جهان و بحران زایشی که بربریت و رهائی در دوسوی آن صف آرائی کرده اند!
( بخش اول)
معنا و بی معنائی در عصرکنونی؟ آیا عصرکنونی دارای معنای خاص تاریخی
است؟ اگر تاریخ یعنی به فراسوی خود رفتن و متفاوت بودن، این فراسوئی و تفاوت در
چیست؟
شتاب و فروریزی آوارهای بحران، فراتر از پیش بینی های سیاستمداران و دست
اندرکاران جهان و یا حتی نهادهای پژوهشی و صاحب نظران بوده است. ژیژک در یکی از
مقالات خود پیرامون وضعیت کنونی حاکم بر جهان می نویسد که هنوز واژه ای برای توصیف
آن وجود ندارد! نتیجه این بی معنائی وضعیت و غافلگیری در برابرآن، میتواند موجب واکنش
های ناسنجیده ای شود که خود برحجم تهدیدها
و نادیده گرفتن فرصت های ممکن بیافزاید. با گسترش شتابناک دامنه بحران معلوم میشود
که ارزیابی بولتن دانشمندان هسته ای در پایان سال گذشته که هرسال عقربه ساعت
نمادین موسوم به آخرالزمان را در تناسب با تهدیدهای موجود سال جدید ارزیابی میکنند،
خیلی خوشبینانه بوده است وقتی که آن را درهمان نقطه سال گذشته روی ۱۰۰ثانیه مانده
به نیمه شب فیکس کردند! احتمالا آن زمان در مخیله آن ها هم نمی گنجید که چندماه
دیگر قدرت های بزرگ ممکن است حتی واردفازآماده باش هسته ای بشوند و هواپیماهای
فرماندهی آن را به پرواز در آورند و خطرجنگ جهانی و بکارگیری تسلیحات هسته ای
تبدیل به بخشی از واقعیت های منازعات و تهدیدهای ژئوپلکتیک، ژئواستراتژیک و
ژئواکونومیک جهان گردد. چنانکه تهدید و آرایش و آماده باش هسته ای عملا واردکشاکش
قدرت ها و گفتمان سیاسی آنها شده و از زبان سیاستمداران جاری میشود: از تهدیدهای
روسیه نسبت به امکان وقوع جنگ هسته ای و جهانی پیرامون بحران اوکراین تا
هشداردبیرکل سازمان ملل نسبت به خطری که تا دیروز قابل تصورنبود و هشدارهای
صدراعظم آلمان و یا مقامات سیاسی و سرویس های امنیتی غرب که نباید خطرجنگ هسته ای
را دستکم گرفت و حتی بزعم کسانی چون زلینسکی که جنگ موجود را بخشی از جنگ جهانی
سوم به حساب می آورد که چه بسا شروع شده است.
تشدیداختلافات در میان اصول گرایان حاکم به چه معناست؟ /رژیم چگونه در حال شکل دادن به اولیگارش های خوداست/ نگاهی بی پی آمدهای انتخابات فرانسه و جنگ اوکراین و خطرجنگ جهانی
بحران اوکراین در فرایند تشدید و پیوندجنگ نظامی و جنگ اقتصادی و پی آمدهای آن برای جهان و بویژه فقراء جهان، نگاهی به ریشه های بحران و تبیین آن در رابطه با این گزاره مهم : که چگونه «سرمایه داری جهانی شده با پی آمدهای گسترش خود درگیراست» و این که چگونه بنیادنئولیبرالیسم به لرزه افتاده و تلاش نئوکییزیانیست برای رفع ورجوع و کارآمدسازی نظام سرمایه داری حاکم برجهان.....
هم وضعیت این چپِ*از موضع خودبرگشته و دستخوش تردیدشده قابل فهم است، و هم البته این که چرا ژورنالیسم و گفتمان سازان غربی برای جورکردن ویترین خود در این نبردبزرگ قرن بین جناح شرقی سرمایه داری با جناح غربی آن و سوخت رساندن به بحران و جنگ ارتجاعی بروزکرده فی مابین خویش، به سراغ این «چپ» و زبان الکن او که در شرایط عادی هیچ گاه سراغشان نمی رفتند می روند، در حالی که خود دلایل بسیار موجه و قوی تری برای توجیه بحران بسودخود و تسخیرعقل و ذهن دیگران در چنته دارند و هر روز و ساعت هم آن را از زبان سیاستمداران و نظریه پردازانی چون فوکویاما و یا روزنامه نگارانی چون فریدذکریا ابراز می دارند.[ به گفته فریدذکریا، شکست روسیه در اوکراین وحدت غرب به تازگی متحدشده را یایدار می کند و به زعم فوکویاما شکست روسیه تولدیک آزادی جدید را ممکن می کند و از وحشت زوال دموکراسی رهایمان می سازد]. دلیل اصلی آن هم در همین مقاله برای کسی که بخواهد آن را بداند بسیار روشن بیان شده است و احتیاجی به ممارست و کشف و شهود ندارد:
پنج خطا و اشتباه محاسبه روسیه در تعرض خود، چهارخطرمهمی صلح جهانی را تهدید می کند، کانونی شدن بحران و تضادهای جهانی در قالب بحران اوکراین. چه ارتباط درونی بین مطالبات مردم اوکراین در مقابله با تجاوز و مطالبات جهانی وجود دارد؟
دستورکارمجلس خبرگان، حذف ارزهای ترجیحی، آیا آبان دیگری در راه است؟ تعیین حداقل دستمزد در زیرخط فقر به چه معناست؟ و نگاهی کوتاه به مذاکرات هسته ای و جنگ اکراین
نکاتی فشرده حول اوضاع حساس و خطرناک کنونی در جهان، به همراه یک گفتگو پیرامون آن
بحران اوکراین اگرهرچه زودتر کنترل نشود، گام به گام به سمت ورود به باتلاق آرایش جنگی دو قطب جهانی علیه یکدیگر حرکت می کند. اگر چه بروربحران در سطح خاص در قالب تخاصم و جنگ بین دوکشورروسیه و اکراین سربازکرده است، اما به لحاظ محتوا عمیقا جهانی است و ناشی از انباشت بحران ها و چالش های حل نشده و پاسخ نگرفته در مناسبات قدرت ها در زمانی طولانی است. و این درحالی است که پتانسیل انفجاری و ویرانگرانه زرادخانه های تسلیحاتی طرفین عملا قادر به انهدام سیاره و کل تمدن بشری است که در طی تاریخ تمدن بشر بی سابقه است. چنان که رفته رفته و کم کم بر زبان زمام داران قدرت های بزرگ از هردو قطب این عبارت که برای بدترین وضعیت ها آماده شویم نیز دارد جاری می شود! اگر چه در سطح خاص بحران تقریبا توسط همه ولو در لفظ هر گونه تعرض و حمله نظامی روسیه به اوکراین موردانتقاد و محکومیت قرارمی گیرند و یا لااقل بطورآشکار از آن دفاع نمی کنند که البته باید به طورقاطع محکوم شود، اما در سطح کلان و محتوائی که مسبب اصلی بروز بحران در حالت خاص خود هستند گرایش های متفاوت و چه بسا متضادی وجود دارند.
بطورکلی مبنای برخورداصولی عبارت است از: محکوم کردن هرگونه حمله نظامی و جنگ و خواست قطع فوری آن و همزمان با آن محکوم کردن هرنوع سیاست هائی که جنگ ادامه طبیعی و اجتناب ناپذیر آن هامحسوب می شود.
در همین رابطه محورهای زیر حائز اهمیت اند:
-محکومیت سیاست الحاق طلبی از هردوسو هم روسیه و هم ناتو ( که ظاهرا برای برخی ها گویا این دومی یک کلوپ تفریحی است نه یک بلوک بندی نظامی و قطب دیگر بحران )
-محکوم کردن جنگ نظامی و جنگ اقتصادی، بخوانید بکارگیری زرادخانه های تسلحیات نظامی و تسلحیات اقتصادی. تحریم های فراگیر و سیاست ایزولاسیون کامل که به معنی کاربرداهرم گرسنگی و ایجادقحطی انسانی هم هست، هم چون یک سیکل معیوب رونق بخشیدن به کارزارجنگ و کاشتن بذرهای نفرت وکینه انتقام جوئی بیشتر و آتش بیارمعرکه جنگ.
-توقف و آتش بس فوری از هردوسو هم جنگ نظامی و هم اقتصادی و برقراری مذاکرات برای حل و توافق مسالمت آمیزتنش ها
-اهمیت وجود یک جنبش فراگیر و نیرومندصلح و ضرورت تقویت هرچه بیشترتک جوش های موجود آن:
دراین میان عامل کنترل کننده بحران با پتانسیل انفجاری عظیم جهانی، وابسته به میدان آمدن یک جنبش گسترده و نیرومند صلح و ابرقدرت افکارعمومی است. جنبش صلح برای ایفاءنقش مهم و حیاتی خود در این بزنگاه حساس تاریخی، باید بتواند برای ایفاء نقش، بطورکامل مستقل از هردو قطب جنگ افزوز و دشمنان صلح باشد. خزیدن زیربال این یا آن قطب برای جنبش صلح سمی مهلک بوده و به معنی پیوستن به الحاق طلبی و مسخ هویت خود است. در این مورد جناح شرقی سرمایه داری و مشخصا روسیه که واردجنگ مستقیم شده است در قیاس با حریف قدر، فاقد زبان و پروپاکاندای واجد بردموثراست، اما در مقابل مثل همیشه جناح غربی سرمایه داری جهانی دارای گفتمان و شگردها و توان وانمودکردن منافع خود به عنوان منافع جامعه جهانی است و در این راستا تمام هم و غمش آن است که چگونه سیاست جداسازی و ایجاددوقطبی پیرامون دوگانه هاسازی معمول فرشته و اهرمن، دمکراسی و استبداد و نظایرآن را در جهان جهانی شده پیش ببرد. در اصل برای یافتن مفر و گریز از رقابت ها وبحران های انباشته شده کنونی، یعنی خطری که قبلا دبیرکل سازمان ملل هم نسبت به آن یعنی خطردوقطبی سازی جهان که دیگر به یک دهکده تبدیل شده است، حول تمامی مسائل بینادی امورات جهان یعنی سیاسی و اقتصاد و نظامی وسایبری و فرهنگ و هنر و ورزش و محیط زیست وتندرستی و اپیدمی و غیره، هشدارداده بود و آن را خطری بزرگ برای صلح و رشدجامعه جهانی دانسته بود. حالا همین سودا و برون افکنی بحران که دیرزمانی است تاریخ بشر با آن آشناست، در درون تنورداغ بحران حاضر، فرصتی برای پختن نان خود یافته است. درگفتمان فریبنده و تخدیرکننده آن ها که سم مهلکی برای صلح و تمدن بشری و حل مسائل و معضلات تمام بشری انباشته شده است، گویا تحریم های همه جانبه اقتصادی، سیاست گرسنگی دادن همه جانبه مردمان مناطق دشمن، بخوانید شکل مدرن محاصره شهرها و ایجادگرسنگی برای از پای درآوردن دشمن توسط جباران گذشته تاریخ، و کاشتن بذرهای نفرت و کینه و انتقام جوئی. در این گفتمان مسخ کننده، گوئی ایزولاسیون کامل و تحریم های همه جانبه، بسان هدیه شاخه گل در برابرلوله تفنگ است! واین درحالی است که مضمون و هدف آن ها چیزی جز هموارکردن مسیرگسترش جنگ، بسیج و آرایش نظامی سراسری و در همین راستا تصویب بودجه های کلا نظامی و تولیدات جنگی و خالی کردن انبارها، و خلاصه فرافکنی بحران های اخص در مدار بحران های سراسری و تمام بشری نیست.
در این گفتگو به نحو فشرده ای پیرامون دو موضوع آخرین تحولات مذاکرات هسته ای وچالش های دقیقه ۹۰ و بحران روسیه و اوکراین از منظر نکات فوق پرداخته شده است.
تضادبین محتوای جهان جهانی شده با شکل و پوسته حقوقی و ظاهری دولت-
ملت ها امروزه یکی از بحران های مهمی است که همه جا ردپایش دیده می شود. واکنش ها
در برابرآن یک سویش بازگشت به ناکجاآباد گذشته ست و سوی دیگرش حرکت رو به جلو و
ترقی خواهانه. متاسفانه
دوستمان شهاب برهان بار دیگر* مثل برخی موارددیگر که دست به قلم می برد (بخوانید
دست به اسلحه)، سرنا را از دهان گشادش می نوازد. آدم مات می ماند که این همان
برهانی است که مانیفست را ترجمه کرده است که خطاب مارکس و انگلس و درون مایه اش
کلا مقوله ای بنام انسان است و پرولتاریای جهان و این که منافع کمونیست ها در هر
سطح محلی و کشوری و .. تابعی است از منافع جهانی و عمومی همه پرولترها و ارجحیت آن
بر منافع محدود و تنگ کشوری هرجا که در تناقض با آن قرار می گیرند و خلاصه درهم
نوردیدن مرزهای ملی... یا یک ملیت گرای
دوآتشه ای که این چنین بنام ملت مغلوب در برابرملت غالب زمین و زمان را به هم می
دوزد!.
جوانب مختلف بحران اوکراین و پی آمدها، رویکردسوم علیه هرگونه جنگ و الحاق طلبی هردو قطب ارتجاع. چرا جنبش صلح جهانی آنگونه که باید فعال و نقش آفرین نیست و ....
[چنان که انتطار می رفت حکومت اسلامی که جایگاه خود را در ارودی قطب اقتدارگرای سرمایه داری جهانی تعریف می کند به سمت حمایت از پوتینسم غش کرده است. اما ظاهرا و متاسفانه ، بخشی از چپ معطوف به اقتدارگرای ما هم بی میل نیست که به سوی همان سراپرده غش کند و میله را به طوریک جانبه به همان سو (علیه غرب) و حمایت ضمنی یا صریح از روسیه و پوتینیسم خم کند.... نگاه کنید به گفتگوی رادیو همبستگی با مفسرخود در مورد اوکراین و جنگ و بحران آشکارا و بطوریک جانبه طرف مقصر را غرب دانسته و حق را به روسیه می دهد....]
در موردبحران هم چنین نگاه کنید به نوشته جهان به کدام سو رهسپاراست؟
خامنه ای و تکرار و تداوم سیاست انکار و فراافکنی ، افشای فساد ریشه دار وسازمانیافته در سپاه تحت فرمایش بحران بازتولیدقدرت. سیاست هسته ای و مذاکرات برجام ، جنبشهای اجتماعی و اعتراضی ولزوم فرارفتن از موقعیت کنونی و بهم پیوستن حلقه های چهارگانه برای تغییر توازن قوای موجود.
اینک جانسون* و پیشتر هم بایدن نسبت به خطرجنگ جهانی ورویاروئی شرق و غرب هشدار داده بود... اکنون شاهد مانورهای هسته ای و گردگیری از زرادخانه ها و پادگان ها هستیم ... یعنی فراتر رفتن حتی از جنگ سرد و خطر بروزجنگ گرم از جنگ های نیابتی به آرایش و حضور و تقابل قدرت های بزرگ در آن ها ... همراه با تحریم ها و جنگ اقتصادی سنگین-اعمال گرسنگی و قحطی هم چون یک حربه جنگی- که پی آمدهای آن نیز به یک تعبیر چندان هم از خودجنگ گرم کمتر نیست...
اگر به حجم ویرانگری زرادخانه های هسته و غیرهسته ای انباشته شده دو طرف نگاهی بیافکنیم و به عقربه ساعت آخرالزمان و ۱۰۰ ثانیه مانده به نیمه شب بولتن دانشمندان هسته ای، آنگاه روشن می شود که غرق شدن شهروندان جهان در خرده مسائل بی پایانی که هیچ کدام در تفردخود پاسخی نمی یابند می تواند به چه بهائی تمام شود.
گفتگو- انقلاب بهمن، چالش ها و پرسش های پاسخ نگرفته!
مساله انقلاب بهمن و پی آمدهایش هنوزهم بخوبی تبیین نشده، بویژه برای نسل های جدید چالش برانگیز باقی مانده است. از دلایل مهم و اصلی آن ازیکسو اغتشاش مفهومی پیرامون انقلاب بطورکلی ویژگی های انقلاب ایران و از سوی دیگر فرافکنی های گوناگونی است که پیرامون نقدآن صورت می گیرد. بطوری که حرکت در سیکل معیوبی از استدلال ها جایگزین نقدعلمی و سازنده می شود. از جمله مهم ترین این نوع فرافکنی ها طرح دلایلی چون سرکوب و فقدان دموکراسی در نظام پیشین، یا تناقض و دوبنی بودن انقلاب -سنت و تجدد- و یا شکست از جمله شکست از درون و یا جداکردن انقلاب از نتیجه آن برای نجات انقلاب و یا کلا نفی انقلاب است و.... که هیچ کدام قادر به توضیح این رخدادتاریخی آن گونه که بوده است و مفهوم انقلاب ودرک ما از آن و دلایل بازگشت «مشروعه» و هژمونیک شدنش، فرایند پارادایم اسلام سیاسی و دلایل میدان دارشدن آن نیستند. در ادامه می کوشم به سهم و توان خویش و با مفاهیم و نگاه دیگری نسبت به انقلاب و ویژگی های آن پاسخ های درخوری برای این نوع پرسش های چالش برانگیز بیابیم.
ساختارهای نظام کنونی چه گونه و چه مکانیزم هائی ررا برای ادامه حیات تعبیه می کند(شکل دادن به اولیگارشی سیاسی و اقتصادی جدید)، «جمهوری دوم» و زمنیه چینی برای حذف باصطلاح حمهوریت نظام و زمینه چینی برای رهبری آینده دستورالعمل های دولت انتقالی رئیسی .....
این روزها در تقارن با دهه موسوم به فجر، «میدان
آزادی» با ترکیبی از دوپرچم رژیم ایران و
دولت چین آذین بندی شد که موجب برانگیختن حساسیت عمومی گشت تا جائی که دست اندکاران
رژیم تلاش کرده اند که این آذین بندی میدان آزادی را با تقارن زمانی دو مناسبت در
دوکشور امری تصادفی و طبیعی جلوه دهند.آن ها رسانه ها و شبکه های اجتماعی را متهم به سوء استفاده از آن کردند. ولی این ادعای رژیم
هم مثل بسیاری از ادعاهای دیگرش در برابرجامعه ای که خود فارغ از بوق های تبلیغاتی
رژیم رأسا منویات و رفتارهای رژیم را
تعبیر و تفسیر می کند و معنا می بخشد، و چه بسا متن موردنظر رژیم را به حاشیه و
حاشیه را به متن تبدیل می کند رنگ باخت. بهرحال «این تقارن تصادفی» ناقض ادعای
همیشگی نظام در استقلال خواهی و شعارنه شرقی نه غربی و اجتناب از ورود به بلوک های
بندی اقتصادی و امنیتی و نظامی قدرت های بزرگ تلقی و بسان رونمائی نمادین از یک
چرخش بزرگ راهبردی در اذهان عمومی ثبت و حک شد. چنان که حتی برخی رسانه های داخلی
هم با تیتر میدان آزادی در «حصارچین» از آن یادکردند!.
بحران اوکراین کاتالیزوری برای قطب بندی های جهانی و شروع جنگ سردنوین؟. نزدیک ترشدن چین و روسیه به یکدیگر، تناقض این سیاست با راهبرداصلی تمرکز دولت آمریکا و غرب بر چین به عنوان رقیب عمده، موازنه مثبت و موازنه تهدیدآمیز و رابطه اش با شکل گیری جنگ سردجدید. روسیه و چشم داشتن به مناطق نفوذ موسوم به خارج نزدیک و انگیزه غرب در بحران آفرینی. اهمیت صلح و فشارجامعه جهانی و افکارعمومی به حل مسالمت آمیزتنش ها، و هشدار که اگر بحران کنترل نشود نسبت به تبعات آن هم برای مردم اوکراین و هم برای دورشدن جهان از خطر شکل گیری جنگ سرد وحتی خطرجنگ های بزرگ بین قدرت ها
نگاهی به بحران اوکراین و ارتباط آن با تغییرتوازن قوای جهانی و سیاست فرافکنی بحران، ریشه های بحران جهان و سه وجه اصلی بحران. بحران دموکراسی و ارتباط آن با سه مشخصه جهانی سازی سرمایه دارانه، ترکیب انقلاب های ماکرو و میکرو، لیبرال دموکراسی و «پایان تاریخ». درنگی برمعادله بحران: بحران عمومی ( وضعیت اضطراری همچون قاعده ونه استنثنا و به عنوان بیلان خروجی)=لیبرال دموکراسی+نابرابری.