جنبش «زن زندگی آزادی»: شکست یا فروکش نسبی و موقت؟
«اکنون
به سوگ قیام ژینا نشستهایم تا ببینیم چرا به شکست منجر شد.»[1]
«انقلاب
مرده است، زنده باد انقلاب! انقلاب ژینا به مقابلهی مردم با ”هستهی سخت قدرت“
انجامید، اما [… به نتیجهای که میخواست نرسید]. ریزشهایی که در میان آنها پیشبینی
میشد، رخ نداد. دولت هنوز ــ به قیمت فقیرسازی و محرومسازی مردمی ــ میتواند
خود را بازتولید کند.» [2]
اینها بخشی از دو مقاله در ارزیابی جنبش زن زندگی آزادی است. رویکردهای مختلفی از بدبینی تا خوشبینی افراطی وجود دارند. اما، مسألهی ما نه خوشبینی است و نه بدبینی. در واقع، میخواهیم بدانیم که این خیزش چه دستآوردها و گشودگیهایی بهوجود آورده است و چه امکانات و نهفتگیهایی با خود همراه دارد تا با اتکای به آنها و فعلیت بخشیدنشان بتوان قلمروهای تازهای را گشود و پیش رفت.
واقعیت آن است که در وهله نخست برای مردم و قاطبه آن، فاشیسم نه در انتزاع که در زندگی واقعی و ترجمه شده به دردها و مصائب و فلاکت آنها معنا دارد و از قِبل آن وارد صحنه و تصفیه حساب با رژیم می شوند. چنان که مبارزات دودهه اخیرکارگران و معلمان و دانشجویان بخوبی نشان داده است که مردم از طریق طرح مطالباتشات و پیوندآن با حاکمیت مبارزه می کنند و گرنه بسیج و واردفارسرنگونی نمی شوند. کارگران و معلمان و دانشجویان همه وهمه در بیانیه های مکررخود چنین کرده اند. از جمله علیه فقر و طبقاتی شدن جامعه و آزادسازی قیمت ها و شوک تراپی ها... و علیه پولی وکالایی کردن آموزش و پرورش توسط معلمان ...و یا کارگران شرکت واحد و هفت تپه وغیره با شعارعلیه خصوصی و خصولتی و علیه نئولیبرالیسم هاررژیم همراه بوده است. معنی آن این است که فاشیسم بدون تکبه بر مناسبات اقتصادی و سیاسی معین، نمی تواند برای مردم معنا داشته باشد. لاجرم نفی این مناسبات بطورمشخص و ارائه بدیلی برای آن در مبارزه علیه فاشیسم رهگشا خواهد بود. شما نگاه کنید به مرزبندی های مردم کردستان، بلوچستان، دانشجویان، نفتی ها و کارگران در کلیت خود و انتشارمنشورداخلی و یا منشورزنان در داخل و خارج و مرزبندی آن با اقتدار گرایی سلطنت... هرچه هم خطر بازگشت سلطنت بیشتر شود مطمئن باشید که این نوع مرزبندیها بیشترهم می شود. ضمن آن که تاریخ نشان داده است بازگشت به گذشته و تثبیت آن هیچ گاه بدون مشت آهنین ممکن نبوده است.