بازداشت طولانی 8 ماهه و درحالی که هنوزباندهای روی چشم جراحی شده خودرا برنگرفته بود،نشان می دهد که تاچه حدرژیم نگران خیزش جنبش های مستقل کارگری ودست یابی آنان به تشکل های مستقل وچهره های شناخته شده ومتعلق به آن است.درجامعه ولایت زده آنها،حقی بنام اپوزیسیون بودن وجودندارد. بلکه دربهترین حالت تنها می توان نقش "اپوزیسیون" را بازی کرد.وایفای این نقش هم فقط می تواند توسط نیروهای خودی که دامنه آن نیزروزبه روزتنگ تروخودی ترمی شود وکسانی که صرفا دارای "سلایق" دیگری هستند،برآید.درچنین نظامی،ولی فقیه تنها می تواند تجسم یک امت صغیروتوده وار باشد.وبنابراین طلوع یک جامعه متکثر و متکی برنهادهای خود بنیاد، درحکم شکستن شیشه عمراین نظام است. اما علیرغم همه این ها، تحقق وپیاده کردن این رؤیا دارد باگذشت هرروز به کابوسی برای رژیم تبدیل می شود.چرا که جامعه، حیات و ممات خود را درگرومبارزه بی وقفه بااین مالیخولیا می بیند،درنبردی مداوم ورویارودرتمامی سطوح ازرأس هرم و دستگاه ولایت گرفته تا قاعده هرم. ازمقاومت به اشکال گوناگون دربرابرفرامین ولی فقیه تا مقاومت دربرابرامرونهی یک بسیجی دون پایه. دردانشگاه و کارخانه و خیابان ودرهرنقطه ای ازکشور،به نمایان ترین وجهی شاهد مبارزه علیه قیمومت طلبی فراگیر ومبارزه برای رهائی و آزادی وبرابری هستیم.
نگاهی به فراسوی این دورویداد،هم چنین چند نکته مهم را دربرابرما قرارمی دهد:
نخست آن که معلوم شده اقدامات معمول مهارکننده شامل تهدید وفشار و"ستاره" دارکردن و یا آویزان کردن شمشیر تهدیدوپرونده سازی وبازداشت برفرازسرفعالین و تهدید به بازداشت مجدد کسانی که باهزاران قیدو بند اززندان آزاد شده اند، فاقد کارآئی لازم است.بعبارتی دیگر حربه سرکوب بروال کنونی در به تمکین واداشتن جنبش مقاومت، با شکست و ناکامی مواجه شده ورژیم برای ایجاد رعب و ترس بیشتر، بیش ازپیش ناچارمی گردد که درقالب کانگستر و آدم دزد و آدم کش وارد میدان عمل بشود.
ازسوی دیگر،اگردرنظربگیریم که هرسرکوبی برای خاموش کردن مقاومتی است که صورت می گیرد،آنگاه به موازات مشاهده سرکوب وگسترش آن،همزادآن یعنی مقاومت وگسترش آن را نیزباید مشاهده کنیم. چراکه مقاومت و سرکوب دوهمزادی هستند که پابه پای هم پبش می روند ووجودیکی مبین وجود آن دیگری است.این گونه نگاه کردن به مسأله البته بشیوه برهان خلف است واستفاده ازبرهان خلف نیز بعنوان یک استدلال مکمل و برای آنانی،که ازقضا کم هم نیستند، وعادت دارند فقط نیمه خالی لیوان را به بینند بی فایده نیست. برای نشان دادن آن که لیوان، نیمه پری هم دارد ولازم است که ما همواره درارزیابی های خود به آن نیز توجه کنیم.اما گذشته از فایده مزبور،این نیزواقعیتی است که اکنون درجامعه خودمان،مقاومت ازسطوح زیرزمینی،ناخوداگاه ونامرئی فراتررفته.بطوری که برای نشان پدیده ای که هرروز وهرلحظه ودرهرکوی وبرزن،درمیان لایه های گوناگون اجتماعی اعم از کارگران،دانشجویان وزنان و ملیت های تحت ستم و هنرمندان واقلیت های مذهبی ودگراندیشان و... جاری است نیازچندانی به متوسل شدن برهان خلف نیست.چراکه پژواک این مقاومت ها، هرساعت وهرروز،درجای جای کشورمان،بصورگوناگون،اعم ازتجمع وفریاداعتراض،طرح مطالبات وانتشار بیانیه ها وانتقال پیام ها،از درون سلولها وزندان های رژیم تا درون کارخانه ها و محلات و خیابانها ودانشگاه ها و...همواره دربرابرگوش ها و چشمانمان جاری است.
بنابراین اولین نکته مهم آنست که نگذاریم مقاومت گسترده موجود درپشت سرکوب و قدرت نمائی رژیم مغفول و پنهان بماند. هدف رژیم ازتیزکردن لبه سرکوب نیزچیزی جزمرعوب و مغفول ساختن این مقاومت جاری وهم اکنون موجود ولاجرم غفلت ازپرداختن به آن و بالیدن آن نیست.
-تیزکردن لبه سرکوب علیرغم این ادعای رژیم که مقابله با بحران هسته ای را بعنوان اولویت نخست خود اعلام می کند،نشان دهنده واقعیت دیگری است.وآن این که سرکوب مردم وفعالین اجتماعی باهدف تثبیت پایه های لرزان استبداد و استثمار،اولویت نخست او را تشکیل می دهد.واین البته جنبه ای از خصلت اغواگرانه وفراافکنانه بحران هسته ای است که رژیم بعنوان یکی ازدوقطب مولد این بحران درتلاش است تا تحت پوشش آن، به هدف خود برسد.چنانکه می دانیم ودیده ایم، درمقطع بحران سفارت نیزهمین سیاست دامن زدن به تضادهای خارجی را بامهارت کامل بعنوان دستمایه ای برای تصفیه حساب های داخلی و سرکوب مطالبات انقلاب بکارگرفت. پس مسأله اصلی ونهائی رژیم، مرتفع ساختن خطرشعله ورشدن جنبش مقاومت توده ای است. جنبش ومقاومتی که خوشبختانه گرچه اصالت وریشه درونی دارد،اما رژیم سخت تمایل دارد که بدان انگ وابستگی به قدرت های بزرگ،که البته شب وروز برای تحت کنترل قرارداد آن درتلاشند، بزند.
- این که رژیم با چنین "جسارتی" بی واهمه ازمجازات خود، به اقداماتی تحریک آمیز چون قتل دانشجو و یا دستگیری یک فعال سرشناس کارگری مبادرت می ورزد،بهیچ وجه تصادفی نیست.بلکه فقط نشان می دهد که رژیم با وقوف به شکاف های هنوزموجود بین دامنه سرکوب ودامنه مقاومت،برآنست که حداکثربهره را ازتوازن موجود برای جلوگیری ازبهم خوردن آن ببرد.
-واقعیت دیگر آن است که جنبش و مقاومتی که ازآن سخن می رانیم،اکنون خود را اساسا درنبردها ومبارزات موضعی بی شمار،گسترده ولی پراکنده نشان می دهد.یعنی درقالب خرده جنبش های بیشماری درسطح دانشجوئی و کارگری و زنان و ... . بنابراین ما شاهد حضور جنبش ها هستیم ولی نه هنوز جنبشِ جنبش ها. بنابراین گسترش وپیوند افقی این جنبش ها بایکدیگر ازیکسوو گسترش هرکدام ازآنها درجهت پایگان اجتماعی خود ازسوی دیگر،مهمترین عاملی است که می تواند توازن قوا را بسود جنبش وبرقراری معادله نتوانستن بالائی ها ونخواستن پائینی ها فراهم کند.
واگردرنظربگیریم که واقعیت یافتن این جنبش های بیشمار به مثابه مصالح اولیه و پایه ای برای بنانهادن یک جنبشِ جنبش ها،جنبشی متکثر ومبین وحدت درکثرت، ازچه اهمیت بنیادینی برخورداراست، آنگاه به اهمیت فراهم آمدن این زیرساخت ها و مصالح پایه ای تشکیل دهنده جنبشِ جنبش ها ازیکسو ومعطوف شدن تلاش ها به این گام دوم راهبردی وکیفی دربهم زدن توازن قوای موجود ازطرف دیگرپی خواهیم برد.البته نیازبه گفتن ندارد که چنین جنبشی یک شبه وبه صرف اراده وآرزوی این یاآن فرد واین یاآن جریان شکل نخواهد گرفت.بااین همه تلاش های هدفمند،مشترک و مداوم همه آگاهین وفعالین مبارزات اجتماعی به سیرتکوین جنبش،درشتاب دادن دادن می تواند نقش کلیدی بازی کند.بشرط آنکه همه پاروها،دراین رودخروشانی که همه درمتن آن قرارگرفته ایم، درجهت همسوئی بکارگرفته شود.
مسأله اصلی آنست که بدانیم جویبارهای بسیارگوناگونی هم اکنون براه افتاده اند ورژیم درفازمسدودکردن مجاری آن ناکام مانده است. وهم اکنون نیز سخت نگران به هم پیوستن آنها و تشکیل شط خروشانی ازپیوستن آنها به یکدیگراست. آماج ومعنای سرکوب های اخیرنیز پراکندن بذر رعب ووحشت باهدف فلج کردن توان فراروی جنبش وازکارانداختن عناصری است که می توانند این جویبارها را بهم متصل کنند.واگرازاین منظربه معنای این رویدادهابنگریم،خواهیم دیدکه علیرغم آن که رژیم خود رادرموقعیت تعرض قرارداده وظاهرا سخت و قدرتمند بنظرمی رسد،اما درمحتوا وگوهرخود،نیروی محرکه این تهاجم را چیزی جزترس ازفروریزی کامل پایه های اقتدار و جلوگیری ازبهم پیوستن این جویبارها،وممانعت ازشکل گیری حلقه دوم مقاومت ولاجرم بهم خوردن توازن قوای موجود،تشکیل نمی دهد.
-والبته قرارگرفتن درچنین شرایط خطیری،وظایف مهمی را دربرابرهمه فعالین مبارزات اجتماعی وسیاسی قرارمی دهد.آن ها باید بتوانند نقش حساس خود را دردرهم شکستن تعرض رژیم وبرقرارکردن حلقه دوم مقاومت بکارگیرند. شکست رژیم درفازنخست و خفه کرتن هرگونه مقاومت، البته اعتمادبنفس لازم واولیه را دربرابر پوشالی بودن اقتدارژیم فراهم می رود، اما این به معنای آسان گرفتن چالش های فازجدید مبارزه نیست.برعکس ازآنجا که شکل گیری حلقه دوم،درعین حال به معنای تنگ ترشدن حلقه طناب به گردن استبداد است،لاجرم با مقاومت و خشونت ولگدپراکنی بیشتری ازجانب آن مواجه می شود. وبهمین دلیل نیازمند فداکاری و تلاش های دوچندان است.
بی شک دردرهم شکستن این یورش رژیم،صرفنظرازمقاومت تعیین کننده جنبش ها وفعالین داخل کشور،نباید نقش مکمل و پشتیبانی کننده نیروهای مدافع زحمتکشان و دموکراسی درخارج کشور رادست کم گرفت.آنها نه فقط بعنوان بخشی ازاین جنبش وظایف معینی بعهده دارند،بلکه هم چنین دارای امکانات بالفعل وبالقوه مهم لجستیکی درعرصه های گوناگون عملی و سیاسی و نظری درپشتیبانی وتقویت جنبش ودرهم شکستن تهاجم رژیم هستند.امکانات و ظرفیت هائی که تاکنون تنها گوشه کوچکی ازآن مورداستفاده قرارگرفته است.
******
درجوامع طبقاتی، دولت ها علیرغم آن که درماهیت خود بیان کننده سلطه طبقاتی هستند،اما دوام وبقاء خود را عمومامدیون ایفای نقشی هستند که بعنوان میانجی وداور درمنازعات طبقاتی واجتماعی ظاهرمی شوند وبه بهانه دفاع از کیان جامعه وحفظ امنیت آن نقش واقعی خود به پیش می برند. به اندازه ای که دولت ها ازاین نقش میانجیگرانه خود،فاصله می گیرند بهمان اندازه ازپوشش توجیه کننده بقاء خود دورشده و شکننده ترمی شوند. تردید نکنیم، دولتی که ناچارمی شود درنقش گانگستروآدم کش ظاهرگردد،نشان دهنده آنست که علیرغم همه هراس افکنی ها وعربده کشی ها،دربنیادهای وجودی خود سخت شکننده ترشده است.درچنین شرایطی است که با آگاهی مدافعان دمکراسی و آزادی و برابری به کنه روندها ومداخله در سمت گیری آن ها بسود اهداف برنامه ای خود، تلاش های سرکوب گرانه وظاهراجسارت آمیزرژیم می تواند ازقضا برخلاف هدف های آن، منجر به تقویت شکل گیری حلقه دوم مقاومت وقوام گرفتن جنبشِ جنبش ها گردد.نباید فراموش کنیم که نبردهای فردا ازدل نبردهای امروزبیرون می آید و عقب نشاندن رژیم درنبردهای امروز است که راه پیروزی نبردهای آینده را هموارمی کند. پس باهمه توان خود برای محکوم کردن آدم کشی و آزادی اسانلو و همه زندانیان وبرای فلج کردن حربه سرکوب وهموارساختن پیروزی های فردا بکوشیم.
2006-11-21 /21-08.85
www.taghi-roozbeh.blogspot.com/
تقی روزبهTaghi_roozbeh@yahoo.com
درروزهای اخیر،درمیان دهها و صدها رویدادی که هرروزوهفته وماه بوقوع می پیوندد، شاهد دورویدادتکان دهنده یعنی قتل یک دانشجو بدست آدم کشان رژیم ودستگیری منصوراسانلوفعال سرشناس سندیکای کارگری هستیم .
این نوشته کوتاه برآن است تا ازخلال همین دورویداد نقبی به وضعیت عمومی جنبش ونقاط قوت و آسیب پذیرآن بزند.
-درآستانه 16 آذر،رژیم یک باردیگردست به جنایتی هولناک زد وبدست یکی ازمزدوران بسیجی خود درسبزواردانشجوی پسری را به بهانه صحبت با یک دختردانشجوی دیگر،به قتل رساند.یک نمود عریان ازماهیت وعملکردروزانه و تبه کارانه رژیم ودرکسوت یک ولی فقیه کوچک وتمام عیاری که درآن هرمزدوروابسته به دستگاه ولایت می توانددرهررده ای همزمان درنقش قاضی،دادستان ومجری ظاهر شود.البته مطابق معمول برای بیرون کشیدن خود از این گونه مخمصه ها،رژیم آن را بحساب اقدام خود سرانه ولی غیرقابل اجتناب یک بسیجی سرشارازغیرت مذهبی و بخشم آمده از توهین به مقدماست مذهبی خواهد گذاشت، تامبادا برای یک لحظه هم شده پاسداران و بسیجی های مزدورخود را دچاردلسردی و تردید نکند.اماهمانطورکه واکنش های سریع واولیه محافل وتشکل های دانشجوئی نشان می دهد،خوشبختانه حنای تزویروریای رژیم بی رنگ است واین گونه ترفندهادراین دیار، دیگرنمی تواندکسی را بفریبد.محکوم کردن رژیم و بطورمشخص نهاد سپاه پاسداران که به مأموریت ازدستگاه ولایت درصدداست تا دانشگاه ها را به پادگان های مطیع وگوش بفرمان خود تبدیل کند،نشان می دهد که افکارعمومی به خوبی به معنا ونقش این گونه"افراد ومحافل خودسر"پی برده است. وبطریق اولی به معنای وعده های مزورانه ای که معمولادرپی بروزاین گونه جنایت ها برای تشکیل هیئت های تحقیق داده می شود،وهدفی هم جزمشمول مرورزمان کردن فاجعه وعقیم ساختن واکنش های مؤثر اعتراضی را دنبال نمی کند.
-دستگیری مجدد اسانلو درفاصله کمی پس ازآزادی مشروط وی بدنبال یک بازداشت طولانی 8 ماهه و درحالی که هنوزباندهای روی چشم جراحی شده خودرا برنگرفته بود،نشان می دهد که تاچه حدرژیم نگران خیزش جنبش های مستقل کارگری ودست یابی آنان به تشکل های مستقل وچهره های شناخته شده ومتعلق به آن است.درجامعه ولایت زده آنها،حقی بنام اپوزیسیون بودن وجودندارد. بلکه دربهترین حالت تنها می توان نقش "اپوزیسیون" را بازی کرد.وایفای این نقش هم فقط می تواند توسط نیروهای خودی که دامنه آن نیزروزبه روزتنگ تروخودی ترمی شود وکسانی که صرفا دارای "سلایق" دیگری هستند،برآید.درچنین نظامی،ولی فقیه تنها می تواند تجسم یک امت صغیروتوده وار باشد.وبنابراین طلوع یک جامعه متکثر و متکی برنهادهای خود بنیاد، درحکم شکستن شیشه عمراین نظام است. اما علیرغم همه این ها، تحقق وپیاده کردن این رؤیا دارد باگذشت هرروز به کابوسی برای رژیم تبدیل می شود.چرا که جامعه، حیات و ممات خود را درگرومبارزه بی وقفه بااین مالیخولیا می بیند،درنبردی مداوم ورویارودرتمامی سطوح ازرأس هرم و دستگاه ولایت گرفته تا قاعده هرم. ازمقاومت به اشکال گوناگون دربرابرفرامین ولی فقیه تا مقاومت دربرابرامرونهی یک بسیجی دون پایه. دردانشگاه و کارخانه و خیابان ودرهرنقطه ای ازکشور،به نمایان ترین وجهی شاهد مبارزه علیه قیمومت طلبی فراگیر ومبارزه برای رهائی و آزادی وبرابری هستیم.
نگاهی به فراسوی این دورویداد،هم چنین چند نکته مهم را دربرابرما قرارمی دهد:
نخست آن که معلوم شده اقدامات معمول مهارکننده شامل تهدید وفشار و"ستاره" دارکردن و یا آویزان کردن شمشیر تهدیدوپرونده سازی وبازداشت برفرازسرفعالین و تهدید به بازداشت مجدد کسانی که باهزاران قیدو بند اززندان آزاد شده اند، فاقد کارآئی لازم است.بعبارتی دیگر حربه سرکوب بروال کنونی در به تمکین واداشتن جنبش مقاومت، با شکست و ناکامی مواجه شده ورژیم برای ایجاد رعب و ترس بیشتر، بیش ازپیش ناچارمی گردد که درقالب کانگستر و آدم دزد و آدم کش وارد میدان عمل بشود.
ازسوی دیگر،اگردرنظربگیریم که هرسرکوبی برای خاموش کردن مقاومتی است که صورت می گیرد،آنگاه به موازات مشاهده سرکوب وگسترش آن،همزادآن یعنی مقاومت وگسترش آن را نیزباید مشاهده کنیم. چراکه مقاومت و سرکوب دوهمزادی هستند که پابه پای هم پبش می روند ووجودیکی مبین وجود آن دیگری است.این گونه نگاه کردن به مسأله البته بشیوه برهان خلف است واستفاده ازبرهان خلف نیز بعنوان یک استدلال مکمل و برای آنانی،که ازقضا کم هم نیستند، وعادت دارند فقط نیمه خالی لیوان را به بینند بی فایده نیست. برای نشان دادن آن که لیوان، نیمه پری هم دارد ولازم است که ما همواره درارزیابی های خود به آن نیز توجه کنیم.اما گذشته از فایده مزبور،این نیزواقعیتی است که اکنون درجامعه خودمان،مقاومت ازسطوح زیرزمینی،ناخوداگاه ونامرئی فراتررفته.بطوری که برای نشان پدیده ای که هرروز وهرلحظه ودرهرکوی وبرزن،درمیان لایه های گوناگون اجتماعی اعم از کارگران،دانشجویان وزنان و ملیت های تحت ستم و هنرمندان واقلیت های مذهبی ودگراندیشان و... جاری است نیازچندانی به متوسل شدن برهان خلف نیست.چراکه پژواک این مقاومت ها، هرساعت وهرروز،درجای جای کشورمان،بصورگوناگون،اعم ازتجمع وفریاداعتراض،طرح مطالبات وانتشار بیانیه ها وانتقال پیام ها،از درون سلولها وزندان های رژیم تا درون کارخانه ها و محلات و خیابانها ودانشگاه ها و...همواره دربرابرگوش ها و چشمانمان جاری است.
بنابراین اولین نکته مهم آنست که نگذاریم مقاومت گسترده موجود درپشت سرکوب و قدرت نمائی رژیم مغفول و پنهان بماند. هدف رژیم ازتیزکردن لبه سرکوب نیزچیزی جزمرعوب و مغفول ساختن این مقاومت جاری وهم اکنون موجود ولاجرم غفلت ازپرداختن به آن و بالیدن آن نیست.
-تیزکردن لبه سرکوب علیرغم این ادعای رژیم که مقابله با بحران هسته ای را بعنوان اولویت نخست خود اعلام می کند،نشان دهنده واقعیت دیگری است.وآن این که سرکوب مردم وفعالین اجتماعی باهدف تثبیت پایه های لرزان استبداد و استثمار،اولویت نخست او را تشکیل می دهد.واین البته جنبه ای از خصلت اغواگرانه وفراافکنانه بحران هسته ای است که رژیم بعنوان یکی ازدوقطب مولد این بحران درتلاش است تا تحت پوشش آن، به هدف خود برسد.چنانکه می دانیم ودیده ایم، درمقطع بحران سفارت نیزهمین سیاست دامن زدن به تضادهای خارجی را بامهارت کامل بعنوان دستمایه ای برای تصفیه حساب های داخلی و سرکوب مطالبات انقلاب بکارگرفت. پس مسأله اصلی ونهائی رژیم، مرتفع ساختن خطرشعله ورشدن جنبش مقاومت توده ای است. جنبش ومقاومتی که خوشبختانه گرچه اصالت وریشه درونی دارد،اما رژیم سخت تمایل دارد که بدان انگ وابستگی به قدرت های بزرگ،که البته شب وروز برای تحت کنترل قرارداد آن درتلاشند، بزند.
- این که رژیم با چنین "جسارتی" بی واهمه ازمجازات خود، به اقداماتی تحریک آمیز چون قتل دانشجو و یا دستگیری یک فعال سرشناس کارگری مبادرت می ورزد،بهیچ وجه تصادفی نیست.بلکه فقط نشان می دهد که رژیم با وقوف به شکاف های هنوزموجود بین دامنه سرکوب ودامنه مقاومت،برآنست که حداکثربهره را ازتوازن موجود برای جلوگیری ازبهم خوردن آن ببرد.
-واقعیت دیگر آن است که جنبش و مقاومتی که ازآن سخن می رانیم،اکنون خود را اساسا درنبردها ومبارزات موضعی بی شمار،گسترده ولی پراکنده نشان می دهد.یعنی درقالب خرده جنبش های بیشماری درسطح دانشجوئی و کارگری و زنان و ... . بنابراین ما شاهد حضور جنبش ها هستیم ولی نه هنوز جنبشِ جنبش ها. بنابراین گسترش وپیوند افقی این جنبش ها بایکدیگر ازیکسوو گسترش هرکدام ازآنها درجهت پایگان اجتماعی خود ازسوی دیگر،مهمترین عاملی است که می تواند توازن قوا را بسود جنبش وبرقراری معادله نتوانستن بالائی ها ونخواستن پائینی ها فراهم کند.
واگردرنظربگیریم که واقعیت یافتن این جنبش های بیشمار به مثابه مصالح اولیه و پایه ای برای بنانهادن یک جنبشِ جنبش ها،جنبشی متکثر ومبین وحدت درکثرت، ازچه اهمیت بنیادینی برخورداراست، آنگاه به اهمیت فراهم آمدن این زیرساخت ها و مصالح پایه ای تشکیل دهنده جنبشِ جنبش ها ازیکسو ومعطوف شدن تلاش ها به این گام دوم راهبردی وکیفی دربهم زدن توازن قوای موجود ازطرف دیگرپی خواهیم برد.البته نیازبه گفتن ندارد که چنین جنبشی یک شبه وبه صرف اراده وآرزوی این یاآن فرد واین یاآن جریان شکل نخواهد گرفت.بااین همه تلاش های هدفمند،مشترک و مداوم همه آگاهین وفعالین مبارزات اجتماعی به سیرتکوین جنبش،درشتاب دادن دادن می تواند نقش کلیدی بازی کند.بشرط آنکه همه پاروها،دراین رودخروشانی که همه درمتن آن قرارگرفته ایم، درجهت همسوئی بکارگرفته شود.
مسأله اصلی آنست که بدانیم جویبارهای بسیارگوناگونی هم اکنون براه افتاده اند ورژیم درفازمسدودکردن مجاری آن ناکام مانده است. وهم اکنون نیز سخت نگران به هم پیوستن آنها و تشکیل شط خروشانی ازپیوستن آنها به یکدیگراست. آماج ومعنای سرکوب های اخیرنیز پراکندن بذر رعب ووحشت باهدف فلج کردن توان فراروی جنبش وازکارانداختن عناصری است که می توانند این جویبارها را بهم متصل کنند.واگرازاین منظربه معنای این رویدادهابنگریم،خواهیم دیدکه علیرغم آن که رژیم خود رادرموقعیت تعرض قرارداده وظاهرا سخت و قدرتمند بنظرمی رسد،اما درمحتوا وگوهرخود،نیروی محرکه این تهاجم را چیزی جزترس ازفروریزی کامل پایه های اقتدار و جلوگیری ازبهم پیوستن این جویبارها،وممانعت ازشکل گیری حلقه دوم مقاومت ولاجرم بهم خوردن توازن قوای موجود،تشکیل نمی دهد.
-والبته قرارگرفتن درچنین شرایط خطیری،وظایف مهمی را دربرابرهمه فعالین مبارزات اجتماعی وسیاسی قرارمی دهد.آن ها باید بتوانند نقش حساس خود را دردرهم شکستن تعرض رژیم وبرقرارکردن حلقه دوم مقاومت بکارگیرند. شکست رژیم درفازنخست و خفه کرتن هرگونه مقاومت، البته اعتمادبنفس لازم واولیه را دربرابر پوشالی بودن اقتدارژیم فراهم می رود، اما این به معنای آسان گرفتن چالش های فازجدید مبارزه نیست.برعکس ازآنجا که شکل گیری حلقه دوم،درعین حال به معنای تنگ ترشدن حلقه طناب به گردن استبداد است،لاجرم با مقاومت و خشونت ولگدپراکنی بیشتری ازجانب آن مواجه می شود. وبهمین دلیل نیازمند فداکاری و تلاش های دوچندان است.
بی شک دردرهم شکستن این یورش رژیم،صرفنظرازمقاومت تعیین کننده جنبش ها وفعالین داخل کشور،نباید نقش مکمل و پشتیبانی کننده نیروهای مدافع زحمتکشان و دموکراسی درخارج کشور رادست کم گرفت.آنها نه فقط بعنوان بخشی ازاین جنبش وظایف معینی بعهده دارند،بلکه هم چنین دارای امکانات بالفعل وبالقوه مهم لجستیکی درعرصه های گوناگون عملی و سیاسی و نظری درپشتیبانی وتقویت جنبش ودرهم شکستن تهاجم رژیم هستند.امکانات و ظرفیت هائی که تاکنون تنها گوشه کوچکی ازآن مورداستفاده قرارگرفته است.
******
درجوامع طبقاتی، دولت ها علیرغم آن که درماهیت خود بیان کننده سلطه طبقاتی هستند،اما دوام وبقاء خود را عمومامدیون ایفای نقشی هستند که بعنوان میانجی وداور درمنازعات طبقاتی واجتماعی ظاهرمی شوند وبه بهانه دفاع از کیان جامعه وحفظ امنیت آن نقش واقعی خود به پیش می برند. به اندازه ای که دولت ها ازاین نقش میانجیگرانه خود،فاصله می گیرند بهمان اندازه ازپوشش توجیه کننده بقاء خود دورشده و شکننده ترمی شوند. تردید نکنیم، دولتی که ناچارمی شود درنقش گانگستروآدم کش ظاهرگردد،نشان دهنده آنست که علیرغم همه هراس افکنی ها وعربده کشی ها،دربنیادهای وجودی خود سخت شکننده ترشده است.درچنین شرایطی است که با آگاهی مدافعان دمکراسی و آزادی و برابری به کنه روندها ومداخله در سمت گیری آن ها بسود اهداف برنامه ای خود، تلاش های سرکوب گرانه وظاهراجسارت آمیزرژیم می تواند ازقضا برخلاف هدف های آن، منجر به تقویت شکل گیری حلقه دوم مقاومت وقوام گرفتن جنبشِ جنبش ها گردد.نباید فراموش کنیم که نبردهای فردا ازدل نبردهای امروزبیرون می آید و عقب نشاندن رژیم درنبردهای امروز است که راه پیروزی نبردهای آینده را هموارمی کند. پس باهمه توان خود برای محکوم کردن آدم کشی و آزادی اسانلو و همه زندانیان وبرای فلج کردن حربه سرکوب وهموارساختن پیروزی های فردا بکوشیم.
2006-11-21 /21-08.85
www.taghi-roozbeh.blogspot.com/