نوروزتان مبارگ!
به مناسبت حضوراحمدی نژاد درشورای امنیت سازمان ملل
مارادونا را ول کنید، غضنفر را بچسبید!
تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com
درآستانه تصویب قطعنامه جدید علیه ایران وطلوع سال نوایرانی،احمدی نژاد وحامیانش به هوس حضوردرشورای امنیت سازمان ملل افتاده اندتا فیل جدیدی را هواکنند.دولت های غربی هم با شنیدن خبر حضور"غضنفرخان" درتیم جمهوری اسلامی،گل ازگلشان شکفته و به گشودن بیشتردروازه ایران امیدوارترشده اند.دراین حرکت نمایشی چند نکته طنزآمیز،یا اگر دقیقتر بگوئیم طنر-فاجعه وجود دارد که بهرحال اشاره ای به آن ها برای تغییرذائقه بوقت تحول در احوال طبیعت وفراررسیدن سال نو بی مسما نیست.
معمولامغایرت بین واقعیت ها وادعاها، و جان سختی پدیده هائی که دورانشان باتمام رسیده است، آبشخورطنز را تشکیل میدهد. وباین اعتبارریشخند طنز، درنزد ماایرانیان همواره حربه ای بوده است برای گلاویزشدن با واقعیت های وارونه،باطل کردن ادعای بی زمانگی وبی کرانگی قدرتمداران، شلیک به حقایق مسخ شده ومصادره گشته، ودریک کلام بهم آمدن این دوگانگی ها. بااین تعریف و باین اعتبار، اصل موجودیت جمهوری اسلامی یک طنزتاریخ وتاریخی محسوب می شود که یک دم از ریشخند مردم درامان نیست.علاوه برآن دولت احمدی نژاد به نوبه خود طنزی است درطنز.او کوتوله سیاسی مرتجعی است با ادعاها و گزافه گوئی هائی که باحتمال زیاد درهمین عمرسیاسی محدود خود،اگر طنزهائی را که علیه او کوک شده است دریک کفه وخود وی را درکفه دیگری قراردهند، سنگینی کفه نخست او را بهواپرتاب خواهدکرد!. چه باک!مردم ما عادت دارند قبل ازبخدمت رسیدن دیکتاتورها درعمل، ابتدا درجهان ِ طنزبه خدمت او برسند. کوک کردن طنزعلیه این کوتوله فاشیست مسلک وبهواپرتاب کردن اوهم جزئی ازهمین نبرداست.چرا که اوطنزتاریخی جمهوری اسلامی را بهترازهرکسی نمایندگی می کند:
کمی حدویکسال ونیم پیش باهیاهوی بسیارو با شعارنان و مبارزه با فساد، وارد بازی درنمایشنامه انتخابات شد( واردش کردند).اما درهمین فاصله کوتاه برهمگان معلوم شدکه با شیادی سروکاردارند که آمده است هم نان را آجرکند و هم آزادی را زنجیر.همین آگاهی به معنای پایان دولت مستعجل او بود.پائیزبرگ ریزان او خیلی زود فرارسید.ازاین پس هرچقدرجان سختی می کند تنها برمیزان طنزبودن خویش می افزاید. سقوط آزاد سهم هواداران اودرانتخابات شوراهای اسلامی شهروروستا به حدود 3 درصدرآراء شرکت کنند گان دراین بالماسکه،بیشتر شتاب سقوط شهاب های آسمانی به زمین وسنگینه شدن آن ها را می ماند.درفرازی دیگر این "طنزفشرده" تاریخ بالشکری ازبسیجیان ودانشجویان تزویری آمده بود به دانشگاه امیرکبیر،تا به مناسب 16 آذر برخ عالم بکشد که بله ما هم دردانشگاه ودرمیان دانشجویان دارای پایگاهیم.اما چنان که افتاد ودیدیم،دانشجویان بلائی به سرش آوردند که صدای" بی معرفت ها،بی معرفت ها"ی اودرمیان فریاد مرگ براستبداد و آتش کشیدن تصاویرش گم شد!.بطوری که تنها ازطریق لب خوانی می شد سخنان پرخاشگرانه وی را بازخوانی کرد.او فراموش کرده بود که چگونه خاتمی با آن باصطلاح وجیه الملگی مورد ادعایش، درهمان سال های نخست ریاست خود،پس ازحضورخود خواسته دریک دمونستراسیون 16 آذر،پشت دستش را داغ کرده بود که دیگرهرگزدراین گونه میتینگ ها-که جای میهمانان ناخوانده نیست- شرکت نکند. احمدی نژاد می خواست همین نمایش را درمیان کارگران"ایران خود رو" هم به روی صحنه بیاورد که با اخطارهای کارگران ناچارشد برنامه افتتاح وفیلم برداری را دزدانه وبدورازچشم آن ها انجام دهد. درنمایشی دیگربرآن شد که با تشکیل جلسات کابینه دراستان های دیگرآن را باصطلاح به میان مردم برده وباتشکیل کابینه بیست میلیونی ورسیدگی به خواست های مردم درمحل، به تبعیض درتوزیع امکانات درسطح کشور پایان دهد. القصه! حاصل این نمایش ِ روحوضی آن شدکه به گفته خودشان بیش از5.5میلیون نامه،هرکدام شامل سیاهه ای ازمطالبات، ازسوی مردم به دفترریاست جمهوری واصل ودرآنجا تلمبارگردید. اگراین نامه ها را روی هم به چینند،بلندی آن کوس رقابت را ازبسیاری ازقله های نام آورایران خوهد ربود.طول لیست مطالبات هم اگرکنارهم چیده شود،شاید به درازای پهنای کشوربشود!. آری اگرنبوغی دراین کوتوله تاریخ بتوان سراغ کرد،همان بارزکردن شکاف بنیادین بین حاکمیت و مردم است.تا آنجا که فردی چون حداد عادل،این کارگزاراندکی عاقل تربیت رهبری درمجلس را هم نگران شعله ورشدن تقاضاهای غیرقابل برآورد ساخته است. این کوتوله تاریخ درعرض کمترازیک سال صندوق ذخایر ارزی را درشرایطی که ازبرکت افزایش بهای نفت، با بیشترین درآمدهای ارزی کل تاریخ ایران مواجه شده بودخالی کرد،بدون آن که یک شاهی ازآن بر"سرسفره مردم" برده شود.باپرگوئی های تهدیدآمیز، پرخاشگرانه، خالی ازمحتوا ودرعین حال پرهزینه که تنها خاصیتشان نجات نئوکان ها ازمخصمه وهموارساختن دولت آمریکا برای ایجاد اجماع جهانی علیه ایران بود.بی تردید او بهترین فرصت های طلائی را برای نئوکان ها جهلت کنترل بحران وبرقراری تعادل نسبی درکل جهان فراهم ساخته است. ادعای ورود ایران به جهان ابرقدرت ها،به درون باشگاه هسته ای ودست یابی به موشک های بالیستیک وبه عرضه فضا،علم کردن خاورمیانه اسلامی دربرابرخاورمیانه بزرگ،تشکیل کنفرانس هولوکاست وانکارنسل کشی درجنگ جهانی دوم و...تنها بخشی ازاین نوع ادعاهای دهن پرکن و"دشمن شادکن" بود که دستاویزهای لازم رابه بهانه مقابله با خطرموشک های بالیستیک ایران،برای دولت آمریکا جهت هوس اعاده دوران جنگ سرد واستقرارموشک ها وایستگاه های جاسوسی درقاره کهن و درمرزهای شرقی ونزدیک به روسیه ودرحقیقت تلاش برای تحت الحمایه کردن مجدد اروپا فراهم ساخته است.ازدیگردست آوردهای درخشان او هموارکردن تمرکزنظامی فوق العاد ناوگان دولت آمریکا با موشک ها ومواد هسته ای نشانه گیری شده به سمت ایران دراطراف مرزهای کشور است. درهرحال،دامنه این گونه شاهکارها به درجه ای بود که به سرعت بعنوان فورواردی ماهر درگل زنی ونائل شدن به مقام غضنفرخانی، یعنی مهارت درشلیک به دروازه خودی اشتهارتمام یافت. کار بجائی رسید که بخشی از"عقلاء" نظام بفکرآن افتادند که پوزبندی بردهانش بزنند.روزنامه جمهوری اسلامی دریک مقاله پرسروصدا خواهان سکوت و عدم مداخله وی دربحران هسته ای شد.
بااین همه غضنفرخان ما هم چنان ادعا داردکه توپ ها دقیقا یکی ازپس ازدیگری به تورحریف اصابت می کنند وآنرا سوراخ سوراخ می کنند!. درآخرین چشمه ازاین گونه توهم های مالیخولیائی، "احساس"مأموریتی جدید جهت شلیک توپ به تورحریف درشورای امنیت باو دست داده است.وحالا اودراین روزها سخت مشغول تمرین و گرم کردن خود است تااین باربا پوشیدن پوستین وارونه مصدق گل جدیدی را روانه دروازه کند. کدام دروازه؟! خدامی داند!.
البته نفس مقایسه ملی کردن وبیرون کشیدن منابع نفتی مصادره شده ایران ازحلقوم کمپانی های امپریالیستی با حق ساختن بمب هسته ای جهت ورودبه باشگاه وحوشان ،خود به قدرکافی مضحک بودن این قرینه سازی تاریخی را برملامی کند.
اگرمصدق باهنرخویش توانست با تکیه ودفاع ازیک حق ملی-منابع نفتی-وبیرون کشیدن کنترل آن ازچنگ قدرت ها و کارتل های امپریالیستی،صفوف مردم را درپشت این خواست مردمی فشرده کند، وافکارعمومی جهانیان را بسوی این خواست جلب کند و برشکاف بین قدرتهای استعماری بیافزاید،ودرشرایط محاصره اقتصادی، بابسیج امکانات موجود علیرغم قطع شدن صدورنفت وتوقف درآمدنفتی،باگسترش صدورکالای غیرنفتی ،کشور، برای نخستین باربه موازنه مثبت درصادرات وواردات نائل آید، برعکس هنرغضفرخان ما این است که می تواند مردم را سرکوب ومتفرق کند،افکارعممی جهان را علیه خود برانگیزاند،قدرت های بزرگ را متحد نماید وراه تصویب قاطعانه قطعنامه سوم را هموارترکند ومیزان واردات وتوازن منفی را به رقم نجومی برساند،و ذخایرودرآمدهدهای ارزی بی سابقه متعلق به مردم را بباد دهد.اگرمصدق برای استیفای یک حق تضیع شده وببرون کشیدن سفره های سرشارنفتی کشورازچنگال اختاپوس هامی کوشید، درعوض این دلقک، برای تصاحب آن نداشته ای می جنگد وکشوررا به لب پرتگاهی می برد،که هنوزتااین لحظه حتا یک راکتورش وجود خارجی ندارد و آن راکتوری هم که قراربود سوختش ازخارج –روسیه تأمین شود- فعلا وتااطلاع ثانوی به محاق تعطیل افتاده است.وتازه اگرباحتمال قریب به صفر،اووحامیانش بتوانند درجنگ حول خرس شکارنشده پیروزهم بشوند واگرپس ازپیروزی خیالی هم به سرنوشت کره شمالی دچارنشوند که پس ازانفجارهسته ای بلافاصله قراردادپیاده کردن تأسیسات هسته ای خود را امضاء کر،جزگشودن درب جهنم کاردیگری انجام نمی دهند.درحالی که مصدق جهانی را علیه کمپانی های نفتی ودولت های امپریالیتسی حامی آن ها بر آشفت،این یکی جهان را علیه خویش متحد می کند.پس نه فقط مطالباتش با مردم ومنافع آنان کوچکترین قرابتی ندارد وهیچ عنصری ازنمایندگی مطالبات مردمی درآن دیده نمی شود، بلکه او مشخصا صدای ارتجاعی ترین و انگل ترین بخش حاکمیت و تمنای قدرت بدستان مرتجع جامعه ما را برای دست یابی به اکسیرحیات،برای دوام حاکمیت پریشان احوالشان نمایندگی می کند.
وباین ترتیب دراوج مالیخولیا وپریشان فکری،با قرینه سازی حماسه ملی شدن صنایع نفت با ملی کردن انرژی نداشته هسته ای، له له زنان درسودای دست یابی به اکسیر توحش و بربریت وکشاندن همه امکانات بسوی آنچه که سراب هسته ای خوانده ای می شود ولاجرم دمیدن به نفیرجنگ وتحریم، سفر رئیس جمهوری را شاهدیم که درخیال خودعازم بزرگترین مأموریت تاریخی است وبهمین منظوردارد اسب خود را زین ویراق می کند وسپرونیزه اش را جلای تازه ای می بخشد.طنزتاریخ درآنست که تاخت این سوارکاربسوی میدان رزم،حتانفس را درمیان شماروسیعی ازحکومتیان نیز حبس کرده است. آن ها نگران آن هستندکه مبادا حضوروی درشورای امنیت وسخنانش درآنجا نه فقط گره ای ازکارنگشاید،بلکه موجب تسهیل تصویب قطعنامه وتشدید فشارها گردد !وقتی ازلاریجانی که مسئول هدایت تیم هسته ای ایران وعضوشورای امنیت عالی است می پرسند که اهداف این مسافرت چیست،اواظهاربی اطلاعی می کند وبطورتلویحی مخالفت خود را با آن بیان می دارد.که البته با شماتت تند معاون رئیس جمهوری مواجه می شود.شماری ازنمایندگان مجلس برآنند که اگرایشان نروند سنگین ترند و پیامشان آن است که ازتوبماخیری نیست شرمرسان!.حتا افتضاح کارتا آنجا بالا کشیده، که آدم فوق محافظه کاری چون دبیرکل مؤتلفه اظهارامیدواری می کند که رئیس جمهوردراین سفرخود تجدید نظرکرده وازانجام آن کوتاه بیاید.همه می ترسند ونفسشان را درسینه حبس کرده اند که سرسال نو ولحظه تصویب قطعنامه، نکنداو طبق معمول، با ژستِ هدف گرفتن دروازه حریف،توپ را محکم به دروازه خودی نکوبد!
آشکاراست که غضفرخان ما اکنون به نقطه ضعف جمهوی اسلامی تبدیل شده است.درحالی که درعرصه مأموریت های بین المللی خودآشکاراعملکردش منفی است،اما هنوزمأموریتش درجبهه داخل یعنی سرکوب کامل جنبش های اجتماعی و نهادهای مدنی بسرنیامده ودراین حوزه تاریخ مصرفش به پایان نرسیده است.دولت های غربی هم دروجود او فرصت مهمی را برای افزایش فشاربه رژیم،تشدید شکاف های آن، وتقویت اجماع جهانی مغتنم شمرده ومی شمرند.جمهوری اسلامی هم چون دوره جنگ عراق و جدال های پیش ازپذیرش قطعنامه 598،دربرابرقطعنامه 1737 مربوط به بحران هسته ای،دستخوش چالش های درونی است.ازدهان ولایتی آمادگی برای پذیرش یک قطعنامه 598 هسته ای بیرون پرید. سال جدید باچالش های سنگینی حول بحران هسته ای درسطح درون حکومتی وافزایش فشارهای بین المللی شروع می شود.
********
درآستانه تحویل سال نو،برایتان بهارمطبوعی آرزومی کنم. وتوصیه ام هم این است که برای داشتن دمی آسایش، بجای به تماشا نشستن فوتبال ومشاهده هنرنمائی های غنضفرخان، چشمانتان را به آنسوی ابرهای سیاه،آن جا که آسمان شفاف تراست وابرهای سیاه تکه تکه شده ودرحال فرارند، بدوزید. بلاازجانتان دور!
2007-03-20-29-12-85
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com
مارادونا را ول کنید، غضنفر را بچسبید!
تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com
درآستانه تصویب قطعنامه جدید علیه ایران وطلوع سال نوایرانی،احمدی نژاد وحامیانش به هوس حضوردرشورای امنیت سازمان ملل افتاده اندتا فیل جدیدی را هواکنند.دولت های غربی هم با شنیدن خبر حضور"غضنفرخان" درتیم جمهوری اسلامی،گل ازگلشان شکفته و به گشودن بیشتردروازه ایران امیدوارترشده اند.دراین حرکت نمایشی چند نکته طنزآمیز،یا اگر دقیقتر بگوئیم طنر-فاجعه وجود دارد که بهرحال اشاره ای به آن ها برای تغییرذائقه بوقت تحول در احوال طبیعت وفراررسیدن سال نو بی مسما نیست.
معمولامغایرت بین واقعیت ها وادعاها، و جان سختی پدیده هائی که دورانشان باتمام رسیده است، آبشخورطنز را تشکیل میدهد. وباین اعتبارریشخند طنز، درنزد ماایرانیان همواره حربه ای بوده است برای گلاویزشدن با واقعیت های وارونه،باطل کردن ادعای بی زمانگی وبی کرانگی قدرتمداران، شلیک به حقایق مسخ شده ومصادره گشته، ودریک کلام بهم آمدن این دوگانگی ها. بااین تعریف و باین اعتبار، اصل موجودیت جمهوری اسلامی یک طنزتاریخ وتاریخی محسوب می شود که یک دم از ریشخند مردم درامان نیست.علاوه برآن دولت احمدی نژاد به نوبه خود طنزی است درطنز.او کوتوله سیاسی مرتجعی است با ادعاها و گزافه گوئی هائی که باحتمال زیاد درهمین عمرسیاسی محدود خود،اگر طنزهائی را که علیه او کوک شده است دریک کفه وخود وی را درکفه دیگری قراردهند، سنگینی کفه نخست او را بهواپرتاب خواهدکرد!. چه باک!مردم ما عادت دارند قبل ازبخدمت رسیدن دیکتاتورها درعمل، ابتدا درجهان ِ طنزبه خدمت او برسند. کوک کردن طنزعلیه این کوتوله فاشیست مسلک وبهواپرتاب کردن اوهم جزئی ازهمین نبرداست.چرا که اوطنزتاریخی جمهوری اسلامی را بهترازهرکسی نمایندگی می کند:
کمی حدویکسال ونیم پیش باهیاهوی بسیارو با شعارنان و مبارزه با فساد، وارد بازی درنمایشنامه انتخابات شد( واردش کردند).اما درهمین فاصله کوتاه برهمگان معلوم شدکه با شیادی سروکاردارند که آمده است هم نان را آجرکند و هم آزادی را زنجیر.همین آگاهی به معنای پایان دولت مستعجل او بود.پائیزبرگ ریزان او خیلی زود فرارسید.ازاین پس هرچقدرجان سختی می کند تنها برمیزان طنزبودن خویش می افزاید. سقوط آزاد سهم هواداران اودرانتخابات شوراهای اسلامی شهروروستا به حدود 3 درصدرآراء شرکت کنند گان دراین بالماسکه،بیشتر شتاب سقوط شهاب های آسمانی به زمین وسنگینه شدن آن ها را می ماند.درفرازی دیگر این "طنزفشرده" تاریخ بالشکری ازبسیجیان ودانشجویان تزویری آمده بود به دانشگاه امیرکبیر،تا به مناسب 16 آذر برخ عالم بکشد که بله ما هم دردانشگاه ودرمیان دانشجویان دارای پایگاهیم.اما چنان که افتاد ودیدیم،دانشجویان بلائی به سرش آوردند که صدای" بی معرفت ها،بی معرفت ها"ی اودرمیان فریاد مرگ براستبداد و آتش کشیدن تصاویرش گم شد!.بطوری که تنها ازطریق لب خوانی می شد سخنان پرخاشگرانه وی را بازخوانی کرد.او فراموش کرده بود که چگونه خاتمی با آن باصطلاح وجیه الملگی مورد ادعایش، درهمان سال های نخست ریاست خود،پس ازحضورخود خواسته دریک دمونستراسیون 16 آذر،پشت دستش را داغ کرده بود که دیگرهرگزدراین گونه میتینگ ها-که جای میهمانان ناخوانده نیست- شرکت نکند. احمدی نژاد می خواست همین نمایش را درمیان کارگران"ایران خود رو" هم به روی صحنه بیاورد که با اخطارهای کارگران ناچارشد برنامه افتتاح وفیلم برداری را دزدانه وبدورازچشم آن ها انجام دهد. درنمایشی دیگربرآن شد که با تشکیل جلسات کابینه دراستان های دیگرآن را باصطلاح به میان مردم برده وباتشکیل کابینه بیست میلیونی ورسیدگی به خواست های مردم درمحل، به تبعیض درتوزیع امکانات درسطح کشور پایان دهد. القصه! حاصل این نمایش ِ روحوضی آن شدکه به گفته خودشان بیش از5.5میلیون نامه،هرکدام شامل سیاهه ای ازمطالبات، ازسوی مردم به دفترریاست جمهوری واصل ودرآنجا تلمبارگردید. اگراین نامه ها را روی هم به چینند،بلندی آن کوس رقابت را ازبسیاری ازقله های نام آورایران خوهد ربود.طول لیست مطالبات هم اگرکنارهم چیده شود،شاید به درازای پهنای کشوربشود!. آری اگرنبوغی دراین کوتوله تاریخ بتوان سراغ کرد،همان بارزکردن شکاف بنیادین بین حاکمیت و مردم است.تا آنجا که فردی چون حداد عادل،این کارگزاراندکی عاقل تربیت رهبری درمجلس را هم نگران شعله ورشدن تقاضاهای غیرقابل برآورد ساخته است. این کوتوله تاریخ درعرض کمترازیک سال صندوق ذخایر ارزی را درشرایطی که ازبرکت افزایش بهای نفت، با بیشترین درآمدهای ارزی کل تاریخ ایران مواجه شده بودخالی کرد،بدون آن که یک شاهی ازآن بر"سرسفره مردم" برده شود.باپرگوئی های تهدیدآمیز، پرخاشگرانه، خالی ازمحتوا ودرعین حال پرهزینه که تنها خاصیتشان نجات نئوکان ها ازمخصمه وهموارساختن دولت آمریکا برای ایجاد اجماع جهانی علیه ایران بود.بی تردید او بهترین فرصت های طلائی را برای نئوکان ها جهلت کنترل بحران وبرقراری تعادل نسبی درکل جهان فراهم ساخته است. ادعای ورود ایران به جهان ابرقدرت ها،به درون باشگاه هسته ای ودست یابی به موشک های بالیستیک وبه عرضه فضا،علم کردن خاورمیانه اسلامی دربرابرخاورمیانه بزرگ،تشکیل کنفرانس هولوکاست وانکارنسل کشی درجنگ جهانی دوم و...تنها بخشی ازاین نوع ادعاهای دهن پرکن و"دشمن شادکن" بود که دستاویزهای لازم رابه بهانه مقابله با خطرموشک های بالیستیک ایران،برای دولت آمریکا جهت هوس اعاده دوران جنگ سرد واستقرارموشک ها وایستگاه های جاسوسی درقاره کهن و درمرزهای شرقی ونزدیک به روسیه ودرحقیقت تلاش برای تحت الحمایه کردن مجدد اروپا فراهم ساخته است.ازدیگردست آوردهای درخشان او هموارکردن تمرکزنظامی فوق العاد ناوگان دولت آمریکا با موشک ها ومواد هسته ای نشانه گیری شده به سمت ایران دراطراف مرزهای کشور است. درهرحال،دامنه این گونه شاهکارها به درجه ای بود که به سرعت بعنوان فورواردی ماهر درگل زنی ونائل شدن به مقام غضنفرخانی، یعنی مهارت درشلیک به دروازه خودی اشتهارتمام یافت. کار بجائی رسید که بخشی از"عقلاء" نظام بفکرآن افتادند که پوزبندی بردهانش بزنند.روزنامه جمهوری اسلامی دریک مقاله پرسروصدا خواهان سکوت و عدم مداخله وی دربحران هسته ای شد.
بااین همه غضنفرخان ما هم چنان ادعا داردکه توپ ها دقیقا یکی ازپس ازدیگری به تورحریف اصابت می کنند وآنرا سوراخ سوراخ می کنند!. درآخرین چشمه ازاین گونه توهم های مالیخولیائی، "احساس"مأموریتی جدید جهت شلیک توپ به تورحریف درشورای امنیت باو دست داده است.وحالا اودراین روزها سخت مشغول تمرین و گرم کردن خود است تااین باربا پوشیدن پوستین وارونه مصدق گل جدیدی را روانه دروازه کند. کدام دروازه؟! خدامی داند!.
البته نفس مقایسه ملی کردن وبیرون کشیدن منابع نفتی مصادره شده ایران ازحلقوم کمپانی های امپریالیستی با حق ساختن بمب هسته ای جهت ورودبه باشگاه وحوشان ،خود به قدرکافی مضحک بودن این قرینه سازی تاریخی را برملامی کند.
اگرمصدق باهنرخویش توانست با تکیه ودفاع ازیک حق ملی-منابع نفتی-وبیرون کشیدن کنترل آن ازچنگ قدرت ها و کارتل های امپریالیستی،صفوف مردم را درپشت این خواست مردمی فشرده کند، وافکارعمومی جهانیان را بسوی این خواست جلب کند و برشکاف بین قدرتهای استعماری بیافزاید،ودرشرایط محاصره اقتصادی، بابسیج امکانات موجود علیرغم قطع شدن صدورنفت وتوقف درآمدنفتی،باگسترش صدورکالای غیرنفتی ،کشور، برای نخستین باربه موازنه مثبت درصادرات وواردات نائل آید، برعکس هنرغضفرخان ما این است که می تواند مردم را سرکوب ومتفرق کند،افکارعممی جهان را علیه خود برانگیزاند،قدرت های بزرگ را متحد نماید وراه تصویب قاطعانه قطعنامه سوم را هموارترکند ومیزان واردات وتوازن منفی را به رقم نجومی برساند،و ذخایرودرآمدهدهای ارزی بی سابقه متعلق به مردم را بباد دهد.اگرمصدق برای استیفای یک حق تضیع شده وببرون کشیدن سفره های سرشارنفتی کشورازچنگال اختاپوس هامی کوشید، درعوض این دلقک، برای تصاحب آن نداشته ای می جنگد وکشوررا به لب پرتگاهی می برد،که هنوزتااین لحظه حتا یک راکتورش وجود خارجی ندارد و آن راکتوری هم که قراربود سوختش ازخارج –روسیه تأمین شود- فعلا وتااطلاع ثانوی به محاق تعطیل افتاده است.وتازه اگرباحتمال قریب به صفر،اووحامیانش بتوانند درجنگ حول خرس شکارنشده پیروزهم بشوند واگرپس ازپیروزی خیالی هم به سرنوشت کره شمالی دچارنشوند که پس ازانفجارهسته ای بلافاصله قراردادپیاده کردن تأسیسات هسته ای خود را امضاء کر،جزگشودن درب جهنم کاردیگری انجام نمی دهند.درحالی که مصدق جهانی را علیه کمپانی های نفتی ودولت های امپریالیتسی حامی آن ها بر آشفت،این یکی جهان را علیه خویش متحد می کند.پس نه فقط مطالباتش با مردم ومنافع آنان کوچکترین قرابتی ندارد وهیچ عنصری ازنمایندگی مطالبات مردمی درآن دیده نمی شود، بلکه او مشخصا صدای ارتجاعی ترین و انگل ترین بخش حاکمیت و تمنای قدرت بدستان مرتجع جامعه ما را برای دست یابی به اکسیرحیات،برای دوام حاکمیت پریشان احوالشان نمایندگی می کند.
وباین ترتیب دراوج مالیخولیا وپریشان فکری،با قرینه سازی حماسه ملی شدن صنایع نفت با ملی کردن انرژی نداشته هسته ای، له له زنان درسودای دست یابی به اکسیر توحش و بربریت وکشاندن همه امکانات بسوی آنچه که سراب هسته ای خوانده ای می شود ولاجرم دمیدن به نفیرجنگ وتحریم، سفر رئیس جمهوری را شاهدیم که درخیال خودعازم بزرگترین مأموریت تاریخی است وبهمین منظوردارد اسب خود را زین ویراق می کند وسپرونیزه اش را جلای تازه ای می بخشد.طنزتاریخ درآنست که تاخت این سوارکاربسوی میدان رزم،حتانفس را درمیان شماروسیعی ازحکومتیان نیز حبس کرده است. آن ها نگران آن هستندکه مبادا حضوروی درشورای امنیت وسخنانش درآنجا نه فقط گره ای ازکارنگشاید،بلکه موجب تسهیل تصویب قطعنامه وتشدید فشارها گردد !وقتی ازلاریجانی که مسئول هدایت تیم هسته ای ایران وعضوشورای امنیت عالی است می پرسند که اهداف این مسافرت چیست،اواظهاربی اطلاعی می کند وبطورتلویحی مخالفت خود را با آن بیان می دارد.که البته با شماتت تند معاون رئیس جمهوری مواجه می شود.شماری ازنمایندگان مجلس برآنند که اگرایشان نروند سنگین ترند و پیامشان آن است که ازتوبماخیری نیست شرمرسان!.حتا افتضاح کارتا آنجا بالا کشیده، که آدم فوق محافظه کاری چون دبیرکل مؤتلفه اظهارامیدواری می کند که رئیس جمهوردراین سفرخود تجدید نظرکرده وازانجام آن کوتاه بیاید.همه می ترسند ونفسشان را درسینه حبس کرده اند که سرسال نو ولحظه تصویب قطعنامه، نکنداو طبق معمول، با ژستِ هدف گرفتن دروازه حریف،توپ را محکم به دروازه خودی نکوبد!
آشکاراست که غضفرخان ما اکنون به نقطه ضعف جمهوی اسلامی تبدیل شده است.درحالی که درعرصه مأموریت های بین المللی خودآشکاراعملکردش منفی است،اما هنوزمأموریتش درجبهه داخل یعنی سرکوب کامل جنبش های اجتماعی و نهادهای مدنی بسرنیامده ودراین حوزه تاریخ مصرفش به پایان نرسیده است.دولت های غربی هم دروجود او فرصت مهمی را برای افزایش فشاربه رژیم،تشدید شکاف های آن، وتقویت اجماع جهانی مغتنم شمرده ومی شمرند.جمهوری اسلامی هم چون دوره جنگ عراق و جدال های پیش ازپذیرش قطعنامه 598،دربرابرقطعنامه 1737 مربوط به بحران هسته ای،دستخوش چالش های درونی است.ازدهان ولایتی آمادگی برای پذیرش یک قطعنامه 598 هسته ای بیرون پرید. سال جدید باچالش های سنگینی حول بحران هسته ای درسطح درون حکومتی وافزایش فشارهای بین المللی شروع می شود.
********
درآستانه تحویل سال نو،برایتان بهارمطبوعی آرزومی کنم. وتوصیه ام هم این است که برای داشتن دمی آسایش، بجای به تماشا نشستن فوتبال ومشاهده هنرنمائی های غنضفرخان، چشمانتان را به آنسوی ابرهای سیاه،آن جا که آسمان شفاف تراست وابرهای سیاه تکه تکه شده ودرحال فرارند، بدوزید. بلاازجانتان دور!
2007-03-20-29-12-85
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com