در این گفتگو: وضعیت نه جنگ نه صلح ، که عملا اولویت اول رژیم و سپاه پاسداران آمادگی برای جنگ است، تلاش مذبوحانه خامنه ای برای پاک کردن صورت مساله تهدید جنگ/ و همزمان تلاش تندروان برای تبدیل حجاب به مساله اول کشور (بخصوص با تمرکز حول ماجرای کیش/ هشدارهای پزشکیان نسبت به این رویکرد/ وضعیت فلج شدگی و بی تصمیمی وبی دولتی درحدی است که حتی مدافعانی چون عباس عبدی نگران آنند که حاکمیت به سادگی نتواند واردسال ۱۴۰۵ شود! و احمدزیدآبادی وضعیت کنونی را با شرایط پس ازجنگ اول و قحطی و مداخله قدرتهای آن زمان در ایران مقایسه می کند/ در بخش پایانی نگاهی داریم به تحرکات ترامپ و جهانی که بدنبال ساختن آن است
تصویری شفاف و مستند از بحران سرمایه داری و درهم تنیدگی ستم ها و تبعیض های اجتماعی و جنسیتی و.... با ستم اقتصادی. تصویری چند بعدی و پیچیده از مبارزه طبقاتی و ازجمله تولید/بازتولید
فقر زنان در کانون درهمتنیدگی شکافهای جنسیتی و طبقاتی/ الهه امانی
ماهنامه خط صلح – آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل، در سخنرانی سال ۲۰۲۰ خود در «اجلاس سالانهی نلسون ماندلا» با عنوان «مقابله با اپیدمی نابرابری: یک قرارداد اجتماعی جدید برای عصر جدید»، انتقاد تندی از سیاستمداران و نظریهپردازان نئولیبرال مطرح کرد؛
تهدید صلح جهانی، با ورود ترامپ به فازمداخلات نظامی
پدیده ترامپیسم بیش از هرچیز در پوست اندازی نظام سرمایه داری نئولیبرالیستی به سرمایه داری اقتدارگرا، نئوفاشیستی، نئواستعماری، صورت بندی می شود. و این ویژگی هر روز که از ریاست جمهوری او می گذرد در حوزه های گوناکون مهاجرت، محیط زیست، مبارزه ای با «چپها و کمونیست های دیوانه»، ضدیت با محیط زیست و دست اندازی به قلمروها و کشورهای دیگر بارزتر و بارزتر میشود. چنانکه در موردممنوع اعلام کردن مهاجرت از کشورهای جهان سوم، بازبینی ویزاهای قبلا داده شوده و.... مشهوداست. این تعرض همه جانبه در عرصه سرکوب دموکراسی و افزایش نظامی گری هم بارزاست. بطوری که اینک اگر این رویکردها و فشارها، با ایستادگی و مقاومتهای جدی مواجه نشود، از حوزه های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی وارد فاز تعرضات نظامی هم می شود. در واقع، تغییر نمادین نام وزارت دفاع به وزارت جنگ و افزایش بودجه های نظامی و آزمایش هسته ای و دهها نشانه دیگر بیانگر خطر ورودهرچه بیشتر سرمایه داری بحران زده به این فازجدید و ویرانگر است.
در این گفتگو سخنی داریم در باره نقش ۵۷ ها و تبدیل کردن آن به چماق از یکسو، و نقش مغفول مانده نسل های بعدی در عروج و بازتولید حکومت اسلامی از سوی دیگر والبته درس بزرگ عملکردنسل انقلاب۵۷ ها که امروز هم به کارمان می آید. هم چنین نگاهی داریم به مسیر حرکت » آژیتاتورمهدی نصیری «از تاج زاده تا شاهزاده» به «از تاج زاده به شاهزاده» و در انتها از حرباللهی به شاه اللهی!. برای کوچ کردن از اولی دومی راه درازی نیست و برخلاف ظاهرش با کمترین جابجائی و تکانه فکری و منشی همراه است. تنها کافی است که معادله عشق و نفرت و شیدائی و انزجار از کسی یا موضوعی به کسی یا موضوعی دیگر جابجا شود. کافی است نفرت از اولی به شیدائی دیگری تبدیل شود. در وضعیت جدید نیز، همان جفت کین و نفرت/شیدائی و اشتیاق کور هستند که مشغول ایفاء نقش می شوند و جائی برای نقد و تامل و خردورزی باقی نمیماند. هم چنین استنتاجاتی داریم از نظرسنجی جدید پیرامون جنگ ۱۲ روزه که اثبات کننده گزارههایی خلاف میل و ادعای ذوب شدگان «قبله عالم» جدید است!.
نگاهی به آخرین تحولات بحران در داخل ( شیفت خامنه ای به روی کار آوردن برنامه دولت موازی، نامه اصلاح طلبان به خاتمی و پیشنهاد تغییر پارادایم کنشگری/ در سطح دولتهای اروپا چگونه خود را برای جنگ ناتو و روسیه آماده می کنند....
ابربحران معیشت، سرکوب چپ، و پیام مرگ تراژیک احمدبالدی/ و تحلیلی از انتخاب ممدانی به مثابه شورش تهی دستان نیویورک علیه فرادستان نئولیبرال و هم چنین علیه اقتدارگرائی، و تناقضات و محدودیتهای نهفته در آن
گرچه رژیم و اطلاعات سپاه پس از چندروز زیرفشار اعتراض کنشگران داخلی
وخارجی و افشاگری رسانهها، ناگزیرشدند که بازداشت شدگان چپ را آزادکنند، اما این
به معنی آن نیست که اولا برای آنها پرونده سازی نکرده و سراغشان نروند، و ثانیا
اجازه فعالیت آزاد رسانه ای و نظری و گفتگو به آن ها بدهند. واقعیت آن است که علت
تمرکز رژیم و دستگاههای امنیتی آن با توجه به انباشت ابربحرانها و خطر سرریزشدن
آنها بویژه ابربحران اقتصادی و فلاکتی که جامعه را به ورطه خود کشیده و حدود ۹٪
جامعه عملا زیرخط فقر ۵۵ میلیونی اعلام شده خودرسانه های داخلی قرارگرفته اند.
فقری که در افق مشهود با توجه به ورشکستی و کسری بودجه عظیم دولت و اولویت های
جنگی و امنیتی و نیز چاه ویل پرنشدنی رانت خوارانش هم چنان تنوره می کشد و رژیم هم
برای جبران کسری بودجهها ابزازی جز توسل به شوک تراپی در ابعادجدید حول قیمت
کالاهای حیاتی و مایحتاج اولیه ندارد. در چنین شرایطی از انباشت ابربحران ها و
تخصیص منابع کشور به اولویت وجودی خویش است، که دستاندرکاران رژیم نگران
برآمداعتراضات عمومی و فراگیر نسبت به مساله «نان » و زندگی و تبدیل شدن خواست
عدالت اجتماعی به مهمترین مطالبه فراگیر جامعه و در تناظربا آن، عروج گفتمان چپ هستند. بهمین دلیل فشار
به نیروها و افراد و رسانههای چپ را نباید امری گذرا تلقی کرد.
بنظر آنچه که درموردممدانی تازگی دارد و به این پدیده ابعادمهمی داده است همانا وعده ها و شعارهای او در چهارعرصه ۱) معیشت که از قضا شعارخودترامپ هم برای جلب طبقه کارگر ناراضی از عملکردجهانی سازی سرمایه داری و رقابتهای جهانی و نیروی کارارزان اقتصادهای نوظهور و مهاجرت نیروی کار... بود که کلا حمایت فعال دموکرات ها از این نوع جهانی سازی، و مخالفت ترامپ با آن، گرچه موجب پیروزی ترامپ شد، اما واقعیت این است که در دوره اخیردولت ترامپ، برخلاف ادعاها ووعدههایش، سیاست های او درمجموع موجب افزایش قیمتها و هزینههای زندگی درهمین یک سال اول حکومتش شده است و معلوم شده که جز ادعاهای پر طمقراق کاری نکرده است، ۲) دفاع از شمولیت، تنوع و برابری (در برابرسیاست اصلی اجتماعی ترامپ مبنی علیه تنوع، برابری و ادغام است ( خارجی ستیزی، علیه تنوعات جنسیتی و هرگونه امتیازمثبت به اقشارتحت تعبیض و غیره و بسیاری را زیرضرب قرارداده است)، ۳) علیه اقتدارگرائی دولت مرکزی و مداخلات غیرقانونی آن در وظایف گوناگون مربوط به اختیارات ایالات ها و ارسال نیروهای نظامی بر فرازفرمانداران ... و۴) بالأخره محکوم کردن جنگ غزه و نسل کشی بوده است ( بویژه که ابعادجهانی یافته و باکمانه کردن در خود آمریکا و میان جوانان ....). البته او در کنارطرح وعدههای روشن برای مطالبات معیشتی مشخصی مثل دسترسی فرودستان به خدماتی چون پیرامون مهدکودک و حمل و نقل و مسکن و... با تکیه بر جوانان و بسیج شبکهها اجتماعی، کارزارموفقی برپاکرد (همان مسیری که سندرز نیز قبلا در انتخابات ریاست جمهوری به نحودرخشانی از آن بهره گرفته بود ).
به مناسبت تهاجم جدیدرژیم به فعالین فرهنگی، اجتماعی و رسانهای چپ و
مستقل:
شیفت
خامنهای از سیاست انبساطی «وفاق ملی»، به سیاست انقباضی «خالص سازی» و سرکوب بیشتر
بازداشت و احضارجمعی از روشنفکران و
پژوهشگران چپ و مستقل فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و نیز افزایش تذکر به روزنامه
نگاران و بستن تعدادی از آنها که حتی مدافع نظام در کلیت خود بوده و متعلق به جناح دیگر است، بازتاب وسیعی داشته است. بطوری که موجب اعتراض
انجمن صنفی روزنامهنگاران و نیز انجمن علوم اجتماعی و البته در سطحی دیگر، موردانتقاد شبکهها و رسانهها و فعالین چپ شده است. در شرایط کنونی معنای یورش جدید رژیم به
افراد و حوزه های رسانهای و نظری مستقل و ازجمله چپ ها چیست؟نشانهها و شواهد
متعددی حاکی از تصمیم رژیم به تهاجم جدیدی است، که واقعه فوق در متن آن اتفاق
افتاده و قابل بررسی است:در متن چرخشی از
دوره پسا رئیسی و رویکردهای تحمیل شده به نظام، دوره تعلیق نسبی فرایندخالص سازی ساختارقدرت و روی آوری به «وفاق
ملی» پزشکیان و سیاستهایی چون «ای ایران» و نصب برخی تندیسهای ملی که صرفا
برخوردی ابزاری با هدف مصادره یک گفتمان رقیبصورت می گیرد تا تغییری در رویکرد. .. تعلیق موقت «قانون حجاب»... و تحمل مصلحتی مناظرات و گفتگوهای چالشی در برخیکانال
ها و شبکههای داخلی با هدف سترون سازی سخنان پرآب و تاب انتقادی و معطوف به
تغییررادیکال .... که جملگی به معنای میل به بازگشت سیاست دوره انقباض و خالص سازی
دوره رئیسی و فعال و تهاجمی شدن دوباره دولت موازی و واقعی و تنگ ترکردن فضای
تنفسی حتی برای «کنشگران مرزی» جناح راست اصلاح طلبان و بطریق اولی بر گرایشها و
نیروهای مستقل از رژیم. البته آن «خرده نرمش قهرمانانه» تا آنجا که به اراده آنها
بر می گشت، از اساس موقتی و تاکتیکی بود و اینک ظاهرا به پایان عمرمستعجل خود
رسیدهاست (که رصدکردن روندهای بعدی، میزان قطعیت و عدم قطعیت آن را نشان خواهد
داد). منشاء این چرخش را بیش از همه باید در نگرانی فزاینده هسته مرکزی ساختار قدرت
نسب به تهدیدهائی دانست که متوجه کلیت نظام بوده و با انباشت بحرانها و خطرسربازکردن
بیمهار آنها ارتباط وثیقی دارد. بازگشت به
سیاستهای شکست خورده گذشته درعین حال به معنی ورود نظام و جامعه به دوره جدیدی از
وخامت وضعیت بحرانی است که در رأس آنها مواجهه رژیم با تهدیدهای جنگی، دست و پنجه
نرم کردن با محاصره اقتصادی وتحریمهای
همه جانبه تر، تعمیق بحران اقتصادی نفسگیر و فلاکت آفرین و بالأخره ضرورت تیز
کردن بیش از پیش اهرم سرکوب فراگیر قراردارند. از سوی دیگرتشدید بحران اقتصادی و
دامنه فلاکت عمومی، رژیم را نگران برانگیخته شدن خشم عمومی و برآمدجنبشهای مطالباتی
و سیاسی سراسری، یعنی تقویت وجه عدالتخواهانه خیزشهای تاکنونی کرده است و در
تناظر با آن، نگران برآمدگفتمان چپ و نقش آفرینی نیروهای پیشرو در این روند. حمله
به شماری از چهره ها و نظریه پردازان منتقد چپ و پیشرو و مستقل در همین رابطه قابل
فهم است.تشدید مجادلات و منازعات درونی حاکمیت
و دو قطبی شدن آنها حول مسائل مهمی چون
مذاکره و عدم مذاکره، پیرامون بحران هسته ای و تصمیم و عدم تصمیم به بازسازی تأسیسات
هستهای آسیب دیده که چیزی جز به پیشوازحملهجدیدبه کشور رفتن نیست، دعوا حول سیاست خارجی با رویکرد یک جانبه به روسیه
و چین، رویکردشدیدا یک جانبه صدا و سیما به مثابه رسانه «ملی» که بطورکامل توسط یک اقلیت کوچک ُقرق شده است،
دوقطبی مجادله حول حجاب، منازعه پیرامون نحوه بازسازی اقتصادی ( اقتصادمقاومتی و
زیرزمینی و فاسد و دارای رانت، در برابراقتصادشفاف و باز و قابل رقابت، و خطرمحدودشدن
بازارصادرات، عملا به چین و روسیه و وابستگی به منافع آنها. در یک کلام خطوط مهمی
ازسیاستهای خارجی و داخلی مورد مناقشه قرارگرفته است. و در این میان بویژه عقب
نشینی سریع رژیم از باصطلاح سیاست های وحدت بخش پس از جنگ ۱۲ روزه، در مجموعزمینه تشدید چنین منازعاتی را فراهم ساخته است.
سخنان معاون ترامپ پیرامون تصمیم گیری پیرامون حمله به ایران و چالشهای درونی!
و فرصتی برای راستی آزمائی یک ارزیابی
سخنان دی وی جنس در مورد چالشها و چگونگی تصمیم گیری ترامپ برای حمله به تأسیسات هسته ای فرصتی می دهد که با نگاهی به ارزیابی خودم در آن مقطع پیشا آن رخدادبزرگ حمله آمریکا به تاسیسات هسته ای ایران، به راستی آزمائی یک ارزیابی و پیشفرضها و خطوط عمده آن مبادرت کنم و با هدف تدقیق برخی پیشفرضها در شرایطی که جهان و هم چنین ایران وارد دوران بحران ها و تلاطم های بزرگ می گردد و عدم قطعیت یکی از ویژهگی های کلی اوضاع است.
در آن روزهای پرالتهاب و دم کرده، که حملات اسراییل شروع شده بود، پرسش بزرگ پیرامون ورود یا عدم ورودآمریکا به جنگ بود. مقاله « لحظههای حساس تصمیم گیری در اتاق «وضعیت» و چالشهای بزرگ پیشارو!»* درست در همان زمان که کاخ سفیددر «اتاق وضعیت» جلسهای فوق العاده داشت، و دو روز قبل از حمله آمریکا به ایران، نوشته شد و تاریخ انتشار آن هم یک روزپیش از حمله بودlه است. در این نوشته اجمالا احتمالات مختلف بررسی شده و در آن میان براهمیت «آسمان بازبیبی» و وسوسه حمله به ایران و سرازیزشدن آب از لب و لوچه ترامپ برای کسب یک پیروزی «آسان» اشاره شده است.... (همراه با تمثیل ابلیس شبی رفت... ) و با این پرسش که آیا او از فرصت بدست آمده می گذرد یا...؟. اینک صجبتهای جی دی ونس صراحتا از فرصتی که بدست آمد و ترامپ از آن سود جست سخن می گوید. البته او در این سخنان هم چنین نشان می دهد آن گونه که ادعا می کند و معمولا ژست میگیرد، سخنگوی وفادار به گاما (آمریکا را دوباره عظمت دهیم» نیست و افشا می کند که چگونه چارلی کرک مدافع سرسخت گاما (که در حین سخنرانی ترور شد) نگران ورودآمریکا به جنگ بوده است ( در واقع او مخالف ورود به جنگ بوده است). بیاد داریم که همسرچارلی نیز در مراسم بزرگداشت او درحالی که ترامپ از اعدام ضارب و اعمال خشونت ( وکلا علیه چپهای افراطی » سخن می گفت و خط و نشان می کشید، اعلام کرد که چارلی مخالف خشونت بود و باین ترتیب بر خلاف ترامپ، مخالفت همسرش و خود را با اعدام ضارب اعلام داشت. بطوری که ترامپ در سخنانش گفت که او و همسرچارلی در این مورد با هم اختلاف دارند (و این هم خود نشانه ای است از وجود یک بستر و رؤیاهای متفاوت بین طرفداران ماگا و ترامپ و ترامپیسم).
میلیونها
نفر از روزشنبه در سراسرایالات متحده از نیویورک تا سانفرانسیسکو در اعتراض به
سیاستهای اقتدارگرایانه دونالد ترامپ، و با شعار «نه به پادشاهی» به خیابانها
آمده اند. این جنبش قبل از هرچیز واکنشی است به سیاست های سرکوبگرانه و
ضددموکراتیک دولت ترامپ در حوزه های گوناگون اجتماعی و اقتصای و سیاسی و در واقع
جنبشی است علیه سربلندکردن «مکترامپیسم» در ابعادی جدید.او و حامیانش این جنبش را
به چپ های افراطی و آنتیفا نسبت می دهند که اخیرا بفرمان ترامپ غیرقانونی شد. وی
در تبلیغات خود حزب دموکرات را نیز به حمایت از چپ ها به عنوان شاخه تروریستی آن
متهم کرده و تهدی نموده که «با قدرت بسیارزیاد» به اعتراضات پاسخ خواهد داد.او هم چنین در جمع نشست غیرمنتظره ژنرالها و افسران آمریکا که از اقصی
نقاط جهان احضار شده بودند، پیرامون نقش تازه آنها در سرکوب آن چه که «دشمنان
داخلی» می نامد نیز سخن گفته بود. ناگفته نماند که ترامپ حکمرانی دوره دوم ریاست
جمهوری خود را با اعلام شرایط اضطراری و فرمانهای مرتبط با چنین وضعیتی آغاز کرده
است و تاکنون ارتش را به دورزدن فرمانداریها به چندین ایالت ارسال کرده و به فکر
گسترش این نوع مداخلات است.
رهایی
فلسطین فقط در مبارزه با دشمن بیرونی صورت نمی گیرد. بلکه به همان اندازه اهمیت،
رهایی از اقتدار نیروهای سرکوب گر و ارتجاع داخلی و باصطلاح خودی نیز واجداهمیت
است. مناسبات سلطه و قدرت خلا بر نمی تابد و بهمین دلیل حماس با بدست آوردن اولین
فرصت- ولو چه بسا کوتاه و شکننده- برای حضور در عرصه عمومی، به محض آفتابی شدن، نیامده،
جوخه های اعدام، آن هم در ملا عام و جلوی انظارجهانی برپاکرده است. با هدف ارعاب،
که مبادا کسی تصور کند که اوضاع ول است و غزه صاحب و حکمران ندارد . مطمئنا می
داند که دیر یا زود مردم رنج دیده و خشمگین غزه و فلسطین در اولین فرصت ممکنه،
بخاطر نقشش در زمینه سازی فاجعه توصیف ناپذیر غزه پس از عملیات انتحاری و خشونت
بار ۷ اکتبر و آن چه که در طی این دوسال بسرشان آمده، آنها را مورد بازخواست
قرارخواهند داد. از همین رو با عجله و توسل به خشونت،
بدنبال ایجادفضای حرم امن برآمده است. ممکن است در میان اعدام شدگان عده ای جاسوس
اسرائیل وجود داشته باشند، اما اولا طبق کدام دادگاه عادلانه و مردمی محاکمه و
محکوم شده اند و ثانیا کدام نیروی رهائی و پیشرو می تواند از خشونت اعدام برای
اهداف خویش بهره گیرد؟. واقعیت آن است که در این مورد آن ها از دشمن خود اسرائیل
هم عقب ترند، که بسیاری از افراد موجود و وابسته به حماس در لیست زندانیان آزادشده
به یمن عدم وجود اعدام زنده ماندهاند. حق حیات امر ساده ای نیست که قدرت ها و
دولت ها به سهولت و با ادعای تشکیل دادگاههای نمایشی و خودخوانده بتوانند به آن
مهرختام بزنند. کم توجهی به مبارزه برای موازین دموکراسی و عدالت انتقالی تحت هیچ
شرایطی توجیه پذیر نیست. علاوه
براین، و این جای بسی تأسف است که اعمال چنین خشونتی در عین حال به معنی آسیب زدن
به بالیدن ابرقدرت افکارعمومی و جنبش جهانی ضدجنگ و نسل کشی است که نقش مهمی در به
عقب نشاندن ترامپ و دولتهای اروپائی داشته و خواهد داشت. از همین رو لازم است که
مرزبندی با خشونت حماس بخشی ضروری از جنبش رهایی فلسطین گردد.
کمیته نوبل با دادن جایزه صلح امسال به خانم ماریا کورینا ماچادو، به
عنوان رهبراپوزیسیون ونزوئلا ، در واقع با یک تیر چندین هدف را نشانه گرفته است:
از یک سو تلاش ورزیده است که بطورمستقیم خویشتن را از اصابت رسوائی جبران
ناپذیراهداء جایزه نویل به ترامپ، مدعی دروغین صلح طلبی که از قضا بیش از همه قدرتها،
مستقیما در جنایات غزه و حمایت بی قید وشرط و تجهیراسرائیل و نیز تقویت میلیتاریسم
و افزایش بودجه های جنگی دولتها و هم چنین سرکوب و بازپس گیری دست آوردهای
اجتماعی جامعه مدنی در آمریکا، سهم داشته است برهاند. اما، در عین حال توانسته با
انتخاب خانم ماریا کورینا، بخاطرنقش مهمش در اتحاداپوزیسیون ونزوئلا، لااقل تا سال
آینده خود را از تیررس ترکشهای خشم ترامپ در امان نگهدارد. چنان که این خانم پس
از انتخاب شدن در نخستین واکنش خود نه فقط ترامپ را شایسته دریافت صلح نوبل
خواند، بلکه با افتخار جایزه خویش را نیز به او اهداکرد! و این اقدام نوبل البته
با علم به آن صورت گرفت که ترامپ از مدتها پیش سخت مشغول تهدید ونزوئلا و مادورو
و حمایت از همین اپوزیسیون مفتخر به دریافت صلح بوده است.
آیا پیام دولت اسرائیل به ایران از طریق پوتین را باید جدی گرفت؟
بوی کباب است یا خربیچاره را داغ می کنند!.
احمدزیدآبادی که بارها بر خلاف تصوراتش از سیررویکرد خلاف انتظار حاکمیت، بارها سرخورده شده است، حالا با خواندن خبر پیامی از پوتین و به نقل از دولت اسرائیل که گویا قصدحمله به ایران را ندارد، درکنارسخنان ترامپ که از همراهی و همسوئی ایران با صلح حتی تمجید و تشکر هم کرده است!، و ایران را بخشی از پروژه صلح مدنظر خود خوانده، سخت به وجد و هیجان آمده و دست افشان و پایکوبان مدعی شده، هورا، خبرهای بسیارمهم و مهیجی در راه است!. و این درحالی است که چندین برابر خبرهای متعدد مهم متضاد و مغایرآن هم کم نیستند. اما چه می توان کرد، وقتی آرزو جایگزین تحلیل واقعیت ها می شود، کار به مضحکه می کشد. کافی است به چندخبر مسجل از این نوع اخبار اشاره کنیم و سپس به ارزیابی از یپام پوتین بپردازیم: هم نتانیاهو و هم شخص ترامپ همین چندی پیش اعلام کردندکه اجازه بازسازی تاسیسات هسته ای و غنی سازی به حکومت اسلامی نخواهند داد. نتانیاهوهمین روزقبل عملا به ترامپ هشدارداد که ایران دارد موشک های با برد۸۰۰۰ کیلومتر طراحی می کند که با افزودن ۳۰۰۰ کیلومتر میتواند شهرهای مهم آمریکا و از جمله اقامتگاه ترامپ در فلوریدا را مورد حمله قرار دهد!. ترامپ درست در بحبوحه توافق اولیه صلح و آماده کردن خود برای مشارکت درجشن آن، گفت که بدون بمباران ایران این صلح بدست نمی آمد و البته بدیهی است قبل از آن، بدون درهم کوبیدن یا تضعیف نیروهای نیابتیاش. امری که شخص نتانیاهو درست در بحبوحه امضاء قراردادصلح، به عنوان کاری که هنوز ناتمام مانده به صراحت کامل بر زبان آورد. ترامپ حتی در بحبوحه این توافق و در مسیرافزایش فشارحداکثری، لازم ندید وقفه کوتاهی در آن ایجاد کند و عامدانه و همزمان نام بیش از ۵۰ موسسه ایرانی و چینی و افرادمرتبط با صدورنفت و گاز به چین را به لیست بلندبالای تحریمها افزود تا نشان دهد که مسیرصلح مدنظرش از فشار بیشتربه ایران و منزوی کردنش می گذرد و او با کسی در این مورد شوخی ندارد.
مسأله تاریخی و معوقه پیشاروی ایران، گذار از چرخه باطل استبدادسلطنتی
و استبداددینی
در
انتقاد به نوشتهای که مدعی بود «انقلاب ۵۷ پیروزی ایده پهلوی بود که با شکست
سیاسی به پیروزی رسید»*۱، یادداشت کوتاهی تحت عنوان «ثقل سامعه دیکتاتورها» نوشتم
که چنین بود: حالا خوب است که این جامعه شناس ما می پذیرد که شاه حاکم مطلق بوده
است، اما گویا ستمگر نبوده است. تنها گوشه ای ازسمتگری شاه هزاران زندانی سیاسی و
شکنجه های مخوف هزاران نفر در کمیته ها و اوین بود که از چشم جامعه شناس دورمانده
است. ثانیا شاه صدای انقلاب را وقتی شنید که ۱) که دید یک جامعه علیه او قیام کردهاند.
۲) دیکتاتورها همواره ثقل سامعه دارند و او هم دیر شنید. دیگر آن که وقتی قیام شد
چپ ها یا کشته شده بودند و یا در زندان بودند. برعکس، حهت اطلاع ایشان خمینی و
اعوان وانصاراو وزارت آموزش و پرورش را کنترل میکردند. یعنی دقیقا سنگ را بسته و
سگ را رها کرده بودند. مدرنیته ایشان به کسی اجازه نفس کشیدن نمی داد. انقلاب از آسمان
نیامد. از بطن حکمرانی ایشان و به عنوان بیلان خروجی چندین دهه حکمرانی و مسائلی
که کلا دودمان پهلوی آنها را حل نکرده بلکه زیرفرش انباشته کرده بود، سربرآورد. یعنی
گذر از یک استبدادمطلقه سلطنتی به مطلقه دینی. حالا هم یک جامعه شناس مدرن، بجای
حسرت بازگشت به گذشتهای که منفجر شده است و قابل بازگشت نیست، بهتراست راه خروج و
سنتزهر دونوع استبدادتجربه شده را جستجوکند و راهی برای عبور از مسأله تاریخی ایران
یعنی عبور از چرخه معیوب استبداد و به سوی آرادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی ارائه
دهد.
اخیرا گفتگوئی
بین آقایان شالگونی وامبن بزرگیان صورت گرفت* که رویکردهای مطرح شده در آن پیرامون
ماهیت جنگ دوازدهروزه و نیز ماهیت حکومت اسلامی از سوی امین بزرگیان چالش
برانگیزبود و حتی در برخی موارد (سیاسی) به فانتزی طعنه می زد. گفتگوئی کمابیش یک
جانبه و عملا بدون پرسشگری ونقدمتقابل.
البته پرداختن بههمه موارد، خارج از گنجایش این نوشته است و در اینجا تنها به مهم
ترین نکات و ادعاهای چالش برانگیزمی پردازم. بطورکلی این ادعا شامل سه موضوع مهم
است: نخست، تبیین رفتار و رویکردمردم در جنگ دوازده روزه تحت عنوان «انقلاب معکوس»
و در اصل پیرامون ماهیت جنگ. دوم، ادعائی که طبق آن دیری است که گویا جمهوری
اسلامی به یک رژیم مدرن ( و عملا غیرمذهبی و غیرایدئولوژیک) تبدیل شده است. رژیمی
که همچنان توانائی حکومت کردن دارد و گذاراز آن نیز بلاموضوع است. و بالأخره به
لحاظ نظری پیرامون گزاره «انقلاب اجتماعی بدون انقلاب سیاسی و تغییرنظام سیاسی» بهعنوان
پارادایم عصرنئولیبرالیسم.
مکانیزم ماشه،ایران را به کجا میبرد؟ ایا زنگ پایان دیپلماسی به صدا در آمده است؟ بهره برداری رژیم از حربه ملیگرائی در خدمت جنگ افروزی و ضرورت خنثی کردن آن
پیام سخنان خامنهای، تلاش برای کنترل شکافهای درونی، شمارش معکوس فعال کردن مکانیزماشه آیا به پایان دپیلماسی می رسیم؟، جنبش دادخواهی واعدام، ترکیدن حبابی که رضاپهلوی به هواکرده بود؟ مساله فلسطین و قحطی و خلع سلاح حزب اله ...
اعتراضات
شهروندان اسرائیلی وارد نقطه عطف تازهای میشود!
اعتصاب
سراسری و تظاهرات گسترده صدهاهزارنفری دراسرائیل با خواست پایان جنگ و آزادی
گروگانها. در فراخوان انجمن خانواده های گروگانها که از حمایت گروههای مدنی و سیاسی
بر خوردارند، چنین آمده بود:صدها
هزار شهروند اسرائیلی امروز کشور را با یک مطالبه روشن فلج خواهند کرد، ۵۰ گروگان
را بازگردانید، جنگ را پایان دهید» این فراخوان هم چنین خواهان اعتصاب سراسری کارگران
و کسبه در همبستگی با این خواسته ها شده بود. گرچه رؤسا و مقامات اتحادیه سراسری
کارگران به دلیل سیاسی بودن این فراخوان از آن حمایت رسمی به عمل نیاورد، اما بر طبق
گزارشها، اعتصاب سراسری در همبستگی با آن عملا با موفقیت صورت گرفت و حتی رئیس
اتحادیه- احتمالا زیرفشارافکارعمومی- به صفت فردی از آن حمایت کرد. این تظاهرات که
با هدف فلج کردن امورکشور و راه بندان شاهراه ها و تظاهرات در مقابل منازل مقامات و به اشکال گوناگون صورت گرفت با خشم حاکمان و
تعرض پلیس و آب پاشی و حمله و دستگیری دهها نفر همراه شد. در تل آویو حدود ۳۰۰
هزارنفر در تظاهرات شرکت کردند و در مجموع با نیم میلیون نفر مشارکت، یکی از بزرگترین
تظاهرات و همراه با آن اعتصاب سراسری را رقم زدند بطوری که می توان آن را نقطه
عطفی در دامنه اعتراضات و در مخالفت با سیاست های دولت راستگرای کنونی و جنگ
افروزیهای آن بشمار آورد.
وقتی یک متهم به جنایت جنگی و نسل کشی، نامزد و کاندید جایزه صلح نوبل پیشنهاد
میکند، نفس این پدیده بی کم و کاست حامل طنزی است گزنده، قبل از هرچیز پیرامون
اوضاع برآشفته کنونی جهان، و فی نفسه در خود حکایتها دارد که درونمایه آن
قرارگرفتن سیرتمدن بشر در حرکت با دنده عقب و برسویه تاریک خود است (تا چه زمانی
و با چه پیآمدهائی). این که یک متهم به جنایت جنگی و تحت پیگرد، طبق موازین و
معیاریهای حقوقی همین جهان موجود، به خودجرئت میدهد که یک مافوق و یک جنایتکار دیگر را نامزدجایزه صلح کند، براستی یک شوخی تلخ تاریخ است.
من آن رندم که گیرم از شهان باج / بپوشم جوشن و بر سر نهم تاج!
لبنانیزه کرن ایران به چه معناست؟ پیرامون مصادره و دوپینک سیاسی با «روحیه تعاون و همستگی مردم» ت تحت عنوان برساختهای ایدئولوژیک از ایران و «ناسیونالیسم»، در شرایط نادولتی و ریزش اقتداررژیم، اهمیت حلقهپیشروی و اتصال دهنده جنشهای مطالباتی و خیابانی در راستای یک جنبش سراسری در شرایط جنگی ....
تصمیمات جدید اتاق وضعیت کاخ سفید و تحولات برق آسا!
پس از حمله ا یران و نشست فوقالعاده اتاق بحران ، ترامپ ترمز را کشید!. آیا این یک نیش ترمز است یا ترمز کامل؟
در شرایطی که حمله آمریکا و اسرائیل به تاسیسات هسته ایران و اینک واکنش تهران،نسخه دوم حمله به عینالاسدپس از ترور قاسم سلیمانی بود، بحران را وارد فازجدیدی کرد. حمله به ایران با خطر گسترش بحران به منطقه و حتی به گفته گوترش دبیرکل سازمان ملل تهدید صلح و امنیت جهانی را به عنوان یک خطرجدی مطرح کرد. درشرایطی که ترامپ با یک اقدام غیرمتعارف سیاسی بی گدار به آب زد و از رژیم چنج دفاع کرد ( بدون آنکه واقعا یک ارزیابی دقیقی از مساله مهم توانائی و عدم توانی واقعی رژیم تصور روشنی داشته باشد) وارد قمار بزرگی شد. البته که تمامی کاسبان جنگ در شاخه اپوزیسیون راست را سورپرایز و سر مست کرد و آنها با دمشان شروع به بشکن زدن کردند. بطوری که رضاپهلوی سرپا نشناخته، از تو یک اشاره از ما دویدن، بخصوص پس از دیدارش با اهالی کنگره، آماده دادن فراخوان قیام در آینده نزدیک شد و به مردم (یا خیل مریدان خود) گفت که خود را آماده لحظه قریب الوقوق قیام کنند. با اعلام رژیم چنج اوضاع به سرعت دگرگون شد. ۲۴ ساعت بیشتر نکشید که ناگزیرشد پایش را از روی گازبرداشته و روی ترمزبگذارد و همه را با این چرخش برقآسای خود مات و مبهوت نماید. او حتی شعار زنده باد مردم ایران و اسرائیل و صلح داد و در رویای سودای خویش صلح و جایزه نوبل را یکجا نصیب خود کرد!. البته پیشتر جسته وگریخته گزارشاتی از منابع مختلف از جمله دولت اسرائیل درز می کرد که اسرائیل تن به جنگ فرسایشی- یعنی به تاکتیک حکومت اسلامی جنگ نامتقارنی که از دیرگاه به آن علاقمند بود، تن نخواهدداد و فشارهای سنگینی برکشورکوچک اسرائیل که همواره به جنگ های برق آسا و پیروزیهای ضربتی عادت داشته وارد خواهد آورد. اما این ها تنها جوانبی از عوامل دخیل در این رویداد بودند. پیشتر درگفتگوهای خود تقریبا از ۸ چالش بزرگ پیشاروی ترامپ در ورودبه جنگ سخن گفتم که بنظر می رسداکثرآن عوامل هم فعال شده بودند. ازجمله یکی از آن ها افکارعمومی آمریکا بود
لحظههای حساس تصمیم گیری در اتاق «وضعیت» و چالشهای بزرگ پیشارو!
می دانیم
که کلیدواژه های این روزهای ترامپ، اولتیماتوم تسلیم سیاسی بی قید وشرط حکومت
ایران، جاری شدن حکم تخلیه تهران از زبان ترامپ، تهدید به ترور خامنهای (همین بهتنهایی
کافی است به جهانی بیاندیشم که چگونه بزرگترین قدرت جهان، با نقض قواعد و قوانین
بدیهی و موجود حاکم بر حقوق بین الملل، آشکارا قانون جنگل و داروینیسم اجتماعی را
برجهان حاکم می کند) که بیانگر عمق بحرانی است که سرمایه داری جهان گستر دستخوش
آن شده است. خواست اکیدی که دولت اسرائیل از همان لحظه تهاجم و بکارگیری تاکتیک
غافلگیری بزرگ خواهان آن بوده است ( در حمله غافلگیرانه اسرائیل به ایران یک قلم
آن، جایگزین هزاران پهباد، بحای هزاران پیجری شد که انفجارهمزمان آنها حزب اله ار
کارانداخت و در پی نفوذعمیق و طولانی در ساختارها و مبادی ورودی صورت گرفت).
کاسبان جنگ، اکنون فقط مختص حکومت اسلامی نیست. بلکه شامل رضاپهلوی و حامیان او هم شده است. و آنها نیز رسما و علنا جنگ را فرصتی طلائی برای بازگشت به قدرت می پندارند و حولش ترانه می سرایند. و حال آن که هیچ فردی با داشتن اندک وجدان و منش انسانی چه برسد به یک مدعی پادشاهی که سودای حکومت کردن داشته باشد، نمی تواند جلوس خود و تاج و تختش را بر خاکستر ویرانی و مرگ و خون مردم از کودک و زن و مرد و پیرو و جوان بگذارد. دولت آمریکا و اسرائیل در تدام برساختن سودای «خاورمیانه جدید» بر ویرانههای جنگ خانمانسوز، در مقام ایجاب و خلا قدرت ناگزیرند به چلبی سازی، امر تجربه شده و شکست خورده، روی بیاورند که کاندیدآنها به لحاظ سیاسی رضاپهلوی است که حالا شاهدیم نمایندگان کنگره آمریکا از وی دعوت به حضور و گفتگو کرده و از مجاهدین هم اگر با سلطنت آبشان به یک جوی برود به عنوان نیروی میدانی و عملیاتی ضربتی و هم پیاده کردن چترباز، بهره بگیرند. آیا مجاهدین که بنام رجوی پیام خود را صادر کرده اند،با افراد پا بهکهولت نهاده و گردگرفته در مقام عمل و نه سخن می توانند نقش گروه ضربت را ایفاکنند؟ خوب، البته زمانی که آب سربالائی برود، تاریخ در تکراردوم خود به همین شکل مضحک و کمیک می تواند بروز و ظهور داشته باشد... همه چیز سرهم بندی شده است و با منش بساز و بفروش ترامپ هم سنخیت دارد...
فشرده گفتگوی ( تقی روزبه) : ترا که خانه نئین است، بازی نهچنین است! هردو طرف به قماربزرگی دست زده اند: خامنه ای روی این که آمریکا جنگ نخواهد کرد و طرف مقابل روی این که حکومت تهران در ضعیف ترین وضعیت خود قراردارند، شرط بندی کرده اند.
وضعیت در آستانه کیش مات قرارگرفته واینک یکی از چهارمهره مات کننده به حرکت در آمده است ( تصویب قطعنامه اروپا و آمریکا در حکام آژانس و این که ایران خطری برای صلح و امنیت جهانی است و بطورضمنی دارای یک طرح ساختارمندموازی برای تولید سلاح هسته ای است) فرصت طلائی برای به حرکت درآوردن مهره اسرائیل ( با توجه به بازی ترامپ با این ورق ). دو مهره دیگرعبارتند از فعال کردن مکانیزم ماشه معکوس و مذاکرات باخت- باختی که جریان دارد و آمریکا شروع کرده است در جوی که شمشیر تهدید و حمله نظامی بر فرازآن آویخته شده است. ترامپ صریحا گفته است یا غنی سازی صفر یا بمب
رساندن آیران به آستانه جنگ توسط حکومتی که زیستن جز در بحران و دشمن/نظام نتواند. و در داخل نیز با ورق سرکوب وبه گردش درآوردن داس اعدام و ایجادهراس و ارعاب حکومت می کند (از جمله اعدام مجاهد کورکور ... دراین مقطع حساس)
واکنش های ایران در برابر این صحنه شطرنج کیش - مات، جز نوعی عملیات انتحاری وخطرناک نیست: افزایش کم وکیف اورانیوم غنی سازی شده و خروج از ان پی تی و به گفته گروسی ساختن بمب هستهای ( قدرتها اجازه نخواهند داد که تجربه کره شمالی در ایران تکرارشود).
حکومت اسلامی از ماهها قبل با آگاهی به عزم صدورقطعنامه و تهدید و تصمیم ترویکا به استفاده از ماشه معکوس و سیررویدادها به نقطه تعیین کننده، با اقدامات تحریک آمیز و نشان دادن چنگ و دندان از جمله افزایش شتابان غنی سازی و ریختن بنزین با آتش و تهدید حمله به نیروهای آمریکا در منطقه و غیره بیش از پیش دستاویز لازم برای حمله نظامی اسرائیل با حمایت آمریکا را فراهم کرده است.
رژیم ایران عملا بازی با تسلیحات هسته ای چون انباشت غنی سازی با غلظت بالا و. را به عنوان اهرم بازدارندگی بکارگرفته است، و مدعی است که یک خواست ملی است، که هیچ ربطی به خواست ملی ندارد.
برای همین ادعاهم شده، ضرورت برگزاری یک رفراندوم آزاد حول این که مردم ایران آزادانه ابزارکنند که آیا با سیاستهای هسته ای رژیم ایران موافقند یا نه وجود دارد و باید آن را دربرابر جنگ افروزی ها و قدرت نمایی رژیم (که توخالی هستند) به عنوان یک خواست ملی قرارداد.
نباید فراموش کرد که حتی اگر جنگ هم نباشد بازگشت تحریمهای بینالمللی به عنوان سازمان ملل (از طریق مکانیزم ماشه معکوس که در جای خود قراردادی ننگین چون ترکمن چای ا ست و در توافقنامه برجامه جاسازی شده بود)، اعمال تحریمهای گسترده جهانی و سیاست گرسنگی دادن مردم ایران ( درجهانی که بین مردم و جباران حاکم تمایزی قائل نمی شنوند) درکنارتحریمهای ثانوی و حداکثری آمریکا و اروپا (که اکنون به آن روی آورده است) یک طوق و قیمومیت تاریخی و مصیبت بزرگی است که نقش حکومت اسلامی در آن برجسته است.
بطورکلی نظام استبدادی ولایت فقیه درطی ۴۵ یال نشانٔداده است، که نه یک حکومت نرمال که نظامی است عمیقا بحران زی وبحران آفرین، بهعنوان یک گرایش درونماندگار که بدون آن وبدون سرکوب و ریختن ثروتها و امکانات کشور در چاه ویل آن و تولیدفقر و فلاکت فراگیر، قادر به تداوم حیات خود نیست.
اما در برابروضعیت مشخص و خطرناک کنونی، خواست فوری توقف غنی سازی ، مخالفت با هرگونه جنگ و تعرض به کشور و یا تحریم و سیاست گرسنگی دادن مردم ایران، بجای تحریم رژیم و ایراد فشارهای سنجیده و هوشمند بر جباران حاکم، خواست برگزاری رفراندوم ملی و آزاد برای روشن کردن خواست ملی مردم ایران پیرامون سیاستهای هسته ای رژیم ( که مدعی است یک خواست ملی است) فشرده این گفتگو (از جانب تقی روزبه) است.
نقش فشارافکارعمومی غرب، در
بحران فلسطین و اسرائیل و توقف
این
مقاله* که توسط سردبیریینالمللی بی بی سی نگاشته شده است مطلبی است پیرامون جنگ
غزه و بازتاب این کشتارعریان در ذهنیت عمومی شهروندان و دولتهای اروپائی. بی
تردید افزایش اعتراضات و دامنه تظاهرات علیه آن نقش مهمی در فشار به رویکرداین
دولتها دارد. گرچه هنوزآنقدر نیرومند نشده که بتواند برتوقف فوری جنایت جاری در
این جنگ تاثیرقاطع بگذارد. با این همه تاثیرات قابل توجه آن محسوس تر می شود.
بویژه اگر در نظر بگیریم که پس از جنوساید و کورههای آدم سوزی و آزاریهودیان
شاهد شکل گیری و حساسیت به حق افکارعمومی نسبت به یهودستیزی بوده ایم که عملا با
ایجادنوعی اینرسی موجب معادل انگاشتن یهودستیزی و حمایت بی قید و شرط از دولت
اسرائیل و عملکردآن شد. این رویکرد بویژه باد نادیده گرفتن بیش از پیش حق تعیین
سرنوشت مردم فلسطین و سرکوب آنها همراه بود.
۱- آقای
سعید رهنما دراین گفتگو در راستای «زدن خرافههای نظری و برنامه ای چپ سنتی و
رادیکال» که دچاربحران است و سوق دادن آن به سوسیال دموکراسی(و سوسیال-لیبرالیسم)
که سالهاست به آن اهتمام می ورزند کاملا موفق بودند. در اصل آن چه را که مدتهاست
وجود داشت به شکل عریان به روی صحنه آوردند.
۲-
واقعیت آن است که راه کارگر در پی بحران مرتبط با گرایشات درونی خود و عدم تحمل آن
به عنوان یک سازمان چندگرایشی در برابرمدافعان سازمان یک گرایشی، عملا به دو جریان
و سه گرایش تقسیم شد. یکی گرایش آقای شالگونی که خود را مدافع دموکراسی و مجلس
موسسان می داند، گرایش دوم به شوراها ونظام شورائی و نفی مجلس مؤسسان باوردارد و
گرایش سوم هم معطوف به چپ اجتماعی در برابر چپ معطوف به قدرت و دولت محوربود.
مذاکرات هسته ای: رژیم در وضعیت کیشمات/ اعتراضات رانندگان کامیون: جنبش مطالباتی فی نفسه هدف است و در راستای بازپسگیری زندگی بهیغعارفته، و نقدبرخوردهای ابزاری با آن/ جنگ و بحران غزه، بی تفاوتی دولتهای جهان در برابر رها شدن بیمهارسوداهای دولت راست کیش اسرائیل، و اهمیت به میان آمدن ابرقدرت افکارعمومی و جنبشهای ضدنسل کشی
ادعای تازه پرشکیان، در ایران هرکس میتواند رئیسجمهورشود!
دلیل:
رئیس جمهورشدن خودوی!
اخیرا او
در سخنانی گهربار که در آن هیچ نشانهای از وعدههای داده شدهاش به هنگام
انتخابات و از نقلقولهای مکررش از مانیفست «نهج البلاعه» - کتاب بالینی اش-
نیست، چنان در باره وفورآزادی در حکومت مطلقه سلسه ولایت فقیه در افشانی کرده است
که گوی رقابت و خوشخدمتی و وقاحت را از اسلاف و هم سلکان گذشته خود ربوده است.
چنان که می گوید ، ۸ ماه پیش کسی من را تحویل نمیگرفت اما رئیسجمهور شدم، پس
همه ایرانیان میتوانند به هر جایگاهی که بخواهند برسند و بهترین باشند. مدعی است
که رئیس جمهور شدن او نشان دهنده آن است که در ایران هرکس میتواند رئیس جمهور
شود!. اگر انسان به استعداد درونی برسد، هر کاری میتواند انجام دهد.