درونمایه و هدف مقدم انقلاب، اعلام پایان پارادایم اسلام سیاسی است!
ملاحظاتی پیرامون یک نقد از جنبش زن زندگی آزادی*
احتمال این که رژیم در مسیرانبساط و جلب معترضان حرکت کند، احتمالی ضعیف است و بیشتر یک شق و تصورانتزاعی تا واقعی و شواهد و نشانه ها زمینه های عینی و لازم برای آن دیده نمی شود. گرچه گرایشی در صفوف رژیم هست که فکر می کند اول باید «فتته» را خواباند و آنگاه فرصت خواهد بود که از موضع باصطلاح قدرت دست به یک سری اصلاحات نیم بندبزند که بیشتر خواب و خیال است تا یک امکان واقعی. درحقیقت وضعیت کنونی برآمده از یک روندتاریخی و تجربه شده چندین دهه ای است و از قضا آگاهی پیشگامان ا نقلاب و نسل های جدید برآمده از همان شکست پارادایم اسلام سیاسی است و آنها خوب به ماهیت رژیم و ظرفیت اصلاح پذیری اش و دشمنی اش با زندگی واقفند. رسالت اخص این انقلاب هم قبل از هر چیز اعلام پایان این پارادایم است. همانطور که این نظام از طریق یک انقلاب و مسخ آن به قدرت رسید (انقلاب منفی یا ضدانقلاب)، و این به معنی دورافتادن از شاهراه تمدن جهانی و حرکت در بیراهه و بسوی پرتگاه بود، انتقال به مسیرشاهراه تمدن بشری و دورشدن از پرتگاه نیستی و انهدام نیز با انجام یک انقلاب مثبت و با هدف نجات زندگی صورت می گیرد. در حقیقت درک ضرورت عبور از پارادایم کنونی امری است کمابیش فراگیر و محتوای اصلی فازکنونی انقلاب. این که در این شاهراه با کدام گفتمان ها و سویه های جاری در آن به حرکت خویش ادامه دهد امری است گشوده و جاری در بطن انقلاب و مطالبات اجتماعی آن.