درمورد پی آمدهای انفجارهسته ای کره شمالی
تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com
آزمایش بمب هسته ای توسط کره شمالی،فقط منجربه وقوع زمین لرزه ای باشدت چهارریشترکه دستگاه های زلزله نگار کره جنوبی و ژاپن توانستند آن راضبط کنندنشد،بلکه درعین حال موجب زمین لرزه ای سیاسی باابعاد بین المللی نیزگردید.زمین لرزه ای که ارکان اقتدارنظم جهانی ودرجه کارآئی آن درپاسخ به نیازهای ساکنین کره خاکی و ماهیت متناقض و تبعیض آمیز حاکم برجهان را نیزبه تکان درآورد.اکنون این سؤال دربرابرهمه قراردارد که آیا رابطه ای بین تولیدات وفرآورده های نظام حاکم برجهان با نیازهای واقعی ساکنین آن وجود دارد؟ نه فقط درمقیاس کره شمالی وتوسط مردمی که توسط یک دیکتاتورمنزوی و مالیخولیازده گروگان گرفته شده اند،بلکه هم چنین درمقیاس جهانی.بی تردید،بین کاستن از گرسنگی و ضرورت تولید سلاح هسته ای هیچ رابطه منطقی نمی توان یافت ولی البته می توان بین حفظ قدرت ومسلح شدن به سلاح هسته ای چه دربرابرگرسنگان وچه تهدیدات قدرت های خارجی رابطه مشخصی را مشاهده کرد.درمقیاس جهانی نیزاین سؤال دربرابرهمه قراردارد که براستی چه رابطه ای بین پدیده میلیاردها انسان رانده شده به حاشیه فقر وحلبی آبادها،با صدها میلیارد دلاری که سالانه صرف حفظ ونونوارکردن تجهیزات نظامی و کشتاروتدارک کشتارشود،وجود دارد؟آیا کسانی که وجودشان برای نظم سرمایه داری حکم مازادجمعیتی رادارد که باید درمرگی خموش و بیرحمانه،درگرسنگی وبی آبی وبی بهداشتی،روزانه هزاران هزاردرخاک افتند،قربانی توحش نظامی نیستند که وجودمازادتولید-وکنترل وتصاحب آن بدست اندکی محدود- آن سوی سکه اش را تشکیل می دهد؟
اگرچه اقدام کره شمالی امری غافلگیرانه وانمودمی شود،اما وقوع این انفجاربهیچ وجه امرغیرمنتظره ای نبود.طی این مسیر توسط کره شمالی ازمدت ها قبل برای همه ناظران وبویژه خود سکانداران اصلی نظم حاکم برجهان قطعی بود و حتا می توان گفت به نحوی توسط خود رژیم کره شمالی ازقبل اعلام شده بود.پس آن چه که به عنوان خشم و غافلگیری ابرازمی شود، فقط وسیله ای است برای پوشاندن ناتوانی وضعف نظم حاکم دربرابرپی آمدهای عملکردخود و مهم ترازآن فراهم ساختن آتش تهیه برای فراافکنی ازبحران هائی که ماجرای کره شمالی تنها بخشی ازآن محسوب می شود.واین نشان می دهد که سردمداران نظام مسلط برجهان هرگزقادرنیستند که حتا نیم نگاهی به ریشه ها وعلل رویدادهای ناهنجارحاکم برجهان،وقبل ازهرچیز به نتایج عملکردخود،که موجب برانگیختن چرخه ترورو خشونت و میلیتاریسمِ تقابل جویانه می گردد،بیافکنند.
ورود کره شمالی به عنوان"مهمان ناخوانده"به جرگه باشگاه های هسته ای، درشرایطی که دولت آمریکا 5 سال است بطوررسمی آنرادرلیست سیاه خود گنجانده وجزو محورهای سه گانه شرخوانده،به خودی خود وخامت بحرانی را که گریبانگیر دکترین جنگ پیش گیرانه و یک جانبه گری بوش شده به نمایش می گذارد.درواقع کره شمالی با بهره گیری از گرفتاری آمریکا درباتلاق جنگ عراق با سهولت و شتاب بیشتری راه دست یابی به سلاح هسته ای را-ازجمله ازقِبل همان بازارسیاه هسته ای که توسط هم پیمانان هسته ای آمریکا شکل گرفته بود- پیمود.
شردیگر دولت عراق بود که اکنون دربحران عمیقی عوطه وربوده و مقامات آمریکا درخلوتِ خود برای رهائی ازاین جهنمِ خود برافراشته ،دراندیشه تقسیم آن به سه کشورجداگانه هستند. این که آیا این راه حل است یا خاموش کردن آتش با پرت کردن آن به نقطه دورتر، بماند.محور سوم شرایران بودکه با وقوف به تضعیف موقعیت دولت آمریکا و بحرانی که گریبانگیرآن شده، با شروع غنی سازی اورانیوم، راه پرپیچ و خم وآکنده ازبحران آفرینی را برگزید.
واکنش خشم آلود دولت آمریکا و دیگرقدرت ها دربرابراقدام کره شمالی،یک باردیگرسرشت دوگانه سیاست های دولت امریکا ومتحدینش را به نمایش گذاشت: چشم فروبستن به تلاش های مشابه اسرائیل دردست یابی به چنین سلاح هائی وفراترازآن یاری رساندن به آن کشور. ونیز نحوه برخورد با تلاش های مشابه دولت هند و پاکستان درمسلح کردن خود به سلاح هسته ای که درچهارچوب موازنه مورد نظرامپریالیسم درمنطقه قابل تحمل و مجازتلقی می شدند.اگراین برخورد ها را درکناربرخورد کاملا متفاوت آن ها با تلاش های مشابه کشورهائی که دوست آنها تلقی نمی شدند بگذاریم آن گاه بخوبی متوجه ابعاد این سیاست بک بام ودوهوامی شویم والبته متوجه این حقیقت که حیات امپریالیسم با میلیتاریسم و جنگ وتخریب گره تنگاتنگی خورده است. درحقیقت انباشت زرادخانه ها واعمال سیاست های دوگانه،نشان می دهد که آن ها هرگزمخالف اشاعه و دامن زدن به سلاح های کشتارجمعی نبوده ونیستد. بلکه فقط مخالف دست یابی دشمنان خود و کسانی که آنها را حکومت های نامطلوب می نامند به این سلاح هستند. و همین دوگانگی وریاکاری عظیم دربرخورد بااین مساله است که اعتبارجهانی مبارزه علیه این سلاح ضدبشری وتوحش آوررا توسط نهادهای وابسته باین نظم وازجمله پیمان بین المللی هسته ای بشدت زیرسؤ ل برده است.واین نشان می دهد که بعهده گرفتن نقش اداره جهان( بخوانید ژاندارمی) توسط قدرت هائی که خود صاحب بزرگترین زرادخانه های هسته ای هستند و حاضرنیستند که آن ها را حتا بطورتدریجی وگام بگام کاهش دهند،درکنار اعمال سیاست های تبعیض آمیزنسبت به اشاعه آن درسطح جهان، تاچه حد دربرابرخواست جهانی عاری ازسلاح های کشتارجمعی و صلح قراردارند. واین که تاچه اندازه می توان ادعاها واشک تمساح ریختن آن ها را جدی گرفت. و همین طور تاچه حد امید و دخیل بستن به این دولت ها ونهادهای تحت کنترل آنها برای برقراری نظم عادلانه و انسانی برجهان دل به سراب بستن است. دریک کلام انفجارهسته ای کره شمالی بعنوان یکی ازجلوه های انگلی نظام حاکم برجهان، یک باردیگرهمزادی نظم موجود و سلاح های کشتارجمعی را به نمایش می گذارد:چه درشکل مسلط وباصطلاح برسمیت شناخته شده اش وچه درقالبِ اشکال واکنشی وغیربرسمیت شناخته شده اش.هم چنین همزادی نظم مستقر با دیکتاتوری واستبداد را بروشنی می توان مشاهده کرد:چه دروجه مسلط یعنی نقش خود خوانده متولی گری و ژاندارمی جهان،وچه درقالب واکنش های واپس گرایانه ای که دربرابر این تهدیدات، امکان بروزمی یابند. تا آن جا که به برآمد ودمیدن سپیده جهان دیگر،جهان سوسیالیستی وجهان آزاد و برابربرمی گردد،تنها می توان بعنوان جنبش آلترناتیوها،ارائه آلترناتیوهای مستقل درهرحوزه ای-بجای تکیه برنهادهای موجود نظام مستقر،به مقابله قاطع با آن برخاست. بگذارقدرت های سرمایه،لایه های عقب مانده وپس مانده ازغافله خود را به عنوان کشور"کمونیستی"،خطاب کنند.اما تاریخ گواه است تاجائی که به این کشورمربوط می شود، حتا دردوران قبل ازفروپاشی بلوک شرق یعنی دوران سلطنت پدر، وچه اکنون که ولیعهد او سکان قدرت را بدست گرفته است، درنزدکمونیست ها،کوچکترین قرابتی بین ایندو یافت نمی شد. واگرزمانی توهمی هم وجود داشت ده ها سال پیش رهبرکبیرومدفون شده این خطه، با تدوین مکتب "چوچه"، برهرگونه توهم دراین باره پایان داده بود.
پی آمدهای انفجارهسته ای کره شمالی برای ایران
واقعیت آنست که بحران فوق می تواند تأثیری متناقض ودووجهی برروی ایران داشته باشد.
ازیک سو الگوی کره شمالی برای رژیم همواره الهام بخش بوده است ونحوه برخورد دوپهلویش با انفجارهسته ای کره شمالی نیزمؤید آنست. وازسوی دیگر موقعیت جامعه ایران وپیوندهایش با نظام جهانی، متفاوت از موقعیت جامعه بسته کره شمالی است.ایران بدلیل قرارداشتن درژئوپولتیک حیاتی خاورمیانه ازجایگاه استراتژیکی ویژه ای برخورداراست که دست یابی اش به سلاح هسته ای درمقایسه باکره شمالی به مراتب با مخالفت ها و حساسیت های بزرگ منطقه ای و جهانی همراه است.ازجانب دیگر اقدام کره شمالی باعث می شود که بوش و دستگاه حاکمه آمریکا مدعی شوند که ارزیابی هایشان درمورد کشورهای موسوم به محورشرارت قریب به صحت بوده واین واقعیت دارد که آن ها ازطریق تقویت تروریسم و یا باج خواهی هسته ای، امنیت جهانی را تهدید می کنند و بهمین دلیل برای آن که این واقعه درمورد ایران اتفاق نیفتد،لازم است که فشارهای وارد به آن مضاعف گردد. بدیهی است که چنین ادعا وتبلیغاتی می تواند موجب تقویت مواضع کسانی بشودکه مدعیند که اگردست روی دست بگذاریم نمونه کره شمالی درمورد ایران هم تکرار خواهد. آن ها هم چنین تلاش خواهند کرد که بااستفاده از این بحران، برمخالفت ها و تزلزل شرکا ورقباء خود برای دست یابی به اجماع جهانی فائق آیند و بیش ازپیش افکارعمومی جهان وداخل آمریکا را علیه رژیم جمهوری اسلامی وضرورت اعمال فشارهای اقتصادی و تحریم و حتادرصورت نیاز به مداخله نظامی بازدارنده بسیج کنند.
اما این،همه واقعیت نیست.بخش دیگرواقعیت آنست که یکی ازدلایل تردید دولت های غربی، بویژه اروپا، درانجام اقدام قاطع علیه رژیم ایران، نگرانی آن ها ازواکنش متقابل ایران برای اجراء تهدیدهای خود مبنی برخروج از ام- پی –تی وتوقف بازرسی ها،یعنی طی کردن همان مسیر کره شمالی درسال 2003 است. و بهمین دلیل درجستجوی دست یابی به فرمول هائی هستند که ضمن افزایش فشاربه رژیم ،حتی الامکان راه های بازگشت به میزمذاکره رامسدود نسازد.
بااین همه می توان انتظارداشت که تجربه منفی کره شمالی یک چیزرا به قدرت های بزرگ وبویژه "بازهای"دولت آمریکا، که همواره درصدد یافتن فرصت برای پیش برد سیاست های خود هستند، تفهیم کرده باشد و آن این که بی عملی ودست روی دست گذاشتن پاسخ مناسبی به بحرانِ دارای تایمینگ نیست وبهمین دلیل احتمالا ازسوی آن ها تأکیدات بیشتری برای اقدامات بازدارنده صورت خواهد گرفت. وهمین مسأله بردشواری رژیم تهران در دست یابی به سودای هسته ای اش می افزاید. براین پایه،انگشت سبابه دولت آمریکا، بیش ازگذشته برگزینه نظامی-که به ادعای خودشان همواره برروی میزقراردارد- نشانه خواهد رفت. وهمین مسأله به حرکت ناوگان عظیم دریائی"ایزنهاور" برای لنگرانداختن دراطراف خلیج فارس، معنای بیشتری ازیک مانور معمولی می دهد.
نبایدفراموش کرد،که بازخورد شکست ها و ناکامی ها برای ابرقدرتی نظامی چون آمریکا-بویژه اگرکه نیروی بازدارنده ای درصحنه نباشد- معلوم نیست که الزاما خود را درعقب نشینی وکاربرد عقلانیت متبلور سازد.برعکس این بازخورد می تواند درشکل فراافکنانه ودرفرود مشت آهنین هم نمود پیداکند.بهمین دلیل شرایط حساس کنونی هشیاری وحضورفعال تر نیروهای مدافع صلح وبویژه صدای سوم را می طلبد.
2006-10-11-19-07-85
www.taghi-roozbeh.blogspot.com
تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com
آزمایش بمب هسته ای توسط کره شمالی،فقط منجربه وقوع زمین لرزه ای باشدت چهارریشترکه دستگاه های زلزله نگار کره جنوبی و ژاپن توانستند آن راضبط کنندنشد،بلکه درعین حال موجب زمین لرزه ای سیاسی باابعاد بین المللی نیزگردید.زمین لرزه ای که ارکان اقتدارنظم جهانی ودرجه کارآئی آن درپاسخ به نیازهای ساکنین کره خاکی و ماهیت متناقض و تبعیض آمیز حاکم برجهان را نیزبه تکان درآورد.اکنون این سؤال دربرابرهمه قراردارد که آیا رابطه ای بین تولیدات وفرآورده های نظام حاکم برجهان با نیازهای واقعی ساکنین آن وجود دارد؟ نه فقط درمقیاس کره شمالی وتوسط مردمی که توسط یک دیکتاتورمنزوی و مالیخولیازده گروگان گرفته شده اند،بلکه هم چنین درمقیاس جهانی.بی تردید،بین کاستن از گرسنگی و ضرورت تولید سلاح هسته ای هیچ رابطه منطقی نمی توان یافت ولی البته می توان بین حفظ قدرت ومسلح شدن به سلاح هسته ای چه دربرابرگرسنگان وچه تهدیدات قدرت های خارجی رابطه مشخصی را مشاهده کرد.درمقیاس جهانی نیزاین سؤال دربرابرهمه قراردارد که براستی چه رابطه ای بین پدیده میلیاردها انسان رانده شده به حاشیه فقر وحلبی آبادها،با صدها میلیارد دلاری که سالانه صرف حفظ ونونوارکردن تجهیزات نظامی و کشتاروتدارک کشتارشود،وجود دارد؟آیا کسانی که وجودشان برای نظم سرمایه داری حکم مازادجمعیتی رادارد که باید درمرگی خموش و بیرحمانه،درگرسنگی وبی آبی وبی بهداشتی،روزانه هزاران هزاردرخاک افتند،قربانی توحش نظامی نیستند که وجودمازادتولید-وکنترل وتصاحب آن بدست اندکی محدود- آن سوی سکه اش را تشکیل می دهد؟
اگرچه اقدام کره شمالی امری غافلگیرانه وانمودمی شود،اما وقوع این انفجاربهیچ وجه امرغیرمنتظره ای نبود.طی این مسیر توسط کره شمالی ازمدت ها قبل برای همه ناظران وبویژه خود سکانداران اصلی نظم حاکم برجهان قطعی بود و حتا می توان گفت به نحوی توسط خود رژیم کره شمالی ازقبل اعلام شده بود.پس آن چه که به عنوان خشم و غافلگیری ابرازمی شود، فقط وسیله ای است برای پوشاندن ناتوانی وضعف نظم حاکم دربرابرپی آمدهای عملکردخود و مهم ترازآن فراهم ساختن آتش تهیه برای فراافکنی ازبحران هائی که ماجرای کره شمالی تنها بخشی ازآن محسوب می شود.واین نشان می دهد که سردمداران نظام مسلط برجهان هرگزقادرنیستند که حتا نیم نگاهی به ریشه ها وعلل رویدادهای ناهنجارحاکم برجهان،وقبل ازهرچیز به نتایج عملکردخود،که موجب برانگیختن چرخه ترورو خشونت و میلیتاریسمِ تقابل جویانه می گردد،بیافکنند.
ورود کره شمالی به عنوان"مهمان ناخوانده"به جرگه باشگاه های هسته ای، درشرایطی که دولت آمریکا 5 سال است بطوررسمی آنرادرلیست سیاه خود گنجانده وجزو محورهای سه گانه شرخوانده،به خودی خود وخامت بحرانی را که گریبانگیر دکترین جنگ پیش گیرانه و یک جانبه گری بوش شده به نمایش می گذارد.درواقع کره شمالی با بهره گیری از گرفتاری آمریکا درباتلاق جنگ عراق با سهولت و شتاب بیشتری راه دست یابی به سلاح هسته ای را-ازجمله ازقِبل همان بازارسیاه هسته ای که توسط هم پیمانان هسته ای آمریکا شکل گرفته بود- پیمود.
شردیگر دولت عراق بود که اکنون دربحران عمیقی عوطه وربوده و مقامات آمریکا درخلوتِ خود برای رهائی ازاین جهنمِ خود برافراشته ،دراندیشه تقسیم آن به سه کشورجداگانه هستند. این که آیا این راه حل است یا خاموش کردن آتش با پرت کردن آن به نقطه دورتر، بماند.محور سوم شرایران بودکه با وقوف به تضعیف موقعیت دولت آمریکا و بحرانی که گریبانگیرآن شده، با شروع غنی سازی اورانیوم، راه پرپیچ و خم وآکنده ازبحران آفرینی را برگزید.
واکنش خشم آلود دولت آمریکا و دیگرقدرت ها دربرابراقدام کره شمالی،یک باردیگرسرشت دوگانه سیاست های دولت امریکا ومتحدینش را به نمایش گذاشت: چشم فروبستن به تلاش های مشابه اسرائیل دردست یابی به چنین سلاح هائی وفراترازآن یاری رساندن به آن کشور. ونیز نحوه برخورد با تلاش های مشابه دولت هند و پاکستان درمسلح کردن خود به سلاح هسته ای که درچهارچوب موازنه مورد نظرامپریالیسم درمنطقه قابل تحمل و مجازتلقی می شدند.اگراین برخورد ها را درکناربرخورد کاملا متفاوت آن ها با تلاش های مشابه کشورهائی که دوست آنها تلقی نمی شدند بگذاریم آن گاه بخوبی متوجه ابعاد این سیاست بک بام ودوهوامی شویم والبته متوجه این حقیقت که حیات امپریالیسم با میلیتاریسم و جنگ وتخریب گره تنگاتنگی خورده است. درحقیقت انباشت زرادخانه ها واعمال سیاست های دوگانه،نشان می دهد که آن ها هرگزمخالف اشاعه و دامن زدن به سلاح های کشتارجمعی نبوده ونیستد. بلکه فقط مخالف دست یابی دشمنان خود و کسانی که آنها را حکومت های نامطلوب می نامند به این سلاح هستند. و همین دوگانگی وریاکاری عظیم دربرخورد بااین مساله است که اعتبارجهانی مبارزه علیه این سلاح ضدبشری وتوحش آوررا توسط نهادهای وابسته باین نظم وازجمله پیمان بین المللی هسته ای بشدت زیرسؤ ل برده است.واین نشان می دهد که بعهده گرفتن نقش اداره جهان( بخوانید ژاندارمی) توسط قدرت هائی که خود صاحب بزرگترین زرادخانه های هسته ای هستند و حاضرنیستند که آن ها را حتا بطورتدریجی وگام بگام کاهش دهند،درکنار اعمال سیاست های تبعیض آمیزنسبت به اشاعه آن درسطح جهان، تاچه حد دربرابرخواست جهانی عاری ازسلاح های کشتارجمعی و صلح قراردارند. واین که تاچه اندازه می توان ادعاها واشک تمساح ریختن آن ها را جدی گرفت. و همین طور تاچه حد امید و دخیل بستن به این دولت ها ونهادهای تحت کنترل آنها برای برقراری نظم عادلانه و انسانی برجهان دل به سراب بستن است. دریک کلام انفجارهسته ای کره شمالی بعنوان یکی ازجلوه های انگلی نظام حاکم برجهان، یک باردیگرهمزادی نظم موجود و سلاح های کشتارجمعی را به نمایش می گذارد:چه درشکل مسلط وباصطلاح برسمیت شناخته شده اش وچه درقالبِ اشکال واکنشی وغیربرسمیت شناخته شده اش.هم چنین همزادی نظم مستقر با دیکتاتوری واستبداد را بروشنی می توان مشاهده کرد:چه دروجه مسلط یعنی نقش خود خوانده متولی گری و ژاندارمی جهان،وچه درقالب واکنش های واپس گرایانه ای که دربرابر این تهدیدات، امکان بروزمی یابند. تا آن جا که به برآمد ودمیدن سپیده جهان دیگر،جهان سوسیالیستی وجهان آزاد و برابربرمی گردد،تنها می توان بعنوان جنبش آلترناتیوها،ارائه آلترناتیوهای مستقل درهرحوزه ای-بجای تکیه برنهادهای موجود نظام مستقر،به مقابله قاطع با آن برخاست. بگذارقدرت های سرمایه،لایه های عقب مانده وپس مانده ازغافله خود را به عنوان کشور"کمونیستی"،خطاب کنند.اما تاریخ گواه است تاجائی که به این کشورمربوط می شود، حتا دردوران قبل ازفروپاشی بلوک شرق یعنی دوران سلطنت پدر، وچه اکنون که ولیعهد او سکان قدرت را بدست گرفته است، درنزدکمونیست ها،کوچکترین قرابتی بین ایندو یافت نمی شد. واگرزمانی توهمی هم وجود داشت ده ها سال پیش رهبرکبیرومدفون شده این خطه، با تدوین مکتب "چوچه"، برهرگونه توهم دراین باره پایان داده بود.
پی آمدهای انفجارهسته ای کره شمالی برای ایران
واقعیت آنست که بحران فوق می تواند تأثیری متناقض ودووجهی برروی ایران داشته باشد.
ازیک سو الگوی کره شمالی برای رژیم همواره الهام بخش بوده است ونحوه برخورد دوپهلویش با انفجارهسته ای کره شمالی نیزمؤید آنست. وازسوی دیگر موقعیت جامعه ایران وپیوندهایش با نظام جهانی، متفاوت از موقعیت جامعه بسته کره شمالی است.ایران بدلیل قرارداشتن درژئوپولتیک حیاتی خاورمیانه ازجایگاه استراتژیکی ویژه ای برخورداراست که دست یابی اش به سلاح هسته ای درمقایسه باکره شمالی به مراتب با مخالفت ها و حساسیت های بزرگ منطقه ای و جهانی همراه است.ازجانب دیگر اقدام کره شمالی باعث می شود که بوش و دستگاه حاکمه آمریکا مدعی شوند که ارزیابی هایشان درمورد کشورهای موسوم به محورشرارت قریب به صحت بوده واین واقعیت دارد که آن ها ازطریق تقویت تروریسم و یا باج خواهی هسته ای، امنیت جهانی را تهدید می کنند و بهمین دلیل برای آن که این واقعه درمورد ایران اتفاق نیفتد،لازم است که فشارهای وارد به آن مضاعف گردد. بدیهی است که چنین ادعا وتبلیغاتی می تواند موجب تقویت مواضع کسانی بشودکه مدعیند که اگردست روی دست بگذاریم نمونه کره شمالی درمورد ایران هم تکرار خواهد. آن ها هم چنین تلاش خواهند کرد که بااستفاده از این بحران، برمخالفت ها و تزلزل شرکا ورقباء خود برای دست یابی به اجماع جهانی فائق آیند و بیش ازپیش افکارعمومی جهان وداخل آمریکا را علیه رژیم جمهوری اسلامی وضرورت اعمال فشارهای اقتصادی و تحریم و حتادرصورت نیاز به مداخله نظامی بازدارنده بسیج کنند.
اما این،همه واقعیت نیست.بخش دیگرواقعیت آنست که یکی ازدلایل تردید دولت های غربی، بویژه اروپا، درانجام اقدام قاطع علیه رژیم ایران، نگرانی آن ها ازواکنش متقابل ایران برای اجراء تهدیدهای خود مبنی برخروج از ام- پی –تی وتوقف بازرسی ها،یعنی طی کردن همان مسیر کره شمالی درسال 2003 است. و بهمین دلیل درجستجوی دست یابی به فرمول هائی هستند که ضمن افزایش فشاربه رژیم ،حتی الامکان راه های بازگشت به میزمذاکره رامسدود نسازد.
بااین همه می توان انتظارداشت که تجربه منفی کره شمالی یک چیزرا به قدرت های بزرگ وبویژه "بازهای"دولت آمریکا، که همواره درصدد یافتن فرصت برای پیش برد سیاست های خود هستند، تفهیم کرده باشد و آن این که بی عملی ودست روی دست گذاشتن پاسخ مناسبی به بحرانِ دارای تایمینگ نیست وبهمین دلیل احتمالا ازسوی آن ها تأکیدات بیشتری برای اقدامات بازدارنده صورت خواهد گرفت. وهمین مسأله بردشواری رژیم تهران در دست یابی به سودای هسته ای اش می افزاید. براین پایه،انگشت سبابه دولت آمریکا، بیش ازگذشته برگزینه نظامی-که به ادعای خودشان همواره برروی میزقراردارد- نشانه خواهد رفت. وهمین مسأله به حرکت ناوگان عظیم دریائی"ایزنهاور" برای لنگرانداختن دراطراف خلیج فارس، معنای بیشتری ازیک مانور معمولی می دهد.
نبایدفراموش کرد،که بازخورد شکست ها و ناکامی ها برای ابرقدرتی نظامی چون آمریکا-بویژه اگرکه نیروی بازدارنده ای درصحنه نباشد- معلوم نیست که الزاما خود را درعقب نشینی وکاربرد عقلانیت متبلور سازد.برعکس این بازخورد می تواند درشکل فراافکنانه ودرفرود مشت آهنین هم نمود پیداکند.بهمین دلیل شرایط حساس کنونی هشیاری وحضورفعال تر نیروهای مدافع صلح وبویژه صدای سوم را می طلبد.
2006-10-11-19-07-85
www.taghi-roozbeh.blogspot.com